اسیر زندان ذهن | نقد و بررسی بازی Anamorphine
طی سه چهار روز اخیر زمان بازی کردن خود را صرف تجربه عنوانی کردم که سر درآوردن از آن کار سادهای نبود. یک بازی کاملا متفاوت با دیگر بازیهایی که در طول زندگیام با آنها سر و کار داشتهام. از بازیهای ریسینگ گرفته تا دیگر انواع ورزشی، شوترهای سوم شخص و اول شخص، بازیهای نقشآفرینی، استراتژیک و به خصوص Stealth – که سبک مورد علاقهام است – را با بازیهای زیادی شناختهام اما عنوانی که میخواهیم در موردش صحبت کنیم هیچ یک از این سبکها را در خود نمیگنجاند! یک بازی فوقالعاده عجیب که متمایز با تقریبا هر بازی دیگری است که تا به حال تجربه کردهایم. بازی مستقل Anamorphine که یک تجربه سورئال برای شما خواهد بود میتواند ذهنتان را به شدت درگیر کند. درگیر سوالاتی چون این بازی دیگر چیست؟ چه میخواهد به من بگوید؟ اصلا هدف از بازی کردن و جلو رفتن در این عنوان چیست؟ شاید در ابتدا از داستان بازی چیز خاصی نفهمید که ایرادی هم ندارد. اگر در همان ابتدای بازی متوجه شوید که داستان از چه قرار است قطعا نابغه هستید! در غیر این صورت، شما هم یک فرد مثل دیگر افراد دنیا هستید که قرار نیست همان اول کار از همه چیز سردربیاورند! البته شاید در انتها هم چیزی از بازی متوجه نشوید و به سراغ تحقیق راجع به داستان این بازی بروید. خلاصه اینکه Anamorphine یک بازی طولانی نیست. شما احتمالا با خالی کردن تنها چند ساعت ( کمتر از سه ساعت ) میتوانید بازی را به پایان برسانید اما نتیجه گیری درباره اینکه بالاخره Anamorphine چیست و داستان از چه قرار است شاید چند روزی ذهنتان را درگیر کند. Anamorphine به هیچ وجه یک بازی فکری نیست، قرار نیست معما حل کنید و با پازلهای گوناگون هم سر و کار نخواهید داشت. تنها یک راه راست را پیش رو دارید که باید آن را تا انتها پیش ببرید. البته این موضوع آنقدرها هم جذاب نیست و در این مسیر بازی به مشکلات گوناگونی برخورد میکند، مشکلاتی که میتوانند در نهایت از Anamorphine یک بازی ضعیف بسازند!
شخصیت اول بازی که هیچ صدایی هم از او در نخواهد آمد Tyler نام دارد. داستان بازی از این قرار است که Tyler در ذهنش گذشته را مرور میکند، اتفاقاتی که افتاده و خاطراتی که با همسرش Elena دارد. تا آنجایی که ما از داستان بازی متوجه شدیم، Elena پس از یک تصادف در یک بیمارستان بستری میشود و بعد از آن، دچار افسردگی میشود. این درحالی است که ذهن تایلر همواره در گذشته و حال سفر کرده و مشخص است که او نیز از مشکلات روانی رنج میبرد. در طول بازی که نه خبری از دیالوگ است، نه هیچ صحنه خاصی، شما با روابط این دو نفر بیشتر آشنا میشوید. از سلفی گرفتن گرفته تا دوچرخه سواری و گیتار زدن Elena که به نوعی مشخصه وی به شمار میرود. کل بازی همین دو شخصیت را دارد و خبری از هیچ کاراکتر دیگری نیست. همانطور که گفته شد در این بازی اصلا خبری از مبارزه و خشونت و حتی حرف زدن هم نیست. تم بازی مربوط به حالت افسردگی و مسائل روانی میشود. بدون تعارف باید گفت که Anamorphine نقاط قوت کمی دارد و یکی از آنها نمایش روابط صمیمانه تایلر و النا آن هم بدون استفاده از روابط کلامی است. بازی اگرچه در کل محتوای خاصی ندارد ( حداقل ما چیزی ندیدیم! ) اما به خوبی توانسته احساسات درونی این دو کاراکتر را به تصویر بکشد. عنوانی که از محیطی سورئال بهره میبرد در لوکیشنهای مختلفی چون بیمارستان، بیابان، تئاتر و خانه دنبال میشود. ۱۲ سکانس در بازی خواهید دید که هر سکانس بخشی از زندگی این دو نفر را به تصویر میکشد که البته از سکانس ۵ به بعد تقریبا همه لوکیشنها تکراری بوده و تنها موضوعات و اتفاقات بازی هستند که تفاوتها را رقم میزنند. در کل بازی شما تنها به ۴ دکمه احتیاج دارید، W، S، A، و D که بعید میدانم لازم باشد به این که این ۴ دکمه چه کاری را انجام میدهند اشاره کنیم. به جز اینها، شما تنها به ماوس خود احتیاج پیدا خواهید کرد!
بازی از جایی آغاز میشود که شما باید با نگاه کردن به محیط اطراف، قطعات یک گیتار را کنار هم بچینید و وارد دنیای خاطرات شوید. از همین ابتدای کار به بعد، شما تنها لازم است به اجزای محیط نگاه کنید تا خودشان به حرکت درآمده و خاطرات را به تصویر بکشند. خاطراتی چون گیتار زدن النا، چیدن کتابها در قفسهها، چیدن بطریها سر جای خود و به طور کلی مواردی از این قبیل. در ابتدا شاید بازی برایتان کمی عجیب باشد اما به مرور به این شرایط عادت خواهید کرد که ابدا به معنای لذت بردن از بازی نیست! خیلی بعید میدانم بعد از ربع ساعت بازی کردن، کوچکترین رغبتی به ادامه بازی داشته باشید. با این وجود اگر حاضر به ادامه بازی شدید احتمالا محیط بازی به نظرتان کمی جالبتر خواهد رسید. دلیلش هم این است که میخواهید پایان ماجرا برایتان روشن شود و بفهمید بالاخره داستان از چه قرار است. بازی که گیم پلی خاصی ندارد که بخواهیم از آن لذت ببریم پس فهمیدن اندینگ بازی تنها چیزی است که شما را به جلو میکشاند. خوبی بازی این است که شما هیچ احتیاجی به دانش انگلیسی ندارید، چون اصلا دیالوگی در بازی گفته نمیشود که بخواهید معنای آن را بدانید. اوایل بازی فکر میکردم که با عنوانی طرف هستم که در آن کلی چیزهای جالب میتوان کشف کرد و به کاوش پرداخت، اما هرچه گشتم چیز خاصی پیدا نکردم! هر چیزی که در بازی پیدا میکنید، در واقع باید پیدا کنید! اگر پیدا یا کشف نکنید، ادامه راه برایتان میسر نخواهد بود. مثلا در مقابل به رویتان باز نمیشود! طبیعتا برای ما بازیکنانی که این روزها عادت داریم در هر بازی به گشت و گذار پرداخته و چیزهای جدید پیدا کنید، به حل معماها بپردازیم و Side quest قبول کنیم، چنین قضیهای شاید کمی اذیتکننده باشد. کلا در طول بازی یا باید پیاده یک مسیر مستقیم را پیش بگیرید یا بازی لطف کرده و به شما یک دوچرخه میدهد. در Anamorphine شما فقط باید راه بروید! محیط سورئال بازی تا یک جایی برایتان تازگی دارد و آنجا به بعد آن هم خسته کننده میشود، خصوصا اینکه هیچ خبری از هیچ تنوعی نیست.
بله هیچ خبری از هیچ تنوعی نیست! روی این موضوع تاکید میکنم! همانطور که در دنیای بازیهای AAA عناوینی هستند که مستحق سرزنش هستند، در بازیهای مستقل نیز این داستان برقرار است. همانطور که بازیهای مستقلی را میشناسیم که با بازیهای بزرگ و پرهزینه برابری میکنند ( نمونه بارزش Hellblade: Senua’s Sacrifice ) بازیهایی هم در بازار پیدا میشوند که واقعا ارزش هزینه ندارند. شاید فکر کنید هدف کوبیدن Anamorphine است اما حقیقتا اینگونه نیست! این عین حقیقت است. نمیتوان Anamorphine را یک “بازی” دانست چون اصلا سرگرمکننده نیست. تنها نقطه قوت آن داستانی است که در این مورد هم “شاید” بتوانید چیزی را از آن بفهمید. آیا تنها برای دنبال کردن یک داستان بازی میکنیم؟ شخصا کتاب خواندن را ترجیح میدهم! جدای از مسئله یکنواختی در بحث گیم پلی، بازی به طور کلی خسته کننده است. البته نباید از این موضوع هم غافل شد که در لا به لای این گشت و گذارها، موزیکهایی شنیده میشوند که دلچسب هستند. البته دوامی ندارند و دوباره سکوت همه جا را فرا میگیرد. گفتیم موزیک، در طول بازی خودتان متوجه میشوید که اصلا نیازی به شنیدن موسیقی ندارید. با وجود اینکه هیچ صدایی از بازی شنیده نمیشود اما این موضوع را نمیتوان یک ضعف تلقی کرد. همانطور که گفته شد تنها در چند قسمت بازی گوشتان موسیقیهای گوشنوازی را خواهد شنید که برای تنوع بد نیستند. البته این موضوع مشکل اصلی بازی یعنی یکنواختی آن را نمیپوشاند. عنوان Anamorphine گیم پلی خاصی ندارد که بخواهیم در موردش بیش از این صحبت کنیم. تنها باید یک مسیر یکنواخت و عموما تکراری را پیش بگیرید تا به رازهای گذشته تایلر و النا مشرف شوید.
طبیعتا Anamorphine یک بازی همهپسند نیست و نسبت به دیگر بازیهای مستقل، یک بازی ضعیف است. قبلا بازیهای دیگری چون Minit و Genetic Disaster و همینطور Frostpunk را برای شما نقد کردهام، عناوینی که اگرچه بینقص نبودند اما میتوانستیم با آنها کنار بیاییم. Anamorphine اما فضایی کاملا متفاوت با دیگر بازیها دارد. در ابتدای بازی از شما سوال میشود که آیا دوست دارید صحنههایی را مشاهده کنید که برای افسردهها توصیه نمیشوند، این در حالی است که اصلا چیز خاصی در بازی وجود ندارد که کسی نتواند ببیند. خشونت را که کلا فراموش کنید، تم بازی نیست منجصر به فرد است و شاید نیازی به طرح چنین پرسشی نباشد چون در طول بازی عملا تغییری ایجاد نمیشود. با اینکه Anamorphine نمیتواند یک بازی چندان سرگرمکننده باشد و کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که به چنین بازی علاقه نشان دهد، ولی این بازی نیز نقاط قوتی در خود دارد که داستان گل سرسبد آنهاست. شاید اگر قیمت بازی کمتر از ۱۸ دلار بود میتوانستیم آن را به عده خاص و محدودی توصیه کنیم اما با توجه به قیمت بالای بازی و همچنین قیمت فعلی دلار در کشورمان، هزینه کردن برای Anamorphine چندان توصیه نمیشود.
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
😕
با این وضع گرونی فک کنم فقط باید دلمو به همین نقد و بررسیا خوش کنم …..هییییییع :(((
عجب حرف سنگینی زدی
البته این بازی بازی باحالی نیست کی میخره تازه سی دیش هم تو ایران نیست
از سایت دانلود کن که باز هم ارورررر میده
:yes: tnx
سپاس
نمیدونم چرا به این بازی یه حس بدی دارم
بازی بی معنی به این میگن سردر گم زندان ذهن
سازنده بازی حتما از نظر ذهنی کم داشته فکر کنم
برا تکمیلش این بازیو ساخته
الان ما با بازی کردن این بازی وارد
ذهن بی منطق سازنده شدیم
همش بازی های ساده ی بد