یک اوتاکو، یک گیمر | یادداشتی بر موضوع انیمه و گیم
انیمه و گیم دو صنعت و مدیوم کاملا متفاوت از همدیگر هستند. اما با وجود تفاوتهای گاها کاملا آشکارشان، شباهتهایی نیز بین این دو وجود دارد و البته نمیتوان از تاثیر یکی بر دیگری نیز چشمپوشی کرد. با یادداشتی بر موضوع انیمه و گیم با گیمفا همراه باشید.
وقتی صحبت از انیمه میشود، اغلب صحبت ما به طور بسیار شدیدی با مانگا نیز گره میخورد. در اغلب موارد، نمیتوان این دو را از هم تمایز داد و به همین علت، مجبوریم اول کمی از تاریخچهی این دو صحبت کنیم. اولین موضوع بحث، مانگا است. در سادهترین تعریف، مانگا همان کمیک استریپ ژاپنی است. اما به جای سوپرمنها و بتمنها، در اینجا لوفی و ناروتو وجود دارند. هر مانگا، به صورت هفتگی و به طور معمول بیست صفحه در هر چپتر، در یکی از مجلههای ژاپنی، که معروفترین آنها شونن-جامپ است، منتشر میشود. البته قابل ذکر است که مانگاهایی با دورهی عرضهی ماهانه نیز وجود دارند. برنامهی هفتگی هر مانگاکا منظم است، اما در مواقعی بسیار محدود، استراحتهایی نیز در این میان به مانگاکا میخورد که در آن میتواند یک هفته مانگا را پخش نکند. هر جلد شونن جامپ که در هفته عرضه میشود، شامل قسمتهای جدید مانگاهای قدیمی، و بعضا قسمتهای پایلوت و آغاز کنندهی سریهای جدید است که اگر با استقبال روبرو شدند، سری ادمه پیدا میکند. مانگاکا هنرمند و طراح و نویسندهی اصلی مانگا و داستان آن است. کار مانگاکاها بسیار سخت است و جالب است بدانید به طور متوسط یک مانگاکا، در هفته فقط سه ساعت وقت استراحت دارد و به غیر از آن، وقت خود را فقط برای کار میگذارد. هر از چندگاهی، یا به دلیل محبوبیت بالای مانگا یا به دلیل دیدن پتانسیل مجموعه و یا دلایل دیگر، یک مانگا به انیمه تبدیل میشود. شرکتهای انیمه سازی مختلفی نیز در ژاپن وجود دارند که از معروفترین آنها میتوان به استودیو جیبلی، فانیمیشن، مدهوس و غیره اشاره کرد. هر کدام از این استودیوها در نوع خاصی از انیمه تخصص بالا دارند و به طور مثال، استودیو مدهوس در ساخت انیمههای کوتاه ولی با کیفیت بالا و به طبع آن، بودجهی نسبتا بالا تخصص دارند در صورتی که استودیو جیبلی اکثرا کارهای سینمایی میسازند. هر قسمت از انیمه به طور متوسط بیست دقیقه زمان دارد و همانطور که گفته شد، هر چپتر مانگا بیست صفحه طول دارد. با آنکه هر دو یک قسمت در هفته منتشر میشوند، اما به دلیل طولانیتر بودن انیمه از لحاظ زمانی، معمولا هر دو چپتر مانگا یا بیشتر در یک قسمت انیمه قرار میگیرد که این باعث میشود انیمه به سرعت جلو رود و در گاهی اوقات داستان آن از مانگا جلو بزند که دلیل اینکه اکثر انیمهها فصلی پخش میشوند همین است. به خاطر همین، مدتی متوقف میشوند تا داستان در مانگا که منبع اصلی است کمی جلوتر برود و سپس دوباره شروع به پخش میکنند. البته در بعضی مواقع، برای این که پخش انیمه متوقف نشود، کارگردانان به نوعی قسمتهای فیلر پخش میکنند. این قسمتها چون از منبع اصلی گرفته نشدهاند، نباید هیچگونه تاثیری بر روی داستان داشته باشند و به همین دلیل، دست داستانگوی خودشان را بستهاند. به همین دلیل، اغلب کیفیت فیلرها به دلیل عدم پیشروی داستان و رشد هر کدام از کاراکترها، پایینتر از منبع اصلی است.
همانند دنیای گیم، دنیای انیمه نیز خلاقیت بسیار زیادی از خود نشان میدهد. همانطور که ما در گیمی مانند همسایهی جهنمی، چند تا از خندهدارترین لحظات را با اذیت کردن همسایه میگذرانیم، با دیدن انیمههای خندهداری مانند بیلزباب یا گینتاما هم از همان لذت بهرهمند میشویم. موضوع صحبت من در این مقاله، این است که گیم و انیمه، در مواردی بیش از آنکه در نگاه اول به چشم بیاید، با هم شباهت دارند. اولین موضوع، خلاقیت بسیار بالایی است که هر مدیوم به سازندگانش اجازه میدهد داشته باشند تا از آن، در ساخت انیمه یا گیم و رساندن هدف خود، استفاده کنند.به بیان دیگر، دست سازنده در هر دو مورد به شدت باز است تا داستان خود را بگوید یا ایدهی نویی را که دارد، با ما به عنوان مصرف کننده، در میان بگذارد. این آزادی بیان در مدیومهای دیگر، در بهترین حالت کمتر از این مقدار و در بدترین حالت، بسیار کنترل شدهتر است. شما نمیتوانید آن خلاقیتی را که در زلدا یا جدیدترین نسخهی ماریو دارید، در جای دیگری پیاده کنید. همین موضوع در مورد انیمه نیز صادق است. کمتر چیزی میتواند شما را به اندازهی گینتاما بخنداند و یا به اندازهی دث نوت شما را به فکر فرو ببرد. دست شما در خلاقیت و آزاد کردن تفکراتتان در هر دوی این جهانهای به ظاهر متفاوت، بسیار باز است و میتوانید با توجه به هدف خود، از ابزاری که این مدیوم در اختیار شما میگذارند، استفاده کنید. مورد دیگر، که به نظرم کمی اذیت کننده هم هست، این است که مخصوصا در جامعهی ما، به گیمر به چشم یک بچه نگاه میکنند و با همین دیدگاه، هر کسی که وقت خود را پای بازیهای ویدئویی به اصطلاح تلف کند، بچهای بیش نیست که یا نیازمند ارشاد و بازگردانی به راه درست است، یا مشکل لاینحلی دارد و باید به حال خودش گذاشته شود و فقط میتوان از دور به حالش تاسف خورد. برای انیمه هم، این موضوع کمی شدیدتر، ولی مشابه است. به خاظر شباهت ظاهری انیمه با انیمیشن و یا کارتون، که البته تا حدی نیز به جا و درست هم هست اما همهی ماجرا نیست، اغلب مارک بچه و کودک به پیشانی کسانی که از این مدیوم لذت میبرند زده میشود. درست است. انیمههای بچهگانه وجود دارند. و تعداد آنها کم هم نیست. اما در میان این انیمهها، که البته بعضی از آنها با همان ظاهر کودکانه، پیامهای ارزشمندی در میان خود دارند، بعضی مواقع یک انیمه به قدری تاریک، به قدری هولناک و به قدری وحشتناک، نه از لحاظ داستانی، بلکه از لحاظ روانی ساخته و پخش میشود که به کلی این فکر را که این هنر برای بچههاست، از فکر شما بیرون میاندازد. یکی از نمونههای بسیار خوب این بحث، انیمهی پرفکتبلو است که ساختارهای جامعه و مفهوم شخصیتی که ما از خودمان برای دیگران میشناسیم را به خوبی مورد بررسی قرار میدهد. درست همانطور که بازی سنوا، که اخیرا عرضه شد و دربارهی بیماران روانی بود و البته موفق هم بود، در دنیای انیمه هم موضوعات جدی مورد بحث قرار میگیرند، هر چند بازی ماریو و یا انیمهی کاپیتان تسوباسا وجود داشته باشند. هر دو مدیوم، با اینکه مخصوصا در ایران با مشکلاتی از قبیل برچسب خوردن علاقهمندانشان مواجه هستند، اما برای همهی سلیقهها، محتوای لذت بخشی ارائه میدهند و تاکید بر روی آن بخش از انیمه و گیم که مربوط به بچههاست، کاری نادرست است. چه بسا که همین افرادی که گیم را بچهگانه تلقی میکنند، پس از بازی کردن یک شاهکار مانند آخرین ما یا نسخهی سوم ویچر، به این موضوع که گیم فقط مختص بچهها نیست ایمان میآورند. همین قضیه را نیز میتوان برای انیمه و سایکوپس یا دث پاراد نیز به کار برد.
هر چند بحث در مورد شباهتهای دو مدیوم انیمه و مانگاست، اما انکار نمیکنم که بین این دو، تفاوتهای فاحشی نیز وجود دارد که مهمترین آن، عدم دوطرفه بودن ارتباط است. شما در گیم، میتوانید تصمیم بگیرید که کدام انتخاب را بکنید، تمام لذت گیم بر این اساس شکل میگیرد که شمایید که دارید شخص را در بازی کنترل میکنید و این خواست شماست که به وقایع بازی جهت میبخشد و بدین ترتیب، شما میتوانید هر شخصیتی که میخواهید را انتخاب کنید و در نقش آن فرو روید. چه یک شکارچی هیولای خبره مانند گرالت باشید، چه نجاتدهندهی کهکشان در بازی مس افکت، و چه یک رانندهی ماشین مسابقات در بازی فورزا. در هر کدام از این بخشها، شما میتوانید انتخاب کنید و تاثیر گذار باشید، اما در انیمه خبری از این قضیه نیست و درست به مانند یک فیلم و یا کتاب، شما تنها مصرفکنندهی صرف خواهید بود که نمیتواند هیچ تاثیری در روند پیشروی داستان داشته باشد. اما به غیر از آن، شما هنوز میتوانید به بقیهی نکات یک گیم عالی، مانند موزیک، طراحی هنری، داستان عالی و دیگر بخشهای اینچنینی دسترسی داشته باشید.
موضوع آخر، تاثیری است که این دو مدیوم بر روی هم میگذارند. شما حتما تا به حال انیمههای زیادی را دیدهاید که به بازی تبدیل شدهاند. بازی اتک آن تایتان که از روی یک انیمه و مانگا به همین نام ساخته شده است، انواع و اقسام بازیهای وان پیس، بازی اخیر مبارزهای دراگون بال که به شدت برای طرفداران این سری و کلا هر دوستدار انیمهای، لذت بخش است و انواع دیگر مثالها، همه و همه نشانگر این است که این دو مدیوم توانایی مبادلهی بالایی از داستانها و مجموعهها را با هم دارند. شاید یکی از بارزترین مثالها، که بسیاری از گیمرهای قدیمی نیز با آن خاطره دارند، سری فاینال فنتزی است که بر عکس مثالهای بالا، اول به صورت گیم وجود داشته و سپس به انیمه تبدیل شده است. بازیهای ژاپنی زیادی نیز وجود دارند که یا از روی یک انیمه ساخته شدهاند، یا پس از ساخت، یک انیمه از روی آنها تولید شده است. مانند دانگونرانپا که در ابتدا یک بازی معمایی و ترسناک بود که پس از مدتی، به انیمه نیز تبدیل شد. شاید مثالی که بیشتر از همه دوست دارم آنرا در حین توضیح تاثیر مقابل این دو مدیوم بر روی همدیگر بزنم، مثال دارک سولز و برسرک است. برسرک یک مانگای فانتزی شاهکار، اثر کنتارو میورا است که مدت زمان زیادی است که در حال پخش است. البته یک سری انیمهی سینمایی و دو سری انیمهی سریالی از روی این مانگا ساخته شده است. شخصیت اصلی این سری، یک فرد به شدت پر جذبه، قوی هیکل، ساکت و کاریزماتیک به نام گاتس است. ویژگی مشخصی که گاتس همیشه به همراه خود دارد، یک شمشیر بسیار بزرگ در پشتش است که تقریبا دو برابر سایز اوست و بیشتر شبیه یک تکه آهن بسیار بزرگ است. گاتس بر طبق وقایعی، یک نفرین دریافت میکند که باعث میشود شبها که شیاطین فرصت خودنمایی میکنند، به سمت او جذب شوند و این یعنی او همهی شبها در حال جنگیدن با شیاطین فقط برای زنده ماندن است. آشنا به نظر نمیرسد؟ به گفتهی خود آقای میازاکی، کلاس گریتسورد یا همان شمشیرهای بسیار سنگینی که در سری بازیهای دارک سولز دیده میشوند، از روی شمشیر گاتس الهام گرفته شدهاند. و البته با این که دیگر این حرفها حدس و گمان است، اما چه کسی میتواند بگوید ایدهی آندد مارک یا همان نشان آندد، از روی نشان گاتس الهام گرفته نشده باشد؟ یک دنیای به شدت تاریک و افسرده همراه با احتمال مرگ بسیار بالا، یک پروتاگونیست ساکت و قوی، که یک شمشیر بسیار بزرگتر از خودش را تاب میدهد. شما را نمیدانم، اما هم داستان برسرک و هم سومین نسخهی دارک سولز برای من به همین گونه گذشت. حتی برای ادای احترام، کل ست گاتس، همراه با شمشیر افسانهایش که یک اولتراگریتسورد به شمار میرود، در دارک سولز سه وجود دارند. از مکان ست لباس گاتس اطلاع دقیقی ندارم، اما میتوانید شمشیرش را در محوطهی باتلاق مانند قبل از ابیس واچرز، در بازی دارکسولز سه پیدا کنید. نکتهی جالب دیگری که به نظرم جذاب است، یک هیولا است که قبل از وارد شدن به ایریثیل با آن روبرو میشوید. این موجود گرگ یا سگ مانند همراه با سه چشم در هر طرف صورتش، بدون هیچ شکلی از هیولای درونی گاتس وقتی زرهی برسرکر را میپوشد، الهام گرفته شده است. اما نکتهی جالبتر ماجرا اینجاست که با اینکه کشتن این هیولا با یک سلاح معمولی بسیار سخت است، اما با داشتن سلاح گاتس، کشتن این موجود به شدت آسان میشود. شاید این نشانهای است که بازی به ما بگوید که این همان هیولای درون گاتس است. این تنها چند تا از مثالهای تاثیر انیمه بر گیم یا بالعکس بود. که البته اگر کمی بیشتر دقت کنید، شباهتهای بسیار زیادی در این دو مدیوم میبینید. هر چه نباشد، با شمارش سونی و نینتندو، دو تا از بزرگترین شرکتهای بازیسازی، ژاپنی هستند و نمیتوان تاثیر این دو بر یکدیگر را نادیده گرفت.
با توضیحات این مقاله، تازه بخشی از سطح این دو دریای بسیار عظیم، و البته ارتباطشان با یکدیگر خراشیده شده است. امید است حداقل با توضیح مواردی مانند وجود ژانرهای مختلف و درجهبندی برای سنین مختلف در هر دو مدیوم، کمی از دید منفی جامعهی ما به دوستداران این دو سرگرمی کمتر شود. هر چند که در بسیاری از موارد این دو از فقط سرگرمی بودن فراتر میروند و تبدیل به یک درسی برای زندگی، یا یک تفکر عمیق در مورد مطلبی جدید میشوند. چه اینکار را با تصمیم برای کشتن یک موجود در ویچر بگیرید، و چه ببینید که چگونه منطقتان در بحث نجات جان انسانها همراه با کشتن تعداد اندکی، در هم فرو میریزد و خرد میشود.
پر بحثترینها
- ادعای مدیر سابق Sweet Baby: استودیوها سراغ ما میآیند تا داستان بازیهایشان را بهبود دهیم
- مشخصات کامل سختافزار پلی استیشن ۵ پرو فاش شد
- مدیرعامل پلی استیشن: طرفداران باید انتظارات خود را کاهش دهند، PS5 Pro یک کنسول نسل بعدی نیست
- سازنده سابق راکستار: مردم سالها از واقعگرایی GTA 6 صحبت خواهند کرد
- ۷ بازی مخفیکاری با پیشرفتهترین هوش مصنوعی دشمنان
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
- Horizon Zero Dawn Remastered در زمان عرضه روی استیم تنها ۲.۵ هزار بازیکن فعال داشته است
- شرکت Sweet Baby نقشی در پروسه ساخت Dragon Age: The Veilguard نداشته است
- تهیهکننده Final Fantasy: اسکوئر انیکس میخواهد بازیهای آینده را همزمان روی Xbox منتشر کند
نظرات
شمشیر فقط یه کوچولو بزرگه.
خیلی ممنون
اطلاعات واقعا مفیدی بود
اونجا که گفتید به گیمر ها به چشم بچه نگاه میکنند واقعا زیبا بود
به امید روزی که این تفکر غلط و بی فکری از جامعه ما بیرون بره و به گیم و مسائل مربوط به آن به چشم بچه بازی نگاه نکنند
هر چند کوتاه ولی پر
دمت گرم داش مهدی.
من خودم یه ۱ سالی هست که عشق عجیبی به مانگا و انیمه هاش پیدا کردم.(برای من دنیایی خیلی خاصی هست )
مثلا انیمه Devil May Cry برید نگاه کنید انیمه قدیمی هست ولی واقعا زیباست و بیشتر به شخصیت دانته پی میبرید
من خودم الان سه تا انمیه سریالی نگاه میکنم.
۱٫
Tokyo ghoul:re(همون فصل سومش)
۲٫
Boku no hero season 3
۳٫
Black clover
بعضیا میان و به شما میگن و گفتن که فلانی بچه ای که اینا رو نگاه میکنی…..پس Hayao Miyazaki باید یه بچه باشه که کل خانوادم ازش خاطره دارن چیزی جز “شهر اشباح”نیست.(البته خودم When Marnie Was There که آخرین ساخته میازاکی هست)
دوستان تو دنیایی خودتون عشق کنید هیچ کس شما رو درک نخواهد کرد مگر آن فرد هم عاشق بشود :inlove: :yes:
when marnie was there اثر میازاکی نیست.. کارگردانیش با یه نفر دیگه به نام Hiromasa Yonebayashi هست :loser:
آخرین اثر میازاکی باد بر میخیزده.. (the wind rises)
هرچی در مورد آرت انیمه بگم کمه.. واقعا انیمه هایی هستش که از صدتا فیلم بیشتر ارزش داره..نمونش death note .. پره از مفاهیم عمیق و داستان فوق غرق کننده :star: :yes:
جدی 😐 :yes: 🙂
خودم death note همین چند وقت پیش دیدم. آخر آقبتش معلوم بود برام. چون با یه شیطان یا شینیگامی معامله کنی همین میشه (البته خودش فکر کنم چشای شینیگامی رو گرفته بود درست میگم.
تصحیح
چشاش رو نگرفته بود 😐
چه زود کامنتم تایید شد
اسپویل نکن دیگه :laugh: نه چشاشو نگرفت، در کل ادامه بده انیمه های شاهکار زیادی انتظارتو میکشن 😉 anime is life :heart:
😀
وای دقیقا…دفترچه مرگ اولین انیمه ای بود که دیدم و همون استارت اوتاکو شدن رو زد
توکیو و هیرو آکادمیو میبینم
بلک کلاور همگرفتم میبینم بزودی
Attack on titan رو ببین حتما
Psycho pass
Parasyte و کلی عنوان دیگه هم هست
بین انیمه های بلند هم hunter x hunter و fullmetal alchemist رو حتما دنبال کن
چشم :yes:
مقاله خوب ولی خیلی سطحی بود. این مطلب واسه خودش یه دریاس.
berserk که شاهکاره اصن :inlove: وقتی اولین چپتر از مانگای Berserk رو خوندم انقدر قشنک بود که کلشو توی یه روز و نیم تموم کردم.هر کسی تا حالا نخونده,بخونش حتما,ترجمه فارسیش هم که موچوده
مقاله ی به شدت پر باری بود. اقای رحیمی از توجه شما به دنیای انیمه ها سپاسگذارم.
عالی بهترین مقاله ای که این چند وقت خونده بودم مخصوصا عکس دوم که خیلی دوست داشتنیه… بازی های برتر زیادی هم هستن که گرافیکشون انیمه ای هست همین سال قبل پرسونا، زلدا و نیر رو داشتیم
انیمه های شاهکار هم که خیلی زیادن اصلا تا ۳۰۰ تا انیمه ی اول mal رو باید حتما دید
نیازی هم نیست که بگم هر کی میگی انیمه مال بچه ها هست چقدر طرز فکرش داغونه چون حداقل درجه سنی انیمه ۱۴ هست یعنی زیره ۱۴ باشی انیمه ببینی نمیفهمی چی دیدی، اصلا مغزت درک نمیکنه که چی دیده، نه فقط به خاطر خشونتش، چون برای قشر افرادی که درک فکریشون بالا ی ۱۴ باشه ساخته شده… من خودم تو بچگی یکی از انیمه های میازاکی رو دیدم خیلی ۲ ساعت بدی بود ولی همون انیمه رو چند سال بعد دوباره دیدم عاشقش شدم، جزو ۵۰ انیمه ی برترم شد
یکی از قشنگ ترین انیمه هایی هم که دیدم clannad بوده که اگه میخواین ببینین اماده باشید چون یه مدت دپرستون میکنه، من که کل فصل ۲ مثل دخترا داشتم گریه میکردم 😀
ITACHI LOVE
در اخرم ممنون از نویسنده برای این مقاله ی قشنگ.
ممنون بابت مقاله اقای رحیمی
راستش گیمر هایی مثل ما علاقه زیادی به انیمه دارند تا فیلم و سریال . منظورم این نیست که فیلم یا سریال نمیبینیم ولی انیمه رو بیشتر از همه میپسندیم . این در مورد خودم صادقه و البته گیمر هایی مثل خودم که دیدمشون تا حالا
ظاهرا اینجا بین بقیه دوستان هم صادقه
:handshake: 😀
خسته نباشید.مقاله خیلی خوبی بود
بنظرم بهتر بزرگترا به جای گیر دادن به بازی کردن یا انیمه دیدن بقیه به این فکر کنن که اگه همین یکی دو سرگرمی مفید و با ارزش را از اونا بگیرن چی براشون میمونه.فقط لازم روزی چند دقیقه اوضاع و اخبار دنیا را پیگیر باشن تا برای همیشه هنگ کنن.اونوقت میفهمی که چه بد شانسی.توی کشوری بدنیا اومدی که حکم الماس دنیا داره اما بیشتر مردمش خواب خوش ندارن. نیازی نیست راجب وضعیت بد اقتصادی یا سیستم بد اموزشی و غیره چیزی بگم
هرچی برسرک شاهکاره انیمه اش زباله خالصه واقعا امیدوار شدم کسی به رابطه بین دارک سولز و برسرک اشاره کرد
هر چقدر مانگاش خوب بود به همون اندازه انیمش بد بود
برسرک….وای برسرک….وووووواااااااااااای برسرک اصلا انقد خوبه این مانگا ….الان که دارم تایپ میکنم نزدیکه از شدت هیجان و یاداوری مانگا و کم بودن کلمات برای برای توصیفش کیبورد رو گاز بزنم
*نفس عمیقی میکشد*انقد این مانگا خوب بود که قابل مقایسه با هیچی نیست.من بعد از خوندن چند تا چپتر دیدم خیلی خوفه انیمشم دانلود کنم که کلا ناامید شدم….انیمش واقعا جالب نبود و اصلا لیاقت خود مانگا رو نداشت اما خود مانگا….