بیوگرافی چاد استاهلسکی | از بدلکاری تا تحول ژانر اکشن
چاد استاهلسکی بدلکار و کارگردانی آمریکاییتبار میبشاد که نشان داده درک درستی از ژانر اکشن داشته و میداند که مخاطب این ژانر چه علایقی دارد.
چاد استاهلسکی در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۱۹۶۸ (۲۹ شهریور ۱۳۴۷) در شهر پالمر واقع در ایالت ماساچوست کشور آمریکا چشم به جهان گشود. در حالی که اطلاعات چندانی از خانواده و دوران کودکی وی در دسترس نمیباشد اما میدانیم که والدین وی گری و کتلین نام داشته و چاد در خانوادهای معمولی زندگی خود را سپری کرده است.
به سبب علاقه چاد استاهلسکی به هنرهای رزمی، او دوران نوجوانی و جوانی خود را به یادگیری فنون مختلف رزمی و هنری اختصاص داد تا این که برای نخستینبار در دهه ۱۹۹۰ میلادی در قامت بدلکاری وارد عرصه سینما شد و در پروژهای جنجالی حضور یافت.
او به عنوان یکی از ۲ بدلکار برندون لی در فیلم The Crow (کلاغ) حضور پیدا کرد و سکانسهایی که این بازیگر ۲۸ ساله فقید سینما توانایی انجام آنها را بر عهده نداشت، توسط تیم بدلکاری صورت میپذیرفت. با این حال علیرغم رعایت نکات ایمنی، برندون لی در حین ضبط یکی از سکانسهای این فیلم توسط گلوله واقعی مجروح شد و در بیمارستان با وجود تلاشهای تیم پزشکی اما جان خود را از دست داد.
پس از این واقعه چاد استاهلسکی جایگزین برندون لی شد تا سکانسهای باقیمانده با حضور وی فیلمبرداری شود و با بهرهگیری از حقههای جلوههای ویژه، صورت آنها با یکدیگر جابجا شود. با وجود پروسه جنجالی و طاقتفرسا فیلم The Crow در سال ۱۹۹۴ اکران شد و در جلب نظر مردم چندان موفق عمل نکرد و به تنها فروش ۹۴ میلیون دلار بسنده نمود.
پس از آن که چاد ورودی پرحاشیه را به عرصه سینما تجربه کرد، با دوست و همکاری خود دیوید لیچ شرکتی را به نام ۸۷ نورث پروداکشنز تاسیس کرد که ساخت سکانسهای اکشن پروژههای سینمایی هالیوود را بر عهده میگرفت و تاکنون در ساخت آثار مشهوری همچون Kate (کیت)، Bullet Train (قطار سریعالسیر) و Violent Night (شب خشونتآمیز) نقش داشته است.
در حالی که چاد استاهلسکی تا اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی بدلکاری در پروژههایی همچون Recoil (لگد)، Bean (بین) و Escape from L.A. (فرار از لس آنجلس) را بر عهده داشت اما در سال ۱۹۹۹ او به پروژه پر سر و صدایی پیوست که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد. فیلمی که در آن زمان باعث انقلابی در ژانرهای علمی تخیلی و اکشن شده بود و سینماگران را حیرتزده کرده بود.
در حالی که خواهران واچوفسکی مشغول تولید فیلم The Matrix (ماتریکس) با حضور بازیگرانی همچون کیانو ریوز، لارنس فیشبورن و کری-ان ماس بودند، چاد استاهلسکی در ابتدا به عنوان بدلکار به این پروژه اضافه شد و سپس به سبب دانش بالا و مهارتی که داشت، به یکی از مسئولین هماهنگ کننده بدلکاریهای این پروژه ۶۳ میلیون دلاری ارتقا پیدا کرد. فیلمی که در سال ۱۹۹۹۹ اکران شد و با فروش ۴۶۳ میلیون دلاری خود، مخاطبینش را شوکه نمود.
او در کنار این که وظیفه خود را در دنبالههای ماتریکس به نامهای The Matrix Reloaded (بارگذاری مجدد ماتریکس) و The Matrix Revolutions (انقلابهای ماتریکس) به نحو احسنت تکرار نمود، تا سال ۲۰۰۸ بدلکاری پروژههای سینمایی بزرگی همچون Van Helsing (ون هلسینگ)، Spider-Man 2 (مرد عنکبوتی۲)، Constantine (کنستانتین)، XXX (3 ایکس) و Mr. & Mrs. Smith (آقا و خانم اسمیت) را بر عهده داشت و موفق گشت تا به یکی از جسورترین و مشهورترین بدلکاران سینما تا آن زمان تبدیل بشود.
سیر موفقیتهای چاد استاهلسکی باعث شد تا در سال ۲۰۰۹ او با همکاری دیوید لیچ وظیفه کارگردانی دوم و هماهنگ کننده امور بدلکاری فیلم اکشن و رزمی Ninja Assassin (نینجای آدمکش) را بر عهده بگیرد. فیلمی که علیرغم فروش پایین خود اما مملو از سکانسهای خونین و خشونتبار بوده و طرفداران آثار رزمی را به وجد آورده است.
در حالی که اوضاع به خوبی برای این بدلکار آمریکایی در حال ط شدن بود، پروسه تولید فیلم The Expendables (بیمصرفها) و سکانسهای اکشن آن با اتفاقات دردناکی مواجه شد. زیرا یکی از اعضای تیم بدلکاری به نام کان لیو در جریان یک انفجار بسیار بزرگ کشته شد و خانوادهاش مسئولیت این اتفاق دردناک را بر گردن چاد استاهلسکی انداخته و از وی در نزد مراجع قانونی شکایت کردند.
مطرح شدن این شکایت هیچ نتیجه مثبتی برای خانواده کان لیو در پی نداشت و حواشی آن خیلی زود از یادها فراموش گشت. با این حال چاد استاهلسکی تسلیم نشد و حضور قدرتمندتری را در سینما رقم زد. زیرا حضور در پشت صحنه و انجام بدلکاریهای آثاری همچون Dredd (درد)، The Wolverine (ولورین) و ۴۷ Ronin (47 رونین) باعث کسب تجربیات بسیاری برای وی شد تا جایی که شرایط برای نخستین تجربه کاری وی در قامت کارگردان اصلی مهیا شد.
در دوره و زمانهای که کیانو ریوز دیگر از روزهای اوج خود فاصله گرفته بود و فیلمهایش نه از در نزد منتقدین و نه در گیشه موفقیتی کسب نمیکرد، چاد استاهلکی به عنوان کارگردان و دیوید لیچ به عنوان تهیهکننده وارد میدان شده و ساخت فیلمی اکشن تحت عنوان John Wick (جان ویک) را با هنرنمایی کیانو ریوز آغاز نمودند. فیلمی که پروسه ساخت آن در خفت صورت گرفت و کسی انتظار خاصی از آن نداشت، در سال ۲۰۱۴ اکران شد و فروشی حدوداً ۹۰ میلیون دلاری را به ارمغان آورد که تماشاگران را به شکلی بیسابقه به وجد آورده بود.
فیلم John Wick نه تنها باری دیگر کیانور ریوز را به مرکز توجه سینماگران معطوف نمود، بلکه ژانر اکشن را متحول کرد و موفقیتهای هنری و مالی آن باعث شد تا کمپانی لاینزگیت ۳ دنباله به نامهای John Wick: Chapter 2 (جان ویک: بخش دوم)، John Wick: Chapter 3 – Parabellum (جان ویک: بخش ۳ – پارابلوم) و John Wick: Chapter 4 (جان ویک: بخش ۴) را به کارگردانی چاد استاهلسکی به ترتیب در سالهای ۲۰۱۷، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۳ تدارک ببنید. فیلمهایی که هر یک با واکنش مثبت سینماگران مواجه شده و صحنههای اکشن دیوانهوار آن باعث شود تا این مجموعه فیلم به فروشی بالای ۱ میلیارد دلار دست پیدا نماید.
چاد استاهلسکی در سال ۲۰۲۰ همچنین به عنوان دستیار کارگردان در ساخت فیلم Birds of Prey (پرندگان شکاری) حضور پیدا کرد. اثری که با فروش بسیار پایین خود به یکی از نادیده گرفته شدهترین فیلمهای تاریخ ژانر ابرقهرمانی بدل گشت و خیلی زود از یادها فراموش شد. با این حال مسیر موفقیت برای چاد استاهلسکی همچنان رو به اوج قرار داشت.
موفقیت فیلمهای John Wick نه تنها کیانو ریوز را باری دیگر به ستاره ژانر اکشن سینما بدل نمود، بلکه باعث شد تا کمپانی لاینزگیت به گسترش دنیای سینمایی آن چراغ سبز نشان داده و در حال حاضر ساخت سریال The Continental (کانتیننتال) و فیلم Ballerina (بالرین) با حضور کیانو ریوز و آنا د آرماس در دستور کار قرار دارد که چاد استاهلسکی به عنوان تهیهکننده در تولید هر ۲ آنها نقش خواهد داشت.
سبک کارگردانی چاد استاهلسکی و موفقیتهای وی همچنین باعث شد تا کمپانیهای نظیر برادران وارنر، سونی پیکچرز، یوبیسافت و نتفلیکس با این کارگردان وارد مذاکره شده و ساخت بازسازی Highlander (کوهنشین)، اقتباسهای سینمایی از بازیهای Rainbow Six (رنبو سیکس)، Ghost of Tsushima (شبح سوشیما) و Black Samurai (سامورائیی سیاه) را به وی واگذار نمایند. موضوعی که باعث شده تا شاهد برنامه کاری شلوغ وی برای سالهای آینده باشیم که میتواند ساخت پنجمین فیلم از فرنچایز جان ویک را با تاخیر مواجه نماید.
این کارگردان و بدلکاری آمریکایی در سال دهه ۲۰۱۰ میلادی با بدلکار فیلم Black Widow (بیوه سیاه) به نام هیدی مانیمیکر ازدواج کرد که تنها چند سال بعد و در سال ۲۰۱۸ ازدواج آنها به جایی ختم شد. از آن زمان تاکنون هیچ اطلاعاتی از زندگی شخصی چاد استاهلسکی در دسترس نمیباشد.
با توجه به روندی که چاد استاهلسکی ۵۴ ساله در طی ۲ دهه گذشته طی کرده که نشان از درک و بینش منحصر به فرد وی در ژانر اکشن سینما دارد، امید میرود که بتوانیم شاهد ساخت فیلم و اقتباسهایی هیجانانگیز و تماشایی توسط وی باشیم. همچنین به سبب آغاز دنیای سینمایی جدید دیسی که جیمز گان وعده همکاری با نامهای بزرگی را داده، این شایعه مطرح شده که چاد استاهلسکی کارگردانی یکی از پروژههای ابرقهرمانی این دنیای سینمایی را بر عهده خواهد داشت.
منبع: گیمفا
پر بحثترینها
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
- مایکروسافت: هر دستگاهی میتواند یک ایکس باکس باشد
- گزارش: Final Fantasy 16 روی PC تنها ۲۸۹ هزار نسخه فروخته است
نظرات
سری جان ویکش خداس
اشخاصی مثل چاد استاهلسکی مثل الماسی میمونن که هالیوود نیاز شدیدی بهش دارن تا دوباره یه تلنگری به سینما بزنن و یک ژانر رو دوباره سر زبونا بندازن
چاد نشون داده که درک بسیاری از هنر فیلمسازی و داستانگویی داره که فقط اکشنهای بی مغز نمیسازه فیلمهایی که تو این سالهای اخیر زیاد ازشون دیدیم ولی فیلمهای جان ویک بدون شک میشه گفت گل سرسبد و شاهکار ژانر اکشن هستن که هیچی کم ندارن
خیلی دوست دارم فیلمهای دیگه این کارگردان رو ببینم و از اثرش نهایت لذتو ببرم مخصوصا فیلم گوست اف سوشیما که مطمئنم میترکونه
قسمت چهارم سری فیلمهای جان ویک چند روزی است که منتشر شده با این حال بعد از دیدن آن لازم دیدم تا چند خطی در نقد آن بنویسم. با بنده همراه باشید.
فیلمهای پر زد و خورد امروزه تبدیل به دستگاه چاپ پول برای شرکتهای فیلمسازی شدهاند و این مهم در مورد سری فیلمهای جان ویک نیز صادق است با این حال چیزی که این سری را از سایر آثار متمایز میکرد سه چیز بود:
1 – رنگ و نور
2 – تکنیکهای مبارزات و کار با سلاحها
3 – ریتم درست
4 – موسیقی
برای دیدن این قسمت باید نزدیک به سه ساعت از وقت خود را به آن اختصاص دهید، حال آیا ارزش آن را دارد؟
از ابتدا تا انتها در حین مبارزات همه چیز به یک شکل به شما نمایش داده میشود گرفتن آستر کت جلوی صورت و حرکت به سمت چپ و راست و خم کردن کمر. مهم نیست که جان ویک باشد یا حریفان او. همه این کار را آن قدر تکرار میکنند که در برخی مواقع بعد از دیدن صحنههای زیاد پر زد و خورد مدام به خود میگفتم همه چیز حول این حرکت احمقانه کمی زیادهروی را نشان میدهد.
قسمت چهارم بایستی تعادل در مبارزات را از قسمت دوم یاد بگیرد.
موضوع بعد به پرداخت شخیت منفی این قسمت مربوط میشود. این شخصیت یک شرور احمق و بیرحم است و مشابه این شخصیت را در آثار امروزه سینمای بیکیفیت زیاد دیدهایم. شخصیتپردازی شخصیت منفی به گونهای است که تداعیگرشخصیت منفی قسمت دوم میباشد با این حال شخصیتپردازی بد و ضعیف و البته سرراست تمامی این پتانسیل را به راحتی هدر داده است تا جایی که با دیدن آن حس یک رغیب را به هیچ وجه تداعی نمیکند.
مورد بعد خون و خونریزی است. نمیدانم این موضوع آیا به منطقهای که فیلم را از آن خریداری کردم ارتباط دارد یا خیر اما، اگر قرار نیست خشونت را عریان در اثری پر زد و خورد و خشن نمایش داد پس بهتر است ساخت این گونه آثار را متوقف کنید. خون و خونریزی به شکلی کاملاً ابتدایی در این اثر سانسور شده است. از بریدن دست شخصیتها گرفته تا خوردن گلوله و نمایان شدن یک لکه صورتی رنگ تا سایر صحنهها، یادآور ساخت آثاری توسط شرکت دیزنی است.
از بین بردن پتانسیل بازیگری Scott Adkins موردی است که بسیار برای من آزاردهنده بود. در ابتدا و با دیدن بخشی از نمایشهای فیلم و شخصیتپردازی متفاوت برای این بازیگر در قامت شخصیتی بسیار شبیه به پنگوئن معروف سری فیلمهای ابرقهرمانی بتمن، با خود گفتم چرا؟
چرا بایستی یکی از بهترین رزمیکاران دنیای سینما در قامت چنین شخصیتی ظاهر شود و اصلاً چرا باید برای به تصویر کشیدن چنین شخصیتی به سراغ یکی از بهترین رزمیکاران این عرصه رفت. یک شخصیت از ابتدا تا انتها بیمصرف و ناتوان در همه چیز که با اندکی جستجو در خیابانهای اطراف Broadway میتوان به راحتی یک دو جین از این گونه یافت. پتانسیل هدر رفته Scott Adkins در نمایش چنین شخصیتی در کنار آثاری همچون Yuri Boyka همچون تفی سر بالا برای ایشان میباشد مگر آنکه دستمزدی بالا از تهیهکنندگان طلب کرده باشد.
موسیقی، نقطه عطف تمامی قسمتها بوده، علیالخصوص قسمت دوم اما اینبار شرایط به گونهای دیگر رقم خورده. موسیقیها صرفاً موسیقی هستند. به خوبی بر روی صحنهها (صرفاً صحنه و نه موقعیت) نمیشینند و هرگز به طراحی صحنه و خلق موقعیت کمک چندانی نمیکنند. به دلیل ماهیت و ذات فیلم (ریتم بالا و نمایش موقعیتهای مکانی مختلف) مدام مخاطب مجبور به شنیدن چندین موسیقی پسزمینه با گامهای متفاوت و ژانرهای متفاوت، به فواصل بسیار کوتاه از یکدیگر شده و این مورد تا انتهای فیلم جریان داشته.
موارد و ایرادات اصلی در فیلم فوق بلافاصله با دیدن و به اتمام رسیدن آن به ذهن هر مخاطبی خطور میکند با این حال من شاهد یکی از بدترین و ضعیفترین نسخهها از محبوبترین فرانچایزهای این روزهای سینمای اکشن هستم.
“موارد و ایرادات اصلی در فیلم فوق بلافاصله با دیدن و به اتمام رسیدن آن به ذهن هر مخاطبی خطور میکند…” به ذهنِ من مخاطب که این موارد خطور نکرد و از دیدن این قسمت مانند قسمتهای قبلی لذت بردم (و منتظر قسمت پنجم هم بشدت هستم).
این بشر عالیه
عجب کارگردانیست
دیشب جان ویک ۴ رو دیدم، مثل قبلیا عالی بود
قطعاً مجموعه فیلم جان ویک جزء بهترین فیلمهای اکشن هست، ولی اینکه بخوایم “چاد استاهلسکی” رو یه کارگردان خوب تو این ژانر بدونیم هنوز خیلی زوده چون به غیراز فیلمهای جان ویک هیچ فیلم دیگه ایی نساخته. باید دید که آیا میتونه موفقیت سری جان ویک رو در یک فیلم اکشن دیگه با موضوع و شخصیتهای جدید و متفاوت تکرار کنه یا نه. باید تا زمان اومدنه فیلم Ghost of Tsushima صبر کرد.