نقد و بررسی قسمت سوم سریال The Last of Us | یک قدم به عقب؟
سریال The Last of Us که این روزها دنبالکننده و مخاطبین بسیار زیادی دارد، پس از انتشار دو قسمت بسیار مورد توجه قرار گرفت و هماکنون در خانه سوم قرار دارد.
دو قسمت ابتدایی سریال The Last of Us هر دو از نظر کیفی در دسته قسمتهای بسیار خوب قرار میگرفتند.
حال قسمت سوم این سریال اما باعث ایجاد نوعی دو دستگی در بین طرفداران آن شده است و آنها به اندازه دو قسمت ابتدایی با یکدیگر همنظر نیستند.
در قسمت اول سریال The Last of Us شاهد شروع اتفاقات، معرفی شخصیتها، ساخت فضا و شخصیتپردازی بودیم.
در قسمت دوم نیز در حالی که موارد گفته شد ادامه داشتند، مقداری تعلیق و هیجان به قصه اضافه شد و برای اولین بار ترس و نگرانی برای شخصیتهای اصلی سریال و قصه را احساس کردیم.
قسمت سوم سریال The Last of Us قسمتی بسیار آرام و کم سر و صدا و بدون شلوغی بود. یک قسمت کاملا درام که پس از قسمت دوم میزان هیجان مخاطب را کنترل میکرد.
در این قسمت جوئل و الی تصمیم میگیرند تا برای کمک نزد بیل و فرانک بروند. بخشی از این قسمت را با جوئل و الی همراه هستیم اما آنها شخصیتهای اصلی این قسمت نیستند.
در مدت زمانی که شاهد جوئل و الی هستیم، سریال همچنان بر روی ارتباط بین این دو کار میکند و یکی از تصمیمات درست سریال، عجله نداشتن برای ساخت این ارتباط است.
سریال قصد ندارد با عجله و بدون پایهریزی مناسب این دو را به یکدیگر نزدیک کند و مراحل این فرایند را به دقت و با صبر پیش میبرد.
در این قسمت شاهد کمی شخصیتپردازی جدید برای الی نیز هستیم. هنگامی که او به زیر زمین فروشگاه رفته و با حالت چهرهای خونسرد، چاقوی خود را با قدرت زیادی بر سر یک فرد آلوده شده فرود میآورد.
کمی جلوتر اما هنگامی که جوئل و الی به اسکلت افرادی میرسند که به دلیل جلوگیری از انتشار بیشتر آلودگی کشته شدهاند، قصه از آنها فاصله گرفته و به سراغ تماشای قصه کاملا جدایی میرویم. نوع این انتقال به قصه بیل و فرانک و رفتن به گذشته نیز بسیار خوب است.
پس از بازگشت به سال ۲۰۰۳ با بیل آشنا میشویم. شخصیتی که هیچ اعتقادی به قرنطینه یا کمک دولت نداشته و با مخفی شدن تصمیم دارد تا در محل زندگی خود باقی بماند.
سریال برای لحظاتی مشغول به ساخت شخصیت او به عنوان شخصی است که همه کار از دستش برمیآید. شخصیتی مستقل و البته مصمم که توانسته گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
کمی بعدتر اما فرانک وارد قصه و زندگی بیل میشود. او به امید خوردن کمی غذا وارد خانه او شده و پس از آن سالها کنار یکدیگر میمانند.
اما در قسمت سوم سریال The Last of Us مشکلاتی وجود دارد که آن را شاید به یک قدم رو به عقب پس از دو قسمت ابتدایی تبدیل میکند.
اولین ایرادی که فورا به ذهن میرسد تمرکز بیش از حد فیلمنامه بر روی بیل و فرانک است. این داستان هر چقدر جذاب باشد و یا به خوبی بیان شده باشد ( که نشده است) باز هم پس از مدت زمانی مخاطب را خسته میکند چرا که فاصله بسیار زیادی با قصه اصلی پیدا کرده و پیدا کردن ارتباط و یا لینک بین آن با قصه اصلی نیز بسیار سخت است.
در واقع در بهترین حالت قصه بین بیل و فرانک یه داستان فرعی است. اما داستان فرعی که نزدیک به یک ساعت از قسمت سوم را دربرمیگیرد و از جایی به بعد مخاطب منتظر بازگشت به داستان اصلی است.
جدای از بحث طولانی بودن قصه بین بیل و فرانک، فیلمنامه مربوط به خود این قصه نیز ایراداتی دارد. در واقع سریال در مدت زمان یک ساعتهای که به این دو نفر اختصاص داده است نمیتواند آن طور که باید ارتباط بین این دو را بسازد.
فیلمنامه مربوط به بخش این دو یکنواخت است و مهمتر از آن موفق به ترسیم عشق بین آن دو نیست.
از همان ابتدای ورود فرانک به زندگی بیل همه چیز تحمیلشده و اجباری بنظر میرسد و ساخته نمیشود. عشق بین آن دو نیز تحمیلشده بنظر میرسد و فیلمنامه از پس ساخت و ارتقای آن برنمیآید.
هنگامی که ارتباط و عشق بین دو شخصیت شکل نمیگیرد، در نتیجه همه اتفاقات بعد از آن نیز شکل نگرفته و حس لازم و کامل را به مخاطب منتقل نمیکند.
وقتی عشق شکل نمیگیرد، مراقبتهای آنها از یکدیگر نیز حس ندارد و یا تصمیم به مرگ آنها در کنار یکدیگر نیز بسیار بزرگنماییشده بنظر میرسد و از نظر احساسی بیرونزدگی پیدا میکند چرا که در قدم اول، مخاطب عشق بین آن دو را باور و حس نکرده است.
حال به سوال ابتدایی بازمیگردیم. اگر قرار است با یک ساعت زمان، سریال نتواند این قصه فرعی را به خوبی بیان کند، چرا این مقدار زیاد از زمان قسمت سوم را به آن اختصاص میدهد؟
اگر بنا بود تا فیلمنامه ارتباط بین بیل و فرانک تا این حد رادیویی و تلگرافی باشد، شاید با پانزده دقیقه نیز میتوانستیم با همین میزان حس از زندگی آن دو در طول این مدت باخبر شویم.
بنابراین قسمت بنابراین قسمت سوم سریال The Last of Us یک قسمت آرام و قصهگو بود اما قصهای که بیان میکرد کیفیت و جان لازم را نداشت.
با وجود تلاش یک ساعته سریال، به شخصه هیچگونه عشق یا حتی ارتباط دوستانه بین بیل و فرانک حس نکردم و همانگونه که گفته شد این موضوع در فیلمنامه تحمیلشده بنظر میرسید و ساخته نشده بود.
در نتیجه اکثر مدت زمان این قسمت را مشغول تماشای قصهای فرعی بودیم که به خوبی که باید باشد شکل نگرفته بود و حال باید منتظر قسمت چهارم و بازگشت به قصه اصلی سریال باشیم.
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- گزارش: طراحی سختافزار پلی استیشن ۶ برخلاف نسل بعدی ایکس باکس، به پایان رسید
- حساب توییتر پلی استیشن باعث ترند شدن دوباره Bloodborne Remake شده است
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- شایعه: اطلاعات فاش شده از GTA 6 توسط کاربری که ادعا میکند چندین ساعت از گیمپلی را دیده است
نظرات
تنها ایرادی که میتونم به این قسمت بگیرم این بود که بیشترش روی الی و جوئل تمرکز نداشت و بیشتر رو شخصیت فرعی تمرکز کرده بودن که از جهاتی خوبه و از جهاتی هم نه، اما بهرحال قسمت خوبی بود امیدوارم قسمتای بعدی هم صحنه خاصی نداشته باشه تو توییترم دیدم ایلان ماسک و رئیس امازون هم از این قسمت تعریف کرده بودن👀👀
اسمشو می زارم پیش برد داستان
سازنده ها خواستن این قسمت نسبت به بازی تغییر بیشتری داشته باشه تا به قول خودشون جذابتر باشه که دقیقا نتیجه بر عکس شد.
این قسمت فقط یکم داستان اصلی رو برد جلو بیشتر وقایع گذشته رو توضیح داد که بدونیم تو شهر بیل چی شده و چرا اینقدر خلوته و به شخصیت بیل و فرانک پرداخت و بزرگترین تفاوت رو با بازی داشت خودم قسمت اول و دوم و ترجیح میدم اگه ۲ قسمت اول برام ۱۰/۱۰ باشن این یکی برام ۸/۱۰ هست موسیقی پایانی این قسمت هم قشنگ بود در کل از یه طرف این قسمت خوب بود چون برای ما هایی که بازی کرده بودیم جزئیات داستانی جدیدی داشت ولی باعث شد به الی و جوئل زیاد پرداخته نشه(هر چند همون پرداخت کمشون عالی بود) فقط حیف اون دیالوگ های سم الی و بیل تو بازی اینجا تو سریال نیمد همینطور صحنه تله اصلی و bloater اما تو تریلرا bloater بود احتمالا گذاشتنش برا قسمتای بعدی
این اپیزود فقط داشت ایدئولوژی مزخرف نتفلیکس رو تحمیل میکرد یعنی حتی کاربرهای IMDB و سایت های دیگه هم اصلا با این اپیزود مزخرف حال نکردن.
به نظرم از اون صحنه هایی که دیدیم یه ذره نا امید کننده بود.
ولی در کل عالی
از نظر من این قسمت رو فقط پشمک بازیش بد کرد گرچه قابل پیشبینی بود ولی نه در این حد
وجود برخی صحنه های عجیب غریب نشون میده وقتی نفوذ نیل دراکمن زیاده چی میشه….
قشنگ معلوم نیل جان خیلی خودش با میل هستش-با اینکه طرفدار کارای دراکمن هستم اما واقعاً از این صحنه ها حالم به هم می خوره هیچم خوشم نمیاد فاز روشنفکری الکی بگیرم .با احترام به همه قشر ها من حالم بهم میخوره این صحنه ها رو میبینم. با این قسمت آماده کرد ما رو برای رابطه های الی در آینده
جا داره این قسمت روی سایتهای ایکس دار آپلود شه بیشتر به درد کتگوری اونا میخوره
این قسمت یک قدم به عقب نبود سقوط آزاد بود و یک آبرو ریزی دیگه
کلا اسم The Last of Us با آبرو ریزی گره خورده
اون از پارت ۲ که با داستانش باعث آبروریزی شد
اون از ریمیک ۷۰ دلاری که باعث آبروریزی شد
این هم از سریالش
فنای لست = فنای تتلو
باز این گریه کرد
به جای گریه کردن به خاطر موفقیتای فیلمو بازی لست به خاطر سریال هیلو گریه کن که انقدر داغونه
برو به خاطر بازی هیلو گریه کن که دیگه بخش داستانی نداره
بازیاش از کجا به کجا رسیدن
کلا فن بودن چیز خوبی نیست هیچ چیز تو دنیا ارزش تعصب نداره ولی از هیتر بودن از فن بودن غیر منطقی تره 🙂