دل نوشتههای یک گیمر خسته؛ امان از بازی های هاردکور!
سلام خدمت بر و بچههای گل گیمفا. امیدوارم که جیبتون پر پول، تنتون سلامت و پلتفرم بازیتون پر بازی باشه! ایام ایام تابستونه. قبلنا که کرونا نیومده بود و دهن ما رو سرویس نکرده بود، تابستونا حس و حال ویژهای داشت. اونایی که مدرسه داشتن تو روزای تابستون میتونستن یه دل سیر بازی کنن، اونایی که دانشگاه داشتن که خب در حالت عادی هم اصلا کاری نمیکردن و یه خسته نباشید از همینجا بهشون میگم! اونایی هم که جزو هیچکدوم از این دو دسته نبودن هم خلاصه تابستون رو عشق و صفا میکردن. لذت بازی مورد علاقه (ترجیحا ویچر با Quest اضافه) زیر باد کولر از لذتاییه که فقط گیمرا میتونن درکش کنن!
خلاصه که امیدوارم تو این روزا هم حال دلتون و هم حال جسمیتون خوب باشه و شوق و اشتیاق برای گیم داشته باشین.
امروز با یه مقاله متفاوت در خدمت شما هستیم. دل نوشتههای یک گیمر خسته که بنده ناقابل باشم! اگه خدا عمری بده و این ذهن فندقی من توان داشته باشه، از این به بعد هر دو سه هفته با یه قسمت از این مقالات «دلنوشتههای یک گیمر خسته» در خدمت شما عزیزان خواهم بود.
مقاله امروز و اولین قسمت از این سری مقالات، در مورد بازیای هاردکور! این لعنتیهای دوست داشتنی! اگه حال و حوصله دارین و افتخار میدین، چند دقیقهای با من و گیمفا همراه باشین تا دلاتونو ببرم پیش میازاکی و بقیه هاردکور سازا!
گیمفاییهای عزیز، اگه شما هم خاطرهای از آثار هاردکور دارین حتما با ما و بقیه دوستان در میون بذارین.
اگه به مقالات طنز پیرامون دنیای گیم علاقه دارین، سری مقالات کلیشههای دنیای گیم را از دست ندین.
عذاب لذتبخش!
آقا ما یه رفیقی داشتیم که تو شهر ما گیم نت داشت. اوایلی هم بود که نسل هشت شروع شده بود و خلاصه کنسولای نسل جدید به ویژه PS4 نقل صحبت محافل بودن و من که اون موقع کنسولی نداشتم، هر از چند گاهی میرفتم این گیم نت رفیقمون بازی میکردیم. FIFA, Call of Duty, Mortal Kombat و خلاصه هر چیزی که میشد یه قاشق ازش میزدیم به بدن. یه روز گرم تابستون بود که داشتم با رفیقم فیفا میزدم (داخل پرانتز بگم من ترکیه بودم اون بارسا، هر کی میگه فیفاش خوبه من با ترکیه حاضرم بازی کنم با هر تیمی!). آقا خلاصه ما گرم بازی بودیم که دیدم صاحب گیم نت که رفیق من باشه، داره یه بازی خیلی دارک و سیاهو بازی میکنه. اون موقع بلادبورن رو میشناختم و تریلراشو دیده بودم، ولی اولین واکنش من این بود که من غلط بکنم همچین بازیای رو بازی کنم. خلاصه این رفیق ما توی بیست دقیقه هفت هشت بار پشت سر هم مرد (هنوز یادمه تو فاضلاب اوایل بازی بود، قبل باس فادر گسکوین). یه لحظه رو کرد به من گفت: مصطفی میخوای بازی کنی؟ منم گفتم حاجی ولمون کن تو رو به خدا. قیافه من چه به این بازیا.
چند وقت از اون اتفاق گذشت و یه روز توی گیم نت منتظر رفیقم بودم که مشکل براش پیش اومد و نتونست بیاد. اول میخواستم برم کلا، بعد نمیدونم این کنجکاوی لامصب از کجا شروع شد که یه حسی به من گفت برو بلادبورن رو یکم بزن شاید خوشت اومد. خلاصه با شک و تردید رفتم سراغ بلادبورن. اول بازی یک نوب به تمام عیار بودم. یعنی از اینایی که کلیپشون توی اینستا هست میبینین میخندین. دشمنای معمولی رو نمیتونستم بزنم. اما کم کم قلقش دستم اومد تا این که رسیدم به باس روی پل. Cleric beast اگه اشتباه نکنم. آقا این باس اینقدر منو کشت که خودتون حساب کنین اولین باری بهش رسیدم هوا روشن بود، بعد آخرین بار هوا تاریک شده بود. دیگه خسته شده بودم. پیش خودم میگفتم چجوری بعضیا این بازیارو بازی میکنن و لذت میبرن! اینقدر دیگه اعصابم خرد و خاکشیر شده بود که قسم خوردم یک بار دیگه و فقط یک بار دیگه تلاش کنم و اگه نتونستم دیگه هیچ وقت بازیش نکنم. و خب توی همون بار آخر زدمش و نه تنها اون باسو زدم، بلکه ادامه دادم و فادر گسکوین که لعنت آمون بر او باد رو هم توی تلاش اول زدم. بدنم داغ شده بود، قلبم داشت تند تند میزد، اصلا یه حس عجیبی داشتم که تا حالا تجربه نکردم. همین اتفاق و همین حس، جرقهی علاقه به بازیای هاردکور رو در من زد و امروز که فکر کنم شیش سال حدودا از اون اتفاق میگذره، تقریبا هر بازی هاردکور و سولزلایکی که دم دستم بیاد و از دم تیغ میگذرونم!
سرتونو درد نیارم. خلاصه حرفم اینه بازیای هاردکور یه حس جالب و جذابی تو آدم ایجاد میکنن. حس یه پیروزی بعد از مقدار زیادی زحمت و شکست و سرویس شدن دهن! حس اینکه کوه کندین و بعد توی دل کوه الماس و گنج پیدا کردین!
نمیدونم اصلا این فلسفهی بازیای هاردکور از کجا شروع شد. زمانای قدیم کلا بازیا به صورت دیفالت سخت و دهن سرویس کن بودن. اول از همه که تا زمان نمیدونم کدوم نسخهی زلدا، اصلا بازیا سیو نداشتن! یعنی گیمر بدبخت مینشست پای بازی، باید تمومش میکرد و این وسط اگه در خونه رو میزدن، کار پیش میومد، برق قطع میشد و نمیدونم هر اتفاقی میافتاد که نمیتونست بازی رو تموم کنه، روز از نو روزی از نو. حتی بعد از این که سیو شدن و ذخیره کردن یه چیز عادی شد، یه سری سازندهها نمیذاشتن آب خوش از گلوی گیمرا پایین بره! یه سری بازیا فقط یه جای خاص میتونستیم سیو کنیم و یه سری بازیای دیگه مثلا نسخههای اول رزیدنت ایول، به یه آیتم خاص که اشتباه نکنم جوهر بود نیاز بود تا بشه سیو کرد!
از طرف دیگه کلا تمام مکانیزمای یه بازی بر علیه گیمر بودن. مثلا دوربین توی بازیا اینجوری بود که معمولا یسری وقتا اصلا دشمنا معلوم نمیشدن که بخوای بزنیمشون! ارتقاء شخصیت و المان نقشآفرینی و این سوسول بازیا هم وجود نداشت، نهایتا بازی چهارتا سلاح بهت میداد دیگه خود آدم باید یجوری مدیریت میکرد اینا رو.
خلاصه اون روزا اکثر بازیا قشنگ دهن گیمرا رو سرویس میکردن و یسری بازیا به صورت خود به خود هاردکور بودن! از سال ۲۰۰۰ به بعد،کم کم سازندهها یکم آسایش گیمرای بدبخت رو مد نظر قرار دادن و بازیا بالانستر ساخته میشدن و معمولا آسونتر هم بودن. بعضی بازیا هم درجه سختی داشتن تا گیمرای مختلف و سلایق مختلف بتونن از تجربهی بازی لذت ببرن. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت که جوانی از خطهی ژاپن، این غیور مرد خلاق، اومد کلا بازیای هاردکور رو به عنوان یه زیرسبک مستقل معرفی کرد. چجوری؟ الان بهتون میگم …
جایی که همه چیز شروع شد …
یه روز سرد زمستونی بود که هیدتاکا وارد دفترش شد (یجوری میگم هیدتاکا انگار از بچگی با هم بزرگ شدیم و تو کوچه خاک بازی میکردیم!). خلاصه هیدتاکا خان میازاکی وارد دفترش میشه و چندتا از همکاران و رفیقاش هم اونجان. مکالمهای که بعدش اتفاق افتاد تحول شگرفی توی دنیای گیم ایجاد کرد.
هیدتاکا: سلام خدمت رفقا. اوهایو!
رفیقای میازاکی: اوهایو تو هم بخیر! چه خبر حاجی؟
هیدتاکا: والا از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون یه ایده زده به سرم.
رفیقای میازاکی: بگو ببینم چی تو اون مغزت میگذره …
هیدتاکا: داشتم فکر میکردم جای عناوین هاردکور اختصاصی خیلی خالیه توی دنیای یه گیم. میگیرین چی میگم؟ یعنی یه بازی که کوچیکترین چیزا هم گیمر رو اذیت کنه. دویدن محدود باشه، برای هر کاری Stamina احتیاج باشه، وقتی کارکتر بمیره لوتاشو از دست بده، تا وقتی به جای خاص نرسیده بازی سیو نشه، برای یه ارتقاء ساده سلاح یا Armor گیمر اینقدر اذیت بشه تا اشکش دربیاد، باسای بازی چندتا فاز داشته باشن، بعضیاشون بتونن خودشونو Heal کنن، بعضیاشون یسری نیروی کمکی و نوچه داشته باشن، قبل باس جای سیو نزدیک نداشته باشه. یسری دشمنا روی سقفا و جاهای کور قایم بشن، حتی Chest به ظاهر بیخطر بازی هم یه هیولا باشه، اگه از ارتفاع بیفتی بمیری، توی آب بیفتی بمیری. فعلا این چیزا به ذهنم میرسه
رفیقای میازاکی: Nani???
میازاکی: آهان راستی داستان و این چیزا هم احتیاج نداریم. کی حوصله ساخت کات سین و نگارش پله پله اتفاقات رو داره. یه هدف کلی میزاریم وسط، چهارتا NPC مرموز هم درست میکنیم یسری دیالوگ عجیب و غریب و قلمبه سلمبه بگن، یسری توضیحات انگلیسی اونم به شکل سخت هم برای آیتما میذاریم، کسی هم پرسید میگیم روایت داستان محیطیه و هر کسی نمیتونه درک کنه.
رفقای میازاکی: سبحان الله
میازاکی: آره دیگه. حالا چیز دیگه به ذهنم رسید به مرور زمان اضافه میکنیم. به نظرم استارتش رو از همین امروز بزنیم کم کم شروع کنیم کار ساخت رو …
و خب اینجوری بود که هیدتاکا میازاکی و فرام سافتور، با ساخت دیمن سولز و بعدش هم سه گانه سولز، یه استاندارد جدید توی دنیای گیم بنا کردن. جایی که هر چی اشک گیمر بیشتر در بیاد و بازی سختتر باشه، لذتی که از بازی میبریم هم بیشتر میشه. به قول خارجیها: The Greater the Challenge, The Sweeter The Victory… (قشنگ معلومه زبان انگلیسی بلدم نه؟ ساری من فارسی کیلی کیلی کم بلد هست)
دیگه کم کم مردم و گیمرا دیدن که نه، بازی سخت هم خیلی میتونه حال بده! خصوصا اگه درست و حسابی و اصولی ساخته بشه و یه حساب کتابی این وسط باشه. بعد از گذشت چند سال کاملا اسم میازاکی و فرام سافتور شناخته شده بود و خصوصا گیمرای حرفهایتر اسم میازاکی، فرام سافتور یا سری سولز میومد به نشونه احترام کلاه از سر بر میداشتن.
نکتهی جالب در مورد بازیای هاردکور اینه که به شدت واگیر دارن و مثل ویروس بین گیمرا پخش میشن. یعنی چی؟ یعنی من خودم بلادبورن رو به چند نفر که کژوال گیمر بودن پیشنهاد کردم، شیش ماه بعد فهمیدم تا آخرین Chalice بازی رو هم رفتن. یعنی این بازیای هاردکور لعنتی به شکل شدیدی آدمو معتاد و وابسته میکنن. هی آدم میبازه، هی میگه یه بار دیگه امتحان میکنم شاید این دفعه باس رو زدم. دوباره امتحان میکنه دوباره میبازه، دوباره به خودش میگه نه دست قبل حساب نبود، این دیگه تلاش آخر. و اینقدر این اتفاق تکرار میشه تا این که باس رو میزنه طرف و میگه: گفتم که سخت نبود. فقط یکم تمرکز میخواست. گیمرا الکی شلوغش کردن. اونقدرا هم سخت نبود (اشکهایش را باید آستین لباسش پاک میکند و به کنترلری که از شدت عصبانیت به دیوار کوبیده نگاه میکند)
از طرف دیگه فارم کردن هم توی این بازیا یه عالم عجیبی داره. یعنی آدم میرسه به منطقه جدید میبینه نه خدایی دشمنان خیلی قوین. بر میگرده مناطق قبلی یکم فارم کنه و لول آپ کنه. پیش خودش میگه یکم لول آپ کنم بسه. بعد چند ساعت به خودش میاد میبینه اینقدر پول جمع کرده میتونه مهاجرت کنه! یه رابطه مستقیم هم بین سختی بازی و لذت فارم هست. اونم اینکه هر چی بازی سخت تر باشه فارم کردن و لول زدن بیشتر لذت میده. معمولا هم توی هر بازی یه منطقه عالی برای فارم هست که گیمرا کلا تو همون منطقه اینقدر فارم میکنن که کلا اون منطقه رو مثل خونشون یاد میگیرن!
ولی جدا از شوخی این بازیای هاردکور اعصاب و روان برامون نذاشتن. دقیقا یادمه سر باس Ishin the saint sword بیست دقیقه داشتم باهاش میجنگیدم. دستام عرق کرده بودن. بدنم داشت میلرزید از استرس اینکه گند نزنم و کلا استرس عجیبی داشتم. بعد از این که شکستش دادم، صدای ضربان قلبم رو میتونستم بشنوم.
کلا یسری از بازیای هاردکور اینقدر با اعصاب و روان ما بازی میکنن که حتی وقتی تمومشون میکنیم، اثرشون تا چند وقت باقی میمونه.
اما با این که دهن آدم سر بازیای هاردکور سرویس میشه، ولی کلی خاطره ساخته میشه برای آدم. همین الان که دارم فکر میکنم کلی اتفاقات برگ ریزون برام توی بازیای هاردکور افتاده. یادش بخیر سر باس Guardian Ape توی سکیرو، وقتی که فاز اولش رو زدم یه پوزخند زدم گفتم همین؟ بعد یهو دیدم سر قطع شدشو برداشت شمشیر گرفت دستش شروع کرد حمله، اونوقت بود که تمام ۱۲۴۰۰۰ هزار پیامبر رو شروع کردم قسم دادن. یعنی قشنگ داشتم جیغ میکشیدم و فرار میکردم.
یا سر یکی از باسای Nioh اونقدر مردم که حس میکنم یه بخش از روحم برای همیشه جدا شد. فکر کنم قشنگ دو هفته گیر کرده بودم. آخرشم با دعا و نذر تونستم شکستش بدم!
اینجا بد نیست یه نگاهی به بازیای هاردکور بزرگ و محبوب هم بندازیم و اونا رو خلاصه بررسی کنیم:
سری Souls
اینجوریه که یه آدم بدبخت بیچاره که یه دست لباس درست و حسابی نداره یهویی یه شمشیر لول یک میگیره دستش و بعد میبینه یسری توضیحات بدیهی مثل اینکه کدوم دکمه جاخالی میده و چیزای مشابه روی زمین نوشته شده و بعدش راهو ادامه میده و پنج قدم میره جلو و باس Tutorial رو میزنه و بعدش کم کم تبدیل میشه به سوپرمن و دخل همه رو در میاره. این وسطم چهارتا NPC بدبخت فلک زده تو گوشه و کنار بازی هستن که کار خاصی ندارن و فقط یه سری دیالوگ عجیب و غریب دارن و بعضا هم یه سری آیتم برای فروش دارن تا یه لقمه نون حلال در بیارن.
Nioh
اینجوریه که یه سامورایی خوشتیپ و خوشهیکل میفته وسط یه بدبختی بزرگ و هر چی سامورایی و Oni و غول و هیولا و کوفت و زهرمار هست میریزه سرش. این بازی کلا رحم نمیکنه و مرحلهی Tutorialو این سوسول بازیا رو نداره. همون مرحلهی اول دهن گیمر رو آسفالت میکنه. کلا بویی از عدالت هم نبردن سازندگانش. یک ساعت شروع میکنی به زدن باس، بر می گرده یه فوت میکنه سریع One Shot میشیم. لول زدن هم اونقدر تأثیر نداره، اول تا آخرش یه ده هزار بار باید بمیریم تا بشه تمومش کنیم. تازه اگه بتونیم و اعصاب و انرژی برای تموم کردن بازی مونده باشه!
Code Vein
اینجوریه که تا آخر بازی حس میکنین دارین یه انیمه خوشگل و باحال میبینین. کارکترای دوست داشتنی، رنگ بندی جذاب اما داستانی به شدت دارک و سیاه که واقعا فوقالعاده بود. شخصیتا هم کلا از سلاحهای Final Fantasy استفاده می کردن و هر چیزی که تو دنیای کد وین پیدا میشه یه دسته زدن تهش میشه یه سلاح سنگین دو دسته. کارکترش هم از لحاظ شخصیتپردازی و احساس مثل سیب زمینی میمونه و نهایت واکنشش اینه سرشو تکون میده.
سخن پایانی:
آقا سرتون رو به درد آوردم. خلاصه که این بازیای هاردکور لعنتی با وجود اینکه سختن، با وجود اینکه اشک آدمو در میارن و با وجود اینکه اعصاب آروم برای ما نمیذارن، ولی به شکل عجیبی لذتبخش و اعتیادآورن. جوری که قشنگ اون روی مازوخیسم ما رو بیرون میکشن!
در پایان همون جور که اول مقاله گفتم، اگه خاطرهای، نکتهای نظری چیزی دارین با ما در میون بذارین!
قسمت بعدی: مصیبتهای ازدواج یک گیمر!!!
پر بحثترینها
- اینترگلکتیک، کانکورد، ناتی داگ؛ در اتاق فکر سونی چه میگذرد؟
- گزارش: طراحی سختافزار پلی استیشن ۶ برخلاف نسل بعدی ایکس باکس، به پایان رسید
- حساب توییتر پلی استیشن باعث ترند شدن دوباره Bloodborne Remake شده است
- یوشیدا: Horizon Forbidden West در حد انتظارم نفروخت
- یوشیدا: اگر خواهان بازی های انحصاری جدید PS5 هستید، بهتر است از ریمسترها حمایت کنید
- شایعه: اطلاعات فاش شده از GTA 6 توسط کاربری که ادعا میکند چندین ساعت از گیمپلی را دیده است
نظرات
((میازاکی: آهان راستی داستان و این چیزا هم احتیاج نداریم. کی حوصله ساخت کات سین و نگارش پله پله اتفاقات رو داره. یه هدف کلی میزاریم وسط، چهارتا NPC مرموز هم درست میکنیم یسری دیالوگ عجیب و غریب و قلمبه سلمبه بگن، یسری توضیحات انگلیسی اونم به شکل سخت هم برای آیتما میذاریم، کسی هم پرسید میگیم روایت داستان محیطیه و هر کسی نمیتونه درک کنه.
رفقای میازاکی: سبحان الله))
آقای زاهدی خسته نباشی
عالی بود
توو این شرایط سخت زندگی همچین مقالات فان و پرانرژی خیلی لازمه
ممنون
سلام امید جان
ممنونم از لطفت. بعد از تموم شدن مقالات کلیشههای دنیای گیم مدتها میخواستم مقاله طنز بنویسم که وقتشو پیدا نمیکردم. امیدوارم همگی لذت ببرن و راضی باشن
بنده به شخصه اصلا اهل بازی های مزخرف هاردکور نیستم
چون سلامتی حرف اول رو میزنه
سلام
دیگه باید آدم یه چیزی رو از دست بده تا یه چیز دیگه رو بگیره!
ینی سر ادم بشکنه دستش نه. منم یه بار خواستم دسته رو پرت کنم قیمتش یادم اومد خودمو پرت کردم. منم مثل تو تا سال پیش میترسیدم برم سراغ سولزلایکا 😀 😀 😀 ولی امسال دارک سولز ۳ رو بازی کردم و نتیجه گرفتم الکی جو دادن و اونقدرم سخت نبود.
سولز یک بزن تا به شکر خوردم بیفتی:-D
اذیت نکن دیگه. الکی بگو واااااااای چطوری دارک ۳ رو راحت رفتی خیلی سخت بود یکم ذوق مرگ شم.
سولز یک اسونتره
کلا سری سولز بازی های سختی نیستن فقط گاهی وقتا رو مخن
سلام
فقط سولز ۲! نامردترین بازی تاریخ!
من تنها سولزلایکی که رفتم فکر کنم titan souls بود.
واقعا بازی جذابی هم بود.
البته valfaris و hollow knight هم بودن 😀
البته فکر نکنم به valfaris بشه گفت سولزلایک ولی خلاصه بازی سختی بود 😀
Hollow knight هم که هنوز کامل نرفتمش.
بازی نکردمشون. ولی اگر به خاطر اینکه سختن نمیریشون نگران نباش بیشتر از درجه سختیشون جو داده میشه. یا میتونی یکم از راهنما کمک بگیری.
راهنما که یه جورایی مثل ترینر میشه.
لذتش به همینه که خودت شکستش بدی.
مگر اینکه اون باس واقعا خیلی سخت باشه.
Hollow knight تازه یادم اومد که اینم گیر کردم 😀
بعد از ۱۶ ساعت پلی دادن رسیدم به Crystal peak که فوق العاده منطقه سخت و دشواریه خیلی هم پیچیدس mapش… اگه رد کردی یه راهنمایی بکن…تقریبا سر همین منطقه بازی رو ۴ بار حذف کردم 😀
همچین سختم نیست:-|
آسون ترین باس های بازی رو داره
بگو کجاش گیر کردی راهنمایی کنم ( ابیلیتی مپ رو از پایین سمت راست منطقه میگیری ، فکر کنم کارت رو راه بندازه )
۴ بار 😐 😐
واقعا اونجور که تو میگی سخت نیست 😐
حداقل برا من اونقدر سخت نبود اونجا.
سخت ترین چیز اونجا برا من دومین مبارزه با crystal gurdian بود.
من کلا قبل اینکه برا اولین بار hollow knight بازی کنم فکر میکردم جوری سخته که از اول بازی نمیتونم جلو تر برم.
ولی وقتی شروع کردم دیدم اینجوری نیست.
داداش کجای بازی ای؟
بازی هر چقدر میری جلوتر سخت تر میشه ، مثلا یه منطقه داره به اسم دیپنست که من یکی رسم در اومد تا تونستم ردش کنم ، از باسش بگیر تا خود منطقه و پلتفورمرش:-|
یا کلا دی ال سی گادمسترز اگر درست بگم ، سوپرماریو و کلیه ی بازی های به شدت سخت رو میذاره تو جیبش:-D
با نایتمر کینگ رو هم نگم ، کل بازیباز ها میگن سخت ترین باس بازیه
انقدر سخت بود که من بی خیال زدنش شدم:-|
رادیانس هم هست که اون یکم فرق میکنه ، چون خوردن به باس بهت دمیج نمیزنه آسونتر میشه تا حدودی ، شریک هم کمک میکنه ( جیغ )
همه ی اینا به کنار سخت ترین باس بازی برای من واچرنایتز بود ، یعنی ترکیدم تا مردن! ، چقدر سخت بود این باس لعنتی:-|:-|:-|
نگاه کن فرمانده جان.
من به ((طور کلی)) یک بار اصلا بازی رو تموم کردم و یکی از چندین پایانشو دیدم.(البته به جز دی ال سی هاش)
بعد از تو اینترنت مکان دی ال سی هارو هم پیدا کردم 😀
و بعدش دیدم که هنوز خیلی چیز ها برای رفتن داره.
بخاطر همون چند وقتیه که نرفتم 😀
منو عفو کن 😀
اره،منطقه دیپنستش سخت بود.
مخصوصا اولش که نقشه نداری عین هزارتو میمونه.
بازیش خیلی باس زیاد داره.
باید هر باسی رو تو دنیای خود بازی بزنی،باز بعد تو گاد مسترز هم دوبار شکستش بدی 😐
اونم سختتر از قبل.
اره،اینکه چند تا بودن خیلی رو مخ بود.همیشه اخر باسش دستام دیگه میلرزید و عرق میکردم 😀
به رادیانس و نایتمر کینگ نرسیدم.
البته به تروپ مستر گریم(اسمش همین بود فکر کنم،که شبیه نایتمر کینگه ولی سیاه).
رسیدم ولی شکستش ندادم :rotfl:
اون که آسونه
نایتمر کینگ همونه با ریتم ضربات متفاوت و سرعت بیشتر!
خدا رحم کنه 😀
شمارو نمیدونم ولی من عصبانیتم رو با alt + f4 ارضا میکنم
لامصب حسی میده که فتح اورست نمیده:-D
انگار داری به بازی میگی که رییس کیه:-D:-D:-D:-D
سلام
این حرکت جزو مزایای pc گیمر بودنه. زمانی که قبلا با PC بازی میکردم این حرکت اوج لذت بود :rotfl:
به قول تو حس اقتدار میده به آدم لامصب
حاجی PC گیمر برا بازی داستانی که نیاز به این کارا نداره، چیت میزنی و تمام…
یادمه یه گزینه داشت نرم افزار چیت به اسم One hit kill وقتی میزدی میشد قوی ترین باس که نیم ساعت بازی داشت هیکل بزرگ و ابهت و قدرشو نشون میداد با اولین ضربه یه شمشیر شکسته بکشی و روحت شاد میشد در اون لحظه.
واسه من که سر دارک سولز ۱ و ویچر۳ خیلی حال میداد(تنها بازی هایی که ترینر زدم) اصلا یه لذتی داره کشتن دشمنا با یک ضربه :laugh:
ویچر که دوتا درجه ی اولش حکم ترینر رو داشت:-D
نیاز به ترینر نبود
بازیrpgهستش و منم که دوست عناوینrpg 😀
دقیق یادم نیست ولی یجا بود یه موجودی بود اندازه کفش گرالت بود باید اسکورتش میکردیم تا نکشنش همونجا بود که دست به دامن ترینر شدم 😀
سر باس دارک ایتر اینکارو کردم سیوم پرید
من فقط یه خاطره بود باس فایت آخر بازیstar ocean the
last hope که سبکش jrpg بود فکر کنم طولانی ترین باس فایت عمرم بوده حدود ۱ ساعت طول کشید داشتم بکوب میزدمش که بعد از هر ۱۵ دقیقه اش که میگذشت از خودم میپرسیدم آیا دارم درست میزنم؟ آیا واقعا در گمراهی به سر نمیبرم؟ آیا اون چیزی که دارم میبینم واقعیت داره؟ نکنه باید یه کار دیگه بکنم که بمیره خلاصه باورم نمیشد جونش اینقدر زیاد باشه تا اینکه خلاصه آخرش وقتی مرد بالاخره باورم شد :rotfl:
همین :laugh:
خسته نباشید آقای زاهدی
دلنوشته ی دلنشینی بود. باهاتون همدردیم.
.
.
منتظر قسمت بعدی هستیم. (-:
.
من همیشه دشمنای معمولی عناوین سولز لایک برام چالش برانگیزتر بودن تا باسها … نمیدونم چرا
مرسی بابت مقاله
شاید بخاطر اینه که چند تایی حمله میکنن
من هم همینطوریم ، تو باس ها چون یه نفره و میشه تمرکز کرد کاملا کمتر میمیرم ( مگر استثنا های رو اعصاب:-|)
کاملا موافقم :yes:
سلام
سلطان این کار ویچر ۳ هست!
چهار تا گرگ و غول بهت حمله کنند تیکه تیکه میشی ولی اگه فقط یه باس هر چقدر قوی باشه، هیچ کاری نمیتونه بکنه!
دادا من وقتی اون حالت برام پیش میاد که بخوام بازی رو پاک کنم میرم راحت trainer بازی رو دانلود میکنم و با کلی حال و کیف به ادامه بازی میپردازم
مثلا بازی horizon zero dawn یه جاییش رسیدم دیگه لولم کم بود میمردم رفتم ترینر گزاشتم تا آخر بازی فقط داشتم حال میکردم :laugh:
مقاله زیبایی بود آقای زاهدی عزیز :rose: الان خندیدن خیلی سخته خیلی ، دمتون گرم که با خوندن مقالتون این حس رو به ما دادین و به نظرم نشون دادین که نگاه طنز به ویدیو گیم هم پتانسیل بالایی داره ، اون عکس ماکس پلانک عالی بود :laugh:
.
.
دقیقا به خاطر نداشتن اعصاب و درگیری های زیاد زندگی نتونستم آثار میازاکی رو بشینم پاش کاملا اما همواره اثار ایشون منو به تحسین وا داشته ، قرار نیست حتما یک بازی رو پلی بدم تا تحسینش کنم ، اینم بگم اولین بار که بلاد بورن رو بازی کردم ps4 من شانسی زنده موند :laugh: دیگه وارد جزئیات نمیشم 😀
محسن جان آثار استاد میازاکی یسری قائده داره که اگه اونا رو یاد بگیری و رعایت کنی، آنچنان هم سخت نیستن!
یعنی شاید بازی به اون معنی آسون نشه، ولی حداقل میدونی کجاها رو خودت اشتباه رفتی و کمتر استاد رو مورد عنایت قرار میدی. 😀
در ضمن معمولا وقتی اعصاب آدم از بازی خورد میشه، این کنترلر هست که آسیب میبینه 😀 تو با ps4 چیکار میکردی من موندم!؟ ?:-) 😕
مخلصم نوید جان گل ، نوید من صرفا کمبود وقت دارم همین باعث شده یکسری بازی ها رو نخوام بازی کنم اینطوری به طیف وسیع تری از بازی هام میرسم برنامه ریزی بلند مدت دارم :laugh: در مورد اون اتفاق باید بهت بگم که دسته ps4 رو کوبوندم به در اتاق سالم موند برش داشتم محکم زدم به پلی استیشن بعد قلبم از دهنم زد بیرون :laugh: با خودم عهد کردم فعلا سراغ این ژانر نرم ، شاید این عهد و طلسم باستانی با اومدن الدن رینگ شکسته بشه حتی با دیمن سولز ریمیک اومدم این طلسم رو بشکنم ولی شیطان درون در حال بیدار شدن بود 😀 جدا از این حرفا اگر وقت داشته باشم حتما بازی میکنم روزی ۹۰ دقیقه وقت برا گیم دارم و تمرکزم رو بازی های شاهکار دیگست مثل فاینال ریمیک که الان دارم بازی میکنم و دست و دلمو برده عجب گیمیه این لامصب …
آره خب اگه وقت نداری بهتره قید بازیهای هاردکور رو بزنی.
فاینال هم انتخاب خوبیه انقدر خوبه که به قول یکی از دوستان انگار کپکام سازنده اش هست 😀 :laugh:
واقعا مقاله های جالبی مینویسن آقای زاهدی
من که موقع خوندن دلم نمیخواد به آخرش برسم آروم آروم میخونم 🙂
سلام
لطف دارین. امیدوارم همیشه رضایت داشته باشین :rose: