روزی روزگاری: بهای حقیقت؟ سوختن و هلاکت | نقد و بررسی بازی Paradise
برای رسیدن به بهشت باید از جهنم گذشت. حتی اگر از جهنم هم بگذری رسیدنت به بهشت حتمی نیست. بهشت شاید همان امید است. امیدی واهی. در بازی Paradise هر چیزی را میبینید به جز نشانهای از بهشت. بازی Paradise بهشت را نشان نمیدهد; جهنمی که باید از آن برای رسیدن به این امید عبور کنید نشان داده میشود. جهنم تنهایی، انسانهای سوءاستفادهگر،فریب، دروغ،دروغ،دروغ
اگر از شما بپرسند از فردی که خالق Syberia 1 و ۲ بوده برای بازی بعدیاش چه انتظاراتی دارید چه میگویید؟ سایبریا ۱ و ۲ هر کدام شاهکاری شاید تکرارناشدنی بودند که طرفداران ژانر ادونچر و حتی کسانی که چندان هم این بازیها را دنبال نمیکنند، خاطرات زیادی با آن دارند. آن معماهای فوقالعاده، آن اتمسفر زیبا و کاراکترهای کارشده. گاه آنقدر در فضای سرد بازی غرق میشدیم که تا مغز استخوانمان سرد میشد. واقعا چه کسی میتواند سایبریا ۲ را بازی کرده باشد و صحنه دیدن ماموت ها را فراموش کند؟ یا آن اندینگ زیبای هر دو نسخه را. Benoit Sakal، خالق این سری، در سال ۲۰۰۴ برای ساخت استودیو اختصاصی خود از Microids جدا شد و White Birds Production را تاسیس کرد. استودیویی که قرار بود محلی باشد برای برآورده شدن آرزوهای افراد جویای نام و تولید عناوینی زیبا که ساخته ی ساکال و تیمش بودند; اما متاسفانه ۶ سال بعد ورشکست شد.
عنوانی که هم اکنون قصد نقد و بررسی آن را برای شما داریم، Paradise، عنوانی که بلافاصله بعد از سایبریا ۲ در دست ساخت قرار گرفت و با نظارت کامل ساکال به بازی و تحت نویسندگی و کارگردانی خودش به بازار عرضه شد. بازی چندان هایپ ایجاد نکرد و به جز چند تریلر کوتاه معرفی چیز دیگری از آن قبل عرضه ندیدیم، اما سازندگان وعده یک بازی چالش برانگیز و زیبا همسطح سایبریا داده بودند و از المانهای استفاده شده در آن شاهکار نام برده بودند. معماهای عمیق، جست و جوی لذتبخش و داستان زیبا جزء اولویتهای بازی برای ساکال و White Birds Production بود. بازی برخلاف عنوان قبلی او در بیابانهای سوزان آفریقا روایت میشد و نشان از ماجراجویی عمیق برای فهمیدن حقیقتی گمشده داشت. اما در عمل چه شد؟ Paradise یک شاهکار دیگر شد در کارنامه خالق Syberia یا یک عنوان شکست خورده و سرنوشتی که بسیاری از خالقان بازیهای خوب بعد از تاسیس استودیوی شخصی تجربه میکنند(بد نیس از بیلزینسکی بزرگ هم یادی کنیم)
داستان بازی حکایت نسبتا تلخی دارد. Ann Smith بعد از سقوط هواییما در راه سرزمین پدریاش بعد از مدت طولانی از جنوای سوییس، فراموشی میگیرد و حتی مطمئن نیست نامش هم درست بگوید. بعد از مدتی کوتاه و پرس و جو متوجه میشود او دختر رانده شده پادشاه پیر و دیکتاتور این سرزمین است; پادشاه روندون. او در یک شهر خیالی واقع در آفریقای جنوبی به نام Maurianne سقوط کرده است. Ann در یکی از قصرهای شاهزاده ی شهر مادراگان پناه میگیرد و به دنبال راهی برای بازگشت به سوییس میگردد. متاسفانه مائوریان وضعیت خوبی ندارد و درگیر جنگ داخلی است. آن متوجه میشود تنها امیدش برای بازگشت به سوئییس از راه جنوب است که هنوز شورشیان بر ضد پادشاه روندون تشکیل دسته نداده و وضعیت آرامی دارد. بعد از بستن بار سفر، شاهزاده مادراگان به او یک گربه سیاه میدهد و بدون آنکه چیز خاصی از تاریخچه او بگوید، گربه را به او میسپارد و به او اطمینان میدهد در طول سفر اهمیت زیادش را متوجه میشود.
قسمت اصلی داستان بعد از شروع سفر آن اسمیث آغاز میشود. سفری ۴ قسمته که در ۴ منطقه مختلف رخ میدهد. در طول سفر او بیشتر از خودش میفهمد، با فرهنگهای مختلف آشنا میشود، افراد خوب و بد زیادی را ملاقات میکند و رباتهایی هم سر راهش قرار میگیرند. کسب تجربه در طول سفر و حس خوبی که سفر به نقاط مختلف و خودشناسی به ما میداد را در سایبریا هم تجربه کرده بودیم. ممکن است بپرسید خب این که شد همان سایبریا، با تغییر شخصیتها به اضافه یک گربه ناشناس! خب باید بگویم هم بله هم نه. بله چون شباهتش مشخص است و نه چون آن جست و جوی سایبریا با این بازی تفاوت دارد. در سایبریا با وجود سرمای زیاد، امید در سرتاسر بازی وجود داشت. کیت از ثانیه اول تا آخر دنبال ماموت ها بود و روشنایی پنهانی در تمام محیطهای سرد بازی حس میشد. اما در اینجا خبری از امید و روشنی نیست. ناامیدی و غم و شورش و تاریکی در سرتاسر بازی موج میزند. ناامید مثل بارانی که هیچگاه در Maurianne متوقف نمیشود، ناامید مثل مردمی که حتی از جانشان هم میگذرند تا دیکتاتور سرزمنیشان برکنار شود، ناامید مثل تمام افرادی که از دست و پا زدن برای ساخت ایندهای کمی روشن برای فرزندانشان سخن میگویند.
نکته جالب داستان بازی، تفاوت زیاد شخصیت اصلی( البته تا اواسط بازی) با یک پروتاگونیست معمول است. در بازیهای ادونچر، اصولا شخصیت اصلی فردی است پرحرف و زیرک و البته مقتدر. کسی که به راحتی فریب نمیخورد و تا حس نکند حرف درستی به او زده نمیشود، آن را نمیپذیرد و شاید قدرت فیزیکی خوبی هم داشته باشد. اما در این بازی اصلا از این خبرها نیست و دختر پادشاه به دلیل فراموشی که سراغش آمده، بسیار ضعیف شده و به جز چندنفری که در طول بازی ذاتا انسانهای خوبی هستند، بقیه اکثرا به دنبال سوء استفاده از این ضعف او هستند و با اجیر کردن او برای انجام کاری در ازای گفتن مقدار کمی از گذشتهاش یا چیزهای دیگر، او را گول میزنند. Ann به تدریج با سختیهای زیادی که محیط و افراد و حافظهاش به او متحمل میشوند، تکههایی از حافظهاش را به یاد میآورد و قوی و قویتر میشود.
اتمسفر بازی بسیار خوب و تاثیرگذار است. بارانی که قطع نمیشود در کنار نورپردازیهای استادانه و طوفانهای به موقع که حس تاریکی و ناامیدی را به خوبی در بازی منتقل میکنند احتمالا تنها از عهده ی سوکال برمیآمده است. طراحی کاراکترها در سایبریا اصولا رنگارنگ و زیبا بود، اینجا کاراکترهای فرعی رنگآمیزی تیره و خاکستری دارند تا فضای خفقان و تاریک بازی بهتر به تصویر کشیده شود. در Paradise شخصیتهای فرعی چندان ماندگار نیستند و در ذهن هم چندان نمیمانند، زیرا این ذات بازی است که تقریبا هیچکس، حتی افرادی که به اسمیث کمک میکنند برای او ماندگار نیستند و او در نهایت باید با تنهاییاش کنار بیاید. در لحظات معدودی او در جمعهایی قرار میگیرد، اما در لحظات حساس و مهم باید تنهای تنها تصمیم بگیرد و از خطرات عبور کند.
موسیقی در بازی میتواسنت متنوعتر باشد و علیرغم قطعات خوبی که برای بازی درنظر گرفته شده و اوجینال هم هستند، به دلیل ضعف کمبود تعداد و تکرار دورهای و گاها بیمعنی آن نمیتوانیم آن را نقطه قوت درنظر بگیریم. هر یک از ۴ دنیای اصلی بازی تنها یک قطعه مخصوص دارند و در طول بازی و رفتن به نقاط مختلف این ۴ بخش بنابر اتفاقات داستان، حس تکرار و بیمعنایی به شما دست میدهد. مثلا تم مارگانه بیابانهای سوزان و عربی است اما مثلا گاهی اوقات موسیقی اروپایی و ناهمخوان با تم عربی آن پخش میشود که توی ذوق میزند. صداگذاری شخصیت اصلی در نسخه انگلیسی بازی برخلاف نسخه فرانسوی راضیکننده است و شخصیتهای فرعی هم خوشبختانه به خوبی احساسات را در صدایشان منتقل میکنند.
از مشکلات داستانی بازی میتوانیم به شروع کند آن اشاره کنیم. بازی علاوه بر کند بودن در ابتدا و مدت نسبتا زیاد گشت و گذار پروتاگونیست در پناهگاه اولیه، در دو چپتر اول خود به کندی روایت میشود و بیشتر جنبه مقدمهسازی برای اتفاقات فصل سه و چهار را دارد که اصل داستان و گیمپلی بازی در آن نهفته است. در واقع متاسفانه برای گیمرهای بیحوصله و خوشبختانه برای افراد دارای وقت زیاد و بسیار باحوصله، سازنده کارتهای برنده خودش را تا چپتر ۳ مخفی نگه میدارد و ناگهان در دو فصل اخر همه آنها را رو میکند و با روابت و اتفاقات هیجانانگیز جان تازهای به بازی میبخشد و آسش هم با پایان کلیف هنگروار خود روی شاه حدس و گمانهای گیمر میند و هفتمی را هم در لحظات آخر از آن خود میکند.
در مورد گیمپلی بازی بگذارید فرمول بازی را بگویم: اگر سایبریا را دوست نداشتید سمت Paradise هم نیایید و امکان آنکه این بازی را برخلاف آن دوست داشته باشید چیزی نزدیک به ۰ است. اما اگر سایبریا ۱ و ۲ را دوست داشتید، امکان اینکه با این بازی ارتباط برقرار کنید و دوستش داشته باشید هست، اما باز هم نه به طور قطع. در Paradise اگر بتوانید روند کند تا اواسط بازی را تحمل کنید و مشکلی با ان نداشته باشید تقریبا مشکل خاص دیگری با روند آن ندارید. متاسفانه در باب گیمپلی آشپزها کمی بیشتر از دوتا شده و شوری و بینمکی و سس زیاد را در قسمتهای مختلف بازی حس میکنید، هرچند چندان هم آزارتان نخواهد داد. در واقع گاهی اوقات حجم معماها بسیار کم میشود و تنها دیالوگ پشت دیالوگ میبینید، در جایی دیگر مدام پازل پشت پازل و در جایی دیگر مینیگیمهای زیاد و نسبتا سخت. تعادل چیزی است که Paradise بیش از هرچیز نیاز دارد.
معماهای بازی نسبتا منطقی هستند. پازلها بعضا به استفاده از اشیا کولهتان بستگی دارد و بعضی در مورد راهانداختن تعدادی دستگاه است که بعضا بسیار عجیب هستند و حتی مدتی طول میکشد تا بفهمید اصلا اینها وظیفهشان چیست. نکته بد در مورد معماها تعامل بد با بعضی نقاط است. بعضی اشیاء مهم باید در جایی مشخص برای حل یک پازل قرار داده شده یا استفاده شوند اما بعضی نقاط تعامل بسیار محدود و کوچکند و نمیتوانید به خوبی با آنها تعامل کنید. خوشبختانه مشکل نقطه کلیک که در ورژنهای قدیمی بازی به طرز عجیبی تاخیر داشت و بین اشاره شما به یک مکان و کلیک چندثانیه با تاخیر عمل میکرد با چند آپدیت مفید کاملا حل شد.
متاسفانه بازی در جنبه گرافیک چندان خوب عمل نمیکند و برخلاف گرافیک هنری خوب و اتمسفر بینظیر و رنگآمیزیهای هنرمندانه محیط و نورپردازی زیبا و فریم ریت ثابت در کنار افکتهای خوب مانند باران، بازی از لحاظ تکتیکی ضعیف عمل میکند. مناسفانه باگهای زیادی در بازی وجود دارد و واقعا حس عدم گذرداندن مرحله تست را به شما میدهد. بعضی اشیاء مهم نامشان نشان داده نمیشود یا میپرد و دیگر باگهای اینچنینی که بازی را زشت میکنند. تکسچرهای بازی از دور کیفیت خوبی دارند اما بعضا از نزدیک بسیار تار میشوند که البته این مشکل هم با آپدیتی که عرضه شد تا حدی برطرف شد اما در کل بازی گرافیک تکنیکی خوبی ندارد.
Paradise عنوانی بود از خالق Syberia که توقعات زیادی از آن میرفت اما متاسفانه در حد انتظارات ظاهر نشد و برخلاف نقاط قوت نه چندان کمش، به دلیل ضعفهای فنی و مشکلات گیمپلی تبدیل به اثری شد که زود از یادها رفت. داستان بازی قطعا آن را تبدیل به یک عنوان ارزشمند و زیبا میکند و اگر از طرفداران این سبک هستید و البته باحوصله هم هستید و سریع نمیخواهید بروید سر اصل مطلب، بازی اشاره و کلیک Paradise را در این ایام به شما پیشنهاد میکنم.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
با اینکه توالی اتفاقات و روزمرگی ما را به سمت بازی های اکشن و پرزرق و برق با گان پلی های مهیج سوق داده. اما این بازی ها و خاطرات زیباشون هنوز برای من فروغ گذشته را دارد.
قطعا همینطوره. حتی تجربه این بازی ها گاها حال آدمو خوب میکنه. ممنون از نظر زیباتون
زولا، هیجانی ترین بازی سال با شخصیتهای ایرانی
زولا مهیج ترین بازی ۲۰۲۰ رو رایگان دانلود کن !
جنجالی ترین بازی ۲۰۲۰ رو رایگان دانلود و نصب کن!!
زولا، بهترین بازی شوتر آنلاین رو رایگان بازی کن!
….
.
.
.
.
.
والا خودم مخالف زولا نیستم و بعضی اوقات برا فان میرم
ولی دیگه شورشو در اورده
من اون زمان نسخه دارینوس این بازی رو گرفتم ولی بدلیل مشغله دانشگاه نتونستم بازیش کنم .
بازی قشنگیه اگه طرفدار این سبک هستید تجربش کنید
بازی کردن، هنر تجربه احساسات واقعیه مهدی جان! من چیز دیگری توی این صنعت و عرصه ندیدم، هر بازی که از حقیقت یا احساسی که حقیقت داشته باشه نگه، برای من ارزش و موجودیتی نداره.. تجربه بعضی بازیها، یک احساس واقعی هستش و نه پوشالی و تبلیغاتی علی رغم اینکه بازی خودش فضای حقیقی رو اشغال نمیکنه. این بهترین چیزی بود که درباره همچین بازی به ذهن من رسید. مرسی از ایده خوبت.
دقیقا حسین جان همینطور هست این بازی و خیلی از عناوین دیگه تجربه احساسات هست که امروزه با مفاهیم مسخره ای مثل پیکسل و تو شصت فریمی من صد فریم و….داره فراموش میشه.واقعا امیدوارم این مدل بازی ها بازم بازارشون داغ بشه
اقا ایول واجب شد بازیش کنم