نقد و بررسی فیلم Land of Bad | همان کلیشه آشنا
فیلم Land of Bad به کارگردانی ویلیام اوبنک ماه گذشته اکران شد. در این فیلم اکشن-تریلر، لیام همسورث، لوک همسورث و راسل کرو به ایفای نقش میپردازند.
«سرزمین بد» با بودجه حدود ۲۰ میلیون دلاری ساخته شده است. داستان فیلم «سرزمین بد»، داستانی کلیشهای و قابل پیش بینی است. ۴ نظامی ارتش ایالات متحده آمریکا در کنار یک مامور تازه کار نیروی هوایی (لیام همسورث) به کمک پشتوانه هوایی -پهباد قصد دارند مامور اسیر شده سازمان سیا در فیلیپین را نجات دهند.
از همان ابتدا شاهد تدوینی موازی هستیم. از یک طرف کینی و گروه ۴ نفره ارتش قصد انجام ماموریت نجات اسیر «سیا» در فیلیپین را دارند و از طرفی هم راسل کرو و همکارانش در پایگاه ارتش، مسئولیت حمایت هوایی از گروه نجات را برعهده دارند. همان ابتدای فیلم مشخص میشود با فیلمی نوآورانه روبهرو نیستیم و باید خود را آماده اثری کلیشهای کنیم. در حالی که اعضای گروه دلتا آماده عملیات نجات دشواری هستند؛ کاراکتر اصلی (کینی) با شوخیهایش و دیالوگهای کمدیای که رد و بدل میکند نشان میدهد که قرار نیست با اثری جدی روبهرو شویم. البته «سرزمین بد» به هیچ وجه اکشن-کمدی نیست و از قوانین آن ژانر تبعیت نمیکند. بلکه فیلمساز صرفا با استفاده از شوخی قصد دارد فرار رو به جلو کند تا از انتقادات نسبت به موقعیتهای فیلم، خودش را مبرّا سازد.
البته کارگردان فیلم، ویلیام اوبنک، تازه کار نیست و «سرزمین بد» پنجمین فیلم سینمایی بلند او محسوب میشود. پیش از این اوبنک چهار فیلم Love 2011، The Signal 2014، Underwater 2020 و Paranormal Activity: Next of Kin 2021 را ساخته بود که از طرف مردم و منتقدان مورد پسند واقع نشدند. اوبنک همچنین صرفا در یک ژانر خاص حضور نداشته و در ژانرهای مختلفی از جمله درام، موزیک، ترسناک و اکشن کار کرده است.
در پایگاه نیروی هوایی لاس وگاس، راسل کرو و زنی سیاهپوست حضور دارند که شیمی بینشان در نمیآید زیرا هیچ شخصیت پردازی درستی ندارند و زن سیاهپوست حتی یک تیپ هم نیست! این در حالی است که در طول فیلم، کارگردان بارها به رابطه مابین این دو نفر و برنامه عروسی مامور زن میپردازد و حتی فیلم، با دیالوگ مابین این دو تمام میشود! همچنین روابط مابین کاراکترهای گروه نجات هیچ پرداخت درستی ندارد و کل دیالوگهای آنها صرف شوخی با کینی –که بعدا او را پلی بوی میخوانند!- میشود.
نقش آفرینی لیام همسورث حداقلها را دارد و باعث میشود بیننده علیرغم نبود شخصیت پردازی خوب، با او در این ماجراجویی همراه شود و او را دنبال کند. همچنین راسل کرو هم علیرغم افت کیفیت بازیگریاش در این چند سال، باز هم میتواند بیننده را قانع به تماشای خود کند و از این بابت «سرزمین بد» قدم مثبتی برداشته است.
همانطور که گفتم به جز بازیگران، فیلم نمیتواند شخصیتهای اصلی و شخصیتهای فرعی را بسازد و تنها لیام همسورث و راسل کرو هستند که باعث میشوند بیننده بتواند این کاراکترها را دنبال کند. داستان فیلم هم که در بهترین حالت خود یک کلیشه است! (در ادامه به بررسی جزئیتر آن میپردازم.) چیزی که بیننده را اذیت میکند این است که فیلمساز نمیتواند موقعیت جغرافیایی را به بیننده بشناساند و فضا و مکان همگی در این فیلم آشفته هستند. صرفا برای اینکه منظورم را بهتر متوجه شوید از فیلم اکشن خوش ساخت پارسال، اکولایزر ۳، مثال میزنم. در آنجا آنتوان فوکوا و تیمش، محل آرام و شاعرانه ناپل را انتخاب میکنند که در کمتر فیلمی شاهد آن بودهایم. این جغرافیا کاملا به فضای فیلم مینشیند و در راستای محتوای فیلم عمل میکند. علاوه بر این، فیلمساز میتواند به خوبی فضا و مکان را در بیاورد و ما، هم آن کافه را میشناسیم، هم میدان شهر را میشناسیم، هم کوه و کلیسای ناپل و مردمش را میشناسیم. این موضوع باعث میشود خیلی بهتر با رابرت مککال (دنزل واشنگتن) همراه شویم. اما در فیلم «سرزمین بد» کارگردان یک فضای تکراری و بارها دیده شده جنگل فیلیپین را انتخاب میکند و داخل این جنگل هم به هیچ وجه نمیتواند مکان و فضای خاصی را بسازد و بیننده هیچ حسی نسبت به فضایی که کاراکتر در آن حضور دارد، پیدا نمیکند. فیلمساز حتی نمیتواند همان ۲ اتاق کوچک پایگاه هوایی که راسل کرو در آن حضور دارد را بسازد و اوبنک و تیمش نشان میدهند که در فضاسازی خیلی پایینتر از چیزی هستند که بخواهیم آنها را نقد کنیم!
به بحث اکشن فیلم میرسیم. اکشن فیلم چیز خاص و دندانگیری نیست ولی حداقلها را دارد و از این طریق میتواند بینندهاش را سرگرم کند. جلوه ویژه فیلم و انفجارها، قابل قبول است و توی ذوق نمیزند. همچنین در یک سری از سکانسها، از صحنههای اسلو-موشن استفاده شده که ایده نسبتا خوبی هستند و خصوصا حرکت گلوله جالب است (با اینکه ایدهای تکراری محسوب میشود.)
ویلن «سرزمین بد» خیلی جالب است. نه از این نظر که شخصیت پردازی خوبی دارد! اتفاقا ویلن فیلم نهایتا یک تیپ است. اما نکته جالب درباره ویلن فیلم، سکانسی در طول فیلم است که نشاندهنده تغییر جریان هالیوود در چنین فیلمهای تریلر-اکشن ارتش محوری در چند سال اخیر است. در دقایق ابتدایی، ویلن فیلم یک تاجر روس، به نام پتروف، معرفی میشود اما خیلی زود پتروف جای خودش را به «سعید هاشمی» میدهد! در واقع در این سکانس میبینیم که نظامیان آمریکایی که برای مقابله با پتروف آنجا آمده بودند؛ جانِ پتروف و فرزندانش را از دست تروریستها نجات میدهند! تروریستهایی که به سرکردگی سعید هاشمی، به عنوان یک گروه به ظاهر اسلامی به مخاطبان معرفی میشوند. این سکانس دقیقا نمایانگر تغییر جریان هالیوود در طی همین سالهاست. شاید تا چندین سال پیش تمامی ویلنهای فیلمهای اکشن-تریلر نظامی محور هالیوود، روس بودند و حالا در طی این چند سال، روسها جای خود را به گروهکهای به ظاهر اسلامی (تکفیری) دادند! البته هالیوود به هیچ وجه سعی نمیکند مخاطب را با این کاراکترها آشنا کند و صرفا چند شعار (اسلامی) به آنها میچسباند تا بتواند به تبلیغ منفیاش ادامه دهد. این بحث مفصل است و خودش مطلبی جدا میطلبد و بنابراین در این نقد و بررسی از توضیح و تفصیل بیشتر این پروپاگاندای هالیوودی دست میکشم.
یکی از معدود قدمهای مثبت که در ابتدای فیلم دیده میشود؛ این است که در دیالوگ بین نظامیان، خیلی کوتاه درباره انسان، کشتار و تکنولوژی نظامی صحبت میشود که بیننده را امیدوار میکند تا در این فیلم حرفهای جدیدی بشنود! اما این دیالوگها صرفا در چند صحنه به شکلی گذرا گفته میشوند و هیچ سروشکل خاصی هم در فیلم پیدا نمیکنند.
اما تنها مضمونی که در فیلم کار میشود و تا حدودی به نتیجه هم میرسد انتقاد فیلمساز نسبت به نظامیان بی مسئولیت است. در طول فیلم بارها یک فرمانده پایگاه هوایی را به همراه سربازانش میبینیم که در حال تماشای مسابقه بسکتبال هستند و علاوه براینکه عملا هیچ کاری انجام نمیدهند حتی تلفن را هم بر نمیدارند تا مبادا زمان لذتبخش تماشای بسکتبال را به پاسخگویی هدر دهند! (این قسمت حاوی کمی اسپویل است و اگر نمیخواهید داستان فیلم برای شما لو برود این پاراگراف را رد کنید!)
در پرده پایانی فیلم هنگامی که گروه نظامی در پناهگاه فیلیپینی گیر کردهاند؛ نیروی هوایی ارتش در حال منفجر کردن همان پایگاه است! این ایده فیلمنامه میتوانست به نقطه اوجی در پایان اثر برسد و مضمون مورد نظر فیلمساز را با یک تراژدی کامل به نتیجه برساند. اما فیلمساز در همین مورد هم جرئت چندانی به خرج نمیدهد و راسل کرو به شکلی سوپرهیرویی و غیرقابل باور، در عرض ۱ دقیقه فاصله زیادی را به سرعت طی میکند و دستور توقف بمباران را میدهد! اگر راسل کرو در انجام این کار موفق نمیشد و آن نظامیان آنجا به دست بمبارانهای خود نیروهوایی ارتش آمریکا کشته میشدند بی مسئولیتی نظامیان پایگاه هوایی خیلی خوب به ثمر مینشست اما این اتفاق نیفتاد تا همین مورد هم به یکی از موضوعات قابل پیش بینی و کلیشهای فیلم اضافه شود! باید گفت که اگر موسیقی متن در آن سکانس پایانی خودنمایی نمیکرد با پایانی مضحک و به شدت غیرواقعی روبهرو میشدیم! اما موسیقی متن برندن رابرتر پایان بندی «سرزمین بد» را تا حدی تعدیل میکند!
در پایان باید گفت «سرزمین بد» یک اکشن-تریلر به شدت کلیشهای است که از منظر سینمایی هم به شدت سطحی و حتی ضعیف است! اگر به دنبال یک محصول اکشن هستید که صرف نظر از کلیشهاش تا حدی شما را سرگرم کند میتوانید آن را تماشا کنید اما اگر به دنبال یک فیلم خوب هستید بدون شک این فیلم شما را راضی نخواهد کرد!
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- مایکروسافت همچنان به دنبال خرید و تصاحب در گیمینگ است
نظرات
فیلمی برای بابا ها. دارای صحنه های اکشن فراوان. فاقد داستان قوی
حالا قرار نیس همیشه فیلمای سنگین و خاص دید ، فیلک کلیشه ای هم لازم داره مغزمون ، به نظر من با وجود کلیشهای بودنش فیلم خوبی بود واسه این تعطیلات ، راسل کرو هم با وجود اینکه فقط پشت یه صندلی نشسته کار خودشو انجام داد
نه من خودمم اینطور فیلما رو میبینم و اتفاقا چون فیلمای این سبکی کم نیست، زیاد میبینم.منظورم اینه که این سبک فیلم رو پدر ها همیشه میبینن.آخریف فیلمی که خودم دیدم هم زنبور دار بود که از این ۳ پله بدتر بود.
اون که یه اشغال بود حقیقتا ، این حالا درسته فیلمنامه کلیشه ای بود ، ولی باز چارتا سکانس داشت حوصلت سر نره
دلم لک زده واسه همون راسل کروی گلادیاتور و ورزیده ، چیشد اینقدر چاق و نچسب شد ؟
مثل همیشه امریکای دلاور ، تروریست مسلمون
اسپویل ” بهترین سکانسش مال آخر فیلم بود که با چوب گلف میزنه تلویزیون رو میاره پایین تا خشمشو از بی مسئولیت بودن نظامی های پایگاه نشون بده “
صنعت سینما تو این یکی دو ساله افتضاح شده
بهترین فیلم ۲۰۲۳ اوپنهایمر بود در حالی که نه تنها نسبت به اثار استاد نولان ضعیف بود بلکه اگر در سال های قبل میومد فیلم چهارم میشد!
از طرف دیگه گیشه هم شده پر فیلم های عامه پسند و کلیشه ای مثل همین
تقریبا چشمان ما به دیدن فیلم های کلیشه ای و تکراری عادت کرده ، همین که نزدیک به دوساعت با صحنه های اکشن سرگرم میشی خوبه ، خوب شما بگید غیر از فیلم دیدن مگه تفریح دیگه ای هم باقی میمونه .
دیدگاههایی که خوندم: – فاقد داستان قوی – فیلمنامه کلیشهای و تکراری – فضاسازی خیلی پایین و پایانی مضحک.
اما دوستان نظرتون را جلب میکنم به اینکه که کل موضوع فیلم در تقابل بین فناوری و انسان هست.
– صحنه شکستن تلویزیون – از کار افتادن پهپاد در اول فیلم – دیالوگهای اولیه بین تیم در قبول نداشتن نقش پهپاد در جنگ – دلال اسلحه (فناوری) که خود کشته شد
و دقیقا صحنه پایانی که این سه نفر تقریبا بدون لباس، با ساده ترین اسلحه در نمایی که پیشرفتهترین هواپیمایی نظامی نه تنها نجات دهنده نیست بلکه نباید هم شلیک کند.
و رابطه انسانی که شاهد هستیم بین راسل کرو، همکارش و دیگران نمایش داده میشود.
فیلم را بار دیگر ببینیم. ذره ذره بیان این تقابل فناوری و انسان است.