ترس محزون | نگاهی به سری بازی Silent Hill
هفته ی پیش هالووین بود. جشنی که با لباس ها و آرایش های ترسناکش شناخته می شود و کلی محصول ترسناک اعم از فیلم و بازی و کتاب و … در این روز منتشر می شود. از آنجایی که ما ترس را دوست داریم، دلمان نیامد که این موضوع جذاب را به نحوی ادامه ندهیم و این هفته به سراغ یکی از پرآوازه ترین بازی های ژانر وحشت رفته ایم تا یادی از گذشته کنیم و نوستالژی خون مان را بالا ببریم، و از طرفی دیگر، بار دیگر به بررسی این سری کم نظیر بنشینیم. نوشتن درباره ی بازی های تاثیرگذاری مانند Silent Hill، همیشه هم آسان است، هم سخت. آسان برای این که خیلی چیزها درباره ی آن ها وجود دارد که هر یک می تواند یک مقاله ی جداگانه باشد، سخت برای این که جا دادن همه ی آن ها در یک مقاله به شکلی که از هم گسسته به نظر نیایند کار ساده ای نیست. روندی که در این مقاله پیش گرفته ام، بررسی المان های مختلف بازی به شکل جداگانه و تناسب این المان ها با یکدیگر است. در ضمن، متن حاوی اسپویلرهای فراوانی خواهد بود، بنابراین اگر این سری را بازی نکرده اید و قصد دارید بازی کنید، شاید بهتر است این مقاله را بعد از اتمام سری بخوانید. نکته ی دوم این که حتی اگر این سری را نمی شناسید (که خیلی بعید است!) و یا با سبک ترسناک حال نمی کنید، باز هم می توانید این مقاله را بخوانید، چون Silent Hill روی کل صنعت گیم اثر گذاشته است، نه فقط سبک ترسناک. حالا بدون اتلاف وقت برویم سر اصل مطلب.
ترس ژاپنی
بحث بازی ژاپنی یا بازی آمریکایی، یکی از بحث های محبوب و اعصاب خرد کن بین گیمرهاست که همیشه وجود داشته است و کماکان هم وجود دارد. این که کلاً با توجه به کشور سازنده بازی ها را قضاوت کنیم، کمی دور از منطق است. هر دو کشور بازی های بزرگی دارند که در اختیار دنیا قرار داده اند و دنیا را به جای زیباتری به زندگی تبدیل کرده اند. پس مطالبی که در ادامه خواهید خواند، در ستایش کشور ژاپن و بازی های ژاپنی نیست، بلکه چون سری Silent Hill یک سری ژاپنی است و ژاپنی ها سبک و سیاق خاصی برای ترساندن مخاطب دارند، بازی از این جهت مورد بررسی قرار گرفته است.
در سال ۱۹۹۶، شرکت کپکام، با عنوان Resident Evil (یا آنطور که خودشان صدایش می زدند، Biohazard)، سبک ترس و بقا را از نو تعریف کرد. تقریباً همه چیز این بازی از استانداردهای زمان خودش بالاتر بود و نه تنها مرزهای ژانر وحشت، که مرزهای صنعت بازی را جا به جا کرد. ترکیب دلچسب اکشن و ترس، طرفداران هر دو سبک را به طرف خودش کشید و نتیجه، ایجاد یک fan base جدید بود که اکنون فقط معجون استاد شینجی میکامی و بازی های مانند آن می توانست آنان را سیراب کند. شرکت رقیب، کونامی (Konami) بود. آن ها موفقیت ادامه دار سری رزیدنت اویل را دیدند و وقتی Resident Evil 3: Nemesis در دست ساخت بود، کونامی تصمیم گرفت با یک بازی مشابه وارد ژانر وحشت شود. این که سری سایلنت هیل، با تقلید از سری رزیدنت اویل ساخته شده بر کسی پوشیده نیست، اما سخت می شود اسم این کار را تقلید گذاشت. بهتر است بگوییم این کار، نوعی الگوبرداری بود که نتیجه اش به نفع همه تمام شد، و به جای یک سری، اکنون دو سری فوق العاده در ژانر وحشت داریم!
از طرفی، کشور ژاپن، همواره هم در زمینه ی تولید محصولات ترسناک و هم در تولید بازی های ویدئویی پیشرو بوده. کافی است نگاهی به صنعت سینما بیندازید، یا چند نمونه از مانگاهای ترسناک ژاپنی را مطالعه کنید تا کاملاً دستتان بیاید جریان از چه قرار است. ترکیب ذهن خلاق نویسندگان سری سایلنت هیل و مهارت مدل سازان و طراحان مرحله ی همین سری، به عمیق ترین لایه های بازی نفوذ کرده و محصولی شدیداً مالیخولیایی، و ترسی آغشته با حزن و اندوه شرقی به جای گذاشته است. از نمونه ی ترکیب این دو می توان به داستان هر یک از فرنچایزهای این سری اشاره کرد. برای مثال همان داستان شماره ی اول از سری را با هم مورد بررسی قرار دهیم:
سال ۱۹۸۳ است و فردی به نام هری مِیسون (Harry Mason) به همراه دختر ۸ ساله اش، Cheryl به سمت شهر سایلنت هیل در حال حرکت اند. شهر سایلنت هیل پیشینه ی تاریخی بسیار جالبی دارد که البته در بازی به آن خیلی اشاره نشده. این شهر در اواسط قرن ۱۹ میلادی، یک شهر خوب و خوش آب و هوا در ایالت پنسیلونیای آمریکا بوده که نزدیک یک معدن ذغال سنگ بزرگ قرار داشته است. گویا در طی یک حادثه، آتشی که برای سوزاندن زباله های شهر به برافروخته شده، از طریق یکی از دهانه های معدن، وارد آن می شود و به حجم عظیمی از ذغال سنگ برخورد می کند و شهر را به آتش می کشد. ساکنان آن منطقه چندین بار سعی می کنند که آتش را خاموش کنند و هر بار پس از یک مدت کوتاه، باز هم گوشه ای از معدن آتش می گیرد و قسمت دیگری از شهر را به خاکستر تبدیل می کند. نه تنها آتش، که مونوکسید کربن و سایر گازهای سمی که بخاطر این آتش سوزی آزاد شده بودند، باعث ایجاد تلفات در این شهر کوچک شدند. مردم شهر که اکثراً معدنچی بودند، راه دیگری به جز ترک آن پیدا نکردند و شهر تقریباً تخلیه شد. این آتش سوزی با قدرت کمتر تا همین امروز ادامه دارد و تعداد بسیار کمی از جمعیت آن هنوز هم آن را ترک نکرده اند. تا جایی که ما اطلاع داریم، یک مدرسه، یک کلیسا و یک بیمارستان که بخش روانی هم دارد، به همراه چندی مغازه و خانه در این شهر باقی مانده اند تا نیازهای مردم شهر تامین شود.
خلاصه، این پدر و دختر با افسری پلیس به نام سیبیل بنت (Cybil Bennet) آشنا می شوند که برای حل یک پرونده به این شهر سفر می کند. وقتی در جاده کمی از هم فاصله می گیرند، هری، موتور سیکلت سیبیل را می بیند که کنار جاده افتاده و خود سیبیل نیست، وقتی حواس هری پرت این موضوع شده، ناگهان دختربچه ای کوچک را در وسط جاده می بیند و در حالی که خودش و دخترش ترسیده اند، فرمان کامیونش را کج کرده و تصادف می کنند. وقتی هری به خودش می آید، می بیند دخترش نیست. به دنبال دخترش از ماشین پیاده می شود و پا به شهر سایلنت هیل می گذارد. چیزی که از همان ابتدا به چشم می زند، فضای مه گرفته، دلگیر و مبهم شهر است. فضای شهر سایلنت هیل، از اولین نکاتی است که فرقش را با سری رزیدنت اویل نشان می دهد. محیط هایی که کپکام در سری رزیدنت اویل به تصویر کشید، محیط هایی بسته، راهروهایی باریک و ساختمان هایی تاریک بودند. سایلنت هیل محیط هایی بزرگ تر ارائه کرد. نوع ترس سایلنت هیل با ترس رزیدنت اویل تا حدود زیادی متفاوت بود. البته در همه ی بازی های ترسناک، از فوبیاهای رایج برای ترساندن مخاطب استفاده می شود، همانطور که در هر دو بازی، ترس از تاریکی، کلاستروفوبیا و ترس از حشرات گنجانده شده است. اما سایلنت هیل محیط های وهم آلود را هم به این لیست اضافه کرد. حتی طی کردن یک مسیر و رسیدن از نقطه ی A به نقطه B هم نوعی ترس و سرما را به جان شما می انداخت. افکت مه و دود که به شکل گسترده در شماره ی اول سایلنت هیل از آن استفاده شد، در زمان انتشار بازی بی نظیر بود.
حتی طراحی دشمنان که در ادامه ی مقاله مفصلاً به آن خواهیم پرداخت، با آنچه در دیگر بازی های ترسناک و به خصوص رزیدنت اویل به تصویر کشیده بودند کاملاً فرق داشت. هری پس از ورودش به شهر تصویرهای وحشتناکی را می بیند. فردی که به دیوار میخ شده و زمین بازی پر از لخته های خون است. کمی جلوتر هری توسط چند تا موجود کریه المنظر کشته می شود. وقتی به هوش می آید، سیبیل را می بیند و با هم حرف می زنند. سیبیل طی اتفاقی مشابه به داخل شهر کشیده شده و می خواهد ببیند جریان از چه قرار است. هری و سیبیل تنها یکدیگر را در آن شهر می شناسند. آن ها از هم جدا می شوند تا هر کدام در بخشی از شهر به دنبال سر نخ بگردند. هری در ادامه ی راه به مدرسه ای متروک می رسد، جایی که فکر می کند دخترش را می تواند در آن جا پیدا کند. اما هر چه بیشتر پیش می رود، حس می کند بیشتر از دخترش دور می شود. قرار دادن محیط هایی مانند مدرسه در این سری، کاملاً اثبات می کند که سازندگان بازی به دنبال بازی با مغز شما هستند. چند محیط خاص در بازی ها و فیلم های ترسناک وجود دارد که به کلیشه تبدیل شده اند و هر کدام دلیلی برای تبدیل شدن به یک کلیشه داشته اند. مثلاً تیمارستان ها. قرار دادن تیمارستان در یک بازی ترسناک کاملاً کلیشه ای و طبیعی است (که البته منظور از کلیشه بودن، ابداً بد بودن آن نیست، بلکه تعداد دفعات تکرار آن است). دلیل آن هم مشخص است. از قدیم الایام، دلیل جنون و بیماری های روانی بر انسان پوشیده بوده است. حتی تا امروز و با پیشرفت علم، همچنان بیماری های روحی به چندین عامل متفاوت بستگی دارند. از طرفی انسان ها در طول تاریخ هرگاه نتوانسته اند برای یک پدیده، دلیلی قاطعانه و علمی پیدا کنند، آن را به چیزهای فراطبیعه ربط داده اند. در این بین تیمارستان ها همیشه محلی بوده اند که توسط ارواح یا شیاطین تسخیر شده اند، و هر کس که به آن وارد می شود، به زودی عقل خود را از دست می دهد و اگر مقاومت کند، تسخیرشدگان به فجیع ترین شکل ممکن او را به قتل می رسانند.
کلیشه ی دیگر، تونل های فاضلاب شهری است. که همواره پر از سوسک، عنکبوت و سایر موجوداتی بوده اند که انسان ها عموماً از آن ها نفرت دارند. به همه ی این ها تاریکی و اکوی صدا را هم اضافه کنید تا دستتان بیاید چرا این تونل ها تبدیل به کلیشه شده اند. سایلنت هیل هم کمابیش همه ی کلیشه ها را دارد، اما چیزی که مهم است، چیزهای فرای این کلیشه ها هستند که سایلنت هیل آن را از شماره ی اول ارائه کرده است. همین مدرسه. وقتی سازندگان تصمیم می گیرند از یک مدرسه ی ابتدایی برای ترساندن مخاطب استفاده کنند، می توانید به فلسفه ی پشت ذهن آن ها پی ببرید و آن این که آن ها صرفاً نمی خواهند شما جیغ بکشید و دسته را ول کنید، بلکه می خواهند ترس را به لایه های روح شما تزریق کنند. چرا؟ چون مدرسه ابتدایی جایی است که مردم از آن خاطرات خوبی دارند. دورانی که همه مان بی مسئولیت، آزاد و معصوم بودیم. دورانی که زندگی اکثرمان پر از رنگ بود. ذاتاً نام کودک با نام معصومیت گره خورده است. اما سازندگان سری سایلنت هیل دست روی این موضوع گذاشتند و مدرسه را به محیطی ترسناک تبدیل کردند. در واقع در ذهن ما حک شده که کودک نمی تواند بد باشد، کودک نمی تواند ترسناک و خطرناک باشد، و وقتی بازی شما را در موقعیتی قرار می دهد که موجوداتی قدکوتاه، در محیطی که مختص بچه هاست، تاتی تاتی به شما حمله می کنند، ناخودآگاه حس می کنید که دارید با یک سری کودک مبارزه می کنید و آن پیش زمینه ی مربوط به معصومیت را که برایتان توضیح دادم شما را فلج می کند. حس می کنید یا باید به فجیع ترین شکل ممکن به قتل برسید، یا کودک کشی کنید. این دو راهی باعث عذاب وجدان شما خواهد شد. این موضوع چیزی نیست که تنها در شماره ی اول بازی مطرح شده باشد. در جای جای این سری، ردپای کودکان خردسالی است که ترس را از نو برایتان تعریف می کنند. برای مثال در Silent Hill: Homecoming، اسکارلت دختربچه ای است که توسط پدر خود کشته شده.
روح او در بازی وارد یک عروسک می شود و در نقطه ای از بازی به زبان در می آید و انتقام قتلش را از پدرش می گیرد. سپس روی برکه ی خونی که از بدن پدرش جاری شده بر می خیزد و جیغ می کشد. یا در آخرین مورد، جنین معروفی که در P.T. داخل سینک ظرفشویی می خندید و با اینکه کار خاصی نمی کرد ولی آن قدر موذی بود که فکر می کردید همه ی اتفاقات راهروهای تو در تو تقصیر اوست. هری در ادامه ی راه خود به یک کلیسا می رسد و راهبه ای را می بیند که سنگی به او می دهد و او را به یک بیمارستان ارجاع می دهد. در بیمارستان هری با فرد جدیدی به نام دکتر کافمن رو به رو می شود که فردی اتو کشیده است و او نیز مانند هری به دنبال پیدا کردن این است که جریان چیست. در بیمارستان هری به سری جدیدی از دشمنان بر می خورد که یک سری پرستار زامبی مانند هستند. این جا دوباره بازی شما را با المانی جدید رو به رو می کند. چرا پرستار؟ چون پرستارها اصولاً باید حال شما را خوب کنند. استفاده از پرستارهای مونث به عنوان دشمن، بر هم زدن تصویر ذهنی دیگری است که اکثر ما همیشه در گوشه ی ذهن خود داشته ایم. جلوتر شما با پرستار جوانی به نام لیزا (Lisa) برخورد می کنید. لیزا خبر ندارد جریان از چه قرار است و پس از تبدیل شدن سایر همکارانش به موجودات زامبی طور، زیر میز قایم شده و تا وقتی شما او را می بینید آنجاست. در این میان شما از وجود دختری به نام آلسا (Alessa) خبردار می شوید که سیبیل او را با دختر شما اشتباه گرفته. آلسا همان دختری است که وسط جاده پریده و باعث تصادف شما شده بود. او دارای نیروهای فراطبیعه است و هر بار تا می خواهید گیرش بیندازید غیب می شود. داستان سپس چند پیچ و تاب اساسی به خود می دهد. از جمله ی این پیچ و تاب ها، تسخیر شدن سیبیل در نقطه ای از داستان و تبدیل لیزا به یکی از موجودات بازی است. بازی به همین پیچ و تاب ها اکتفا نمی کند و شما در برخی جاها قابلیت تغییر داستان را دارید. برای مثال وقتی سیبیل تسخیر می شود، شما یا باید او را بکشید، یا اگر خوش شانس بوده و داروی لازم را جلوتر پیدا کرده باشید، می توانید او را نجات دهید. این انتخاب ها بر پایان بازی تاثیر مستقیمی دارند و این برای یک بازی که در سال ۱۹۹۹ عرضه شده کم چیزی نیست. اما داستان انتخاب اینجا تمام نمی شود. در یکی از فرنچایزهای بازی به نام Silent Hill: Shattered Memories، که در آن زمان روی کنسول دستی محبوب سونی یعنی PSP هم منتشر شد، انتخاب ها رنگ و بوی دیگری به خود می گیرند. ترس های هر یک از ما با فرد دیگر فرق می کند. برای مثال شاید شما شدیداً از تاریکی بترسید و فردی دیگر مشکل خاصی با آن نداشته باشد، اما مفهوم ترس به شکل کلی در همه ی انسان ها وجود دارد. بنابراین کونامی در این فرنچایز، بازی را طوری پیش می برد که در واقع خودتان گور خودتان را می کندید! در طی بازی از شما سوالاتی پرسیده می شد که جزئی از بازی بودند، سپس بازی شما و انتخاب هایتان را با توجه به پاسخ هایی که داده اید پیش می برد. یعنی تجربه ی Shattered Memories برای هر گیمر، تجربه ای تازه و متفاوت از گیمر دیگر بود. این سیستم بعداً به شکلی ابتدایی تر در بازی Until Dawn هم مورد استفاده قرار گرفت.
نکته ی آخر در مورد داستان و فلسفه ی ترس آن که می خواهم بگویم، اندوهی است که کل بازی را دربرگرفته است. هری، در سایلنت هیل ۱، مانند کاراکترهای اصلی دیگر در فرنچایزهای بعدی بازی، رسماً در جهنمی پا گذاشته که برای فرار از آن، نه راه پس دارد و نه راه پیش. حس گیر افتادن و زندانی شدن در این جهنم، و از طرف دیگر از دست دادن همه ی چیزهای خوب، بزرگ ترین برگ برنده ی این سری در ایجاد فضایی ترسناک است. ابتدا دخترتان را گم می کنید، سپس تنها فردی که می شناختید تسخیر می شود و پس از آن هم لیزای معصوم به سرنوشت شوم خود پی می برد و در حالی که گریه می کند، می بیند که دارد به یکی از آن موجودات تبدیل می شود و هری که شما باشید، راهی ندارید به جز این که او را تنها در اتاق زندانی کنید و در را پشت سر او ببندید. ترس به شکل مستقل، می تواند نیرویی محرک برای فرار از مهلکه باشد، اما اگر بدانید که گیر افتاده اید و همه چیزهای عزیزتان را یکی یکی از دست بدهید، دیگر امیدی برایتان نمی ماند. دیگر نمی دانید برای چه چیز می جنگید و این کابوس دقیقاً در چه نقطه ای تمام می شود. حتی نمی دانید می توانید در آن شهر بمیرید یا پس از مردن باز در آن چرخه گیر خواهید افتاد؟
روانشناسی انقلابی سازندگان سایلنت هیل، چیزی نیست که حالا حالاها در صنعت بازی تکرار شود.
شالوده ی روح مریض
در دنیای سایلنت هیل، دشمنانی که می بینید، زامبی و روح و حیوانات درنده نیستند. بازی پر از نماد است که برای فهمیدن خیلی از آن ها باید مطالعه ی خوبی داشته باشید. خیلی از موجودات از کتاب ها آمده اند، خیلی از ارجاعات بازی از فیلم هایی مثل Exorcist و Lolita نشئت گرفته اند. بررسی همه ی این موجودات، مقاله و شاید کتابچه ای جداگانه می طلبد، برای همین در این مقاله به چند نمونه ی معروف و فلسفه ی به وجود آمدن آن ها اشاره می کنیم. (در نگارش این نمونه ها، از نوشته های سازندگان بازی و طرفداران آن کمک گرفته شده است).
نام : Two-Back/ حضور: Silent Hill: Origins :
یکی از معروف ترین دشمنان سری سایلنت هیل، Two-Back است. این هیولا همانطور که می بینید، از چسبیدن دو بدن به یکدیگر ایجاد شده که دست و پایشان قطع شده است. کاراکتر اصلی Silent Hill: Origins، تراویس نام دارد که راننده ی کامیون است و بخاطر ساعات زیادی که در جاده به سر می برد، نمی تواند دائماً نیازهای جنسی خود را رفع کند. این هیولا به نوعی این کمبود او را جلوی چشمانش می آورد و تراویس باید این موجودات که شکست دادنشان بسیار سخت است را از پیش رو بردارد. همچنین شکسپیر در اثر معروف خود، اوتلو، از رابطه ی جنسی اوتلو و همسرش به عنوان “هیولایی با دو پشت” یاد می کند که برخی معتقدند می تواند اشاره ای به آن داستان باشد. در یکی از پایان های فرنچایز Origins، می فهمید تراویس یک قاتل زنجیره ای بوده که بخاطر ارضا نشدن خواسته های جنسی اش، دست به قتل زنان می زده.
نام : Grey Child / حضور: (Silent Hill (1999 :
در بازی اول بیان می شود که آلسا چقدر در مدرسه مورد تمسخر سایر بچه ها قرار می گرفته و این موجودات به نوعی نشان دهنده ی زخمی است که بچه های دیگر به روح او وارد کرده اند. صدایی که این موجودات در می آورند نیز بسیار روح خراش و اذیت کننده است، صدایی مانند صدای کودکی که زجه می کند. این موجودات به خاطر شباهت های زیادی که به بچه داشتند، یک بار سانسور شدند و سازندگان موجوداتی مشابه به آن ها و با شباهت کمتر به کودکان خردسال را در بازی قرار دادند.
نام : Twin Victim / حضور: Silent Hill 4: The Room :
والتر سالیوان یک دو قلو را به قتل می رساند و روح این دو کودک در شکل این موجود در بازی ظاهر می شود. یکی از ترسناک ترین هیولاهای بازی همین موجود است که نیاز خاصی به توضیح فلسفه ی آن نیست، چون ظاهر آن به اندازه ی کافی ترسناک است!
نام : جنین (؟) / حضور : P.T :
اگر دموی کوتاهی را که با نام P.T انحصاراً برای کنسول PS4 منتشر شد بازی کرده باشید، می دانید که در همان ۴۰ دقیقه زمان بازی، اندازه ی یک بازی کامل سوژه برای ترسیدن وجود داشت. از راهروهای بی انتها بگیر تا روح های سرگردان و صداهای استرس آور و ساعتی که زمان در آن ثابت است. اما اگر همه ی آن ها را یادتان برود، بعید است این جنین موذی را فراموش کنید. جنینی که با صدای خنده اش آرامش را از شما گرفته بود و قیافه ی چندش آورش باعث می شد بیشتر از او منزجر شوید. دست آخر هم برای اتمام بازی باید ۳ بار او را با روش های عجیب و غریب می خنداندید. حتی برخی افراد در آن زمان می گفتند برای خنداندن او برای بار آخر، باید در میکروفون هندزفری فریاد زد!
نام : Mannequin / حضور: Silent Hill 2 :
این هیولا هم زاده ی ذهن مریض سازندگان بازی است که به وضوح به کشته شدن زنان و قطع عضو آن ها مربوط است. همانطور که می بینید، “مانکن” ها سر ندارند و بالاتنه ی آن ها مانند پایین تنه شان اندام حرکتی دارد. برخی معتقدند که این هم مانند Two-Back به دلیل عدم قابلیت شخصیت اصلی داستان در شکل دادن روابط موفق با زنان به وجود آمده، اما ایده ی دیگری هم وجود دارد که می گوید مانکن ها قربانیان پیرامید هد یا کله هرمی هستند. به هر حال، قیافه ی آن ها بسیار عذاب دهنده و ترسناک است.
پدیده ای به نام آکیرا یامائوکا
از فلسفه و داستان و نوآوری های گیم پلی بازی گفتم، می خواهم اشاره ای هم به بخش موسیقی داستان بکنم. نمی توان گفت که سایلنت هیل موسیقی زیبایی دارد و رد شد. هیچ صفتی نمی تواند کاملاً بخش موسیقی بازی را توصیف کند. آکیرا یامائوکا، از بهترین آهنگسازان صنعت بازی است و قبل از سایلنت هیل روی پروژه های متعددی کار کرده بود. اما کارهای او با سری سایلنت هیل به اوج خود رسید. سایلنت هیل بدون آهنگ های پس زمینه اش هیچ گاه به این اندازه تاثیر گذار نمی بود. برای مثال به قطعه ی Not Tomorrow گوش کنید. وقتی لیزا می فهمد که او نیز مانند پرستاران دیگر قرار است تبدیل شود این آهنگ پخش می شود. وقتی خون از سر و صورت او سرازیر می شود و زیر گریه می زند این آهنگ آغاز می شود و حس عجز، غم و تنهایی را به طرف شما شلیک می کند. یا موسیقی تیتراژ بازی که از معروف ترین موسیقی های دنیای بازی است. پیشنهاد می کنم کل آهنگ های این سری را که تلفیقی از سبک های امبینت و راک است گوش کنید. یکی از بهترین نمونه های آهنگسازی در بازی ها که از یادها نخواهد رفت.
سخن آخر
خیلی مطالب دیگر مانده که می توانیم درباره ی آن ها بنویسیم و حرف بزنیم، اما در این مقاله به همین اندازه اکتفا می کنیم، شاید قسمت دومی برای این مقاله در کار باشد. تاثیری که سری سایلنت هیل روی ژانر وحشت گذاشت بی نهایت بزرگ و مهم بود و می توانید ببینید سایر بازی ها پس از آن چقدر از این بازی الگوبرداری کرده اند. نکته جالب ماجرا اینکه خالق سری Resident Evil یعنی استاد شینجی میکامی، در آخرین ساخته ی خود که Evil Within بود، تا حد زیادی فضایی مانند فضای سایلنت هیل خلق کرده بود. عرصه ی هنر، و بازی های رایانه ای به عنوان بخشی از آن، توسط تقلیدهای صحیح و الگوبرداری رشد می کند و سایلنت هیل بهترین نمونه ی این الگوبرداری هاست. می خواهم سخن را در همین جا خاتمه دهم و بروم کمی سایلنت هیل بازی کنم !
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
هیچی به اویل ۵ نمیرسه المان های زامبی کشی تو روز روشن نور خورشید.اونم با سلاح های لیزری
اویل لایک
بقیه ترسناک دیسلایک چالش بچه ها
حقیقتا ۵ اکشن بود فقط نه ترسناک
معلومه شما هیچی از بازی های وحشت بقا نمیدونی
مسخره کردی مارو
بازی ترسناک میخوای برو DEAD SPACE 1 و SUFFERING و ALIEN vs PREDATOR رو بازی کن
Outlast و جا انداختی یکی از بهترین بازی ترسناکی ک من بازیش کردم مخصوصا ۲ اش
هیچ بازی از نظر وحشت به dead space 2 نمیرسه حتی از outlast هم ترسناک تره مخصوصا مرحله ای که دوباره برمیگردی تو کشتی نسخه اول یادش بخیر
بنظر من نسخه یکش ترسناک تر یود
اویل پنج یه اکشن خالص سوم شخص بود که کلا از بیخ فرانچایز رزیدنت اویل رو به راهی کشید که کپ کام از سال ۲۰۰۹ تا الان هرچی زور میزنه نمیتونه برش گردونه سرجای اولش در واقع این بازی خیانت بزرگی بود به میراث استاد میکامی و تیمش توی استودیوی شماره۴
خسته نباشید.خیلی عالی بود
اگه وقت کردید هم یک مقاله به همین سبک راجع به ایول ویتین بنویسید
ممنون بابت مقاله ولی باعث شدید شب خوابم نبره :reallypissed: :tremble:
خسته نباشید آقا خیلی لذت بردیم
هرچند من هر دفه این بازیو شروع کردم نتونستم ادامه بدم ولی بی شک بازیای قشنگی ان
هرچند کلا طرفدار بازی ترسناک هستم و کل بازیهای سری silent Hill رو خیلی دوست داشتم. ولی فقط دو قسمت اولش شاهکار بود.
در حال حاضر کونامی زده تو فاز سودجویی و دیگه از بازیای با کیفیت ازش خبری نیست!!این نسل که ماشالا ترکوند بجز فانتوم پین استاددکوجیما که اون هم ناقص داده بود بیرون هیچ بازی درست و حسابی نداشت
چرا اخه نسخه ی جدی معرفی نمیشه خیلی دلتنگه این سریم
نویسنده محترم داستان را به صورت کاملاً سربسته توضیح دادن، ولی داستان سایلنت هیل که فیلمش هم به علت موفقیت بازیش ساخته شد (کمتر بازی به این سطح از موفقیت میرسه که فیلمش را بسازن و همیشه بر عکس بوده) نشون میده که همه این تاوانی که افراد توی شهر پس دادن به خاطر راهبه ای بود که به واسطه اینکه مردم اون شهر گوش به اوامر اون و مذهبش بودن توی یه مراسم که برای سوزوندن یه بچه بی گناه که البته از راه نامشروع به دنیا اومده بود توی اون کلیسای لعنتی جمع میشن و و وقتی اون بچه داره میسوزه، آتیش به پرده های کلیسا سرایت میکنه و همه چی را می سوزونه که البته خود این هم یه نماد برای آتیش خشم و کینه یه بچه معصومه که دامنگیر همه میشه.
حالا از اینجا به بعد توی نسخه های بعدی هر کسی که گناه کبیره ای انجام داده توی این شهر که نماد افراد گناه کاره وارد میشه و باید با گناه خودش روبرو بشه که به صورت نمادها و غول های مختلف جلوش ظاهر میشن.
شاهکار این سری به نظر من نسخه دومه که به طرز بسیار هنرمندانه ای شخص را در برابر گناه کشتن همسر مریضش قرار میده و البته آخر بازی همسرش اونا میبخشه.
اما توی دموی P.T دیگه روانپریشی کارگردان که همون عمو کوجیما باشه به اوج خودش میرسه و فقط با یه راهروی نفرت انگیز چنان آدم را زجر کش میکنه که وقتی آدم از پای بازی که خیلی ها هم نتونستن تمومش کنن بلند میشه بدنش یخ کرده و دستاش داره از شدت لرزش گز گز میکنه.
به نظر میرسه توی P.T هم شخصیت پدر ، زن باردار خودش را کشته
به نظر من هم سری سایلنت هیل هیچ شباهتی به رزیدنت نداره و فقط رزیدنت یه کم زودتر عرضه شد و باعث شد خیلی ها فکر کنن سایلنت هیل کپی برداری کرده.
خسته نباشید , بسیار عالی بود.
سایلنت هیل اینقدر متفاوت بوده که با وجود تمام الگو برداری ها و کپی برداری هایی که ازش شده بازم هیچ بازی شبیه بهش نیست , از اسم بازی بگیرید تا موسیقی متن و اتمسفر شاهکار تا موجودات فوق العاده متفاوت و منزجر کننده همه طراحی بینظیری داشتند…تنها بازی که یه مقدار شبیه سایلنت هیل بود بازی ۷days بود که روی سیستم عامل سیمبین بازی کردم
اعضا وقتی Team Silent باشن خروجی شاهکاری میاد بیرون که زمان نمیشناسه همیشه عمیق و تحسین برانگیزه :heart:
تشکر فراوان….Silent Hill فقط نسخه ی۲
امیر جان سایلنت هیل ۳ هم بسیار عالی بود…
البته سه نسخهی اول داستانشون بینهایت تاثیرگذار، پرمغز و فک براندازه… همیشه گفتم اگه بازیش نمیکنید لااقل داستانش رو بخونید
موسیقی استاد یامائوکا هم که همین الانش آهنگ زنگ گوشی منه
کجان یه همچین داستانهایی…
کاملا درسته من خودم عاشق سری silent hill هستم با اینکه نسخه های اخیر زیاد جذاب نبود برام اما سه گانه ی اول رو خیلی دوست داشتم و در راس اونها هم silent hill 2 رو خیلییی لذت بردم ! اتفاقا همین دیروز با این مقاله دوباره دانلودش کردم روی pc و الان اونجایی هستم که وارد موزه تاریخی میشیم !
بازی هنوز هم بی نظیره !
ولی اینکه داستان رو بخونیم به نظرم برای کسی که اصلا silent hill رو تجربه نکرده باشه نامفهومه یکم ! باید توی اتمسفرش قرار بگیره چون داستان + اتمسفر خاص silent بود که باعث شد این بازی توی قلب همه جا باز کنه و ترس نابی که هدیه میداد … با کله هرمی ها و …!
خوشحال شدم کامنتتو دیدم داداش امیر :heart:
با تشکر از بررسی خوب نویسنده ، درکل سری سایلنت هیل بیشتر از اینکه ترس بقا باشد تماما اندوهگین و غم انگیز است اگر در دنیای سینما عرضه میشد نه در ژانر فیلمهای ترسناک بلکه در ژانر تراژدی روانشناختی قرار می گرفت با المانهایی از ژانر جنایی .
اما چون در صنعت گیم همچین رده ای نداریم به ناچار در زیر دسته ژانر ترس بقا قرار میگیرد . البته در بازیها ژانرهای دیگری همچون کمدی نیز وجود ندارد ولی دوستان توجه کنند از المانهای کمدی در بسیاری از بازیها استفاده شده است
تنها بازی ک میشه گفت معنی واقعی ترس و نگرانیو میشه حس کرد بنظر من فارنهایت دیوید کیج بود لامصب این بازی بشدت با روح و روان ادم بازی میکرد با اون موسیقی بینظیرش البته re4 هم دست کمی نداشت ولی از نظر ترس و نگرانی فارنهایت واقعا عالی بود عنوانی ک کمترین کسی اسمشو شنیده و حتی تجربه کرده
اتفاقا تمام طرفدارای کوانتیکدریم اسمشو شنیدن و بازیکردن 😎 من رو ps2 بازی کرده بودم
Silent Hill: Homecoming بنظرم یکی از بهترینا بود .. اهنگی که داخل بازی داشت … شهر تاریک و برادر رو مخی جک . و فضای ترسناک و مه آلود که شهر و ترسناک کرده و فلسفی و مفهومی بودن بازی هم از یک طرف بازی رو عالی کرده :yes: :drool:
اشتباه شد برادر الکسه
با تشکر فراوان از شما آقا حوس سایلنت هیل کردم
لامصب این اخریه بد کاریکردبا اعصاب و روان ما p.t واقعا تجربه ی ترس جدیدی بود که خدا لعنتش کنه کنسلش کرد اگر کنسل نمیشد یکی از بهترین سایلنت هیل ها بود
ممنون از نویسنده که دوباره خاطرات مارو زنده کرد.
بازی های سایلنت هیل به نظرم نمونه استاندارد بازی ویدیویی هستند، به این دلیل که شما رو نه تنها سرگرم میکنه بلکه سوالاتی فلسفی رو در ذهن شما ایجاد میکنه که اگه موفق به پاسخش بشید برای خودتون، زندگی بهتری میتونید داشته باشید.
برای من homecoming هنوز یه شاهکاره.
بنظر من home coming از نظر داستان و همینطور فضاسازی یه پست رفت نسبت به نسخه اول تا سوم بود.
همه ی حرف این سری یه چیزه “گناهانت رو فراموش و کتمان نکن”
عالی بود …
با سلام و خسته نباشید مقاله خوبی بود.نسل جدید گیمر ها باید این عناوین رو بشناسن و بدونن گیم ازکجا به کجا رسیده.متاسفانه سایلنت هیل هیچ وقت تو صنعت گیم به حق خودش نرسید.برای تمام دوست دارن سبک وحشت سایلنت هیل یک بازی قابل احترامه و به شدت نبودش حس میشه حیف بازی دست کونامه و خیلی وقته غبار رو این بازی نشسته.با تشکر
خدا لعنتت کنه کونامی!!تنها در یک صورت میبخشمت که دوتا سایلنت هیل در حد و اندازه قسمت اول و دوم بدی!! 😥
Silent Hill یکی از برترین و البته به لطف کونامی مظلوم ترین فرنچایز صنعت گیم هست ! همین طور که بار ها گفتم این بازی ترسی متفاوت نسبت به سایر فرنچایز ها مثل Re داره ، ترس این بازی نشات گرفته از ذهن شخصیت ها هست و این ایده خیلی نوآورانه در بازی پیاده میشه ، برخلاف رقیب سنتی این سری یعنی RE که یک داستان قابل فهم و سر راست داره ، سری بازی های Silent Hill داستانی بسیار پیچیده داره و با عناصر “دیوید لینچ” گونه ای که در داستان به کار میبره باعث میشه که گاهی اوقات حتی داستان رو هم به خوبی متوجه نشید ! (( Sh2 دیگه اوج این موضوع هست ! )) ولی از نظرم تنها مشکلی که این سری داشت گیم پلی بود ! گیم پلی نسخه ی اول و دوم خیلی نوآورانه بودند و توشون پیشرفت های چشمگیری دیده میشد ، اما از نسخه ی سوم گیم پلی واقعا تکراری شده بود ، به طوری که سازندگان همون المان های SH2 رو بدون هیچ تغییری وارد نسخه ی سوم کرده بودند ، بعد از اون هم هر نسخه ای که اومد یک گیم پلی درست و حسابی تحویل بده بیشتر زد خرابش کرد ! تنها راه نجات سایلنت هیل ، بازی کنسل شده ی کوجیما بود ! دیگه خدا میدونه چه بلایی قراره سر این فرنچایز بیاد ، دنیای Silent Hill پتانسیل خیلی بالایی برای خلق کردن بازی های ماندگار داره اما کی هست کا ازش استفاده کنه ؟!
با تشکر بابت مقاله ، یاد و خاطره ی مارو زنده کردید !
من فقط از این فرانچایز نسخه اوریجینز رو پی اس پی رفتم…
یادمه که خیلی سخت بود بازی…به خصوص معماهای خیلی سطح بالایی داشت آخر کار هم باید هرم هارو به هم دیگه میچسبوندی و بعدش واسه این همه زحمت فقط یه پایان بندی گنگ در انتظارت بود…
بهترین و خاطره انگیزترین بازی سری عمرم با اختلاف Silent Hill هستش
بنظرم این مطلب شاااید فقط ۱۰درصد فلسفه کل سری رو توضیح داده باشه
فقط راجب سایلنت هیل ۴ و کارکتر والتر سالیوان و ۲۱قربانیش میشه یه کتاب نوشت
مقاله عالیه ، در کل بازی ترسناک فقط SilentHill و ظDeadSpace بود البته Evil Within بد نبود
سایلنت هیل خیلی ترسناکه چون جنس ترسش سایکولوژیکاله
ممنون از بررسی عمیق این فرنچاز ستودنی با ُSoundtrack های بی نظیرش
شخصا نسخه ی دوم و homecoming رو دوست داشتم .