تاریخچه Silent Hill | قسمت دوم: شهر مه آلود
در بخش قبلی مقاله بصورت خلاصه وار و کلی با بازی Silent Hill آشنا شدیم و به تاثیرات روانشناسی این بازی بر روی بازیکنان پرداختیم. در این قسمت از مقاله با بخش داستانی بازی Silent Hill 1 آشنا خواهیم شد. سعی می کنیم بخش داستانی قسمت اول بازی را نسبت به داستان های نسخه های بعدی بیشتر و مفصل تر مورد بررسی قرار دهیم تا بهتر با پایه و اساس این داستان ترسناک آشنایی داسته باشیم.
عنوان Silent Hill برای اولین بار برای کنسول شرکت سونی : Play Station 1 طراحی و ساخته شد و به خاطر جای گیری مناسب دوربین، گرافیک بالاتری را نسبت به بازی های هم عصر، ارائه می کرد و در سبک خود بهترین بود.
بازیکنان در حین انجام بازی به هیچ وجه احساس آرامش نداشتند. چون می دانستند که در هر لحظه باید آماده ی به وقوع پیوستن یک اتفاق تازه باشند. بازی آن چنان ترسی را به بازیکنان القا می کرد که گویی خوداو نیز در بازی حضور داشت و قرار بود با هیولاهای موجود در بازی دست و پنجه نرم کند.
داستان بازی آن قدر جذاب و گیراست که هر فردی را مجذوب خود می کند. تمام عناصر بازی از شخصیت پردازی گرفته تا موسیقی، همه و همه در عالی ترین سطح خود قرار دارند. ناگفته نماند که سومین نسخه از این سری از بازی ها در سال ۲۰۰۳ به لطف موتور گرافیکی قدرتمند توانست به عنوان با گرافیک ترین بازی سال شناخته شود.
در نگاه اول به داستان بازی شاید بتوان از آن به عنوان یک داستان کلیشه ای نام برد ولی ادامه داستان و عمقی که در آن وجود دارد کاملا آن را از حالت یک داستان کلیشه ای خارج می کند.
داستان:
در دموی اول بازی شما هری میسون را می بینید که همراه دختر خود شرل عازم شهری بنام سایلنت هیل است. هری به خاطر جشن تولد دختر خود که تازه هفت سالش شده به او قول داده که او را به تعطیلات ببرد و همین کار را هم می کند. باید اضافه کنم که همسر هری از دنیا رفته است که در این بازی به مرگ همسرش پرداخته نمی شود. ناگهان در جلوی هری زنی در جاده قرار می گیرد (آلسا) و هری برای اینکه به آن زن برخورد نکند سبب سقوط خود به پایین جاده می شو د و وقتی که بهوش می آید دخترش شرل را در کنار خود نمی یابد و بازی شما از اینجا شروع می شود . با قدم گذاشتن در شهر سایلنت هیل هری متوجه سکوت بیش از حد شهر و مه غیر عادی آن می گردد و بطور اسرار آمیز و هول برانگیزی ردپاهای خونی را مشاهده می کند و بر ترس و جزم او برای زودتر پیدا کردن تنها دخترش و یادگار همسرش بیشتر می شود . باید بگم که شرل دختر واقعی هری نیست و زمانی که هری به اتفاق همسرش در حال رانندگی کردن بوده اند شرل را کنار اتوبانی پیدا می کنند و از آنجایی که خود بچه دار نمی شدند او را همانند فرزند خود با عشق بزرگ کردن در این راه زمانی که شرل ۴ سال بیشتر نداشت همسر هری وفات می یابد و پدر و فرزند را تنها می گذارد.
زمانی که هری به دنبال پیدا کردن تنها دختر خود توسط موجوداتی بیهوش شده و توسط تنها پلیس شهر، خانوم سیبل بنت از مرگ حتمی نجات پیدا می کند، تازه می فهمد اوضاع از چه قرار است واین یک کابوس نیست، وسایل ارتباط مخابراتی از قبیل تلفن و بیسم کار نمی کنند. ماشین ها روشن نمی شوند و جاده های ارتباطی یا همگی خرابن یا شکسته شده اند بطوری که به هیچ عنوان امکان خرو ج وجود ندارد تا اینکه با فرد جدیدی به نام دالیا آشنا می شود که او یک زن پیشگو و دیوانه از نظر مردم محسوب می شد و ساکنان شهر و مردم می گفتند که از زمانی که تنها دختر او آلسا در سن ۷ سالگی از دنیا رفت او بدین وضع فلاکت بار افتاد و از آن زمان به بعد حرف هایی می زند که باعث خنده ی مردم عادی می شد. دالیا می گوید که دختر من نمرده است. ولی او در حال تحمل دردی بیشترازمرگ است و در میانه مرگ و زندگی است و او بین دو جهان گرفتار شده است. زمانی خواهد رسید که نیروهای اهریمنی به شهر سایلنت هیل خواهند آمد و همه چیز عو ض خواهد شد و در این بین تنها این دختراوآلساست که می تواند همه را به بهشت رهنمون سازد. این مطالب توسط پرستاری در بیمارستان به او گفته می شود که شما بعدا با او ملاقات خواهید کرد. سیبل به هری می گوید من شرل را دیدم اما هر چه صدایش کردم جوابم را نمی داد و دیدم که در هوا راه می رفت. این مسئله ی گیج کننده ای است. آیا من بدرستی شرل را دیدم و یا اینکه تنها تصور کردم که او را دیدم. در ادامه ی ما جرا و قتی که پای شما به بیمارستان باز می شود در همان قدم اول صدای تیری را می شنوید و بدنبال آن اتاقی که در آن مردی در کنار موجودی عجیب الخقه قرار گرفته مشاهده می کنید. این مرد رییس بیمارستان سایلنت هیل است بنام دکتر کافمن. دکتر کافمن مردی عجیب است و شما نمی توانید اطللاعات زیادی از او بدست آورید….
شما در حال جستجو در بیمارستان هستید که در یکی از اتاق ها مایع قرمز رنگی را در کف اتاق می یابید. این مایع ۲ کاربرد دارد که از هم برای جلوگیری از ترنسفر افراد به حالت حیوانی آن است و هم اگر بر روی کسی که تغییر کرده است استفاده شود به حالت عادی خود باز می گردد.عمده استفاده ی این ماده برای مقاصد شیطانی طرح ریزی شده است. باید اذعان کنم که از این مایع به خصوص تنها مقدار کمی وجود داشت که توسط دالیا، شیشه ای حاوی این مایع شکسته شد. اما دکتر کافمن شیشه ی دیگری از مایع را برای روز مبادا نزد خود نگه داشته بود. دکتر کافمن و دالیا و ۲ دکتر دیگر از تمامی وقایع موجود در سایلنت هیل اطلاع داشته و در این بین قصد سود بردن و منفعت هنگفتی از این راه بودند. که در این میان دالیا تا حدودی با کارهایی که انجام داد و می داد باعث خراب تر کردن اوضاع شهر و مسائل پیش بینی شده می شد (البته از نظر افرادی از قبیل دکتر کافمن و اطرافیان او). موضوع از این قرار بود که دکتر کافمن و همکاران او به قدرت دالیا پی برده بودند و با تلاش در زمینه سازی در این بخش سعی در هر چه زودتر برآورده شدن اتفاقی عظیم بودند تا بوسیله ی آن از دختر دالیا ( آلسا ) به عنوان اهرم قدرتی در جهان استفاه کنند و به قدرت و شوکت فراوانی برسند و این در حالی بود که دالیا تنها به فکر دختر خود و قدرتی که بواسطه ی آن می توانست بدست آورد بود و سعی در به اصطلاح دور زدن دیگران داشت. فرق بین دالیا و دکتر کافمن در این بود که کافمن و دیگران سعی در بروز هرج ومرج و القای ترس بی نهایت در دل مردم بودند در حالی که دالیا در فکر اینکه دختر او مادر خدا خواهد شد و همگی را به بهشت رهنمون خواهد ساخت بود و او نیز به شو کت و قدرت و به عقاید ( پو چ و بی پایه و اساس خود ) خود خواهد رسید و جامه ی عمل خواهد پوشاند.
در بیمارستان شما با دختری پرستار به نام لیزا بر خورد می کنید که از این وقایع تا این جا جان سالم به در برده است. او اطلاعات زیادی در این رابطه به شما می دهد.
لیزا به واسطه ی این که بسیار از وقایع اطراف خود هراس دارد همیشه از شما می خواهد که با او باشید و او را تنها نگذارید. اما در عین ناباوری هر زمان که شما می خواهید در کنار او باشید. مکان اطراف تغییر می کند و شما از همدیگر دور می افتید. در گوشه ای از بیمارستان بزرگ سایلنت هیل شما به نوار ویدویی برخورد می کنید که در آن دکتر بسیار هیجان زده در مورد بیماری جدیدی سخن به میان می آورد که تا به آن زمان ندیده است. از علائم بیماری تب بسیار شدید، خونریزی تقریبا از همه جای بدن، بطوری که به هیچ عنوان نمی توان جلوی خونریزی را گرفت و تعداد افراد مبتلا هر بار در حال افزایش است و….. نوارویدویی قطع می شود.
هری میسون بدنبال یافتن دختر خود در بیمارستان با صحنه ی عجیب و ناراحت کننده ای مواجه می شود. فردی را مشاهده می کند که به همان بیماری مبتلا شده و خونریزی شدیدی دارد و هری در حالی که او با چشمانی پر از امید به سوی او می رود او را پس می زند و از او فرار می کند و در را بر روی او می بندد.
وقتی که دوباره به اتاق بر می گردد اثری از او نمی یابد جز دفترچه ی خاطراتی که هری را بشدت متاثر می کند او در دفترچه ی خاطراتش آورده است که تازه به این بیمارستان آمده و کار خود را شروع کرده و دلش می خواهد تا آنجایی که می تواند به دیگران کمک کند و پله های ترقی را بپیماید اما در هفته ی دوم با صحنه ی عجیبی موا جه می شود . نوعی بیماری همه گیر ( که در بالا گفته شد ) … در قسمت دیگری از دفتر چه ی خاطرات او آمده است ” من به قسمت زیر زمین رفتم، جایی که در حالت عادی اجازه ی ورود به آن را نداشتم و مانع من می شدند ولی من امروز به آنجا رفتم .. . اوه خدای من آنجا بسیار وحشتناک است اجساد همه در خون غلطیته اند و آنجا صداهایی شنیده می شود که مو را بر بدن آدم سیخ می کند.
” امید وارم که من به این بیماری مبتلا نشوم اگه بشوم کاری برای درمان کردن نیست که بتوانم انجام دهم ”
” سرم درد می کند. احساس کوفتگی خاصی در تنم احساس می کنم ”
” امروز با هری آشنا شدم خدا را شکر او به من قول داده است که از من مواظبت کند ”
امروز ناگهان هری ناپدید شد او رفته بود تا بیمارستان را بگردد تا ببیند می تواند دختر خود “شرل ” را پیدا کند یا نه اما او در بیمارستان نبود … جند ساعت بعد او را در حالی که روی تختی دراز کشیده بود پیدا کردم. هنوز گیچ بود و نمی دانست چه اتفاقی برایش افتاده، تنها چیزی که مهم است این است که او الان اینجاست کنار من و از من مواظبت می کند ”
احساس می کنم من هم به بیماری مبتلا شدم . تب دارم .ولی اجازه نمی دهم که مرا از پای در بیاورد(هری می توانست با آن ماده ی قرمز رنگی که در اختیار داشت او را نجات دهد اما این کار را نکرد و در شهر بازی این حق را برای سیبل گذاشت تا حداقل او زنده بماند ….)
هری در یکی از اتاقهای زیر زمین تصویری از یک زن می بیند “آلسا ” امکان ندارد ولی او در ۷ سالگی مرده است … چگونه ممکن است. این همان زنی است که باعث تصادف ما شد …. درست است خودش است .هری بدنبال آن به اتاقی و سپس به منطقه ی بزرگی زیر بیمارستان می رسد که در آن دالیا به همراه شرل و دکتر کافمن حضور دارند. هری از دالیا می خواهد که بگذارد شرل پیش او برگرد و دالیا می خندد و می گوید این فرزند تو نیست و انگار تو تنها فردی هستی که از هیچ چیز اطلاع نداری. این دختر من آلسا ست و ناگهان شرل یا بهتر بگویم آلسا بزرگ ( بالغ ) می شود . دختری زیبا با لباسی سفید که به گفته ی دالیا تمامی غم و رنج دنیا را از بین خواهد برد و همگی به آرامش خواهند رسید. در این حین کافمن که فکر این حقه ی دالیا را می کرد شیشه ی حاوی ماده قرمز رنگ را در می آورد. دالیا ناگهان شوکه شده و می گوید من فکر می کردم که این مایع را نابود کرده ام اما کافمن ابتدا با شلیک گلوله ای سعی در خاتمه دادن به زندگی دالیا می کند اما نمی داند که تنها این دالیا بوده که می توانست با دنیای خارج ارتباط بر قرار کند. و بطری حاوی مایع قر مز رنگ را به طرف آلسا پرت کرده و سبب تغییر شکل او می گردد. حال آلسا از دختری زیبا و پاک که قرار بود به بشریت کمک کند و همگی را به بهشت رهنمون سازد تبدیل به موجودی بس زشت و هول انگیز شده که قصد جان همگی را کرده، بعد از این که هری با شلیک های پیاپی گلوله، آن موجود را از پای درمی آورد دوباره آلسا به شکل اولیه ی خود باز می گردد و در حالی که خون زیادی از او رفته دختری را به دنیا می آورد و آن را به هری می سپارد که این دختر همان هدر است . و سپس راه خرو ج را به هری نشان داده و این در حالی است که از آسمان آتش می بارد و آلسا با قدرت خود جلوی این آتش ها ( گلو له های آتشین ) را گرفته تا هری و دخترک نوزاد او به سلا مت از این مهلکه فرار کنند و وقتی که مطمئن شد هری و هدر در امانند به آرامی تسلیم سرنوشت شد . در این بین کافمن که قصد فرار داشت توسط همان پرستار گرفته شد و مانع فرار کافمن گردید و بدین صورت قسمت اول بازی سایلنت هیل به پایان می رسد.
ادامه دارد …
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- تماشا کنید: گیمپلی چندین بازی روی پلی استیشن ۵ پرو
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
- نقد و بررسی فیلم Joker: Folie à Deux | هیچ جوکری وجود ندارد
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
نظرات
یادش بخیر با ps1 بازیش کردم خیلی ترسناک بود یادمه اولش باید توی مه دنبال یه دختری میرفتم
آره دقیقا… بعدش که دنبال دختره رفتی یهو یارو از خواب پا میشد.. دوباره اما ایندفعه تو بیداری باید او مسیر رو میرفتی 😀 😀 :inlove: :inlove: :inlove:
زیاد از بازیش خوشم نمیاد ، به نظرم دیگه روبورس نیستن اینطور بازی ها ، الان ترس یه جور دیگه شده …
ممنون بابت مقالت ، خوب بود
داستانش برای چند نسخه اول خوب بود ولی خیلی کلیشه ای شد
خسته نباشی برادر
ممنونم بهمن عزیز برای نقد زیبات 😉 من عاشق این فراتچایز هستم ولی آخرین نسخش نه برای PC اومد ونه نمری خوبی گرفت من دلم میخواد یک سایلنت هیل اصلیل بازی کنم :drool: :-*
واقعا خاطرات رو زنده کردی :inlove: :yes:
ممنون مطلب خیلی خوبی بود :yes:
نقد بسیار عالی بود :yes:
خسته نباشی بهمن جان :yes: