سکوت جنگل… | نقد و بررسی بازی Fe
Fe یک بازی پلتفرمر سه بعدی با بعضی از المانهای سبک مترویدوانیا است که موفق نمیشود آن طور که باید و شاید موفق شود و پتانسیل خود را شکوفا کند. با نقد و بررسی بازی Fe با گیمفا همراه باشید.
اولین چیزی که در مورد بازی به چشم میخورد، حالت عجیب و غریب گرافیک فنی و هنری آن است که مانند چسباندن تکههای مختلف یک مخروط به یکدیگر است. این حالت به بازی یک حالت به خصوص میبخشد و موفق میشود به سرعت آن را از بازیهای مشابه جدا کند. رنگها در بازی اغلب تیره هستند و در بعضی مواقع، به زرد نیز تغییر حالت میدهند. تم اصلی بازی که از سه رنگ سیاه و آبی و بنفش و همانطور که عنوان شد، گاهی زرد استفاده میکند، در نگاه اول زیبا و حیرت انگیز، اما در نگاههای بعدی کسل کننده و بیروح است. بازی به همان سرعت که جذابیتی برای خود از لحاظ تمایز گرافیکی ایجاد میکند، به همان سرعت نیز آنرا از بین میبرد و دلیل عمدهی اینکار، نبود تنوع بصری در بازی است. پس از این که شما کمی در بازی پیش رفتید، انگار کم کم متوجه میشوید که نمیتوانید این مکان را از مکانهای قبلی تشخیص دهید و مجبور میشوید دست به دامان نقشهی بازی شوید. همانطور که میدانید، اکثر بازیهای پلتفرمر از یک نقشهی جذاب بصری برای کاوش بهره میبرند که بازیباز اکثر اوقات تنها با تکیه بر حافظه خود، از اینطرف نقشه به آنطرفش میرود. این که بازیباز مجبور باشد مداوم نقشهی راهنما را باز کند تا متوجه شود کجاست، نشانهی خوبی برای یک بازی پلتفرمر و تا حدی مترویدوانیا نیست. به زبان دیگر، مشخصهی یک بازی پلتفرمر و مترویدوانیای خوب این است که اگر شما را در به یک نقطهی نامعلوم از نقشه تلپورت کنند، بتوانید مکان خود را پس از تنها چند دقیقه به وسیلهی ویژگیهای بصری متمایز پیدا کنید. البته موضوع ذکر شده در این بازی وجود ندارد و به دلیل یکنواخت بودن بصری بازی در طول مراحل مختلف، بعضی اوقات به شدت گیج کننده میشود. و البته این یکنواخت بودن به تجربهی بازی نیز صدمه میزند و پس از مدتی نه تنها گرافیک بازی برای شما جذاب نیست، بلکه میتواند باعث ایجاد سردردهایی نیز بشود. موضوع بعدی، گرافیک فنی بازی است که با آنکه برروی یک کامپیوتر نسبتا پیشرفته اجرا میشد، هنوز لگها و فریم دراپهایی مشاهده میشود که به تجربهی بازی صدمه میزند.
داستان بازی در مورد یک موجود کوجک روباه-مانند به نام فه است که شما به عنوان آن بازی میکنید. خانهی فه، که جنگلی است که در آن زندگی میکند، توسط موجوداتی به نام ساکتها مورد تهاجم قرار میگیرد و کار اصلی شما در طول بازی این است که سعی کنید جنگل را از دست این موجودات نجات دهید. این موجودات، هر حیوانی که دم دستشان بیاید را زندانی میکنند و در طول بازی شاهد زندانی شدن تعدادی از دوستان نزدیک فه نیز هستیم. در کل، داستان با اینکه خوب است، اما موفق نمیشود که آن بار مورد نیاز و ضربهی احساسی که لازم است را به مخاطب برساند. البته این موضوع ابدا به معنی بد بودن داستان نیست، داستان لحظات خود را نیز دارد، اما در کل، از سطح یک داستان معمولی فراتر نمیرود و به شاهکار نمیرسد. گیم پلی بازی نیز عمدتا از صحبت کردن شما با حیوانات مختلف نشئت میگیرد. هر حیوان، تن صدای مخصوص به خود را دارد و شما باید با آن صدا، سعی کنید با حیوانات مختلف ارتباط برقرار کنید و به کمک آنها، موانع را از سر راه خود بردارید. با پیشروی در داستان، شما صداهای جدیدی یاد خواهید گرفت که به شما برای پیشروی در نقشه یا کشف قسمتی جدید از نقشه که قبلا میسر نبود، کمک خواهد کرد. از جمله چیزهایی که در بازی یاد خواهید گرفت، قدرت گلاید کردن یا همان پرواز همراه با سقوط است. در یکی از بهترین قسمتهای بازی، شما باید از بدن یک موجود عظیمالجثه بالا بروید که حسی مانند شدو اف کلوسوس به شما میدهد و البته بسیار لذت بخش است. این موجود مانند یک گوزن عظیم است که در جای جای بدنش درخت روییده است.
از طرفی، در گیمپلی نکاتی منفی نیز وجود دارد که به سادگی نمیتوان آنها را نادیده گرفت.یکی از نکاتی که سریعا در ابتدای بازی به چشم میخورد و تا پایان بازی نیز همراه شما میماند، کنترل بد بازی است. همانطور که پیشتر عنوان شد، یکی از نکات خوب و البته اصلی بازیهای پلتفرمر، کنترل خوب آنهاست که باعث میشود یک نبرد شدید میان شما و بازی شکل بگیرد که در نهایت پیروز بیرون آمدن از این مبارزه بسیار لذت بخش خواهد شد. اما تمام این لذت مربوط به کنترلهای بسیار دقیقی است که گاهی کسر ثانیه تعلل در فشردن یا رها کردن یک دکمه، باعث سقوط شما به درهی مرگ میشود. اما همهی این نکات در این بازی، به دلایلی نامعلوم به گوشهای انداخته شدهاند. شمارش تعداد بارهایی که به دلیل کنترل بد، از درختها سقوط کردهام و مجبور شدهام دوباره مقدار زیادی راه را طی کنم، از دستم در رفته است. بازی یک حالت مخفیکاری نیز دارد. در کل طول بازی، کاراکتر شما نمیتواند بجنگد و به همین دلیل، هر بار هنگام مواجهه با دشمنان، باید با حالت استلث از دور آنها عبور کنید و کاری کنید که نباید متوجه شما بشوند. اما به دلیل کنترل بد، گاهی اوقات به جای اینکه درون بوته توفق کنید، بیرون از آن خواهید ایستاد و این به معنی مرگ سریع شما به دست ساکتهاست. این دو مثال کوچک، به علاوهی مثالهای کثیر دیگر، خبر از کیفیت بد کنترل بازی میدهند. چرا یک بازی که نام پلتفرمر، آن هم سه بعدی که درد بعدی است، به دوش میکشد، باید از این گونه مکانیکهای ضعیف رنج ببرد؟
در بازی کریستالهایی نیز وجود دارند که شما به نوعی برای پاورآپ کردن خود به آنها نیاز دارید. در ابتدا نمیتوانید همهی این کریستالها را جمع کنید زیرا موانع به ظاهر غیرقابل عبوری در سر راه شما قرار دارند. پس از پیشرفت در بازی و به دست آوردن قدرتهای جدید، میتوانید دوباره به این مناطق برگردید و کریستالها را به دست آورید. در کل، این بخش با آنکه بخش کوچی از بازی را تشکیل میدهد، اما به خوبی توانسته کار خود را کامل کند و در گاهی اوقات لذت بخش نیز میشود.
مورد بعدی، پلتفرمر سه بعدی است. اولین بار که تگ پلتفرمر سه بعدی را کنار اسم این بازی دیدم، بی اختیار خوشحال شدم. هر چه نباشد، همین اخیرا یکی از بازیهای خوب و یکی از بازیهای عالی که تجربه کرده بودم، هر دو پلتفرمر سه بعدی بودند. یکی از آنها عنوان کلاهی در زمان، و دیگری هاب بود که هر دو بازی به نوبه خود بازیهای موفقی شدند. اکنون که به این بازی رسیده بودم، کنجکاو بودم ببینم چگونه میخواهد از این نکته به نفع خودش استفاده کند. خب جای تعجبی نیست، که بازی مانند بسیاری از موارد قبلی، در این مورد هم شکست میخورد یا حداقل آنرا به کمال نمیرساند. غیر از بالا رفتن از درخت، که با چند بار فشردن دکمهی پرش انجام میشود، دیگر نکتهی لذت بخشی در مورد پلتفرمر سه بعدی وجود ندارد. سطحها نامناسب هستند و این نکته که کنترل بازی نیز بد است، کمک چندانی به این موضوع نکرده است. البته بازیسازان سعی کردهاند با اضافه کردن تعدادی جزییات ریز، مانند خیس شدن سطحهای شیبدار هنگام باران و عدم توانایی بازیباز در بالا رفتن از آنها، به واقعی شدن بازی کمک کنند که خب متاسفانه در این برهه اهمیتی ندارد. بهتر بود تمرکز اولیه بازیسازان برروی کیفیت کنترل ها و هر چه جذابتر کردن پلتفرمر بود که خب به دلایلی، تصمیم گرفته اند به جای این کار به لیز کردن سطح شیبدار بپردازند.
مورد بعدی، که خوشبختانه مانند شعلهای در میان تاریکی میدرخشد، موزیک بازی است. بازی هیچگونه دیالوگی ندارد و تمامی داستان از طریق استنتاج خودتان به شما عرضه میشود. و البته، قبلا عنوان شد شما باید با صدا با محیط اطراف ارتباط برقرار کنید. موزیک بازی به واقع عالی کار شده است و صداگذاری آن نیز به همچنین. وقتی با یک مارمولک کوچک دوست میشوید، صدای بامزهای از خود درمیآورد که گاهی حتی شنیدن آن خندهدار است. در موقعیتهایی نیز که باید مخفیانه عمل کنید، موزیک با حالت پرتنش، حس اضطراب را به خوبی به شما منتقل میکند. در هنگام بالا رفتن از گوزن غولپیکر، حین ایستادن بر روی درخت و نگاه کردن به سرزمین روبرویتان، موسیقی زیباست. بازی از حیث موسیقی نمرهی کامل را میگیرد.
قدرت صدا کردن حیوانات و دوست شدن با آنها، با اینکه در نگاه اول، ایدهی جذابی به نظر میرسد، اما به دلیل پرداخت نادرست موفق نشده است به تمام پتانسیل خود دست پیدا کند. بعد از مدتی حتی صدا کردن حیوانات نیز اعصاب خردکن میشود و به دلیل کنترل بد، گیمپلی مشکلدار و پلتفرمر نسبتا فاجعه، شما دیگر حتی رقبتی به اینکار نخواهید داشت.
سخن آخر:
با اینکه این بازی پتانسیل آن را داشت تا به یک موفقیت تبدیل شود، و با استفاده از ایدهای نو نامی برای خود در میان بازیهای مستقل دست و پا کند، اما به واسطهی گیمپلی متوسط، پلتفرمر سه بعدی بدتر و چندین و چند ایراد دیگر، در این راه شکست میخورد. بازی لحظات خود را دارد، داستان بازی نسبتا خوب کار شده است و موزیک به واقع عالی است. ایدهی صدا کردن حیوانات و دوست شدن با آنها هر کدام به وسیلهی تن صدای مخصوص به خودشان، در نگاه اول عالی است و جذابیت آن تا حدی تا انتهای بازی همراه شما میماند. در کل، این بازی فقط به آن دسته از دوستان عزیز و کاربران گرامی توصیه میشود که آمادهاند خوب و بد بازی را با هم به آغوش بکشند.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
- این ۱۵ ویژگی منحصر به فرد GTA 6 را به یک تجربه خیرهکننده تبدیل خواهند کرد
نظرات
اقای رحیمی نقد رو خوندم
با توجه به نقد شما
فقط یه چیز به ذهنم رسید
یه بازی پلتفرمر نسبتا ساده که شما فقط میتونید اینور و اونور بپرید و راه برید و هیچ کار دگ ای ندارید که انجام بدید
چرا باید دقیقا همینجاش لنگ بزنه؟ ینی پل ارتباطی بازی و گیمر خراب از آب در اومده؟ من خیلی امید داشتم به بازی چون منو یاد bad land مینداخت ولی ظاهرا خراب کرده تقریبا!
نمیدونم چرا ولی یاد حرف فراستی افتادم که میگفت گلزار راه هم نمیتونه بره 🙂 🙂
سلام دوست عزیز. ممنون از وقتی که گذاشتید و مقاله رو خوندید.
راستیتش منم اول که تریلرهای این بازی رو دیدم و اون مکانیزم حرف زدن با حیوانات، واقعا به نظرم جذاب میومد اما متاسفانه سازندگان توی پیاده سازی ایده هاشون اشتباهات مهلکی انجام دادن. راستشو بخواید من خودم اعتقاد داشتم که یکی از دلایلش ممکنه عجلهی EA برای بیرون دادن یه بازی ایندی و سوار شدن بر موج موفقیتی باشه که این بازی ها اخیرا برای خودشون راه انداختن. در کل، بازی با این که چند تا پوئن مثبت داشت، اما به دلیل گیمپلی و کنترل واقعا بد، نمرش اینقدر پایین اومد. بله درست میگید گیمر واقعا خیلی سخت میتونه با بازی ارتباط برقرار کنه.
با تشکر