هزار و یک شب | تراژدی خیانت، پنهان در پس درام برادری | داستان Assassin’s Creed
همانطور که از قبل به شما دوستان عزیز گیمفایی قول داده بودیم، پس از بررسی داستانی مجموعه آنچارتد، نسخه اول The Evil Within، Life Is Strange و حتی Assassin’s Creed Syndicate، اکنون نوبت به اولین نسخه مجموعه بزرگ AC میرسد. عنوانی که توسط یوبیسافت، در سال ۲۰۰۷ برای کنسولهای بازی، و ۲۰۰۸ برای رایانههای شخصی منتشر شد. نسخه اول بازی، موفق بود و با استقبال خوبی مواجه شد. گیمرهای زیادی موفق به تجربه آن شدند و بسیاری، آن را شروع مسیر موفقیت آمیز دیگری برای کمپانی فرانسوی میدانستند. هرچند ساخت بازی به حدود ۱۰ سال پیش بازمیگردد، اما در داستان، و شیوه روایت آن، جای بحثهای بسیاری میماند. اینجاست که سریعاً به یک هزار و یک شب فوری نیاز پیدا میکنیم! مثل همیشه، اسپویل یادتان نرود.
دزموند مایلز یک مرد عادی بود در یک روز عادی. اما او ناگهان از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که در یک آزمایشگاه مخفی گیر افتاده. او آنجا باقی میماند تا کاری را انجام بدهد که درباره آن دقیقاً چیزی نمیداند. کم کم او متوجه میشود که همه اینها کار کمپانی آبسترگو بودهاند. کمپانی آبسترگو در ظاهر خودش را یک کمپانی دارویی معرفی میکند که کارش تولید و فروش دارو است. اما در واقعیت، آبسترگو ورای این پوشش ظاهری بهدنبال نتایج و آزمایشهای دیگری است. دانشمندان آبسترگو به صورت مشخصی دزموند را زیر نظر دارند. دو دانشمند که بیشتر اوقات با او همراه بودند اما، دکتر وارن ویدیچ و دکتر لوسی استلمن نام داشتند. این دو دزمون را زمانی که او در دستگاه «انیموس» بود تحت نظر داشتند.
ولی سوالی که ممکن است اینجا مطرح بشود این است که چرا دزموند؟ خب در پاسخ به این سوال باید گفت که دزموند یک آدم معمولی نبود. برای آبسترگو او یک انسان شاخص بود چراکه ژنوم او دقیقاً همان چیزهایی حضور داشتند که آبسترگو نیاز داشت. اجداد دزموند قاتلان حرفهای بودند که در طول تاریخ از آنها بهعنوان «اساسینز» یاد میشد و دقیقاً یکی از آنها «الطایر» بود. حالا دزموند مجبور است تا به سال ۱۱۹۱ برود. در سرزمینهای تاریخی که تحت نظر پادشاه ریچارد هستند. پادشاه ریچارد البته که خود درگیر جنگهای مختلف است. الطایر با دستور «معلم» که واقعاً هم معلم اوست، تصمیم میگیرد که بههمراه دو اساسین دیگر برای یافتن یک گنج بهسوی اورشلیم بروند. در مسیر اما، الطایر شوالیه رابرت د ساب را میبیند و از روی کلهخرابیاش تصمیم میگیرد تا بهسوی او حملهور شود. شوالیه رابرت خیلی ساده او را شکست میدهد و بلندپروازیهای الطایر باعث میشوند که دستور معلم با شکست مواجه شود و هرسه بدون هیچ حرفی برای گفتن بازگردند. وقتی الطایر بازمیگردد، متوجه میشود که یکی از دوستانش توانسته تا گنج را پیدا کند ولی خبر بد این است که رابرت د ساب شوالیه در نزدیکی شهر قرار دارد و فاصلهای تا قصر معلم برای او باقی نمانده. بنابراین اساسینزها تا جایی که میتوانند از شهر دفاع میکنند ولی بهزودی در تعداد از لشکر رابرت د ساب کمتر میشوند و مجبور هستند تا به قلعه بازگردند.
اگرچه الطایر موفق میشود تا یک تله را آزاد کند و مردان شوالیه رابرت را فراری دهد، اما معلم هنوز هم از دست او بهدلیل کارهای اشتباهش و زیر پا گذاشتند تعهدهای گروه برادری اساسینزها عصبانی است. بنابراین تصمیم او تنبیه الطایر است. او به الطایر هشدار میدهد که در صورت ادامه روند فعلی قطعاً مرگ در انتظار اوست. همچنین معلم رتبه و جایگاه سابق الطایر را از او میگیرد و در ازای همه اینها، به او یک فرصت میدهد تا جایگاهش را بازپس گیرد. فرصت الطایر چیست؟ اینکه او نه نفر از مهمترین افراد دخیل در جنگهای صلیبی را از بین ببرد. اتفاقی که درنهایت باعث رسیدن الطایر و معلم به پایانبندی بازی میشود. نکته همه ماجرا این است که الطایر باید همه اینها را به تنهایی انجام دهد. اینجاست که چالش اساسی برای بازیکن ایجاد میشود. او باید تنهایی به همه این شهرها سفر کند و درباره هرکدام از این اشخاص تحقیق کند و سرانجام که آنها را پیدا کرد، به روش خودش آنها را از بین ببرد. پس از آن او باید با بزرگان اساسینزها دوباره مکالمه داشته باشد تا نتیجه کارهایش را تایید کنند. اولین هدف، تمیر است. که فروشنده سلاح شرور که بهنظر میرسد برای الطایر، از میان بردن او کار سادهای باشد. ولی نکته این است که وقتی الطایر تمیر را از بین میبرد، او به برادرانش اشاره میکند. الطایر دوباره به سوی معلم بازمیگردد و این بار او موظف میشود که به سراغ فردی به نام گارنیه د ناپلو برود. فردی که از تمیر هم شرورتر است و با استفاده از ترکیبات گیاهیاش افراد مختلف را از لحاظ ذهنی نابود میکند. در مسیرش برای از بین بردن گارنیه، الطایر متوجه میشود که حدسهای قبلیاش همگی درست بودند. در واقع میان تمیر و گارنیه یک ارتباطی وجود دارد.
حالا یک نفر دیگر هم به لیست اضافه میشود. یعنی تلال؛ فردی که افراد مورد آزمایش را برای گارنیه میآورد. اما در لحظات مرگشان، همه این افراد طوری صحبت میکردند که گویی برای شخص مهمتری کار میکنند. او متوجه میشود که همه این افراد به دنبال قطعه عدن بودند. حالا الطایر متوجه میشود که چه چیزی پشت همه این تلاشها بود. او دوباره به سمت معلم میرود. اینبار معلم اسم سه نفر دیگر را به الطایر میدهد که بهنظر مهمتر از افراد قبلی نیستند اما بازهم همگی اشاره به یک گروه کاملتر میکنند و به الطایر میگویند که نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. الطایر پس از از بین بردن این سه نفر، وقتی به سوی معلم بازمیگردد، اینبار از او میپرسد که این افراد چه کسانی هستند. معلم پاسخ میدهد که این افراد همگی با یک تعهد دیگر که از تعهد اساسینزها جداست متصل هستند. یعنی «تمپلار»ها؛ معلم توضیح میدهد که رابرت د ساب هم دقیقاً جزئی از همین تعهد است. و تمپلارها قصد دارند تمام سرزمینهای تاریخی را از آن خودشان کنند. الطایر از معلم میپرسد که ماجرای گنج عدن چیست و معلم هم برای او توضیح میدهد که قطعه عدن قدرت باورنکردنی به صاحب آن میبخشد.
در همین حال است که دزموند مایلز از دستگاه آبسترگو خارج میشود. دکتر وارن تصمیم میگیرد که او اندکی استراحت داشته باشد. خصوصاً به این دلیل که دزموند برای مدت طولانی در معرض دستگاه بوده. با این وجود دکتر وارن وقت زیادی ندارد و مجبور است که شبیهسازی را با تمام سرعت پیش ببرد. اینجاست که دکتر استلمن همهچیز را به دزموند مایلز میگوید. استلمن به مایلز میگوید که این نبرد بین تمپلارها و اساسینزها در واقع هیچوقت در طول تاریخ تمام نشد و حتی اکنون هم جریان دارد. یعنی آبسترگو متعلق به تمپلارهاست و آنها مایلز را برخلاف میل خودش در اینجا قرار دادند. با این تفاوت که اکنون تعادل قدرت میان این دو به هم خورده و جریان حالا به نفع تمپلارها است. تمپلارها البته که قطعه عدن را قبلاً بهدست آوردهاند ولی برای پیش بردن نقشه نیاز به قطعههای بیشتری دارند و امیدوار هستند تا دزموند با استفاده از زندگی اجدادش بتواند قطعههای دیگر را نیز به آنها نشان بدهد. دزموند هنوز مجبور است تا طبق نقشه پیش برود. او دو نفر دیگر از تمپلارها را از بین میبرد و حالا نوبت رابرت د ساب است. همهچیز برای الطایر محیا میشود. او به محل حضور د ساب میرود، شرایط شهر و راههای منتهی به او را بررسی میکند و درنهایت متوجه میشود که د ساب قرار است در یک مراسم ختمی شرکت کند و آن زمان فرصت اوست. الطایر وقتی به آنجا میرسد ظاهراً د ساب هم رسیده ولی همه این مراسم یک تله بود و گاردها برای از پای درآوردن الطایر حاضر میشوند. هرچند الطایر همه آنها را شکست میدهد و بهنظر د ساب را گیر انداخته، ولی وقتی کلاه د ساب را برمیدارد، متوجه میشود که این شخص د ساب نیست و فردی است به نام ماریا. ولی الطایر او را نمیکشد و وقتی که محل حضور واقعی د ساب را متوجه میشود، بدون اتلاف وقت به سوی د ساب میرود. شوالیه رابرت د ساب درواقع مشغول جمع کردن یک گروه بزرگ از شوالیههای صلیبی است برای اینکه بتواند اینبار اساسینها را شکست بدهد.
الطایر همه مسیر را تا رسیدن به شوالیه رابرت با اسب طی میکند، همه گاردها را شکست میدهد و به گروهی از شوالیهها میرسد که شوالیه رابرت در راس آنها قرار دارد. این دو تصمیم میگیرند که یک نبرد تک به تک با یکدیگر داشته باشند. حالا الطایر دست بالا را دارد. تمرینهای مداوم او کارساز شدهاند. پس از یک نبرد طولانی، الطایر سرانجام شوالیه رابرت را شکست میدهد. اما شوالیه رابرت، اینبار حرفهای متفاوتی را به زبان میآورد. شوالیه میگوید که معلم به الطایر هم خیانت میکند همانطور که به او خیانت کرد. اینکه درواقع افرادی که قطعه عدن را پیدا کردند ده نفر بودند و نفر دهم کسی نبود جز معلم. به این شکل، الطایر با تمام سرعت بهسمت معلم راهی میشود اما در مسیر، ناگهان دکتر وارن دزموند را از خواب بیدار میکند و به او خبر میدهد که اساسینها درواقع شرکت آبسترگو را پیدا کردند و در راه هستند تا همه این آزمایشها را تمام کنند. با این وجود، دکتر استلمن تلاش میکند تا هم دزموند را زنده نگه دارد و هم اینکه آزمایش را به پایان برساند. بنابراین الطایر راهی ادامه مسیر میشود.
هنگامی که الطایر به قلعه میرسد، متوجه میشود که تمام افرادی که اطراف قلعه هستند توسط معلم کنترل میشوند. الطایر به سوی قلعه حرکت میکند و با معلم روبهرو میشود. معلم حالا قطعه عدن را در دست دارد و الطایر را مجبور میکند که دوباره با تمام نه نفری که قبلا از بین برده بود مبارزه کند. الطایر با همه این افراد مبارزه میکند و پس از آنها نوبت به معلم میرسد. حالا نوبت به نبرد نهایی رسیده و نبرد با معلم قطعاً سخت ترین نبرد برای الطایر است. الطایر ولی بعد از همه این ماجراها، معلم را شکست میدهد.
حالا آبسترگو به آنچه که میخواسته میرسد. هزاران سال پس از این اتفاق، دزموند مایلز از خواب بیدار میشود و صاحبان آبسترگو را میبیند که آزمایش را یک موفقیت اعلام میکنند. با این وجود، بهنظر میرسد که حال دزموند چندان هم خوب نیست و ممکن است آن اتفاقاتی که برای افراد قبل از او افتادهاند نیز تکرار شود. دزموند مایلز دچار مشکل میشود و بهنظر آبسترگو هنوز هم خواهان انجام آزمایشهای بیشتر است.
اینجاست که داستان Assassin’s Creed درواقع در یک پیچش داستانی مهم تمام میشود و بازیکنان را برای ادامه مجموعه مصمم میسازد.
پر بحثترینها
- کانیه وست، رپر آمریکایی اعتقاد دارد که The Last of Us: Part II بهترین بازی تاریخ است
- سازندگان Astro Bot امید زیادی به Intergalactic دارند
- مدیرعامل پلی استیشن: Uncharted برای همیشه صنعت گیمینگ را دگرگون کرد
- کامنتهای هفته ۲۸؛ هیتلر: The Last of Us Part 2 بهترین بازی تاریخ است
- گزارش: کنسول جدید کشور روسیه توانایی رقابت با ایکس باکس و پلی استیشن را ندارد
- برخی توسعهدهندگان معتقدند که دنبال کردن گرافیک پیشرفته در بازیهای AAA دیگر امکانپذیر نیست
- توسعهدهنده Witcher 4 به استفاده از بات برای کنترل جنجال پیرامون شخصیت سیری متهم شد
- دل نوشتههای یک گیمر خسته؛ نگاهی به حواشی پیرامون The Witcher 4
- تعجب تهیهکننده Gears of War نسبت به رویکرد Assassin’s Creed حول روایت در ژاپن
- تحلیلگر: آینده درخشانی در انتظار Xbox خواهد بود
نظرات
هعی
در هیچ برهه تاریخ نام حشاشین وجود نداره دوست عزیز در بهترین حالت به طرفداران حسن صباح میگفتن باطنیون
و سری اساسین هم ربطی به اون نداره، اگه به داستان و صحبت های المعلم توجه کنین متوجه میشین
و این که المعلم هیچ وقت تمپلار نبود. بلکه به وسیله POE طمعش زیاد شد، اون موقع به این نتیجه رسید که از قدرت سیب استفاده کنه برای منافع جهانی، پس عقیده خودش که انسان به Free will یا اراده آزاد نیاز داره پس میزنه
و به کنترل روی میاره
متوجه منظورتون شدم خوشبختانه. من در پاسخ یکی دیگر از دوستان هم گفتم که ما هیچ اطلاعاتی رو تایید نمی کنیم در هزار و یک شب و اینجا قراره همه شایعات رو هم ببینیم و هر چیزی که ممکنه ربط داشته باشه. این قسمت، پیش زمینه ای بود برای مقاله بزرگتری که به زودی قراره نوشته بشه و پیش بره در داستان
خیلی هم مقالات عالی هستن من خیلی خوشم اومده
ببخشید دستم خورد به گذارش
وقتی اطلاعات نداری چرا انقدر با اعتماد به نفس حرف اشتباه میزنی؟
از دلیل حشاشین گفتن اون زمان اطلاعات دارم برات بگم تا فلسفه این کلمه تو کتاب های رمان ۷۰۰ سال پیش تو ایتالیا و شایعه مارکوپولو در باره این اسم!! خواستی میتونم اطلاعاتم رو در اختیارت بزارم
یکی از بهترین و زیبا ترین نسخه های سری ac همین نسخه اول بود با همین شخصیت فوق العاده الطایر ابن لا احد، واقعا عالی بود این نسخه.
آقای غزالی ممنون بابت یادآوردی این خاطرات! :yes: :yes: :yes:
خیلی خیلی لطف دارید. بله واقعا موافقم باهاتون
فدایی داری❤
یادش به خیر
واقعا تو زمان خودش شاهکاری بود، چه قدر روزگار سریع میگذره،انگار همین دیروز بود که داشتم تو x360می رفتمش…
امیدوارم بخش آینده به طور کامل دیگه حذف بشه
خیلی جالب درستش نکردن بخش اینده رو فقط نسخه سوم یکم و نه بیشتر بخش آینده اش جذابیت داشت
من AC رو به این خاطر بازی میکردم که هدف داشت
Desmond که مرد، هدف بازی از بین رفت
میری تو عمق تاریخ و با وقایع ( چه واقعی، چه دستکاری شده یا چه غیر واقعی) زندگی میکنی؛ ولی خوب… ته ش چی میشه؟ قرار نیود دنیا رو نجات بدیم یا…
مشکل من با سری اینجاست: از AC IV (الکی الکی اساسین شد 😐 ) به بعد ارزش یه اساسین + داستان از بین رفتن
شما دقت کن الان بخش آینده اش یعنی ارینجینز خیلی مهمه
آره قبول دارم که از نسخه سوم به بعد آینده اش خوب در نیومد
ولی همونا هم داستان خوبی داشتن
مهم داستانه
خداحافظ الطایر افسانه ای
خداحافظ اتزیو دوست داشتنی
سلام بر یوبی باگ!!!
لذت بردم از خوندنش خسته نباشید…
متاسفانه من اونموقع ها دیسک بازیپ گیر اوردم ولی خراب بود و نصب نمیشد اون وقتام اینترنت و اینا اصلا یجورایی وجود نداشت توی ایران! (خیلی خیلی کم پیدا میشد اونم توی شهرهای بزرگی مثله تهران که همونشم هزارتا بدبختی داشت) و دیگه نشد بازیش کنم ولی بعدا حدود ۷ ماه پیش بازیش کردم و چون الان دیگه توقع گیمرا بالا رفته طبیعتا بازیش به دلم ننشت… ولی کلا سری اساسین رو خیلی دوست دارم اما نسخه های اولو با اینکه همشونو بازی کردم اما نشد تمومشون کنم از نسخه رولیشن به بعد (بغیر از اوریجین) همرو تموم کردم…
سلام سلامت باشید. مرسی. بله واقعا همینه. بنظر خود من و خیلی از دوستان هم سری اساسینز، در مقایسه با باقی بازی ها از مجموعه های دیگه می تونه حتی نمره بهتری دریافت کنه.
سپاس فراوان آقای غزالی بابت مقاله زیبا و خواندنی
درود بر شما و مرسی بابت مطالعه. خیلی خوشحالم که خوشتون اومد از مقاله
خسته نباشد آقای غزالی
برای من بهترین نسخه سری AC ، نسخه اول هستش
شخصیت فوق العاده الطائر و نوآوری های بازی به عنوان اولین نسخه اونم ۱۱ سال پیش بی نظیر بود
سلام سلامت باشید. مرسی. بله واقعا موافقم باهاتون
این قضیه حشاشین و اینا یک شایعه و داستان مسخرس و اینکه حسن صباح به افراد خودش حشیش میداده یک حرف بیخود و بی معنیه اگه اطلاعات میخواین میتونید برین کتاب قلعه الموت زندگی و زمانه حسن صباح نوشته ولادیمیر بارتول رو بخونید تا کامل متوجه قضیه بشین
حلا جدا از این مقاله خوبی بود و اینکه جنگ های صلیبی رو هم گفتید خیلی خوب بود
بله ما هم این اطلاعات رو تایید نمی. کنیم! هدف از هزار و یک شب همونطور که از اسمش پیداست بررسی داستان بازیه! پس لازم می دونم که همه داستان ها و حتی شایعات رو در مقاله جای بدم. قرار نیست منتقد یا نویسنده برای کسی تصمیم بگیره. اون یه راویه برای انتخاب های بهتر
نه من هم کلی گفتم و اتفاقا هیچ مشکلی با مقالتون ندارم فقط گفتم شاید بعضی ها هنوز اون شایعه رو باور دارن
واقعا الطیر و اتزیو ادیتوره یکی از برترین شخصیت هاست
یادش بخیر چقد با این بازی خاطره دارم
بهترین نسخه های این بازی یکی ۲ بود یکی هم black flag
خسته نباشی حسین عزیز مقاله عالی بود :yes: :yes:
قربانت محمد رضای گل و عزیز دل.
به به چه چیزی بود و هست و خواهد ماند :inlove: :inlove: :inlove: ببینیم این origins هم میتونه مثل این در آینده خاطره ای خوش بشه؟
هر گیمری با سری اساسین آشنا است و باهاش خواطر بسیاری را دارا است. ممنون بابت مقاله ، واقعا همین حالابه دلیل توصیفات مجمل شما در حال نصب کردن همین بازی هستم. 😎 :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
!!!!!ARIGATO!!!!
قربان شما. بله حتما همینطوره. مرسی واقعا
خیلی خیلی ممنون از جناب حسین غزالی عزیز. واقعا فوقالعاده اید شما. 😎
نمی تونو واقعا این کامنت بی نظیر رو هضمش کنم!! شما فوق العادید که شرمنده می کنید ما رو با این کامنت ها. خیلی خیلی لطف دارید نسبت به بنده
ممنون از زحمتی که کشیدید.
فقط چند نکته رو اشاره کنم. یکی اینکه هرگز دزموند قادر به کنترل الطیر (و دیگر اجدادش در قسمت های بعدی بازی) نبود بلکه فقط از طریق دستگاه انیموس و دسترسی به خاطرات ژنتیک، اعمال آنها و اتفاقاتی که برایشان رخ داده بود را به خاطر می آورد و البته شرکت آبسترگو هم به دنبال تغییر تاریخ نبود و به دنبال دست یافتن به مکانی بود که قطعات عدن پنهان شده بودند.
دوم اینکه بهتر بود به جای تکه عدن از قطعه عدن یا قطعه بهشت استفاده می کردید.
سوم آنکه در این بخش متن آمده است: «المعلم، به الطیر دستور میدهد تا شخصیتهای مهمی را به قتل برساند، و پس از آنکه او شکست میخورد، (همان چیزی که در ابتدای بازی دیدیم) به شدت مجازات و سرزنش میشود.» در حالی که اتفاقی که در ابتدای بازی می بینیم منجر به سقوط الطیر در رتبه بندی اسسین ها می شود و پس از آن است که المعلم به او پیشنهاد می کند که با انجام ماموریت ترور ۹ نفر از تاثیرگذارترین افراد در سرنوشت جنگ های صلیبی رتبه از دست رفته را به دست آورد.
امیدوارم این یکی نظرم دیگه تایید بشه
باز هم ممنون از شما
خب بله نظر شما قطعا باید تایید بشه چون محتوای توهین آمیزی نداره قطعا. منظور از کنترل توسط دزموند هم همین مسائل بود دقیقا ولی من نمی دونم شما چطوری برداشت می کنید که میگید دزموند قادر به کنترل الطیر نبود بلکه از طریق انیموس و دسترسی به ژنتیک، یادآوری می کرد خاطرات رو و تارریخ رو تغییر می داد! قطعا شرکت آبسترگو دنبال تغییر تاریخ نبود و نیست! بلکه اگر مقاله رو درست مطالعه کرده باشید، می بینید که گفته بودیم این اتفاق، آرزوی بسیاری از یهودیان بوده و هست.
بله چشم از این به بعد به جای تکه عدن میگیم قطعه عدن 🙂
و نکته سومتون هم بازم نفهمیدم واقعا!
قربان شما سلامت باشید!
بلک فلگ اولین اسسینی بود که بازی کردم الانم بخاطر سیستم گیم پلی و گرافیک قدیمی اصلا نمیتونم قسمتای اولیه سری رو بازی کنم :/
ولی کلا سری اسسین کرید یکی از بهتریناست امیدوارم همیشه بسازنش فقطهوش مصنوعی دشمنا رو مخه
معنا واقعی اسسینز رو تو این بازی دیدیم
هنوزم تو ربنده بندی خودم بهترین نسخه بود
جو و فضا بازی عالی بود حس خاصی رو به آدم منتقل میکرد
هیچوقت همچین چیزی ندیدم
۲ و ادامه داستان های اتزیو عالی بود ولی به نظرم باید جدا مقایسشون کرد این دنیا دیگه ای داشت
بهترین اساسین با اختلاف الطایر و اتزیو هستن