سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا

سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول

فرشید عبداله پور
۱۳:۲۲ ۱۳۹۲/۰۲/۰۱
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا

اینقدر در تاریکی فرو می رویم که حتی دیدن روشنایی اول صبح هم برایمان دشوار میشود.اینقدر غرق اندیشه های تار میشویم که چندین چراغ قوه بصیرت نیز وجودمان را روشن نمیکنند.اینقدر فکرمان سیاه میشود که منبع روشنایی را جز شمعی در حال آب شدن نمی پنداریم.تاریکی همینجاست.روشنایی همینجاست.همیشه انتخاب خوب یا بد, فرق زندگی خوب و بد است.آیا خدا هم در انتخاب نوع بشر اشتباه کرد؟

این سری مقاله با نام سفر به متن تصویر به بیان داستان ۵ عنوان از دنیای بازیهای ویدئویی میپردازد که در دو قسمت, داستان یک عنوان را برملا میکند.بنابراین ما با یک پروژه ۱۰ قسمتی همراه شما خواهیم بود.در این مقالات به چیزی خواهیم پرداخت که ماهیت,فهوا و اصل و شیره یک بازی هست و دانستن کامل آن شیرینی و عدم سردرگمی و ندانستن آن سردرگمی و پوچی و خلا را به همراه خواهد داشت.پس با ما همراه باشید.

شروع یک کابوس بی انتها

ال یک نویسنده محبوب و البته ماهر است که چند وقتی است دچار یکسری کابوس ها و کم خوابیها و بعضا بی خوابیهایی نیز شده است.تصور اینکه خود را در جنگلی تاریک و مه آلود همراه با افرادی که همچون سایه هایی میمانند و به دنبال وی برای قتل وی افتاده اند چند وقتی است او را از نوشتن بازمیدارد.همین مورد فکری را در سر او و همسرش آلیس می اندازد تا چند وقتی را از محیط کار به دور باشند تا آلن توانایی فکری و روحی خویش را بازیابد.آنها شهر برایت فالز را برای این سفر کوتاه تفریحی انتخاب میکنند.شهری مملو از درختان و گلهای زیبا به همراه دریاچه ای مسحور کننده.آنها یه آنجا سفر میکنند و قصد تحویل گرفتن کلید جایی که رزرو کردند را دارند تا اینکه به دنبال شخصی با نام آقای استاکی میگردند تا از وی کلیدها را بگیرند ولی او را نمی یابند.پیرزنی که از نظر مردمان شهر دچار بیماری ذهنی است با کلیدهای برق ور میرود و میگوید که بایستی کلیدهای برق اینجا را تعمیر کنند! بعد آلن به سمت درب های انتهای سالن میرود تا استاکی را بیابد تا اینکه به ناگه آلن با پیرزنی که توری مشکی بر سر و صورت دارد برمیخورد و وی به آلن میگوید که آقای استاکی متاسفانه نیستند و از وی خواسته اند تا کلیدها را به شما تحویل دهم.بعد آدرس مکانی را به آل میدهد و وی نیز راهی میشود.پس از خروج ال از رستوران و سوار شدن بر ماشین, آقای استاکی به سرعت به سوی ماشین ال میدود تا دسته کلید را به او بدهد.اینجاست که متوجه میشویم پیرزن به خواسته خویش مبنی بر هدایت ال به جای دلخواه وی میرسد.

alan wake 02

کاش هیچوقت تنهایش نمیگذاشتم

جایی که قفلش با کلید در دستان ال باز میشد ویلایی بود نزدیک دریاچه کالدرون که بسیار هم تمیز و البته زیبا بود.الیس مشغول طبخ یک غذای لذیذ برای شوهر دوست داشتنیش شد و ال هم به سمت فیوز برق و سپس هوا خوری به بیرون میرود.ال برمیگردد و همسرش او را صدا میزند تا به بالای پله ها برود.میگوید که سورپرایزی را برایت آماده کردم ال همسرش را میبیند و به اشتباه تصور سورپرایزی را میکند که مد نظر الیس نبوده!!میگوید سورپرایز من نیستم دستگاه تایپ هست تا بتوانی داستانت را کامل کنی.ال به شدت ناراحت و عصبانی میشود و بعد از جر و بحث با الیس از کلبه(ویلا)بیرون میزند.پس از چند دقیقه صدای فریاد الیس بلند میشود و ال به سرعت خودش را به ویلا میرساند و به بالای پله ها میرود. ال میبیند که نرده شکسته شده و اینگار که الیس به درون آب افتاده است.ال بدون فکر به درون آب شیرجه میزند.پس از شیرجه بلافاصله ال از یک تصادف ماشین به هوش می آید که به شدت هم آسیب دیده است و ماشینش هم دم دره در حال سقوط است.ال به راهش ادامه میدهد تا به یک کارگاه چوب بری میرسد برگه هایی را می یابد که همان طرحی بوده است که قصد نوشتنش را داشته است ولی هیچگاه ننوشته است!دیدن همان جنگل تاریک مه آلودی که در کابوس هایش بوده است.تحقق همان کابوس ها و نوشته هایی که در فکرش بوده است.بعد به پمپ بنزینی میرسد که با کلانتر شهر تماس میگیرد.سارا(کلانتر) خود را به آنجا میرساند.ال داستان را نه کامل کامل ولی نصفه نیمه تعریف میکند.ال سارا را به ویلا میبرد جایی که سارا قبلش گفته بود آنجا به زیر آب رفته است!بعد ال میبیند که سارا درست میگوید ویلایی وجود نداشته است و ال میماند با کلی سوال درهم و برهم!

alanwakeapr2010scenery007

دزدی که از دزد میزند و میشود شاه دزد

   ال در کلانتری هست و با سارا صحبت میکند.سارا به او وعده یافتن همسرش را میدهد و ال که امیدش را از دست داده است وسایلش را بر میدارد که برود که ناگاه تلفنش زنگ میخورد و الیس نام او را صدا میزند و درخواست کمک میکند.ال روزنه امیدی در دلش روشن میگردد.فردی پشت تلفن از او میخواهد تا در ساعتی معین در محلی با نام لاورز پیک برود.ال در حال خروج از کلانتری با دکتر روانشناسی با نام هارتمن ملاقات میکند که با وی مانند یک بیمار روانی و کسی که نیاز به ترحم دارد برخورد میکند.این موضوع به شدت روی ال اثر میگذارد.ال متوجه میشود که همسرش قبل رزرو ویلا در برایت فالز با این دکتر سر وضعیت پریشان ال صحبتهایی کرده است که هارتمن نیز ال را به رعایت نکاتی دعوت میکند.ال که طاقت نمیارد دکتر را به یک هوک راست میهمان میکند.در همان حین دوست صمیمی و همیشه شوخ و البته آویزان ال یعنی بری از راه میرسد و خود را معرفی میکند و ال را از معرکه بیرون میشکد.ال ماجرا را تا هتل برای بری تعریف میکند و بری نیز به صحبتهای ال توجهی نمیکند و آنها را از سر خستگی میپندارد و تنها کمی از داستان دزدی همسرش نگران میشود. به هتل میرسند و ال تصمیم دارد که به سراغ آدم ربا برود,بری کمی مخالفت میکند و ال به کار خود مصمم هست و میرود.ال میرود و میرود تا به محل آدم ربا میرسد او جان ال را نیز تقریبا نجات میدهد,شروع به صحبت میکنند اما این آدم ربا نه به دنیال پول هست نه به دنبال دیوانه بازی به دنبال داستان نوشته شده ال هست که متاسفانه خود ال به خاطر ندارد آن را.هر دو درگیر میشوند و به پایین کوه پرتاب میشوند و طرف فرار میکند و ال هم تصمیم میگیرد به هتل برگردد تا داستان را کامل کند.در برگشت بری با وی تماس میگیرد که به دادم برس که کلاغ ها نابودم کردند.ال وی را نجات میدهد و بری تازه داستان برایش از پیچیدگی خارج شده و وارد فاز جدی میشود.ال به وی میگوید به دنیال کسب اطلاعات از آدم ربا و همچنین ویلای محل استقرار قبلیشان برود تا وی نیز داستان را کامل کند که نور زیاد مانع از نوشتن وی میشود.

alan wake nxebg 275928

رام کردن یک زن سرکش  

تماسی از طرف دختر پیشخدمت رستوران به بری که بری نیز دلی به دل او باخته است میشود و به او میگوید که داستان ال در دستان اوست بیایند تا آن را تحویل بگیرند.بری به ال گفته و ال با اینکه بسیار متعجب میشود ولی هر دو به سمت منزل رز حرکت میکنند.بری هم تا میتواند از معشوقه اش تعریف میکند و حالا نگو کی بگو.اما داستان بدین سادگیها نیست پیرزن تاریکی رز را تسخیر کرده و او رز را مجبور به گرفتن تماس با بری میکند.آن دو میرسند و با دو فنجان قهوه درازکش میشوند.پس از بیهوشی ال رز را میبیند که گوشه ای نشسته و زانو به بغل گرفته است به سمت بیرون حرکت میکند و متوجه میشود که نگهبان منزل با نگرانی از حضور دو مرد در منزل رز و نیامدن صدایی از آنجا پلیس را خبر کرده است.فرد پلیس بدون هیچ درنگی به سمت آل شلیک میکند و ال هم تیزچنگ از چنگال پلیس میگریزد و به سمت جنگل فرار میکند.نایتینگال(فرد پلیس)مقصر تمام موارد را ال میداند و سارا(کلانتر)با وی مخالف است زیرا میگوید که یک نویسنده به نام, این کارهای زشت و خطرناک را انجام نمیدهد.ال که کماکان به سمت محل قرار گذاری با آدم ربا میرود شب را در محل معین سپری میکند اما خبری از آن فرد نمیشود تا این که تماسی گرفته میشود و فرد آدرس مکانی جدید را به وی میدهد. ال به محل میرسد و میبیند که آدم ربا جیغ کشان طعمه نیروی تاریکی شده است ال هم میرود که طعمه شود ولی منوری روشن میکند و نیروی تاریکی با بی میلی وی را رها میکند,ال به آب می افتد و دستی وی را بالا میکشد…

ادامه داستان در قسمت بعدی مقاله “سفر به متن تصویر”

  

 

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا
سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

سفر به متن تصویر | Alan Wake – قسمت اول - گیمفا