همه جا با گرگ سفید | نقد و بررسی The Witcher 3: Complete Edition نسخه سوئیچ
بیشک اکثر قریب به اتفاق بازیکنان یا سری ویچر را تجربه کردهاند و یا بارها نام این سری به گوششان خورده است. سری بازیای که اولین نسخهاش در سال ۲۰۰۷ عرضه شد و کم کم پیشرفت کرد و در نهایت نسخه سومش در سال ۲۰۱۵ تبدیل به یکی از شاهکارهای صنعت بازی شد. عنوانی که باعث شد استودیو سازندهاش از یک شرکت معمولی تبدیل به یکی محبوبترین استودیوهای صنعت ویدیو گیم بشود. حال بعد از گذشت حدود ۴ سال از عرضه نسخه سوم بازی، نوبت به عرضه این عنوان برای کنسول Switch رسیده است و در ادامه قصد بررسی آن را داریم.
معمولاً در ابتدای نقدها به تاریخچه بازیها میپردازیم اما از آن جایی که در مورد سری ویچر بارها بحث شده است و احتمالاً خیلیها از تاریخچه ساخت بازیهای آن آگاه هستند، در ابتدای مقاله میخواهیم بیشتر در مورد خود استودیو سی دی پراجکت صحبت کنیم. این استودیو در ابتدا در سال ۱۹۹۴ توسط Marcin Iwiński و Michał Kiciński به عنوان شرکتی که وظیفه ترجمه (Localization) بازیهای استودیوهای دیگر به زبان لهستانی را داشت تأسیس شد. این استودیو در اوایل مسئولیت ترجمه بازی Baldur’s Gate که ساخته شرکت بایوور بود را بر عهده گرفت و از این طریق با افراد صاحبنام سبک نقش آفرینی آشنا شد. چندین سال برای این استودیو به همین وضعیت گذشت تا این که کم کم آنها تصمیم گرفتند که به طور جدی به خود صنعت بازی و ساخت آن ورود بکنند و اولین منبع الهام خود برای ساخت بازی را نیز مجموعه ویچر نوشته اندرو ساپکوفسکی قرار دادند. حقوق ساخت ویچر در آن زمان در دست یک استودیو لهستانی دیگر بود که از آن IP هیچ استفادهای نکرده بود و سی دی پراجکت موفق شد به راحتی حق ساخت آن را از این شرکت خریده و همین طور نویسنده این مجموعه را نیز برای ساخت بازی از روی عناوینش قانع کند. پس از آن این شرکت به طور رسمی استودیوی بازیسازی خود را با نام CD Projekt RED در سال ۲۰۰۲ و به سرپرستی Sebastian Zieliński تأسیس کردند. در ابتدا این استودیو هیچ ایدهای در مورد این که چگونه باید بازیسازی کنند نداشته و یکسری دموی تکنیکی خیلی ضعیف از بازی ویچر با نمای ایزومتریک ساختند. با این وجود کم کم این دموی تکنیکی رها شد و افراد مختلف در استودیو ایدههای مختلفی برای ساخت بازی داشتند. در این جا بود که ارتباطات این شرکت با بایوور مؤثر واقع شد و آنها توانستند در E3 2004 در غرفهای کوچک کنار غرفه بایوویر ظاهر شده و خود را به جهانیان معرفی کنند و در ضمن از مشورتهای این استودیو نیز بهره ببرند. بعد از این ناگهان توجهات به این استودیو جلب شد و با جذب افراد مختلف، تعداد افراد شاغل در آن از ۱۵ نفر به بیش از ۱۰۰ نفر رسید و فرایند ساخت نسخه اول ویچر سرعت گرفت. در نتیجه این اتفاقات، این استودیو موفق شد که نسخه اول این سری را عرضه کند و از آن پس به عنوان یک استودیو مهم بازیسازی نقش مهمی پیدا کرد. هر چند نسخه اول ویچر در حد نسخههای بعدی آن نبود اما به هر حال عنوان خوبی بود و به عنوان بازی اول، بازی دستاورد بسیار مهمی برای این شرکت محسوب میشد. پس از آن با عرضه ویچر ۲ این شرکت نشان داد که واقعاً مهارت بالایی در ساخت عناوین نقش آفرینی دارد. عرضه ویچر ۳ و موفقیتهای بسیار بالای آن نشان داد که موفقیتهای نسخه دوم تصادفی نبوده است و قرار است با عناوین فوقالعادهای از سوی این استودیو رو به رو باشیم.
با این مقدمه به سراغ نقد خود بازی میرویم. داستان بازی با ملاقات گرالت با ینفر و اطلاع از درخواست ملاقات امپراتور با او شروع میشود. امپراتور امهیر از گرالت میخواهد تا دخترخواندهاش Ciri را که خون Elder Blood در رگهایش جاری است و از قدرت جادویی بالایی برخوردار است، پیدا کرده و به پیش او برگرداند و بدین ترتیب، مأموریت گرالت برای پیدا کردن Ciri که حکم دخترخوانده گرالت را هم دارد، آغاز میشود. برای پیدا کردن Ciri، گرالت به مکانهای مختلفی سر میزند تا از او ردی بیابد و در این میان، هر جایی که ردی از او مییابد، نشانههای حملات گروه مخوف Wild Hunt نیز آرامآرام نمایان میشود. بدین ترتیب، کم کم داستان بازی از شکل شخصی که برای گرالت دارد خارج میشود و وارد فاز شناسایی خطر اصلی گروه Wild Hunt میشود تا معلوم شود هدف این گروه دقیقاً چیست و تا چه حد باید نگران آنها بود. بیش از این به داستان اصلی بازی اشاره نمیکنیم تا اگر هنوز بازی را تجربه نکردهاید، خودتان آن را انجام بدهید و نقاط مختلف آن را کشف کنید.
نکته اصلی که سری ویچر و مخصوصاً ویچر ۳ رعایت کرده است، ارائه حجم عظیمی از مأموریتهای فرعی متنوع و گوناگون در کنار داستان اصلی است. مأموریتهای فرعی بازی بسیار گسترده هستند و از مأموریتهای ساده شکار هیولا آغاز شده و به مأموریتهایی میرسند که بعضاً روی داستان اصلی هم اثر میگذارند و حتی به اندازه یک بازی کامل محتوای داستانی دارند. شاید اگر ویچر ۳ تنها بخش داستانی اصلی خود را داشت، نمیتوانست تا این حد موفق ظاهر شود و بخش زیادی از موفقیتهای بازی مدیون طراحی فوقالعاده مأموریتهای فرعی بازی است. مأموریتهای فرعی بازی شخصیتهای خاص خودشان را دارند که تکتک، با شخصیت پردازی کاملی همراه بوده و تبدیل به افرادی باورپذیر میشوند. این موضوع باعث میشود که بازی بتواند دنیایی پویا، زنده و قابل باور برای بازیکنان بسازد. دنیایی که فارغ از داستان اصلی آن، در هر گوشهاش اتفاقات مختلفی به وقوع میپیوندد و شما نیز میتوانید در این رویدادهای نقش خود را ایفا کنید.
در این میان، شخصیت پردازی کاراکترهای اصلی داستان نیز نباید گذشت. از گرالت به عنوان پروتاگونیست اصلی بازی گرفته تا سیری که قدرتهای مرموزش، دلیل اصلی وقوع اتفاقات مختلف است و حتی پادشاه Wild Hunt که آنناگونیست اصلی بازی محسوب میشود، هر کدام اخلاقیات و ویژگیهای شخصیتی خاص خود را دارند و حتی پادشاه Wild Hunt با وجود این که نقش منفی اصلی داستان است، صرفاً یک بد مطلق نیست و برای انجام کارهایش دلایل خاص خود را دارد. همه این موارد باعث میشوند که سطح بازی از نظر روایی بسیار بالا برود.
در کنار داستان اصلی بازی، دو بسته الحاقی بزرگ Hearts of Stone و Blood and Wine نیز برای بازی عرضه شده بود که همراه نسخه Complete Edition سوئیچ قرار دارند. در بسته الحاقی اول، داستان به شکلی ساده و معمولی شروع میشود و کم کم فضای آن پیچیدهتر میشود و ماجراهای مختلفی وارد کار میشوند و در اثر رویدادهای این بازی، با یکسری از عجیب و غریبترین موجودات دنیای ویچر رو به رو خواهید شد. نسخه Blood and Wine در عوض در همان ابتدا شما را وارد یک نبرد هیجان انگیز میکند. سپس تا مدت اندکی روند بازی کمی آرام میشود و سپس کم کم اجزای مختلف داستان رو میشوند و همان طور که احتمالاً از اسم بسته الحاقی نیز میتوانید حدس بزنید پای ومپایرها به داستان باز میشود.
هر دوی این بستهها در گسترش دنیای ویچر کاملاً موفق عمل کردهاند. از یک طرف بسته Hearts of Stone داستانی جذاب و زیبا را روایت میکند که عموماً در همان مناطق اصلی بازی به وقوع میپیوندد و در این میان شما را با موجودات عجیب و غریبی و البته بسیار قدرتمندی که در دنیای این سری وجود دارند آشنا میکنند. هیولاهای انسان نمایی که حتی پتانسیل قرارگیری به عنوان شخصیت اصلی کل بازی را هم داشتند. در نقطه مقابل، بسته الحاقی دیگر شما را به طور کامل وارد محیطی به نام Toussaint میکند که سرزمینی دیگر در دنیای بسیار بزرگ ویچر است و از نظر نمونه واقعی، میتوان آن را تا حدی معادل با فرانسه دانست. سرزمینی که هیولاهای خاص خود را دارد و انسانهایش از نظر روحیه و خلق و خو، با مردمان سرزمینهایی که در بازی اصلی دیده بودیم متفاوت هستند. همین موضوع در کنار باز شدن پای ومپایرها به داستان به صورت خیلی جدی، آشنایی شما با روند سلسله مراتبی آنها و بسیاری مسائل دیگر باعث میشود که این بسته نیز محتوایی بسیار زیاد و گسترده برای عرضه به شما داشته باشد.
هر دوی این بستههای الحاقی داستانی بسیار طولانی و کامل به همراه تعداد زیادی مرحله فرعی ارائه میدهند. به این ترتیب، تنها در مقام مقایسه به خود بازی اصلی است که این دو عنوان را میتوان بسته الحاقی دانست و اگر بخواهیم مستقلاً به آنها نگاه کنیم، تقریباً در حد یک بازی کامل محتوا برای ارائه به بازیکنان دارند. محتوایی که شاید اگر دست استودیوی دیگری میافتاد، به عنوان یک Spin-off از بازی اصلی و با قیمتی بسیار بیشتر از این بستههای الحاقی آن را منتشر میکرد. اکنون اما به هر حال همه این بستهها در نسخه Complete Edition برای سوئیچ در دسترس هستند و با خرید این نسخه، بازیکنان خیالشان از بابت این که همه محتوای داستانی بازی را دریافت کردهاند، راحت خواهد بود.
با تمام این مسائلی که گفتیم، بیشک داستان سری ویچر را باید یکی از ارکان اصلی موفقیت آن دانست. از یک سمت شخصیت پردازی خوب کاراکترهای اصلی و ارائه روایتی جذاب برای داستان آن و از سوی دیگر وجود مأموریتهای فرعی که از نظر روایی بسیار عمیق طراحی شدهاند و شخصیتهای خاص خود را دارند، باعث میشود که دنیایی زنده و پویا در بازی شکل بگیرد و با داستان بستههای الحاقی، به پویایی این دنیا و پیش زمینههای غنی آن بیش از پیش افزوده میشود. ترکیب این موارد، در کنار مدت زمان بسیار زیاد داستان و مأموریتهای فرعی بازی باعث میشود که در مجموع با اثری عالی از لحاظ داستانی طرف باشیم.
پس از داستان به سراغ گیم پلی بازی میرویم. بخشی دیگری که ویچر ۳ در آن با قدرت بسیار زیاد ظاهر شده است. بازی به طور کلی یک عنوان جهان باز است که از چندین محیط جدا از هم تشکیل شده و هر یک از این محیطها، مساحتی بسیار گسترده را برای کند و کاو در اختیار بازیکنان قرار میدهند. با این وجود صرف قرار دادن یک محیط بزرگ باعث نمیشود که بازی از نظر سطح کیفی در رده بالایی قرار بگیرد ولی همان طور که میدانید، ویچر ۳ از نظر سطح کیفی گیم پلی عنوان بسیار موفقی محسوب میشود؛ پس باید بررسی کنیم که چه عواملی در این دنیای بزرگ باعث شدهاند که بازی به این موفقیت برسد.
اولین عامل مهم، وجود مأموریتهای گوناگون در سرتاسر این نقشه بزرگ است. گاهی اوقات یک بازی صرفاً نقشهای بزرگ در مقابل شما قرار میدهد اما اکثر مأموریتهای خود را به نقاط خاصی از این نقشه محدود میکند. در ویچر ۳ اما در طول مأموریتهای مختلف داستانی و فرعی آن به نقاط بسیار زیادی از نقشه سر میزنید و از اکثر فضاهای آن به شکلهای مختلف استفاده شده است. نکته مهم در این مورد نیز همین است که شما به هر جایی از نقشه بازی که بروید، با گستره عظیمی از مأموریتهای فرعی مختلف رو به رو خواهید شد که بعضی به سادگی قابل انجامند و برخی نیز داستانی پیچیده در دل خود دارند و شما را با خود به جاهای مختلف نقشه میبرند. این مأموریتها باعث میشوند که نقاط مختلف نقشه به شکل خالی و بیمعنی نباشند و از تکتک فضاهای آن استفاده مختلف بشوند. به عنوان مثال در همان اوایل بازی در یکی از مأموریتهای اصلی با یک فضای نسبتاً باز رو به رو میشوید که شاید در خیلی از بازیها صرفاً از آن به عنوان مکانی برای بزرگتر کردن بازی استفاده شود اما در عوض در همین محیط و در اول بازی باید با یک گریفین پرنده که مانورهای حرکتی گستردهای دارد مبارزه کنید و ضرورت حضور این محیط بزرگ برای شما مشخص خواهد شد. در این میان، فارغ از فضای باز و کلی نقشه اصلی بازی، تعداد زیادی محیط درون ساختمانی، سیاهچال و… نیز در بازی وجود دارند که هر کدام متناسب با داستان در جای خود به کار میآیند و باعث گستردهتر شدن هدفمند بازی میشوند.
نکته مهمی که در زمینه خود این محیطها وجود دارد، طراحی بسیار خوب آنها از نظر ظاهری است. بخش زیادی از این محیطها شکل خاص و منحصر به فرد خود را دارند که باعث میشوند در اثر گشت و گذار در آنها بتوانید با شکل کلیشان آشنا شوید و آنها را بشناسید. هر چند بازی برای مأموریتهایش به صورت یک مسیریاب مکانها را برای شما مشخص میکند اما حتی امکان این که بعضی مأموریتها صرفاً بر اساس توصیفات افراد مختلف از یک مکان به کاربر داده بشوند، وجود داشت که البته به دلیل ریسک بالای استفاده از چنین نوع مأموریتهایی، سازندگان بازی سراغ این نوع نرفتهاند؛ هر چند که با توجه به طراحی خوب و منحصر به فرد محیطها به نظر میرسد که بازی پتانسیل چنین مأموریتهایی را داشت.
موضوع دیگر حجم بسیار زیاد کارهایی است که در بازی قابل انجام است. از یک سو انجام مأموریتهای اصلی و فرعی بازی قرار دارند که طبیعتاً بخش زیادی از بازی را در بر میگیرند؛ اما از سوی دیگر، امکان صحبت با افراد مختلف، انجام کارهای جانبی نظیر ساخت زره و سلاح، گشتن به دنبال سلاحهای افسانهای ویچرها، انجام بازی Gwent و… همگی از کارهایی هستند که در محیطهای مختلف بازی قابل انجام است و باعث میشود که در اکثر نقاط نقشه، علاوه بر مأموریتهای مختلف، کارهای قابل انجام زیادی وجود داشته باشد.
در بند قبل اشاره به بازی Gwent کردیم. این بازی که از طریق یکسری کارت انجام میشود، به شکلی بسیار عمیق و دقیق در بازی پیاده سازی شده است. همان طور که احتمالاً میدانید، محبوبیت این بازی کارتی در بین بازیکنان به قدری بالا رفت که استودیوی سازنده اقدام به ساخت یک عنوان مستقل بر اساس این بازی کارتی کرد. این موضوع به خوبی نشان میدهد که چه قدر حجم جزئیات و محتوای قرار گرفته در بازی بالاست. در میان بازیهای بسیار زیادی که هر ساله انجام میشوند، تعداد بسیار کمی از بازیها موفق میشوند که ریزمکانیزمهای موجود در بازی را تا این حد خوب پیاده کنند که پتانسیل ساخت بازی مستقل جداگانه از آنها به وجود بیاید. از این بابت واقعاً باید به تیم طراحی بازی (Game Design) ویچر برای طراحی این تعداد بالا از مکانیزمهای تودرتو و عمیق تبریک گفت.
موضوع دیگری که قطعاً اهمیت بسیار بالایی دارد، سیستم مبارزات بازی است. اگر با داستان ویچر آشنایی داشته باشید، میدانید که گرالت و به طور کلی شکارچیان هیولا در دنیای بازی از دو شمشیر استفاده میکنند. یکی از شمشیرها تیغه فولادی دارد و برای مبارزه با دشمنان انسانی از آن استفاده میشود و دیگری تیغهای از جنس نقره داشته و از آن برای کشتن هیولاها استفاده میشود. طبیعی است که این دو سلاح از هم مجزا هستند و داشتن سلاح فولادی قوی، موفقیت شما را در مقابل هیولاها تضمین نمیکند و از این رو همیشه باید سعی کنید از طریق جست و جو در محیط و یا استفاده از آهنگریها، هر دو سلاح خود را ارتقا دهید. قابلیت دیگر ویچرها نیز استفاده از یکسری از تواناییهای جادویی به نام Sign است. در کل چهار Sign به نامهای Igni، Aard، Yrden، Axii و Quen در بازی وجود دارد. Igni به گرالت امکان استفاده از آتش در مقابل دشمنان را میدهد، Aard با اجرای یک موج ضربه قوی، دشمن را گیج میکند، Quen نقش یک سپر محافظ را دارد، Axii کنترل ذهن دشمنان را در اختیار شما قرار میدهد و باعث میشود که برای مدتی نتوانند به شما حمله کنند و در نهایت Yrden باعث کند شدن دشمنان در یک ناحیه خاص میشود. شاید در ابتدا این تواناییها خیلی متنوع به نظر نرسند ولی باید بدانید که ترکیب همین تواناییها در مبارزه با دشمنان مختلف باعث گوناگونی بسیار زیادی در بازی شده است که تنوع بازی را به شدت افزایش میدهد. به عنوان مثال Yrden صرفاً نقش یک کند کننده را ندارد و باعث آسیبپذیر شدن دشمنانی که به شکل روح هستند نیز میشود و از این رو برای شکست دادن دشمنان شبح مانند، بهترین گزینه استفاده از Yrden است. در مقابل استفاده از جادویی نظیر Igni در مقابل هیولاهایی که از جنس چوب هستند و یا با جنگل ارتباط دارند، منطقاً انتخاب بسیار مؤثری است. نکته مهم دیگر نیز این جاست که هر کدام از این ۵ توانایی، یک حالت جایگزین یا Alternate نیز دارند که باعث تغییر توانایی آنها میشوند. به عنوان مثال حالت جایگزین Axii به طور کامل دشمن را تبدیل به یک متحد برای شما میکند و باعث میشود که دشمنان به نفع شما بجنگند و یا توانایی جایگزین Igni باعث میشود که به جای یک انفجار آتشین، شعلهها به صورت پیوسته از دستان گرالت خارج شوند. به علاوه ارتقاهای دیگری نیز برای هر کدام از این جادوها در نظر گرفته شدهاند که باعث میشود که عمق سیستم جادویی بازی بیشتر بشود و حالتهای متنوع بیشتری امکان پذیر بشود.
طبیعتاً یک سیستم مبارزاتی بدون دشمنان متنوع تکمیل نمیشود. هیولاهای مختلفی که در بازی قرار داده شدهاند، باعث میشوند تا در حین تجربه این عنوان به طور کامل حس حضور در نقش یک شکارچی هیولای حرفهای به شما دست بدهد. از هیولاهای کوچکتر نظیر Ghoul ها گرفته تا موجودات پرندهای نظیر Griffin، Wyvern و همین طور هیولاهای عجیب و غریب خاص این سری نظیر Leshen و حتی موجوداتی نظیر ومپایرها در گونهها و انواع مختلف در بازی حضور دارند. طبیعتاً هر کدام از این موجودات نیز تواناییهای خاص خود را داشته و نقاط ضعف مخصوصی دارند و در هنگام مبارزه با هر کدام از آنها باید بهدقت این موارد را بررسی کرده و با آنها مبارزه کنید. شاید در اوایل بازی کشتن دشمنان آسان به نظر برسد ولی با جلو رفتن در بازی و مخصوصاً در درجات سختی بالاتر با دشمنان سرسخت بسیاری رو به رو خواهید شد که شکست دادنشان دشوار خواهد بود و نیاز به بررسی درست حرکات آنها دارد. البته اگر در درجات سختی خیلی پایین به انجام بازی بپردازید، احتمالاً مبارزات بازی عمق کافی را برای شما نخواهند داشت و از این رو توصیه میکنم که برای استفاده صحیح از تمام مکانیزمهای بازی، آن را در درجات سختی بالاتر تجربه کنید.
در این میان اهمیت اسب گرالت یعنی Roach را نیز نباید فراموش کرد. در طول بازی به دلیل مسافتهای طولانی بین مکانهای مختلف، بسیاری از اوقات برای جابهجایی از اسب استفاده خواهید کرد و خوشبختانه مکانیزم حرکتی این حیوان نیز در بازی به خوبی پیاده سازی شده است تا در هنگام استفاده از آن مشکلات کنترلی گریبان گیرتان نشود. به علاوه مکانیزم مبارزه از روی اسب نیز پیاده سازی شده است. البته اکثر اوقات برای مبارزه با دشمنان مجبور به پیاده شدن از اسب خواهید بود اما برای مقابله با دشمنان کوچکتر میتوان از اسب استفاده کرد.
موضوع دیگر بازی اهمیت بالای کیمیاگری و ساخت معجون است. در بسیاری از بازیهای نقش آفرینی مکانیزم ساخت معجون وجود دارد ولی در اکثر اوقات به جز معجون سلامتی، این مکانیزم بیاستفاده باقی میماند. در ویچر ۳ اما این طور نیست و در بسیاری از موارد، واقعاً به استفاده از معجونها نیاز پیدا خواهید کرد. شاید در ابتدا و در بسیاری از مبارزات به استفاده از این معجونها نیاز پیدا نکنید ولی اگر در درجات سختی بالا به انجام بازی بپردازید، بسیاری از اوقات باید به درستی هیولایی را که قرار است شکار کنید شناسایی کنید و از قبل معجونهای تقویتی برای ضربه زدن به این هیولا را تهیه کنید. همین طور گاهی اوقات ممکن است برای انجام مأموریت خاصی نیاز به کشتن یک هیولای خاص و البته کمیاب داشته باشید که در این صورت مجبور به ساخت معجونهایی هستید که بوی آنها هیولای مورد نظر را تحریک کرده و به سمت نقطه مد نظر شما بکشاند.
موارد جدیدی نیز دربستههای الحاقی به بازی اضافه شدهاند. مکانیزمی به نام Mutations در بسته Blood and Wine به بازی اضافه شد که یکسری از قابلیتهای گرالت را به طرز قابل توجهی ارتقا میدهند. هر کدام از این Mutation ها به طور کلی قابلیتهای خاصی دارند و از این رو به طور کلی قرار نیست که یک بازیکن به سرعت تمامی آنها را برای شخصیت خود فعال کند. به عنوان مثال یکی از این قابلیتها آسیب وارد شده به دشمنان از طریق Crossbow را افزایش میدهد و قابلیتی دیگر، باعث میشود که دشمنان در اثر ضربه زدن به شما بر اساس میزان سمی که در خون گرالت در اثر استفاده از معجونهای عجیب و غریب جاری شده است، مقداری آسیب ببینند. طبیعتاً بازیکنانی که چندان از معجون استفاده نمیکنند، دلیلی برای فعال سازی قابلیت دوم ندارند و از طرفی بازیکنانی که از Crossbow کمتر استفاده میکنند نیز احتمالاً بهتر است روی تواناییهای دیگری سرمایه گذاری کنند. این مورد باعث میشود که موارد جذاب و جالب جدیدی دربستههای الحاقی به بازی اضافه شوند که علاوه بر داستان، مکانیزمهای مختلف بازی نیز خسته کننده و تکراری نشوند.
موارد جذاب و جانبی دیگری نیز در این بسته الحاقی به بازی اضافه شدهاند. گرالت در ازای مأموریتی که در Toussaint انجام میدهد، یک ویلای بزرگ را به عنوان پاداش به دست میآورد. طبیعتاً در بازیای با این جزئیات انتظار داریم که به این ویلا پرداخته شده باشد و همین طور نیز هست و در بازی امکان شخصی سازی محیط ویلا، اضافه کردن امکانات جدید و… نیز برای آن وجود دارد. هر چند چنین بخشهایی شاید در اصل گیم پلی بازی خیلی تأثیرگذار نباشند، اما برای بسیاری از بازیکنان موارد جذابی هستند و حضورشان در بازی قطعاً یک نکته مثبت بهحساب میآید.
در نهایت با تمام این مواردی که گفتیم، قطعاً ویچر ۳ عنوانی بسیار غنی از لحاظ محتوای قرار گرفته در گیم پلی است. از مبارزات بازی گرفته تا مأموریتهای فرعی ریز و درشت و کارهای جانبی نظیر بازی کارتی Gwent، همگی به شکلی بسیار خوب در بازی پیاده سازی شدهاند و باعث میشوند تا با یکی از بهترین بازیهای نسل هشتم از بعد گیم پلی طرف باشیم.
بعد از گیم پلی نوبت به گرافیک بازی میرسد. مهمترین بخشی که در نقد نسخه سوئیچ بازی باید به آن توجه کنیم نیز همین قسمت است. ابتدا به بخش هنری بازی میپردازیم که ربطی به نسخه سوئیچ و… ندارد. از بعد هنری بازی یک شاهکار به تمام معناست. از طراحیهای فوقالعاده محیطهای سرسبز و زیبای Toussaint گرفته تا مردابهای وهم آلود Croockback Bag، همگی با طراحیهای فوقالعادهای همراه بودهاند تا دقیقاً حس و اتمسفر مد نظر سازندگان را منتقل کنند. تغییر فیلتررنگی بازی در بسته الحاقی Blood and Wine نیز نکته بسیار مثبتی است که باعث میشود بازی از نظر ظاهری کاملاً رنگ و بوی تازهای به خود بگیرد. در سمت دیگر طراحی شخصیتهای بازی مورد نظر هستند. سازندگان کار خود را در این بخش نیز به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند. از طراحی خود شخصیت گرالت که طبیعتاً وقت زیادی سر آن صرف شده است گرفته تا طراحی موارد معمولی نظیر راهزنان راهها همگی به بهترین شکل ممکن انجام گرفتهاند. با همه اینها، نقطه اوج کار را باید طراحی بسیار عالی هیولاهای بازی دانست. همان طور که در گیم پلی بازی اشاره کردیم، هیولاهای بازی تنوع بسیار بالایی دارند و طبیعتاً از بعد بصری نیز باید به این موارد توجه شود و این جاست که اوج هنر سازندگان بازی نمایان میشود. کافی است به عنوان مثال به طراحیهای عجیب و غریب انواع و اقسام ومپایرها در بازی نگاه کنید تا متوجه قدرت طراحان هنری بازی بشوید. گونهای از ومپایرها موجوداتی بزرگ و ترسناک با ظاهری خفاش گونه هستند و در عوض گونهای دیگر از آنها هست که کاملاً به شکل انسانها بوده و البته بسیار قدرتمندتر از انسانها و سایر گونههای ومپایرها هستند. طبیعتاً در طراحی هنری این افراد باید به نکات خاصی توجه شود که با دقت به وضعیت ظاهری آنها نیز بتوان به نوعی تفاوتشان را با مردم عادی تشخیص داد. در کنار این موارد، انواع اقسام هیولاهای گوناگون پرنده و اژدها مانند در بازی وجود دارد که هر کدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند و از این رو باید از نظر ظاهری نیز تفاوتهایی با یکدیگر داشته باشند تا قابل تشخیص باشند. تیم هنری بازی در طراحی تمامی این موارد فوقالعاده عمل کرده است و بیشک، اگر سطح هنری بازی در این حد نبود، این بازی نمیتوانست تأثیرگذاری فعلی خود را داشته باشد.
در نقطه دیگر، بعد فنی بازی وجود دارد. از آن جایی که این نقد برای نسخه سوئیچ بازی نوشته شده است، به بررسی وضعیت بازی روی این کنسول میپردازیم. در همان ابتدا باید حرف اصلی را گفت و آن هم این است که اگر دسترسی به یکی از سه پلتفرم PC، Xbox One یا PS4 دارید، بهتر است این بازی را روی این پلتفرمها تجربه کنید. کنسول سوئیچ به طور کلی سختافزاری ضعیفتر از PS4 و Xbox One و اکثر PC های متوسط رو به پایین دارد و خیلی از کارشناسان پورت شدن این بازی برای سوئیچ را تقریباً غیرممکن میدانستند. با این وجود هر طور که بوده، تیم سازنده بازی موفق شده که به این دستاورد تکنیکی بزرگ دست پیدا کند و این بازی را به کنسول سوئیچ پورت کند؛ اما طبیعتاً این امر هزینههایی نیز در بر داشته است. به طور کلی، رزولوشن بازی از ۷۲۰P تا ۵۴۰P روی وضعیت Dock شده کنسول متغیر است و در وضعیت پرتابل، به طور معمول با رزولوشن ۵۴۰P اجرا میشود. این رزولوشن اجرایی برای افرادی که به بازی با رزولوشن بالا روی تلویزیون یا مانیتورهای باکیفیت عادت دارند، طبیعتاً چندان جالب نخواهد بود اما خوشبختانه کیفیت بازی روی حالت پرتابل و صفحه کوچک کنترلر سوئیچ بسیار قابل قبول است. طبیعتاً اگر بازی را روی کیفیت ۵۴۰P روی یک تلویزیون ۴K اجرا کنید، متوجه کیفیت پایین آن خواهید شد اما قطعاً در صفحه نمایش کوچکتر، این موضوع کمتر به چشم میآید. به علاوه، بسیاری از موارد دیگر نیز تغییراتی داشتهاند تا بازی بتواند روی این کنسول اجرا بشود. مواردی نظیر یکسری تکنیکهای نورپردازی نظیر Screen Space Reflection غیرفعال شدهاند و حجم کلی بافتهای گیاهی بازی به شدت کاهش پیدا کرده تا در کل فشار سختافزاری روی کنسول کم شود. حتی به طور کلی وضعیت گرافیکی بازی از حالت Low در PC نیز پایینتر است و خبری از پردازش دینامیک حرکات علفها و موارد این چنینی نیز نیست. با این وجود، سازندگان موفق شدهاند که تعداد افراد بسیار بالای حاضر در شهرهای بازی را حفظ کنند و تقریباً تفاوتی در تعداد افراد حاضر در تصویر بین نسخه سوئیچ و سایر کنسولها وجود ندارد. این موضوع با توجه به این که هم وابسته به CPU و هم GPU دستگاه است، دستاورد بسیار بزرگ و مهمی برای سازندگان بازی محسوب میشود. همین طور کیفیت آب رودخانهها نیز تقریباً تا حد خوبی حفظ شده است و میتوان گفت که با بهترین کیفیت آب در بین بازیهای کنسول نینتندو سوئیچ طرف هستیم. همه این موارد باعث میشوند که هر چند بازی بهوضوح از سطح کنسولهای دیگر پایینتر باشد اما همچنان کیفیت خوبی داشته باشد و مخصوصاً در حالت پرتابل کنسول، تجربهای قابل قبول به شما ارائه کند. همچنین مواردی نظیر انیمیشنهای شخصیتها و جانوران و هیولاهای مختلف نیز تقریباً با همان کیفیت نسخههای اصلی بازی در این نسخه نیز حضور دارند و مشکلی از این بابت وجود ندارد. علاوه بر همه اینها سختافزار سوئیچ موفق میشود در بسیاری از لحظات نرخ فریم ۳۰ را حفظ کند. در بخشهای خیلی شلوغ بازی نظیر شهرها این نرخ فریم تا ۲۵ و بعضاً پایینتر نیز افت میکند اما اگر به انجام بازی روی خود کنترلر سوئیچ بپردازید، این افت فریمها به اندازه تلویزیون و مانیتور آزاردهنده نخواهند بود.
با تمام مواردی که گفته شد، دوباره باید گفت که اگر دسترسی به پلتفرمی غیر از سوئیچ برای تجربه این بازی دارید، برای مشاهده بازی با گرافیک بسیار بهتر، توصیه میشود که به آن کنسول مراجعه کنید؛ اما اگر به کنسول دیگری دسترسی ندارید یا میخواهید این بازی را در حالت پرتابل و هنگام سفر و… تجربه کنید، نسخه سوئیچ کیفیت مطلوبی دارد که برای این وضعیت میتواند قابل قبول باشد. به طور کلی با توجه به ابعاد بازی، دستاورد سازندگان از بعد فنی ستودنی و قابل تحسین است و با توجه به این که به نوعی هدفگذاری سازندگان روی حالت پرتابل کنسول سوئیچ بوده است، میتوان نتیجه کار را موفقیت آمیز دانست. با این وجود قطعاً انجام بازی روی حالت Docked و بر روی تلویزیون با کیفیت بالا برای کسانی که به بازیهایی با رزولوشن FullHD و بالاتر عادت دارند، چندان جالب نخواهد بود.
در نهایت نیز به موسیقی و صداگذاری بازی میرسیم. این بخش بازی نیز همانند سایر بخشهای آن از کیفیت بسیار مطلوبی برخوردار است. قطعات تهیه شده برای بازی شامل طیف بسیار گستردهای میشوند. تعدادی از قطعات بازی، آهنگهایی با ریتم آرام هستند که برای بخشهای غیر مبارزاتی بازی استفاده شدهاند. در هنگام مبارزات قطعات کم کم شکل حماسی به خود گرفته و تبدیل به قطعاتی بسیار هیجان انگیز میشوند. درون شهرها و نقاط مختلف دیگر بازی نیز قطعات دیگری متناسب با محیط پخش میشود تا هر بخش از بازی، از نظر سمعی نیز شکل منحصر به فردی به خود بگیرد. برای ضبط قطعات بازی از یکسری سازهای سنتی دوران قرونوسطی استفاده شده است تا بازی شکل واقعیتری به خود بگیرد. از طرفی در مبحث صداگذاری نیز سازندگان زحمات زیادی را متحمل شدهاند. برای بعضی بخشهای بازی نظیر یکسری مبارزات قرونوسطایی و یا مواردی نظیر صدای آهنگری و…، سازندگان به یکسری مراسمهای سنتی که پیرامون این سنتها در کشورهایی نظیر انگلستان برگزار میشود سفر کرده و در آن جا مستقیماً از صداهای واقعی مربوط به مبارزات، برخورد شمشیرها با همدیگر، صدای کشیده شدن تیر و کمان، صدای برخورد چکش با سندان آهنگری و… نمونهبرداری کردهاند تا صداهای استفاده شده در بازی تا حد امکان طبیعی باشند. همین طور صداگذاری خود شخصیتها و دیالوگهای بازی نیز به بهترین شکل ممکن انجام گرفته است تا در نهایت کیفیت این بخش بازی نیز همانند سایر قسمتها بالا باشد.
نتیجهگیری نهایی:
ویچر ۳ همچنان بعد از گذشت چندین سال از عرضهاش بازی بسیار بزرگی است که با داستان غنی، مأموریتهای فرعی متنوع و جذاب، گیم پلی کامل، طراحی هنری عالی و همین طور موسیقی و صداگذاری فوقالعاده میتواند عنوانی عالی محسوب شود. شاید پورت کردن بازی به سوئیچ در ابتدا به نظر بعضی امری محال به نظر میرسید اما به هر حال سازندگان بازی موفق به انجام آن شدهاند و در نهایت شاهد پورتی بسیار خوب هستیم. با این وجود به هر حال بازی از نظر بصری و به خصوص در هنگامی که بخواهید روی صفحه نمایش مانیتور یا تلویزیون به انجام آن بپردازید، خیلی گرافیک فنی خوبی ندارد اما وضعیت آن روی حالت قابل حمل کنسول سوئیچ و بر روی کنترلر مخصوص آن کاملاً خوب و قابل قبول است. با همه این موارد، همچنان توصیه بر این است که اگر قصد انجام بازی در سفر را ندارید و به یکی از سه پلتفرم PC، Xbox One یا PS4 دسترسی دارید، ویچر ۳ را روی این پلتفرمها تجربه کنید؛ اما تجربه بازی روی کنترلر دستی سوئیچ در سفر یا نقاطی که به پلتفرمهای دیگر دسترسی ندارید، تجربهای خوب و قابل قبول خواهد بود.
توجه کنید که نمره زیر، بر اساس نسخه سوئیچ بازی و با توجه به ایرادات گرافیکی این نسخه به آن داده شده است.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- از صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۵ چه انتظاراتی داریم؟
- شایعه: کمپانی مادر FromSoftware احتمالا برای جلوگیری از تصاحب خصمانه از سوی یک شرکت کرهای به سونی مراجعه کرده است
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
پس تجربه بازی واجبه . مقاله عالی بود . راستش من فعلا دارم نسل هفت رو تجربه میکنم سال دیگه میرم سر نسل هشت . (ای لعنت به سونی که تا وقتی یه کنسول جدید میسازه سازندگان کنسول های قبل رو فراموش میکنن 😥
منم بر عکس تو سال بعد تازه نسل هفت رو میخوام شروع کنم دیگه تحمل میلیون ها تومن بازی و کنسول رو ندارم خدا رو شکر یه دلیلی هم برای برگشتن به گذشته و تجربه شاهکارایی که دیگه تو تاریخ ازشون تکرار نمیشه رو دارم 😥
واقعا بازیهای نسل هشت گرونن
ولی خدایی راست میگی شاهکار هایی مثل Killzone 2 تو تاریخ مثلشون پیدا نمیشه
😀
الان دارم بایوشاک اینفینیتی رو بازی میکنم و یه جمله هی تو ذهنم میپیچه . ایا . بازی . بهتر . از . بایوشاک . پیدا . میشود ? . شما جوابم رو بدین ?:-)
من با اورکلاک و به کمک پچ یکم تنظیمات رو اضافه کردم فریمم بهتر شد فقط داغ میکنه چون اورکلاک کردم
ولی بازیش خیلی پورته خوبی داره رو سوییچ پیشنهادم به اونایی که عین من سوییچ دارن عینه با pro control بازیش کنن
شما چه نسخه ای رو تهیه کردید؟ خبر داری که نسخه خاورمیانه تو بازار سانسور شدست یا نه؟!
من اگه ریا نباشه نسخه ی xci یه آپدیت ۳ گیگی هم داشت روی دستگاه کپی خور اجرا کردم
نسخه ی ژاپنیش رو فقط میدونم سانسور شدست
همین که تونستن بازی به این بزرگی رو روی سوییچ پورت کنم خودش دستاورد بزرگیه
ویچر توی زغالیترین پیسی هم هنوز شاهکاره اینکه سوییچ یه چیز انتیکه همین که زلدا و ویچر برای یه کنسول اندازه موبایل پورت کردن معجزه هست و نشون میده که ایده استیدیا با اینکه برای ما بی معنی هست ولی برای کسی که بتونه استفاده کنه اونم با بهترین تنظیمات واقعا ایده عالی ای هست باید دید که چیکار میکنن شاید با هوش مصنوعی که تاخیر منفی میندازه بعد چند وقت بدرد پینگ ماهم خورد
مطمئن باشید کار سختی بوده پورت این شاهکار جاودانه روی سوییچ، اینو بدونید که در سالهای آینده تاثیرات ویچر رو بیشتر و بیشتر روی عناوین مختلف میبینید، بنظرم نسخه ی بعدی این فرانچایز اگر هم ساخته بشه نمیتونه رکورد این شاهکار رو بزنه، چون ویچرِ گرالت یه اتمام حجت بود، خود سازنده ها، خود گیمرها، خود گرالت جملگی از این پایان آهنگین زندگی راضی بودن، یه گیمر ویچر از اتمام ویچر هیچوقت ناراحت نشده، چون خودش بوده و خودش خواسته که این پایانش باشه، یه نکته برای دوستانی که دیدم بعضی جاها گفتن نتونستیم با این گیم ارتباط برقرار کنیم، باید بگم شما باید به ذهن خودتون اجازه بدید تا گرالت با شما ارتباط برقرار کنه، یعنی لحظه شروع بازی مغز و قلب شما با یه تخته سفید تمیز باشه تا گرالت با هر دیالوگ ذهن شما رو غرق در دنیای نویگراد، وِلن، اسکالیگا و…. کنه، اگر من جای مدیریت کمپانی سی دی پراجکت بودم نسخه یک و نسخه دو این بازی رو ریمیک میکردم، خصوصاً از لحاظ گیمپلی، دوستان، اگه زبان پیش نیاز شما خوب باشه حتماً این گیم رو بازی کنید پشیمون نمیشید
من هنوز موفق به تجربه ى این بازى رو سوییچ نشدم اما در رابطه با نقدتون تو یه مورد باهاتون مخالفم. سیستم مبارزات بازى نه تنها عمیق و جذاب نیس ، ساده و پیش پا افتادس و به راحتى فقط با استفاده از یک یا دو دکمه میشه همرو سلاخى کرد. بالا بردن درجه سختى بازى هم هیچ کمکى نمیکنه و فقط باعث میشه دشمنا سلامتىیشون به طرز عجیبى زیاد و فقط باعث میشه مبارزات طولانى تر بشه نه عمیق تر. مخصوصا کسایى که بازیهایی مثل دارک سولز یا بلاد یا سکیرو رو بازى کرده باشن این بازى بیشتر تو ذوق میزنه و مبارزاتش هیچ چالشى ایجاد نمى کنه.
درسته اصلی ترین ایرادی که وارده به ویچر سه سیستم مبارزاتش هست که نسبتا ساده و کم عمق هستش و به مرور تکراری میشه البته اصلا سیستم مبارزات بدی نداره و در نوع خودش به عنوان یک rpg نکات و جزئیات زیادی داره سیستم مبارزاتش ولی در کل کمبتش اگر در مقام مقایسه قرار بگیره با دارک سولز و بلاد بورن و امثالش در سطح پایین تری قرار میگیره بازم میگم اگه نخوای با سولز مقایسش کنی در مقایسه با بقیه بازی های هم سبکش ،ویچر ۳ گیم پلی و سیستم مبارزات خوب و پر جزئیاتی داره
نه داداش تو بازی های هم سبک خودشم بازم پایین تر قرار میگیره
تو توی اسکایریم یا فال اوت میتونی نوع مبارزه خودتو بسازی(شیلد اند سورد.سورد اند سورد.دابل دگر.مجیک.و کلی نوع دیگه)ولی توی ویچر کمی کم عمق تره که البته به معنای بد بودنش نیست ولی جا داشت پیچیده تر بشه مبارزات
برای اولین بار تو این سال ها دارم کسی رو میبینم که میگه سیستم مبارزات پرافتخارترین بازی تاریخ ساده و پیش پا افتادس. ۲ نفر دیگه هم تو جوابش این چرت و پرت رو تایید کردن.بخش کامنت های گیمفا واقعا شبیه سیرک شده.
خیلی ممنونم از اقای نامجوی عزیز برای نقد بسیار عالی و کاملشون
حیف نینتندو ندارم وگرنه همه جا و همه وقت اینو بازی میکردم همین حالاشم روی pc نصب دارم لعنتی اصلا دلم نمیاد حذفش کنم
راستش من ویچر۳ رو چن سال قبل بازی کردم و یادمه ی غول کنار برج رو به سختی شکست دادم ولی بعدش تبدیل شد به یه غول بزرگتر، که در جا کشت منو!
اون موقع هنوز با nioh و sekiro و سری سولز آشنا نشده بودم!
الان جالبه بلاد بورن رو میخوام بفروشم ویچر ۳ رو دوباره رو درجه سختی بالا تمومش کنم!
الحق که زبان از عظمت گفتن این بازی قاصره :inlove:
خوش به حال کسی که این بازی بهترین زندگیش. چون واقعا باهاش زندگی کرده
این همون نسخه ای که برای pc اومده درکل شامل ماموریتهای جدید میشه یا که حاوی همون ماموریتها خط داستانی میشه هیچ فرقی نداره چی خود بازی چی dlc ها ؟