نقد فیلم Red Notice | سوپرایزکدهٔ حبابی
از جدیدترین فیلمهای اکشنِ کمپانی نتفلیکس (Netflix) که با مثلثی از مشهورترین چهرههای این روزهای سینمای هالیوود یعنی «رایان رینولدز» (Ryan Reynolds)، «دوئین جانسون» (Dwayne Johnson) و «گل گدوت» (Gal Gadot) ساخته و اکران شده است، فیلم «اعلان قرمز» (Red Notice) نام دارد. فیلمی که اگر مخاطب عادیِ سینما هم نباشید، از کَستینگ یا تیم بازیگری آن هم میتوان حدس زد که با اثری نهچندان جدی و به احتمال زیاد یکبارمصرف مواجه خواهید بود. حدسی که از زمان شروع فیلم و گذرانِ دقایق و سکانسهای آن لحظه به لحظه رنگ واقعیت به خود میگیرد و در نهایت مخاطب جدی سینما را قطعا پس زده و برای مخاطبان عادی این مدیوم هم جز سرگرمیهای لحظهای چیزی در پی نخواهد داشت.
خوشبختانه از سویههای دیگر این یکبارمصرفی و حتی از زوایایی بیمصرفیِ جدیدترین فیلم کارگردان اثر یعنی «راوسون مارشال تربر»، فیلمساز درجه سومی که با چاشنی کمدی آثارش را میسازد، میتوان نگاهی به نمرات کسب شده توسط سایتهای نمره فیلم انداخت؛ سایتهایی از جمله «متاکریتیک» که توسط منتقدین به طور میانگین امتیاز ضعیفِ ۳۷ به فیلم «اعلان قرمز» داده شده است و از طرف سایت مشهور IMDb نیز که نمایندهی مخاطبین عامِ سینما میباشد نمره متوسط ۶.۴ را تا به الان بهدست آورده است. با این اوصاف قطعاً برای نویسنده این مطلب هم کار آسانی نیست که به فیلمی بپردازد که نکته چندانی برای بررسی و کاوش مخصوصا از جنبههای مثبت سینمایی ندارد اما با اینحال با یک بررسی اجمالی و کوتاه به سویههای منفی اثر سعی میکنیم به مخاطبان سینما کمک کنیم که محو اکشنها و تکنیکهای مصرفی این چنین آثاری نشوند و مدیوم سینما را از دریچه و زوایایی بهتر و مهمتر به تماشا بنشینند.
در فیلمهای اکشن، تکنیک و پردازشِ صحنههای اکشن از اصلیترین ارکان این دست آثار میباشد اما از طرفی پاشنه آشیل این فیلمها نیز بر همین تکنیک میلنگد، جایی که صرفا پرداخت به صحنههای بیگ پروداکشن آنهم بدونِ توجههای لازم و بهاندازه به زیرساخت داستان یعنی متن و فیلمنامه اثر، فیلمهای اکشن را به آثاری بیروح و نهایتاً یکبارمصرف تبدیل کرده است. حال در فیلم «اعلان قرمز» بعد از گذشت چند سکانس ابتدایی فیلم متوجه میشویم که متن اثر بر عنصرِ غافلگیری یا شوک بنا شده است؛ در اصلِ داستانپردازی، «غافلگیری» اغلب نقطه مقابل «تعلیق» قرار میگیرد یعنی کاراکترها و مخاطب در روند داستان به طور همزمان با یک شوک مواجه میشوند و نمود این شوک در یک لحظه خود را نشان میدهد و مخاطب را متعجب و منقلب مینماید اما هنگامی که این شوکهای آنی فقط و فقط بهدنبال مرعوب کردن مخاطب در لحظه میباشند، آن هنگام است که دیگر ارزشی نخواهند داشت زیرا که کاراکترهای فیلم را نه سوار بر امواج پیشروندهی داستان بلکه همچون مترسکهایی در موقعیتهای متشنجِ لحظهای قرار میدهد، بدون اینکه ذرهای آن کاراکترها از آن شوک و غافلگیری به تغییری دراماتیک در دلِ داستان (درامِ اثر) برسند پس مطمئن باشید این ترفندِ مبتذل و یکبارمصرفِ فیلمنامهنویس به همان سرعتی که در لحظات نمود پیدا میکنند، سریعاً هم از یاد میروند.
حال در فیلم «اعلان قرمز» از این شوک و غافلگیری هم بهصورت ریز و کوتاه در درون سکانسهای اکشن استفاده شده است و هم مهمتر و بدتر در روند پیشبردِ داستان؛ برای مثال از همان اولین سرقت که کاراکترِ «جان هارتلی» (دوئین جانسون) در حال کشفِ ربودهشدن اولین تخممرغِ طلایی در موزه است، کاراکترهای سیاهیلشکر (بازدیدکنندگان و مسئولین موزه) همراه با مخاطب با شوکِ سطحی و نرمِ سرقت مواجه میشوند، سپس در همان سکانس، فرار کاراکترِ «نولان بوث» (رایان رینولدز) از دست «جان» با ظاهرشدنِ آنی و غافلگیرکنندهٔ وی در مقابل «بوث» روبرو میشویم، و در نهایت همان سکانس اولین سرقت نیز با یک غافلگیری آنی بسته میشود (جایی که اتومبیلِ «جان» با یک ماشینِ وَن از یک فرد عادی تصادف میکند و متوقف میشود و به مرحلهی تعقیب نمیرسد)؛ اما در ادامه و بلافاصله در سکانس بعدی مشاهده میکنیم که این غافلگیریهای آنی در پیشبردِ داستان هم خودش را نشان میدهد و نخستین موردش هم حضورِ شوکآورِ «جان» در خانهی «بوث» میباشد آنهم زمانی که مایِ مخاطب و «بوث» گمان کردهایم سرقت با موفقیت به انجام رسیده است.
حال در ادامه سکانس به سکانس با همین غافلگیریها در پیشبرد داستان مواجه میشویم، مورد بعدی پاپوشساختنِ «سارا بلک» یا «بیشاپ» (گل گدوت) برای «جان» و دستگیرشدنش میباشد، شوک بعدی همسلولی شدنِ «جان» با «بوث»، بعدی حضور «بیشاپ» و معرفیکردن خود در زندان و همینطور غافلگیریهای ریز و درشت در سکانسهای سرقت، همه و همه با این اصل که هیچ تاثیرِ دراماتیکی از قِبَل این غافلگیریها بر کاراکترها مشاهده نمیکنیم، تنها چند دیالوگِ کدگذاریشده -از جانب فیلمنامهنویس- در دهان کاراکترها میبینیم که مثلاً کنش و واکنشهایشان را توجیه کنند، آن دو داستان تعریفشده از طرف کاراکترهای «جان» و «بوث» درباره پدرانشان نیز بیاهمیتترین بخشهای مثلا مربوط به شخصیتپردازیِ آنهاست.
در ادامهی این روند کاملاً شوکپرست و ضدتعلیق در فیلم، میرسیم به بمبِ این غافلگیری و شوکهای لحظهای و پوچ که در اواخر فیلم و در معلومشدن رابطه و همکاری دو کاراکترِ «جان» و «بیشاپ» بهعنوان یک زوج سارق از جانبشان میبینیم، بله مهمترین شوک فیلم آن لحظه است، جایی که اعمالِ سطحیِ کاراکتر «جان» را کاملا پوچ جلوه میدهد و البته از طرفی میتوان آن را توهینی از جانب فیلمنامه به مخاطب در نظر داشت. وقتی که این دو یعنی «جان» و «بیشاپ» (سارا) باهم زوج و همکار بودهاند و قصدشان کلکزدن به «بوث» بوده است، پس چرا در اوایل فیلم لحظاتی وجود داشته است که بدون حضورِ «بوث» در صحنه، کاراکتر «جان» در نقش یک پلیس فرو رفته بود، مثلاً جایی که قرار است تخممرغ طلایی را در ماشینِ پلیس بگذارد و در واقع آن را به «بیشاپ» تحویل بدهد اما آن صحنه طوری طراحی شده بود که گویا «جان» از سرقت و حضور «بیشاپ» نامطلع بوده است! و همچنین در سایر سکانسها هم به اَشکال دیگر.
کما اینکه در نهایت بازهم میرسیم به همان سوال اساسی یعنی اینکه این پنهانسازی رابطه «جان» و «بیشاپ» که تا اواخر تایم فیلم به طول انجامیده است، چه توجیه دراماتیکی در روند داستان داشته است، جواب هیچ است، یک هیچِ بزرگ به بزرگی توخالیبودن این فیلم. اگر به جزئیاتِ بیشتری در داستان و فیلمنامهی فیلمِ «اعلان قرمز» اشاره کنیم با اتفاقات غیرمنطقی و قطعاً غیردراماتیکِ دیگری نیز مواجه خواهیم شد، یک نمونه کوچک و سادهاش آن هنگامیست که «بیشاپ» و «جان» نقشه دروغین پاپوشسازی برای «جان» را طراحی میکردند، آنها از کجا مطمئن بودهاند که آن کاراکترِ زنِ کاملاً طراحیشدهی توخالی یعنی آن «مأمورِ ایتالیایی»، کاراکتر «جان» را در زندانی میفرستد که «بوث» هم در آنجا قرار دارد! یا همچنین حضورهای غافلگیرکنندهی «بیشاپ» با این ظاهر که گویی همه کاراکترها از جمله بَدمنها را در چنگ خود دارد!
خلاصه از تعبیههای پسزننده فیلمنامه که بگذریم میرسیم به اجرا و کارگردانی که میتوان اذعان کرد نیمچه قدمی از فیلمنامهی توخالی اثر جلوتر است. در صحنههای اکشن سعی شده از کلیشه فاصله بگیرد و این کار را با چاشنی کمیک و هزل انجام داده است و بار اصلی این هزل و مزهپراکنیها هم بر روی «رایان رینولدز» میباشد که قطعاً از دو رأس دیگر مثلثِ بازیگریِ فیلم بهتر بازی کرده است هرچند که همچنان در بازیاش نوآوری دیده نمیشود و کپی دستهدومی از نقش «ددپول» را نیز در فیلم «اعلان قرمز» به نقشآفرینی پرداخته است. نکتهی دیگر دوربینِ فیلم هست که در برخی صحنههای اکشن مخصوصا در اوایل فیلم با حرکتی روان و سیّال به پردازش صحنههای اکشن کمک میکند. از طرفی هرچند باز هم با یک بازیِ آشنا و تکراری از جانب «دوئین جانسون» مواجه هستیم که با همان تیپیکالِ همیشگیاش در فیگور و گریم در این فیلم نیز ظاهر شده است اما نکتهای که کمی قابلتوجه درباره نقش او میباشد این است که از دُزِ بزنبهادریِ او در نسبت به سایر نقشآفرینیهایش در فیلمهای دیگر کم شده است و نتیجتاً فیلم کمی از کلیشه نیز فاصله میگیرد (سکانس زندان و کتکخوردن از یکی از زندانیها، بدون اینکه بعداً انتقام کوچکی در کار باشد)، اما از «گل گدوت» بهتر است بگذریم که بازهم بازیکردن بلد نیست و نه کاراکترش کوچکترین پرداخت درستی در این فیلم دارد (در راستای غافلگیریهای لحظهای فیلم است) و نه خودش ذرهای در اجرا و میمیک بازیاش میتواند یک بازی درست از خود ارائه دهد، وی بهشدت خودش هست و برای اثبات چالش بازیگریاش هم به دومین قسمت از فیلم «زن شگفتانگیز» میتوان اشاره کرد.
در مجموع فیلم «اعلان قرمز» یک شکست تمام عیار در عمق و پرداخت برای عوامل و مخاطبان جدی سینما محسوب میشود، هرچند با پایانبندی آبکی این فیلم، (پس زدن سه تخممرغ طلایی توسط دخترِ خریدار و ترجیحدادن «اد شیرنِ» خواننده به آن سه شئ مثلاً گرانبها که فیلم افتتاحیه خود را با روایت سرگذشت این سه تخممرغ طلایی آغاز میکند) قطعاً سازندگان نشان دادهاند که قصد ساخت دنبالههایی نیز بر فیلم «اعلان قرمز» را خواهند داشت و همانطور که در ابتدای این مطلب گفته شده این فیلم جز یک سرگرمی بهشدت گذرا و نهایتاً یکبارمصرف چیزی در چنته برای ارائه ندارد و فاجعه اینجاست که سلایق عموم آنقدر سادهانگارانه پیش رفته که این دست آثار هر سال با بودجهای بیش از پیش ساخته شده و سلایق را روز به روز بیشتر به قهقرای مصرفزدگی سوق میدهند؛ در حال حاضر در این قسمت از طریق «سوپرایزکدهی حبابی» فیلمی به نام «اعلانِ قرمز».
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- گزارش: طراحی سختافزار پلی استیشن ۶ برخلاف نسل بعدی ایکس باکس، به پایان رسید
- حساب توییتر پلی استیشن باعث ترند شدن دوباره Bloodborne Remake شده است
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- شایعه: اطلاعات فاش شده از GTA 6 توسط کاربری که ادعا میکند چندین ساعت از گیمپلی را دیده است
نظرات
دقت کردین به عکس مقاله، عینک راک از سرش کوچیکه 😁
فیلم بدی نبود اما خوبم نبود، معمولی بود، البته رایان رینولدز خودش به تنهایی میتونه جذابیت فیلم ها رو زیاد کنه از بس خوب بازی میکنه.
واقعا راک یکی از برترین بازیگرهای کچل هیکلیه و این فیلمم از بهترین فیلم هایی است که در روز عرضش عرضه شده.
(دوبار بخون)
در روز عرضش😂😂😂
بهترین فیلم تاریخ سینما .
رتبه بندی خودم :
۱ رد نوتیس
۲ توت فرنگی های وحشی
۳ سرگیجه
فکر کنم همین سه تارو دیدی فقط
تو کدوما رو دیدی ؟
منظورم اینه یه چند سال دیگه تو دنیای سینما بچرخی، بار ها نظرت عوض میشه خلاصه خیلی سخت میتونی بهترین رو انتخاب کنی!
پانزده ساله دارم می چرخم
😶😶 پس حتما رد نوتیس رو باید ببینم
به نظرم دوتای بعدی رو ببین
نویسنده محترم هدف فیلم سرگرمی و با اون فروش فوق العاده اش و امار دیدن جهانیش من خودم ویدیو کلوپ دارم و مطمعنن بیشتر شما فیلم دیدم این فیلم ارزش ۳ بار دیدنم داره چون بشدت سرگرم کننده اس هر کی قصد فیلم درون گر و دارای کلی پیام اخلاقی دیدن داشته باشه میدونه انتخاب اش این دسته فیلما نیس
به قول منتقدین برنامه هفت با هر چیز مبتذلی که نباید سرگرم شد