میهمانی مردگان در جهنم | نقد و بررسی بازی Afterparty
پرداخته شدن به ایدههای جدید و گاهی اوقات جنجالی، یکی از دلایلی است که همیشه نیم نگاهی به بازیهای Indie یا مستقل دارم. تکلیف بازیهای بزرگ و AAA که مشخص است. کم کم باید خود را برای Death Stranding و Need for Speed Heat آماده کنیم. Call of Duty Modern Warfare هم که به تازگی عرضه شده است. خبر خوش برای کاربران PC هم، انتشار بازی Red Dead Redemption 2 برای رایانههای شخصی محسوب میشود; عنوانی که بالاخره دیروز ( ۵ نوامبر ) به صورت رسمی در دسترس کاربران این پلتفرم قرار گرفت. صرف نظر از این که شما طرفدار چه ژانر و سبکی از بازیهای ویدئویی محسوب میشوید و اصلا کدام کمپانیها را قبول دارید یا ندارید، میتوان گفت که به صورت ماهانه شاهد انتشار چند بازی AAA هستیم که غالبا هم مثل بمب صدا میکنند. حالا یا به خاطر موفقیتشان، و یا به خاطر بازخوردهای منفی که دریافت میکنند. هرگز نمیتوان اهمیت تجربه چنین بازیهایی را انکار کرد ولی خب بازیهای مستقل هم ارزش خاص خود را دارند. حتی گاهی این بازیها، میتوانند پا به پای بازیهای AAA با بودجههای سرسامآور به رقابت بپردازند. عناوینی چون Hellblade: Senua’s Sacrifice، Celeste و همچنین Gris از جمله بازیهایی محسوب میشوند که از نظر کیفی، فراتر از دیگر بازیهای مستقل عمل کردهاند. به طور کلی، این چنین بازیها گاهی اوقات نیز مفاهیمی را با خود حمل میکنند که در بهترین AAAها هم یا نمیبینیم، یا خیلی کم رنگ دیده میشوند و یا به طور کلی به فراموشی سپرده شدهاند. داستانی مشابه با داستان بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice را در چند بازی دیگر دیدهاید؟ عنوانی که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد و کماکان از دید افرادی که آن را تجربه کردهاند، یک شاهکار لقب میگیرد. همچنین عنوان Gris محصول سال ۲۰۱۸ هم میتواند در بین مفهومیترین بازیهای مستقلی که تاکنون تجربه کردهاید، جایی را برای خود باز کند. در سال ۲۰۱۹، عنوان Sea of Solitude هم یک بازی مستقل و خاص دیگر بود که البته مشکلات فراوانش، اجازه خودنمایی به این بازی را ندادند. عنوانی که الکترونیک آرتس را به عنوان ناشر در کنار خود میدید و به لحاظ داستانی هم فوقالعاده بود.
به هر ترتیب، اهمیت روایت داستان و ایده اولیه برای بازیهای مستقل غیر قابل انکار است. چنین بازیهایی دنبال کنندگان کمتری داشته و تبلیغات و بازاریابیهای فراوان و حرفهای را ( به غیر از موارد استثنا ) پشت سر خود نمیبینند. به طبع توسط کاربران کمتری هم تجربه میشوند و برای این که به معروفیت برسند و برای استودیو توسعهدهنده اسم و رسمی دست و پا کنند، باید در یک چیزی، عالی ظاهر شوند. حالا این مورد گاهی اوقات میتواند روایت یک داستان باشد، گاهی اوقات پرداختن به یک ایده جدید و خلاقانه، بعضی وقتها تلاش برای زنده ماندن و جنگیدن برای بقا و گهگاهی هم کشتن دشمنانی که بیمهابا به بازیکن حمله میکنند. عنوانی که امروز قصد داریم در رابطه با آن صحبت کنیم، محصول استودیو آمریکایی Night School است. استودیویی که قدمت چندانی ندارد و تاسیس آن به تنها پنج سال قبل، یعنی اواسط سال ۲۰۱۴ برمیگردد. از آن روز تا به امروز، این استودیو تنها سه بازی را به بازار عرضه کرده و یکی از آنها هم فقط برای اندروید و آی او اس در دسترس است. استودیو Night School توسط Sean Krankel و Adam Hines تاسیس شده است. این روزها وقتی به موسسان استودیوهای بازیسازی مستقل نگاه میکنیم، خیلی اوقات به افرادی برخورد میکنیم که سوابق درخشانی را در کارنامه خود داشته و بر روی بازیهای بزرگ و یا در کمپانیهای مطرح فعالیت داشتهاند. خب خوشبختانه استودیو Night School هم چنین شرایطی دارد. Sean Krankel و Adam Hines پیش از این در Telltale Games و Disney Interactive Studios فعالیت داشتهاند. خب احتمالا Telltale Games را همه ما به خوبی میشناسیم و از سرگذشت آن هم کم و بیش مطلع هستیم; Disney Interactive Studios هم در سال ۲۰۱۶ پس از ۳۱ سال، بسته شد. اتفاق تلخی که مشابه آن در سال ۲۰۱۸ برای Telltale Games محبوب و دوست داشتنی هم رخ داد.
اولین محصول استودیو Night School در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. یک بازی تحت عنوان Oxenfree که با بازخوردهای مثبتی از منتقدین و بازیبازان همراه شد. طراحی هنری فوقالعاده بازی به همراه یک روایت داستانی تقریبا بینقص سبب شده بود که Oxenfree خیلی زود توجهات را به خود جلب کند به طوری که حتی در مراسمهایی نظیر Golden Joystick Awards 2016، The Game Awards 2016، ۱۳th British Academy Games Awards و چند رویداد دیگر هم حضور پیدا کرده و نامزد جوایز مختلفی شد. این بازی در مراسم The Game Awards در کنار عناوینی چون Mafia III، Uncharted 4: A Thief’s End و Inside یکی از نامزدهای جایزه بهترین روایت داستانی بود. جایزهای که نهایتا به Uncharted 4: A Thief’s End رسید. همچنین این بازی در مراسم Joystick Awards نیز یکی از نامزدهای دو جایزه بهترین بازی مستقل سال، و بهترین داستانگویی در بین بازیهای سال ۲۰۱۶ محسوب میشد. با وجود این که Oxenfree هرگز نتوانست برنده جایزه چشمگیری شود، اما به عنوان اولین محصول یک استودیوی تازه تاسیس شده، به شدت مورد تحسین و ستایش قرار گرفت. این بازی در دسترس انواع و اقسام پلتفرمها از جمله PC، Xbox One و PS4 قرار دارد. اکنون سه سال از انتشار بازی Oxenfree گذشته و با صرف نظر از بازی Mr. Robot که تنها در دسترس کاربران گوشیهای هوشمند قرار گرفته است، عنوان Afterparty دومین محصول استودیو Night School به شمار میرود. عنوانی که ایده جذاب، جدید و خلاقانهاش در ابتدا مرا شیفته خود کرد و هر چهقدر هم که در بازی بیشتر جلو میرفتم، عطش بیشتری برای ادامه دادن بازی پیدا میکردم. بازی Afterparty یک شروع گیجکننده و حتی عجیب را دارد و عملا ۱۰ دقیقه ابتداییاش، بازیکن را سردرگم و مات و مبهوت نگه میدارد. با پیشروی در داستان بازی است که شما متوجه میشوید که قضیه از چه قرار است و شما کنترل چه کسانی را در دست دارید و این جا کجاست. عنوان Afterparty در نگاه اول، برای افرادی که به بازیهای داستان محور علاقه دارند یک تجربه ضروری به نظر میرسد. این موضوع را بدون حتی تجربه آن و نگاه کردن به رزومه استودیو Night School و عنوان Oxenfree هم میتوان تشخیص داد. در ادامه در گیمفا با نقد و بررسی بازی Afterparty در خدمت شما هستیم. تا پایان با ما همراه باشید تا ببینیم این بازی داستان محور جدید، دست پخت جدید استودیو Night School به لحاظ کیفی، چه عملکردی را از خود بر جای گذاشته است.
همان طور که اشاره شد، داستان بازی در ابتدا میتواند غیر قابل درک باشد. به ویژه اگر تسلط کافی به زبان انگلیسی نداشته باشید به صورت کلی با فهمیدن داستان بازی مشکل خواهید داشت. سوای از داستان محور بودن بازی، جملاتی که دو شخصیت اصلی در طول بازی استفاده میکنند مقداری پیچیده هستند و حتی دانش سطحی در زمینه زبان انگلیسی هم برای متوجه شدن مفهوم دقیق جملات بیان شده در طول بازی توسط کاراکترها کفایت نخواهد کرد. به همین خاطر اگر به یک گیمر دیگر برخورد کردید که ادعا میکرد از داستان بازی Afterparty چیزی متوجه نشده و یا از آن لذت نبرده است، خیلی تعجب نکنید. بگذریم. داستان بازی از جایی آغاز میشود که ظاهرا یک سری دانشجو در حال گرفتن جشن فارغ التحصیلی خود هستند. بازی در یک فضای دو و نیم بعدی دنبال می شود و در این فضا شما کنترل دو شخصیت، یکی مذکر و یکی مونث را در دست خواهید داشت. Milo و Lola کاراکترهای اصلی بازی محسوب میشوند. چند دقیقه ابتدایی بازی را صرف خو گرفتن با دنیای بازی خواهید کرد. اگر کاربر PC هستید، میتوانید هم از کیبرد و هم از ماوس خود برای ایجاد تعامل با دیگران و یا راه رفتن استفاده کنید. پس از این که کمی زمان را در میهمانی گذراندید و به اندازه کافی خوشگذرانی کردید، ناگهان به شکلی سریع، محیط این میهمانی تغییر کرده و آن دانشجویان خوشحال و پر جنب و جوش تبدیل به یک سری جسد میشوند! به شما حق میدهم که پس از این اتفاق ناگهانی، تعجب کرده و احساس سردرگمی کنید اما در نظر داشته باشید که شروع بازی، دقیقا همینجاست! از این لحظه به بعد ماجراجوییهای مایلو ( Milo ) و لولا ( Lola ) آغاز خواهند شد.
در واقع مایلو و لولا مردهاند! چگونه؟ معلوم نیست! در چه زمانی؟ باید بفهمید! نکته جالب در رابطه با داستان بازی Afterparty، این است که خود مایلو و لولا اعتقادی به مرگشان ندارند و معتقدند که در این میان اشتباهی رخ داده. از این جالب تر، این است که هر دو یک راست به جهنم فرستاده میشوند و آن جا با NPCهای دیگر ملاقات خواهند داشت. افرادی رندوم که به تازگی مردهاند و اکنون باید در انتظار شکنجه، یا به عبارت درستتر، مجازات خود باشند. حتی خود لولا و مایلو، نمیدانند که چگونه سر از چنین جایی در آوردهاند. در طول مسیر داستانی بازی شما با کاراکترهای مختلفی آشنا خواهید شد. شاخصترین شخصیت بازی به جز دو کاراکتر اصلی، Sam، یکی از راننده تاکسیهای جهنم است. وی علاوه بر این که مامور انتقال شما از یک نقطه به نقاط دیگر است، یک حامی، یک دوست و یک راهنما نیز برای لولا و مایلو به شمار میرود. درست یا نادرست، به حق و یا به ناحق، لولا و مایلو در جهنم به سر میبرند و در حالت پیش فرض، این دو نفر هرگز پا به زمین نخواهند گذاشت و تا ابد باید در جهنم زندگی کنند. ولی خب یک راه برای خروج از جهنم و بازگشت به دنیای فانی وجود دارد و برای رسیدن به این راه باید ابتدا به میهمانی شاهزاده دروغها، لرد سیتن ( Lord Satan ) وارد شوند. در واقع اصل داستان هم از همینجا آغاز میشود. روند داستانی بازی آهنگ جالبی دارد. بازی با یک داستان جذاب آغاز میشود و بازیکن دوست دارد که آن را ادامه دهد. کمی از رسیدن شما به جهنم میگذرد و این آهنگ سیر نزولی پیدا کرده و دوباره حالت صعودی را به خود میگیرد. در بخشهایی از بازی روایت داستان کُند میشود. گاهی اوقات هم شاید احساس کنید که داستان بازی از روند اصلیاش مقداری فاصله گرفته ولی خب این موارد آنقدر چشمگیر نیست که روی تجربه شما تاثیرگذار باشند.
در واقع داستان نویسی و نحوه روایت آن را میتوان تحسین کرد. Afterparty شاید در این زمینه بهتر از Oxenfree نباشد ولی ضعیفتر هم نیست. این بازی توانسته از این لحاظ، در حد و اندازههای محصول قبلی استودیو Night School ظاهر شود ولی متاسفانه پیشرفتی در کار نیست. البته اجازه دهید در رابطه با مفهوم پیشرفت، جلوتر و در یک جای مناسبتر صحبت کرده و فعلا به جنبههای مختلف داستان بازی بپردازیم. عنوان Afterparty توانسته ارتباط بین دو کاراکتر اصلی بازی را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشد. لولا و مایلو دو دوست بسیار قدیمی هستند و رابطهشان به هیچ وجه حالت رمانتیک و عاشقانه به خود نمیگیرد. مایلو یک پسر نسبتا قد بلند، سفید پوست و دست و پا چلفتی است و در مقابل، لولا دختری سیاهپوست، باهوشتر، با عرضهتر و شجاعتر از مایلو به شمار میآید. این دو کاراکتر مکملهای خوبی برای یک دیگر به شمار میروند. در طول روند داستانی بازی هم بارها به گذشته این دو شخصیت پرداخته شده و شما با قرار دادن تکههای پازل زندگی این لولا و مایلو، میتوانید بهتر این دو شخصیت را بشناسید. روی هم رفته، بازی Afterparty به خوبی توانسته در قامت یک بازی داستان محور قوی ظاهر شود و در بحث نویسندگی، ایرادات کوچکش به چشم نیایند. یک موضوع مهم دیگر در رابطه با بازی Afterparty، بحث دیالوگهای موجود در بازی است. احتمالا با یک نگاه ساده به محیط و دنیای بازی، فکر کنید که این بازی، یک بازی مناسب کودکان است که خب شدیدا اشتباه میکنید! در عنوان Afterparty سعی شده از دیالوگهای کمدی هم استفاده شود تا بازی یک حالت طنز آمیز به خود بگیرد. سازندگان در محقق کردن این امر هم موفق بودهاند. ولی خب موضوع این است که این شوخیها ابدا مناسب سن و سال یک کودک در هیچ نقطهای از دنیا نیست و بیشتر حالت بزرگسالانه دارند. از دیالوگهای گاها مفهومی بازی هم نباید به سادگی گذشت. البته رعایت کردن چنین موضوعی برای بازیهای مشابه Afterparty، حکم رعایت کردن یک استاندارد را دارد. به عنوان یک بازی داستان محور، Afterparty از یک گیم پلی قوی و قابل دفاع بهره نبرده و طبیعتا این ضعف را باید در بحث داستان و جنبههای مختلف آن جبران کند. همین اتفاق هم رخ داده و Afterparty یک بازی داستان محور فوقالعاده به شمار میرود.
سبک بازی، سازنده و ناشر، بودجهای که به توسعه آن اختصاص داده شده و … پارامترهایی هستند که باید در بررسی یک بازی در نظر گرفته شوند. اما نکته مهم، این است که فارغ از تمامی این موارد، یک بازی باید بتواند از یک گیم پلی قابل قبول بهره ببرد که خب Afterparty در این زمینه لنگ میزند. اگر پاراگراف بالاتر را با دقت مطالعه کرده باشید، همان جا هم به ضعف گیم پلی بازی اشاره کردیم. میخواهید مشکل گیم پلی بازی را در یک جمله بدانید؟ کل گیم پلی بازی به قدم زدن و تعامل با شیطانها و یا مردگان دیگر محدود میشود. به ندرت در این میان، مواردی نظیر شبیه سازی بازی بسکتبال با یک جمجمه و رقصیدن و انجام حرکات موزون را نیز شاهد هستیم. البته همان طور که اشاره شد، چنین لحظاتی در بازی اولا خیلی کوتاه هستند و ثانیا خیلی کم اتفاق میافتند. بنابراین شما باید خودتان را برای تجربه عنوانی آماده کنید که در ذات گیم پلی خود به جز راه رفتن و حرف زدن با NPCهای دیگر، هیچ چیز دیگری را ندارد. خبر خوب این است که دنیای Afterparty خیلی گسترده و بزرگ نیست و برای رسیدن از نقطه A به نقطه B لازم نیست مسافت خیلی طولانی و اذیتکنندهای را پشت سر بگذارید. این مورد خیلی اوقات میتواند روی تجربه و لذت بازیکن از یک بازی مستقل یا AAA تاثیرگذار باشد. مثال AAA میخواهید؟ Tom Clancy’s The Division. به Pathologic 2 هم میتوان به عنوان یک بازی مستقل نگاه کرد که از چنین مشکلی رنج میبرد. به هر شکل، در Afterparty از این خبرها نیست و شما خیلی زود به مقصد مورد نظر خود خواهید رسید. مسافتهای طولانیتر و در واقع رفتن از یک منطقه به منطقه دیگر را هم از طریق تاکسی می پیمایید. البته خب مکالمات بین لولا، مایلو و سم ( راننده تاکسی ) هم به اندازه کافی حوصلهبر و خستهکننده هستند که برای به پایان رسیدن آن ها لحظه شماری کنید. این مکالمات همچنین زیاد اتفاق میافتند پس خودتان را برای این موضوع هم آماده کنید. در حین تجربه بازی Afterparty، بازیکن باید با دیمونها و مردگان زیادی تعامل داشته باشد. وجه اشتراک هر دو گروه، خوشرفتار بودن آنهاست. احتمالا با نگاهی به تصاویر همین مطلب هم میتوانید حدس بزنید که جهنم Afterparty با جهنمی که در کتابها خواندهایم، در فیلمها دیدهایم و یا در دیگر بازیها تجربه کردهایم زمین تا آسمان تفاوت دارد. این موضوع در رابطه با ساکنین جهنم هم صدق میکند.
شیاطین حاضر در جهنم بازی Afterparty به شغل خود متعهد هستند اما ابدا بد اخلاق نیستند. شاید طراحی آنها در مقیاس خود بازی Afterparty مقداری ترسناک باشد ولی خب در تعامل با آنها متوجه خواهید شد که دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد. حتی بسیاری از آنها حالت فان دارند و این موضوع به هرچه طنزتر شدن این بازی کمک کرده است. شما در تعامل با سایر NPCهای بازی همیشه دو انتخاب خواهید داشت. انتخابهای شما در واقع دیالوگهایی هستند که تاثیر خاصی هم بر روی گیم پلی بازی نخواهند داشت. همین موضوع باعث میشود که دست شما با ماوس همیشه مشغول باشد. همان طور که اشاره کردیم، انتخاب دیالوگ بین A و B غالبا تاثیر خاصی بر روی گیم پلی بازی ایفا نکرده و همین موضوع باعث میشود که شما پس از مدتی، از این سیستم هم خسته شوید. گفتنی است که یک بخش نسبتا مهم دیگر در گیم پلی بازی Afterparty، نوشیدن است! نوشیدنیهای بازی با هم متفاوت هستند. بسته به نوع الکلی ( البته در این بازی Hellcohol ) که در نوشیدنی مورد نظر شما وجود دارد، یک دیالوگ جدید برایتان باز میشود. همچنین با نوشیدن الکل در بازی Afterparty، تصویر برای چند ثانیه حالت تار به خود خواهد گرفت. نوشیدن نوشیدنی یکی از بخشهای مهم و لذتبخش گیم پلی بازی محسوب میشود به طوری که حتی گاهی اوقات، تنها دیالوگ درست در رابطه با یک Task، همان دیالوگی است که از طریق مصرف نوشیدنی برایتان باز میشود. دنیای بازی Afterparty عاری از پازل نیست اما خب مجموعا سبک بازی به شکلی است که چالشهای پیش روی لولا و مایلو تحت عنوان پازل یا معما شناخته نخواهند شد. Afterparty بازی بسیار سادهای است. با توجه به محیط و دنیای کوچک بازی، شما لازم نیست که دنبال چیزی بگردید. همچنین برای هر چالش در مقابل لولا و مایلو تنها یک راه حل وجود دارد و برای رسیدن به آن، در بدترین حالت باید ۳ الی ۵ دقیقه راه بروید.
به همان اندازه که دیالوگها در یک بازی داستان محور لازم و ضروری هستند، به همان اندازه هم این دیالوگهای طولانی در بازی Afterparty میتوانند خستهکننده قلمداد شوند. عموما بازیهایی که این فرم را دارند، به شما اجازه میدهند تا دیالوگها را Skip کنید. در Afterparty حتی این سیستم هم وجود ندارد و شما مجبور هستید که از ابتدا تا انتهای یک دیالوگ را گوش داده و دنبال کنید. خب شنیدن صحبتها و تعاملات بین کاراکترهای بازی گاهی اوقات واقعا برای درک داستان واجب است. منتهی برخی دیالوگها نیز عملا روی درک شما از دنیای بازی تاثیر خاصی نمیگذارند. به عنوان مثال، استودیو Night School میتوانست در جدیدترین محصول خود، این اجازه را به بازیکن بدهد تا سکانسهای مربوط به حرکت تاکسی از یک نقطه به نقطه دیگر را Skip کند. نمیتوان گفت که این سکانسها در بازی اضافی هستند ولی خب دنبال کردن آنها حوصله زیادی میطلبد. به خصوص این که شما در تمام طول بازی در حال صحبت کردن با دیگران هستید و تنها راه تعامل و ایجاد ارتباط با محیط، همین است. به محیطهای مختلف که پا میگذارید، معمولا یک صحبت جانبی در جریان است که میتوانید به آن بپیوندید. تا جایی که من شخصا برخی از این مکالمات را دنبال کردم، این مکالمات اطلاعات مفیدی در رابطه با خط اصلی داستانی بازی به شما نداده و بیشتر در رابطه با فرعیات صحبت میکنند. فرعیاتی که حقیقتا شنیدن و دانستنشان اصلا و ابدا برایم جذابیتی نداشت. دیالوگهای دو کاراکتر اصلی گاهی اوقات با لولا و گاهی اوقات با مایلو گفته میشوند. در حقیقت، بازی به صورت اتوماتیک بین این دو شخصیت سوییچ میکند. به این ترتیب در دقایقی از بازی کنترل لولا را در دست خواهید داشت و چند دقیقه بعد هم مایلو را کنترل خواهید کرد. سوای از اهمیت مساوی و یکسان هر دو کاراکتر، شما باید بتوانید با هر دو شخصیت اصلی بازی ارتباط برقرار کنید.
همان طور که اشاره کردیم، دنیای بازی Afterparty یک دنیای دو و نیم بعدی است که به شکلی هنرمندانه طراحی شده است. همان طور که قبلا هم به این نکته اشاره کرده بودیم، اصلا جهنم دنیای Afterparty با جهنمی که تعریف آن در ذهن شماست کاملا در تضاد است. جهنمی که در دنیای Afterparty میبینیم بیش از این که محلی برای مجازات باشد، یک دنیای جدید برای گناهکاران است که در کنار هم جمع شده و بنوشند و بخوانند و تئاتر تماشا کنند. طراحی Demonها ( شیطانهای دنیای Afterparty ) به غیر از چند مورد خاص، تقریبا مشابه هم صورت گرفته و تفاوتهایی جزئی دارند. طراحی دیمونها در مقیاس خود بازی Afterparty قابل قبول است و جای انتقاد باقی نمیگذارد. حال در این میان شما با Demonهایی مثل Mary Wormhorn نیز ملاقات خواهید کرد که به لحاظ ظاهری متفاوت با دیگر شیطانهاست. در مجموع، دنیای Afterparty بیشتر یک دنیای تیره است تا روشن. در ترکیب رنگهایی که صورت گرفته، سعی شده که محیط بازی بیشتر با رنگهایی ترسیم شوند که با قرمز و سیاه ست میشوند. به این ترتیب، میتوان گفت که طراحی دنیای Afterparty شاید خلاقانه نباشد، ولی هنرمندانه است. حداقل از لحاظ هنری، مشکلی با جهنم ۲٫۵ بعدی Afterparty نخواهید داشت. به لحاظ فنی اما، Afterparty بی نقص نیست. باگها در خیلی از بازیها دیده میشوند و برای گیمرها و برنامهنویسها، این موارد تقریبا طبیعی محسوب میشوند. ولی خب برای یک بازی در مقیاس و بزرگی Afterparty، انتظار میرود که شاهد باگ نباشیم. بارها برای من پیش آمده که شخصیتهای اصلی از وسط بدن دیمونها عبور کرده و وارد یک محیط جدید شوند! لازم به ذکر است که شخصا، هرگز باگی که بتواند خیلی آزاردهنده باشد را پیدا نکردم ولی خب انتظار میرفت که همین باگها هم جایی در این بازی نداشته باشند.
برخلاف بسیاری از بازیهایی که سبکشان به سبک Afterparty نزدیک است، شما در Afterparty به ندرت صدای موسیقی را خواهید شنید! در واقع اصوات دنیای بازی به دیالوگهای NPCها و لولا و مایلو محدود میشوند. پس از ورود مایلو و لولا به جهنم، مشخصات اعضای تیم سازنده ذکر شده و نام صداپیشههای بازی نیز را میتوانید مشاهده کنید. خوشبختانه صداپیشگان بازی Afterparty به بهترین نحو ممکن کار خود را انجام دادهاند. نکته دیگر، این است که صدای کاراکترها با احساساتشان هماهنگی کامل دارد. این مورد این روزها حتی گاهی اوقات در برخی از بازیهای بزرگ هم نادیده گرفته شده و رعایت نمیشود. در حالی که در بازی Afterparty، توسعهدهندگان دقت کافی به خرج دادهاند و در بحث مربوط به صداگذاری و موسیقی هم عملکردی قابل قبول و تقریبا بدون مشکل را از خود بر جای گذاشتهاند.
بدون تردید ماجراجوییهای Milo و Lola پس از مرگشان در جهنم میتواند تبدیل به یکی از بخشهای گیمینگ مورد علاقه شما در سال ۲۰۱۹ تبدیل شود. جهنمی که میشناسیم تفاوتهای زیادی با جهنم بازی Afterparty دارد ولی خب در مجموع، صرف نظر از اعتقادات شخصی و مذهبی هر شخص، این بازی میتواند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. حرفهایی که دست کم طی چند سال اخیر در بازیها یا زده نشده و یا به آن توجه کافی نشده است. مایلو و لولا در ماجراجوییهای خود با افراد زیادی همصحبت خواهند شد. با هیولاهای جهنم، با قاتلها، با افراد معروفی که دیگر در قید حیات نیستند، با دزدها و خلاصه با قشرهای مختلف تعامل خواهند داشت. این دو در طول گشت و گذرهای خود در جهنم در رابطه با گذشته خود صحبت میکنند و گاهی اوقات هم به خاطر آن مورد شماتت قرار میگیرند. به هر شکل، عنوان Afterparty یک بازی مستقل با کیفیت است که البته ایرادات بخش گیم پلی آن را هم نمیتوان نادیده گرفت. با وجود این ایرادات، تجربه Afterparty برای آن دسته از افرادی که به بازیهای داستان محور علاقه دارند، و برای گیمرهایی که اهل دنبال کردن و تجربه بازیهای مستقل هستند به شدت توصیه میشود. و اما اگر شما جزو هیچ یک از این دو دسته نیستید، باز هم به نظر من، این عنوان را از دست ندهید. میدانم که این روزها، در سبک و ژانرهای مختلف بازیهای مورد انتظار زیادی در صف عرضه قرار دارند و برخی هم منتشر شدهاند، با این وجود، اگر یک روز وقت خالی پیدا کردید، سعی کنید Afterparty را تجربه کنید. یک بازی کم حجم و ارزشمند که بعید میدانم اوقات تلخی را برای مخاطبانش رقم بزند.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
دست اقای اریامقدم درد نکنه به نظر خیلی جالب میاد
از این مدل بازیا خوشم میاد.بیشتر هنر و احساس توش به کار برده شده