۱۰ نشانه که از ابتدا به شما میگویند با یک بازی خوب طرف نیستید
گیمینگ رسانهای بسیار محرمانهتر از فیلم یا تلویزیون محسوب میشود و ناشر، بازی خود را تا زمانی که آماده نباشد، در معرض نمایش قرار نمیدهد.
با این حال، چندین ویژگی جدی درباره کیفیت یک عنوان وجود دارد که میتوان با استناد بر آنها، برداشتهایی حول محصول نهایی داشت. با توجه به اینکه قیمت اکثر بازیهای AAA در هنگام عرضه ۷۰ دلار است، گیمرها قبل از خرج پول نقدی که با سختی به دست آوردهاند، باید این ویژگیها را به خوبی بشناسند.
نشانههای آشکاری وجود دارند و نشان میدهند که یک ناشر قصد دارد فاجعهای بزرگ را رقم بزند یا یک بازی موفق را در دسترس قرار دهد.
از ایرادات اولیه طراحی گرفته تا انتخابهای هنری افتضاح، تصمیمات بدبینانه تجاری و عناصر گیمپلی قدیمی که این صنعت باید سالها پیش پشت سر میگذاشت؛ در اینجا ۱۰ شاخص مطمئن که خبر از یک محصول بد میدهند را با هم مرور میکنیم.
البته باید بدانیم که هیچ چیز کاملاً همیشگی و پایدار نیست و برخی بازیها، این مشکلات را برطرف کردهاند – و یا حتی بهبود دادهاند – اما با این وجود، شما با هر بار دیدن این موارد باید به شدت احتیاط کنید.
۱۰. رابط کاربری نشانگر ماوس در بازیهای کنسولی
یکی از گرایشهای ناراحتکننده و در حال رشد بازیهای کنسولی در دهه اخیر، تمایل فزاینده به پیمایش منوهای بازی فقط با مکاننمای (Cursor) ماوس است و بازیکن، به جای نگه داشتن دکمهای برای تأیید انتخاب خود، این کار را را با آنالوگهای کنترلر انجام میدهد.
این روش که توسط Destiny محبوب شد و اخیراً نیز توسط فرنچایز Assassin’s Creed به کار گرفته میشود، معمولاً یک راه دردناک، آهسته و غیرشهودی برای دسترسی به منوها است و به ندرت احساس بهتر یا سریعتری نسبت به چرخش ساده در میان گزینههای منو با D-pad دارد.
بد نیست اشاره کنیم که سازندگان عناوین کنسولی، با کنترلر خود همانند یک ماوس و کاملاً غیرخلاقانه عمل میکنند، گویی توسعهدهندگان نمیتوانند رابطی بسازند که برای هر دو (مواس و کنترلر) پاسخگو باشد.
اگر چه آثار خوبی با وجود طراحی ضعیف رابط کاربری منتشر شدهاند، اما موضوع مورد بحث میتواند نشانهای کامل از این مسئله باشد که به احتمال زیاد با یک بازی خشک و بدقلق طرف هستیم، حداقل در رابط کاربری.
۹. جهتگیری هنری مشتق شده
روزی روزگاری، Fortnite زیباییشناسی نسبتاً متمایزی را در مقایسه با دیگر بازیها ارائه میداد، زیرا جلوههای بصری کارتونی را بدون توجه به اینکه برای شما جذاب است یا خیر، محبوب کرد.
با گذشت زمان، بسیاری از بازیها ترجیح دادند تا سبک هنری بسیار موفق موجود در بازار را به عنوان هدف خود تعریف کنند و همین مسئله، ارزش زیباییشناسی را در این صنعت از بین برد.
قبول کنید سخت است بازیای شبیه به Fortnite و با همان کارگردانی هنری ببینیم و اینگونه فکر نکنیم که تنها قصد آن تلاشی زیرکانه است تا از موفقیت عظیم Fortnite پول پارو کند. تقریباً همگی ما بلافاصله میفهمیم که قرار است با عنوانی ورشکسته از نظر تجاری روبهرو شویم.
بازیهای اخیراً معرفی شدهای مانند Foamstars و Fairgame$ را در نظر بگیرید که به نظر میرسد هر دو از سبک رنگارنگ و جالب توجه Fortnite برای دستاوردهای خود استفاده میکنند.
این مسئله باعث میشود که یک بازی، الگوی خود را رها کرده و تصور کند به جای اینکه مسیر و هویت خودش را بسازد، میتواند تنها بر سبک هنری عناوین قبلی (مثل Fortnite) تکیه کند.
این روش، راهی آسان برای از بین بردن علاقه مردم نسبت به یک بازی است.
۸. استفاده از چندین ارز در بازی
لحظهای را تصور کنید که در حال بارگذاری بازی هستید و همزمان با دو، سه یا حتی چهار ارز جداگانه در بالای صفحه از شما استقبال میشود؛ این صحنه واقعا دلهرهآور است. بلافاصله احساس میکنید که این بازی، احتمالاً شما را با سیستمهای تودرتو طراحیشدهای که حول پاداشهای بیشمار آن متمرکز شدهاند، غرق خواهد کرد.
درک نیاز به این همه ارز واقعاً سخت است. آیا شما روزهایی که جوایز درون بازی تنها توسط یک ارز واحد و یکسان اداره میشدند را به یاد میآورید؟ ارزهای چندگانه تلاشی برای ایجاد توهم تنوع پاداش، برای تحریک گیرندههای دوپامین بازیکن در هنگام دریافت برخی از آن اعتبارهای فوقالعاده نادر است.
مهمتر از همه، این روش تنها یک راه خستهکننده و بدبینانه برای افزایش «درگیری» بازیکنان است، به جای تمرکز بر مکانیکهای جالب، جهانی غنی و داستانی گیرا.
۷. آموزشهای طولانی و خستهکننده
آموزش بد از آن دسته مواردی است که میتواند یک بازی را به راحتی غرق کند زیرا اگر توسعهدهنده نتواند به بهترین شکل ممکن بازیکنان را آماده کند، چه امیدی برای تجربهی درست یک بازی وجود دارد؟
چندین راه برای تعیین یک سیستم آموزشی «بد» وجود دارد؛ شاید بیش از حد طولانی باشد، بیش از حد شبیه به یک درس باشد، یا بیش از حد پرحرف باشد، در حالی که احساس میکنید کاملاً از بازی اصلی جدا شدهاید.
بازی ویدیویی Superman Returns را در نظر بگیرید که ماموریت آموزشی آن، شما را به شکلی بیرحمانه به رهگیری شهاب سنگها مشغول میکند تا از شهر متروپلیس محافظت کنید.
در مقابل، یک آموزش خوب به طور کلی در تاروپود اصلی بازی نفوذ خواهد کرد و به تدریج، سیستم گیمپلی را طوری به بازیکن منتقل میکند که ارگانیک و کارآمد به نظر برسد.
اساساً، آموزشها نباید شبیه تکلیف باشند، نباید شما را با اطلاعات اولیه غرق کنند و مهمتر از همه باید سرگرمکننده باشند. اگر توسعهدهندگان هر کدام از این موارد را اشتباه انجام دهند، میفهمیم که بقیهی بازی نیز چندان بهتر نخواهد بود.
۶. نقشهی شلوغ و درهم ریخته
وقتی که معمولاً در ژانر جهان باز، برای اولین بار نقشه را باز میکنیم و با صحنهای مملو از صدها نماد روبهرو میشویم، احساسی از اضطراب و ترس، ناگهان ما را فرا میگیرد.
دشواری اصلی طراحی بازیهای جهان باز در ایجاد مفهوم کاوش در دنیای وسیع نهفته است و اغلب توسعهدهندگان به سادگی نقشه را با ماموریتها، نقاط علاقهمندی، ایستگاههای بین راه، آیتمهای گوناگون و … پر میکنند.
این تلاش تنها برای پرجمعیت نشان دادن دنیایی است که خلق کردهند و همچنین یک تاکتیک رایج در صنعت گیم به شمار میرود، اگرچه یوبیسافت (Ubisoft) بیش از بقیه به استفاده از آن علاقه دارد.
اگر میخواهید بازیکنان را به مرور زمان از بازی خود خسته کنید، راهکار این است که نقشه را با آیکونها و کارهایی که باید انجام دهند پر کنید، به گونهای که حتی اگر بسیاری از آنها هم جالب باشند، بازیکنان قبل از شروع بازی و نسبت به آنچه که در انتظارشان است، احساس سردرگمی خواهند کرد.
هیچ چیز مانند یک لیست از مزخرفات خستهکننده و وقتگیر، یک داستان غنی، شخصیتهای خوب ترسیم شده و گیمپلی پویا را ضایع نمیکند، درست است؟
البته برخی از عناوین جهان باز مهربانتر هستند و به شما اجازه میدهند نشانگرهای نقشه را کاملاً خاموش کرده و تنها بر روی کمپین اصلی بازی تمرکز کنید.
۵. بازیهای کو-آپی که میشود انفرادی تجربه کرد
هر زمان توسعهدهندهای به طرفداران میگوید که بازیای متمرکز بر همکاری را میتوانند به عنوان یک تجربه تکنفره نیز به خوبی اجرا کنند، عاقلانه است کمی نسبت به آن گارد بگیریم و منتظر نمرات باشیم تا ببینیم چگونه شکست میخورد.
تاریخچه بازیهای Co-op با قابلیت تکنفره، مملو از عناوین فوقالعاده غمانگیزی است که اغلب دارای یک پیشنهاد انفرادی فوقالعاده ضعیفتر هستند. این موضوع به طرز دردناکی روشن میکند که Co-op، همیشه تمرکز اصلی توسعهدهندگان بوده.
بازی اخیر Redfall را در نظر بگیرید، عنوانی که در حالت چندنفره نیز به اندازهی کافی خستهکننده است، اما به تنهایی؟ بخش انفرادی این بازی به معنای واقعی کلمه و از لحاظ تکنیکی، «قابل بازی» است اما تجربه چندنفرهی آن قطعاً قابل تحملتر است.
در بازیهایی که از ابتدا به عنوان یک تجربه کو-آپ ساخته شدهاند، حالت تکنفره همیشه مانند یک فکر بعدی به نظر میرسد؛ یک تعهد خودسرانه برای ناامید نکردن کامل بازیکنانی که به تجربه انفرادی علاقه دارند، حداقل تا زمانی که بازی را انجام دهند.
۴. عدم انتشار نقدها و نمرات تا لحظه آخر
در حال حاضر، قطعاً استثنائاتی برای این قانون وجود دارد، اما به طور کلی هنگامی که نقدها و نمرات یک بازی از سوی سازنده تا دیرهنگام تحریم میشود – یک روز قبل از انتشار یا حتی روز انتشار – احتمالاً با اثری ضعیف مواجه خواهیم شد.
بله، DOOM 2016 و The Legend of Zelda: Tears of the Kingdom هر دو فوقالعاده هستند اما اغلب اوقات، عدم انتشار بررسیها تا لحظه آخر، نشان میدهد که ناشر اعتماد چندانی به بازی ندارد و معتقد است که بررسیها به چشمانداز تجاری آن ضربه میزنند.
از نمونههای معروف میتوان به Callisto Protocol اشاره کرد که علیرغم تبلیغات فراوان، تا روز انتشار، نقد و یا نمرهای از آن منتشر نشد و بعد از عرضه هم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.
اخیراً نیز The Lord of the Rings: Gollum را داشتیم که نقدهایش تا روز عرضه منتشر نشد و در نهایت متوجه شدیم که آنها بهطور شگفتانگیزی کاملاً منفی بودهاند.
همیشه وقتی نمرات یکی دو هفته قبل از انتشار در اختیار رسانهها قرار میگیرد دلگرم میشویم، این نشان میدهد که توسعهدهنده به ساختهی خود اعتماد کامل دارد.
۳. کم بودن تعداد چکپوینتها
در دهههای گذشته، با توجه به اینکه هرگز تضمینی برای چکپوینتسازی در بازیهای قدیمیتر وجود نداشت، این واقعیت که تنها چکپوینتی در بازی مشاهده کنیم برای ما خوب و کافی به نظر میرسید.
با این حال، در سال ۲۰۲۳ هیچ دلیل خوبی مبنی بر عدم ارائه چکپوینتهای مکرر برای اطمینان از اینکه بازیکنان در هنگام مرگ یا قطع برق منزل پیشرفت زیادی را از دست ندهند، وجود ندارد.
هیچ چیز ترسناکتر از بازیای نیست که پس از مرگ، شما را پنج یا حتی ده دقیقه به عقب میراند تا یک سری کارهای تکراری را دوباره انجام دهید، فقط برای اینکه به نقطهای که در آن مردهاید برگردید.
بازیهای مدرن به طور کلی در این زمینه بسیار خوب عمل میکنند و شما مجبور نیستید بیش از چند دقیقه از گیمپلی بازی را دوباره تکرار کنید، اما وقتی این اتفاق بیافتد، قطعاً به آن بازی حس خوبی نخواهید داشت.
سخت بودن بازیها خوب است، اما اینکه یک شخص بخش بزرگی از گیمپلی را بدون هیچ دلیلی تکرار کند نشاندهنده عدم احترام به زمان بازیکنان است و در نهایت، بازی را به شدت خستهکننده میکند.
۲. صدها ساعت محتوا
با توجه به محبوبیت فوقالعادهی بازیهای جهان باز، توسعهدهندگان اغلب از اندازه نقشه یک بازی به عنوان نقطه فروش آن یاد میکنند و مشتاقانه ادعا میکنند که عنوان جدید در مقایسه با آثار قبلی، دارای نقشه و مناطق بسیار بزرگتری است.
علاوه بر این، توسعهدهندگان اغلب قول میدهند که بازی آنها، دهها یا حتی صدها ساعت محتوا داشته باشد.
اما اندازه یک مپ چه اهمیتی دارد اگر بیشتر آن فقط سرزمینی بی آب و علف باشد که تنها با تعدادی جستجوی پراکنده و عمومی پر شده است؟ اگر دنیا احساس زنده بودن نکند، چه کسی اهمیت میدهد؟
به عنوان مثال، نقشه Rage 2 بسیار بزرگ است، اما به طرز دردناکی کسلکننده هم هست و پس از ۱۰ ساعت مبارزه، انگیزه چندانی برای ادامه بازی وجود ندارد.
۱۵۰ ساعت محتوا چه فایدهای دارد اگر ۱۰۰ ساعت از آن فقط جستجوهای تکراری، گشتوگذار بیروح و جمعآوریهای خستهکننده باشد؟ Assassin’s Creed Odyssey یک متخلف ویژه در این مورد به شمار میرود.
اکثر گیمرهای بزرگسال زمان محدودی برای بازی کردن دارند و حتی کوچکترین اشارهای که نشان دهد قرار است یک بازی با مشقتهای طولانی را تجربه کنند، برای آنها یک زنگ خطر است.
این بدان معنا نیست که بازیهای بزرگ نمیتوانند عالی باشند، البته که میتوانند باشند، اما وقتی بازیها بیشتر بر مقیاس دنیایشان تمرکز میکنند و کمتر به داستانگویی، شخصیتها و مکانیکها میپردازند، باعث میشوند ناخودآگاه نسبت به نقشهی بزرگ و محتوای طولانی یک بازی گارد بگیریم.
۱. پیادهرویهای اجباری
یکی از فاجعهآمیزترین بخشهای بازیهای ویدیویی مدرن، سکانس پیادهروی اجباری است که در آن بازیکنان مجبور میشوند با سرعت حلزون در یک منطقه راه بروند، معمولاً هم وقتی که با شخصیت دیگری صحبت میکنند.
برخی ممکن است با خوشبینی، این لحظات را به عنوان فرصتی برای بارگذاری بهتر بازی در نظر بگیرند، اما این واقعیت که هنوز هم آنها را در سختافزارهای نسل فعلی میبینیم خشمگینکننده است.
البته منصفانه است اگر بگوییم که در گذشته، بازیهای بسیار خوب و حتی بزرگی مثل The Last of Us و Red Dead Redemption 2، پیادهروی اجباری را به نمایش گذاشتهاند، اما نه در سال ۲۰۲۳.
اینکه مجبور باشید در حین گوش دادن به یک نمایشنامه ده دقیقهای، به جلو بردن شخصیت خود ادامه دهید، واقعاً خندهدار است و به هیچ وجه احساس نمیکنید که در یک محیط تعاملی قرار دارید، به ویژه اگر قابلیت پیادهروی خودکار هم وجود نداشته باشد.
این امر اگر به طور مکرر در یک عنوان رخ بدهد و امکان رد کردن هم نداشته باشد، به طور بالقوه میل به انجام مجدد بازی را از بین میبرد و کوتهنگرانهترین تصمیمی است که میتواند توسط یک توسعهدهنده اتخاذ شود.
نظر شما در این باره چیست؟
منبع: WhatCulture.com
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
نظرات
لست پیاده روی اجباری داره؟؟؟؟
آره. یه جاهایی جوئل و الی باهم حرف میزنن ولی آدم از اون محیط لذت میبره❤👍🏻👍🏻👍🏼👍
جول. نه جوئل من نمیفهمم طرف تو دیالوگ کاملن واضح میگه جول. جوئل چیه اخه
اره داداش،لست ۱ اولش کلی پیاده روی داری
خسته نباشید
عه پس فقط گیمای ایکس باکس پیادهروی اجباری دارن ایکس باکس فن نیستم سونی فنم نیستم اما انقدر جبهه نگیر
باشه
مقاله خیلی خوبی بود ولی بنظرم بازی هایی همچون Red Dead Redemption 2 و The last of Us و Witcher 3 و.. حتی پیاده رویشونم تو اون دنیاهایه زیباشون لذت بخشه برام
ولی شبیه ساز پیاده روی روی اعصابه
استنلی پرابل هم شبیه ساز پیاده رویه ولی بازی خوبیه
اون بازی شاهکاره
وقتی یه ساعت و حتی کمتر طول میکشه کل بازی کی وقت میکنه شبیه ساز پیاده روی شه؟
تو کلش در حال تصمیم گرفتنی و راه های خیلی زیادی برای تموم شدن بازی هست ، راه رفتنات هیچوقت پوینت گیم پلی نیست
اصلا ردد۲ رو به عنوان دروازه ورود به دنیای دیگه باید پلی داد،خاطرات اروپای شرقی ویچر ۳ محاله یادم بره.
لست اف اس که ۲تا دو قدم میرفتی یدسته کلیکر اونجا بود، بازیشم که جهان باز نیست و پیاده روی طولانی درموردش صدق نمیکنه.
کامل موافق نیستم. اگه پیاده روی “اجباری” ای باشه و در طول راه داستانی به خورد کاربر داده نشه کاملا نشان دهنده ی تنبلی سازنده هاس. مثلا گاد آو وار رو اگه در نظر بگیرید وقتی بین مبارزه ها مسیری طی میشه حرف هایی که کاراکتر ها میزنن برای من واقعا جذاب بود. و اینحوری هم نبود که تمام مدت حرف بزنن ، به وقتش ساکت هم میشدند(فقط توی مرحله ها میگم ها)
ولی تو بعضی لازی ها یا یه ضرب حرف میزنن و خفه نمیشن یا کلا هیچ خبری نیست
ببینید حرف نویسنده هم کاملا غلط نیست. مثلا تو ردد۲ شما بخش زیادی از بازیو ( اگه از ماد یا گزینه مپ فست تراول استفاده نکنید) مشغول سفر کردن تو راه ها و طبیعت هستید. اما ردد۲ به واسطه جهان باز و پر از جزئیاتش میتونه یه کار خسته کننده رو به شکل ماهرانهای به یه کار لذت بخش تبدیل کنه. درسته که شاید شبیهساز پیاده روی باشه ولی شبیهسازی پیاده روی لذت بخشیه
اجازه بده در این مورد مخالفت کنم
شاید برای بار اول و دوم و … تا دهم لذت بخش باشه
ولی اینکه برای هر مرحله اصلی و فرعی هزاران بار دکمه ضربدر رو فشار بدی یکم خسته کننده س
شاید بشه گفت تنها نقطه ضعف رد دد هم همین سوارکاری های طولانیش بود
ببین بسته به نوع دید گیمر هم داره. یکی مثل من شاید از همین کار به نظر خسته کننده لذت ببره یکیم نه شاید دلش بخواد سریع تر مراحلو تموم کنه.
سلام شاید ولی خب وقتی هر چند متر یه Random encounter میاد سر راهت که به شخصه توی اولین دور بازیم یک بار هم تکراری نبودن راه رفتن یا تاختن با اسب رو تو بازی جذاب میکنه
رد دد میشه فست تراول کرد من خودم اینو اخرای بازی فهمیدم. به سه روش قطار، کرایه دلیجان و سومی که از همه باحال تره شما میتونی کمپ بزنی بعد به هر شهری خواستی فست تراول بزنی بدون اینکه بخوا پولیم بدی با اسبت میری و یه کات سین چن ثانیه ای نشون میده
ممنون از مقاله بسیار زیباتون
بلاخره یکنفر پیدا شد حرف دل مارو بزنه
بخصوص برای مایی که سر کار میریم و فرصت کافی برای بازی انجام دادن نداریم و ترجیح میدیم که یک بازی خوب و مفید با داستانی قشنگ و گیم پلی روان انجام بدیم یا اگه بازی پهناوره مراحل فرعی جذاب باشن
در مورد شماره ۴ سونی بشدت کار بلده پول میده تا نمرات بازی ها پایین نیاد یا کد بازی رو در اختیار رسانه های سختگیر قرار نمیده مثلا کاری که با توریسمو کردن با حقه بازی بخش پولی بازی رو چنان از دید منتقدین پنهان کردن تا متوجه نشدن تا نمره در خورش یعنی همون ۷۰ اینارو بهش نده یا اینکه وقتی ۱۰۰ تا نقد میخوره ۸۰ تاش وابسته به سونی هستن
تردامسک
براد اسموک دوباره اومدی؟
از کی تا حالا این قدر فشاری شدی؟
از همون موقع که هنوز مونده به سن قانونی برسی
با درود خدمت نویسنده محترم، ممنون بابت مقاله.
عکس هایی که واسه هر مورد انتخاب کردید،طبق تجربه خودم همون مورد رو نقض میکنه.
اساسین اوریجین: گیم جذاب و سرگرمکننده
سایبرپانک:در حد شاهکار که ارزش تکرار دوباره داره و تا لحظه اخر دلت نمیخواد از پای سیستم بلند شی
دث استرندینگ : شاهکاری بی مانند در صنعت گیم، دلیل فخر این صنعت به سایر صنایع ، بنظرم عمده هیتر های این بازی افرادی هستن که کالاف دیوتی با سبک کشت و کشتار برای رسیدن از نقطه A به B رو به گیمایی با این فلسفه زیبا ترجیح میدن. بخاطر همین بازی بشدت سلیقه ای شده.(توصیه:خودتون رو از تجربهش محروم نکنید)
اساسین والاها: جذاب و سرگرمکننده ، من ۱۲۰ ساعت در این بازی گذراندم و مراحل ابتدایی و انتهایی خیلی ریتم خوبی داشت اما اواسط بازی ریتم گاهی جذاب دنبال میشد گاهی رو اعصاب بود.
مرسی حرفات حرف دلم بود
خیلی خوبه ب موج های ایجاد شده دقت نکنیم و از بازی لذت ببریم
توی این لیستی ک گفتی من اساسینز اورجینز والهالا و سایبرپانک رو بازی کردم همشون خوبن
بخصوص سایبرپانک ک حتما پیشنهاد میکنم
مخلصم.
سایبرپانک برای چندبار بازی کردن توصیه میشه واقعا.
دث استرندینگ هم شدیدا پیشنهاد میکنم.
عزیز دلی.
حقیقتش میترسم از گیم پلیش خوشم نیاد. من خیلی گیم پلی برام مهمه. بازی هایی مثل رزیدنت سایبرپانک یا اساسینز رو خوشم میاد ولی مثلا رد دد با اون داستان خفنش بازم بیشتر توجه ب جزییات و دنیاش منو جذب کرد. بنظرت دث استرندینگ با این توصیف ها بازی کنم؟
متنت رو خوندم و پیش خودم گفتم عجب متنی نوشتی حرف دل مارو زدی تا اینکه جمله آخر رسید به اساسین والاها و واقعا خراب کردی.
گیم زباله بود عزیزم
جدی زباله نبود با یه ذره دستکاری خوب میشد(با کد باید جون دشمنا رو کم میکردی اتکاشون رو تقویت)
رو کنسول اگر اروپا رو انتخاب می کردی یک سری درخت انمی بود که اون ریشه های کوچیک یعنی همون باس های فرعی اونقدر سخت بودند که منو با یک ضربه ناک اوت می کردند به خدا الدر رینگ رو می فهمیدی داری چکار می کنی و با سبکش آشنا بودی نه اینکه یک بازی مثل اسیسن کرید هم مخفی کاری داشته باشه هم لشکری حمله کنی هم یک حس سولز مانند بهت دست می داد در کنارش که من کرک می زدم رو کنسول که نگم گلیچ می زد دشمن جونش دو برابر و سپرش هم دو برابر که رو مخ ترین صحنه ای که تا الانه دیده بودم اون هم تو حالت داستانی.
خوبه که میبینم ۳ مورد رو حداقل تفاهم داریم.
راجعبه اخری من احساس خودم رو نسبت به بازی گفتم، لازم نمیدونم تو اکانتی که عکس پروفایلش عکس شخصی خودم نیست، خودم رو سانسور کنم.
من ۱۲۰ ساعت در والاها گذروندم پس برای من زباله نیست، بخصوص که با زیرنویس فارسی بازی رو پلی دادم و کشش داستانی به پایان رساندنش رو در من بخوبی ایجاد کرد.
مشکلات نداره والاها ؟ چرا اتفاقا داره ولی دربرابر نکات مثبتش نمیچربه.
به بقیه هم پیشنهاد میکنم تجربه کنن.
نظر شما هم متین و لایق توجه کردن هستش.
آخی. یکی حرف دل مارو زد🥲
نشانههای خوبی بودن به خصوص آخری ولی بعضیاشون رو بعد از عرضه میشه فهمید.
ببخشید برام جالبه چرا عکس دموی بازی sonic 06 رو زدید….
هههههههه نکته اخر واقعا فکت بود .
آقا خیلی ببخشید بابت اسپم من یه سوال درباره پلی استیشن پلاس داشتم.
بازیایی که میشه دانلود کرد فقط تا مدت زمانی که اشتراک پلاس فعاله میشه بازیشون کرد یا بعد از اتمام اشتراک هم میشه؟
سوالت عین این میمونه بری بقالی ماست بخری بعد اینکه پولشو دادی به طرف بگی ببخشید اگه تموم شد سطلشو بیارم پر میکنید برام ؟
تا زمانی که اشتراک پلاس فعاله میشه بازیشون کرد، هروقت پلاس تمدید کردی میتونی دوباره ادامشون بدی.
از پاسختون خیلی ممنونم
با گزینه۴ بشدت موافقم
خسته نباشید اقای اسدی
درسته گفتید بعضی موارد اصن پایدار نیست
ولی خب بعضی مواردی که ذکر کردید در اکثر موارد دلیل نمیشن که بازی بد باشه
وجود سکانسای پیاده روی،محتوا بازی،تعداد چک پوینتا، اموزش طولانی و خسته کننده و رابط کاربری مواردی هستن که اکثر مواقع دلیل نمیشه(تکرار میکنم شما گفتید همیشه این موارد صدق نمیکنه ولی خب در اکثر موارد بنظر من درست نیست)
ولی در کل مقاله خوبی بود
موافقم
سلام رفیق
این مقاله رو جناب آقای محمدی زحمت کشیدن و ترجمهشو نوشتن. 😅 من توی کار ترجمه نیستم.
البته منم با برخی موارد whatculture.com مخالفم. مثلا یکیش این: عکس سایبرپانک رو سایت منبع مقاله برای tutorial طولانی قرار داده، ولی راستش به نظرم آموزش طولانیش لذت بخش بود اتفاقا.
اصلا میتونی tutorial های سایبرپانک رو (از جمله برین دنس) اسکیپ کنی. دلیلی برای وجودش تو اون بخش از لیست نیستش. حالا شاید بخاطر وجود cursor تو نسخه کنسولی سایبرپانک بشه یکمی ناراحت بود. اما «طولانی بودن tutorial» یه چیز مسخرس. منم مثل شما از آموزشش خیلی خوشم اومد. بشدت شبیه به آموزش اول کرایسیس ۳ هستش.
کرایسیس ۳ آموزش نداشت که !
قبل چرت و پرت نوشتن یه بار دیگه بازی کن. یادت نیست اون بخش اولو؟ یه جور sandbox آزمایشی بود که با nano suit آشنا بشی. اون tutorial بازی بود.
زیاد چیزی یادم نمونده ازش ۶ یا ۷ سال پیش بازی کردم
«کرایسیس ۳ آموزش نداشت» – 🤡
https://youtu.be/zB-QT1ug8Oo
شرمند من نمیدونم چرا اشتباهی گفتم اقای اسدی در صورتی که مقاله ایشون نیست😅
احتمالا ذهنتون موقع نوشتن کامنت اول مشغول بوده.
ولی مرسی که به یادم بودین 😁❤🌹💐
ذهنشون بیس چاری مشغوله آقای اسدی🙂😂
به آقا علیرضا که نویسنده بود بر خورد😁
دوست عزیز این فقط یه ترجمه ست. مطلبو اقای اسدی نگفتند
مقاله چرتی بود و برای خیلی از موارد گفته شده هزارتا مثال نقض میتونم بیارم
با پیاده روی اجباریه death stranding به غیر از یکی دو پارت اول بازی مخالفم.چند مدل وسیله نقلیه کلی zipline تو بازی هستن که مسیرو رو خیلی کم میکنن.از یه جایی هم که قابلیت تلپورت اضافه میشه.حق انتخاب با پلیره چجوری پیش ببره بازیو.
اینکه از کاتسین های زیاد بازی ایراد گرفته میشه منطقی هست (با اینکه برای روایت داستان لازم بود و کلی سوال باید پاسخ داده میشد) ولی اینکه بعضا میگن شبیه ساز پیاده روی هست رو اصلا درک نمیکنم.اگه قرار بود اینجوری نباشه پس بحث نوآوری کجا میره اینم میشد یه بازی مثل بقیه بازی ها با همون فرمول همیشگی و بدون هیچ ریسکی
بعضی مواقع ممکنه پیاده روی توی red dead خسته کننده بشه ولی طوری نیست که نخوای دوباره تجربش کنی
انقدر این بازی زیباست که حتی با پیاده روی اجباریش هم کیف میکنی
ولی جدا یه فست تراول باید میذاشتن
همشون رو گیمای سونی دارن مخصوصا پیادهروی
عرض ادب و احترام خدمت جناب آقای محمدی. و البته سپاس بابت ترجمه مقاله وبسایت whatculture.
اجازه بدهید تا در همین ابتدای امر عرض کنم، چیزی که از مقاله فوق به ذهن بنده خطور کرد عدم داشتن دانش و آگاهی کافی نویسنده whatculture از بازیهای ویدیویی بود.
در بنده ۱۰ عنوان شده استفاده از نشانگر Mouse در بازی به منزله عدم توانایی توسعهدهندگان در ساخت یک رابط کاربری یا User Interface (به اختصار UI) میباشد با این حال برای مثال به دو عنوان موفق در این مبحث رجوع شده است. پیچیدگی و بزرگی بازیهای ویدیویی امروزه بر کسی پوشیده نیست و تقریباً تمامی سازندگان سعی بر این دارند تا اثر خود را بزرگتر و با محتوای بیشتر و به طبع آن UI وسیعتر و البته کاربر پسندتر (User Friendly) ارایه نمایند که قطعاً یکی از موثرترین راهها استفاده از نشانگر Mouse برای مرور سریع Menu و جابهجا شدن بین ستونها و ردیفها و Itemها میباشد.
در بند ۹ از اثر Foamstars محصول Square Enix نام برده شده و بیدلیل و صرفاً به لحاظ سبک بصری مشابه با عنوانی همچون FORTNITE آن را به کلونی ضعیف از آن تشبیه کرده.
خاطر نشان میگردد، عنوان فوق به غیر از سبک بصری Toon Shading در هیچ چیز دیگر هیچ شباهتی با FORTNITE نداشته، بلکه برعکس بیشترین قرابت و آشنایی را با اثر کلاسیک Splatoon داشته است که البته نمایشهای اولیه نیز گواه این ادعای بنده است.
برای بندهای ۱ و ۲ و ۳ و ۶ و ۷ و ۸ بایستی خاطر نشان کرد که عنوان مقاله اشاره به قبل از عرضه یک اثر دارد با این حال کدامین را میتوان قبل از عرضه به واقع تجربه نمود؟!!!
حال بشنوید نظر این بنده حقیر را
1 – عدم ارایه یک Gameplay درخور و در شأن طرفداران بعد از مدت زمانی طولانی از انتشار بازی به دلایل مختلف قبل از نشر عمومی
2 – ارایه CGIهای زیاد به جای پرداختن به اصل اثر قبل از نشر عمومی
3 – اداعای عجیب و غریب و گاه مضحک و احمقانه از زبان توسعهدهندگان ارشد یک اثر، قبل از نشر عمومی
4 – عدم اعتماد به نفس توسعهدهنده (در اینجا ناشر هم میتواند سهیم باشد) از ارایه یک تاریخ انتشار قابل باور
5 – شاید سختگیرانه باشد اما معتقدم اگر قرار است اثری پیشفروش (Pre-Order) داشته باشد باید یک نسخه قابل بازی (Demo) قبل از عرضه نهایی در اختیار مخاطب قرار دهد. (حدأقل برای بخش زیادی از آثار)
6 – سابقه توسعهدهنده یا حتی ناشر. (قطعاً اگر فردا از بنده بپرسند آیا حاضر به پیشخرید اثری همچون Witcher 4 هستید یا خیر! با قاطعیت خواهم گفت خیر، زیرا CDPR را باور ندارم)
7 – شاید خیلی منطقی نباشد اما بر اساس تجربه عرض میکنم وقتی ماهیت یک اثر نسبت به ساختههای قبل متمایز باشد نتیجه نهایی چندان چنگی به دل نخواهد زد. (Online شدن اثری که تا قبل از آن صرفاً یک داستانگو بود. به عنوان مثال Metal Gear Survive)
8 – وقتی یک اثر حس و حالی آشنا از یکی از آثار را داشته باشد نه صرفاً در Gameplay و سبک بصری بلکه به لحاظ Concept
9 – ادعای ساخت یک اثر در مقیاس بزرگ (AAA) توسط تیمی متشکل از ۷۰ یا ۸۰ نفر (سنگ بزرگ علامت نزدن است)
10 – …
11 – …
12 – …
اینکه با آنالوگ ماوس رو تلویزیون تکون بدی کجاش راحت تره؟
۱۰- گیر دادان الکی به کنسول ( در حالی که برای نسل ۸ عرضه میشه)
11. اعتماد به سقف سازندگان بازی
12. کشش دادن و ادعای بالاتریخ نرخ وضوح و fps ( در حالی که ساخت بازی حتی در مرحله ۱۰ درصد هم نرسیده )
گیمفا به کاربرانی مثل شما نیاز داره… استوار باشید❤👍
انقدر خوب صحبت میکنن که مغزم کشش نمیده
سلام و درود
ضمن خسته نباشید و خدا قوت خدمت جناب آقای محمدی، تشکر میکنم بابت زحمتی که کشیدید. بالاخره کار ترجمه وقت میبره و هنرمندی میخواد. 👌👍
البته سایت منبع واقعا برخی مواردش عجیب و غریب بودن 😅 منتها شایدم در حکم تفاوت سلیقه باشه.
ولی باز هم تشکری ویژه از شما 🌸
درود متقابل خدمت محمدصالح عزیز و دوستداشتنی.
مثل همیشه لطف داری 🌹 کار بنده در مقایسه با زحمت شما چیزی به حساب نمیاد.
طرفدارای کوجیما و شبیه ساز پیاده روی ناراحت شدن دیس لایک دادن
اقا چرا ب عقایدشون احترام نمیزارین اونا مث امیر گیم شو وقتی می تونند فقط با یه دست کنترلر بگیرن و جهت رو نگه دارن و کارکتر را بره از این دنیا جدا میشن غرق میشن در بازی انگار اصلا تو خود بازین و لذتی میبرن که تا حالا تجربه نکرده بودن فقط ب همون یه ذره اکشن بازی انتقاد دارن و بنظرشون ب بازی اسیب زده 😂
میگم چرا حس میکنم استارفیلد همه ی اینارو داره
خدا بخیر کنه 😅
اولیا باید زیر دیپلم تعریف کنی
برای بعضی هاشون میشه مثال نقض اورد ولی کلا در نظر بگیریم درسته و موافقم
پیاده روی زیاد واقعا خسته کنندس مخصوصا تو سری fallout که مملو از انمی های زیاده
سوپریز های ناگهانی هم باید اضافه کنیم.
داری نیترو می زنی تو بازی های ماشینی یهویی ماشین زیرش خالی میشه یا داری مسابقه درگ میدی همینکه ماشین میره بالا انگار شبیه ساز هواپیمای ماکروسافت رو دانلود کردی ماشین هم برای خودش میره رو حالت پرواز.
یک مورد هم اضافه بکنید
سیو های اتوماتیکی که به باگ منتهی می شوند رو هم یادتون نره مثلا داری پیشرفت می کنی ولی به دلیلی که سیو اتوماتیک براتون اجرا نشده هرچی پیشرفت داشتی پر یا مثلا بازی باگ می زنه و از شانس گندت هم توی جایی که باگ زده سیو اتوماتیک فعال شده بوده یعنی سیو می شده.
آپشن هایی که هیچ سازگاری با کاراکتر ندارند.
مثلا من تو پی بک رفتم ماشین رو شخصی سازی کردم ولی از شانس گندم چراغ هاش از بدنه ماشین جلوتر هستند با درب ماشین اصلا عوض نشده.
داش دست رو دلم نزار که سر این باگ ها دلم خونه
مثلا تو گیم gts2 داشتم کامیونو رسوندم به مقصد و آخراش بود
ولی باگ شد رفت ته دره و ماشین به چوخ اعظم رفتو کرش کرد
بعد یهو رفتم تو گیم دیدم از اول آورده😐😭
همون اسپایدر منی که گفتم قبلا هم اضافه باید می کردم.
هر چی به مراحل آخر نزدیک می شدم این باگ ها زیاد می شدند.
که بعدش بازی موفق شد که در قدم های آخر صد در صد کردن بازیم منو در تله گیر بندازه یعنی باگ زد توی یک ساختمون گیر کردم اولش که می خواستم فرود بیام روی پنجره ساختمون بعدش یهویی توی ساختمون فرود اومدم دیدم چند ساختمون تو هم هستند.
فکر می کنم به دلیل سرعت زیاد تار زدن و استفاده ناگهانی و یهویی از قدرت ونوم بود.
سر آموزش سایبرپانک۲۰۷۷ به معنای واقعی کلمه عصبی شدم. واقعا خسته کننده بود
پ.ن: با مورد رابط کاربری نشانگر موس مخالف ام
واقعا این مورد دلیل نمیشه که با یه بازی بد طرفیم
با بقیه موارد موافقم همشون واقعا اعصاب خرد کن هستند
عدم انتشار نقدها و نمرات که بالدرز گیت۳ رو هم شامل میشه.
پیاده روی طولانی هم فارق از دث استرندیگ که نظرات مختلفی در مورد گیم پلیش هست بازی هایی نظیر گوست اف سوشیما و ردد شامل این مورد نیز میشوند.
بالدرز گیت ۳ رو هنوز تموم نکردن که نقداش بیاد 😂
ولی دث استرندینگ بیشترین چیزی که نیاز داشت یه همراهه که در طول مسیر باهات حرف بزنه و برات داستان تعریف کنه
یه چیزی مثل الی تو لست اف اس
با شماره ۳ و ۱ اصلا موافق نیستم.
پیاده روی توی بعضی بازی ها برای انتقال اتمسفر سنگین بازی یا شرح یک سری وقایع توی بازی رخ میده و اتفاقا اگر درست کار بشه بشدت جذاب و لذت بخش.
چک پوینت های مکرر باعث میشه بازی بشدت ساده بشه و ارزش نمردن از بین بره اتفاقی که توی بازی های جدید رایج شده.
یه معما رو دوبار حل کردن لذت داره؟
ابدا نه! ، بنظرم که منظور این بابا اینجور وقت هاست نه اون چیزی که شما مد نظرته
خب یک گیم ساز حرفه ای باید بلد باشه کجا چکپوینت رو قرار بده نباید چکپوینت قبل از معما باشه ولی یادمه توی است ۲ داشتم با باس میجنگیدم باس یه شئ به طرفم پرت کرد منم شریک کردم باس مرد من هم مردم بعد دیدم وقتی از چکپوینت اومدم با مرده بود درواقع به محض کشته شدن باس بازی چکپوینت زده بود خب این جالب نیست. بعضی بازی ها اینقدر چکپوینت دارن که دیگه هیچ ترسی از مردن نداری. بعضی مواقع خودم خودم رو میکشم که دوباره برم بهتر کار کنم. اینا باعث ساده شدن بازی ها شده
اساسینز های اواخر نسل ۸ رو مخن
کالاف ها عجیب بودن تو نسل ۷ تو هر قسمت که میومد اولین مرحلش ، مرحله آموزشی بود ، انگار گیم پلی فرق داشته(=
من بازی ای که هفته پیش بازی کردم یه کمی
army of two devil cartil بود اگه اسمشو درست گفته باشم رو ps3 مرحله آموزشش رو مخ بود خیلی زیاد/=
من بیش از هر چیز با بازی طولانی مشکل دارم. به نظر من یک کمپین خوب نباید بیش از ۲۰ ساعت باشه. وقتی بازی طولانی می شه، فقط آرزو می کنید کاش می شد بزنیدش جلو بره و تمام بشه و به انتهای داستان برسید. حالا به این اضافه کنید مبارزات بیش از حد سخت یا آسان که بدترش هم می کنه.
بازی که طولانی تر از یه حدی میشه از ریتم میفته
امثال سایبرپانک و دئوس اکس و مس افکت و غیره که به خط داستانی های پونزده تا سی ساعته اکتفا کردن ، تونستن یه تجربه ی منسجم با یه ضرب آهنگ خوب رو ارائه بدن که اصلا از پوینت اصلی داستان و روایت خارج نشد
برعکس این قضیه رو تو ویچر و رددد دو داریم مثلا
مورد ۷ و ۸ و ۴ و ۱ واقعن حقه
عملا باید گفت که
What culture ریده
انتظار داشتم ب فن سرویس و وجود خانمای جذاب اشاره کنید
فن سرویس احمقانه ترین چیزیه که تا حالا دیدم
میبینمش حالم بدمیشه
ولی من به این کفاستار امید دارم
آموزش هف لایف واقعا خوبه
رو دستش ندیدم تو هیچ بازی ای ، اون مدلی که خیلی راحت مکانیک های ساده و حتی یه مقدار پیشرفته تر رو آموزش میده محشره
من موندم تو مخ what culture چی میگذره. «آموزش های طولانی و خسته کننده» بعد عکس سایبرپانک رو میذاره که بهت اجازه میده کل tutorial ها و hint ها رو اسکیپ کنی. Smh…
فانتوم پین بهترین بخش اموزش مکانیزم های بازیو داشت.همون شروع بازی و تو دل روایت داستان خیلی خوب قرار گرفته بود
واقعا از نویسنده اقای علیرضا محمدی تشکر میکنم که به سونی فنا فهموند که لست یه بازی اورریتد و متوسط هستش و به هیلو نمیرسه
فشار اگه میتونست کامنت بده 🤣
همه این ده مورد گاد اف وار و لست داشتن متاسفانه
همینجوری به اشک ریختن ادامه بده😂
چرا وقتی کسی که rx 6700 xt داره چرا باید ناراحت باشه 🙂🙂
دارم کم کم مطمئن میشم که تو اصلا pc نداری🤣
کسی که یه چیزی داشته باشه زیر هر پست تکرار نمیکنه😂
خیلی عالی بود از این نوع مقالات بزارید
نکات بشدت خوبی اشاره کردین لطفا ازین قبیل مقالات زیاد کار کنین
فوقالعاده دلایلش مسخره بود
پیاده روی اجباری فقط اگه خودت باشی باز مهم نیست
یکی از بدترین مقاله هایی بود که تو عمرم خوندم !
با اکثر موارد موافق نیستم و این مقاله کاملا از روی غرض ورزی به یه سری عناوین نوشته شده …
مورد ۱۰ دقیقا چیش بده؟؟
ممنون بابت ترجمه این مقاله، خسته نباشید.
“صدها ساعت محتوا” لزوما چیز بدی نیست.
معمولا بازی های jrpg از دهه ۹۰ تا الان اکثرا محتوا هایی با مدت زمان بالا ارائه میدادن از بازی grandia بگیرین تا دراگون کوئست و فاینال فانتزی های ۴، ۵ و ۶؛ همشون هم بازی های تحسین برانگیزی هستن، همین الان هم استدیو falcom سری LOH و Ys رو دقیقا همین شکلی میسازه که اکثر نسخه ها ۱۰۰ ساعت محتوا دارن.
به نظرم این مورد در مقابل تمامی مواردی گه ذکر شد میتونه بر گرفته از “سلیقه” نویسنده باشه!
صد ها ساعت محتوا خیلی میتونه جذاب باشه اگه درست استفاده شه و آموزش برای یک سری بازیا اگه زیاد نباشه کلا تجربه رو خراب میکنه
واقعا چرا مقاله ب این خوبیو خراب کردید!؟داشتم لذت میبردم تا ب گزینه اول رسیدم.کاری ب حرفتون راحب the last یا rdr2 ندارم.ولی اون عکسه death stranding اخه!؟این بازی تمام جذابیتش توی پیاده روی بود.وقتی برا اولین بار تو بازی سوار موتور میشی احساس میکنی بازی خسته کننده شده تازه.
راستشو بخواین مقاله چرتی بود(می دونم از یه سایت دیگه وترجمه شده بود )
ولی به نظرم جای همچین مقالاتی در گیمفا نیست چون می شه برای هر کدوم چندین مثال نقض زد.
اما در کل خسته نباشید
تیتر جالبی بود ولی بعضی موارد واقعا چرتو پرتن
راحت بگین نقش آفرینیه ساخت یوبیسافت باشه.
اصلا باهاشون موافق نیستم ، پیاده روی که داخل ردد و لست زیاد هست ولی واقعا حس لذت بخش و جذابی داره ، نشانگر موس هم که توی اسپایدرمن مایز مورالس بود که خیلی هم بازی خفنی بودش ، بعد اومدید محتوای زیاد رو یه عیب دونستید!؟ با این سه موردی که گفتید موافق نیستم
صدها ساعت محتوای بیخود و الکی رو به شدت موافقم. نمونه بارزش هم بازیهای یوبیسافته. امیدوارم AC Mirage سنت شکنی بکنه بعد از سالها
لست اف واس و پیاده روی اجباری منطقیه 😑
دث استرندینگ واقعا بازی مضخرفی بود ،یعنی از این بازی مسخره تر ندیدم ،نمیدونم چجوری بعضی ها خوششون میاد ،به سلیقشون احترام میذارم ولی من تو این بازی چیزی جز بار بری از نقطه a به b ویا رسوندن پیام از نقطه c به d ندیدم.
شاید چون کوجیما اینو ساخته باید کورکورانه ازش تعریف کنم.
من سبک بازی های میکامی رو بیشتر قبول دارم،کوجیما بیشتربازیهاش خسته کننده و حوصله سر بر هست.
مخالفم. من تنها بازی کوجیما که اونقدر ازش لذت نبردم که تمومش کنم zone of the enders بود. DS هم شاهکار نیست ولی خیلی خوب و متفاوت بود برام.
در مورد گزینه ۳
بازی دیمون سولز ریمیک رو مثال میزنم!
خودم عاشق اثار میازاکی و سولز ام ولی این بازی این مورد چک پوینتش واقعا رو مخه و اصلا بونفایر نداره و فقط در طول مسیر یحاهایی ممکنه شرتکات پیدا کنی.. نمیدونم واقعا چرا اینجوریه! بازی فوقالعادست ولی این موردش خیلی رفته رو مخم!
یه چیز میگم فقط gta v باز های حرفه ای میدونن
تو gta v یه مرحله مخفی هست که فقط فقط مخصوص مایکل هست که اسمش Epsilon هست که اواخر ماموریت باید ۵ کیلومتر راه بریم و یا بدوییم . واقعا پیاده روی هم توی لوس سانتوس خیلی حال میده مخصوصا توی نسل ۹ بنظرم باید اونم تو لیست باشه اما واقعا مقاله خوبی بود . خسته نباشید✌️❤️
از همه بیشتر از صفجه شلوغ پر از نوشته و اینکه همهجای مپ پر باشه از ایتم که باز روش توضیحات باشه و خط خون خط جون خط دانش و … متنفرم صفحه بازی باید ساده باشه زیبایی تویی سادگی و واقعی بودنه به لست اف اس نگاه کنید مثل اسیسن کرید هزارتا ایتم دوتا دور صفجه نیست یک دکمه میزنی سلاح ها میاد انتخاب میکنی تمام!
واقعا مقاله خوبی بود تشکر آقای احمدی♥️
با تشکر از همراهی شما 🌹
آقای محمدی عذر خواهی میکنم کیبوردم خودکار این کلمه رو نوشته شرمنده
۱ و ۷ بشدت رو مخه جوری که باید بزنی بازیو بپاکی
بزارین یه دونه هم من اضافه کنم، بازی که با ماوس و کیبرد هماهنگ نیست ولی رو پیسی منتشر میشه
یکی هم محتوای کمتر از ۶ ساعت برای قیمت کامل
با تمام موارد تقریبا موافقم