تا به امروز بیش از دهها هزار بازی مستقل برای پلتفرمهای مختلف منتشر شدهاند و بعضی از این عناوین به شکل باورنکردنیای جذاب و باارزش هستند و هیچ گیمری نباید آنها را از دست بدهد، این سطح از کیفیت در یک عنوانی که سرمایه بزرگی پشت آن نیست، تنها ذوق و شوق یک تیم کوچک بازیسازی را نشان میدهد. امروز در این مقاله به سراغ یکی از جدیدترین بازیهای مستقل رفتهایم که توسط تیم کوچک NAPS توسعه داده شده و Baldo The Guardian Owls نام دارد و تقریبا برای هر پلتفرمی به غیر از گوشیهای اندرویدی منتشر گشته است.
جالب است بدانید تیم NAPS برای ساخت این بازی نزدیک به ۱۵ سال زمان صرف کرده است، یعنی عنوانی که امروز در اختیار ما قرار گرفته، نتیجه ۱۵ سال زحمت و تلاش یک تیم کوچک بازیسازی ایتالیایی است. در همان نگاه اول به بازی Baldo The Guardian Owls، متوجه شباهت انکارناپذیر آن با سری Zelda خواهید شد، البته خود سازندگان بازی هم اشاره کرده بودند که در ساخت اثرشان از عناوین کلاسیک سری Zelda الهام گرفتهاند، پس باید انتظار یک عنوان نقشآفرینی ناب را داشته باشیم، اما انتظارات ما برآورده خواهند شد؟ در ادامه با نقد و بررسی بازی Baldo The Guardian Owls همراه گیمفا باشید تا ببینیم آیا واقعا این عنوان میتواند یک تجربه عالی را برای گیمرها به ارمغان بیاورد یا خیر.
داستان؛ صدها ماجراجویی متنوع
بازی شروع بسیار سادهای دارد و قرار نیست شما را گیج کند، بالدو شخصیت اصلی بازی BTGO، روزی زیر درختی در حال استراحت است که دوست او لونا به سراغش میرود تا خبری را به او برساند، او به بالدو میگوید که پدربزرگش کشف بزرگی کرده و باید سریعا با او صحبت کند، سپس بالدو و لونا نزد پدربزرگ میروند تا بدانند قضیه از چه قرار است. در این قسمت پدربزرگ به آنها میگوید که به تازگی سیاهچالی را کشف کرده که میتواند آنها را به دهکدهی مخفیای که تمام عمرش به دنبالش بوده هدایت کند، حال پدربزرگ که انرژی کافی برای ماجراجویی را در خودش نمیبیند، بالدو و لونا را به این ماجراجویی میفرستد تا بتوانند با کمک سیاهچال دهکده مخفی را پیدا کنند.
بندی که مطالعه کردید، خلاصهای بود از ابتدای داستان بازی که قرار است در BTGO تجربه کنید. از همان اوایل بازی میتوان حدس زد در ادامه قرار است با سیاهچالها، مقبرهها و مکانهای مخوف و پر رمز و راز سر و کار داشته باشیم که فکر میکنم همه ما گیمرها عاشق چنین اتمسفری هستیم و میتوانیم ساعتها در چنین بازیهایی به گشت و گذار پرداخته، لوت جمع کنیم و پرده از رازهای مخفی این مکانها برداریم.
اما مثل هر عنوان نقشآفرینی دیگر، شما علاوه بر ماموریتهایی که داستان اصلی را روایت میکنند، شاهد ماموریتهایی فرعی هستید که هر کدام از آنها دارای یک داستان و ماجراجویی منحصر به فرد هستند و خوشبختانه تعداد آنها به قدری زیاد است که تجربه تمامی آنها و به پایان رساندشان ساعتها شما را سرگرم خواهد کرد. البته به این نکته توجه داشته باشید که بعضی از این مراحل فرعی تا قبل از به پایان رساندن خط اصلی داستانی در دسترس قرار نمیگیرند که این موضوع میتواند انگیزه بیشتری برای به اتمام رساندن داستان اصلی به گیمر منتقل کند.
ایراد گرفتن از داستان بازی واقعا کار آسانی نیست و سازندگان به خوبی توانستند از این ۱۵ سال زمان ساخت استفاده کنند تا یک داستان اصلی جذاب و نسبتا طولانی، به همراه چندین داستان فرعی و کوتاه خلق کنند. اما وقتی که ساعتهای زیادی را پای یک عنوان صرف میکنید، رفته رفته ایرادهای هرچند کوچک به چشم خواهند آمد. برای مثال میتوان گفت که در بعضی از مواقع شما دقیقا نمیدانید هدفتان از به تکمیل رساندن یک ماموریت چیست، گویا بعضی از ماموریتها تنها برای کش دادن بازی اضافه شدهاند و نمیتوانید نقطه اتصالی بین آنها و خط داستانی پیدا کنید. در مواقعی نیز به کلی از داستان اصلی منحرف میشوید و نمیدانید دقیقا قرار است چه کاری کنید و هدفتان چیست، اما چنین اتفاقاتی فقط در بعضی از قسمتهای بازی رخ میدهند و خیلی زود شما به جو داستانی برمیگردید.
یکی دیگر از مواردی که به بازی جذابیت زیادی بخشیده، شخصیتسازی تقریبا بینقص آن است، شما تقریبا در هر قسمتی از نقشه با شخصیتهای متفاوت با اخلاق خاص مواجه خواهید شد، فقط کافی است با آنها صحبت کنید تا متوجه تفاوت رفتاری بین آنها شوید. هرکدام از شخصیتها دارای یک داستان جذاب هستند که برایتان تعریف میکنند و در نهایت از شما کمک میخواهند تا آنها را در ماجراجوییهایشان همراهی کنید. این تنوع در شخصیتها باعث میشود که همیشه به دنبال یک ماموریت جدید با یک شخصیت جدید بروید تا تجربه متفاوتی داشته باشید.
اگر بخواهیم یک جمعبندی خلاصه از بخش داستان بازی داشته باشیم، باید بگوییم که داستان عنوان فوق یکی از ستونهایی است که عنوان BTGO را سرپا نگه داشته و اجازه نمیدهد که بازی بیارزش تلقی شود. صدها ماجراجویی مختلف، شخصیتهای جذاب و متنوع و از همه مهمتر خط داستانی اصلی تقریبا بینقص که تا آخرین لحظه شما را مشغول خودش خواهد کرد.
گیمپلی؛ پتانسیلی که نابود گشت
همانطور که گفتیم، بازی BTGO در سبک نقشآفرینی است و به هرحال در سال ۲۰۲۱ هر گیمری از عناوین نقشآفرینی یک گیمپلی عمیق و کامل را انتظار دارد، اما متاسفانه BTGO قرار نیست چنین چیزی را برای گیمرها به ارمغان آورد و بسیاری از المانهای اصلی نقشآفرینی در بازی بسیار کمرنگ و بیارزش هستند و به شخصه معتقد هستم BTGO یک هکانداسلش ماجراجویی است تا یک عنوان نقشآفرینی، زیرا مبارزات بازی به جای پیروی از یک قاعده و برنامه کلی، بیشتر هیجانی و سرعتی است و عملا میتوانید با سرعت عمل بالا و تنها چندین حرکت، دشمنان را از بین ببرید. البته این نکته را هم بگویم که در هنگام مبارزه با باسها ورق کاملا برمیگردد و شما به هیچ وجه نمیتوانید به سادگی باسها را بکشید، مبارزه با آنها سخت، چالشبرانگیز و جذاب است و دقیقا همان چیزی است که انتظار داشتیم در مبارزه با تمامی دشمنان ببینیم.
در دو یا سه ساعت اولیه بازی شما هیچ سلاحی در اختیار ندارید و تمام این مدت در حال حل پازلها هستید، پازلهایی که حل کردنشان صبر زیادی میخواهد، بازی در این زمینه بیرحم عمل میکند و شما عملا هیچ راهنماییای برای حل آنها دریافت نخواهید کرد، حتی هیچ نشانهای شما را به سمت آبجکتها راهنمایی نمیکند و کاملا از صفر تا صد حل پازلها پای خودتان خواهد بود. این سختی میتواند یک نکته مثبت برای عاشقان بازیهای پازل و یک کابوس برای افرادی باشد که علاقه چندانی به حل پازلها ندارند. به هرحال برای رسیدن به بخش مبارزات باید این دو سه ساعت سخت و دشوار را بگذرانید، البته به این نکته اشاره کنیم که پازلها یک بخش بزرگی از گیمپلی بازی را تشکیل میدهند و عملا در هر ماموریتی با آنها مواجه خواهید شد، پس ذهن خودتان را آماده یک چالش درست و حسابی بکنید!
استفاده از شمشیر و مبارزه با آن حس خوبی را به شما منتقل خواهد کرد، البته نیازی نیست همیشه برای از بین بردن دشمنان از شمشیر استفاده کنید و با پرتاب کردن وسایل مختلف به سمت دشمنان میتوانید آنها را از پای در بیاورید. در ادامه علاوه بر شمشیر میتوانید شیلد هم به همراه خود داشته باشید تا بتوانید خیلی بهتر در برابر ضربهها مقاومت کنید. دشمنان بازی هم از تنوع خوبی برخوردار هستند و مبارزه با آنها با اینکه سخت نیست، اما از جذابیت مناسبی برخوردار است و لذتبخش خواهد بود. اما آزاردهندهترین چیز در بازی، مربوط به سیستم Damage میشود که معلوم نیست دقیقا چگونه عمل میکند، گاهی اوقات ضربهای ساده یک قلب از نوار سلامتی شما کم میکند و در ادامه همان ضربه سه قلب را کم خواهد کرد و شما آخر هم متوجه نمیشوید دقیقا ملاک کم شدن نوار سلامتی چیست و بر چه منطقی عمل میکند. حتی هنگام پریدن هم همین مشکل وجود دارد، گاهی اوقات در یک ارتفاع بلند به پایین میپرید و هیچ اتفاقی رخ نمیدهد، اما بار دیگر از یک ارتفاع بسیار اندک میپرید و شخصیت اصلی میمیرد.
خوشبختانه سیستم respawn به بهترین شکل ممکن کار شده است و تا حدودی ضعفی که در بالا به آن اشاره کردهایم را میپوشاند. شما بعد از هر بار مردن خیلی سریع به نزدیکترین مکان برمیگردید و میتوانید به ماجراجویی خود ادامه دهید، به همین دلیل به شما پیشنهاد میکنیم که Healهای خودتان را برای مبارزه با باسها ذخیره کنید و در مبارزات کوچک آنها را هدر ندهید.
همانطور که از تصاویر مشخص است، بازی BTGO مجهز به دوربین ایزومتریک میباشد که در بسیاری از عناوین استراتژی و نقشآفرینی از آن استفاده شده است. این زاویه دوربین را باید میان زاویههای عمود و جانبی بدانیم که استفاده از آن در عنوان BTGO با وجود بعضی از مشکلات ریز به خوبی صورت گرفته است. مشخص است که محیط بازی پر از درختهای بزرگ و بافت گیاهی عظیم میباشد، به همین دلیل عادی است که گاهی اوقات شخصیت اصلی در زیر این درختها قرار بگیرد، در این مواقع شما قادر هستد سایه بالدو را مشاهده کنید تا حداقل بدانید کجا قرار دارد، اما با این شرایط هم این موضوع اندکی آزاردهنده است و این حس به شما منتقل میشود که کنترل کاملی بر روی بالدو ندارید و با شانس و اقبال دارید به راه خودتان ادامه میدهید.
تقریبا به تمامی مشکلات بازی در زمینه گیمپلی اشاره کردیم، به غیر از یک مورد که اتفاقا مهمترین و بزرگترین مشکل بازی نیز میباشد. شاید برایتان شوکهکننده باشد که بدانید نقشه بازی بزرگترین مشکل BTGO است که به طرز عجیبی بیمصرف بوده و بیشتر بهجای راهنمایی شما، قصد گیجکردنتان را دارد. مینیمپ دارای آیکونهای کوچکی است که نمیتوان آنها را به راحتی دید، گویا سازندگان بازی قصد داشتند به چشمان شما آسیب وارد کنند، وگرنه هیچ دلیل منطقیای برای استفاده از چنین آیکونها و رابطکاربری عذابآوری وجود ندارد.
اما این مشکل تنها مربوط به مینیمپ نمیشود. شما برای رسیدن به مپ اصلی باید هفتخان رستم را رد کنید، اول به منو بروید، از صفحات ماموریتها عبور کنید و دوباره یک دکمه دیگر را بزنید تا تازه نقشه باز شود، متاسفانه وقتی نقشه اصلی را برای اولین بار باز میکنید، دوباره شاهد همان آیکونهای ریز هستید و حتی مکان دقیق ماموریتهای اصلی و فرعی هم نمیتوانید ببینید، بدین صورت که نقشه یک محوطه بزرگ را برایتان مشخص میکند که شما باید چندین دقیقه فقط در آن مکان دنبال نقطه شروع ماموریت بگردید. لازم به ذکر است که شما در ابتدای بازی به تمامی نقشه دسترسی ندارید و با پیدا کردن نقشهها در سیاهچال یا خریدن آنها، کم کم به تمامی قسمتهای نقشه دسترسی پیدا خواهید کرد.
در هنگام تجربه بازی به پتانسیل بالای گیمپلی آن پی خواهید برد که متاسفانه به دلیل وجود چندین مشکل ریز و درشت به نهایت توانایی خود نرسیده است. بسیاری از این مشکلات را سازندگان میتوانند طی چندین آپدیت رفع کنند و امیدوار هستیم که شاهد چنین چیزی هم باشیم، زیرا بازی تازه عرضه شده است و میتواند در ادامه بسیار بهتر شود.
گرافیک فنی و بصری؛ ترکیبی از زندگی و مرگ
وقتی برای اولین بار بازی را اجرا میکنید، همه چیز شما را به یاد سری Zelda خواهد انداخت، در رنگبندیها، طراحی شخصیتها، ساختمانها و درمجموع اتمسفر بازی از سری محبوب و خاطرهانگیز Zelda الهام گرفته شده است و میتوان این حرکت را کاملا هوشمندانه تلقی کرد، زیرا همهی ما عاشق اتمسفر بازیهای Zelda هستیم و چه بهتر از یک عنوانی که ما را به یاد آن بیندازد. استفاده از رنگهای زنده و شاداب در محیطهای بازی حس خوبی را به گیمر منتقل میکند و نمیتوان از تماشای این زیباییها دست کشید. در سوی دیگر، طراحی سیاهچالها تاریک و مرده بهنظر میرسد و کاملا جو متفاوتی با محیط بیرونی بازی دارد و شما به خوبی این تفاوت را حس خواهید کرد. همین تفاوتها که خیلی راحت از کنارشان رد میشویم باعث میشوند که تجربه یک بازی برایمان بسیار لذتبخشتر شود. البته مشکلاتی در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها انیمیشن نهچندان مناسب صورت شخصیتها است.
این نقد بر اساس نسخه PC نوشته شده و متاسفانه پورت نسخه PC اصلا خوب نیست، اصلا! اگر میخواهید با PC این بازی را تجربه کنید، امکان اینکه در اجرای بازی به مشکل بخورید وجود دارد. بگذارید اینگونه بگویم در بازی هیچ گزینهای برای تغییر تنظیمات گرافیکی ندارید، حتی نمیتوانید رزولوشن بازی را تغییر دهید! متاسفانه حتی نرخ فریم بازی در ۶۰ فریم بر ثانیه قفل است و دارندگان مانیتورهای با نرخنوسازی بالای 60Hz نمیتوانند از تمامی پتانسیل مانیتور و سیستم خودشان استفاده کنند. در سوی دیگر افرادی که دارای سیستمهای نسبتا ضعیف هستند نیز به مشکل خواهند خورد، زیرا هیچ گزینهای برای تغییر و دستکاری گرافیک بازی دراختیار ندارید و باید با همان تنظیمات پیشفرض سر کنید. البته این موضوع تنها به تنظیمات گرافیکی خلاصه نمیشود و شما تنظیمات کنترل و صدا هم نخواهید داشت. بدون شک BTGO یکی از ضعیفترین پورتهای PC را در بین بازیهای ویدیویی امروزی دارد.
اما اگر این مشکلات را کنار بگذاریم، میتوان گفت که بازی از گرافیک فنی راضیکنندهای برخوردار بوده که قرار نیست شما را آزار بدهد. کیفیت بافتهای مختلف به خوبی کار شده است، با اینکه در بعضی مواقع شاهد یکسری بافتهای بیکیفیت هستیم که چندان به چشم نخواهند آمد. افکتها نیز با همان سبک و سیاق خاص خودشان پیادهسازی شدهاند که شباهت بسیاری به افکتهای The Legend of Zelda: Breath of the Wild دارند. در بازی باگ چندان تاثیرگذاری که روند بازی را مختل کند دیده نمیشود و به احتمال زیاد شما هم تنها چندین باگ ساده که تقریبا در همه بازیهای امروزی وجود دارند را خواهید دید.
موسیقی و صداگذاری؛ بشنوید و لذت ببرید
علاوه بر داستان، موسیقی بازی یکی دیگر از ستونهایی است که باعث میشود بازی سرپا بماند و نابود نشود. کافی است در همان اولین صحنه بازی به موسیقیای که در حال اجرا است دقت کنید تا پی به زیبایی آن ببرید. تنوع موسیقیها باعث شده است در هر جو و شرایطی شاهد یک موسیقی منحصر بهفرد و فوقالعاده شنیدنی باشیم که ما را بیشتر غرق اتمسفر بازی خواهد کرد. البته در بعضی مواقع بلندی موسیقی بیش از حد شده و باعث میشود تا صدای محیط به اصطلاح خفه گردد و متاسفانه نمیتوان تنظیمات صداها و موسیقیها را تغییر داد تا این مشکل حل شود.
صداهای محیط و شخصیتهای بازی با وجود بعضی از مشکلات مانند عدم هماهنگی، قابلقبول ظاهر شده است و باعث میشوند که یک محیط زنده و پویا را شاهد باشیم. صداهای مخوف سیاهچالها، دشمنان، پرندگان، حیوانات و شلوغی دهکدهها به خوبی شما را تحت تاثیر خود قرار میدهند و بازی را از خامی در میآورند، بهگونهای که میتوانیم بگوییم صداها به بازی روح بخشیدهاند و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند.
سخن آخر
تیم کوچک NAPS تقریبا ۱۵ سال را صرف ساخت بازی Baldo The Guardian Owls کرد و درنهایت توانست یک عنوان فوقالعاده دوستداشتنی را منتشر کند که به دلیل چندین مشکل ریز و درشت به تمام پتانسیلهای خود نرسید. این مشکلات که در مقاله به آنها اشاره کردیم را میتوان طی چندین آپدیت برطرف کرد و امیدوار هستیم که پشتیبانی خوبی از این اثر صورت بگیرد تا در آینده تمامی ایرادات آن برطرف شوند. به هرحال این بازی در شرایط فعلی هم کاملا ارزش تجربه کردن را داشته و شما میتوانید آن را برای پلتفرمهای نینتندو سوئیچ، پلیاستیشن ۴، ایکس باکس ۱ و سیستمعاملهای ویندوز، مک او اس و آی او اس خریداری کنید.
نکات مثبت:
- داستان اصلی درگیرکننده، به همراه دهها ماموریت فرعی و ماجراجویهایی جذاب
- وجود پازلهای چالشبرانگیر
- مبارزه با باسها از درجه سختی قابلقبولی برخوردار است
- گرافیک بصری چشمنواز
- موسیقیهای متنوع به همراه صداگذاری جذابی که به بازی جان بخشیدهاند
نکات منفی:
- عدم استفاده از تمامی پتانسیلهای سبک نقشآفرینی
- سیستم Damage غیرمنطقی
- نقشه بازی به معنای واقعی بیمصرف است و کمک چندانی به شما نخواهد کرد.
- عملا هیچ گزینهای برای تغییر میزان رزولوشن، تنظیمات گرافیکی، کنترل و صدا وجود ندارد
- زاویه دوربین ایزومتریک بنا به دلایلی که در متن مقاله به آن اشاره کردیم، باعث میشود بعضی مواقع دید مناسبی به شخصیت اصلی نداشته باشیم
نظرات
کسی از دوستان میدونه که اگر ظرفیت ۳ بخری و ا شتراک پلاس از قبل روی اکانت خودت داشته باشی میتونی انلاین بازی کنی؟ یا حتما اون ظرفیتی که میخری بایدخودش اشتراک پلاس داشته باشه ؟ و در ظرفیت ۲ با پلاس خودت فک کنم بدون مشکل میشه اتجام داد؟؟