وقتی که او خواب بود | بیوگرافی THOMAS ANGELO
وقتیکه او را دیدم.وقتی بود که خیلی دیر شده بود.آن نگاه معصومانه و پاک.دستانم سرد شد و پیشانیم عرق سردی را میهمان کرد.حس یک شوق نفس گیر.شادی از تجلی عشق و نگرانی از خوشبخت نکردنش.خداوند عشق را میانبنر تمام بدشانسیها و بدیهای زندگی قرار داد.من عاشق شده بودم.کسی که تا دیروز اسلحه را در شقیقه مردم میگذاشت امروز یک فرد عاشق دل سوخته است.این ها دانسته های بزرگ خدا بر فرشتگان است و او این چنین آغاز کرد…
پیشنهاد= ((با موزیکی آرام و لایت بخوانید))
نام: توماس آنجلو شغل: راننده تاکسی- گانگستر تولد: ۱۹۰۰ وفات: ۱۹۵۱
ساعت ۱۲ شب است و من هنوز نخوابیدم.امروز یک روز مثل تمام روزها نبود.در اتاقم کنار پنجره اش دست به قلم کنار نور شمعی نشسته ام.بزرگ شده ام و اشک کودکی میریزم.اشک که چرا این چنین شده ام.کلافه ام.از گوشه چشمانم به ناگاه مانند ریل های قطاری که در امتداد شب به سوی ناکجا آباد میرود اشک جاری میشود.چیزی در گلویم امانم نمیدهد.فکر میکنم بغض است.کاش نمیدیدمش.لعنت به تو لوئیجی.لمس دستانش.گرمی وجودش لبخند پر حلاوتش.مرا بیخودی امیدوار کرد.عمر ما دست خودمان نیست.کی میداند چه روزی و چه ساعتی میمیریم.امروز حس عجیبی داشتم.امروز فهمیدم انسان بودن چه طعمی دارد چیزی که روزگاریست به دست فراموشی سپرده ام.سارا با نگاهش مرا محو خود کرد.دستش در دستم بود و اسلحه ام در پشت کمرم.قلبم برای او میزد و پنجه بوکسم در جیبم.گوشه ای از قلبم خانه مهر او شده بود و گوشه ای دیگر مملو از خشم برای انتقام از کسانی که او را آزار داده بودند.امروز دلم برای کرایه های مسافران و پاک کردن عرق پیشانیم برای خستگی از کار و دوران خوب پاکی و روزی حلال تنگ شده است.خدایا خودت به فریادم برس…
روزی افتخار,روزی انزجار
توماس در شهر لاست هیون در روز ۳۰ام آگوست سال ۱۹۰۰ متولد شد.او مانند خیلی از قهرمانها و نقش اصلی ها وضع و اوضاع مناسبی نداشت.چیزی که ما از او در عنوان مافیا چیزی نشنیدیم این بود که او در جنگ جهانی اول هم خوب اسلحه بدست بود و خدمات خوبی را انجام داده بود.تامی همچنین یک راننده تاکسی خبره هم بود.راننده تاکسی بودن در اروپا و آمریکا خیلی هم ساده نیست علاوه بر شناخت کامل از شهر بایستی گواهی عدم سو پیشینه و عدم اعتیاد به مواد و…رو هم ضمیمش کنیم.اوضاع بد نبود و درآمدی که از این راه نصیبش میشد کفاف زندگی روزمره و اندک تفریح او را میداد.وقت استراحتش بود و روشن کردن یک سیگار کنار اتومبیلی که خیلی هم دوستش داشت.هیچ چیز مانند یک سیگار خستگی او را از تنش درنمیکرد چیزی که کاپیتان جان پرایس هم در اوقات گرفتن انتقام و خستگی خوب میداند!روز ۳۰ ام سپتامبر۱۹۳۵ بود که نیمه شب گوشه خیابانی در حال کشیدن یک سیگار و چک کردن ماشین خودش بود.صدای شلیک از چند کوچه آن طرف تر توجهش را به شدت جلب کرد.آن چند صدای شلیک بهانه ای بود برای وارد شدن به دنیایی که دیگر راه بازگشتی از آن نبود.آن دنیای مافیا نام داشت.
کیف پول و آب شدن قند در دل
دو گانگستر که یکی تیر خورده بود و دیگری او را کول میکرد به سمت اتومبیل تامی حرکت میکردند.تام به شدت ترسیده و مضطرب بود.آنها به تام گفتند که به سرعت با اتومبیلش آنها را از آنجا دور کند و از دست افرادی که به دنیال آنها بودند نجات بدهد.کمی تامل تام کافی بود تا آنها وی را تهدید به مرگ هم بکنند.پس از کش و قوس های فراوان و تعقیب و گریزهایی تام آن دو را به محل امنشان یعنی بار دون سالیاری رئیس گروه مافیایی سالیاری برد و از شر آن ماشینی که به دنیال آنها بودند نجات داد.آنها از تام تشکر کردند و به او گفتند که صبر کند تا آنها بر گردند.آن دو از اتومبیل پیاده شدند و به سمت بار رفتند.تام سیگار بر لبانش بود و نمیدانست چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد.نام آن دو نفر پائولی و سام بود.سام از بار خارج و به سمت ماشین تام حرکت کرد.صدای قدم های او به شدت راننده تاکسی ما را ترسانده بود.به اتومبیل نزدیک شد.دستش را به درون کتش نزدیکش جیبش برد.تام دلهره آورترین لحظه زندگیش را تجربه میکرد.سیگار از دستان تام افتاد و همزمان دستان سام از کتش بیرون آمد.آن در دستانش کیف پولی داشت که به تام داد تا هم هزینه خسارت اتومبیلش را جبران کرده باشد و هم هدیه ای از طرف دون برای جبران زحمت او به وی داده باشد.تام به او گفت که اگر خواست میتواند پیش سالیاری برگردد و آنها کار کوچک و پردرآمدی را برای وی در نظر بگیرند.تام گفت که فکر خواهد کرد و با تشکر آن مکان را ترک گفت.
وقتی انتظارش را نداری…
تام در حال مسافرکشی بود و در واقع فکر در مورد کار پیش سالیاری که اصلا نمیتوانست خودش را راضی کند که روزی دست به کارهای خلاف بزند.اما همیشه این شما نیستید که تصمیم برای آینده خود میگیرید.همانهایی که به دنبال سام و پالی بودند و تام آنها را به اصطلاحی پیچانده بود به سراغ تام آمدند و پس از داغان کردن اتومبیلش قصد جان او را کردند.تام تنها چیزی که به فکرش رسید این بود که بار سالیاری نزدیک است و باید به سرعت خودش را به آنجا برساند.همین کار را هم کرد.بچه های سالیاری درس خوبی به آن گانگسترها دادند و حالا جای تامی دیگر امن بود.سالیاری پیشنهاد ورود به گروه و گرفتن انتقام از آنهایی که اتومبیل تام را نابود کرده بودند داد و تام هم پذیرفت.این شروع کار وی در گروه بود که با موفقیت هم کارش را انجام داد.
نامبر وان
تام به سرعت در گروه پیشرفت کرد و ماموریت هایی که به وی سپرده میشد را با جدیت تمام انجام میداد.گاهی با پائولی و گاهی با سام و گاهی هم تنها.تام و پالی دوستان بسیار نزدیکی شده بودند.در ماموریت ها سام تیر میخورد و این دو به دادش میرسند و گاهی پال زخمی میشد و بر عکس.گاهی درسی به اوباش محل میدادند و گاهی خرید و فروش مشروبات الکلی.اوضاع برای تام فرق کرده بود.او دیگر یک راننده کرایه بگیر نبود او عضو بالامرتبه ای در خانواده بزرگ سالیاری شده بود.پس شخصیت او هم تغییر کرده بود.ماموریت پشت ماموریت.تام جنگ و خونریزی جنگ جهانی اول را به خیابانها کشیده بود.زندگیش با دیدن دختر لوئیجی صاحب بار سالیاری دگرگون شد.
نفس باد صبا مشک فشان …
لوئیجی از تام خواست تا دخترش را به منزل برساند و این سرآغاز دوران عاشقیت تامی بود.پالی هم پیشنهاد ازدواج با سارا را به تامی داده بود.اما تامی از اینکه سارا با کسی قرار هست ازدواج کند که یک آدمکش حرفه ایست بسیار نگران بود.اما در نهایت این اتفاق افتاد و آنها صاحب یک دختر هم شدند.داستان این خانواده مافیایی به جایی رسید که فرانک(دست راست دون)دست به خیانت زد و تام مامور به کشتن وی.تام او را یافت و مدارک را از او گرفت ولی به خاطر زن و بچه اش او را نکشت.این اولین تخلف تامی در گروه بود.مدتها بعد دستور نابودی هتلی و همچنین قتل دختری درهمان هتل به تام داده شد که تام هتل را نابود کرد ولی مجددا دختر را نکشت و تخلف دوم را انجام داد.پس از مدتها سر داستانهایی که پالی و تام فکر میکردند دون به آنها دروغ گفته است سر محموله ای دست به سرقت بانک زدند که دون نمیدانست.آنها به سام هم گفتند ولی او نپذیرفت.این سومین و بزرگترین خیانت تام به گروه بود.بعد همان جریان تام به خانه پالی رفت تا پولها را تقسیم کنند که دید پال مرده.سام به او زنگ زد و قرار گذاشت تا تام را در کلیسا ببیند و او را کمکش کند. اما تمام این قرارها از قبل برنامه ریزی شده بود تا تامی را نیز از بین ببرند.سام هم بر خلاف اتفاقات به دست تام کشته شد و تام بعد آن جریان کار بزرگی را انجام داد.
انتخاب کار درست
تام سراغ پلیس رفت و در صورت گرفتن مصونیت گفت که تمام مدارک را در اختیار آنها خواهد گذاشت و تمام افراد گروه را نیز لو خواهد داد.همین اتفاقات نیز افتاد و تام چند سالی در زندان بود و پس از آزادی به راه جدید زندگیش ادامه داد.در یکی از روزهای خوب آفتابی بود که در حال آب دادن باغچه منزلش بود.۲۵ سپتامبر ۱۹۵۱ بود.دو جوان با اسلحه با اتومبیلی قرمز رنگ به سوی او آمدند.آقای آنجلو؟ بله خودم هستم.بفرمایید. این یک پیغام از طرف سالیاری… بنگ بنگ بنگ…
“کسی که تو زندگی ریسک زیادی انجام میده همه چیزش رو از دست میده.کسی هم که چیزهای خیلی خیلی کوچیک تو زندگی میخواد هیچ چیز رو بدست نمیاره.همیشه باید متعادل بود.”(توماس آنجلو)
پر بحثترینها
- واکنش ایلان ماسک به اظهارات نژادپرستانه کارگردان Avowed
- نقد و بررسی بازی STALKER 2: Heart of Chornobyl
- مدیرعامل ناتی داگ: بازی بعدی هیجانانگیزترین پروژهای است که روی آن کار کردهایم
- شایعه: پورت PS5 بازی Forza Horizon 5 آماده است اما تاریخ عرضه مشخصی ندارد
- مشکلات متعدد بهینهسازی STALKER 2 روی ایکس باکس سری ایکس؛ رسیدن به نرخ فریم صفر در مکانهای شلوغ
- تحقیقات جدید FTC علیه مایکروسافت آغاز شده است
- اطلاعات جدیدی از مذاکره میان سونی و شرکت مادر FromSoftware منتشر شد
- رسمی: فروش پلی استیشن ۲ از ۱۶۰ میلیون واحد عبور کرد
- سهگانه Batman Arkham؛ آغاز، اوج و پایان یک افسانه
- تماشا کنید: Light of Motiram معرفی شد، کپی بیشرمانه از Horizon Zero Dawn
نظرات
:yes: :yes: :yes:
فرشید جان دمت گرم بخدا خیلی مقاله های عالی وجذابی مینویسی :-* :laugh: مخصوصا در مورد مافیا که من عاشقشم عاشق سری قبلی با ویتو که عالی بود واین سری هم توماس دمت گرم :-* 😉
بهترین بازی گانگستری مافیا بود که خیلی ازش لذت بردم و بهمن فهموند که زندگی تجارت نیست :lashes:
شدیدا منتظر رونمایی از مافیا ۳ در E3 هستم :drool: :yes:
این پیشنهادت خیلی خوب بود فرشید جان من با موزیک petri alanco سازنده موسیقی حماسی وزیبای ALEN WAKE 1 گوش دادم بسیار خوندنش لذت بخش تر شد دمت گرم برای پیشنهاد خوبت :-* 😉
خیلی خوبه 😀 خوشم میاد ازش
مافیا ۱ یک بازی خاطر انگیز و معرکه بود. نسخه ی دوم که دیگه حرف نداشت.
امیدوارم نسخه ی سوم هم معرفی بشه :yes:
عالی بود.خاطره های این بازی برام زنده شد :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
دوستان من کبل مافیا بازی نکردم ولی تعریفش رو زیاد شنیدم لطفا مافیا باز ها جواب بدن
مافیا یک و دو در چه سال هایی اومدن؟؟
برای pc هم هست ؟؟
اگه تام مرده پس مافیای ۳ چیه ؟؟
Mafia :
Aug 28, 2002 نقش اول تامی(توماس)
PC, PS2, XBOX
——————————————
Mafia 2 :
Aug 24, 2010 نقش اول Vito
PC , Xbox360 , Ps3
واقعا نگارشت زیبا بود…
موقع خوندن تمام اتفاقاتی که در بازی افتاده بود به یادم می اومد
این بازی بهترین سوم شخص زندگیم بود :inlove:
فوق العاده بود. :inlove:
واقعا دستت درد نکنه اینطور نوشتن کار هر کسی نیست حالا بهر حال مقاله ی خوبی بود.ولی یک مشکل که اگر اونو درست کنید بهتر میشه “دون” به سیسیلی که سر منشاء اکثر مافی در آمریکا هاست دون را به معنی “خان” میشه که اگر اینو درست کنید بهتر میشه چون”Don” خودش خارجی هست.ممنون 😉 مافیا هم یکش تو زمان خودش خوب بود ولی باز یک مشکلاتی داشت که تو زمان باز میشد بهتر باشه ولی گیمپلی بینقصی برای اون زمان بود مثلا توی ماشین سر نشینان معلوم نبونند که تنها چیزی که منو عذب میداد همین بود که اون زمان gta sa اینطور نبود. :yes: :yes:
این بازی خیلی قشنگ بود :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
ممنون از آقا فرشید گل ! که باز بیوگرافی یکی از شخصیت های محبوب گیمران رو گذاشتی !
هنوز صدای موزیک رادیوی ماشین هایش در گوشم است ! :inlove:
حتما دوباره بازیش میکنم ! یادش بخیر 🙄
همه این بیوگرافی به کنار ، اون نقل قول تام به کنار. عجیب دلم گرفت با خوندنش 🙁
ممنون فرشید جان
واقعا قشنگ بود من که حیرت زده شدم از این همه استعداد شما برای این مقاله.صد باریکلا.هزار آفرین
بازی قشنگی بود :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
من با مافیا زندگی کردم … اولین بازی که به شدت عاشق شخصیت بازی شدم … همه کارکتر های بازی به بهترین نحو زندگی یه آدمو نشون میدادن … صدا گذاری حرف نداشت .. زمانیم که نسخه فارسیشو گرفتم خیلی عالی دوبلش کرده بودن… Love You Thomas Angelo .. love You Mafia :yes: :yes:
“سپتامبر ۱۹۵۱ بود.دو جوان با اسلحه با اتومبیلی قرمز رنگ به سوی او آمدند.آقای آنجلو؟ بله خودم هستم.بفرمایید. این یک پیغام از طرف سالیاری… بنگ بنگ بنگ…”
اون دوتا جوان همون Vito و Joe بودن 🙂
بسیار زیبا ، فرشید جان خسته نباشید :yes:
من عاشق این بازیم بهترین بازی ای که توو عمرم کردم همین بازی بود در یک کلام فوق العاده :inlove: :inlove: :inlove: :inlove: :inlove: :inlove: