صداها همه چیزند| نقد و بررسی بازی Transference
این روزها دیگر کمتر کسی است که با شنیدن نام شرکت پرآوازه ی Ubisoft، یاد عناوین داستانی و خطی آن بیفتد. ۹۰ درصد افراد با دیدن لوگوی معروف این شرکت تصاویر و صحنات عناوین آنلاین محور آنها مانند Rainbow یا Divison برایشان زنده میشود چون دیگر خیلی وقت است که عنوان داستانمحور دهن پرکنی از این شرکت محبوب ندیدهایم. البته با توجه به سوداوری چندبرابری عناوین آنلاین و معضل جدید دنیای گیمیگ به نام Microtransaction، طبیعی است که نه تنها یوبیسافت بلکه بسیاری از شرکتهای دیگر نیز به عناوین تمام آنلاین رو اوردهاند. همین سوداوریهاست که هنر هشتم را در نسل هشت، بیشتر به یک سرگرمی صرف تبدیل کرد تا یک هنر واقعی. اما بی انصاف هم نباشیم، همچنان هستند شرکتها و استودیوهایی که به عناوین داستانی اصرار میورزند و همچنان به جریان آنلاین بازی کردن نپیوستهاند که در کمال تاسف یکی از آنها یعنی Telltale Games همین دو روز پیش به کار خود پایان داد.
بازیهای واقعیت مجازی، مخصوصا برای کنسول پلی استیشن، جزو نوپاترین بازیها هستند که کاملا در ابتدای مسیر تکامل خود قرار دارند و راه بسیار طولانی برای رسیدن به آن چیزی که برایشان طراحی شده بودند را در پیش دارند. اگر به بازیهای VR دقت کنید، ضعفهای کوچک و بزرگ بسیاری را در آنها میبینید. از سطحی بودن گیمپلی آنها گرفته تا داستانهای بسیار آبکی که کم و بیش در تمام بازیای واقعیت محازی دیده میشود. به همین دلیل است که بسیاری از شرکتهای بزرگ، علاقه چندانی به ارائه بازی برای این هدستها ندارند و فعلا منتظر تکامل بیشتر آنهاهستند. در واقع، واقعیت مجازی هنوز به جذابیت آن چیزی که بسیاری از افراد قبل از تهیه آن فکر میکنند نیست.
حال سه چیز را با هم ادغام کنید: یوبیسافت، بازی داستان محور و واقعیت مجازی. این ۳ کلمه با توجه به توضیحات گفته شده، هیچ تناسبی با هم ندارند و ترکیب این موارد در نگاه اول نگران کننده خواهد بود. عنوانی که این ۳ مورد را با هم ترکیب کرده و یک عنوان جدید و نوآورانه را برای شما به ارمغان آورده است; Transference است. این بازی در E3 2018 معرفی شد و ۳ ماه بعد از آن یعنی سپتامبر سال جاری روانه بازار شد. محوریت بازی طبق تریلرها، ترس روانی و روایت یک داستان جدید و جذاب بود. این هدف شاید برای یک عنوان معمولی که از VR پشتیبانی نمیکند، سادهتر باشد. اما وقتی پای این هدستها وسط میآید، ساخت یک بازی تاثیرگذار و به یادماندنی بسیار سخت است. البته بازی جدید Ubisoft را میتوانید به صورت معمولی و بدون استفاده از هدستهای واقعیت مجازی هم به صورت عادی و بدون هیچ محدودیتی تجربه کنید. با بررسی یکی از متفاوتترین آثار ترسناک این روزها، یعنی Transference همراه باشید.
همانطور که احتمالا تاکنون متوجه سدهاید، نقش اصلی را در Transference، داستان آن ایفا میکند.بعد داستانی بازی از چند جهت قابل بررسی است. ابتدا باید به داستان کاملا جدید و بدون کمنرین کپیبرداری از منابع مختلف، توسط یوبسیافت اشاره کنیم. نحوه روایت داستان تا حد زیادی با روند معمول تفاوت دارد. داستان بازی در دو زمان گذشته و حال اتفاق میافتد و شما میتوانید هر موقع که بخواهید بین این دو سفر کنید. بنابراین انتظار نداشته باشید که بازی دارای یک داستان سرراست و به دور از هرگونه پیچیدگی باشد; اتفاقا اصلا پر بیراه نگفته ایم اگر مدعی شویم که Transference یکی از مبهم ترین، پیچیدهترین و در عین حال بهترین داستانهای سال ۲۰۱۸ است. نکته دیگر در مورد داستان، روند کند روایت اتفاقات مهم در اوایل بازی است. تقریبا در یک ساعت ابتدایی بازی هیچ اتفاق خاصی که شما را به هدف اصلی نزدیک کند نمیافتد و مدام در جاهای مختلف چرخ میزنید. اما به محص شروع خط اصلی داستان، بسیار آن را دوست خواهید داشت.
Tansference داستان مردی به نام Raymond hayes و خانوادهاش را روایت میکند. ریموند یک دکترای کامپیوتر است و همسرش Katherine هم یک موسیقیدان حرفهای است و ویولونسل مینوازد. پسر آنها،یعنی Benjamin Hayes از اختلالی به نام PTSD رنج میبرد. این بیماری، نوعی بیماری روانی است که افراد بعد از اتمام یک جنگ به آن مبتلا میشوند و بیشتر هم در سربازان دیده میشود. بنجامین یک کودک ساده نیست، او در تمامی آزمونهای ریاضیاش نمرات کامل را میگیرد و حتی تونسته مدال طلای المپیادهای علمی مختلف هم کسب کند. همین نبوغ بنجامین، مقدمهای میشود برای نابودی خانواده آرام Hayes. ریموند مدام در اتاقش مشغول اختتراعات مختلف است و چند پروژهی ناتمام نمام چیزی است که از سالهای سال تحقیق نصیبش شده است. او وقتی نبوغ فرزندش را میبیند، تصمیم میگیرد با استفاده از Transference Machine خانواده و فرزندش را به زمان گذشته ببرد و جلوی ابتلای بنجامین به PTSD را بگیرد; زیرا ریموند معتقد است که بنجامین برای پیش بردن پروژههای او نیاز به یک ذهن آرام و خالی از هرگونه اختلالی نیاز دارد.
داستان بازی بسیار نوآورانه و زیباست و شخصیتها آنقدر عمیق هستند که بسیار بعید است با آنها ارتباط برقرار نکنید. مبهم بودن داستان بازی حتی تا اواخر بازی، یکی از جذابیتهای بازی است، هرچند که همین ابهام از نظر بسیاری یک نکته منفی شمرده میشود، اما دلیل اصلی کشنده بودن بازی همین داستان پیچیده آن است که با هنرمندی رازهای خود را در بخش پایانی افشا میکند. Transference به ما نشان میدهد که هنوز هم ایدههای پرداخته نشدهای وجود دارند، اگر کمی طمع پول پرستی استودیوها و ناشران کمتر شود.
بگذارید روراست باشم. هیچگاه نتوانتسم و نمیتوانم با بازیهای شبیهساز پیادهروی ارتباط برقرار کنم و به جز برخی از عناوین شاهکار داستانی در آنها اصلا بازی کردن آنها را درک نمیکنم. شاید اگر تریلرهای Transference هم ببینید، با خود بگویید: خب، باز هم یک شبیه ساز پیاده روی یا Walking Simulator دیگر. اما باید بگویم سخت در اشتباهید. بازی هیچ شباهتی به یک شبیه ساز پیادهروی ندارد، هر چند که در نگاه اول کاملا چنین چیزی به نظر میرسد. بازی به معنای واقعی یک پازل ترسناک است که به زیبایی هر چه تمامتر به هر دو بعد خود وفادار مانده; یعنی هم معماهای خوبی و کارشدهای را در بازی شاهد هستیم و هم حس ترس به شدت به بازیباز القا میشود.
شما در بازی در یک محیط ثابت نیستید. بلکه میتوانید با استفاده از کلیدهای برق بین دو جهان حال و گذشته جابه جاش شوید. مکانیزم بسیاری از معماها برگرفته از همین ویژگی بازی است. مثلا شما برای بازسازی محیط گذشته به وسیلهای از زمان حال نیاز دارید، پس باید برق را خاموش کرده، به زمان حال بیایید، آن وسیله را برداشته و سپس با بازگشت به جهان گذشته یا همان ذهن دیجیتالی که در آن قرار دارید، معما را حل کنید. با جابه جایی بین دو جهان محیط تغییر میکند و به همین دلیل اصلا پیش نمیآید که بعد از گذشت چند دقیقه همچنان در یک محیط ثابت باشید و مدام در حال جابه جایی هستید. جابه جایی بین دو محیط و جهان یکی از نواوریهای خوب بازی است که امیدواریم در آیمده نمونههای بیشتری از آن در بازیهای ژانر ترس یا معمایی ببینیم.
جنس ترسی که در بازی وجود دارد را به ندرت در بازیهای ویدئویی دیده بودم و بیشتر در آثار سینمایی موفق به تجربه آن شده بودم. ترس Transference، ترس از زامبی و ارواح و دیگر کلیشهها نیست. ترس در این بازی یک نوع بسیار خوب از ترس روانی است، یعنی ترس از ناشناخته. این نوع ترس عمیقترین و واقعیترین ترس است و تا سر حد مرگ آدرنالین خونتان را بالا میبرد. اگر برای این نوع ترس بخواهم مثالی در دنیای بازیها بیاورم میتوانم به Slenderman اشاره کنم. شما هیچگاه نمیدانستید این مرد قلمی چه زمانی برای کشتنتان ظاهر میشود و بدتر از آن نمیدانستید ” مرد قلمی” دقیقا چیست؟ همین ناشناخته بودنش باعث ترس فراوانتان میشد. در Transference هم، به هیچ عنوان نمیدانید در عمارت Hayes چه چیزی در انتظارتان است. آیا ارواح خانوادهتان در آنجاست؟ آیا قرار است با جسد فردی مواجه شوید؟ اصلا مگر کسی مرده که روحی آنجا باشد؟ دقیقا چه اتفاقی افتاده است که به آنجا میرویم و دهها سوال دیگر که در بدو ورود به بازی از خود میپرسید و تا قسمت پایانی هم جواب قانعکنندهای برای آنها نمیگیرید و چون هنوز سوالات بسیاری در مورد خانواده Hayes بی جواب مانده مینرسید، میترسید و باز هم میترسید. ترس از ناشناختهها به زیبایی هرچه تمامتر در بازی نمایش داده میشود و به مدت ۵ الی ۶ ساعت روی اعصابتان پیادهروی میکند.
معماهای بازی با وجود ساده بودن اکثر آنها، روند منطقی و خوبی دارند. معماها ساده هستند اما پیش پا افتاده و سطحی نیستند که خیلی راحت حل شوند. برای حل معماها باید به خوبی در محیط جست و جو کنید و کوچکترین اشیا و وسایل را بگردید. انتظار هم نداشته باشید در یک عمارت قدیمی همهچیز سر جایش باشد، هر چه که هست و نیست را جست و جو کنید، احتمالا چیزهای به درد بخوری پیدا خواهید کرد. طریقی که در آنها Objectiveها یا ماموریتهایتان را دریافت میکنید بسیار جالب است. همانطور که گفتیم شما در بازی با استفاده از یک دستگاه گذشته را برای خود شبیه سازی کردهاید و به آن سفر کردهاید، بنابراین در یک جهان مجازی و دیجیتالی گشت و گذار میکنید. در بازی هر تکهای از این جهان که گم شده باشد به صورت یک Error یا Missing File نشان داده شده است و شما باید با جست و جو در مکانهای مختلف سعی در بازسازی آن قسمتها داشته باشید. در واقع همین تکههای گمشده به بازی جهت داده و به شما هدفی برای ادامه آن میدهند. تنها نکته منفی در قسمت جست و جو و حل معماها، ریز بودن نقاط قابل تعامل و گستردگی کم آنها برای کلیک کردن است. این مشکل در نسخه PC چندان به چشم نمیآیند چون با نشانگر دقیق ماوس سر و کار داریم، اما در نسخه کنسولی بازی کمی آزار دهنده است.
مهمترین قسمت بازی صداهای آن است. برای تجربه بهتر بازی حتما از هدفون استفاده کنید تا صداهای شاهکار Transference را بهتر بشنوید. اغراق نیست اگر بگویم صداگذاری حرفهای به مانند این بازی در این نسل ندیده بودم. فقط کافیست چند ساعت با یک هدفون متوسط به تجربه بازی بپردازید تا خودتان هم متوجه این موضوع بشوید. صداهای دلهره آور محیط و موسیقیها که از قضا سه بعدی هم هستند، درون مغزتان فرو میرود و ترستان را چندبرابر میکند. علاوه بر این بعضی از معماهای بازی هم با توجه به صداهای محیط حل میشوند که اوج هنر سازندگان در بهرهبرداری از عنصر صدا برای ساخت یک بازی معمایی/ترسناک را نشان میدهد. بازی در هر قسمتی هم ضعفهای کوچکی داشته باشد، در این قسمت نه تنها ضعفی ندارد که یک شاهکار است.
اگر طاقت ترسیدن را دارید و میخواهید با یک ترس واقعی مواجه شوید و نهایت دلهره را تجربه کنید، Transference عنوانیست که برای شما ساخته شده. اما اگر حوصله بازیهای با داستان پیچیده را که تا اواخر بازی شما را در حالت ابهام کامل نگه میدارد ندارید، از بازی کردن Transference جدیدترین ساخته Ubisoft لدتی نخواهید برد. Transference به زیبایی تمام یک ترس روانی را به نمایش میگذارد و ثابت میکند برای ساخت یک عنوان داستان محور حتما نباید Walking Simulator بسازید. کمی خلاقیت همهچیز را حل میکند.
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- بازی چندنفره Horizon احتمالاً در سال ۲۰۲۵ منتشر خواهد شد
نظرات
سایت چقدر خلوته 😀 😀
همه بچه مچه ها رفتن مدرسه (گوشی را در جامیز قایم میکند و هدیه های آسمانی را روی میز میگذارد)
چون همه از گیم زده شدن
اره چون اگه قرار بود چهارتا مثل جنابعالی مدرسه و دانشگاه رو همیشه بپیچونن دیگه این بازیا رو کی میساخت…
Ehsan2000
دوست محترم چرا جوش میاری شوخی کردم.
شما هم نه تحصیلات منو میدونید و نه منو میشناسید.
تحصیلات برای من خیلی هم حرف مهمیه، تو دوران مدرسه هم کسی که برای کنکور مثل ادم میخونه از صدتا مرد بزرگسال و هیکل گنده مرد تره…
کسی که برای کنکور میخونه داره زمانش رو میریزه دور نه بیشتر
پاداسپم:خسته نباشی آقای رضایی
” کسی که برای کنکور میخونه داره زمانش رو میریزه دور نه بیشتر ”
اصلا موافق نیستم ! :no:
خب شما بخون که به یه جایی برسی 😉
دهنت سرویس :rotfl:
ما با اجازتون سرویس مدرسه ایم از ساعت ۷ تا الان ۱۳ تا بجه رو رسوندم و برگردوندم پدرم در اومده خدایی امیدوارم سر ماه با حقوقم بتونم یه بازی تخفیف خورده رو بخرم ال اقل نون حلال باشه شب رو راحت بخوابم…
اقا توی بررسی بند دومش یجایی نوشته, پلی اسنیشن, اصلاح کنید :yes:
(قابل توجه اونی که میگه من ضد سونی ام و فن ایکس باکسم)
الان گزارش خطاى املایى در متن چه ربطى به سونى فن نبودنت داره 😐 مثلا یه مایکرو فن از اشتباه نوشته شدن اسم پلى استیشن لذت میبره 😐
Naghd binazirr bood❤
نقد زیبایی بود من که لذت بردم
وقتی بازی فک کنم در طی رویداد E3 معرفی شد،به شدت منو جذب کرد و بهش امیدوار شدم و الان هم که میبینم بازی عالی ای با داستانی جدید رو تحویلمون داده :chic:
نقد خوبی بود خسته نباشید ولی نمیدونم چرا عکس های این بازی رو نگاه میکنم یه حس غریبی بهم میده و واقعا چقدر سایت خلوقته 😀 😀
هم بازى هم نقد عالى بود ، دستتون درد نکنه :yes:
این بازی شده ۸ بعد توم رایدر ۷٫۵ !!!!
هر کسی توم رایدر باز باشه فقط میتونه بگه چقدر سایه توم رایدر جدید خوبه تا کسی با توم رایدر بزرگ نشده باشه درک نمیکنه حرفمو این پست ربطی نداره به اون بازی اما نتونستم ساکت بشینم و ببینم انقدر راحت به لارا نمره پایین دادین این کامنتم فقط به خاطر احترامم برای سایت گیمفا میزارم چون برام مهم هستین تو سایت های ایرانی.
طرفدارای انچارتد خیلی توهین کردن به بانو لارا و توم رایدر افسانه ایی فقط اینو بگم توم رایدر قهرمان ادم بزرگاست کاراکتر های مزه پرون و به اصطلاح بامزه بمونه برا گیمرای تین ایجر . وقتی اولین انچارتد اومد توم رایدر این سبک رو چندین بار متحول کرده بود و پایه های این سبک در انحصارشه . دهه ۶۰ ها با توم رایدر بزرگ شدن . لارا نه خودش اهل شوخی و لوس بازیه و نه فضای بازیش و نه طرفداراش …… توهین به توم رایدر و لارا کرافت اونم از کسایی که اصلا حتی گیمر هم نیستن واقعا حال بهم زن بوده تو این مدت و بانو لارا جزو نوامیس گیمرهاست چه گیمرای قدیم چه جدید و چه حرفه ایی , گفتم بدونین.
من شخصا خودم عاشق انچارتد شدم وقتی بازی کردم و داخل این بحث ها نمیشم هیچوقت ولی این حرفا رو باید میگفتم.
منم نتونستم ساکت باشم اسم این بازیو یه چیزای عجیب غریب تلفظ میکنین _توم ریدر_ هست تکرار میکنم توم ریدر.
حالا که تا اینجا اومدیم تلفظ صحیح Forza هم فورتزا هست کلمه ی ایتالیایی هست مثلا Pizza .
خیلی وقته رو مخمه اینا 😀
اول یه خسته نباشید بگم و تشکر که نقد رو خوندین و نظرتون❤
در مورد Tomb Raider که خب نقدش با من نبوده و قطعا آقای آریامقدم دلایل خودشونو داشتن برای اون نمره.
اما در مورد مقایستون باید بگم که عنوانی مثل Transference در هیچ مقیاسی نمیتونه با Tomb Raider مقایسه بشه. ملاک نمره دادن به بازی ها اصلا مقایسه نیست. این بازی یک Puzzle/Horror است و Tomb raider یک اکشن سوم شخص!! این که بگید این ۸ گرفته اون ۷.۵ اصلا و ابدا منطقی نیست
پس کیshadow of tomb raiderنقدشو میزارین منتظر نقد شماییم
گذاشته شده داداش :inlove: :-*