مرگ شیرین | نگاهی به ۳ گانه Dark Souls و تاثیرات آن بر صنعت بازیهای رایانهای
به آوردگاه مرگ خوش آمدی… ای مسافر دیار آتش و خاکستر، ای سوار رسیده از دل شب و سیاهی… شب را بیخستگی تاختهای تا در گرگ و میش صبح به رستگاری جاودان برسی، اما از نخستین گامهای سفر، خوب میدانستی که در این دنیا تنها یک مسیر به بخشایش ابدی باز است. مرگ… مرگ را مفری نیست. گاهی لازم است که مرگی به تن بزنیم تا ارزش گوهر زندگی را بدانیم. مرگ حق است و حقکشی در مرام این دنیا نیست. حق به حقدار خواهد رسید، به تو… اگر عاشق باشی مرگ را نیز مهربانانه در آغوش خواهی کشید تا مرحمی بر روح خستهات باشد… آسوده باش، آرام بگیر، آرام بمیر… تو اکنون یک افسانه هستی…
با ترس و لرز داخل دروازهای بزرگ که جلوی آن را مه گرفته بود شدم و یقین داشتم که مصیبتی در انتظارم است اما نمیدانستم مصیبتی در چه حد! وقتی وارد شدم خود را در یک سالن بزرگ یافتم و دو شوالیه طلایی رنگ را مشاهده کردم که هر دو کاملا زره پوش شده بودند. یکی از آنها کشیده و عضلانی با اندامی متناسب به نظر میرسید و دیگری بسیار چاق و فربه بود. از چهرهشان مشخص بود که بدجوری به پرو پایم خواهند پیچید و یقین پیدا کردم که حد آن مصیبتی که در ابتدا فکر میکردم بسیار بالاست! مبارزه شروع شد و متوجه شدم که نام آنها ornstein و smough است و شدیدا قصد جان من را دارند. آنها با هم به سمت من میآمدند و من نیز که هنوز هیچ اطلاعی از حملات آنها نداشتم به عقب می رفتم و غلت می زدم. شوالیه لاغرتر ناگهان به سرعت برق کل مسیر فاصله بین ما را پیمود و ضربهای شدید به من وارد کرد که کلی از خط سلامتی من را کم کرد و ناگهان در حالی که باور نمیکردم آن شوالیه چاق بسیار سریع به من نزدیک شد و سلاح سنگین و مرگبار خود را بر من فرود آورد تا هنوز مبارزه شروع نشده تقریبا تمام خط سلامتیام از دست رفته باشد. استرس بسیاری گرفته بودم و نمیدانستم که باید با دو باس چکار کنم در حالی که یک باس هم برای خود داستانی بود. همینطور که مشغول عقب عقب رفتن و پشت سر هم غلتیدن بودم شوالیه لاغرتر دوباره به نزدیک من آمد و ضربهای زد که من جاخالی دادم و سپس ضربهای به وی وارد کردم اما او در جواب دو ضربه شدیدتر به من وارد کرد و عبارت آشنای YOU DIED را بر روی صفحه مشاهده کردم. از Bonfire مجددا برخاستم و به این فکر میکردم که قطعا دفعات زیادی تا کشتن این باسها طی خواهد شد و تازه حالا با این همه دشمنی که در مسیر بین من و باسها هر بار قرار خواهند داشت چه کنم؟ شروع به دویدن کردم و دشمنان را سریعا رد میکردم و آنها نیز به دنبال من میافتادند و ضربه ای میزدند که به من اصابت نمیکرد و خلاصه خود را به مه رساندم و وارد سالن مبارزه با باسها شدم. تصور کنید که این روند شاید ۱۰-۱۵ بار به طول انجامید و هر بار چیز جدیدی از مبارزه با آنها می آموختم و خلاصه یک بار موفق شدم که به طور مداوم از حملات شوالیه لاغر فرار کنم و شوالیه چاق را که کندتر بود بکشم و نفسی به راحتی بکشم که خب حالا میتوانم با تمرکز بر روی یک باس آن را شکست دهم. زهی خیال باطل! ویدئویی به نمایش در آمد و ناگهان در عین ناباوری مشاهده کردم که وی قدرت شوالیه مرحوم شده را نیز به خود جذب کرد و ناگهان اندازه اش ۳ برابر شد و سلاحش نیز کاملا با الکتریسیته احاطه شد و هنوز من که هاج و واج بودم را با دو ضربه مرگبار و بسیار سریع که حالا به دلیل بزرگ شدن او طیف و برد اثر بسیار بیشتری هم داشت مرا کشت و به ملکوت اعلی فرستاد.
باورم نمیشد. یعنی دوباره؟ دوباره باید همه این روند را تکرار کنم؟ به خدا این انصاف نیست. همینطوری هم کلی طول میکشد و بسیار سخت است که هر دوی آنها را تازه با اندازههای عادیشان بکشم چه برسد به این که نصف مبارزه را یکی از آنها ۳ برابر شود. خیلی بیانصافی میازاکی! خیلی نامرد و فلان فلان شده هستید طراحان باسهای بازی! چارهای نیست. هر چقدر هم که بدو بیراه بگویم باسها سرجایشان هستند و باید آنها را شکست دهم. از طرفی بسیار هم سخت بود که بخواهی خط سلامتی هر دو باس را همراه با هم کم کنی تا وقتی که اندازه یکی از آنها تغییر کرد راحتتر بتوانید وی را بکشید. به طور کلی فهمیده بودم که کشتن شوالیه چاق راحتتر از دیگری است زیرا حرکات کندتری دارد ولی خب بعد از مردن او کار شما سختتر بود. از طرفی هم سخت بود که بخواهید اول شوالیه لاغر را بکشید تا بعد از آن با شوالیه چاق که راحتتر است مبارزه کنید. خلاصه در هر دو حالت یک بخش سخت بود و انتخاب با خودتان بود که اول کدام باس را بکشید. بارها و بارها و بارها گذشت و هر بار تجربه بیشتری کسب کردم. سرانجام لحظه موعود فرا رسید و بالاخره پاسخ صبر و استقامت خود را گرفتم. باورتان نمیشود وقتی که خط سلامتی شوالیه چاق تغییر سایز یافته به پایان رسید چه حس و حالی داشتم. تمام وجودم غرق شادی بود. همه سختیها و بدو بیراهها و … از یادم رفته بود و خود را یکی از قویترین بازیبازان دنیا می پنداشتم و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم. این شادی و شعف چیزی نبود که در بازیهای دیگر تجربه کرده باشم. این شادی، شادی پیروزی و زحمت کشیدن و تلاش و استقامت بسیار زیاد من بود و برای رسیدن به آن کوشش زیادی کرده بودم و به همین دلیل برایم لذت دیگری داشت. لذتی ناب و غیر قابل مقایسه با کشتن باسها در دیگر بازیها.
این روندی که خدمت شما عرض کردم داستان خلاصه و گزیدهای از کل یک فرنچایز است. داستان جرات و شهامت یک سازنده است. مردی که در دوره بازیهای آسان، گیمرهای سادهخواه و بیعلاقه به چالش، سازندگان ترسو و مقلد، خطهای سلامتی که بلافاصله بعد از چند ثانیه پر میشوند و ذخیره کردنهای چند ثانیه یک بار، آمد و دل به دریا زد و عنوانی ساخت که تمام این بایدهای عناوین امروزی را دور ریخت و خود قالبی جدید را معرفی کرد بدون توجه به عواقب آن. تمام تاریخسازان در طول تاریخ همینگونه عمل کردهاند. دل و جرات به خرج دادهاند و کاری کردهاند که کسی در آن دوران جرات انجامش را نداشته است. Hidetaka Miyazaki نیز همینطور عمل کرد و یک شبه ره صد ساله را پیمود و تبدیل به شخصی تاثیرگذار در این صنعت شد. بیشک تا همیشه از وی به عنوان یک نابغه بازیسازی یاد خواهد شد و قالبی که به وجود آورد تا همیشه توسط دیگر سازندگان حتی در سبکهای دیگر نیز الهام گرفته خواهد شد (مانند عنوان Salt and Sanctuary).
در دنیای گسترده و وسیع بازیهای رایانهای همواره بودهاند و هستند عناوینی که فراتر از یک بازی یا یک فرنچایز عمل کردهاند و در واقع پرچمداران و میراثداران این صنعت و این هنر هستند. عناوینی که تاثیر آنها را در بسیاری از بازیها و حتی در عناوین نسلهای بعد نیز میتوان مشاهده کرد و استانداردهای جدیدی را در این دنیای گسترده به وجود آوردهاند. شاید در راس این عناوین بتوان فرنچایز Matal Gear Solid را نام برد که همراه خالق نابغهاش یعنی استاد هیدئو کوجیما تا ابد جاودانه شده است و چیزی بسیار بسیار بیشتر از یک بازی برای ما محسوب میشود. سری عناوین Souls نیز با Miyazaki از همان ابتدا و از زمانی که بازی Demon’s Souls ساخته شد پای در همین مسیر گذاشتند. در مسیر افسانه شدن. در مسیر جاودانه شدن. با هر نسخه که از این عناوین منتشر شد شاهد پیشرفت بودیم و آرام آرام این سری تبدیل به یکی از تاثیرگذارترین، پرطرفدارترین و جذابترین فزنچایزهای سبک اکشن نقشآفرینی شد و امضای خاص خود را بر این صنعت بر جای گذاشت. Dark souls درس گرفتن از شکست است، درس مقاومت در برابر سختی و دشواری، درس استقامت و صبر. Miyazaki با این عنوان نشان داد “میتوان” و “باید” گاهی خلاف جهت آب شنا کرد تا تاریخساز شد.
Dark souls نشان داد که یک بازی میتواند به قدری شاهکار باشد که حتی اگر بارها و بارها و بارها کشته شوید و با یک باس شاید ۵۰ بار مبارزه کنید، باز هم چنان عاشق آن شوید که ۱۰ بار آن را به پایان برسانید. Dark souls مفهوم “مرگ” در یک بازی ویدئویی را تغییر داد و آن را به مفهومی حتی شیرین که باید از آن هر بار درس گرفت تبدیل کرد. Dark souls سختی و چالش را در بازیهای رایانه ای تبدیل به یک “ارزش” کرد که نه تنها عاملی بازدارنده برای بازیباز نیست بلکه کاملا نقشی تشویق کننده و پیش برنده را برای وی بازی میکند.
شاید خود Miyazaki نیز زمانی که در حال ساخت Demon’s Souls بود نمیدانست دارد پا در جای بزرگان این صنعت میگذارد و این بازی انحصاری پلیاستیشن ۳ پیش در آمدی بر ساخت فرنچایزی فوق شاهکار به نام Dark souls خواهد شد که صنعت بازی و ژانر نقشآفرینی را متحول خواهد کرد. از آن مهمتر این که این فرنچایز با فروش فوقالعاده خود کاری میکند تا دیگر سازندگان و ناشران نیز ببینند که سختی و چالش نیز طرفداران بسیاری دارد و سخت بودن بازی دلیل بر کم طرفدار بودن آن نیست. بازیهای هاردکور هم خواهان بسیاری دارند و میتوان عنوانی را ساخت که روندی مرگبار مانند آن چه که برای شما تعریف کردم را بر سر بازیباز بیاورد ولی وی باز هم با تمام وجود عاشق آن شود و آن را با هیچ عنوان دیگری عوض نکند و بارها و بارها آن را تجربه کند حتی با این که بارها و بارها شکست خواهد خورد.
بدون شک در دنیای امروز بازیهای رایانهای، طراحی هنری اهمیت بسیار ویژهای دارد و تبدیل به یکی از ارکان موفقیت بازی شده است. هستند عناوینی که شاید در تمام بخشها آن چنان قدرتمند کار نکردهاند ولی به واسطه طراحی هنری بینظیر و خاص، تبدیل به عنوانی به یادماندنی و ارزشمند شدهاند. نکته ای که سری Souls را علاوه بر سبک خاص گیمپلی خود (که در هیچ عنوانی دیده نمیشود)، خاصتر کرده است همین طراحی هنری آن است که بسیار یونیک و منحصر به فرد است. این خاص بودن در تکتک طراحیهای بازی از محیطها گرفته تا دشنان و باسها مشهود است و جالب اینجاست که در چندین نسخه و بسته الحاقی مختلف، هرگز طراحیها، محیط، دشمنان و باسهای این سری دچار تکرار نشدهاند و چیزی از خاص بودن آنها حتی ذرهای کم نشده است که نشاندهنده ذهن خلاق و نبوغ طراحان این فرنچایز است.
در عناوین Souls تاکنون شاهد محیطهای بسیار متنوعی بودهایم که به بهترین و مناسبترین شکل برای چنین عنوانی طراحی شدهاند، اما همه آنها در عین متنوع بودن در یک نکته مانند هم هستند. در تمامی این محیطها به وضوح حس غمزدگی مشهود است و حسی مانند ترس از تنهایی در آنها وجود دارد که به بازیباز نیز کاملا منتقل میشود. موسیقی متن بازی که در اکثر اوقات گیمپلی، به عمد شنیده نمیشود و وجود ندارد نیز به این غمزدگی و تنهایی افزوده است و سکوت مرموز و مبهم بازی در بیشتر نمود پیدا کردن عمق طراحی محیطهای این عنوان نقش مهمی را ایفا میکند و به نوعی موسیقی و طراحی محیط در راستای هم حرکت میکنند و اثر هم کوشی پدید میآورند. بنده همیشه این حس را در مورد عناوین سولز داشتهام که میازاکی و طراحان بازی انسانهایی درونگرا هستند و غمی نهفته در ذهن و ضمیر ناخودآگاه و آگاه خود دارند. منظور این نیست که آنها شخصیت بیرونی غمگینی دارند، بلکه در تفکرات خود که در قالب طراحی به روی کاغذ میآیند غم، اعتراض، دفرمهگی و ناآرامی به چشم میخورد و انگار که جایی در ذهن آنها پر از خطهای شکسته است و مجموع این ناآرامیها و غم، کاملا در محیط و طراحیهای بازی نمود یافته است. جالب این جاست که همین غمزدگی، برگ برنده خاص بودن طراحیهای بازی است و مانند گردی که بر روی تمام عناوین این سری پاشیده شده است باعث شده تا در عناوین دیگر چنین طراحیهایی را با چنین حسی مشاهده نکنیم. البته رنگبندی رو به سردی محیطها، نورپردازی خاص بازی که محیطها بیشتر بر پایه تاریکی و دوری از منبع نوری هستند و غلبه محیطهای بسته و دالان مانند نسبت به مناطق باز در این سری، نیز به این حس غمزدگی و تنهایی که در طراحی کلی بازی وجود دارد، میافزایند.
واقعا در مبحث طراحیهای هنری سری عناوین Souls میتوان ساعت ها و ساعتها نوشت، میتوان ساعتها و ساعتها خواند، و میتوان مدتها از باده این هنر ناب سرمست شد. طراحی محیط و دنیای بازی در سری Souls بر اساس جهانی فانتزی و کلاسیک است. دنیایی افسانهای که هنوز اژدهاها بر فراز آسمانهای آن پرواز میکنند و پر است از انواع موجودات افسانهای. این دنیای فانتزی و کلاسیک، خاص این سری است و حتی در دیگر عناوین این سازنده نیز دیده نمیشود. مثلا در بازی Bloodborne شاهد طراحی معاصر و معماری لندن ویکتوریایی هستیم اما در سری Souls دنیایی کاملا فانتزی و افسانهای را شاهد هستیم، البته افسانهای غمگین و مرگبار. هیچ نشانی از زندگی، طراوت، شادی در طراحیهای بازی وجود ندارد و بدتر از همه آن که امید نیز کاملا از این دنیا رخت بربسته است. در واقع سازندگان به هدف خود که دقیقا خلق چنین دنیایی بوده است کاملا رسیده اند و ما را مستقیم به دل دنیایی غمزده پر از حس تنهایی، اضطراب و مرگ میفرستند.
خاص بودن طراحی محیطهای بازی، در سایر طراحیهای هنری این سری نیز مشهود است و نمود مییابد، به ویژه در طراحی دشمنان، شخصیتها و باسهای این فرنچایز. در خصوص باسهای این سری نکتهای که میتوان به قطعیت در مورد آن صحبت کرد، علاقه طراحان بازی به استفاده از مدلهای دفرمه و برخلاف ساختار طبیعی است که در اغلب باسهای این عناوین دیده میشود و این دفرمهگی در ترکیب با درجه سختی و قدرت بالای این باسها، سبب می شود تا آنها بسیار مخوفتر و نامانوس تر از موجوداتی طبیعی برای ما جلوه کنند و این، استرس ما را هنگام مبارزه با آنها بیشتر میکند و نشان از هوش طراحان بازی و احاطه و اگاهی کامل آنها نسبت به المانهای سری Souls دارد و این هنر آنها در ترکیب با دانش فنی که دارند، سب پدید امدن شاهکارهایی در زمینه طراحی باسها شده است. طراحی فوقالعاده مخوف و عجیب، حملات مرگبار و قدرتمند، انواع و اقسام حملات و ضربات متنوع، قویتر شدن آنها با کمتر شدن خط سلامتیشان و تغییر استایل مبارزه، همه و همه از مواردی هستند که باعث شدهاند تا باس فایتهای این سری از هر لحاظ به یک میزان و استانداردی بسیار سخت برای دیگر بازیها تبدیل شود. از نظرنویسنده، سری Souls به همراه عنوان Bloodborne دارای برترین طراحی باسها در تاریخ بازیهای رایانه ای هستند و تا به امروز که شاهد چند نسل از بازیها بوده ام و انواع و اقسام پلتفرمها و بازیهای سبکهای مختلف را تجربه کردهام, در هیچ عنوانی باسهایی به جذابیت، مرگباری، قدرتمندی و چالش برانگیزی باسهای این عناوین ندیدهام. در راستای طراحی باسها، دشمنان نیز در بازی اکثرا طراحیهای عجیب و غریب دارند و در مقیاسی کوچکتر، از همان طراحیهای دفرمه برخوردار هستند و این گونه به نظر میرسد که موجوداتی مریض هستند و انگار که از ذهنی مریض از نبوغ نیز بیرون آمدهاند!
همانطور که در توضیحات مربوط به طراحیهای هنری این فرنچایز مشاهده کردید، عناوین این سری در تمام زمینهها، چه از نظر دنیای بازی، دشمنان و باسها، طراحی منحصر به فرد و یونیکی دارند که تبدیل به برند خاص Dark Souls شدهاند و به مانند یک کلاس آموزشی برای طراحان و سازندگانی که میخواهند عناوینی در این سبک و قالب بسازند عمل کرده و منبع الهامی بسیار با کیفیت محسوب میشود.
سری Souls در واقع پرچم دار عناین هاردکور و بسیار سخت در نسلهای جدید بازی های رایانه ای است و عناوین هاردکور و چالش برانگیز را که از زمان بازیهای کلاسیک مثل مگامن و … دیگر زیاد کسی سراغشان نمیرفت را مجددا احیا کرد. در واقع سازندگان در نسلهای اخیر ترس از این داشتند که مبادا بازیبازان ساده طلب امرزی که به عناوین آسان و خط سلامتی پرشونده عادت کردهاند، با سخت شدن بازی آنها دیگر عناوینشان را خریداری نکنند، سمت ساخت عناوین چالش برانگیز نمیرفتند و یا چند درجه سختی برای بازی قرار میدادند. اما Miyazaki با سری Souls آمد و گفت “این بازی من است. بسیار سخت است. صدها بار خواهید مرد. همه چیز را با مردن از دست خواهید داد مگر دوباره به آن برسید. ذخیرههای پشت سر هم وجود ندارد. خط سلامتی پر شونده نداریم، درجه سختی مختلف نداریم و تنها یک درجه سختی داریم و آن هم هاردکور است و اجباری. حالا میخواهید بخواهید و نمیخواهید به سراغ بازی های خودتان بروید.” به واقع شاید خود وی نیز باور نداشت که عناوینش تا این حد محبوب شود و حتی بسیاری را به بازی های هاردکور علاقمند کند و عده ای را مثل بنده را چنان شیفته خود کند که تبدیل به برترین فرنچایز زندگیام شود.
برگهای دفتر تاریخ ورق خواهد خورد و زمان خواهد گذشت، بسیاری از بازیها خواهند آمد و خواهند رفت و در گرد و غبار صفحههای خاک گرفته این دفتر محو خواهند شد و از یادها خواهند رفت. باقی ماندن در این دفتر جوهر قوی میخواهد. شاید باید گفت “جوهره” قوی میخواهد تا نامش در گرد و غبار زمان محو نشده و تا همیشه در دفتر خاطرهها ستاره شود. نام Dark Souls و مردی با “جوهره” به نام هیدتاکا میازاکی تا ابد در کهنه دفتر تاریخ و در صندوقچه خاک گرفته خاطرات ما ماندگار شده است. تاریخ هرگز مردی را که جرات کرد و بر خلاف هنجارها عمل کرد را فراموش نخواهد کرد و من نیز هرگز عنوانی را که بخشی بزرگ از زندگی و خاطراتم محسوب میشود را از یاد نخواهم برد. تاریخ فرموشکار است اما برخی چنانند که حتی ذهن شلوغ و پر مشغله تاریخ را نیز یارای فراموش کردن آنها نیست و همواره با عشق و نیکی آنها را به یاد خواهد داشت. Dark souls جاودانه است، یکی از افسانههای این صنعت پرزرق و برق. Dark souls معجونی از “عشق” و “مرگ” و “لذت” است که شاید با هم جور درنیایند ولی همین تضاد تبدیل به نقطه رستگاری این بازی شد. در ایستگاه پایانی میرسیم به نقطه آغازین این مطلب. شاید که اکنون تفسیرتان از آن کمی فرق کرده باشد: ”
“به آوردگاه مرگ خوش آمدی… ای مسافر دیار آتش و خاکستر، ای سوار رسیده از دل شب و سیاهی… شب را بیخستگی تاختهای تا در گرگ و میش صبح به رستگاری جاودان برسی، اما از نخستین گامهای سفر، خوب میدانستی که در این دنیا تنها یک مسیر به بخشایش ابدی باز است. مرگ… مرگ را مفری نیست. گاهی لازم است که مرگی به تن بزنیم تا ارزش گوهر زندگی را بدانیم. مرگ حق است و حقکشی در مرام این دنیا نیست. حق به حقدار خواهد رسید، به تو… اگر عاشق باشی مرگ را نیز مهربانانه در آغوش خواهی کشید تا مرحمی بر روح خستهات باشد… آسوده باش، آرام بگیر، آرام بمیر… تو اکنون یک افسانه هستی…”
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
واقا سری های دارک سولز محشرن ولی خب من اصلا بلد نیستم بازیشون کنم حدود ۴ ماه قبل دارک سولز ۲ واسه x360 گرفتم هنوز موندم وارد heidis tower بشم راستی فکر نکنید که بلد نیستم نقش افرینی نه اتفاقا اسکایریم رو بلدم و خیلی دیگه ولی این واقا مبارزاتش سخته حریفات یه نقطه ضعف دارن باید از نقطه ضعفشون استفاده کنی تا بمیرن فرضا اون شوالیه تو heidis tower باید هی دورش بچرخی به هر حال مقاله بسیار خوبی بود ممنون 😎
دوستان من این سرس رو کلا بازی نکردم ولی میخوام از قسمت دوم شروع به بازی کنم چون قسمت یکش برای کنسولای نسل هشت نیس…از قسمت دوم شروع کنم داستان رو متوجه میشم یا اصلا داستان قسمت اول به قسمت های دیگه ربط نداره اصلا…ممنون میشم جواب بدید
مقاله ای عالی بود .کاش درباره بلاد بورن هم بنویسین اون ی شاهکار ب تمام معنا بود 😎
خیلی متشکرم از شما. لطف دارید. چشم حتما.
بسیارر عالییییی ، ممنون اقا سعید یکی از بهترین مقاله هاتون بود :-))
سخت ترین سری بازی زندگیم souls هست 😐 دمون سولز هم سرورشونه تو سختی ، یعنی بعضیNPC ها اندازه ی باس ها قدرت داشتند هر بوینفایر هم ۴۰ دقیقه از هم فاصله داشت 😐 سخت ترین باس فاین زندگیم اون دو تا شوالیه فلان فلان شده تو دارک یک بود 😐 حدودا. ۳۰ بار مردم 😐 از این سری فقط دارک سولز ۳ رو بازی نکردم و بقیه رو تموم کردم ، اما من در عجبم چرا هنوز بلادبورن رو نگرفتم ، شاید از طراحی محیطش میترسم 😀 😀 ولی دارکسولز یکی از بهترین فرانچیز های زندگیمه، اما اینو یقین دارم که میازاکی یک روانی از نبوغ هست 😐
دوستان من این سرس رو کلا بازی نکردم ولی میخوام از قسمت دوم شروع به بازی کنم چون قسمت یکش برای کنسولای نسل هشت نیس…از قسمت دوم شروع کنم داستان رو متوجه میشم یا اصلا داستان قسمت اول به قسمت های دیگه ربط نداره اصلا…ممنون میشم جواب بدید
خیلی ممنونم مبین عزیز. لطف دارید.
انشالله بلادبورن رو هم حتما بازی کن.
ممنون اقا سعید عالی بود
سخت ترین سری برای من نسخه ی اول dark souls بود واقعن تموم کردن اون بازی خیلی حوصله و اعصاب اروم میخوات اون دوتا شوالیه هم نمیخوام درموردشون حرف بزنم
ولی من حس میکنم سری souls داره اسون تر میشه نمیدونم به خاطر قوی تر شدن ارمور و زره هست یا چیزای دیگه درکل با اسون شدن سری souls مخالفم
خیلی ممنون از شما. لطف دارید.
مطمئن باید این بازی اسون نخواهد شد. مییازاکی میدونه چیکار میکنه
مثل همیشه عالی. یدونه ای اقا سعید. موفق باشی انشاالله
درود بر شما. لطف دارید واقعا.
سری دارک سولز یکی از بهترین بازی هایی بودن که انجام دادم.بابت مقاله خسته نباشید،خیلی خاطره داریم از دارک سولز
راست میگی دهنم سرویس شد اینقدر رو صفحه تلویزیون نوشت YOU DIED راستی طعنه نمیزنم واقا منظورم همینه
ممنون بابت مقاله چرا باید بازى رو جورى سخت کنن که ۶۰ درصد گیمرا نتونن بازى کنن من مرحله اولو خودمو کشتم تا اولین باسو بردم باس دوم که رسیدم دیگه نتونستم صبرم تموم شد ولش کردم …. ولى براى گیمرا خیللى لذت بخش خواهد بود.
ممنون از ما. همه عشق بازی به همین سختیشه
خیلی متشکرم. سلامت باشید.
خیلی متنشکرم ازتون.
چی شد!!!دو تا سعیداقابابایی؟!؟!؟!؟#$%^&*#
منظورتون چیه؟ دو تا سعید اقابابایی؟
دارم مقاله میخونم اما مطمعنم عالی
خسته نباشید
الان خوندم و سر حرفم هستم عال بود
خیلی متشکرم. لطف دارید.
متاسفانه من فقط سعادت تجربه dark souls 3 و bloodborne رو داشتم حالا عذاب وجدان گرفتم که چرا وقتی ds1 اومد سمتش نرفتم واقعا شاهکاری بی نظیر خلق کردن از بهترین تجربه های گیمینگم این بازی ۲ تا بازی بودن حالا میخوام سراغ dark souls 2 برم ولی ds1 با اون پورت مسخره pc فک کنم هرگز نتونم بازی کنم 😥
بلاد بورن یکى از بهترین انحصارى هاست منم مى خوام بازى کنم اما مى ترسم مهارت لازمو براش نداشته باشم :weep: :weep: 😥
فقط مهارت غلت زدن میخواد 😀
غلقش بیاد دستت دیگه برات سخت نیست
بیشتر فضاش سختش میکرد من بعضی جاها رو میترسیدم 😀
بلاد واقعا از دارک ساده تر و ۱۰۰ البته جذاب تره چون کارکترش خیلی چالاکه
بخر من خودم کمکت میکنم :laugh:
میدونستین طراح آیکونهای بلاد بورن یه خانم ایرانی هست؟ 🙂 اسمش هم سپیده دان هست. سایت همسایه باهاش مصاحبه هم کرده و چیزهای جالبی می گفت درباره ی میازاکی و فرام سافتور.
تایید لطفا
.من تو دو همش غلت میزدم.بعدش الان دارم یکو بازی میکنم از بس رو وزن حساسه بازی هر زره ای برداری غلت درست حسابی نمیتونی بزنی.
این مقاله تون رو باید با طلا نوشت، آقای بابایی، یکی یه دو نه هستین :heart:
درود بر شما علی جان. خیلی متشکرم ازت
آقای آقابابایی مقاله عالی بود اون مقدمه دقیقا همون حس من سر کشتن باس دوم دارک سولز ۳ بود واقعا ۲۰ بار مردم تا فهمیدم چجوری بکشمش :laugh: 😀 😀
Cursed tree رو میگی ؟! اون که اسون تربن باس بود فقط hp bar داشت 😐
باس اول دارک سولز ۳ که در حد NPC های عادی بود 😐
نه دادا منظورم boreal valley vordt بود بعدشم من تازه اولین سری سولز هست که دارم بازی می کنم و هیچ آشنایی با این بازی نداشتم :laugh: :laugh:
خیلی متشکرم. نظر لطفتونه Hardest gamer69
سپاسگذارم سعید جان بابت مقاله :yes: خسته نباشی. بهترین سی دقیقه این هفته منه در حال حاضر، شیرین ترین خاطره دوران گیمینگ من لحظه کشتن اون دو باس anor londoبود، آخه به تنهایی و بدون کمک نابودشون کردم، یادمه بعد مردنشون دستام تا چند دقیقه از هیجان و لذت پیروزی میلرزید و توانایی حرکت نداشتم. :sweat: میبخشید سعیدجان ی سوال درباره nioh دارم: ایا میشه در بازی مثه سولز ازادانه چرخید و بین مراحل travel کرد؟ :blush: یا صرفا ی بازی خطیه؟ 🙁 باز هم تشکر بابت مقاله، هر چند هفته ی مقاله درباره شاهکارهای فرام قلم بزن. خیلی میچسبه :inlove:
خیالی ممنونم محمد عزیز. نظر لطف و محبتته. چشم حتما
حصین = حسین … داداش یبتر مى نوشتى ( حثین ) قشنگ تَر بود
داداش درسته اسمش حسینه ولی ملقب به حصین 😀
نه نتها سری سولز انقلاب به پا کردند در عصر بازیای مدرن، عصری که گیمر ها قربانی هایپهای تو خالی، محتویات پیش خرید و بازیای کم عمق شدن، بلکه انقلابی در داستان سرایی و روایت هم داشتند. چیزی که ممکنه خیلی ها از اون بی خبر باشند، داشتن داستان غنی ست که مثل بیشتر بازی ها به صورت واضح گفته نمی شه.
دلیلشم اینه که ما راوی بازی هستیم، چیزی خود میازاکی در اوایل سری می گفت، ” پلیر ها راوی بازی باشند”
داستانی که در دیسکریپشن ایتمهای، آرمر و سلاح در بازی نوشته شده و وقتی که ما راوی آن هستیم، نظریه های مختلفی از داستان و کاراکتر هاش در میاریم و با بقیه شر می کنیم تا اینکه در دی ال سی به تیکه های بیشتری از پازل دست پیدا کنییم، نه کل پازل.
تمام دشمنان و باسها چه داستانی، چه اختیاری، همه بک ستوری های مختلفی دارن، چه غمناک، وحشتناک، پر افتخار……
بهترین مثال ها، آرتویوس و سیف، لودویگ، سر الان، فیوم نایت، نیم لس کینگ، لیدی ماریا، سول و سیندر، گویین لرد آو سیندر، اوسایرس و……
مثل همیشه عالی آقا سعید.همونطور که گفتید میازاکی یه نابغه تو صنعت بازی سازیه و من امیدوارم این سبک مخصوص خودشو با IP های جدید ادامه بده.
خیلی ممنونم ازتون. بله همینطوره دقیقا
ممنون بابت مقاله به نظر من بهترین بازی ای که تا حالا توسط فرام سافتور ساخته شده Bloodborne هست، درسته که به اندازه سری سولز سخت نیست ولی اینقدر فضاسازی و روایت داستان پیچیده و فوق العاده ای داشت که الان جزو برترین بازی های عمرم شده…از طرفی هم گیم پلیش سریعتر بود که بیشتر باب میل من هست.
دوباره تشکر می کنم انصافا مقاله فوق العاده ای بود :yes:
اوفففففف
مقاله رو خوندم دلم دارک سولز خواست 😀 :yes:
بازی کنید خب
تا شنبه خونه نیستم :pain:
خیلی متشکرم سپهر جان. لطف دارید.
ممنون مقاله عالی بود.
بعضی وقتا هوس میکنم برم سراغش ولی یاد اون you died می افتم.بی خیال میشم. 😐
دارک سولز ۳ رو برو
مگه از بقیه آسون تره؟
من وقتی ۲ رو شروع کردم رفتم سراغ اون غول های سنگی اولی رو به زور کشتم بعد به خودم گفتم آفرین تو یه باس کشتی بعد فهمیدم اون سرباز معمولی بود :hypnotized:
بعد رفتم سراغ نسخه ۱ فکر کنم ۴ تا باس کشتم بعد تو اونم گیر کردم 😐
:rotfl:
اره اصلا سختیش با بقیه قابل مقایسه نیست خیلی راحت تره (پیشنهاد میکنم اکثر اوقات از گزینه فرار استفاده کنی 😀 )
باس اول و دوم دارک ۳ هم که سختیش در حد npc های عادیه.
سعی کن با دسته هم بازی کنی :yes:
پس تا یکی دو هفته دیگه شروعش میکنم.امیدوارم بعد دو ساعت شیفت دیلیتش نکنم
اگه میخوای به f بری میتونی با دسته بری سختیش هم با خودت 😀
اصلا سری سولز برای دسته طراحی شدن :yes:
اصلا عشق بازی کردن با دستس ……من عشق میکنم با دستت ps4 گیم میزنم
ایدن جان دارک سولز ۳ نسبت به نسخه اول راحت تره و یه ترکیبی از دارک۱ و بلاد برن هست :yes:وقتی قلق بازی دستت بیاد همین you died ها هم لذت بخش میشه
باو چهار که اول کار توی قبرستونی یه باس غول پشنی بهت میخوره به f. میری
خیلی متشکرم. باور کنید حالش به همون جمله اس ایدن جان
خیلی متشکرم. باور کنید حالش به همون جمله اس!!
سری دارک سولز سختیش شیرینه باعث میشه ادم به ادامش ترغیب بشه بعضی از بعضی ها نه داستانی دارن نه گیمپلی نه هیچی ولی نمره کیلویی بهشون میدن ……..بعضی بازیها سختیشون بی اصوله ولی دارک سولز روی حساب و کتاب باس فایت داره گرافیکش هم نشخه. ه نسخه شاهکار نیست ولی قابل قبول نسله خوبه که نسخه ۴ هم در کار باشه
ممنون اقا سعید مثل همیشه مقاله رو ۳ بار خوندم ولی هنوز قشنگ بود باز هم از این مقاله ها بنویسید :yes:
خیلی متشکرم از شما. لطف دارید. چشم حتما
من کل بازیای سری souls رو بازی کردم DARK Souls ها رو روی PC و دیمن سولز رو روی PS3 رفیقم واقعا یکی از بهترین فرنچایز های عمرم هستن.میازاکی به نظرم در حد کوجیما هست و شاید بیشتر از اون الان فقط حسرت Bloodborne رو میخورم
آقا سعید مقاله مثل همیشه فوق العاده بود
درود بر شما. خیلی متشکرم ازتون
واقعا دمت گرم که میای جواب نظرارم میدی :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
خواهش میکنم. وظیفه هست. شما دوستای عزیز من هستید و خیلی با معرفتین. این کمترین کاریه که میتونم بکنم
دوستان من این سری رو کلا بازی نکردم ولی میخوام از قسمت دوم شروع به بازی کنم چون قسمت یکش برای کنسولای نسل هشت نیس…از قسمت دوم شروع کنم داستان رو متوجه میشم یا اصلا داستان قسمت اول به قسمت های دیگه ربط نداره اصلا…ممنون میشم جواب بدید
نه مهم نیست. از قسمت دو برید.
بازیه خیلی سختی من تو دارک سولز دو موندم و دیگه نخریدم خیلی سخته ممنون از نقد عالی آقا سعید :yes:
خیلی ممنون از شما امین جان
یکی از بهترین مقاله هایی که در سایت گیمفا خوندم واقعا عالی بود :yes:
خیلی متشکرم امیر جان. لطف دارید.
اگه صادقانه بگم این گیمپلی خاص و جذاب دارک سولز بود که منو به طرفش جلب کرد نه سختی بازی، به نظرم هر بازی میتونه سخت باشه اگه به سختیه بخش very hard هر گاد او واری میتونیه مختون رو بترکونه
بهنره این از این اقدامات خود خوانده دوری کنید چون به رسمیت کسی شناخته نمی شه
من اصلا این بازی و سری بعنوان برترین قبول ندارم . فقط بخودتون تلقین میکنین !
با اون گرگ مسخره (در تصویر) :rotfl:
#سخن_بزرگان 😐
استاد اقابابایی دستتون درد نکنه مقاله ی عالی بود ( این بازی رو همان روز اول عرضه به قیمت ۹۰ هزار تومان اکانت تکیشو خریدم )
خیلی متشکرم امیر جان. لطف دارید.
این مقاله هم مثل همه ی مقاله های شما عالی بود :inlove:
ممنون از شما :-*
درود بر شما. خیلی ازتون متشکرم. لطف دارید.
خداوکیلی یه حرکتی زدم توی دارک سولز ۳ که هنوزم افسوس میخورم چرا کلیپشو نگرفتم.
باس اول رو تو ۲۰ ثانیه با کلاس thief کشتم اصلا نمیدونم چی شد 😐
ولی بعد از اون هرکاری کردم دیگه نشد :wilt:
ممنون سعید جان عالی بود دمت گرم :yes: :yes:
خیلی متشکرم از شما. لطف دارید.
خسته نباشین آقا سعید عالی بود.
حیف که بخاطر سیستم ضعیفم فقط تونستم ۱ رو بازی کنم.واقعا عالی بود :inlove:
سلامت باشید. انشالله بقیه رو هم هر وقت بازی کنید دیر نیست
آقای آقابابایی فوق العاده بود واقعا لذت بردم
من اولین بار از این سری بلاد بورن رو بازی کردم و میشه گفت متنفر شدم ازش 😀
بعدش با دیدن حرف ها و راهنمایی های دوستان برای صحیح بازی کردن دارک سولز رو بازی کردم و تنهایی بدون نلاین و هک کل باس های بازی رو کشتم و الآن در کنار ویچر بهترین بازی عمرم شد :inlove:
درود بر شما. خیلی متشکرم.
خوشحالم که دوباره برگشتین. حیف میشد اگر بازی نکرده بودید
بسیار عالی و لذت بخش بود خوندن مقاله تون استاد اقابابایی.سری سولز و بلاد بورن جزو سخت ترین و تاثیرگذارترین بازیهای تاریخ اند.طراحی هنری و باسها در این بازیها فوق العاده است
خیلی ممنونم . نظر لطف شماست.
کلا لذتی که از سری سولز و دمون و بلاد بردم تو هیچ بازی نبردم.یعنی نوشته ها تونو با پوست و خونم حس کردم اقای سعید آقابابایی.یک مقاله دوست داشتنی که خاطرات منو زنده کرد و برد به اون زمونایی که برای هر باس دارک ۱و ۲ باید کلی می مردیمو بدبختی می کشیدیم تا اخرش راه و روش کشتن اون غول رو می فهمیدیمو بعد می زدمیش.حالا دارک ۳ که اصلا سخت نبود و به نظر من اسون ترین بازی استاد میازاکی بود ولی اونم خاطره ای شد.در کل دستتون از بابت این مقاله زیبا درد نکنه اقای سعید آقابابایی.
نسخه سه واقعا ساده بود…مثلا نسخه دوم رو خیلی میتونستی بدون سختی زیاد بری ۳۰ درصدش بقیش به بدبختی می افتادی..اما نسخه سوم راحت ۶۰ درصدش رو میتونی بری بدون مشکل..اما بازم نسخه سوم خیلی شاهکار بود..
خیلی ممنون از لطف و محبتتون. واقعا باعثافتخار من هست مهرداد جان. خوشحالم که شما هم طرفدار این سری هستید. باز هخم ممنون از لطفی که دارید
من نمیدونم بعضیا چه اصراری دارن بگن سخترین بازیه از این سه تا سختر دیمون سولز بود که بازم حاضرم چند بار دیگه اون رو تموم کنم ولی نزدیک نینجا گای دن ۲ نسخه ایکس باکس ۳۶۰ نشم تموم کردن نینجا گای دن تو چهارمین درجه سختی عملا غیر ممکنه پنجمین حالتش دیگه پیشکش.
داداش خوبه میگی حالت سختی یعنی خودت حق انتخاب داری….تو این اصن حق انتخابی نیست و از اون با بالاترین درجه سختی وارد بازی میشی…با اینکه دیمون سولز بازی نکردم اما شنیدم که سخت تر از دارک۱ هستش
من همه باری های میازاکی رو تموم کردم.دمون سخت بود ولی نه به انداره ی دارک ۱ .دارک ۱ از همه بازی های میازاکی سخت تره.
بازم ربطی نداره بالاترین درجه سختی بازی ها بازم به پای درجه سختی متوسط نینجا هم نمیرسن هر چند بعد تموم کردن دیمون بازی یه درجه دیگه هم سختر میشه در کل چون نقش آفرینیه هر چی بیشتر بازی کنی و آپگرید کنی بازی راحتتر میشه ولی تو نینجا از این خبرا نیست.
من اولین بار که بازی دراک ۲ رو خریدم (البته کرکی)اومدم بازی کردم و هی مردم اومدم بیرون از گیم زود پاکش کردم و سی دی رو که روی میز بود پرتاپ کردم اما چند مدت بعد که با مقاله های اقای بابایی رو خوندم علاقه مند شدم و به خودم گفتم اسمون به زمین بیاد زمین به اسمون بره تمومش می کنم و جالب اینجاست رفته رفته که بازی کردم بازی اسان و اسان تر شد و حس و حال علاقه مندیم بیشتر .هرکس بازی نکرده به حرف کسانی که می گویند خیلی سخت است و فلان گوش نده همین الان اگر بازی رو دارد شروع کنه چون بازی هست به شدت زیبا خصوصا موسییقیش که ادم رو به دنیای دارک سولز می بره و اگر از هدفون استفاده کنید انگار وارد دنیای بازی شدید .درنهایت ممنونم از اقایبابایی یک مقاله زیبای دیگر.
خیلی متشکرم از شما. دقیقا هیمنطوره که میگید. لطف دارید.
هیدتاکا میازاکی خلاق ترین و بزرگترین بازی ساز از نظر من هست .
بهت زدم که چگونه چنین هنر و نبوغ در یک ادم جمع میشود . میازاکی با سری سولز و بلادبورن ما رو در دنیایی برد که غرق در تاریکی و یاس بود اما به ما ثابت کرد با تلاش و امید بالاخره روشنایی طلوع میکند.
به شخصه هیچ بازی مثل عناوین سولز و بلادبورن منو ارضا نکردن
امیدوارم با ساختن بلاربورن ۲ دوباره میازاکی ما رو به چالش دوست داشتنی دعوت کنه
اقا سعید دستتون درد نکنه در راستای نشر چنین اثر هنری همیشه با قلمتون غوغا میکنید.
هزاران مقاله در شان این بازی پر رمز و راز کمه بازم بنویسید ما حمایت میکنیم
خیلی ممنونم از شم. واقعا باعث افتخار من هست که اینطور فکر میکنید. انشالله بتونم همیشه همه شما کاربرای عزیز که دوستا و برادرام هستید راضی نگه دارم
آقا سعید واقعا خسته نباشی دمت گرم مثل همیشه عالی بود :-*
آقا من هر سه نسخه از دارک سولز رو تموم کردم فقط از یه ترفندی استفاده میکردم حالا نمیدونم دوستان هم از این ترفند استفاده میکردند یا نه اونم این بود که وقتی سولز زیادی جمع میکردم یه لحظه از بازی خارج میشدم(بازی رو نمیبستم)میرفتم از سیو ام بک آپ میگرفتم میومدم بازی میکردم بعد وقتی میمردم بازی رو میبستم و سیو ام رو کپی میکردم دوباره از اونجا میومد سر باس های سخت هم همین کارو میکردم قبل از اینکه برم با باس مبارزه کنم از سیو ام بک آپ میگرفتم حالا شاید به نوعی تقلب حساب بشه ولی از لذت بازی زیاد کم نکرد چون همینجوریشم پدرم در اومد 😀
چه ترفندی..به به..یعنی پدر تقلب با این حرکت دراوردی(شوخی):rotfl: :rotfl:
😀 :laugh: نه خب بیشتر واسه دارک ۱ استفاده کردم واسه دارک ۲ سر چندتا باس اینکارو کردم واسه دارک ۳ فقط واسه سولز جمع کردن از این حرکت شوم استفاده میکردم 😀
دیگه حرفی ندارم..واقعا خسته نباشی
درود بر شما. خیلی متشکرم. سلامت باشید. Wolf Amoug Us عزیز
منم واسه dying light میمردم alt+f4 میزدم ولی اشتباه میکردم رسیدم به شهر دو lvl survival ام ۱۹-۲۰ بود
عجب قلم فوق العاده ای…..خسته نباشی سعید جان..یه کاری کردی دوباره بشینم بازیش کنم
این سری واقعا جز بهترینای تاریخه..فقط از عنوان اول جا موندم که اونم شروع میکنم کم کم…این سری رو هر کسی درک نمیکنه و هرکسی درک کرد دیگه ولش نمیکنه… :heart: :heart: :heart:
درو بر شما. خیلی متشکرم ازتون. خوشحالم که خوشتون اومده. من خودم هم اتفاقا داشتم بازی می کردم که دوباره این مقاله رو نوشتم. هر بار بازی میکنم بیشتر عاشقش میشم
بدجوری هوس کردم….احتمالا نسخه اول رو شروع کنم…سعید جان شما نسخه DS2 SOFS رو بازی کردید؟
در چه حد سخت تر از نسخه دومه؟
فرقی نداره که فقط دی ال سی ها رو داره و برای نسل هشت هم منتشر شده. همون بازیه
خسته نباشی سعید جان از صبح فرصت نمیشد کامل بخونمش ولی الان سرم خلوت تر شد و کامل خوندمش و از مقاله ای که نوشتی لذت بردم :yes: :yes:
درود بر شما. خیلی ممنون. شما همیشه به من لطف دارید.
بازیهای میازاکی به آدم واقعا درس زندگی میده.اینکه چطور میتونی بر سختی ها و مشکلات غلبه کنی. اینکه چطور از پس سخت ترین چیزها بربیای.اینکه وقتی صد ها بار شکست خوردی چطور دوباره میتونی ادامه بدی و موفق بشی.اینکه هر سختی و مشکلی راه و ترفندی داره و مرد اونکه از این مشکلات و سختی ها نترسه و راه های مختلفی رو امتحان کنه و جا نزنه تا موفق بشه.بازم از مقاله ی زیبای جناب اقابابایی تشکر می کنم.امیدوارم بازم در مورد استاد میازاکی و بازیهاش مقاله بنویسید
داداش کینگ چرا رنگ موهاش اینقدر افتضاح شده 😀
عاشق اخلاق کینگم خیلی خاکیه
تقصیر زنشه 😀
خیلی ممنون از شما. لطف دارید. دققا همینطوره که میگید.
خیلی متشکرم. لطف دارید.
کلا بهتره که اصلا حرف زشت به هم نزنیم. خوب نیست واقعا.
داش ناراحت نشو. جواب ابل.حان خاموشیست. تا حالا۴ نفر تو شخصی یه فو.شایی دادن نفهمیدم اینا شعره یا چیز دیگه. تحقیق کردم فهمیدم ۱۴ سالشه:-| 😐 😐 😐 😐 😐 😐
کى ۱۴ سالشه؟
عالی بود اقا سعید.مثل همیشه تا اخر خوندم مقالتون رو :yes این بازی هم توی اوج به پایان رسید.واقعا ناراحت کنندست.سری سولز تجربه ناب تکرار نشدنی و بی نهایت لذت بخشی برای من بود که نظیرش توی هیچ بازی دیگه ای وجود نداره و نخواهد داشت.و همچنین جزو معدود بازی هایی هستش که برای من ارزش تکرار فوق العاده بالایی داره…امیدوارم هرچه سریعتر نسخه دوم بلاد برن رو معرفی کنن چون تنها چیزی که میتونه جای دارک سولز رو برای من بگیره همین بازی هستش :struggle:
خیلی ممنون امیر جان. نظر لطفته واقعا. انشالله که معرذفی بشه. اصلا نمیشه یه بازی میازاکی نداشته باشیم
اسپم: the order تموم شد چه بازی قشنگی بود یکی از بهترین داستا های ممکنه رو داشت برخلاف اون چیزی که میگفتن
اونقت من که میگم این سیستم نمره دهی اوضاعش بعده میگین چرا به م.گ.س.و.ف.پ نمره بالا میدن اونقت به the order نمره کم میدن
😮 آوردر با اون همه قیف قپی کلا ۵ ساعت گیم پلی داره که اونم اصلا فکر نکنم داستانی داشته باشه مضخرف ترین بازی ps4 شد لطفا حرف نزن
خسته نباشی آقا سعید،مقاله عالی بود :yes:
خیلی ممنونم وحید عزیز. لطف داری.
واقعا نه تنها ornstein و smough از سخت ترین باس ها هستن بلکه از بهترین ها هم هستند تلاقی قدرت و سرعت درود بر میازاکی :yes:
نسخه ۲ از همه بهتر و تاریک تر بود البته بقیه هم خوب بود ولی نسخه ۲ یک لذتی داشت که اون نسخه نداشتن
من که اصلا نتونستم با نسخه دوم کنار بیام…برعکس دارک سولز ۱و۳٫٫٫تنها عاملش هم گیمپلی کند بازی بود.
دوستان مه نسخه سه رو تمومش کردم اونم چند بار هم بازم سیر نشدم دست اخر مجبور شدم بفروشمش بازی رو چون هی میگفتن چقد بازی میکنی . من نسخه دو این بازی نکردم به نظرتون رو Ps4 بزنم یا PC .مقاله هم بسیار عالی بود ممنون از ادمین.
سوپرایز کلیک رو اسمم
دکتر فریمن
ممنون بابت مقاله
سلام شما اول برا pc بگیر اگه خوشت اومد بعد برا ps4 چون یخورده کند تره نسبت به دارک سه و البته سختتر ولی خیلی لذت بخشه …
سلام دوستان
ممنون میشم جواب سوالمو بدین
من اگهد dark souls 3 رو بازی کنیم ربطی به اون قبیلا نداره؟
داستان بازیش سر چیه؟
مراحلش دنباله داره و هیجانیه یا خودت باید بگردی دنبال مراحل؟
چه فرقی با bloodborne داره؟
ممنون میشم یکی قشنگ توضیح بده؟
سلام دوست عزیز داستان این سه گانه کاملا به یکدیگر مربوطه. داستان بازی از شروع دنیا شروع میشه که حالا مفصله اگه نقدش رو تو خود گیمفا بخونی (نقد نسخه ی دو از همه مهم تره ) کم و بیش توضیح داده .
مراحل کاملا به هم ربط دارن ولی برای این که ربطشون رو خوب بفهمی باید به محیط دیالوگ های افراد و مخصوصا توضیحات هر ایتم توی اینونتوری توجه کنی .
شباهتش به بازی بلاد بورن خیلی زیاده ولی ازنظر من محیط بازی جذاب تره و داستان مفصل تری داره .
ولی واقعا ارزش بازی رو داره حتی اگر از داستانشم بگزریم گیم پلیش جای جبران هر نقطه ظعفی رو داره .
بازی عالیه هرچی بگی کمه با این که به شدت رو مخته ولی میتونم بگم هرکی این بازیو نکرده کله عمرش به فنا رفته واقعا گیم به این میگن به شدت ادمو معتاد میکنه :inlove: :inlove: :inlove: :inlove: :inlove:
مقاله زیبای دیگری از آقای بابایی مرسی !
درود بر شما. خیلی متشکرم
مقالتون مثل همیشه زیبا و لذت بردم دلم خواست برم همین الان بازیش کنم! :rotfl: من که قسمت Dark Souls 3 رو بازی کردم باس فایت اولیو شکست دادم 😎 بعد رفتم جلوتر رسیدم به یه قصر خراب شده ۴ نفرم توش بعدش دیگه نتونستم برم جلو! :-(( اقای سعید بابای میشه کمکم کنید؟ خیلی بازیش قشنگ بود حیفه تازه اولش ولش کنم :chic: اسپویلم شه مشکلی نیست فقط بره جلو :rotfl:
خیلی متشکرم از شما.
خب اون قصر مقر اصلی شماست و بونفایری که وسط قصر هست یه گزینه داره به اسم تراول که باید بزنید و برید به قسمتی به نام های وال ….
از تمامی سریش فقط dark souls ptde رو بازی کردم … کلان ناامید شدم ۴۰۰۰ تا سولز جمع کردم با بدبختی سر چند تا موش خرما باختیم :-(( مقاله خیلی عالی بود :yes:
خیلی متشکرم از شما.
آقای بابایی مثل همیشه عالی بود ممنون
آقای بابایی من تازه سولز ۱ رو گرفتم بعد دیدم نمیتونم بین بونفایر ها سفر کنم مثل نسخه ۲ و ۳ میخواستم بدونم اصلا نمیشه بین بونفایر ها سفر کرد یا بعدا میشه
خیلی متشکرم از شما.
باور کنید که دقیق یادم نیست ولی گمون میکنم نمیشه سفر کرد سریعا بین اونها. ولی اصلا مطمئن نیستم چون یادم نیسن دقیق.
بعد از کشتن دو باس در anor londo و بدست اوردن lordvessel میشه سفر کردن بین بنفایرها. ینی تقریبا بعد چهل درصد از بازی..
سعیدجان سوال من درباره nioh رو جواب ندادی :-(( البته میدونم سرت شلوغه و فراموش کردی 😉 ایا nioh هم مثه سری سولز میشه آزادانه در منطقه ها رفت و امد کرد. ینی محیطش بازه؟ یا بازی خطیه؟ ?:-) خدا کنه محیطش باز باشه :inlove:
محمد جان باور کن که حتی سوال رو ندیدم وگرنه امکان نداره هر چقدر هم مشغله داشته باشم ج ندم. عذرخواهی میکنم ازت.
والا محمد جان تاجایی که میدونم بازی ازاده تقریبا و میشه به محیط های قبلی برگشت مثل دارک سولز و بلادبورن.
خواهش میکنم سعید جان. من ازت عذر میخوام که اینقد مزاحمت میشم، ممنونم از زحماتت. در دو هفته اخیر اینقد پیش نقد، مقاله های متنوع رو سایت دیدم که فقط میتونم ازت تشکر کنم و خسته نباشید بگم به تمامی اعضای تحریریه. :yes: پس حالا که میشه به محیط های قبلی برگشت واسه من میشه مورد انتظارترین بازی امسال :blush:
دارک سولز از اون دسته آثار کالت میتونم بگم هستش که میتونست زمان خودش خیلیخیلی بیشتر بهش بها بدن. هنوزم اون بهای کافی که در شأنش باشه رو نداره. زمان انتشار Dark Souls و Demon Souls این بازی میتونست نمرههای بیشتری بگیره و هیچوقت هم تو جوایز آخر سال چه از نظر Game of the Year چه از نظر Big Winner شدن تو تعداد جوایز سالانه شانس زیادی نداشت. ولی ارزش این بازیها هر چی بیشتر میریم جلو، نسبت به قبل بیشتر مشخص میشه. طوری که EDGE مییاد آخر نسل هفتم بهترین بازی نسل رو اختصاص میده به اولین دارک سولز. معنیش چیه؟ به زعم من ابراز پشیمونی. میشه خوشبین بود که سالهای دیگه این تمجیدها مثل دنبالهدار هالی از این بازی ادامه داره و مثل یه آوانگاردیسم هنری «زمان» ارزش این بازیها رو بیشتر نشون میده.
جا داره از تعجب چشمهامون گرد بشه که چرا دارک سولز که از نظر داستانی بین بازیها بهترین مصداق فلسفهی نیچه و هگل هست ازش مطلب خاصی نوشته نشده هر چهقدر تو نت سرچ کنیم و فقط باید دنبال تئوری طرفدارها تو سابردیتهای ردیت بگردیم. بزرگترین جفا به حق دارک سولز همین حیث داستانیش هست. ولی یه بازی با چند تا نقلقول کاملاً بیربط فلسفینما که لقمه رو میجَوه میذاره دهن کاربر، تبدیل میشه به یه بازی هنری و بهترین داستان تاریخ و… Blah Blah Blah. نکته عجیب داستانی دارک سولز سکوت حاکم بر فضاش هست. هیچ اتفاق خارقالعادهای تو قالب یه میانپردهی بزنبزن قرار نیست اتفاق بیفته تو داستان. دیالوگها خیلی کمن و بازی بیشتر داره یه چرخه رو نشون میده. از این جهت این بازی من رو یاد فیلمهای «بلا تار» و مخصوصاً The Turin Horse میندازه که بدون یه صحنهی هالیوودی و دیالوگهای مختلف، یه داستان عمیق فرامتنی رو ارائه میده که میتونه تو کلی مضامین جالب که دغدغهی مردم از آغاز تا الآن بوده ریشه پیدا کنه. این خودش بهنوعی یه هنره، نیست؟ نمونههای خیلی کمی میتونن مثل دارک سولز پیادهش کنن، که آخرش هم بهدرستی درک نمیشن. جای افسوس داره که این سری هنوز نتونسته توئیستها و پلاتهای هنری داستانیش رو به کاربرها ثابت کنه. اما همونطور که گفتم زمان این مورد رو مشخص میکنه.
از جهت گیمپلی اما اونقدر به اندازه کافی بهش توجه شده و حتی گاهی هم اورریت شده تعریفها از گیمپلی این بازی. (آخر کار توضیح میدم چرا). دربارهی تأثیرات گیمپلی که این بازی گذاشت رو مفصل تو مقاله بهش اشاره شده و طبعاً نیازی نیست که من دوباره اشاره بکنم. ولی جا داره دربارهی Level Design بازی صحبت بشه که تو دو نسخهی اول Zeldaوارترین طراحی مرحله رو داشت. از اول بازی میتونستی بری آخر بازی یا اینکه آرومآروم شروع کنی به پیشروی. اما یه همچین نکته مثبت بزرگی همیشه داره کمرنگ و کمرنگتر میشه تو بازیهای میازاکی. هنوز که هنوزه هیچ کدوم از بازیهای بعد از دارک سولز ۱ — چه بلادبورن چه دارک سولز — نتونسته اون لِوِل دیزاین پیچیدهی قبل رو ارائه بده. تو دارک سولز ۳ هم ضعف تو لِوِل دیزاین به اوج رسید و بیشتر Run & Gun شده بود و من کمتر تو بازی گیر میکردم به لطف بونفایرهای زیاد و میانبرهای کاملاً تابلو. این مشکل به مقدار خیلی کمتر تو بلادبورن هم وجود داشت. اینها برمیگرده به ریسکپذیری بسیار پایین میازاکی و بهخاطر همین هست که میگم گیمپلی بازی دچار بزرگنمایی شده. البته گیمپلی همچنان معتادکنندست و منی که معتقدم گیمپلی افتاده تو ورطهی تکرار تا NG+5 پیش رفتم. اما چهقدر خوب میشد اگه اینقدر از بونفایرها استفاده نمیکردن و از لِوِل دیزاین کاملاً خطی دور میشدن. بازی که قطعاً برای تازهواردها سخت هستش ولی خب منی/مایی که از قدیم این سری رو شروع کردم/کردیم چرا باید بازی برامون آبخوردن بشه؟ یه تغییر تازه سخت بود؟ نصف باسفایتها که میشد همون First Try زد کشت؛ این یعنی بازی یکی از بزرگترین اِلمانهای حیاتیش که برای طرفدارها مهم بود رو از دست داده. من بازیهای میازاکی رو انجام میدادم چون همیشه بهخاطر محیطهای پیچیدهش یه دلهرهای بهم میداد و دستهام عرق میکرد و این عرق کردن و تپش قلب تو باسفایتهای سخت بازی به اوج خودش میرسید. اما حالا منی که راه این جاده رو چد سال پیش رفتمش دقیقاً چهطور باید مقابل باسفایتهای دارک سولز که به مقدار قابلتوجهی تعدادشون کم شده، اون حس قدیم رو داشته باشم؟ گیمپلی بازی تو نسخهی سوم کاملاً اشباع شده بود و البته جای خوشحالی داره که خودِ میازاکی هم این عامل رو فهمید و میخواد بره سراغ یه چیز دیگه. خیلی خوب میشه اگه بازی بعدی این آدم یه فرمول کاملاً جدید و مثل قبل اعتیادآور پیاده کنه تا دوباره اون حس قدیمی که عرض شد برگرده به رگهای بازی. جز این عدم ریسکپذیری بازیهای فرام سافتور که تأثیر خوبی رو گیمپلی نداره عیب دیگهای نیست.
بدیهی هستش که همهی صحبتهام دربارهی گیمپلی دیدگاه شخصی خودم هست و قول میدم که تحمیلی در کار نیست. عذر میخوام سرتون رو درد اوردم.
آخر هم خسته نباشید و تشکر فراوان بابت این مقاله که فرصتی شد تراوشات ذهنیمون رو درباره این سری بگیم.
اقا سعید خیلی ممنون بیدم بابت مقاله . یکی از بهترین مقاله هاتون بید . :yes: :yes: :yes: :yes:
سعید جان یه سوال وداشتم ؟
ودیدم توی psn که دارک سولز ۲ رو تموم وکردین میخواستم ازت وبپرسم دارک سولز ۲ به اندازه ی ۳ و بلاد بورن قشنگ هست ؟
(بلاد بورن و دارک سولز ۳ دوتاشون برام جز بهترین بازی های rpg بیدن که تو عمرم بازی کرده بیدم و جزء بهترین بازی های این نسل برام وبودن )
اگه میشه یه توضیحی درمورد قسمت دوم دارک سولز بهم ودین ؟ ( از لحاظ داستان وگیم پلی)
بعضی بازی ها میشن الگو و سرمنشا برای ساخت بازی های دیگه و سازندگان و … که از اونا درس بگیرن و هر بازی تو اون سبک رو باهاش مقایسه کنن.دارک سولز و میازاکی هرگز فراموش نمیشن داداش سعید.هیچ بازی دیگه ای نمیتونه به تو این سبک رو دستش بزنه!این یه هنریه که فقط از همین استاد و این تیم سازنده بر میاد و لا غیر!
ممنون از مقاله زیباتون ، خسته نباشید
Dark souls 3 خیلی بازی عالی بود ولی به نظرم اصلا به پای bloodborne نمیرسه ، طراحی محیط bloodborne واقعا عالی بود بنده به شخصه فقط ۱۱ گیگ عکس و ویدئو از مناطق مختلف bloodborne گرفتم
از دارک سولز اصلا خوشم نمیاد،هیچ جوره نتونستم با گیم پلیش ارتباط برقرار کنم،تنها نکته مثبتی که برام داشت فقط همون نبود امداد های غیبی توسط طراح بازی و درجه بندی مناسب سختی بازی بود و گرنه به جز این از هیچیش خوشم نیومده… هیچ نسخه ای….
الان به سمتم حمله میشه 😯 😯 😯
واقعا جزو بهترین بازی های عمرم بودن هر چهارتاشون بعلاوه بلاد بورن و همچنین سخترینشون
مثل همیشه عالی بود
یه سوالی داشتم
ویچر۳ رو برای pc خریدم ولی با دسته کار نمیکنه میخواستم بدونم راهی هست
یه سوال دیگه ….دارک سولز ۳ هم بدون دسته کار میکنه یا با دسته چون بدون دسته از سخت هم سخت تر میشه :idk:
ممنون بابت همه چیز لطفا جواب بدین 🙂
این دوتا بازی که گفتین رو من با دسته رو pc بازی کردم. البته من از دسته استاندارد microsoft یا همون دسته ایکس باکس استفاده کردم.
پس دسته ایکس باس بگیرم حله دیگه ؟ مرسی داداش
دوستان خواهش میکنم کمکم کنین ممنون میشم . دستگاه کنسولم PS3 اورجینال است میخام کپی خورش کنم هزینه اش چقدر میشه ؟ آسون ترین روش چیزی هست که بتونم بازی ها رو بازی کنم . و۲ این که من از کامپیوتر بازی های ps3 دانلود کردم چگونه میتونم از PC به PS3 منتقلشون کنم خواهش میکنم کمکم کنین . شماره تماس ۰۹۹۰۱۸۸۴۶۷۷
بره کپی خور کردنش فکر میکنم باید ببریش توپخونه برات کپی خورش کنن.ممکن هم هیت خودت بتونی با یه سرچ تو نت.
بازی هارم که میریزی تو هارد اکسترنال و وصل میکنی به ps3 و بازی میکنی.فقط باید بازی هارو بری تو پوشه gamesکه خودت باید بسازی.سوالی بود در خدمتم
اقاى اقابابایى اگه ۱% این کامنت منو خوندى اولا تشکر میکنم بابت این همه ارادتت ب بازى مورد علاقه من (darksouls3 ). دوما شما دیگه واقعا شورشو در اوردى انقد مقاله درباره این دارک سولز نوشتى خدایى بسه، دیگه با این همه تعریفو تمجیدت از این بازى من یکى دیگه حالم بهم خورد.
این همه بازى براى نقد کردن هست شما چسبیدى ب این بازى ول کنم نیستى
از موقعی که این مقاله رو خوندم اصلا به طرز عجیبی عاشق بازی شدم.رفتم دنبالش که از اول بازی کنم سری رو ولی هرجا میرم واسه دانلود فیلتره یا به دستور فیلترینگ لینکا حذف شده!!!!اونایی که بزی رو بازی کردن میشه بگن مگه بازی چی داره که شامل فیلترینگ میشه؟:| :sarcasm: