نقش آفرینی ناهمگون | نقد و بررسی Arc of Alchemist
شرکت Compile Heart و Idea Factory از جمله شرکتهای ژاپنی خاصی هستند که تقریباً تمامی آثار تولیدی آنها در سبک JRPG بوده و از تم گرافیکی انیمهای یکسانی برخوردارند. اکثر بازیهای این دو شرکت تنها در کشور ژاپن منتشر میشوند و خیلی از عناوین آنها تا به حال در سایر نقاط دنیا منتشر نشدهاند. جدیدترین بازی استودیو Compile Heart، عنوان Arc of Alchemist است که چندی پیش نسخه انگلیسی آن با فاصله زمانی حدوداً یک ساله نسبت به نسخه ژاپنی منتشر شد. در ادامه مطلب میخواهیم به بررسی این بازی بپردازیم.
ابتدا به طور مختصر به معرفی شرکت Idea Factory و Compile Heart میپردازیم. شرکت Idea Factory شاید برای خیلی از بازیکنان در دنیا نام خیلی معروفی نباشد، اما برعکس برای افرادی که به شدت پیگیر بازیهای JRPG خاص و عجیب و غریب (که بعضاً Niche JRPG هم گفته میشوند) نامی شناخته شده است. این شرکت از سال ۱۹۹۶ در ژاپن فعال است و از آن موقع تا به حال، تقریباً سابقه ساخت و یا انتشار نزدیک به ۱۰۰ بازی مختلف را داشته است که بخش زیادی از آنها در سبک JRPG هستند. از سوی دیگر شرکت Compile Heart از حدود سال ۲۰۰۶ در صنعت بازی فعال است و در این مدت بازیهای JRPG بسیار زیادی را ساخته است. از جمله مشهورترین بازیهای این دو شرکت که در بین بازیکنان غیر ژاپنی هم شناخته شده تر هستند، میتوان به سری Neptunia (که با پیشوندهایی نظیر Cyberdimension یا Hyperdimension منتشر میشوند) و عنوان Death end re;Quest اشاره کرد. از همین اسمها هم مشخص است که بازیهای این شرکت عناوین عامه پسندی نیستند و طرفداران خاص خود را دارند. بعید میدانم سازنده دیگری را پیدا کنید که درون نام بازی خود از نقطه ویرگول (;) آن هم در میان کلمه استفاده کند! Arc of Alchemist جدیدترین بازی این دو شرکت است که نسخه انگلیسی آن منتشر شده و در ادامه قصد بررسی آن را داریم.
ابتدا از داستان بازی شروع میکنیم. داستان بازی در مورد فردی به نام Quinn Bravesford است که از طرف پادشاه حکومت خود به یک سفر اکتشافی در مکانی مرموز به نام Desert of Beginnings فرستاده میشود. طبق افسانهها، چهار شی و گوی جادویی در این صحرا وجود دارند که با به دست آوردن آنها میتوان قدرتی باورنکردنی به دست آورد و Quinn یکی از این گویها را در ابزاری به نام Lunagear اختیار داشته و باید به دنبال پیدا کردن سه گوی دیگر باشد. از طرفی در این بیابان موجودات عجیب و غریب و جادویی خاصی زندگی میکنند و به علاوه ابزار آلات و ماشینهای جنگی جنگهای گذشته این سرزمین هم همچنان در آن بیابان فعال هستند و تهدیدی جدی محسوب میشوند. از سوی دیگر، گروهی نظامی از سوی یکی از حکومتهای دشمن سرزمین شخصیت اصلی نیز به این منطقه اعزام شده است تا چهار گوی را پیدا کند و در نتیجه Quinn با دشواریهای زیادی برای موفقیت در این راه رو به رو است.
داستان بازی هر چند به طور بالقوه ضعف آن چنانی ندارد و مشکل خیلی بزرگی در کلیات آن به چشم نمیخورد اما متأسفانه به شدت کلیشهای است و شباهتهای زیادی به بسیاری از آثار مشابه دارد. از طرفی به دلیل همین داستان کلیشهای، بازی در ابتدا خیلی در ایجاد انگیزه برای ادامه بازی موفق نیست و هر چند به مرور وضعیت آن کمی بهتر میشود اما به هر حال نمیتواند دلیلی برای ادامه بازی به بازیکنان از نظر داستانی ارائه بدهد.
از سوی دیگر، باید توجه داشته باشید که همانند اکثر بازیهای JRPG کاراکترهای گوناگونی شخصیت اصلی را در این مسیر سخت همراهی خواهند کرد. متأسفانه بازی در ابتدا معارفه خیلی خوبی در مورد این که هر کدام از این شخصیتها دقیقاً چرا با شخصیت اصلی همراه شدهاند و هدفشان چیست ارائه نمیکند اما در ادامه وضعیت بازی از نظر شخصیت پردازی بهبود پیدا میکند و کمکم به شکل بهتری با این افراد آشنا میشوید. با این وجود این که در ابتدا هیچ آشنایی با شخصیتها ندارید، قطعاً یک نکته منفی به حساب میآید. توجه کنید که جو بازی آن طور نیست که فکر کنیم آشنایی نداشتن با شخصیتها جنبه رازآلود و… دارد، چون این موضوع در این بازی اصلاً کمکی به حس رازآلود بودن نکرده است و این که ندانید شخصیتهای همراهتان بعضاً چه طور وارد گروه شدهاند، به هیچ وجه نکته مثبتی در زمینه رازآلود نشان دادن بازی محسوب نمیشود.
با تمام این موارد، داستان بازی هر چند کیفیت خیلی بالایی ندارد اما در مجموع میتوان به آن نمره قبولی داد. ایرادهای مختلفی به بعضی بخشهای آن وارد است ولی اگر به آن به طور کامل نگاه کنیم، کیفیت روایت آن نسبتاً مناسب بوده و ایراداتی که در زمینه شخصیت پردازی در ابتدا بازی وجود دارند، به مرور برطرف میشوند.
بعد از داستان، نوبت به گیم پلی بازی میرسد. این بخش بازی مطمئناً مهمترین بخش آن است و متأسفانه ایرادات ریز و درشت زیادی دارد. در یک توصیف کلی بازی، بازی پایههای یک عنوان اکشن و همچنین زیرساختهای یک بازی نقش آفرینی را دارد اما متأسفانه در بسیاری از زمینهها از این سطح پایه فراتر نرفته است.
بخش زیادی از بازی مربوط به مبارزات آن است، متأسفانه اکثر مبارزات بازی کاملاً خلاصه شده در فشردن بیهدف دو دکمه است. شخصیتهای متنوعی برای بازی با سلاحها و تواناییهای گوناگون در نظر گرفته شده ولی تقریباً مکانیزم انجام بازی با تمامی آنها یکسان است. در همه موارد صرفاً باید دو دکمه را بیهدف فشار دهید و هر از گاهی هم از دکمه حرکت ویژه استفاده کنید. تنها تفاوت تواناییهای آنها در بُرد آنها و شکل ظاهریشان است و عملاً از نظر عملکردی تفاوت چندانی بین موارد مختلف دیده نمیشود. از طرفی متأسفانه تنوع خیلی زیادی در زمینه نحوه عملکرد دشمنان هم وجود ندارد و اکثر اوقات دشمنان با وجود تفاوتهای ظاهری و تفاوت در میزان خط سلامتی، تفاوت قابل توجهی با یکدیگر ندارند. ضمن این که گاهی اوقات در یک محیط باید بارها و بارها به طور آزاردهندهای با یک دشمن مبارزه کنید. این موضوع قطعاً باعث تکراری و خسته کننده شدن بازی میشود.
متأسفانه مکانیزمهای نقش آفرینی بازی هم چندان خوب از کار در نیامده است. یکی از اصلیترین مکانیزمهای یک بازی نقش آفرینی قطعاً سیستم سطح و Level است؛ مانند همه بازیهای دیگر این سبک، این مکانیزم در این بازی هم وجود دارد و با کسب تجربه، شخصیت شما Level Up میشود ولی عملاً این Level Up شدن به شکل بالانس و متعادل اتفاق نمیافتد و تأثیری در بازی ندارد. مثلاً در اوایل بازی، با یک دشمن از سطح بالا رو به رو خواهید شد و سطح شما هم احتمالاً در آن زمان حدود ۱۰ خواهد بود. احتمالاً اولین راه حلهایی که به ذهنتان میرسد، فرار کردن از دست آن دشمن و یا برگشتن به محیطهای قبلی و کسب تجربه بیشتر و Level Up کردن شخصیت است تا بتوانید آن دشمن را شکست دهید. در کمال تعجب باید گفت که بهترین راه حل در این جا شکست دادن آن دشمن است و با وجود اختلاف سطح بسیار بالا شکست دادن این دشمن کار سختی نبوده و صرفاً کمی زمان بر است. سیستم سطح یکی از اساسیترین مکانیزمهای هر بازی نقش آفرینی است و وقتی این مکانیزم نامتعادل و نادرست پیاده سازی شده باشد، نمیتوان از سایر بخشهای آن هم انتظار خیلی زیادی داشت.
یکسری مکانیزم مرتبط با جادو و معما هم در بازی حضور دارند که تا حدی نوآوری خوبی در بازی محسوب میشوند و پیاده سازی بدی هم ندارند. مثلاً با یکی از جادوهای بازی میتوان جعبههای کوچکی خلق کرد و با پریدن روی آنها، به نقاط غیرقابل دسترس دست یابید و یا با استفاده از جادوهای آتشین، یکسری موانع را از بین ببرید. این موضوع شاید جالبترین نوآوری بازی باشد که در کمتر بازی با این سبک و سیاق شاهد آن بودهایم و تا حدی یادآور بازیهای اکشن ادونچر و پلتفرمر است.
مورد دیگری که در بازی قرار گرفته است، یک مقر فرماندهی است که در آن باید همراهان خود را تحت تعلیم قرار بدهید تا تواناییهایشان بیشتر بشود. به علاوه امکان ساخت و ساز به سبک بازیهای استراتژی هم در این مقر فرماندهی وجود دارد و حتی قرار گرفتن ساختمانهایی خاص در کنار هم میتواند اثر متفاوتی روی آنها بگذارد. با وجود پتانسیل بسیار بالای این بخش برای اضافه کردن عمق استراتژی و تاکتیکی خوب، متأسفانه عمده تأثیرات این ساختمانها و کلاً بخش توسعه پایگاه روی گیم پلی خیلی چشم گیر نیست و اثر آن چنانی در روند بازی شما نمیگذارد؛ بنابراین نیازی به فکر خیلی زیاد روی این بخش وجود ندارد و با وجود پیاده سازی درست فنی این قسمت، اما از بعد طراحی و بالانس بازی مشکلاتی وجود دارد که عملاً حضور آن را بیفایده میکند. البته از حق نگذریم، اگر بخواهید شخصیتها را به حداکثر قدرت خود برسانید، استفاده از این بخش ضروری است و آن قدر حضور این بخش بیفایده نیست ولی متأسفانه از پتانسیلهای آن به طور کامل استفاده نشده است.
در کنار همه اینها، بازی به طور کامل حس بازیهای یک نسل پیش را منتقل میکند و در طول بازی حس میکنید که خیلی از موارد مختلف بازی با وجود پتانسیل خوبی که داشتند، به درستی پیاده سازی نشدهاند و یا اگر هم مانند بخش مقر فرماندهی به درستی پیاده سازی شده باشند، به خوبی در کنار سایر بخشها قرار نگرفتهاند و کار راضی کننده نبوده است.
در مجموع و با تمام مواردی که گفتیم، متأسفانه باید گفت که بازی در زمینه گیم پلی نتوانسته راضی کننده ظاهر شود. مبارزات بازی سطحی هستند و اصلیترین المان نقش آفرینی بازی یعنی سیستم Level ها به شکل خوبی پیاده سازی نشده است. از طرفی بعضی المانهای بازی نظیر سیستم مقر فرماندهی پیاده سازی خوبی داشته ولی متأسفانه نتوانسته به خوبی در کنار سایر المانهای گیم پلی قرار بگیرد. علاوه بر این حتی در طول بازی گاهی اوقات خیلی بیهدف باید صرفاً به نقطه بعدی بروید و هیچ نوع جذابیتی در این فرآیند جا به جایی وجود نخواهد داشت. تمامی این موارد باعث میشوند که نتوانیم گیم پلی بازی را قابل قبول بدانیم.
بعد از گیم پلی نوبت به گرافیک میرسد. از بعد هنری، خوشبختانه بازی وضعیت نسبتاً خوبی دارد. طراحی شخصیتهای بازی همگی بسیار خوب انجام شده و در کنار آن دشمنان از نظر ظاهری تنوع بسیار خوبی دارند. محیطهای بازی هم هر چند به دلیل داستان آن به طور کلی در یک بیابان هستند اما شامل بخشهای مختلفی میشود که تنوع آن را بالا میبرند و صرفاً با یک بیابان خالی طرف نیستیم. متأسفانه اما در بعد فنی، بازی وضعیت خوبی ندارد. در بهترین حالت، بازی از نظر فنی در سطح عناوین انتهای نسل هفتم است و حتی با استاندارد بازیهای JRPG انیمهای که خیلی گرافیک فنی بالایی ندارند هم وضعیت خوبی ندارد. بررسی ما روی نسخه PS4 بازی بوده است اما به گفته کاربرانی که نسخه سوئیچ بازی را تهیه کردهاند، این بازی روی سوئیچ وضعیت بدتری از نظر گرافیکی دارد؛ با این وجود حتی با توجه به سخت افزار سوئیچ هم وضعیت بد بازی جای توجیه ندارد. چون گرافیک بازی از نظر فنی در حد عناوین نسل قبل است و به نظر میرسد مشکلات اجرای آن روی این کنسول، بیشتر به خاطر ضعف فنی خود بازی باشد و نه ضعف کنسول. با این اوصاف متأسفانه به نظر میرسد که سازندگان در این زمینه نیز نتوانستهاند اثر معقولی ارائه بدهند.
در نهایت نوبت به موسیقی و صداگذاری بازی میرسد. موسیقی از جمله اندک بخشهای بازی است که تقریباً مشکل خاصی ندارد. موسیقیهای متنوعی برای بازی در نظر گرفته شده است که بسته به وضعیت شما که در حال مبارزه با دشمن یا گشت و گذار باشید، تغییر میکنند. موسیقی مبارزه با دشمنان به خوبی میتواند حس هیجان را به شما منتقل کند؛ هر چند خود گیم پلی بازی چندان هیجان ندارد اما حداقل موسیقی کار خود را در این جا به درستی انجام داده است. متأسفانه در بعد صداگذاری اما وضعیت بازی در حد متوسط است. از طرفی خیلی از صداهای معمول شخصیتها حین مبارزات بعد از مدتی خسته کننده و بعضاً آزاردهنده میشود، از طرف دیگر بازی صداگذاری انگلیسی هم ندارد؛ در حالی که ظاهراً به گفته سازندگان و ناشر بازی قرار بوده این نسخه صداگذاری انگلیسی داشته باشد. البته این موضوع در بسیاری از بازیهای JRPG رایج است و خیلی نمیتوان به خاطر این موضوع از بازی غلط گرفت ولی قطعاً صداهای میان مبارزات که تکراری هستند، یک نکته منفی محسوب میشوند. خوشبختانه صداگذاری ژاپنی شخصیتها به خوبی انجام شده است و حداقل در این زمینه بازی ضعف عجیب و غریبی ندارد.
نتیجهگیری نهایی:
Arc of Alchemist با وجود پتانسیل خوبی که بخشهای مختلف آن به طور مجزا داشتهاند، اما در نهایت اثر باکیفیتی نیست. ضعفهای زیادی در بخشهای مختلف بازی وجود دارند که باعث شدهاند حتی بخشهایی از بازی که ساختار خوبی دارند، نتوانستهاند در کنار آنها به خوبی خودنمایی کنند. گرافیک بازی هم از بعد فنی وضعیت خوبی ندارد و به سختی در حد عناوین انتهای نسل هفتم است. متأسفانه داستان نسبتاً قابل قبول و موسیقی خوب، نمیتوانند ضعفهای بنیادی بازی در سایر بخشها را جبران کنند و در نتیجه، نمیتوان Arc of Alchemist را نقش آفرینی موفقی دانست.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
خسته نباشید بخاطر نقد اقای نامجوی عزیز
بازیه ضعیفی به نظر میاد حالا اینکه ارزش تجربه کردن رو داشته باشه یا نه نمیتونم چیزی بگم این بستگی به طرفدارای این سبک بازی ها داره