نقد فیلم Nightmare Alley | کابوسی مکبثمآبانه
در «کوچه کابوس | Nightmare Alley» تازهترین فیلم گییرمو دلتورو، بعضی مؤلفههای اصلی و امضاهای سینمایی او غایب است. دلتورو مشهور است به خلق هیولاهای عجیب و غریبی که انگار از دنیای پر از تخیل کودکان به جهان تیره و تار بزرگسالان وارد شدهاند. بنابراین سینمای او حاوی نوع منحصر بفردی از فانتزی است که با یک عالمه خون و جنون و تاریکی تبدیل به یک معجون دلتورویی میشود.
«کوچه کابوس» اما به دلیل ماهیت اقتباسیاش، در ظاهر بعضی مؤلفههای مذکور را ندارد. فیلمنامهی گییرمو دلتورو و کیم مورگان به رمان منبع اقتباسش تا حد زیادی وفادار است و به مختصات نوآرهای روانشناسانه نزدیک میشود با پایان تاریک و زن اغواگر و تم جنایت. با این حال اگر نسخهی اقتباسی سال ۱۹۴۷ از همین رمان و عنوان را با فیلم دلتورو مقایسه کنیم، کاملا واضح است که دلتورو این رمان را به تملّک خویش درآورده و اتمسفری بدان بخشیده که رنگ و بوی فیلمهای خودش را دارد.
عمدهی جلوههای دلتورویی در «کوچه کابوس» البته در کارگردانی و اجرا به چشم میآید اما ردپایش در فیلمنامه هم پیداست. این فیلم قرار است سرگذشت پرفراز و فرود “استنتن کارلایل” را برای ما روایت کند؛ مردی با گذشتهی مبهم و تاریک که از آن میگریزد، در یک کارناوال شعبده و جادو، راه و رمز حقهبازی را میآموزد و چنان در مرداب آز و طمع فرو میرود که به هیولایی خونخوار اما زبون تبدیل میشود. از لفظ “هیولا” با بار استعاری استفاده کردم که در فیلم نیز این استعاره با تاکید و مکث کافی استوار شده است.
همان طور که بالاتر اشاره کردم، ردپای سبک و سیاق دلتورو در فیلمنامه هم خودش را نشان میدهد. مهمترین عنصر دلتورویی در فیلمنامه به باور من، پرسونای «گیک» است. گیکها در واقعیت هم وجود داشتند؛ آدمهای مفلوک عمدتا معتادی که داخل رینگ کارناوالهای “فریک شو” و سیرکها به دنبال مرغ میدویدند و آن را زنده زنده میخوردند!
در نسخهی ۱۹۴۷ که تایم کوتاهتری در قیاس با نسخهی دلتورو دارد، هیچ تاکیدی بر پرسونای گیک نمیبینیم. در شروع فیلم که حتی از نشان دادن شمایل گیک پرهیز میشود و در پایان هم، جایگاهِ ممتازِ آخرین پلان فیلم از ماجرای گیک شدنِ استنتن دور میشود.
در فیلم دلتورو، یک مقدمهی طولانی داریم که کارکردش معرفی فضا، شخصیتها و قرارگیری کاشتهای فیلمنامه است. پربسامدترین عنصر در این مقدمه، گیک است که هم نقطهی آغاز آشنایی استنتن با محیط کارناوال را موجب میشود و هم نویسندگان، در خرده داستان فرار و مجروح شدن گیک، دائم بدان ارجاع میدهند. شمایل گیک هم شمایل رقتانگیز و البته خوفناکی است؛ دلتورو ابایی ندارد که خشونت گیک در جویدنِ خرخرهی مرغ را نشان دهد!
بنابراین تاکید بر گیک هم حکم ترجمهی بصری رمان به زبان پرخشونتِ دلتورو را دارد و هم قرینهسازی موقعیت ضدقهرمان فیلم (استنتن) را در ابتدا و انتهای فیلم انجام میدهد. این قرینهسازی به استعارهی “هیولا” شدنِ استنتن در انتهای فیلم، قوام و غنا میدهد که باز یک بازی تماتیک با علائق همیشگی دلتورو است.
موضوع دیگری که دوست دارم بدان اشاره کنم، شباهت «کوچه کابوس» به «مکبث» شکسپیر است که هم در پلات و شخصیتپردازی خودش را نشان میدهد و هم در بعضی المانهای تماتیک و دیداری مثل گریزناپذیریِ تقدیر یا خون طلب کردنِ خون ریخته شده. جالب است که امسال «کوچه کابوس» سومین فیلم مهمی است که تاثیرپذیرفته از (یا دستکم شبیه به) «مکبث» است؛ «تراژدی مکبث» جوئل کوئن، «خاندان گوچی» ریدلی اسکات و اکنون «کوچه کابوس» گییرمو دلتورو.
در جدیدترین فیلم دلتورو نیز یک روایت شخصیتمحور داریم که روند سقوط انسان طماع و آزمند را نشان میدهد. در اینجا هم تم جادو و طالعبینی داریم که چند بار هم به صورت تلویحی، سرنوشت استنتن را هشدار میدهد. (مثلا چند بار پیت و زینا به استنتن میگویند که نباید حقهی ارتباط با ارواح را اجرا کرد) استنتن هم مثل مکبث پس از رسیدن به جاه و ثروت، مغرور میشود و بیشتر در باتلاق فرو میرود. حتی آن دالان وحشت در اوایل فیلم که استنتن برای یافتن گیک واردش میشود و گناهان استنتن را پیشگویی میکند نیز کدهای اخلاقی مشابه با «مکبث» به ما میدهد.
البته اصلیترین چیزی که برای من در مقایسهی تطبیقی «مکبث» با «کوچه کابوس» مهم است، یک نکتهی بصری است. همان چیزی که فقدانش در «تراژدی مکبث» جوئل کوئن به دلیل نداشتن رنگ قرمز، به چشم میآمد: خون! امضای گییرمو دلتورو نمایش بیپردهی خون و خشونت است که حتی در فیلم عاشقانه و لطیفی مثل «شکل آب» حضور پررنگ داشت و به لحن فیلم هم صدمه میزد. در اینجا خون به یکی از المانهایی تبدیل میشود که رمان «کوچه کابوس» را به مالکیت دلتورو درمیآورد!
در رمان «کوچه کابوس» و هم در نسخهی سینمایی ۱۹۴۷، ازرا گریندل نوچهی خطرناکی ندارد که استنتن مجبور به کشتن او شود. نحوهی فرار از دست گریندل هم خشونت چندانی ندارد. خردهداستان همسرِ قاضی متمول که برای رفتن به جهان پس از مرگ و دیدن پسر جوانمرگش، خودش و قاضی را میکشد نیز در متن اصلی وجود ندارد. آن شلیک غافلگیرکنندهی دکتر لیلیث به سمت سر استنتن که خونریزی فراوانی ایجاد میکند هم ابتکار دلتورو است. حتی ایدهی دست و لباس خونیِ “مالی” برای پرت کردن حواس گریندل نیز در نسخهی ۱۹۴۷ نیست.
بنابراین یکی از شباهتهای مهم بین «مکبث» و «کوچه کابوس» با الگوی فیلمسازی گییرمو دلتورو همخوانی اعجابآوری دارد که مهارت بالای دلتورو و همکارش را در نگارش فیلمنامهی اقتباسی اثبات میکند. خونریزی و خشونت در «کوچه کابوس» با لحن رازآلود و حال و هوای نوآر فیلم نیز همراستاست؛ چه به لحاظ بصری که المانهای اکسپرسیونیستی در فیلم با خشونت تقویت میشود و چه به لحاظ مضمونی که شوم بودن سرنوشت استنتن (نماد انسان طماع و حقهباز)، کوردلی آدمها و بدگمانی فیلمساز به انسانیت را به کمک خشونت بازنمایی میکند.
نتیجهی کار دلتورو در کارگردانی، همان چیزیست که از او انتظار داریم. احاطهی او بر تاریخ سینما، هنر بهرهگیریاش از تکنیک برای انتقال حس، هارمونی موسیقی و تصویر با مضامین تاریک فیلم و ترکیب درخشانی از نقشآفرینیهای دوستداشتنی یکی از فیلمهای خوشساخت امسال را به ارمغان آورده است. به گمان من «کوچه کابوس» یکی از فیلمهایی است که کمتر از شایستگیهایش در فصل جوایز ظاهر شده و جا داشت که در بعضی رشتههای بازیگری و البته بهترین فیلمنامهی اقتباسی و کارگردانی نیز نامزد اسکار شود.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
من که لذت بردم قشنگ بود خمیازه نکشیدم وسطش .
سلام
خب شاید نصفه شب بود خسته شده بودیم!
اگه به ۳ خمیازه رسید شرطه!
سلام
فیلم خوبی بود.