زنده باد این عاشقانه| بررسی مفهوم عشق در بازی های ویدئویی(قسمت دوم)
بیایید رو راست باشیم. هر طور که به زیباترین چیزهای این جهان فانی نگاه کنیم; عشق با فاصله بسیار زیاد در صدر آنها قرار میگیرد. وقتی میگوییم عشق، منظور هر عشقی و به هر شکلی میتواند باشد. این کلمه آنقدر وسیع است که به هیچ عنوان نمیتوان مرز و حدی برای آن قائل شد. راستش را هم بخواهید تعریف کردنش هم سخت است چه برسد به توضیح و مقاله نوشتن در مورد آن و بررسی انواع زمینی و آسمانی آن! این مفهوم به قدری مقدس است که هنگام نوشتن در مورد آن باید حواستان به تک تک کلماتتان باشد تا مبادا حرمتش را از بین ببرید. عشق چیزی است که میتواند سازندهترین چیز هستی و در عین حال مخربترین آن باشد. میتواند موتور محرکه یک فرد برای زندگی و در عین حال نیروی بازدارندهی او از کل جهان باشد; میتواند جهانی را گلستان کند یا آن را به جهنمی از نفرت و تاریکی تبدیل کند. همه ما تا به حال چندین و چند تعریف مختلف از آن شنیدهایم، اما به راستی عشق چیست که تا این حد تعیین کننده وقایع در گوشه گوشه دنیاست؟ نگاهی به اطرافتان بیندازید; شهید گمنامی که بعد از سالهای سال جنازهاش از راه میرسد دلیل شهادتش چه بوده؟ عشق به وطن. دختر یا پسری که سالها برای معشوق یا معشوقه خود صبر میکند و شاید حتی زندگیاش را تباه کند دلیلش چه چیزی جز عشق است؟ اینها فقط دو نمونه از جهان اتفاقاتی است که معلول علتی به نام عشق هستند.
گفتیم عشق حد و مرز ندارد; اما قبل از آن باید درک کنیم مفهوم این کلمه آسمانی چیست. در این که نمیتوان برای عشق تعریف واحدی ارائه داد، شکی نیست و حتی بزرگان ادبیات و فلسفه هم تفسیر متفاوتی از آن دارند. اما در بین آنها هم، لفظ “فدا شدن” مشترک است; به این معنی که آنقدر یک چیز یا یک فرد را دوست داشته باشید که حتی حاضر به فدا کردن خود در راه او باشید، آنقدر که اگر بودن معشوق مشروط به فدا شدن شما بود لحظهای درنگ نکنید. این واقعا میتواند به سبب در بر گرفتن تمام انواع عشق( آسمانی و زمینی) تعریف نسبتا کاملی باشد. مفاهیم دیگری همچون “گذشتن از خود برای معشوق” که حتما لازمه آن فدا شدن نیست یا تلاش برای نگهداری یک رابطه عاشقانه به هر قیمتی( که توضیح این مفاهیم از حوصله مقاله خارج است) هم مطرح شده که هر یک از آنها پتانسیل نوشتن یک مقاله مفصل را دارند.
بازیهای ویدئویی، بعد از صنعت سینما هنر هشتم است. مگر هنر بی عشق هم میشود؟ خود هنر سر تا پایش عجین با عشق است; حال یک صنعت خود را یک هنر معرفی کند و اثری از عشق در آن نباشد؟ امکان ندارد. بازیهای رایانهای هم مثل هر اثر هنری دیگری با عشق آفریده میشوند; حال بعضی از آنها موضوعی عاشقانه و درام را در خود حمل میکنند و بعضی دیگر صرفا جهت یک سرگرمی زود گذر که تعداد کمی از آنها ماندگار میشوند. در هر حال، در هر دوی این آثار، اصل موضوع که با عشق ساخته شدن است، تفاوتی نمیکند. یک بازی آنلاین مانند Counter Strike یا Overwatch که حاصل سالها تلاش شبانه روزی و پشتکار بسیار زیاد تعداد فراوان کارمندان یک یا چند استودیو است، با عشقی فراوان ساخته شده و بازی داستانی و درامی مانند The Last Of Us یا To The Moon هم حاصل تلاش عدهای زیادی جهت نتیجه دادن عشق به بازیسازی و خلق یک اثر هنری بوده است; حال آن که دسته دوم این عشق را در متن بازی خود هم آوردهاند و دسته اول به کل سبک متفاوتی دارند.
اگر بخواهیم انواع متفاوت از عشق و دوست داشتن را در یک مدیوم پیدا کنیم، قطعا بازیهای ویدئویی یکی از بهترینهاست. آثار بسیاری در این صنعت وجود دارند که به شکلی بسیار هنرمندانه و لذتبخش، عشق را به تصویر میکشند و حقیقت آن را به بازیباز می چشانند. شک ندارم وقتی این جملات را میخوانید، نام چند بازی از ذهنتان عبور میکند; گیمرهای نسل جدید بیشتر شاهکارهایی مانند The Last Of Us، Heavy Rain، Halo و Call Of Duty را به یاد میآورند و قدیمیترها شاید Final Fantasy X، Shadow Of Clossus یا حتی Monkey Island را در ذهن خود تداعی کنند. هر سنی که باشید فرقی نمیکند، در هر نسلی از این صنعت عشق و عاشقی به طرق مختلف نشان داده شده است; هر چند که به لطف پیشرفتهای گرافیکی و صد البته المانهای گیمپلی و بازیهای تعاملی این مفهوم در بازیها ملموستر شده است.
منظور از نامحدود بودن عشق در این مقاله، انواع متفاوتی است که از آن در بازیها میبینیم. عشق بین یک زن و مرد، عشق مادر به فرزند، عشق به وطن، عشق به خانواده و در نهایت عشقهای معنوی و آسمانی. در اینجا سعی داریم نمونههایی زیبا و درگیرکننده از این نمونهها را برای شما بیاوریم و با هم به کنکاو و بررسی آنها بپردازیم. توجه داشته باشید ترتیب بازیهای ذکر شده در مقاله، هیچ ارتباطی با برتری آنها ندارد و تمام آثار ذکر شده نمونههایی فوقالعاده برای برجستهسازی این مفهوم زیبا هستند.
با قسمت دوم سری مقالات بررسی مفهوم عشق در بازیهای ویدئویی با گیمفا همراه باشید.
The Witcher Series
People Ask Me Do You Rather To Be Feared Or Loved? Um Easy. I want People To be Afraid How Much They Love Me.
در این که سری فوق العاده The Witcher به خصوص در دو نسخه اخیر خود بسیار محبوب و پرطرفدار است شکی نیست و خود من یکی از طرفداران آن به شمار میروم; اما اگر بخواهم در مورد مفهوم عشق در این بازی با شما رو راست باشم باید بگویم با انواعی از آن روبه رو هستیم و یکی از آنها هم کمی عجیب عمل میکند. در نسخه دوم بیشتر شاهد روابط احساسی و عشق میان گرالت و تریس هستیم; روابط احساسی این دو نفر به دلیل پرداخت عالی دو شخصیت و اتفاقات منطقی که در روند بازی میافتد، باورپذیر اتفاق افتاده و طوری نیست که در سکانسهای عاشقانه حس بیهوده بودن یا برقرار نکردن ارتباط با بازی را حس کنید. در نسخه دوم گرالت به صورت واقعی فقط به تریس عشق میورزد و عشق حقیقی او تریس، از دسته Mage هاست. اما در نسخه سوم اوضاع بسیار فرق میکند.
در نسخه سوم به صورت کلی شاهد دو نوع مفهومی از عشق هستیم: یکی عشق پدر-فرزندی که به زیباترین شکل به تصویر کشیده شده و نهایت یک عشق پاک را در بازی میبینیم. دیگری هم عشقی عجیب است که گرالت به صورت مساوی آن را بین دو نفر احساس میکند. او Triss و Yeneffer هر دو را دوست دارد و با هر کدام از آنها میتواند شریک باشد. حتی در یکی از پایانها به صورت منزجرانهای میتوانید با هر دوی آنها باشید که این به کلی مفهوم و معنی عشق را زبر سوال میبرد و حتی نهادن نام عشق به احساس گرالت به این دو نفر را دچار انکار میکند. البته که بازی در این مورد بیهدف عمل نکرده و اگر کمی ریزتر به قضیه نگاه کنیم و دچار شعارزدگیهای عموم نشویم (مبنی بر مبتذل بودن) به مفاهیم درستی مثل “همیشگی بودن عشق اول” و “ادامه داشتن زندگی بعد از پایان یک عشق” را میتوانیم در روابط این ۳ نفر پیدا کنیم. اما همزمان بودن این روابط، تا حد زیادی مفهوم این نام آسمانی را خدشهدار میکند. همانطور که احتمالا میدانید، Yeneffer اولین عشق گرالت بوده و در نسخه دوم هم او را مدام به یاد میآورد; تا این که در نسخه سوم در جست و جوی اوست و او را پیدا میکند.
Ciri، نام دختری است که زیباترین رابطه این مجموعه را با حضورش شکل داده است. داستان از این قرار است که دختر مو سفید داستان ما، نه کاملا یک ویچر است و نه جادوگر. او انسانی است با تواناییهای خارقالعاده و شاگرد خلف Geralt با شیطنتهای خاص خودش. دختری باهوش که از همان بچگی هم میدانست چگونه گرالت را فریب دهد و از زیر تمرینات تئوری فرار کند. در یک روز از همان روزهای شیطنتهای سیری، Wild Hunt با ارتش قدرتمندش Ciri را ربوده و از همان روز گرالت و صمیمیترین دوستش،Vesemir، به دنبال نشانهای برای یافتن او هستند. گرالت با یافتن Yeneffer، داستانش با Ciri گره خورده و مامور پیدا کردن او میشود تا باز هم امید پیدا کردنش در دلش زنده شود. گرالت به قدری Ciri را دوست دارد که هیچ فرقی بین او و دختر نداشتهاش نمیبیند و به مانند یک پدر هم میتواند برای او مهربان باشد.
سری The Witcher به خوبی انواعی از عشق را به تصویر میکشد و حتی روابط غیر متعارفش هم پبامی در خود دارند، اما به شخصه معتقدم سازندگان میتوانستند به شکل بهتری هم روابط بین ۳ شخصیت Triss،Geralt و Yeneffer به تصویر بکشند.
Beyond:Two Souls
Ever since I was born, I’ve been linked to an entity… His name is Aiden… and his always with me… He’s here right now
بالاتر معجزه عشق را توضیح دادیم. عشق میتواند دلیل تمامی اتفاقاتی باشد که در اطراف شما میافتد. اما این اتفاقات لزوما اتفاقات خوب نیستند. یک عشق عمیق با حسادت همراه است، حال اگر این عشق عمیق بین یک انسان و یک موجود ماوراالطبیعه باشد چه؟ یا بگذارید سادهتر بگویم. اگر این عشق، یک عشق یکطرفه بین یک انسان و روح باشد چه اتفاقی میافتد؟ جواب را در Beyond: Two Souls خواهید یافت. عنوانی که هر چقدر هم در موردش در این مقاله توضیح بدهم کم گفتم و باید خودتان بارها آن را بازی کنید تا با اعماق وجود معجزه عشق آن را درک کنید. Aiden، روحی است که با Jodie در ارتباط است اما این ارتباط یک ارتباط ساده نیست. ایدن آنقدر جودی را دوست دارد که در زندگی شخصیاش خلل ایجاد میکند و او را تبدیل به دختری کاملا متفاوت از بقیه تبدیل کرده است.
جودی هیچگاه پدر و مادر حقیقیاش را ندیده و تا چشم به جهان باز کرده توسط زوجی به فرزندی قبول شده و دوران کودکی خود را با آنها میگذراند. روزی برای بازی با بچهها به بیرون از خانه میرود اما یکی از بچهها او را آزار داده و ایدن که نمیتواند اذیت شدن Jodie را ببیند، کودک مهاجم را تا مرز خفگی میبرد. این موضوع باعث آشفتگی پدر خانواده شده و جرقه رانده شدن جودی از خانه زده میشود. تا اینکه شبی جودی موجودات شیطانی را میبیند و با صدای جیغ و دادهای جودی که ناشی از درگیری ایدن با آنهاست تصمیم خانواده برای سپردن جودی به مرکزی مخصوص برای مطالعه علوم ماوراالطبیعه قطعی شده و او از همان بچگی نزد Nathan، پزشکی قهار در این زمینه در مرکزی مطالعاتی پیشرفته با آزمایشات بسیار تخصصی رشد میکند. تلاش این مرکز برای بهبود جودی بینتیجه است و این موجود در سختترین شرایط هم جودی را رها نمیکند. به مرور جودی از تمام دخترهای هم سن و سالانش دور میشود و Nathan و Aiden تنها افرادی هستند که به جودی اهمیت میدهند و او را دوست دارند.
با ورود جودی به سازمان سیا، او که حالا ۱۸ ساله شده، به افتضای سنش خواهان روابط بیشتر و هدفنمدی است و در این راه به Ryan، همکارش علاقهمند میشود. طبق معمول Aiden مخالف این رابطه است و تلاش جودی برای متوقف سازی او هم بی ثمر است. وقتی بازیباز، با گذشته جودی و دلیل وجود ایدن و سرگذشت مادر جودی آشنا میشود، تمامی اتفاقات بازی و عشق عجیب آیدن به جودی کاملا توجیه شده و در اینجاست که جودی هم عاشقانه به ایدن علاقهمند میشود. انصافا Beyond: Two Souls یک عشق جدید و ناب را به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر میکشد و با فلشبکهای به جا و شیوه داستانگویی هنرمندانه دیوید کیج، حجت را برای هر تشنه داستانهای عاشقانه و احساسی تمام میکند. علاوه بر این رابطه، حس عاشقانه میان نیتن و همسرش، که در بخشهای پایانی تاثیر بسیاری بر روند بازی میگذارد بسیار تاثیرگذار است. عشق نیتن به همسرش، عشقی ویرانکننده است و میتواند جهان را به نابودی بکشاند. عشقی سرشار به خانواده که با وجود تمام نابودکنندگیاش، قابل قضاوت نیست و هرچیزی ممکن است در یک عشق حقیقی پیش بیاید.
واقعا بازیهای دیوید کیج آنقدر پرمفهوم و عاشقانه هستند که میتوان برای تک تکآنها، مقالهای جدا در این مفهوم نوشت. صنعت گیم به شدت به چنین کارگردانان خلاق و بااحساسی نیازمند است.
Call Of Duty Series
So we are the same, David. Shaped by those we have lost
تا به حال عمده موارد گفته شده و بررسی شده، در مورد عشق بین افراد یا موجودی دیگر بوده است; اما تا به حال از یکی از مقدسترین انواع آن، عشق به وطن و میهنپرستی سخنی به میان نیاوردهایم. Call Of Duty، یکی از بهترین نمونهها در این زمینه است. در جنگ جهانی اول، دوم و دفاع مقدس ۸ ساله کشورمان ایران، چند کشته و مجروح داده شد؟ چند نفر به صورت کاملا داوطلبانه جانشان را فدای کشور و ناموسشان کردند تا کمترین آسیبی به وطنشان نرسد؟ تعدادشان آنقدر بالاست که محسابهاش کار بسیار زمانبری است. میلیونها کشته و شهید در راه دفاع از خاک کشورشان به جا مانده که هنوز هم که هنوز است، به واسطه ی کار بسیار بزرگی که انجام دادند، در یادها مانده و خواهند ماند. فرقی نمیکند کدان نسخه از Call Of Duty بازی کرده باشید، همواره عشق در این سری خودش را نشان داده و تبدیل به یک بازی به یادماندنی شده است (البته آن زمان که Call Of Duty هنوز Call Of Duty بود)
به یاد دارم وقتی نسخه دوم را بازی میکردم، سالها از انتشارش میگذشت. داستان و روایت بازی به قدری خوب بود که تا پایان پایش ماندم و لحظهای پشیمان شدم. متحمل شدن تمام سختیها توسط پروتاگونیست بازی برای دفاع از کشور و تصرف کشورهای مهاجم، تحسین برانگیز است . این حس وطن دوستی بازی تا پایان آن حس میشد. دو سری Modern Warfare و Black Ops شروع تازهای برای سرودن عشق در بازی بود. در MW2 و MW3 با پایانی بسیار تاثبرگذار و زیبا مواجه میشیم که انجام بازی و دل بستن به شخصیتها را کاملا توجیه میکند. در Modern Warfare 1 با Soap دوستداشتنی و شخصیتهای محبوبی چون کایتان پرایس، گوست و… آشنا میشویم. چه کسی میدانست قرار است در Modern Warafre 2 آنگونه و با چنین غمی با Ghost خداحافظی کنیم و شاهد یکی از برترین پایانهای تاریخ بازیهای ویدئویی باشیم؟ کسی که خودش را در راه عشق و وطنش فدا کرد. چه کسی دوست داشت Soap اشکمان را با مرگ تراژیکش دربیاورد؟
حتی باورش برای خودم هم سخت است که یک بازی چگونه با من کاری کرد که مدام به خودم میگفتم کاش دروغ باشد و Soap زنده بماند. هنوز هم زمزمههایم را به یاد دارم. مگر میشود اخر؟ Soap؟ محبوبترین شخصیت سری به این راحتی کارش تمام شود و با گلوله خائن پست فطرتی به نام Makarov بمیرد؟ نه. حتما خوب میشود و به مانند همه فیلمها و بازیهای کلیشهای انتقامش را از ماکاروف میگیرد. اما نشد که نشد. نه کاپیتان Soap زنده شد و نه انتقامی گرفت. او سرنوشتش مرگ به دست یکی از کثیفترین تروریستهای جهان بود و مرگش مقدمهای شد برای پایان فوقالعاده ی MW3. پرایس، یک اعدام دوستداشتنی و سیگار برگ در دستش. تو چهکار کردی با ما Modern Warfare 3 که هنوز هم وقتی این مقاله را مینویسم سکانس به سکانست از جلوی چشمم رد میشود و عشق را در تمام لحظاتت احساس میکنم؟ و تو چهکار کردی Activision با Call Of Duty مان؟ تبدیل چنین صحنه هایی به بتل رویال؟ تاسف.تاسف و باز هم تاسف.
Black Ops 1 و ۲ فوقالعاده بودند. چه از لحاظ داستانسرایی و چه از لحاظ گیمپلی و کیفیت بصری. رائول مندز، شخصی که به دلیل کشته شدن خواهرش، کسی که تمام زندگیاش بود، دیگر چیزی برای از دست ندادن ندارد به یک تروریست حرفهای تبدیل شده و اگر کسی مانعش نشود پتانسیل نابودی جهان را هم دارد. چرا؟ چون با مرگ عشق او (خواهرش) دیگر معنای خاصی در زندگی نمیبیند و این پوچی او را به جنون رسانده است. با وجود تمام منفیگریهایش، مندز یکی از دوستداشتنی ترین آنتاگونیستهای این سری است. کسی که باید بمیرد اما نمیخواهیم هم بمیرد! لحظهای فکر کنید و رائول را قضاوت نکنید. اگر عزیرترین فرد زندگی شما هم دچار همچین اتفاقی میشد چه تضمینی بود که تبدیل به رائول مندز ثانی نشوید؟ شیوه مرگ خواهر مندز یکی از بدترینها در توع خود بود و احتمالا هر کس دیگری هم بود، سرنوشت بهتری از او پیدا نمیکرد.
بگو ساقی و دیوانه به امید
که افتاد اندر این میخانه عشق
بیا بنگر که شبها غرق خونست
مگو امید ، گو دیوانه عشق
Nier: Automata
۹S: I am who I am … because of 2B …
۹S: I have a reason to live … because of those memories …
۹S: So … please … don’t take them from me …
قبلا از عشق میان یک انسان و یک هوش مصنوعی و یک انسان و یک روح صحبت کردهایم و از بی حد و مرز بودن عشق هم صحبت کردیم. حال میخواهیم در مورد عشقی صحبت کنیم که در آن پای هیچ انسانی در میان نیست! عشق بین دو ربات. شاید این جمله در نگاه اول خندهدار باشد; حق هم دارید. شاید اگر من هم با Nier: Automata زندگی نکرده بودم چنین واکنشی به جمله مذکور داشتم. اما به عنوان یکی از طرفداران جدی این بازی باید بگویم کاملا هم درست است. بازی به حد زیبایی عشق میان دو شخصیت اصلی بازی، ۲B و ۹S را نشان میدهد. یکی از دلایل زیبا بودن رابطه این دو نفر، منطقی بودن آن و تدریجی شکل گرفتن آن است. در ابتدای بازی این دو حتی نام هم را نمیدانند و به تدریج با اتفاقات و صحبتهای رد و بدل شده، به یکدیگر احساس نزدیکی میکنند.
این دو که رباتهایی بسیار هوشمند و به نوعی هم دارای احساس هستند، برای جلوگیری از نابودی بشر به زمین فرستاده میشوند و باید ماشینها و رباتهای مهاجم را نابود کنند. ۲B شخصیتی جدی، اما با روابطی دوستانه با همکارانش است. در مقابل ۹ُS بسیار خجالتی و کم حرف است; او حتی در ابتدا ۲B را با نام هم صدا نمیزند و از لفظ “مادام” برای صدا زدنش کمک میگیرد. به تدریج با آشنا شدن یک روستای حاص، شکست چندین باس سرسخت با کمک یکدیگر و برداشتن موانع با کمک هم برای انجام ماموریتها، ۲B و ۹S به یکدیگر نزدیک شده و شاهد یک رابطه عاشقانه بسیار زیبا میان این دو هستیم. به اواخر بازی که میرسیم، ۲B برای نجات ۹S هر کاری میکند و بالعکس.
Nier: Automata از آن بازیهایی نیست که یکبار بازی کنید و پاکش کنید. مطمئن باشید اگر با یکبار بازی کردن و رساندن آن به اواسط بازی با سبکش مشکلی نداشته باشید، حداقل ۲ بار آن را به اتمام خواهید رساند، حتی اگر بین این دو دفعه فاصله زیادی بیافتد. عشق زیبا و خاص نوشته شده در بازی شما را مدام به انجام بازی ترغیب میکند. با Nier میفهمید عشق به معنای حقیقی کلمه هیچ حد و مرزی ندارد.
God Of War Series
Ares: You cannot save them Kratos, you gave them up in your quest for ultimate
power.
There is a price to pay for everything you gainKratos: Not that price, I didn’t what them to die
چه بگویم؟ مگر میشود شکوه و عظمت تک تک جزئیات این سری عظیم و نسخه جدید شاهکارش را با کلمات وصف کرد؟ هر چه بگویم کملطفی است به این بازی و تحول عظیمی که در سبک Action-Adventure و Hack’n Slash به وجود آورده است. اگر بخواهم عشق را در این بازی تا حد توان توصیف کنم، باید بگویم در عشق، بعضی اشتباهات جبران ناپذیرند. گاهی یک عمل اشتباه، هر چند کوچک به معنای پایان یک عشق حقیقی است; هرچند که اشتباهی که در اینجا از آن گفته میشود اصلا کوچک نیست و به قتل رساندن معشوقه است. کراتوس که بعد از شکست خوردن از بربرها و از بین رفتن شکوه اسپارتانها، کورکورانه از Ares فرمان میبرد به دستور او وارد دهکده ی کوچکی شده و تمام مردم منطقه را سلاخی میکند. طولی نمیکشد که جنازه ی همسر و فرزندش را روی دستش میبیند و آنجاست که تصمیم میگیرد از بندگی آرس رهایی یابد و ندای انتقام هر روز در وجودش بیشتر و بیشتر میشود.
God Of war را باید و باید خودتان بازی کنید تا داستان عاشقانه و بسیار دلنشینش را درک کنید و خود را در هر ۴ قسمت اصلی این مجموعه غرق کنید. در قسمت پایانی نسخه اول و نبرد Kratos و Ares بسیار حماسی است. جایی که Kratos به دنیای خیال میرود و کلونهایی از خودش، همسر و فرزندش میبیند و با اوج خوشحالی احتمال واقعی بودن آن را میدهد. بعد از نابود کردن کلونهای خودش، Lysandra و دخترش به او التماس میکنند آنها را نجات دهد اما آرس خیلی زود به این خوشحالی Kratos پایان میدهد و میگوید این اشتباه هیچگاه از بین نمیرود و به او یادآوری میکند که خانوادهاش را برای به دست آوردن قدرتش قربانی کرده و این قابل برگشت نیست.
در بازی God Of War، عشق بین Kratos و آترئوس بسیار جالب است و خدای جنگ با شیوه خاص خودش به تربیت پسرش میپردازد. او را از فردی کاملا مبتدی، تبدیل به یک جنگجوی کاربلد میکند، او را نوازش میکند و در موقع مناسب هم سر او داد میکشد. Kratos که به وضوح برای لیسندرا و فرزندش، همسر و پدر خوبی نبوده، تلاش میکند تا آترئوس را به بهترین شکل ممکن تربیت کند. همین الان تمام شمارههای اصلی بازی را انجام دهید. جدای از گرافیک تاریخ مصرف کذشته ی نسخه های یک و دو، داستانسرایی و ماجرای عاشقانه این سری شما را عاشق خود خواهد کرد.
Final Fantasy Series
.Stay With Me Until The End. Not Until The End,Always. Always then
حقیقت این است که تا به حال چندین و جند فقط در مورد روابط عاشقانه و انواع آنها در مورد بیشتر شمارههای Final Fantasy نوشته شده و در مقاله ی خلاصهای مثل این نمیتوان حتی تک تک روابط این سری را نام هم برد! تمام این سری پر است از عشقهای حقیقی و ناب که با صحنه های سینمایی و پرداخت زیبا به شخصیتها و طراحی آنها،جذابیت آن را چند برابر هم کرده تا جایی که دلیل تهیه بسیاری از طرفداران این بازی، داستان عالی و پخته آن است; نه گیم پلی یا گرافیک بازی. اگر بخواهم در مورد دو مورد از بهترین عاشقانههای این سری صحبت کنم، به نسخه هشت و نسخه ده بازی اشاره میکنم. Final Fantasy 8 داستان عاشقانهای را روایت میکن که به مرور زمان گسترش پیدا میکند و به مکانهای دیگری نیز سرابت پیدا میکند. در نسخه ده اما عشق متفاوتتری را تجربه میکنیم.
یونا و تیدوس دو نوجوان هستند که نحوه آشنایی و عاشق شدنشان بسیار تدریجی و کند است و به دلیل مشابه بودن آن با دنیای واقعی با آن ارتباط بسیاری پیدا خواهید کرد. این دو پرنده عاشق، قبل از ورود به مرحله عشق، مدت زمان زیادی ار بازی را صرف آشنایی و دوست شدن با یکدیگر میکنند و اصلا خبری از عشق و عاشقی نیست. بعد از مدتی که در نهایت این دو عاشق یکدیگر میشوند، سکانس شروع عشق این دو کاراکتر فوقالعاده است و یکی از احساسیترین صحنات در بازیهاست.
در ادامه بازی، اتفاقات عجیبی مانند توهمی شدن تیدوس و تشکیل گروهی از دختران توسط یونا برای جست و جو کردن خاطراتش، همچنان عشق این دو فرد حس و حال خوب خودش را دارد و بازی قسمت اصلی و عاشقانه خود را فراموش نمیکند. اگر به دنبال یک داستان عاشقانه طولانی و نسبتا واقعی هستید، حتما این عنوان که در نسل هشتتم ریمستر هم شده، بازی کنید.
به پایان قسمت دوم از سری مقالات بررسی مفهوم عشق در بازیهای ویدئویی رسیدیم. امیدوارم از این قسمت هم لذت برده باشید و اگر همچنان بازی مورد نظرتان را نیافتید، آن را در قسمت پایانی پیدا کنید.
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- مدیرعامل Take-Two نگران عملکرد GTA 6 روی Xbox Series S نیست
- آپدیت بهینهسازی Baldur’s Gate 3 برای PS5 Pro منتشر شد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
نظرات
توی این لیست جای اونیموشا ۴ خالیه
چون هیدیاسو هم عاشق اوهاتسو بود ولی بخاطر بستن دروازه اهریمنی خودش رو قربانی کرد
فقط اون میانپردهای که سوپ…
:star: :heart: :star:
:heart: :heart: :heart:
:star: :heart: :star:
رابطه بوکر و الیزابتم بد نبود. ولی آخرش وقتی معلوم میشه الیزابت دختر کامستانگ، کامستانگم همون بوکره، خراب میشه.
درکل داستانی جالبی داش، فقط یه کم شعارگونه، نمادین و علمیتخیلی بود. ولی عجب بازی بود چه تم باحالیم داش. اصلاً یه حالو هوایی داش که هیچ بازی دیگهای نداش.
به نظرم تو قسمت پایانی mary jane و اسپایدرمن هم می تونن باشن
در ضمن سلام به همگی . کاربر جدیدم
داشتم همینجور توی فکرم به عشق توی بازی هایی که بازی کردم می اندیشیدم . از عشق MJ و پیتر یادم نبود.
مرسی که به یادم آوردی
دوست عزیز :rose:
به جمع گرم و دوست داشتنی بهترین سایت گیمینگ دنیا که گیمفا نام داره خوش امدی
من به نمایندگی از تمامی کاربران با اخلاق سایت بشما خوش امد میگم و امیدوارم که تا ابد در کنار ما در گیمفا بمونی و از بودن در سایت نهایت لذت رو ببری
ممنون :blush:
یه رابطه عجیبیام تو بازی سایلنت هیل: شترد مموریز بود که… سپویل نمیکنم، مزش نپره.
بیشتر گیمای Wii بچهگانه بودن ولی نمیدوم چرا این شترد مموریز…!
:hypnotized: :X-P: :hypnotized:
:X-P: :X-P: :X-P:
:hypnotized: :X-P: :hypnotized:
رزیدنت ایول تو قسمت اول نبود؟!
ایدا و لئون زبانزد عام و خاص هست
اگر تو قسمت اول نباشه باید در قسمت سوم باشه
نگاه کردم.این دو عزیز در قسمت اول حضور داشتند
بین همشون فقط nier automata خیلی داستان خوبی داشت با این که ۱ سال و نیم پیش تموش کردم اما هنوز که هنوزه خاطراتش تو ذهنمه مخصوصا اون آهنگ های دیوانه وار و حماسی و عشقانش موقع باس فایت ها :heart:
من شخصا خیلی با نیر زندگی کردم حتی ساید کوست های این بازی کاملا احساسی ان رابطه بین تو بی و ناین اس که دیگه خیلی زیباست.فقط اون قسمتی که تو بی بعد از پایان سوم میگه چرا همش من باید کسی باشم که این بار رو بدوش میکشه . و بعدش اون اتفاقا میوفته
نظرتون کاملا محترمه و من هم خودم خیلی با nier حال کردم و واقعا یه شاهکار دیده نشدست ولی از لحاظ داستان و پردازش داستان هیچکدوم از عنوان های این لیست به Witcher 3 نمیرسه.چه از لحاظ احساسی نگاه کنیم چه از نظر تخصصی و منطقی.
البته اینم نظر منه
بنظر من عشق ناکتیس و اون پرنسسه ( اسمشو یادم رفته :-/ ) در فاینل فنتزی ۱۵ میتونه تو مقاله ی پایانی باشه خسته نباشید مقاله ی خوبی بود :yes:
لونافریا
ای بابا وقتی صحنه soap و captain price رو دیدم که اون قسمت soap میمیره چقدر ناراحت شدم 😥
و the witcher 3 خیلی خوب بود
عجب سولجری بود سوپ…
آقا یه چیزی بگم شاید خندتون بگیره
ولی من با توجه به این مقاله بعد از این همه سال زندگی گیمری الان متوجه یه نکته شدم!
اونم اینکه اون بازی هایی که تو زندگیم بیشتر از همه دوست داشتم دقیقا چه چیزیو داشته!!!
و اون بازی هایی که اصلا خوشم نمیومده دقیقا چه چیزیو نداشته!!!
عجب…
زدی تو خال
فهمیدم چرا رد دد به مذاقم خوش نیومد.
احساس میکردم یه رنگی نداره الان فهمیدم رنگ عشقه.(تا اونجایی که بازی کردم)
میدونم الان کلی منفی بارم میکنید ولی نظرمو گفتم دیگه
چقدر خوب که مقاله انقدر مفید واقع شده برای شما
امیدوارم همیشه قلمم رو دنبال کنید
جناب رضایی تشکر ، منتظر این قسمت بودیم..
خوب شد GOD of WAR رو هم در نظر گرفتید..
رابطه یِ آترئوس و کریتوس که هرچی بگیم کم بود.. جالبیش این بود که این رابطه یِ پدر پسری شده بود ابزاری برای بازگویی گذشته یِ کریتوس و نسخه های قدیم و وقایعِ پیش آمده.. وقتی که کریتوس همشون رو از پسرش مخفی میکنه و متوجه میشه که این کار باعث در خطر افتادن آترئوس میشه ، میاد و هویت خودش رو مشخص میکنه.. بین حرفایِ کریتوس هم نکات جالبی هست ، یه جایی اول بازی آترئوس یه نوشته ای رو ترجمه میکنه و میگه که این یعنی Fate به معنای سرنوشت.. کریتوس هم با مکث میگه که از اونا خیری نمیرسه. اینموقع فن قدیمی گاد میدونه که این جمله یِ کریتوس از نسخه یِ ۲ و شکست خواهران تقدیر نشات میگیره.. بین دیالوگ های پدر و فرزند از این نکات زیاده..
اون لحظه یِ آخر بازی هم که کریتوس برای اولین بار پسرش رو Son صدا میکنه خیلی زیبا بود.
در کل یکی از بهترین روابط بود.. اگر بخوایم از لحظات زیبا نام ببریم کامنت خیلی طولانی میشه.. جدایِ از لحظات سینمایی ، قسمت های فوق العاده یِ زیادی رو هم بین دیالوگ ها میبینیم
به به چه کامنت خوبی
خوشحالم که مقاله رو دوست داشتین. امیدوارم همیشه با نظراتتون ما رو همراهی کنید
با تشکر ویژه از اقای رضایی.هشت ساله هر روز میام گیمفا و تو این مدت حس تکراری شدن مطالب بهم دست نداده.یاده چند بار بلادبورن پاک کردم و فقط راهنمای سعید و میخوندم.انقد راهنما و نوع تحریر عالی بود که بالاخره تصمیم گرفتم بازیو تا اخرش برم.دست همه بچه های گیمفا درد نکنه.دمتون گرم بخاطر عشقی که به بازی های ویدیویی دارید
خواهش میکنم
همین کامنت هاس که به ما انرژی میده برای سنگ تموم گذاشتن برای شما کاربران عزیز
“تو چهکار کردی Activision با Call Of Duty مان؟ تبدیل چنین صحنه هایی به بتل رویال؟ تاسف.تاسف و باز هم تاسف.”
دم شما گرم آقای رضایی…وضعیت امروز Call Of Duty یه تراژدیه!
باز الان مینویسن همش تقصیر بتل رویال بازاست و فلان و فلان و فلان.
خواهشن نگید دیگه حوصله نداریم
امسال اکتی با نسخه دوم اشباح یا ریمیک مدرن ۲ میترکونه.
قطعا همینطوره متاسفانه
مرسی بابت نظر خوبتون
geralt: you smell wonderful
yennifer: geralt we’re at funeral
!!! geralt: you smell wonderful at this funeral
آفرین به شما آقای رضایی…
سکانس پایانی فاینال ۱۰ یادش بخیر من مثل سیل اشک می ریختم. باورم نمی شد تودس از یونا جدا می شه.
که البته در ادامه فوق العاده میشه….
خواهش میکنم
باعث افتخاره که مقاله رو دوس داشتید
در بازی beyond two souls اون روحه داداش دوقولوی جودی هست و هنگام زایمان مادرشون میمیره اما چون مادر جودی خودش قابلیت های فرا انسانی داشته بچه هاشم اینطوری میشن و روح برادر جودی به خود جودی متصل میشه
Soap و Price و Geralt یه چیز خاصی تو هر کدومشونه که تو کمتر شخصیت هایی وجود داره :inlove:
سوپ عشقه، عشقم سوپه…
عزیزم با تشکر از شما انگار بازی هایی که بازی کردین رو با طول و تفسیر نوشتین اما سر بعضی کارا بی کلاه مونده.
در مورد عشق یونا و تیداس به اطلاعات بیشتری نیاز داشتین. من فکر میکنم از لحا ظ عشق به رفیق و مفهوم دوستی تنها یک بازیو میشناسم اونم سری کینگدام هارتسه
مرسی از نظرتون دوست عزیز
صد درصد که امکان توضیح بیشتر بود اما مقاله رو بیش از حد طولانی میکرد
از لحاظ مفهوم عشق در دوستی هم قطعا life is strange حرف های زیادی برای گفتن داره
تو سری بعد لطفا اشاره ای به سری warcraft بکنید با تشکر
Prince of persia و max payne هم باید باشن.
واقعا مقاله محشری بود دم شما گرم. باز هم از این مقالیه های اصطلاحا یونیک 😎 بنویسید.
به عنوان کاربر جدید سایت و البته یکی از دنبال کننده های قدیمی امیدوارم بتونم توی سایت مفید باشم :heart:
لطف دارید به سایت ما خوش اومدین و امیدوارم همیشه قلم من رو دوست داشته باشید
فقط کریتوس و آترئوس
مرگ soap خیلی برام سخت بود اما توی اوایل ماموریت تیر خورد و یکجوری ما رو آماده کرد برای خداحافظی با این شخصیت توی کالاف ولی مرگ گست هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره اون مرحله خیلی سخت بود چپ و راست دشمن میریخت گست هم خیلی هوای ما رو داشت زمانی که مرحله تموم شد فقط منتظر یک ناجی بودم اما بد قافلگیر شدم نامرد زد جفتمون رو کشت هیچی مثل اون پرتاب چاقو به من کیف نداد یوری هم حیف شد قشنگ پرایس تنها موند خب سند من هم موند اما دیگه اثری از گروه فوق العاده قبلی نیست ولی بازم میشه به جنگهای مدرن بدی با شخصیت های جدید و جذاب دیگه تحت فرمان پرایس امیدوار بود
زیباترین این لیست عشق پدر و فرزندی بین گرالت و سیری بود .
واقعا تعجب داشت که Joel و Ellie توی لیست نبودن . :reallyangry:
همچنین Master Chief و Cortana
توی قسمت اول بودن هر دوشون. توضیحات مقاله رو یخونید
دمتون گرم آقای رضایی بسیار از خوندن مقاله لذت بردم .
هیچ کدوم از این عناوین من رو به اندازهی witcher 3 و god(و البته tou که تو قسمت یک بود) منو تحت تاثیر قرار ندادن.بعد از این که tlou اومد با خودم می گفتم هیچ بازی دیگه نمیتونه از لحاظ شخصیت پردازی و روابط بین کارکتر ها منو راضی کنه.ولی وقتی witcher رو بازی کردم دیدم بعد سه سال از اومدن tlou( یه سال دیر ویچرو بازی کردم ) دوباره یه بازی تونست با شخصیت پردازیاش و روابطش برای من راضی کننده باشه. وقتی god اومد اصلا توقع نداشتم در زمینه ی رابطه ی عاطفی بین پدر و پسر قوی عمل کنه چون تا قبل اون همیشه کریتوسیو می دیدیم که هیچ کسی ذره ای براش اهمیت نداشت(البته به جز اواخر gow 3) ولی واقعا رابطه ی بین کریتوس و آترئوس باور پذیر بود.
خواهش میکنم
امیدوارم همیشه مقالاتم رو بخونید و راضی باشید
سلام دوستان
داستان cortana و master chief چیه یه عده میگفتن به master chief خیانت میکنه؟ (منتظر halo the master chief collection هستم برا pc بیاد یعنی این سوالو نمیپرسیدم)
داستان گرالت و سیری خیلی زیبا بود وقتی گرالت برا اولین بار سیری رو میبینه واقعا اینقدر تو بازی غرق شده بودم که وقتی گرالت سیری رو بغل کرد لرز منو گرفت اینقدر زیبا بود (به این میگن داستان بسیار عالی کلا the witcher کلا عالیه همشون) در ظمن یکی از دیالوگ های اون صحنه که سیری به گرالت میگi به چه دنیا هایی سفر کرده ایستر اگ بود و مربوط به دنیای cyberpunk 2077 بود که سیری به اونجا رفته بود سیری به گرالت میگه به یه دنیایی رفتم که مردمشون اهن تو سرشون داشتن اسب نداشتن و هر کس کشتی پرنده خودشو داشت از یه چیزی هایی شبیه مگا اسکوپ خودمون استفاده میکردن بعد گرالت میگه ciri stop fooling around و…
داستان گرالت و ینیفر و تریس زیبا بود امید وارم همچنین ادامه پیدا کنه
همیشه افرادی که بتونن بدون کلام مفهوم را برسونن بسیار هنرمند هستند.
مثلا کمدین هایی مثل چارلی یا مستر بین.
توی بازی ها هم دو سه تا بازی بودن که تقریبا تا آخر هیچ حرفی زده نمیشد اما مفهوم کاملا با تمام وجود احساس میشد.
منظورم بازی های ICO و shadow of closos هست. اتفاقا مفهوم اصلی بازی عشقه که کاملا به مقاله مربوطه.
توی این بازی ها حتی یه صفحه دیالوگ هم نیست اما اونقدر با بازی ارتباط برقرار میشه که آدم کاملا هم ذات پنداری میکنه و نسبت به معشوقه بازی احساس مسوولیت میکنه.
چی زیباتر از این که یه نفر برای برگردوندن مجدد زندگی به معشوقه اش قبول کنه که با مخوف ترین دیو ها روبرو شه و اونها را شکست بده و با اینکه میدونه احتمال موفقیت خیلی کمه اما باز قبول کنه!
مطمئنم این دو بازی یکیشون اول میشه