بررسی پایان The Last of Us 1؛ دزدی یا مرگ مادر؟
آیا از دریچه منطق و انسانشناسی، به پایان نسخهی اول The Last of Us فکر کردهاید؟ با ما همراه باشید.
دوستان گیمفایی عزیز؛ برای درک یک پازل، شما به تمام تکه های آن نیاز دارید و باید دقت به خرج دهید. وگرنه ممکن است زود قضاوت کنید و سریع سپر انتقاد بگیرید. پس خواهشمندم و تقاضا دارم که حتما با دقت کامل و تا پایان مقاله مرا همراهی کنید و زود قضاوت نکنید.
درکلاس درس روانشناسی، یک روز استادی از من سوالی پرسید که درست شبیه دو راهی جوئل میماند. البته گفتم؛ شبیه میماند. میگفت که: «سوالم دو گزینه دارد و راه دیگری نیست؛ یا گزینه اول یا دوم.» گفتم: «چشم.»
– دور از جانت، ولی فرض کن که مادرت سخت بیمار است. دارویی نیست، مگر در دستان تنها داروفروش شهر. همانی که میدانی انسانی پست و خوار است… نه! نه! اصلا بگذار اینطوری بگویم… همانی که میدانی حیوانی پست و خوار است! و متاسفانه باید خدمتت عرض کنم که او هم فهمیده تو به دارویش نیاز داری…
گفتم: «عجب! پس لابد الان قرار است قیمت دارو را تا حد قیمت خون پدرش بکشد بالا، نه؟»
– دقیقا! و مطمئنم که تو میدانی به چنین پولی هم… خب… حالا حالاها اصلا نمیرسی! فردایی برای مادر نیست. پس انگار آن روز تو داغدار رفتنش میشوی؛ البته خدا نکند! دور از جانت پسرجان!… پس بهنظر میرسد که تو تنها دو گزینه پیش رو داری؛ و تکرار میکنم: حق هیچ راهی به جز این دو را نداری!
اول) بیخیال بشوی؛ پس مادر میمیرد.
دوم) دارو را از دارو فروش بدزدی.
یادآوری پایانی هراس انگیز
یک معمای اخلاقی: دزدی یا مرگ مادر؟
“دزدی یا مرگ مادر؟” داستانی بر اساس گفته های لارنس کلبرگ میباشد و به آن معمای هاینز میگویند. کلبرگ این ماجرا را درباره همسر فرد و یک شیمیدان داروساز گفته بود و درپایانش به صورت تشریحی از آزمون دهندگان خود سوال میپرسید. اما ما اینجا سوال را دستخوش تغییراتی کلی کردیم تا به زندگی ما نزدیکتر باشد و کار را با دوگزینه، راحتتر به سمت هدف پیش ببریم. یعنی درست همان هدف کلبرگ که بیان تفاوت های اخلاقی در افراد بود.
اما چرا اینجا حضور چنین معمایی را ضروری احساس کردیم؟ چون داستان معمای هاینز دو مورد را تعیین میکند: «اول اینکه شما از نظر اخلاقی در چه طرفی از جبهه قرار دارید و چه شخصیتی در درونتان هست. دوم اینکه موقعیتی تقریبا نزدیک فضای سخت جوئل را درک میکنید؛ زیرا هردو درواقع یک روح (معمای اخلاق) در دو بدن هستند.» هرچند که احتمالا بیربط به نظر میرسند. ولی لطفا اگر به معما جواب ندادهاید، خواهشمندم تجدید نظر بفرمایید؛ حتما گزینهای را با دقت انتخاب کنید. زیرا در پایان میخواهیم از نزدیک پایان TLOU1 را بررسی کنیم و از دید خود (به جای دوربین ناتیداگ) با کمک این معما، به مسئله نگاه کنیم.
توجه!
تعبیر های روانشناسی صحیح هستند اما در برخی شرایط با غلط تقریبی نیز مواجه میشوند؛ درست مثل هر علم دیگری.
«به کسانی که گزینه دوم را انتخاب کردهاند، تبریک میگویم. شما با شخصیت جوئل شباهتی عجیب دارید. اعتماد به نفس بالایتان برای پس گرفتن عزیزان خود واقعا قابل ستایش است؛ حالا میخواهد الی باشد یا شخصی یا شیء عزیزی. از طرف دیگر، احساسات معمولا از تفکر قویتر به نظر میرسند. حس محافظت و قهرمانی شما تحسینبرانگیزند. شما شاید معتقد به قوانین انعطافپذیر باشید و از قوانین سخت و دستوپاگیر خوشتان نیاید. گاهی قوانین، مانع پیشرفت یک انسان منعطف میشوند. اگر مایل هستید، به این سنت خودتان ادامه بدهید. چون مانند جوئل به نظر میرسید؛ دوباره تبریک میگویم.»
«به کسانی که گزینه اول را انتخاب کردهاند، سلام میکنم. البته نگران نباشید. چون تبریک هم میگویم! شخصیت شما با جوئل خیلی یکسان نیست. البته شاید طرفداریاش را بکنید! اما قریب به پنجاه درصد دروغ است. در دل، شما فرد دیگری هستید. شما هم اعتماد به نفس بالایی دارید؛ درست مثل افراد گزینه دوم. ولی یک فرق اساسی در بنیان وجودتان نهفته و آن اینست که تفکر از احساسات، قویتر به نظر میرسد. شما حاضرید غم و تلخی را بچشید. ولی از قانون سرپیچی نکنید و چیزی ندزدید. تعصب مثبت و چالشبرانگیزی دارید؛ دوباره سلام… و دوباره تبریک!»
خب، دوستان گیمفایی عزیز؛ یک موردی را هم میخواهم خودمانی همین جا با اجازهتان اضافه کنم. بیایید و فرض کنید که شما از قوانین راهنمایی و رانندگی بهصورت صد درصد خبر ندارید. حالا اگر در چهارراهی قرار بگیرید که چراغ قرمز باشد، اما پلیس به شما اشاره کند که بروید… خب میروید دیگر! به نظر شما اصلا جای بحثی داشت؟ البته که داشت!
افرادی که گزینه اول را انتخاب کردهاند، بدون شک بیش از پنجاه درصدشان حرکت نمیکنند و صلاح امر را در گوش دادن به حرف چراغ قرمز میدانند. اکنون برخی شاید میگویند: «حرف پلیس قانون است! آنها اشتباه میکنند!» لیکن اکثریت افراد گزینه اول میگویند: «پلیس اشتباه میکند! وقتی چراغ قرمز، قرمز است، یعنی باید بایستیم. شاید با کسی تصادف کنیم. بالاخره شاید پلیس هم اشتباهی یک علامتی بدهد.» و باید بدانید که توجیه هایی که برای گزینهها میآورید، متاسفانه یا خوشبختانه، همهشان درست هستند یا میتوانند درست باشند! اصولا این توجیهها ذات اصلی پاسخ هایی است که به داستان کلبرگ میدهید.
عاقبت کدام صحیحتر است!؟
همه میدانیم که دزدی از آن داروفروش، امری خلاف قانون و مقررات است. اما مرگ مادر چطور؟ آیا تماشای محض مرگ کسی قانونی است؟ باور صحیحی نیست که بگوییم اینکه بگذارم مادر بمیرد و فقط با آه کشیدن تماشایش کنم، بر طبق قانون اخلاق درست است. ولی نه؛ از طرف دیگر هم دزدی از آن دارو فروش امر درست و صحیحی نیست. آخر خلاف قانون قاضی میشود!
انگار قانون دست و پایمان را بسته و چارهای نیست. چون یکی خلاف قانون اخلاق و دیگری خلاف قانون قاضی دیده میشود. حالا یک لحظه اینها را رها کنید؛ میخواهیم بحث را پیچیدهتر کنیم : «تماشای محض مرگ مادر فقط خلاف قانون اخلاق نیست؛ خلاف قانون قاضی هم هست. چون اگر کمکی از دستمان بربیاید و بگذاریم شخصی بمیرد، شریک قتل شدهایم. دزدی هم نه تنها خلاف قانون قاضی که خلاف قانون اخلاق هم هست.»
اکنون بدون شک خیلیها دچار تزلزل میشوند و میگویند: «پس عاقبت معیار صحیح و غلط در قانون اخلاق چیست؟» سوالی که جوابش اصلا ساده نیست. بحث اخلاق بحث پیچیدهای دارد و به سادگی قابل حل نمیباشد. به نظر شخصی خودم، دعوا سر صحیح و غلط اخلاق، مهم نیست. مهم این است که حداقل در این حد باور داریم که مثلا قتل بیگناه صحیح نیست. اینکه دیگر صد درصد واضح است.
مگر اینکه افرادی منکر وجود چنین حقیقتی بشوند، آن را توهم و انتزاعی از ذهن بدانند، آخرش هم بیایند و ضدش را ثابت کنند و بروند خانهشان(سوفسطاییگری)! بعید هم نیست. چون اینقدر استدلالها و مکاتب مختلف وجود دارند و اینقدر حرف های مختلف زده شده که گویا آدمی نمیتواند اصلا حرفی بزند و نیاز به کسی بالاتر از خودمان (شاید حتی یک بیگانه از مریخ!) احساس میشود که دقیقا مشخص کند عاقبت در اخلاق چه چیزی صحیح و کدام غلط است. ولی با این وجود، فکر میکنم بهتر است گاهی صورت مسئله را پاک نکنیم و بیهوده وقتمان را پای چیستی خود اخلاق هدر ندهیم. بلکه حل آن را بنویسیم. چرا که پاک کردن مسئله و اظهار «نمیدانم و شک دارم» و جدل کردن، از نوشتن حل (تحقیق و یافتن پاسخ توسط خودمان) آسانتر است. هنر که نیست!
ضمنا، به این نکته هم بد نیست اینجا اشارهای بکنیم؛ اینکه احساسات گاهی عامل خطا میشوند. مثال آسانی را میزنم: «زمانی که با یک بار از کوره در رفتن سر حرفی بیاهمیت، یک نفر از کسانی که دوستش داشتیم را دیگر از دست میدهیم و (بخواهم به شوخی بگویم)، هرچقدر هم شعر های عاشقانه و آهنگ پاپ برایش بفرستیم، برنمیگردد!» بنابراین اگر احساسات (جوگیری، هیجان و تنفر افراطی و…) کنترل میشدند، به اخلاق صحیح به طور نسبی نزدیکتر میبودیم و اینگونه رهایمان نمیکرد!
تا همین جای بحث اخلاق را برای ادامه ماجرا نیاز داشتیم. پس فعلا به همین حد بسنده میکنیم و جلو میرویم. همچنین، پیشنهاد میکنم که اگر شما دوستان گیمفایی مقاله مرتبط با بحثمان (۳ نوع ایدئولوژی و نگاه متفاوت نسبت به بازیهای ویدیویی) را مطالعه نکردهاید، درصورت تمایل سری هم به آنجا بزنید. چون بحث ایدئولوژی نیز در این نظرات دخیل هستند.
نظرات افراد: آیا جوئل اشتباه کرد؟
به صورت تصادفی از دو سایت، نظرات مختلف افراد را بیرون آوردم. میخواهیم ببینیم پایان TLOU1، درنظر گیمر های مختلف آیا صحیح بوده یا غلط. البته همه ما قطعا میدانیم که جوئل گزینه دزدی از داروفروش را برمیگزیند؛ اگر که با این سوال رو در رو شود. چرا که شخصیت او بر پایه چنین گزینهای به نظر میرسد. پس بحث اصلی حالا به اینجا رسیده که انتخاب جوئل در داستان و گزینه دوم معمای اخلاقی ما، از نظر موافقان، مخالفان و بیطرفها چگونه ارزیابی میشود.
موافقان
حالا نه اینکه آنها بهترین دانشمندان و پزشکان جهان را برای این کار دارند!؟ تازه از این هم بگذریم که تجهیزاتشان محدود بود. اگر هیچ ارتباطی بین زیست شناسان و پزشکان نباشد، ساخت واکسن (و نه درمان) در بهترین حالت یک اتفاق شانسی خواهد بود. اگر مارلین میخواست آدم بد داستان نباشد، به الی صاف و مستقیم میگفت: «ما نیاز داریم که از مغزت چیزی را با بریدن خارج کنیم. ضمن اینکه شانس رسیدن به یک واکسن (و نه درمان) کم است. و بعد از آن هم مشکل توزیع را داریم. چون ما حتی از ایالت های مختلف، بدون تلفات نمیتوانیم رد بشویم؛ چه برسد به اینکه بین مردم توزیع کنیم! این را میفهمی؟»
CloakandStagger
{در پاسخ به یکی از مخالفان} مارلین هم به شیوه خودش خودخواه است. او الی را برای قدرت سیاسی میخواهد. این جوئل است که زندگیاش را یکی پس از دیگری نجات میدهد، نه مارلین. گروه کرم های شبتاب جز یک گروه شبه نظامی چیزی نیستند. از طرفی، این روی دیگر سکه هست که باقیمانده های ارتشی را در میانشان نشان میدهد. گروه کرم های شبتاب همان دولتی های دنیای قدیم هستند با اسلحه. بشریت هیچ حقی ندارد که زندگی یک فرد بیگناه را از او بگیرد؛ حتی اگر به علت نامعلومی باشد. صادقانه ترین انتخاب برای بشریت، پیشرفت و عبور از cordyceps در طول نسلهاست. یا حتی درمانی پیدا کند که نیاز به فدا کردن بیگناه های درگیر حادثه نباشد؛ اگر البته این ممکن هست. بچهها را نباید بکشند و بایستی به دنبال درمانی بگردند. بسیاری از پدرها مانند جوئل عمل خواهند کرد. اینکه بگوییم الی فرزند واقعیاش نیست هم بیربط است؛ مثلا خانواده هایی که فرزند خوانده دارند را درنظر بگیرید.
arcanedarsen
مخالفان
به نظرم بزرگترین مورد درباره پایان این هست که برای تو یک قصه همیشگی «همه خوشحالند» یا «روزگار نجات پیدا کرد» نیست. این قصه ماجرای یک مرد است که دخترش به خاطر یک دستور ظالمانه، توسط ارتش کشته شد؛ و قصه یک دختر که بیمار هست، اما کلیدی به سمت درمان دارد. حالا این تصمیم به عهده جوئل گذاشته شده. یعنی کسی که تمام دنیایش پاره پاره شده؛ بار سنگین حل تمام مشکلات، تنها به دست خودش افتاده و دختر جدیدش را نجات داده. مشکل انتخابش اینجاست که او تنها امید راه درمان را از جهان {مردم} گرفت. اصلا انتخاب سادهای نیست. اما جوئل هم از آن قهرمان های کلاسیک نبود. او هیچ وقت کار صحیح را انجام نمیدهد؛ حالا میخواهد هر کاری یا نیازی برای زنده ماندن باشد. به نوعی یک ضد قهرمان است.
https://www.reddit.com/r/thelastofus/com…?rdt=51304
من بازی را خیلی دوست داشتم. داستان زیبا بود، مکانیکها دوست داشتنی بودند، کاراکترها خوب بودند. اما پایان ماجرا به نظرم وحشتناک بود. احساس کردم کاری که انجام داد، خودخواهی بود. میفهمم که آن دو با هم یک ارتباط احساسی داشتند ولی باز هم با این وجود… {کاربر ادامه نداده بود.}
deadpoolgotchim
بیطرفها
اگر تو جوئل بودی، من میگفتم بگذار الی برای مصلحت بهتر بمیرد. درک میکردم اگر انجام نمیدادی! اگر من جوئل بودم، همان کار را انجام میدادم. جوئل همانی را کرد که اکثریت انسانها انتخاب میکنند. بیشتر مردمی که فکر میکنند آدم هایی شریف هستند، عموما چیز دیگری را به خود اثبات میکنند. خودت امتحان کن. به صورت تصادفی با یکی از دوستانت (محترمانه) قطع رابطه کن و ببین چقدر دوام میآورد!{منظور این هست که نبود رابطه احساسی الی را از منظر جوئل درک کنیم} نمیتوانی و انجام هم نمیدهی؛ چون من میگویم نود و پنج درصد انتخاب جوئل را خواهند داشت. وقتی وضعیت خیلی نامساعد و بد میشود، اخلاقیات و ارزشها به کناری انداخته میشوند و با چند بهانه توجیه میکنند؛ چیزی که غیرمعمول نیست. اگر برخلاف حرفم تو خانوادهات را فدا کنی، (البته نه اینکه دم مرگشان باشد) چگونه میتوانی تو با میل و اشتیاق این فداکردن را انجام دهی؟ وفاداری بالاتر از هرچیز دیگری هست!
Hades192
گروه کرم های شبتاب سعی نداشتند که جوئل را نابود کنند. اگر او آرام و باثبات میبود و همکاری میکرد، احتمالا میتوانست پیش آنها بماند. آنها هرگز نمیخواستند که جوئل با الی تا این حد رابطه احساسی برقرار کند. به یاد بیاورید: قرار بود او در عرض یک یا دو روز به ساختمان مرکزی پایتخت تحویل داده شود. نه که یک سال بعد و در مکانی متفاوت که حتی مارلین امکان نداشت بداند که جوئل چنین راهی را بلد است و آمده. همچنین مارلین با این تصمیم که بگذارد الی بمیرد، میجنگد؛ اما تصمیم میگیرد که کاری که درست هست را انجام دهد. او الی را خیلی بیشتر، بهتر و به مدت طولانیتری از جوئل میشناسد و حتی بدون شک با مادر الی، آنا، هم دوست بود. هردردی که جوئل دارد میکشد، حداقل به همان اندازه مارلین درد میکشد. گروه کرم های شبتاب قرار نیست و نبود که به عنوان آدم بد دیده بشوند. آنها داشتند تمام تلاش خود را میکردند تا آنچه برای بشریت صلاح است را انجام دهند. در پایان بازی، یک دعوای واضح میتواند شکل بگیرد که جوئل را میشود یک ضدقهرمان دانست(سازندهها این تصویر را خیلی سنگین رسم کردهاند؛ تا حدی که تو را مبجور به کشتن پزشک های بیگناه میکنند.). اما بیشتر از این، فکر میکنم این مفهوم را هم کشیدهاند که جوئل به طور کلی نه قهرمان است و نه ضدقهرمان. او به طور ساده فقط یک انسان است؛ درست مثل مارلین.
Burdicus
نظر شخصی
جوئل تحت فشار عاطفی شدیدی بوده. بله. اینکه کسی دخترش و آن هم در دستان خودش بمیرد، واقعا سخت است. نجات الی هم که به همین خاطر بود: ((ترس از دست دادن دختر دومش)) او نمیخواهد خاطره مرگ (نوستالژی دردناکش) تکرار شود. ولی خب، این فشار عاطفی نباید منجر به کشتن های بیش از حد میشد.
بنابراین میتوانم با قدرت بگویم که بر اساس باور های شخصی خودم، جوئل اشتباه کرد و این را هم میدانم که خیلیها با من مخالفند. اما جوئل برای نجات یک نفر، زندگی چندین بیگناه را به نابودی کشاند. البته با واکسن کاری ندارم! با اینکه «اگر جوئل نبود، زامبی که بود و آنها را میکشت» هم کاری ندارم! من با این مورد کار دارم: «خب مگر پزشکها خانواده نداشتند؟ خب مارلین را چرا کشت؟ فقط برای اینکه دنبال الی نیاید؟ با وجود آنکه مارلین اسلحهاش را با اختیار خودش کنار کشید. حتی به مارلین گفته بودند معاملهکننده را بکُشد، اما نکشت!» راستی، فراموش نکنیم که علت مرگ جوئل در قسمت دوم داستان چه بود. ضمن اینکه کشتن پزشکها و مارلین و غیره، موجب آمدن انتقام پشت دست انتقام شد و چه وضع واقعا فجیعی پیش آمد.
پی نوشت خودمانی بین من و شما: شاید بپرسید باور شخصیام دقیقا بر چه حسابی هست. و پاسخ اینکه من نظرم را بر اساس مکتب اخلاقی فردوسی گفتم که سعدی درباره یک نمونه از باور هایش میگوید: «چه خوش گفت فردوسی پاکزاد/که رحمت بر آن تربت پاک باد/میازار موری که دانه کش است/که جان دارد و جان شیرین خوش است» 🌹
این رشته سر دراز دارد…
معلوم نیست که چرا سازندگان بازی اصرار داشتند چنین پایانی را از بازی به نمایش بگذارند که حالا ما بخواهیم اینقدر سر اخلاقی بودن یا نبودن کار جوئل بحث بکنیم! تازه بعد هم که جوئل را به کشتن دادند و صحنه های دردناکی را به نمایش گذاشتند. صحنههایی آنقدر دردناک که بازیگر بیچاره ابی اندرسون در فضای آنلاین، تا مدتها تهدید به قتل میشد.
البته این روزها که متاسفانه افراد علاقهمند به پایان تلخ و غمانگیز دارند زیادتر میشوند. نمیدانم حالا این شیوع فقط مربوط به آنجاست یا اینجا؛ ولی شاید منطقی هست. چون این روزها غم برای ما بیشتر شده و کارگردانها هم میدانند که پایان تلخ، به مراتب زخم بیشتری بر ذهن میگذارد و فراموش کردنش نیز سختتر است. اتفاقا یکبار در انجمن هایی از reddit دیدم که یک نفر وقتی درباره فیلمی غیرتراژدی میگفت: «متاسفانه فلان فیلم عالی چه پایان تلخی داشت.» اکثریت با او مخالف بودند و بالحنی جدی مینوشتند که: «اگر پایانش شیرین میبود، حالمان به هم میخورد؛ همان بهتر.»
شما اگر به جای ناتی داگ بودید، پایان بازی را چگونه رقم میزدید؟
آیا داستان را تغییر میدادید یا همین داستان را به مردم ارائه میدهید؟
و در پایان اگر حرف هایم شما را ناراحت کردند، عذرخواهی میکنم.
ممنون از همراهی شما
موفق باشید
پر بحثترینها
- بازی Intergalactic ناتی داگ را زود قضاوت نکنید
- گزارش: بازی بعدی God of War با محوریت اساطیر مصر در دست ساخت قرار دارد [بهروزرسانی شد]
- کارگردان Ori: پلی استیشن بهزودی استراتژی چندپلتفرمی ایکس باکس را دنبال خواهد کرد
- فیل اسپنسر: بازیهای بیشتری از Xbox برای پلتفرمهای دیگر عرضه خواهند شد
- شایعه: لیان کندی شخصیت اصلی Resident Evil 9 خواهد بود
- فیل اسپنسر: Starfield انحصاری Xbox باقی نخواهد ماند
نظرات
شاهکاری به اسم the last of us ♥️
خسته نباشید آقای اسدی
مقالات خوبی دارید
سلام و درود
ممنونم از شما
سلامت باشید آقا امیر عزیز 🌹❤
زندگی داستانی است که توسط یک ابله روایت میشود،
پر از خشم و هیاهو، ولی خالی از هرگونه معنی.
(نمایشنامه مکبث، اثر شکسپیر)
سلام و درود؛
زندگی خواب و خیالی بیش نیست
بی سبب از اندهش محزون شدی
پروین اعتصامی 🌹
زندگی کشکه
{بقالی سرکوچه}
من یه جواب فلسفی ندارم بگم ولی یکی بود میگفت سوسماس
همین که لایک کردی
خیلی ارزش داره سید:))
جوون
لعنتی خیلی پر مفهموم بود
بنظرم لست اف اس یک هم مثل نسخه دوش روی خاکستری بودن شخصیت ها تاکید داره یجورایی اصلا لست ۱ فقط با نسخه ۲ تکمیل میشه و میتونه مفهوم خاکستری بودن جوئل و کارش رو نشون بده چون ما تازه توی نسخه دوم بشکل عمیق تری عواقب کار جوئل رو برای اعضای فایر فلای ها میبینیم و اینجاست که متوجه میشیم جوئل قهرمان داستان نیست و نمیتونه بطور کلی ادم خوبی باشه فقط پدر خوبیه کار جوئل رو نمیشه بطور کامل گفت درست بوده یا غلط بستگی داره از چه دیدی بهش نگاه کنی از نگاه پدرانه کار درستی کرده کاری که ممکنه هر پدری برا محافظت از فرزنداش بکنه اما از نگاه غیر پدرانه نجات دادن جون ۱ نفر و تباه کردن زندگی چند صد نفر دیگه کار اشتباهیه برای همین نمیشه بطور کلی خوب یا بد بودن کارش رو قضاوت کرد بستگی داره از چه دیدی به قضیه نگاه کنی
مشکل پارت دو لست ، ناتی داگ خیلی راحت میتونست حل کنه
فقط کافی بود به پلیر حق انتخاب بده که زنده بزاره یا بکشه
کار سختی بود یعنی یه حق انتخاب گزاشتن برای پلیر
و ایجاد دو پایان بندی مجزا
اون وقت برای ساخت لست ۳ مشکل ایجاد میشود و اینکه به شخصه بنظرم داستان تاثیر گذاریش رو از دست میداد
حق انتخاب میداد پس پیام داستان چی میشد؟
اسپوووووییل
چرا یکی که انتقام پدرشو گرفته باید بمیره؟
شما از طرف دو شخصیت بازی کردی
حقو به هیچ کدوم نمیتونی بدی
اونجوری تو لست ۳ اگه قرار بود ابی حضور داشته باشه به مشکل میخوردن
😐دوست عزیز من کامنتای شمارو میخوندم و شمارو یکی از طرفداری واقعی لست میدونستم ولی واقعا تعجب میکنم که میگین فقط برای اصلاح داستانی زندش گزاشتن از هرکی جز شما انتظار اینو داشتم اگه شما طرفدار واقعی بودید باید میفهمید اینجا دراکمن باید بعضی از طرفدارارو دراپ میکرد چون هدف لست انتقام نیست هدف لست نشون دادن عشقه و چه بسا از این مسئله در آینده هم استفاده میکردن علاوه بر این کدوم آدمی حاضر میشد گزینه کشتن رو انتخاب کنه من فکر نمیکنم یک طرفدار واقعی حاضر به این کار میشد با گزاشتن گزینه کشتن ارزش بازی با ابی اصن از بین میرفت و کل پارت دو بی مفهوم میشد واقعا ناامید شدم همینقدر حمایتت از این تصمیم بزرگ کوتاه و سطحی بود
من که نگفتم فقط بخاطر این دلیل زندش گذاشتن دلیل اصلیش که طبق هدف و مفهوم بازیه اینم یکی دیگه از دلایل دیگش بود
شخصیت الی دیگه کشش داستانی نداره ولی ابی پتانسیل بالایی داره درضمن نیل دراکمن همیشه میخواسته طرفدارای خاص خودشو جذب کنه و براش کسانی مهمن که هم عقیده خودشن و کسانی فک میکنن کشتنش بازی رو بهتر میکرد همون دراپ بشن و لفت بدن بهتره چون اونا انتقامو به عشق ترجیح دادن و لست داستان عشقه و فکر نمیکنم واقعا یک آدم عاقل و بالغ چرا باید میکشتش من که به سختی با ابی درگیر شدم چه برسه که بخوام به کشتنش فکر کنم
اسپوووووویل
از یه طرف میگم قسمت ۳ ساخته نشه بهتره
چون به ذهنم هیچ داستانی نمیرسه که بشه تو لست ادامش داد
اگه با ابی بریم
ابی اونقدر کاراکتر گیرایی نیست
اگه با الی بریم
انگشتاش چی
چجوری تیر کمون دستش بگیره ( کراسبو شاید بدن )
داستان چی باشه . یه دستان تکراری ادامه ؟ ( مثلا بزرگ کردن پسر جسی؟)
این کارم از نیل دراکمن بعیده
اصلا دیگه شخصیتی نمونده
از اون بد تر به گیم پلی چی میخوان اضافه کنن؟
همون بهتره که ادامه ندن
ولی من به عنوان فن لست چیکار کنم 😵💫😂
بااااید یه چیزی پیدا کنه من نمیتونم😂
داش یعنی چی ساخته نشه بهتره خیلی ببخشید ولی با این طرز تفکر سطحی شما من به فن لست بودن شما شک دارم فکر میکنم شما یک گیمر عادی باشید اگر شما با عقیده یک فن لست واقعی بازی رو به اتمام برسونید میبینید ابی چقدر کراکتر گیراییه من آخر بازی از هر ضربه چاقو الی به ابی قلبم میگرفت که نکنه بکشتش نصف بازی به طور شدید به ابی اختصاص داشت اون اتفاقی که برای پدرش افتاد دوستایی که تک به تک تامی و الی کشتنشون و اون فداکاری هایی که برای اون دختر کچله و خواهرش کرد مخصوصا صحنه ای که با دختر کچله سواره قایق بود که چه صحنه تاثیر گذاری بود و بازهم ما اینجا شاهد فداکاری ابی برای اون دختر کچله فکنم اسمش لیو بود هستیم و میشه گفت تمام این مدت ابی هم سرنوشت جوئلو داشت یعنی با از دست دادن پدرش یک غم درونی داشت که با حضور لیو پر شده بود من به شدت منتظر پارت ۳ بازی هستم و خیلی برای روایت داستان عشق یک مادر به بچش به دست دراکمن هایپم چون مسلمن عشق یک مادر به بچش چندین برابر عشق یک پدر به بچشه پیشنهادم به شما اینکه بیشتر منتظر فصل ۲ سریال باشید چون نمیخام سوییچ مداوم بین گیم و سریال داستانو براتون خراب کنه ولی اگه نمیتونید تحمل کنید یک بار دیگه بازی رو به اتمام برسونید و بیشتر روی کراکتر ها تمرکز کنید فکر نمیکنم شما به گیرایه مکان روبه رو شدن ابی و الی تویه منو بازی پی برده باشید که چطور دراکمن قدرت عشقو نسبت به حس انتقام بالا برده برد که من همونجا عاشق کراکتر ابی شدم
داداش به عنوان یه کاراکتر جدید که قراره جایگزین الی و جول بشه اصلا ابی گزینه خوبی نیست
اصلا گیرایی الی و جول رو نمیشه با ابی مقایسه کرد
میتونم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی نمیتونم به عنوان شخصیت اصلی قبولش کنم
حالا هر بازیی بود عیب نداشت
لست اف اس ۲ تا شخصیت خیلی بهتر از ابی داشته
الی برای ادامش بهترین گزینس
ولی به خاطر اون چیزایی که تو کامنتم گفتم قسمت بعد ساخته نشه بهتره
دوست ندارم لست تو دور تکرار بیفته
از یه طرف دوست دارم ببینم چه اتفاقی برای الی قراره بیفته
بله دوست عزیز من هم همین ذهنیت رو درمورد نسخه اول داشتم که الی رو به عنوان شخیت اصلی دو قبول نداشتم و هضم مرگ جوئل هم برام سخت بود با الی ارتباط برقرار کرده بودم ولی بازم به عنوان جوئل برای ادامه بازی قبولش نداشتم واین یکی از دلایلی بود که میخواستم بازی رو ول کنم ولی من در ادامه بازی هرچی بیشتر در نقش الی بازی کردم ارتباط گیری من با این شخصیت بیشتر میشدرچون گسترش شخصیتی این شخصیت بیشتر میشد درواقع همین اتفاق برای ابی هم افتاده یعنی خواستن تویه پارت دو جا بندازنش و تویه پارت سه گسترشش بدن و درمورد الی من که والا کشش داستانی دربارش نمیبینم و همونطور که گفتین ساخت دوبارش بر پایه شخصیت الی موجب تکرار بازی میشه و اینم گفتین ارتباطو گرفتین و همین برای دراکمن کافیه که چاشنی نهایی که یک داستان احساسی درباره ابی هست رو اضافه کنه و دوباره مارو عاشق یک کراکتر بکنه از نظر من هنر دراکمن تویه شیوه شخصیت پردازی یک هنر استادانس که بعضی ها این شیوه هارو قبول دارن بعضی ها هم ن که از روی فروش و جوایز میگم بیشتریا قبول دارن و اتفاقی که برای شما افتاده اینکه یک تنور داغ برای دراکمن هستید
اخه ما الان فهمیدیم که ابی به فایر فلای ها رسید
اونم داستان خاصی نمیشه براش گفت
مهم سرنوشت الیه که ببینیم چی میشه
من باهات موافقم
منم ابی رو دوست داشتم و به هیچ وجه نخواستم بمیره
و واقعا تایمی که ابی بودیم از گیرایی بالایی برخوردار بود و خط داستانی قشنگی داشت
( تو رو نمیدونم ولی من اونجایی که با ابی برمیگردم و میبینم سگه مرده تازه دو هزاریم میوفته اون سگه که با الی کشتم و فوشش دادم همون سگ گوگولیه ابیه
و پایان بازی خیلیی دلگیره و امید وارم ادامه داشته باشه
دوست عزیز از این دیدگاهم میشه نگاه کرد که چرا اصن باید انسان ها دوباره درمان میشدن مثلا ما اسکارز ها و دیوید و… رو میدیدیم که چقدر سقوط شخصیتی داشتن و اینجا امیر گیم شو(یوتیوبر) درست گفت که اسم بازی هم از رو همینا گرفته شده یعنی بزاریم همین انسان ها آخرین ما باشن و به قولی مثل یکی از پایان های الدن رینگ یک آتیشی درست بشه که خوب و بدو تو خودش هضم کنه الحال من فکر میکنم انتخاب جوئل درست بود چون توی دنیا هم نگاه کنیم همیشه تاریکی بیشتر از روشنایی بوده و خیلی ها هم که ما میبینیم خوبن زورشون به آدم های بد نمیرسه وگرنه شاید از اوناهم آدم های بدتری بشن مثل برکینگ بد یا شخصیت کیتلین توی سریال لست
Alireza@ دقیقا علی جان بسیارعالی گفتی، اول از همه باید بدونیم که ما درباره یک بازی ابرقهرمانی صحبت نمیکنیم که شخصیت اصلی قدرتهای فرابشری داشته باشه داریم در مورد یک بازی واقع گرایانه صحبت میکنیم که شخصیت هاش آدم های معمولی هستن و تو واقعیت دنیای خودمون هم هستن جوئل تو پایان قسمت اول به الی میگه «گاهی اوقات زندگی اونطور که میخوایم پیش نمیره، ممکنه که حس کنی به آخر خط رسیدی و نمیدونی بعدش چیکارکنی، ولی اگر همینطوری ادامه بدی، چیز جدیدی پیدا میکنی که براش بجنگی» دقیقا همینه جوئل با مرگ سارا به آخر خط رسید و هیچ دلیلی واسه زندگی کردن نداشت یعنی تو اون ۲۰ سال کارایی رو با تامی و تس انجام داد واسه زنده موندن که بهشون افتخار نمیکرد با وجود علاقش به تس کمی بهتر شد ولی زمانی که اونم از دست داد الی تنها کسی که بود بخاطرش جنگید دوباره به زندگی امیدوار شد و تحت هیچ شرایطی نمیخواست از دستش بده و دوباره به آخر خط برسه، تا چیزی که داری از دست ندی هیچوقت قدرش نمیدونی ماها هیچوقت نمیتونیم خودمون رو جای جوئل بزاریم، میپرسین اگه جای جوئل بودیم چه تصمیمی میگرفتیم یا جای ناتی داگ بودیم چه تصمیمی میگرفتیم؟ جوابش اینه که همین تصمیم رو میگرفتیم چرا؟ چون تصور اینکه یکی از اعضای خانوادت رو از دست بدی دیوانت میکنه چه برسه به اینکه واقعا از دستش بدی، پس ببینید ما واقعا هیچوقت نمیتونیم حال کسی که یک عزیزش رو از دست میده درک کنیم تا زمانی که خودمون هم تجربه کنیم، حالا این وسط خیلیا هستن عقلشون رو از دست میدن یا خیلیا هستن خودکشی میکنن یه سریا هستن آدم بدی میشن چون دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارن جوئل هم همینطور بود، منم اگر جای جوئل بودم تصمیم میگرفتم الی رو نجات بدم تا یه مشت آدم قاتل وحشی، دزد، مثل گروه اسکارز و… تو دنیای دلست او آس مبتلایان نیستن که خطرناکن این آدما هستن که خطرناکن از طرفی فایرفلای و مارلین هیچ حق انتخابی به الی ندادن و نگفتن که واسه نمونه گرفتن و واکسن درست کردن از تو قراره که بکشیمت، تو این دنیا خانواده تنها سرمایه آدمه که ارزش جنگیدن داره حتی اگر به نابودیه دنیا ختم بشه فرقی نمیکنه اگر دقت بکنید تو افتتاحیه دلست یک موقعی که جوئل تامی و سارا سوار ماشین بودن یه خانواده کنار جاده ماشینشون خراب شده بود و هی داد میزدن مارم سوار کنید اما جوئل به تامی میگه برو واینستا، یعنی جوئل قبل از مرگ سارا هم زمینه یک شخصیت به ظاهر خاکستری رو داشت، در کل میخوام بگم تو دنیای دلست او اس که مثل دنیای واقعی آدمای قوی زورشون بر آدمای ضعیف میچربه هیچکس بی گناه نیست همه کارایی رو واسه زنده موندن خودشون و عزیزانشون انجام دادن.
.
.
در مورد پایان دلست دو رو هم تقریبا سه سال از عرضه بازی گذشته نمیدونم چرا واقعا بعضیا درک نمیکنن حتی اونایی که میدونم سنشون بالاس و به بلوغ فکری رسیدن به زور میخوان بگن بازی پر از مشکله مخصوصا پایان بندیش مشکل داشت تعجب میکنم به هردلیلی میخوان بازی رو هیت کنن، به طور خلاصه میگم انتقام تنها گزینه واسه آرامش نیست بخشش هم یک گزینه واسه انتخاب هست که به آدم آرامش میده، خوبه این همه فیلم دیدین که شخصیت اصلی بعد از انتقام گرفتن هم آرامش نگرفت، الی بعد از این که فهمید جوئل چیکارکرده تا یک مدت برخورد بدی باهاش داشت چون فکرمیکرد جوئل یک آدم خودخواهه، الی یکجورایی عذاب وجدان گرفته بود و دلیل بیشترش بخاطر انتقام گرفتن این بود که در واقع میخواست خودش رو آروم کنه و از طرفی خودش رو مقصر میدونست هم بخاطر اینکه تنها کلید درمان خودش بود و هم جوئل بخاطرش این همه دست به کشتن زد، دلیل اینکه جوئل به بدترین حالت ممکن کشته شد یعنی با زجر و شکنجه چون میخواستن عطش انتقام رو درون ما شعله ور کنن خیلیا میگن مرگش حقیرانه بود اتفاقا این مدل مرگ به جوئل میخورد چرا که جوئل یک آدم معمولی نبود یک آدم قوی بود تحملش تو درد زیاد بود و اتفاقات زیادی رو از سر گذرونه بود که باعث شده بود پوست کلفت بشه یعنی اگر با یک تیر تو سرش میمرد حقیرانه بود و دیگه اون حس انتقام کمرنگ تر میبود، در مورد پایان بندی بازی هم بگم اینکه خیلیا میگن باید ابی رو میکشت مشخصه خیلیا اصلا کل بازی رو درک نکردن همونطور که الی حق داشت ابی هم حق داشت یعنی جفتشون پدرانی داشتن که شخصیت خاکستری داشتن یکی میخواست دختری رو بدون اینکه بهش بگه بکشه که دنیا رو نجات بده که معلوم هم نبود واقعا شدنی باشه یا نه درمانی اتفاق بیوفته یا نه یکی هم دنیا رو فدای دخترش کرد، واسه همین آخر بازی وقتی کنترل الی رو داشتم میخواستم ابی رو بکشم بخاطر جوئل اما زمانی که داشتم تو آب خفش میکردم کم کم داشتم پشیمون میشدم با خودم میگفتم نه نکشش اونم حق داره الی اینکارو نکن همون لحظه تصویر جوئل اومد که رو صندلی بیرون خونش نشسته و گیتارش دستشه یهو لبخند میزنه اونجا بود که فهمیدم انتقام همه چیز نیست انتقام آرامش نمیاره بخشش هم جزو گزینه ها هست اینه قدرت ناتی داگ اینه نبوغ دراکمن فرانچایز دلست او آس فقط یک بازی نیست کلی درس زندگی توش داره تو تک تک دیالوگاش تو تک تک صحنه هاش یک بازی بکش برو جلو نیست درک بالایی میخواد که متاسفانه خیلیا ندارن و به زور میخوان بازی انگ بچسبونن علی جان
حامد جان واقعا گل گفتی اگه بخوام تو کل این سایت یک نفرو انتخاب کنم که کامل بازی و نیل دراکمنو درک کرده قطعا خودتی و قطعا با این توصیفاتت میتونم بگم از منم بهتر لستو فهمیدی ولی در آخر که داشتی میگفتی، برداشت من یک چیز دیگه بود که این معموله چون تو همین نسخه اولم برداشت ها دوگانه بود درمورد قبول کردن اینکه آیا الی به دروغ جوئل پی برد یا ن اگه پی برد چرا اعتراض نکرد و یا آیا کار جوئل درست بود یا ن،
خب برداشت من درباره رفتار الی با جوئل در واقع من الی رو به عنوان کسی میدیدم که به بی هدفی رسیده بود یعنی اون مثل جوئل درک داشتن یک خانواده و مهم بودن ارزش خانواده رو نداشت و تنها هدفش رو نجات دنیا گزاشته بود که با اون کار جوئل در واقع این هدفم از بین رفت و یه جوری انو تقصیر جوئل میدید چون دیگه الی دلیلی برای زنده موندن نداشت مثلا تو همین قسمت ۳ سریال ما میبینیم که بیل به فرانک میگه تا قبل از اینکه تو بیایی من از هیچی نمیترسیدم ولی الان نگرانم و اینجا اهمیت داشتن کسی که بخواییم ازش مراقبت کنیم پدیدار میشه که جوئل این هدفو داشت ولی الی ن و با از دست دادن جوئل اتش انتقام شده بود هدف الی و خودمون که اینقدر از یک کراکتر نفرت داشتیم که میتونستیم تیکه تیکش کنیم و مرگ جوئل تاثیر گزار ترین قسمتش بود که باید حتمن با همون وضع میمرد ما میدیدیم که الی مدام پی تی اسی میشد و صحنه مرگ جوئل جلوی چشماش با اون وضع میومد و اتش انتقام تویه الی ده برابر میشد مخصوصا تویه صحنه مزرعه و فریاد های جوئل که تن منه گیمرم میلرزوند چه برسه به الی ولی اوج نبوغ در پایان بازی معلوم میشه وقتی که این حس انتقام با عشق جایگزین میشه و اینجا نیل دراکمن از دو طرف قضیه رو کاور کرده یعنی یک چرا باید گیمر دست از انتقام بکشه دو چرا باید الی دست از انقام بکشه ما گیمرا با بازی کردن در نقش ابی ناخوداگاه عاشق این شخصیت شدیم و حس عشق تویه ما نسبت به حس انتقام قوت گرفت و باعش شد از خون ابی بگذریم ولی درمورد الی اون حالا دیگه یک هدف داشت دینا و دخترش(دقیقا حرف جوئل اگر تو همینطور به زندگی ادامه بدی دنیا برات اهداف دیگه ای میزاره) مدت زمان زیادی که با دینا و دخترش بود رفتار الی رو نرم تر کرده بود تا وقتی که تامی میاد و آتش انتقامو دوباره شعله ور میکنه و تو اون صحنه آخر چون الی اهمیت داشتن یک خانواده رو فهمیده بود به جوئل حق داد و چون ابی بهش رحم کرد و نکشتش اونم از خونش گذشت چون دید که ابی هم کسی رو داره که ازش مراقبت کنه و میدونست خانواده اولویته و انتقام چیزی جز یک چرخه که سوختش خوده آدمه نیست و ما آخر میدیدیم که الی گیتارو گرفته دستش و داره با تاسف نگاه میکنه در حالی که چند دقیقه قبل به جوئل گفته بود من هیچ وقت تورو نمیبخشم ولی این جمله جوئل یادش میاد که میگه(اگر اون موقع دوباره تکرار بشه دوباره هم همینکارو میکنم)و با این جمله تاسف الی نمایان شد و فهمید که کار جوئل از روی احساس بوده و بهش حق داد و همونجا بخشیدش که همونجا من زار زار گریه کردم و این گریه ها با اندینگ ته تهش که همخونی الی و جوئل بود چند برابر شد البته این برداشت منه و واقعا از صحبت با افراد فهمیمی مثل خودت لذت میبرم خیلی ها لست رو یک بازی ساده میدونن ولی من یک درس زندگی میبینمش و دیدن قدرت عشق ،جای جایه این بازی یک هنر و یک درس زندگیه و هرکسی لیاقت فهمیدن این درس هارو نداره و نیل دراکمن این لذت رو فقط برای افراد عاقل و بالغ به جا گزاشته بود و خوشحام که من و شما یکی از این افراد بودیم چون خیلیا که الان دارم نظراتشونو میخونم میبینم خیلی نظرات پیش پا افتاده ایی هستن که تو چند خط تشریحش کردن در حالی که من و تو مدام در حال تومار نوشتنیم و باز هم جا برای توضیح دادن وجود داره
Alireza@ قربونت علی جان، دقیقا همونطور که گفتی بیل به فرانک میگه تا زمانی که تو نیومده بودی ازش هیچی نمیترسیدم در واقع آدم وقتی تنهاس و هیچی برای از دست دادن نداره از هیچی نمیترسه اما به محض اینکه یکی بیاد و برات مهم بشه دیگه اون موقع هرکاری میکنی تا ازش محافظت کنی واسه همین بیل همون اول ترس داشت با فرانک رابطه برقرار کنه در آخر هم واسه همین خودش رو کشت که باهم دیگه بمیرن چون دیگه پیرم شده بود کشش این رو نداشت که بعد از فرانک بتونه خودش رو جمع کنه و دوباره زندگی کنه.
در مورد الی هم اگر بخوایم حرفات رو جمع بندی کنیم ببین الی تو دلست ۱ یک شخصیت درونگرا داره در واقع جلوی بقیه میخنده مخصوصا جلوی جوئل خوشحاله جوک میگه در واقع در ظاهر خوشحاله در باطن داغون میریزه تو خودش و تو تنهاییاش بهشون فکرمیکنه و گریه میکنه در واقع زمانی که با جوئل آشنا میشه قبلش رایلی رو از دست داده بوده الی یک شخصیتیه که با کمبود توجه و محبت بزرگ شده واسه همین تو دلست دو وقتی قضیه بیمارستان رو میفهمه به جوئل میگه من داشتم مهم میشدم اما تو اینو ازم گرفتی، اما جوئل اینطوری نیست جوئل ظاهر و باطنش یکیه ترسی از این نداره که آدما باهاش ارتباط نگیرن براش مهم نیست اما در دلست دو شخصیت الی شد درست مثل جوئل دیگه تو خودش نمیریخت غیر صحنه مزرعه که با دینا زندگی میکرد در ظاهر خودش رو خوب نشون میداد اما در باطن هنوز با مرگ جوئل کنار نیومده بود، الی برعکس جوئل از اولی که بدنیا اومده بود هیچکس رو نداشت غیر از مارلین و رایلی حتی مادرش موقع بدنیا اومدنش مرد یعنی الی برعکس جوئل تا حالا کسی رو از دست نداده بود که خیلی بهش نزدیک باشه که بفهمه چه حسی داره واسه همین احساس جوئل رو کامل درک نمیکرد حتی با وجود مرگ رایلی، واسه همین درک نکرد که چرا بخاطرش رو به رو دنیا وایستاد واسه همین این برخوردارو باهاش داشت مخصوصا تو رستوران جلوی همه چقدر دلم اونجا واسه جوئل سوخت اونجا از الی متنفر شدم الی زمانی فهمید که جوئل رو از دست داد تازه معنیه از دست دادن رو فهمید از طرفی با برخوردایی که با جوئل کرد عذابش چندبرابر شد واسه همین عین یک ماشین کشتار بدون هیچ تعللی هرکی سرراهش قرار میگیرفت میکشت عین یک رباطی که احساس نداره در واقع بیشتر عذابی که الی میکشید بخاطر رفتار بدش با جوئل بود تا مرگش در واقع عذاب وجدان داشت این خیلی بده علی عذاب وجدان میتونه آدم رو رو به نابودی ببره مثلا فکرشو بکن با تنها کسی که تو یک دنیا نابود شده داری تا یک مدت خیلی زیاد هر رفتار بدی باهاش میکنی اون آدم دوروز بد میمیره دیگه فرصت این رو پیدا نمیکنی که ببینیش ازش معذرت خواهی کنی این عذاب وجدانه دیوانت میکنه، و اینکه اگر دراکمن نمیزاشت کنترل ابی رو در دستمون بگیریم و بفهمیم چه شخصیتی داشته و چه رابطه ای با پدرش داشته و فقط بازی رو با الی جلو میرفتیم خب طبیعاتا دلمون میخواست در آخر ابی رو بکشیم، دقیقا همونطور که گفتی انتقام آدم رو میسوزونه نه فقط خودت رو بلکه اطرافیانت رو در واقع ابی و الی بخاطر هدف خودشون که انتقام باشه اطرفیانشون رو به کام مرگ کشوندن، مثل رفقای ابی اون دوست پسرش اوون اون زن حامله مثل رفقای الی اون جسی که مرد یا دینا که نزدیک بود بمیره ابی داشت میکشتش اما الی سریع گفت اون حاملس نکشش یعنی اگر لیو اونجا نبود که به ابی بگه اینکارو نکن قطعا ابی دینا رو میکشت در واقع لیو تلنگری بود برای ابی و نمیخواست انسانیتش از دست بره، یا زمانی که الی اون زن حامله رو کشت قطعا اگر جسی یا دینا همراهش بودن نمیزاشتن که اینکارو بکنه گاهی وقتا آدمایی که دارن از رو عصبانیت و انتقام خودشون و دیگران رو نابود میکنن باید بهشون یک تلنگری زد و از تاریکی کشوندشون بیرون، در واقع همونطور که گفتی انتقام آدم رو به تاریکی میبره در واقع انتقام روحت رو از بین میبره انتقام مثل یک گناه میمونه انجامش راحته اما لذتش زودگذره اما عشق و بخشش خیلی کار سختیه کار هرکسی نیست یعنی خیلی باید روح و ذات پاکی داشته باشی که بتونی ببخشید با اینکه الی این همه آدم کشته بود اما در آخر با خودش جنگید و تونست ابی رو ببخشه، الی دائم با خودش در حال جنگ بود حتی تو مزرعه که گفتی کنار دینا بود هم در واقع با خودش در جنگ بود ظاهرش نشون میداد که ملایمه اما در باطنش هنوز سر قضیه جوئل با خودش کنار نیومده بود واسه همین تو طویله که رفت دوباره کابوس صحنه مرگ جوئل اومد سراغش واقعا علی جان فریادهای جوئل منم دیوانه میکرد دلم میخواست تک تک اونایی که اونجا بودن و کشتنش تیکه تیکه کنم اون مرتیکه هم که موهاشو از پشت بسته بود وقتی که ابی جوئل رو کشت در آخر رو جنازش توف کرد من از همه بیشتر دلم میخواست اونو بکشم تا ابی رو مرگ اون یارو نباید انقدر راحت میبود در واقع با یک تیر تو سرش مرد اونم تازه تامی کشتش، دقیقا جمله جوئل هم خیلی تاثیر گذار بود که گفت اگر بازهم به عقب برگردیم دوباره من همونکارارو انجام میدم.
یک دیالوگی هم الی داشت اونم خیلی خوب بود در واقع نشون میداد که الی از چه چیزی رنج میبرده به جوئل گفت من داشتم مهم میشدم ولی تو اینو ازم گرفتی در واقع الی از کمبود محبت و کمبود توجه رنج میبرد در واقع قبل از اینکه اون اتفاق براش بیوفته و گازش بگیرن هیچکس جز رایلی بهش توجهی نداشت حتی مارلین، بعدم بلافاصله بعد از دیالوگ الی جوئل اون دیالوگ معروفش رو گفت بهش اگر بازم به عقب برگردم همونکارو میکنم.
در هرحال علی جان ما هیچوقت نمیتونیم خودمون رو جای جوئل، الی و ابی بزاریم اگر بخوام براساس واقعیت حرف بزنیم این سه تا شخصیت نمونه ویژگی های آدم های مختلف هستن تو دنیای خودمون یعنی واقعین واسه همین ما نمیتونیم بگیم اگر جای این سه تا بودیم همینکارارو میکردیم چون هرکسی یک ویژگی داره یک توانی داره یک روحیه ای داره یک ذاتی داره، ما الان با خودمون میگیم شاید اگر ما هم جای مثلا جوئل بودیم همینکارارو میکردیم در صورتی که آدم تا تو موقعیتش قرار نگیره نمیتونه درکش کنه شاید مثلا اگر یک دختری داشتم مثل سارا تو بغلم جون میداد نمیتونستم تحمل کنم خودم رو میکشتم یا اگر جای ابی بودم بابام تو اون وضع میمرد فکر انتقام به سرم نمیزد زندگیمو میکردم متوجه ای واسه همین نمیشه به قطعیت حرف زد درمورد اندینگ بازی هم گفتی که الی گیتارش رو دستش گرفته و یاد جوئل میوفته و میبخشش واقعا دیوانه کننده بود مخصوصا اینکه گیتارش رو گذاشت کنار پنجره بعد نشون داد بیرون رو که داره میره چقدر غمگین بود چقدر منم گریه کردم اون صحنه تو عمرم بازی نبوده که انقدر با من بازی کنه در واقع من دلست رو بازی نمیکردم اون با من بازی میکرد با احساساتم، با روحم، با جسمم با همه چیم، واقعا خداروشکر میکنم علی جان که تو بازه زمانی بدنیا اومدیم که تونستیم همچین فرانچایز شاهکاری رو تجربه کنیم بزار همه بگن اینا دیوانه ان بزار همه بگن تعصب کورشون کرده اصلا برامون مهم نیست مهم اینه که خودمون لذت بردیم و کیف کردیم و تا آخر عمرم هیچوقت یادمون نمیره خدا شاهده اگر دراکمن رو میدیدم دستش رو میبوسیدم این آدم نابغه واسه من تکه این آدم با من کاری کرد که هیچ بازی و فیلمی نتونست انقدر احساسات منو جریحه دار کنه با این بازی همه چی به من داد عشق، خنده، گریه، عصبانیت، انتقام همه چی.
فدای تو علی جان منم لذت میبرم بخدا آدمای منطقی و با درک و فهمی مثل تو مثل جواهر میمونن از بس که دیگه کم پیدا میشه همچین آدم هایی، واسه همین قدر تو رو میدونم و واسم ارزشمندی، دقیقا علی جان واسه اینکه خیلیا گیم رو فقط به چشم سرگرمی میبینن فقط نوک دماغشون رو میبینن سطحی نگرن عمقی که یک بازی رو تجربه نمیکنن دیالوگا براشون مهم نیست جزییات براشون مهم نیست شخصیت پردازی براشون مهم نیست فقط دلشون میخوان بکشن برن جلو، من خودم تعریف از خود نباشه خیلی جزئی نگرم تو هرچیزی ها نه فقط بازی یعنی خیلی به جزییات اهمیت میدم همونطور که قبلا بهت گفتم من کارم طراحیه یعنی لوگو طراحی میکنم پست طراحی میکنم خب واسه همین به ریز به ریز جزییات اهمیت میدم سر سری کار نمیکنم یه حالت وسواسگونه دارم که همه چیز باید پرفکت باشه این قضیه بازی ها هم همینه خیلی وسواس دارم رو جزییات یعنی اگر یک جا دیالوگ بازی رو متوجه نشم دوباره لود میکنم برمیگردم ببینم چی گفت یک خوبیه که دلست داره اینه که میتونی تا یکی دو دقیقه برگردی به عقب و بفهمی چه اتفاقی افتاد یا چه دیالوگی گفتن، میفهمم چی میگی علی جان ما دوست داریم لذتی که خودمون بردیم هم بقیه ببرن اما خب هرکسی یک درکی داره یک منطقی داره نمیتونیم به زور بهشون بقبولونیم خودشون باید متوجه بشن دیگه دست ما نیست، تازه علی جان طبق جمله آخرت جا برای توضیح دادن وجود داره در واقع ما چکیده ای از اتفاقات دلست رو داریم میگیم اگر بخوایم راجع به کلش حرف بزنیم که چنتا کتاب باید بنویسیم، جمله دراکمن رو هم با خودت تکرار کن همیشه همون که برام فرستادی (به واکنش طرفداران اهمیتی نمیدهم زیرا برداشت های آنان متفاوت است) یعنی تو این دنیا اول خودت دوم خودت سوم خودت
بله حامد جان واقعا برداشت ها عجیبه از هر سمت نگاه کنی میشه یه جور بازی رو روایت کرد که البته همونطور که گفتم نیل دراکمن دوس داره برداشت ها چند گانه باشه برای همینم اینهمه جنگ دعوا سر بازیه و بعضی ها نمیتونن درکش کنن و برام جالبه دقتت از کارت میاد و واقعا از نظر من این بازی و gta iv درس های بزرگی دارن که آدم میتونه ازشون یاد بگیره بخصوص که هردوشون راجب انتقامه و بلا هایی که به خاطر این حس انتقام سرشون میاد الحال بازی که فروششو کرد و افتخارات زیادی رو هم کسب کرد دیگه بزار هرکی هر چی میخاد بگه ما که حالمونو کردیم و اثر خلق شده گویایه کیفیته بازی واقعا از نسل خودش خیلی جلوتر بود و نمیشد باور کرد این رو ps4 اجرا میشه و فقط بازی های خود سونی مگه اینکه رو دستش بزنن وگرنه هنوز که هنوزه خیلی از بازی ها که تو همین نسل ۹ هم هستن صد ها پله ازش عقب ترن
Alireza@ دقیقا علی جان دراکمن در واقع درک داستان بازی و همینطور پایان بازی رو سپرد به خود ما، همین دیگه بازی هم فروشش رو کرده هم جوایز زیادی گرفته از همه مهمتر ما لذتمون رو بردیم در ضمن خیلیا میگن دلست دو ۱۰ میلیون فروش کرد که خیلی کمه دلست یک ۲۰ میلیون فروش کرد نمیدونن که بابا اولا دلست یک هم رو PS3 عرضه شد هم ریمسترش رو PS4 تازه بعد ۵ سال به این رقم رسید یعنی از ۲۰۱۴ که نسخه ریمسترش عرضه شد تا ۲۰۱۹ اما دلست دو رو یک پلتفرم عرضه شد فقط رو PS4 تازه بعد از دوسال به رقم ۱۰ میلیون رسید با وجود سریالش هم قطعا فروشش بهتر میشه اگر ریمسترش رو هم رو PS5 بدن هم از ۲۰ میلیون بیشتر میشه، دقیقا ناتی داگ همیشه دلست رو آخر نسل میده که قشنگ کامل به سخت افزار کنسول اشراف داشته باشه همه زیر و بمش رو یاد بگیره و قدرت کاملش رو به تصویر بکشه مثل نسل هفت که دلست یک رو رو پلی PS3 داد من هنوزم که هنوزه باورم نمیشه که همچین بازی با همچین کیفیتی رو PS3 اجرا شد یعنی سونی با دلست یک آخر نسل هفت ایکس باکس رو خاک کرد انگار نیتروژن زد، در واقع بازی های ناتی داگ همیشه یک نسل از خودشون جلوترن مخصوصا دلست ما الان باید دلست یک که ۲۰۱۳ رو PS3 عرضه شد رو نسل هشتمی حساب کنیم دلست دو رو نسل نهمی، باورکن بازی های سونی هرچقدر گرافیک بالاتر بدن خود ناتی داگ میاد با دلست سه همشون رو خاک میکنه در واقع دلست سه میشه نسل دهمی ببین اون دیگه چی بشه
دقیقا حامد جان کلن فروش بازی به شرایط زیادی بستگی و نمیشه گفت کلن اینقدر فروش کرده و خیلیا خیلی چیزارو در نظر نمیگیرن مخصوصا مدت زمان وبیشتر میخوان خودشونو با رقم های فعلی گول بزنن و بگن آره این از بدی پارت دو هستش، حالا ایراد نداره بازی خوب که ارزششو از دست نمیده آینده بهشون میفهمونه که چرت میگن ولی واقعا این ایده سریاله ماشاالله خیلی گرفته یه جا خوندم آمار میانگین بینندگان ۳۲ میلیون نفر بوده یعنی بیشتر از کسایی که بازی رو تجربه کردن و جالبه من فکر میکردم طرفدارایه بازی قراره سریالو ساپورت کنن ولی برعکس شده طرفدارایه سریال الان باید بیان بازی رو ساپورت میکنن واقعا استراتژی خوبی بود و این ازون بازیاس که ارزشش تو آینده هی بیشترو بیشتر میشه الان پارت ۱ تا یک خبر میومد غوغا میشد و تو فکرشو بکن حالا این حمایت های پارت یک اگه یک زمانی رو پارت دو بیاد چه شود و واقعا دراکمن باید یک مدال گردن تیم طراحی بندازه که چه طراحی های نابی کردن فقط یک کلمه”غیر قابل توصیف” بلشخصه خودم بعد اینکه بازی رو تموم کردم میشستم درو دیوار خونه هارو نگاه میکردم که چقدر قشنگ طراحی شده بودن و جزئیات توشون بینظیر بود و برای همینم همیشه طرفدار بازی های نمیه جهان باز و خطیم چون محیط هیچ وقت تکراری نمیشه و چیز جدیدی برای ارائه داره
” اما از نگاه غیر پدرانه نجات دادن جون ۱ نفر و تباه کردن زندگی چند صد نفر دیگه کار اشتباهیه”
البته باید ترتیب وقایع رو هم در نظر بگیری یعنی در اصل باید این مورد بررسی بشه که کشتن یک نفر برای نه نجات دادن چند هزار نفر بلکه ساخت واکسن احتمالی برای پیشگیری ایا کار درست و اخلاقیه؟ اگر جوابت به این سوال منفی باشه هدف جوئل یعنی نجات الی کاملا اخلاقی و درسته.(البته روش نجات دادن الی به اون شکل وحشیانه غیر اخلاقی هستش)
اون واکسن نمیشه گفت احتمالی بود طبق نوشته ها و ویس دکتر ها تقریبا مطمئن بودن از درمان حتی اگرم احتمالی باشه بازم به امتحان کردنش می ارزید بلاخره بحث بشریت و کل دنیاست
این که واکسن احتمالی بود یا نه مشکل نیست
مشکل اینجاست که تنها کسی که میتونست واکسن بسازه مرد
سلام خدمت شما آقای اسدی نویسنده ی مورد علاقم😁😁😁
معمولا اهل نوشتن متن و ابراز نظرم راجب مقاله ها نیستم و بیشتر نگاه میکنم و یاد میگیرم
اما بحث بحث بازی مورد علاقم باشه و نظر ندم؟ دور از انسانیته😁
به نظر من به قطع جول اشتباه کرد و قطعا ذره ای انسانیت که با اومدن الی به زندگیش برگشت بخاطر خود الی مرد
جول یک هیولاست اما یک هیولای عاشق
حالا چه چیزی بالا تر از عشق ؟
بشریت ؟
جول اون دلیلی که میخواست براش زندگی کنه رو پیدا کرد ( اشاره به دیالوگ پایان بازی )
حالا بعد از الی بود یا نبود بشریت چه فرقی میکرد برای جول؟
زندگی الی میتونست با ارزش باشه ولی جول اینو ازش گرفت
میتونست تمام کنه اون چیزی که
سارا رو از جول گرفت
اون چیزی که تس رو کشت
اون چیزی که باعث شد سم کوچولو بمیره و هنری خیره به سم با چشمای پر اشک صداش بزنه
اما در نهایت جول تا همیشه یه هیولاست
شب قبل مرگش گفت اگر یک بار دیگه بازم این فرصت رو داشته باشم دوباره همینکارو میکنم
پس در نهایت جول غیر قابل تغییره و من عاشق این هیولام و راستش رو بخواید احتمالا خودم هم یک هیولا باشم
نمیتونم خود خواه نباشم
و جول هیچ وقت قهرمان قصه نبود چون توی جهان آخرین بازمانده ها قهرمانی وجود نداره و به نظر من
وقتی که در تاریکی گم میشی به نور نگاه کن شعاری بیش نیست.
سلام و درود بر شما
🌹 ممنونم! لطف دارید!
اتفاقا منم همین عقیده رو دارم. منتها من میگم Max Payne شد و خب شما جالبترش کردید، فرمودید هیولا.
جوئل اصلا یه آدم (حداقل به نظر) صبور، مقتدر و سخت گیر بود. یعنی انگار با مرگ دخترش کنار اومده بود. اما یهو چی شد که آخرش عوض شد و زد همه رو کشت، واقعا باید از نویسنده پرسید…
پی نوشت: ممنونم از همراهی نمسیس وارانه 😉 شما!
با تشکر از محمد گل بابت مقاله
کل بحث پایان لست، توی همون مورد معروف، هدف وسیله رو توجیه میکنه خلاصه میشه که توی مقاله عمیقتر بهش اشاره شد.
شخصا پایان نسخهی اول رو دوست داشتم، چون پایان قوی و خوبی بود. منظورم هم از خوب، پایان شاد و مثبت نیست، چون بین این دوتا فرق داره. مثلا توی نسخهی دوم که بارها اشاره کردم پایانبندیش مشکل داره، نیل دراکمن برای تفاوت بودن، منطق رو فدا کرده بود. پایان بازی نسبتا خوب و خوش و خرم بود، ولی پایان مناسبی نبود و کل شخصبتها رو زیر سوال برده بود.
اما توی نسخهی اول، خبری از گل و بلبل نبود و هدف وسیله رو کامل برای جول توجیه کرد تا جایی که به هیچکس رحم نکرد تا امنیت الی صددرصدی تضمین بشه.
در مورد سوال مطرح شده، حس میکنم جواب اکثریت دزدی باشه تا مرگ مادر. البته توی عمل ممکنه تفاوت باشه.
قطعا جواب اکثریت دزدی خواهد بود که اتفاقا درست هم هست
این سوال قبلا توسط گاندی به زیبایی جواب داده شده : انسان بر قانون مقدم است
ولی خب به نظرم تصمیم جوئل با تصمیم سر دزدی قابل مقایسه نیست و حتی از اونم پیچیده تر هست
اصلا قشنگی هر دو نسخه لست اف اس اینه که پایان بندی هاشون رو نه میشه توجیه کرد و نه میشه دوست داشت فقط باید در بلاتکلیفی نظاره اش کنیم
سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای زاهدی
ممنونم از اینکه با من همراهی کردید
دقیقا همین طوره و به قول یکی از نظرات، این از اون داستانای قهرمان کلاسیک نیست…
در مورد سوال منم باید بگم که… جناب آقای زاهدی! با چوب گلف بزنید توی سرم! ولی به خدا بنده درجا گفتم مرگ مادر 😂!!! استادم وا رفت. البته بنده بعدش مشورت هم کردما… مثلا ننم گفت خوب گفتی، من راضی نیستم برام دزدی کنی! 🤣 ولی بالاخره هرچی باشه این توجیهات، ذات سوالات کلبرگ هست. نه؟ 😉
اقای محمد صالح خسته نباشید مطلب جالبی نوشتید و باعث شد بعد از کلی وقت دوباره درگیر پایان بازی بشم،واقعا تابحال هیچوقت به این شکل عمیق به پایان بندی بازی فکر نکرده بودم. این مطلب منو مجبور کرد باز هم در پایان بندی بازی فرو برم و منم مثل جول تو دو راهی قرار بگیرم واقعا چرا این مبحث اخلاق اینقد پیچیدس؟.. ایا ناتی داگ از سر عمد پایان بندیو اینطوری نوشت؟.. ایا جول حق داشت؟ ایا مارلین ادم خوبی بود یا لیاقتش مرگ بود؟… هنوز نمیتونم بگم بطور دقیق با جول موافقم یا نه ولی دوس دارم مخالف باشم و بگم تصمیمش بیشتر احساسی و غلط بود تا عقلانی و صحیح.
همین پایان عالی ترین پایان بود
بهترین پایان همیشه اونی نیست که همه ازش راضین
بهترین پایان اونیه که مغزتون رو به چالش بکشه که لست اف اس اینکارو کرد
درود بر شما
Exactly 🌹
پی نوشت: البته اگه بعدش تحلیل کنیم. وگرنه بعد از صرف دوغ مشت هم گاهی اوقات مغز آدم به چالش کشیده میشه و میخوابه!
ممنون مقاله عالی بود خسته نباشید🌹
همیشه و در هر صورت، حق رو به جوئل دادم…
تنها دلیل زندگی جوئل بعد از مرگ تس، الی بود. یا دستکم بزرگترین دلیلش بود.
جوئل چرا باید الی رو قربانی کنه تا دنیای انسانها نجات پیدا کنه؟ همون انسانهایی که میخوان خرخره جوئل رو بدرن تا یه روز بیشتر زنده بمونن؟
دکتر ها هم حقشون مرگ بود. شما چطوری میتونین عزیز کسی رو بدون رضایتش بکشید، و اون طرف حق نداشته باشه شما رو از سر راهش برداره؟ توی The Last of Us، جوئل همونقدر گناهکاره که دکترها گناهکارن. دکترها هم به فکر خودشونن، همونطور که جوئل به فکر خودش بود و الی رو نجات داد.
دنیا به طور کلی همینه؛ جنگ همه علیه همهس. توی طبیعت، هر موجودی برای بقای خودش، برای بهترِ خودش، دیگری یا چیزی رو قربانی میکنه. جوئل هم طبق همین قانون رفتار کرد، همین.
در صورتی میشه جوئل رو زیر سوال برد که بگیم کاری که کرد، لازم نبود. ولی میدونیم که بود؛ جوئل رفتارش با فایرفلایها زمانی تغییر کرد که اونا عزیزترینش رو تهدید کردن.
درود بر جناب آقای نصرتی
ممنونم از اینکه همراهی کردید با متنم 🌹 ولی…
ولی خداوکیلی یه سوال! میگم رو چه حسابی همه رو با هم انداختین تو یه قابلمه پلوپز؟؟؟ 😂 والا من که همراه جوئل زندگی نکردم اون موقع، اما گمونم نمیشه گفت “همه” میخوان خرخره جوئل رو بدرن. ناتی داگ عزیز، قربونش برم، 😉 شخصیت هایی رو به ما نشون داد که مثل خرس گریزلی میخواستن خرخره جوئل رو ، به قول صحیح و احسن شما، بدرن.
اما من اگه گشنه بودم، کباب میخواستم و خلاصه رفتم تو یه رستوران، از ۵۴ میز، ۳۷ میز به من اهانت کردن، آیا میتونم بگم پس همه آدمای بدی هستن!؟ پس اون ۱۷ تا میز چطور؟
شاید توی مجموعه “همه”، انسان خوب و عزیزی مثل شما هم وجود داشته باشه، جناب آقای نصرتی عزیز. من از همون اول ولی برچسب نمیزنم که بگم چون شما رو تو اون رستوران دیدم و از ۵۴ تا میز، ۳۷ تا میز به من توهین کردن، صد درصد شما هم به من توهین میکنید…
البته بحث من با کار جوئل نبود، چون در مقاله حقیرم کامل توضیح دادم. بحث با کلمه “همه” بود.
باز هم ممنونم از اینکه با من همراهی کردید و ببخشید 🌹
خواهش میکنم محمد صالح:)
اتفاقاً سلام و درود به شما:))
بابت مقاله باید ازت تشکر میکردم که نکردم… دستت درد نکنه، واقعاً زحمت کشیدی و روی موضوع واقعاً ارزشمندی هم دست گذاشتی:))
اما در مورد «همه»…
بله درست میگی، مثلاً تامی نمیخواست خرخره جوئل رو بدره. هنری و سم هم دلیلی برای اینکار نداشتن. ولی اینکه دقیقاً تکتک انسانها قرار نیست خرخرمون رو بدرن، دلیل میشه ما به تک تکشون لطف کنیم، اونم به قیمت از دست دادن عزیزترین فرد زندگیمون؟
تازه؛ توجه کنید که سم، هنری و تامی اگرچه خرخره جوئل رو نمیدرن، ولی خرخره خیلیهای دیگه رو میدرن، بد هم میدرن!
شما رفتی توی یه رستوران و ۳۷ تا میز بهتون اهانت کردن. باقی “هنوز” نکردن و معلوم هم نیست بکنن یا نه. ولی آیا دلیل میشه کبابتونو، با تک تک ۵۴ تا میز تقسیم کنید؟ یا اصلا با همون ۲۷ تا میز تقسیم کنید؟ اونم به قیمت گشنه موندن خودتون؟
متوجهم که بحث شما صرفاً دسته بندی نکردن همه توی گروه خوبها یا بدهاست، ولی خب، توی این یه مورد به خصوص، فکر میکنم یه «جوئل و الی» VS همه آدما در کار باشه…
همونطور که گفتم، دنیا نبرد همه (اعم از انسان و حیوان) علیه همهس. هرچقدر تنگنا باریکتر بشه، انسانها هم خطرناکتر عمل میکنن. اونایی هم که طبق شرایط عمل نمیکنن، طبق قانون طبعیت حذف میشن. چه انسان باشه چه هر موجود دیگهای….
به همین خاطره که میگم اینجا آدمها رو تو دسته “همه” قرار میدم و همه رو به قول شما، میریزم تو پلوپز. چون تو دنیای TLOU، به نظرم انسانیت اونقدری به ریشههای اولیه طبیعت عقبگرد کرده که بشه تمام انسانها رو، با هم جمع بست. اگرم اشتباه میکنم، امیدوارم یه روزی اشتباهم اصلاح شه:))
this is just nihilism, love your enemies bruh
نه بابا این چه حرفیه؟ بزرگوارید…
باید بگم که الان کامل با شما موافق شدم. 🌹
البته آه کشیدم از این حقیقتی که گفتید: بالاخره دنیا نبرد همه علیه همه هست.
امیدوارم یه روزی برسه که هم قفل در خونه ها افسانه بشه و هم دیگه علیه هم نباشیم؛ بلکه برای همدیگه با خلوص صمیمیت جون بدیم
بازم ممنونم 🌹
:))
خب از دید احساسی جوئل بعد از مدت ها حس پدرانه خودش رو پیدا کرده بود
ما درمورد وابستگی صحبت میکنیم..مهم نیس شما ادم خوب یا بدی باشید وقتی به چیزی وابسته بشید تلاش میکنید ازش محافظت کنید
از دید اینکه
نه باید دنیارو نجات داد اون ادم بدیه این حرفا مگه تو گوش کسی میره؟ نه.
شما نمیتونید به راحتی احساسات کسی رو درک کنید
به نظرم باید به تفکر نویسنده و پایان بندی او احترام گذاشت موافقت ومخالفت ما مهم نیست ، بهتره تنها بازی کنیم و از داستان لذت ببریم
مگه اصن کسی هست که گزینه دوم رو انتخاب نکنه؟؟
اصلا یه وضعیه ها….
عالی، لذت بردیم🌸
به به به به! سلام بر شما! درود! 🌹 جناب آقای نوروزی، به خدا باور کنید انرژی گرفتم کامنت شما رو دیدم! ارادت داریم! ممنونم! امیدوارم همیشه از زندگی هم لذت ببرید ❤
لطف داری آقا محمد، همچنین🌸
همون طور کشتن الی اشتباه بود
کار جوئل هم اشتباه بود ب راحتی اب خوردن اون نگهبان کشت اصلا چرا باید میکشت ؟ اونم وقتی تسلیم شده بود ؟
یا پزشک که مسلح نبود چرا کشت نیازی نبود ؟
در اخر هم اون زنه اسلحه ش میزاره زمین چرا بهش شلیک کرد ؟
فک کنم من تنها کسی ام تو جهان که فن سونی هستم ولی این بازی دوست نداشتم
دارکمن هم بنظرم مغز مریضی داره هم از نظر خشونت های جنون امیزش هم اینکه طرفدار لگبته
به نظرم چیزی که باعث میشه لست (چه بازیها و چه سریال) اینقدر خاص باشن و مخاطب درکشون کنه ، نشون دادن ظاهر و باطن بی رحم دنیاست . اینکه تو میبینی و درک میکنی که معیار و سنجشی برای درست بودن یا نبودن تصمیم افراد وجود نداره و هر شخص داره یه جور با این روایت و تصمیمات ارتباط برقرار میکنه . دنیای لست ، یه دنیا آخرالزمانی با چاشنی درام نیست ، لست یه درام و عاشقانه خالص توی یه دنیا آخرالزمانیه و این چیزیه که توی سریال به دلیل نبود گیمپلی و عدم نیاز به تعامل گیمر به اوج خودش میرسه . به نظرم لست فوق العاده و ماندگاره چون همیشه اون تصمیمات و عواقبی که دیدیم توی ذهنمون میمونه . توی لست ۱ یکبار ولی بشدت سنگین با این قضیه روبرو بودیم اما توی لست ۲ (اگر با یه دید درست و به دور از نفرت از اتفافات داستان بازی رو ببینیم) چندین بار با این قضیه روبرو میشیم که از خودمون میپرسیم : آیا جوئل/الی/ابی کار درستی رو انجام داد ؟ و هیچ جواب مطمئنی براش نداریم