شرحی بر مفهوم خانه در بازی The Sims
وقتی قلبها و خانههای خالی از سکنه در میان مصرفگریهای سرابی جا میمانند و Simsها هم میدانند.
خیلی وقت پیش، پسری بهنام «ابراهیم» زمانی که هنوز کامپیوتر اختراع نشده بود، کامپیوترش را روشن میکند. و بعد از آن در موتور جستوجوی «بپرس» که بر حساب محساباتش احتمالاً در جستوجویش برای فهمیدن اینکه چرا فرهنگهای جدید عجیب و غریبی بهوجود آمدهاند کارآمد است، تایپ میکند: «حسین غزالی» –ببخشید اشتباه شد– و تایپ میکند: «فرهنگ مصرف و سایۀ سنگین سرمایهپرستی و سودپرستی مفرط در عصر تبلیغپرستی متکبرانه و عصر تبلیغات و بازیهای تبلیغاتی و از دست رفتن باورهای قلبی راستین میان همۀ اینها.» و سپس بعد از آن، موتور جستوجو، ارور میدهد و در پاسخ به پرسش خوبش مینویسد: «ببخشید اما تعداد کاراکترهای شما و کلمات شما نامفهوم هستند. دوباره با جملهبندی درست امتحان کنید.» و بعد از آن –از آنجا که همه او را تنها گذاشتند و دیگر کسی در خانه نیست– دوباره در موتور پرسش مینویسد: «سری Sims و نقدی بر فرهنگ مصرفگری بیرویه» و در سردر همهچیز، نقل قولی از ویل رایت برای او میآید:
در ظاهر، سری Sims قرار بود تا نقدی استعاری بر مصرفگرایی باشد. هر شیئی که شما در بازی میخرید احتمال از بین رفتن یا خراب شدن خود را حفظ میکند. [هرچیزی که بخرید] میتواند کثیف شود، میتواند خراب شود و میتواند بههمراه آت و آشغالها نیازمند بیرون انداختن باشد. همۀ این وسایل میگویند: «منو بخر! منو بخر! من تو رو خوشحال میکنم! من توی وقتت صرفهجویی میکنم!» اما اگر شما بههمین شکل بخواید بازی رو بازی کنید و یک کاخی بسازید پر شده از این تلویزیونهای پلاسمایی فوق مدرن و استخرهای آب داغ و اینطور چیزها، درنهایت در یک نقطهای از زندگی سیمزیتان متوجه میشوید که همیشه یک مشکلی هست؛ و سیمزها همیشه درحال دویدن به اینطرف و آنطرف هستند تا وسایل را درست کنند. بازی طوری ساخته شده که این وسایل به شما قول بدهند که کلی زمان برای شما ذخیره میکنند اما پس از مدتی همۀ این متعلقات تبدیل به یک وقتتلفی بزرگ میشوند.
و بعد، او متوجه میشود که در بازی «سیمز» –با وجود همۀ مشکلات و بیمزگی و بیهودگیهایش– میشود اولین گواهینامۀ واضح تبلیغپرستی را متوجه شد و اولین قدم را در جهت فهمیدن پاسخ برداشت. بههرحال گاهی برخی پاسخها در محلهایی –در نگاه اول– غیرمنتظره پیدا میشوند.
که اینطور، او حالا میفهمد که چرا سیمزها هیچوقت یک روز را بهدلیل بیماری مرخصی نمیگیرند. سیستم «خواستن» هیچوقت برای یک سیمز تمام نمیشود؛ و در اینجا –منظور بازی سیمز است– یک سیمز نمیتوانست مدام و مدام از چیزی که حقیقتاً به آن نیازی ندارد بیشتر و بیشتر بخواهد. سیمز قائل بود به اینکه میان خواستن تبلیغاتی و نیاز داشتن در زندگی یک حائل آهنی بزرگ و یک تفاوت واضح هست. سیمز خواستههای آواتار را بههیچ عنوان با نیازهای آواتار در یک کادر قرار نمیداد. یعنی حتی خود بازی هم میدانست که نیازهای سیمزها از نوع دیگری هستند. همیشه دو کادر مجزا وجود داشت. ولی شگفتا از اینکه این آواتار دیجیتالی به بازیکن میگفت که برای موفق شدن در بازی سیمز، لازم است بر او که بداند حتی اگر نیازهای حیاتی یک سیمز را فراهم کند، قرار نیست که آن آواتار بر گذشتن از آن مرحله و پیشرفت روند بازی رضایت بدهد و همیشه بیشتر و بیشتر میخواهد.. صرف نظر از اینکه چرا.
بنابراین، ابراهیم چون کوچک بود و وقت خالی زیاد داشت، و صبحهنگامِ سرد آن روز را میخواسته طوری مفید بگذراند، در موتور جستوجوی خلوتش مینویسد: «چرا سیمزها بیشتر و بیشتر میخواهند؟» و در حالی که انتظار داشت دوباره موتور جستوجو بگوید: «آیا منظورتان این بود؟» ناگهان دید که جوابیهای آمده: «تبلیغات: تبلیغات به حرفه یا تکنیکهایی میگویند که برای جلب توجه نسبت به یک محصول استفاده میشوند. تبلیغات تجاری درنظر دارد تا با استفاده از برندینگ، مصرف محصولات مورد نظرش را افزایش دهد.»
تبلیغات در دنیای سیمز هم وجود دارند. ولی این شرح حالهای تجاری برای وسایلی که هیچوقت نیازشان ندارید، طوری نوشته شدهاند که مخاطبشان را دست بیندازند؛ درست مثل کاری که EA با مشتریهایش انجام میدهد. در سیمز، حتی یک آیتم پنجاه [واحد مربوطه] واحدی هم که عموماً در دنیای سیمز مقدار کمی از پول حساب میشود، با نوعی اشتیاق کاذب و هیجانانگیز سرمایهپرورانه صرف نوشته شده. بههرحال اگر محصولی وجود دارد، سرانجام یکنفر طوری باید مشتری را متقاعد کند که به این محصول نیاز دارد.
و بعد، او این پدیده را بهچشم یک مسئلۀ رایج دید که در آن، اگرچه سیمز بهلحن شوخی و استهزاء و تمسخر از آن میگوید، ولی گویاست که ریشههایش را از دنیای واقعی گرفته. جایی که مسئلۀ تبلیغات، حتی از آنچه در بازی میگذرد هم حادتر است. اگر باور ندارید، کافی است به پایین همین صفحه و بالای همین مطلب نگاه کنید؛ تبلیغات حالا میخواهند تا شرکای زندگی آدمها باشند و مدام اسم یک برند را در گوش مخاطبشان فریاد بزنند.. در هر لحظه و ثانیه از شب و روز احتمال اینکه دوباره سروکلۀ «تبلیغ» پیدا شود و چیزی را بلند در گوشتان بگوید و مهری هم بر سرتان بزند وجود دارد. معمای بزرگ این است که تبلیغات بیرویه و بیاساس، احتمالاً بهترین کمک پولپرستان و سیستمهایی باشد که در آنها رفتارهای پولپرستانه و سرمایهپرستانۀ صرف بدون وجود هیچ دلیل روشنی تشویق میشوند.
او میفهمد که در دنیایی که تبلیغات پولپرستان آرزویش را دارد، همیشه اینطور وانمود میشود که یک مشکل بزرگی هست که فقط با خریدن حل و فصلش ممکن است. نشانۀ بزرگتر، اینکه بسیاری در آمازون فکر میکنند که میتوانند خوشبختی را بهقیمت ۳۰ دلار بدون اینکه هیچ دلیل خاصی داشته باشند بخرند؛ ارجاعی به برخی کتابهای تبلیغاتی و شوخیهای بیربطشان. دنیای تبلیغات –منظور آن جهانی است که در بیشتر تبلیغات ترسیم میشود– در نگاه اول بیتقصیر است و فقط میخواهد محصولش را بفروشد. اما وقتی دوباره نگاه میکنید، نظرتان عوض میشود.
دنیای تبلیغات برای خودش نام عصری که ترسیم میکند را عصر تبلیغات میگذارد؛ یعنی دورانی که در آن، تصمیمات بسیاری از انسانهایش نه بر اساس حساب و کتابچیدنهای عقلانی و ایمانی واقعی، و نه بر اساس جوانمردی و اندیشه، بلکه براساس تبلیغاتِ بهدقت تنظیمشدۀ کمپانیهای مولتیمیلیاردی ناشناس شکل میگیرند. اگر تبلیغات بگوید که آیفون چهارده بهتر است و همه باید آیفون چهارده داشته باشند، آنوقت تبلیغات درست میگوید. اگر تبلیغات بگوید که بازسازی رزیدنت ایول ۴ آمده و بازسازی رزیدنت ایول ۴ بهتر است، آنموقع دیگر حتماً بازسازی رزیدنت ایول ۴ بهتر است. حالا نکتۀ جالب اینجاست که سیمز هم –خود بهعنوان یک بازی ویدیویی که در ابتدا این طرز فکر مشمئزکننده را شماتت میکرد– با مخاطبش همین بازی را تکرار میکند؛ بازی تبلیغات و سرمایهبازی برای تبلیغات و سرمایهبازی بیشتر. میزان بستههای الحاقی جداگانهای که برای بازی The Sims 4 منتشر شدند، در تاریخ مجموعه بیسابقه بودند: نزدیک به ۵۴ دیالسی پس از بازی اصلی، درحالی که همه میدانستند بازی اصلی عملاً ناقص است. نام یکی از این بستههای الحاقی، «برو سر کار» است. استعارهای از اینکه سیمزها همیشه باید برای رسیدن به خواستههای پایانناپذیرشان در جستوجوی واهی سرابهای شادی در مواد پلاستیکی و استریل شدۀ کارخانهای، تا آخر عمرشان کار کنند و استعاره از اینکه مشتری بازی ویدیویی، درست مثل یک سیمز، مدام به سر کار برود، پولش را خرج چیزهایی کند که ابداً به آنها نیاز ندارد و دوباره برود سر کار تا دوباره پولش را خرج چیزهایی کند که به آنها نیاز ندارد و در نهایت.. [حرفی برای گفتن نمیماند].
خریدن تمام بستههای الحاقی سیمز ۴ یا بهعبارتی، دسترسی به بازی کامل بیشتر از ۱۰۰۰ دلار میشود.
حالا دیگر در شهر ابراهیم شب شده بود.
پس او دوباره در موتور جستوجویش نوشت: «چه کسی تبلیغات را خورد؟» و درحالی که مضاف بر این، هنوز منتظر بود تا پاسخ موتور ارور باشد، پاسخ موتور واضح بود: در عصر تبلیغات، تصویر خیلی وحشتناکی از زندگی انسانی نمایش داده میشود که حتی توصیفش روی کاغذ هم نگرانکننده است و تا حد زیادی گویاست. در این تصویر همه همیشه درحال حرکت برای رسیدن به جدیدترین پلی استیشن و ایکس باکس و آیفون و تلویزیون هستند، همه همیشه یک مشکل اساسی بزرگ دارند که فقط با خریدن جدیدترین نسخه از جدیدترین محصول حل و فصل میشود، و همه همیشه مثل یک زامبی ناراضی میپرسند که چرا زندگیاش هنوز همان است. نکتۀ ماجرا این است: اینکه اساساً هیچ مشکلی با «مصرفگری بیاساس و بیرویه» حل نمیشود؛ چراکه همیشه در این چرخۀ بیهوده، یک محصول جدید برای مصرف شدن پیدا میشود و هرروز تولید میشود و همیشه هم میگوید: «منو بخر! منو بخر! من تو رو خوشحال میکنم! من توی وقتت صرفهجویی میکنم!»
ولی محصولات هیچوقت تمام نمیشوند و خوشحالی ناشی از مصرفگری تبلیغاتی هم هیچوقت از راه نمیرسد و «خانه» هم هیچوقت در دنیایی که صاحبان کمپانیهای تبلیغاتی مصرفی آرزویش را دارند، خانه نمیشود. چراکه اگر خانه برای آدمیزاد سالم محل استراحت و آرامش بعد از یک صبح و ظهر تلاش برای روزی باشد، در آن خانه دیگر جایی برای این نوع از مصرفگری نمیماند. از نظر تبلیغات، هیچ خانهای کامل نیست و تا خانهها کامل نشوند، نمیشود در آنها با آرامش نشست و دو لقمه غذا خورد و خانهها هم هیچگاه کامل نمیشوند چون همیشه یک محصول جدید وجود دارد تا بشود خانه را با آن کامل کرد و این چرخۀ باطل از مصرفگری در تبلیغپرستی ادامه پیدا میکند مگر آنکه آدمی دیگر همتراز با یک «سیمز» بیاحساس و درک نباشد.
در تصویر بالا نوشته شده: فقط محصول را مصرف کن و بعد از آن برای محصول جدید هیجانزده باش.
شرحی بسیار کوتاه از نحوه کارکرد صنعت بازیهای ویدیویی و دیگر صنعتها در دوران مصرفگری.
بعد از این، او سرش را چرخاند تا نگاهی به پنجرهها بیندازد ولی خبری از دوستان و رفقا نشده بود. پس او به جستوجو در موتور کامپیوتریاش ادامه داد. و در کامپیوترش نوشت: «تصویر درختان زیبا و آسمان آبی نزدیک به غروب.» و برای او چنین تصویری آمد:
و اما بعد از آن، ابراهیم با امید به اینکه وقتش را بیهوده تلف نکرده باشد در موتور جستوجویش نوشت: «حقیقت راجع به مصرفگری بیهوده» و موتور جستوجو اینبار دیگر او را ناامید نکرد چون میدانست که جستوجوهایش از روی صداقت بودند. موتور جستوجو در عوض برای او متنی را آورد از نظری که کاربری بهنام «Habib14» زیر یک پست نامرتبط به بازیهای ویدیویی در وبسایتی گذاشته بود که در آن مینوشت:
عزیز قلبم حضرت علی (ع) اینطور گفتند: «مَثَلِ دنیا مانند سایۀ توست که اگر بایستی میایستد و اگر دنبالش روی دور میشود.» و من این مسئله را حقیقتاً با پوست و گوشت و استخوانم احساس کردم. ابراهیم این را میخوانی؟ من برای تو نوشتمش. من در اینترنتم ابراهیم. یا اگر هم الان نیستم، یک زمانی بودم.
شب شده بود و باران زد. ابراهیم از پنجره به باران نگاه کرد و چون خانهشان در یک زمین بزرگ کشاورزی بود، بیرون واقعاً تاریک شده بود. میخواست تا یک حساب کاربری بسازد و از بابت تشکر و اظهار دوستی و محبت برای Habib14 یک پاسخ بنویسید. اما مثل اینکه اینترنتش قطع شده بود. ابراهیم برخلاف بسیاری از دوستانش، هیچگاه وقتی اهلش در غیبت بودند بدون اجازه آنها کار اشتباهی نکرد.
بنابراین تصمیم گرفت که در کنار پنجره، روی قالیچه، روی زمین منتظر اهلش بنشیند.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
وقتی مقالههای آقای غزالی رو میخونم قلبم اکلیلی میشه💖
این مقالات رو نباید صرفاً مطالعه کرد بلکه باید تبدیلش کرد به چند هزار جلد کتاب با زبان مادری و مسلماً زبان بین المللی✨
اگه آسمون هفت طبقه داشته باشه شما طبقهی هفتمش هستید🌟
۱۷:۵۵
17:۵۸
اول کامنتو نوشتم بعد مقاله رو خوندم. چون اولین لایک رو زدم گفتم اولین کامنتم بذارم ، حس کلیم رو گفتم نسبت به مقالههاشون ، نه صرفا این مقاله.
۱۹:۳۰:
Emotional damage 😂💔
آموزش تند خوانی نصرت
سلام لطفاً مبالغه نکنید واقعاً. ما گرد و غبار روی زمین هم نیستیم در مقایسه با آدمهای واقعاً خوب دنیا.
کمارزشتر از اینحرفاییم.
واقعا بیشترتون متن رو نمیخونید، میبینین یکی زیادی کتابی و ادبی مینویسه میگین وای چه نقد خوبیه
در صورتی که واقعا بیشترش بی ربط بود، و خب آقای غزالی حتما انتقاد رو میپذیره؟
کی مثل من تند تند میرفت حموم بعد زوم میکرد🤔
ی پچ داشت سانسور بر میداشت
استفاده کردم فهمیدم اصلا فرقی نداشت بود و نبودش ..سانسور رو میگم
اوووو یععع
اولش منو یاد فیلم های غم انگیز هندی انداخت ಥ_ಥ
من که طرفدار هر سه شم، ولی تو بازی پی ارزش ام!
یک مقاله بسیار زیبای دیگه از آقای غزالی.
هنوز نخوندم ولی حتماً زیبا و پر محتوی است.
بازی سیمز یکی از بهترینها برای من بود. شخصیتی که اون زمان بعنوان همسر در سیمز یک برای خودم ساخته بودم(با کیفیت اون زمان) کراشم شده بود!😑😑
آخرش هم مثل اون زنه توی shutter Island یکروز بچههامو بردم استخر، وسط استخر یک خشکی بود، بعد بردمشون اون وسط خشکی، نردبون رو برداشتم و هر سه تاشون از گرسنگی مردند.😑😑😑
من مقاله رو کامل خوندم خیلی عالی بود. متشکر آقای غزالی.
بنظرم چنین چیزی رو در جیتیای هم میشه دید. یا حتی کسانی که خودشون شهر لاس وگاس رو از نزدیک دیدند. شهر لاس وگاس شهری هست که از شدت زرق و برق و سرگرمی میتونه نماد مرغ بریان سرمایه داری باشه و نورهایی که شبانه از هیچکجا میتابند، اما هیچکجای این شهر رو روشن نمیکنند.(البته فقط دو خیابون لاس وگاس اینشکلی هست. از آرایه جزء شبه استفاده کردم که جزئی از شباهت رو به کل تمام تعمیم میده مثل: اگر “آهن” خورد گر خود بود سنگ یا بر سر مزارش “الحمد” میخواند. که آهن نماد چکش و الحمد هم حز شَبَه فاتحه خوندن هست. ) شبهای لاس وگاس به شکل دیوانهواری سپری میشه ولی فردا صبح که از توی رختخواب هتل به درب و دیوار هتل نگاه میکنی چیزی رو بیاد نخواهی آورد. یکطوری بازی جیتیای هم همینطور هست. بصورت آیرونی چیزی که نماد مصرفگرایی هست خودش بعد از سالها در چارت فروش میمونه و توسط خریداران “مصرف” میشه. بنظرم طمع خود خرید چیزها رو بصورتی لخت و عریان و بیرودربایستی و کاملاً مستقیم به مخاطب منتقل میکنه که: کلی گزینه برای خرید هست. اما خیلی مهم نیست کدامشون چه احساس دارند. اینها بهانه هستند. خود خرید کردن بهت حس خوبی میده. پس خرید کن. مصرف کن. اون دیجیتهای لعنتی رو تو خودپرداز وارد کن. با حس پیروزی از مغازه بیرون بیا. در هیاهوی رولرکاستر وار مصرف کردن بچر بچر بچر، یک سیب رو گاز بزن بنداز دور برو سر سیب بعدی، و برای مصرف سیبهای دیگر سختتر کار کن، هاسلینگ کن، پیشرفت شغلی انجام بده، مهم نیست حتی اگر تمام اون خریدها یک پوسته از اون احساسی هست که باید بهت بده. چون هدف همون وسیله هست و اون “آبجکت”های بیرون فقط یک بهانه هست.
بازی کردن جیتی ای دقیقاً همین احساس رو میده و همپوشانی دقیقی برای فرم و محتوی هست. خودش رفتار مصرفگرایی آمریکایی رو نشانه میگیره و خودش هم دقیقاً همون رو بروز میده. پاگانی زوندا هرگز کافی نیست. خریدن یک هواپیمای شخصی هرگز کافی نیست. خریدن یک جیپ از فروشگاه میودر هرگز کافی نیست. خرید آپارتمان موون تاور هرگز کفاف نمیده. خریدن اسلحهها با روکش طلایی هم همینطور. تا جایی که بازیساز کم میاره و سراغ ایتمهای فضای موتور پرنده ، ماشین بتمن، اونجر و جزیره شخصی میره اما اونها هم کافی نیست. دقیقاً جیتیای ، بخصوص بخش آنلاینش هم دقیقاً همون احساس میده که شبهای لاس وگاس. اگر دوستی نداشته باشی که باهم gta ، رو تجربه کنید؛ بعد از خاموش کردن کنسول تمام تجارب و لذایذ جیتیای هم همونجا مدفون میشه و چیز زیادی بیاد نمیاری.
برخلاف رد دد ردمپشن که میتونی فقط با نگاه کردن به شکار یک پرنده در برکه، برای خودت خاطره بسازی که عه! چه جالب! در این بازی یک مکانیزم شکار هم وجود داره. اما در جیتیای وقتی در جیتیای به برکهای نگاه میکنی، دنیایی از سرگرمی و رقمها و آبجکتهای کاری و غیرکاری پشت سرت دارند فریاد میکشند که “به چی نگاه میکنی؟!؟ دنیای واقعی همینجاست و داری وقتت رو با عمل مسخره نگاه کردن به برکه تلف میکنی”
متن لذت بخشی و خوندنی بود آقای غزالی
خسته نباشید
مورد بعدی که هست اینه که بعد از عواقب مضر افتادن تو دام تبلیغات
مشکلی که آدم ها گرفتارش میشن برده شدنه
برده پلی استیشن برده ایکس باکس
برده گیم برده هر چیزی
آدم ها بعضی موقع تو یه مخمصه گیر میکنن و حس میکنن راه آزادی راه لذت و راه سرگرمی فقط این هاست
افکار خودشونو محدود میکنن به اینا و میگن اگر این ها نباشن من دیگه از زندگی لذتی نمی برم
این پروسه پروسه ای هست که حریص شدن آدم ها رو شکل میده حریص شدن آدم ها نسبت به گیم و سرگرمی
وقتی تو این دام میوفتن مدام دنبال سرگرم شدن هستن در حالی که این سرگرمی هیچ موقع سیرابشون نمیکنه
اما چون حریص شدن پاپس نمی کشن و سعی میکنن وضعیت و بهتر کنن کنسولو عوض کنن ولی بازم سیر نمی شن
چرا؟ چون مشکل از یه جای دیگه س
غذای روح بازی ویدیویی و سرگرمی نیست
مشکل از اونجاست این آدما غذای روحشون رو بازی های ویدیویی میدونن
بازی های ویدیویی تاثیر گذارن عامل موفقیت هستن عامل ترقی هستن اما زمانی که شما در سایر زمینه های زندگی تون به یه درجه از امنیت رسیده باشید
بازی های ویدیویی یه چاشنی ان وقتی نباشن غذا طعم نداره اما
مشکل اینجاست خیلیا غذایی نپختن و این چاشنی خوش عطر و بو رو روی بشقاب خالی میریزن و انتظار لذت دارن
مشکل فقط همینه
راستش واقعا یکی از بهترین متن ها و نکته هایی بود که نه فقط در مورد گیم بلکه در مورد تمام ابعاد زندگی خوندم. من بیشتر اهل کتاب و معنا و کمی هم فلسفه (نه از نوع خشک و سردرد اورشون😁) هستم و این جمله شما به نظرم خیلی خیلی خیلی جای تفکر داره:
” بعضی ها اصلا غذایی ندارند و فقط چاشنی غذا را می خورند و به امید سیر شدن هستند اما هیچ وقت سیر نمی شوند “
ممنونم از شما
این یه سعادته که این جمله م مورد پسند شما قرار گرفته
آدم ها وقتی وارد دنیای فکر کردن میشن همون اول با یه دنیای به هم ریخته مواجه میشن
ولی وقتی رفته رفته ذهنشون رو سر و سامان میدن و اون به هم ریختگی رو از بین میبرن دیگه یه آدم دیگه میشن
یه آدمی که با قبلش خیلی فرق داره و از قبلش بهتره
تو این مسیر تجربه آدم های بزرگ هم میتونه خیلی کمک کننده باشه خود من یه زمانی داخل یه لوپ بی نهایت از یه عقیده نادرست افتاده بودم ، اونم اینکه فکر میکردم باید همیشه بازی کنم باید همیشه فیلم ببینم و باید همیشه سرگرم باشم ،فکر میکردم جوونی یعنی فقط لذت ، فکر میکردم اگر لذت نبرم جوونیم تلف شده ، اما یکی تو همین گیمفا منو قانع کرد که بازی ها همیشه خوب نیستند ، اگر میخوایید که از بازی ها بیشترین لذت رو ببرید درست مثل روز های کودکی اول باید زندگیتونو درست کنید. همین.
آدمی که تو زندگیش هزاران مشکل و هزاران آرزوی از دست رفته داره هیچوقت نمیتونه این خلا رو با بازی ها پر کنه.
اما مورد بعدی که یاید بگم اینه که خدا هیچ موقع شما رو بی هدف تو یه مسیر قرار نمیده، بعضی موقع تو زندگی به مشکلات غیر قابل درکی بر میخورید که عذابتون میده ولی یک سال دو سال شایدم ده سال بعد میفهمید اون مشکل باید واستون اتفاق می افتاده تا شما تبدیل بشید به اون آدم قوی که الان هستید.
ولی این رو هم نباید فراموش کرد که خدا همه کار ها رو برای شما انجام نمیده بعضی موقع هم شما باید حرکت کنید.
شرمنده م اگر متنم طولانی شد و سرتو درد آوردم
اینا رو گفتم چون حس کردم آدمی که پشت این اکانته یه آدمه که بی تفاوت از کنار همه چی رد نمیشه.
چه مقاله ای 🤩
مرسی آقای غزالی 👍
https://www.upsara.com/do.php?img=167923
عکس ها صدا ندارن
عکس:
عالی مثل همیشه 👏
زیبا بود اقای غزالی ممنون
واو … من از سیمز فقط اینکه می تونی چقدر راحت قبرستون دم خونه درست کنی و اگه از بچه مراقبت نکنی ازتون می گیرنش (تو خارج) و اینکه یک شبه نمی توان بچه دار شد و حتی اگه زنت هم باصه باید روز ها روش کار کنی رو فهمیده بودم .ولی شما آقای غزالی فلسفه مادی گرایی و تبلیغات فایت کلاب رو ازش برداشت کردید واقعا عالی .
سلام ممنونم از لطفتون ولی باور کنید ما هیچ کاری با فلسفه نداریم و ابداً نخواهیم داشت و ازش استفاده نکردیم و نمیکنیم و اصلاً فلسفه رو مردود میدونیم.
این متن هم اصلاً متنی فلسفی نیست. این رو میگم چون بسیاری این برداشتِ اشتباه رو دارند که فلسفه مترادف با تعقل کردن و فکر کردن و عقلانیت هست درحالی که اصلاً و ابداً چنین چیزی واقعیت نداره. اتفاقاً پره از پرت و پلاهای عجیب و غریب. جالبه بدونید که فلسفه خودش جزء مقصرین اصلی خیلی از اتفاقات بدی هستش که در تاریخ افتادند. مثل رفتارهای امپراتوریهای بریتانیایی و هلندی و کلونیسازیهایی که بعدها در قارههای مختلف و آفریقا شکل گرفتند یا حتی همین رفتارهای سرمایهپرستانه.
متنهای ما هم همهشون متنهایی هستند که سعی دارند صرفاً با استناد به معلومات درست، دلیل و مدرک ارائه کنند برای اینکه تفکری بشه و درسی اگر لازم بود برای زندگی گرفته بشه به امید خدا. ما درگیر بازی با کلمات و ادعای واهی و غرور کاذب نیستیم.
درباره برداشتی که از بازی The Sims شد، همونطور که در نقل قول اوایل متن آورده شد، این برداشتِ ما نیست بهتنهایی. این صحبت خودِ شخص ویل رایت طراح بازی بوده. یعنی بازی خودش اینطور طراحی شده تا هشداری باشه برای فرهنگ مصرف و آدمهایی که فکر میکنند با مصرف محصولات بیشتر و بیشتر که واقعاً نیازی بهشون ندارند خوشحال میشن درحالی که این اتفاق هیچوقت نمیفته چون محصولات و تبلیغات در نظر کمپانی مولتیمیلیاردی هیچوقت تموم نمیشن.
من بیشتر منظور شوخی و شیطنت داشتم اقای غزالی ولی در رابطه با فلسفه باید بگم که رسیدن به خیلی جواب های مهم زندگی فقط با فلسفه ممکن هست و علمش رسیدن به جواب ها و حقایق با استفاده از استدلال هاست و غیر ممکن هست کسی کاملا مخالف این علم باشه.حالا اکثر فیلسوف ها هم با هم موافق نیستن بعضی وقت ها هم فقط حرف حق رو دارن می زنن هر چند تلخ . و از طرفی نیتچه و هایدگر رو داریم که حرف های ضد آزادی خواهی و اقتدار گرایانه شدید اجتماعی می زنند یا کارل یونگ و موساشی میاموتو که بیشتر درباره ی خود شناسی هست و ره روش زندگی فردی هست.فقط می خواستم بگم کلا چیز بدی نیست . یکی از چیز هایی هم که فایت کلاب می خواست بگه همین بود .ما بخاطر تبلیغات چیز هایی رو می خریم که هیچ نیازی نداریم بهشون تا به کسایی نشون بدیم که هیچ اهمیتی ندارن برامون مثل مبلمان مارک گرون.
میشه گفت تبلیغات کاری کرده که مصرف گرایی به نوعی تبدیل به یک ارزش شده از جنبه فردی اگه به موضوع نگاه کنیم راه حل ارائه شده برای گریز از مصرف گرایی در عصر تبلیغات راهگشاس اما از جنبه اجتماعی فکر نمی کنین این راه حل آرمانی به نظر می رسه؟ بعضی از اوقات آدمی زاد به دلیل همسو شدن با انتظارات جامعه و اطرافیان به اجبار به سمت مصرف گرایی حرکت می کنه،حرکتی که انگار براش پایانی نیست
اصلاً اینطور نیست که تبلیغی بیاد خنجر و تیغ بگیره بر شما و بگه که الاً و بلاً باید این محصول رو بخرید. خرید یک محصول درنهایت انتخاب مشتریه. بنابراین در این مسئله محل صحبتی نیست. محل صحبت اینه که آدم وقتی میدونه کدام راه در زندگیاش درسته، چهطور ممکنه خودش رو بندازه در چالهای که میدونه پایانی نداره و کفش خالیه؟ من فکر میکنم که خودتون هم جواب درست رو میدونید اینجا. اگر قرار بود که هرکار که دیگران کردند رو صرف نظر از اینکه خطاست یا درسته شخصی انجام بده که در این دنیا ول معطل میچرخه و داره به خودش میخنده و خودش رو مسخره میکنه.
پاسختون کاملا متین و درسته
بحث اینه که وقتی عمیقتر بشین مصرفگرایی به نفع پیشرفته، مصرف گرایی افراد رو مجبور به تولید بیشتر و رقابت شدیدتر میکنه، اگه آدما فقط اونقدری که واقعا نیاز دارن کار کنن، جامعه تو رکود درجا میزنه
(درباره محصولات هیچ سوالی نپرس؛ فقط محصول را مصرف کن و بعد از آن برای محصول جدید هیجانزده باش)
بازی ها منتشر میشن و بخاطر تبلیغات آن ها رو میخریم، نسخه ای جدید از همان سری منتشر میشود و چون از بازی قبلی لذت بردیم آن را میخریم، یک دهه بعد یک نسخه بهبود یافته از همان بازی اول منتشر میشود و ما آن را برای تجدید خاطرات میخریم، ۳۰ سال گذشته و ما بخاطر رزیدنت ایول سال ۱۹۹۶ تمامی ۹ نسخه اصلی، dlc هایشان و تمامی بازی های فرعی این سری را خریدهایم و نه تنها پشیمان نیستیم بلکه برای بازسازی یکی از آن بازی های که بخاطر لذت بردن از نسخه اول آن تجربه کردیم، یعنی نسخه ۴ به اصطلاح(هایپیم) و اگه برای دیگر نسخه های اصلی و فرعی آن سری بازی بازسازی منتشر بشه آن را مشتاقانه میخریم.
آقای غزالی نوشته های شما به معنای واقعی رشتهای از هنر هستن و هر کسی توانایی خواندن اون هارو نداره❤❤
خیلی محبت دارید؛ خواهش میکنم.
البته اغراق دارید در محبتتون به بنده چون این توصیفات از ما حقیقت نیستند واقعاً و بیشتر از مهربانی قلبتون میاد.
ولی صحبت شما درباره بازیها کاملاً درسته. این دقیقاً توصیفیه از اتفاقاتی که برای صنعت بازیها هم میفتند. بنابراین اگر میبینید که از یک بازی هزار شماره منتشر میشه، اگر میبینید الان یک بازی رو هزاربار ریمستر و ریمیک میکنن، هم دلیلش همینه.
ممنونم ازتون
بسیار مقاله جذابی بود 🌱
شعر تالکین رو از ارباب حلقه ها برای یک میز نوشتن 😂😂
این درده
یک حلقه برای حکومت به انها…..
دوباره برم سه گانه رو ببینم 😅
آقای غزالی یکم رو مرتبط کردن تاپیک با خود متن کار کنین
خسته نباشید عالی بود… تیتر رو دیدم زود متوجه شدم نویسنده اقای غزالیه
مقاله جالبی بود،وجود کنسول بازی KFC نشون دهنده قدرت تبلیغات توی دنیای امروزه.
بعد از مئت ها اومدم گیمفا و یه مقاله متفاوت و قشنگ خوندم. ممنونیم ازت غزالی