ارزشمند، مانند پلاتینیوم | پرونده استودیوی پلاتینیوم گیمز
در دنیای بازیهای ویدویی، این سازندگان هستند که باید بیش از بازی ساخته شده مورد توجه قرار بگیرند. اگر از گرافیک خیره کننده و صحنههای سینمایی آنچارتد خوشتان میآید، اگر با کلمنتاین همذات پنداری کردید و همراه با او اشک ریختید، اگر در شهر لوسسانتوس زندگی کردید و اگر با اکشنهای دیوانهوار و سریع بایونتا از زمین جدا شدید، همه و همه به خاطر خالقان این عناوین بوده است. خالقانی که تکههای وجودشان را درون بازیهایشان میگذارند و به بازی خود جان میدهند.
سلام گیمفاییهای عزیز! عیدتان مبارک! ضمن آرزوی یک سال نوی خوش و پر از سلامتی، امیدوارم سال خوب و شادی را تا به این لحظه که یکی دو روزی از آغاز سال ۹۵ میگذرد، پشت سر گذاشته باشید. در آغاز سال نو با یک پرونده ویژه نوروزی که وعده ان را داده بودیم به سراغ شما آمدهایم. پروندهای که حاصل تلاش سعید آقابابایی، سامرند قهرمانی و بنده حقیر است. حتما میپرسید که این پرونده راجع به چیست. این پرونده درباره پلاتینیوم است، البته آن را با فلز پلاتینیوم اشتباه نگیرید! منظور بنده استودیوی پلاتینیوم است. معرفی کامل استودیو و بررسی تک تک بازیهای ساخته شده به وسیله این استودیوی ماهر را برای شما آماده کردهایم. از صمیم قلب میگوییم که این کار تنها به عشق شما انجام شده و برای جلب رضایت شما است. پروندهای که هرچند آمادهسازی آن زمان بسیار زیادی را گرفت اما در برابر شایستگی و لطف و محبت شما کاربران عزیز گیمفا و حمایتی که همواره از ما داشتهاید هیچ محسوب میشود. باشد که این پرونده ویژه مورد قبول شما واقع شود و از آن لذت ببرید.
در ابتدا، پرونده را با تاریخچه استودیوی پلاتینیوم گیمز آغاز میکنیم:
استودیویی از جنس پلاتینیوم | تاریخچه استودیوی پلاتینیوم گیمز سامرند قهرمانی
کمپانی Platinum Games، یک شرکت بازی سازی ژاپنی بزرگ و موفق است. این شرکت اولین بار تحت اسم Seeds, Inc در ۱ آگست سال ۲۰۰۶ توسط شینجی میکامی، آتسوشی اینابا و هیدکی کامیا، اعضای سابق استدیو Clover که یکی از استدیو های شرکت Capcom است و به همراه تعدادی دیگر از افراد استدیو مذکور، تاسیس شد. افراد مذکور، از تواناترین بازی سازان ژاپنی می باشند که عناوین مختلفی را در سبک های مختلف در کارنامههای درخشان خود دارند. کمتر بازیبازی است که موفق به تجربه حداقل یک عنوان از ساخته های شگفت انگیز این نوابغ دنیای گیم نشده باشد و اگر شرکتی توسط این افراد تاسیس شود، مطمئناً آینده و عناوین درخشانی پیش رو خواهد داشت.
استدیو Clover مسئول ساخت عناوین بزرگ و پرمدعایی مانند Viewtiful Joe و Okami بود. در ماه اکتبر سال ۲۰۰۶، مدیران شرکت Capcom تصمیم به تعطیل کردن استدیو در مارس ۲۰۰۷ و نیز نگه داری IP های بزرگ آن ها مانند Viewtiful Joe, Okami و God Hand برای خود، گرفتند. این تصمیم ناگهانی آن ها، برای بسیاری سخت بود. ساخت این عناوین بدون خالقان آن ها، کاری سخت و حتی غیر ممکن به نظر می رسید و تصمیم عجیب Capcom، مبنی بر تعطیل کردن این استدیو در اوج، نیز تصمیمی عادی نبود، زیرا استدیو مذکور، یکی از بهترین و قوی ترین استدیو های Capcom بود که با ساخت عناوینی که موفقیت های بزرگی در پی داشتند، باعث معروف تر شدن و موفق تر شدن شرکت Capcom شده بود. به این استودیوی توانا، استودیوی شماره ۴ کپکام نیز گفته میشد.
کمپانیSeeds, Inc در ماه اکتبر سال ۲۰۰۷ با ODD Incorporated ادغام شد و سرانجام نام واقعی خود یعنی Platinum Games را یافت. در ماه می سال ۲۰۰۸ کمپانی پلاتینیوم گیمز، ۴ بازی را توسط شرکت SEGA که ناشر آن ها بود، معرفی کرد. این عناوین شامل Bayonetta (یک عنوان اکشن مبارزه ای) که برای PS3 و Xbox 360 که توسط هیدکی کامیا کارگردانی شده بود، یک عنوان علمی تخیلی در سبک JRPG به نام Infinite Space و عنوان MadWorld، یک اکشن پر از خشونت برای کنسول Wii با گرافیک سیاه و سفید (مانند Sin-City) بودند. این عناوین با استقبال عالی بازیبازان رو به رو شد و هر کدام توانستند موفقیتهایی بزرگ را در نوع خود، رقم بزنند. عنوان چهارم، Vanquish بود که توسط شینجی میکامی کارگردانی شده و در ۱۹ اکتبر سال ۲۰۱۰ به بازار عرضه شد. بالاخره استاد سبک وحشت، عنوانی جدید ساخته بود. این عنوان نیز، مانند دیگر عناوین آقای میکامی به نام عنوانی موفق در کارنامه ایشان ثبت شد. بعد از عرضه Vanquish، آقای میکامی جدایی خود را از PlatinumGames اعلام کرد تا به استدیو تازه تاسیس خود، Tango Gameworks، شکل و نامی بدهد. بعد از جدایی ایشان، آقای آتسوشی اینابا اعلام کرد که همکاری با چنین فردی واقعاً عالی بوده و نیز از زحمات ایشان در ساخت عناوین متعدد در شرکت قدردانی نمود.
در ماه اکتبر سال ۲۰۱۰، آتسوشی اینابا اعلام کرد که می خواهند همکاریشان با شرکت SEGA را گسترش دهند زیرا همکاریشان تا به الان، به عناوینی بسیار موفق ختم شده است. در دسامبر همان سال، معاون فروش و بازاریابی شرکت SEGA تایید کرد که عنوان پنجمی نیز به لیست همکاری آن ها اضافه شده است و بعد از آن اطلاعات دیگری از عنوان مذکور درج نشد. بازیبازان زیادی حتی توسط این حرف، هیجان زده شدند و برای معرفی عنوان پنجم لحظهشماری می کردند. این عنوان در ژانویه ۲۰۱۱ مشخص شد که Anarchy Reigns می باشد، عنوانی در سبک Beat’em Up که تمرکز زیادی بر روی بخش چند نفره داشته و برای عرضه در جولای ۲۰۱۲ برنامه ریزی شده بود. متاسفانه این عنوان پس از عرضه، نتوانست به موفقیتی که انتظارش می رفت برسد، کم کاری در زمینه گیم پلی و داستان و نیز بی کیفیت بودن میان پردهها و کم کاری در جزییات گرافیکی، از دلایل افول این عنوان بودند. در مراسم Spike Video Game Awards در ژانویه ۲۰۱۱، مشخص شد که Platinum Games سازنده عنوان Spin-Off شرکت کونامی، Metal Gear Rising: Revengeance است. خوشبختانه، این نسخه توانست به خوبی دیگر نسخه های سری Metal Gear تحسین منتقدان را برانگیزد. گرافیک زیبا، گیم پلی بسیار سریع، دیدنی و لذت بخش از نقاط قوت آن محسوب می شوند. متاسفانه داستان ضعیف این عنوان نیز سبب ایراداتی در تجربه آن می شود، اما توسط گیم پلی زیبا به خوبی جبران شده است. گیم پلی هیجان انگیزی که در آن باید به تکه تکه کردن و از بین بردن دشمنان بپردازید! در نمایشگاه E3 سال ۲۰۱۲، شرکت Nitendo تایید کرد که آن ها نیز با Platinum Games یک عنوان مشترک خواهند ساخت که اسم رمز آن “Project P-100” بود که بعها معلوم شد اسم واقعی این عنوان، The Wonderful 101 بوده است. در سپتامبر ۲۰۱۲، ادامه عنوان Bayonetta، تحت نام Bayonetta 2 برای عرضه بر روی کنسول Wii U معرفی شد. این بار آتسوشی اینابا خود کارگردانی را بر عهده دارد و Nitendo کار سرمایه گذاری و نشر عنوان را بر عهده خواهد داشت. Bayonetta 2 توانست از نسخه اول نیز موفق تر واقع شود و طیف گستردهای از بازیبازان را به خرید کنسول Wii U و نیز تجربه این شاهکار دعوت کند.Bayonetta 2 هم از نظر گرافیکی و داستانی و هم از نظر گیم پلی، نسبت به نسخه اول پیشرفت بسیاری کرده بود که باعث لذت بخش تر شدن تجربه آن میشد. زیبایی بازی با پیشرفت گرافیکی و سیستم مبارزات آن، بیشتر حس می شد و جزئیات در آن بیداد میکرد. چنین موفقیتی، عنوان Bayonetta 2 را به یکی از برترین بازیها در سبک H & S بدل کرد.
در یک پست تویتر در ۲۳ ژانویه سال ۲۰۱۳، آقای اینابا علاقه خود را به داشتن فرنچایز Darksiders استدیو Vigil Games و ناشر ورشکسته قبلی آن یعنی THQ اعلام کرد. این فرنچایز، مشخص است که با بودن در دستان فردی توانا مانند آقای اینابا می توانست به فرنچایزی بسیار بهتر از آن چه هست تبدیل شود. ولی متاسفانه این گونه نشد و این فرنچایز پس از نسخه دوم، تا به حال ادامهای نداشته است. در E3 2014، اعلام شد که Platinum Games بر روی یک عنوان جدید به نام Scalebound که در انحصار کنسول Xbox One شرکت Microsoft است، کار می کند و این عنوان، شخصاً توسط آقای کامیا کارگردانی می شود.با توجه به نمایشهای این عنوان، باید منتظر یک شاهکار دیگر، مانند عناوین قبلی این استدیو باشیم. عنوان Scalebound عنوانی است که از یک ایده خارق العاده و گرافیکی دیدنی استفاده می کند. قطعاً چنین ایده کمیابی، می تواند زیبایی این عنوان را ۲ چندان کند و نیز انحصاری بودن آن، می تواند بازیبازان زیادی را به خرید کنسول Xbox One و تجربه این عنوان زیبا مجبور کند، و نیز موفقیتی دیگر برای استدیو همیشه موفق Platinum Games شود. این عنوان خیره کننده میتواند در میان انحصاری کنسول های مایکروسافت سری در سرها در آورد.
در ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴ و در یکی از مصاحبههای وبسایت انگلیسی با کارگردان عنوان Bayonetta 2، آقای یوسوکه هاشیموتو، اعلام کردند که اگر موقعیتش به وجود بیاید، به ساخت ادامه سری Bayonetta با همکاری Nitendo علاقه بسیار دارد. قابل ذکر است که اگر چنین چیزی صورت بگیرد، باز هم شاهد موفقیت عنوان جدید و نیز موفقیت بیشتر کنسولهای Nitendo خواهیم شد. در E3 سال ۲۰۱۵ شرکت Platinum Games اعلام کرد که در انجام چند پروژه دخیل است که این پروژهها، Transformers Devastation (با همکاری اکتیویژن)، Neir Automata (با همکاری اسکوئر انیکس) و Star Fox Zero و Project Guard (با همکاری نینتندو) هستند. این عناوین نیز، مطمئناً به عناوینی درخشان و زیبا تبدیل خواهند شد، زیرا این شرکت هرگز عنوانی نا امید کننده ارائه نداده است
در پایان، قابل ذکر است شرکت PlatinumGames مانند بسیاری شرکت ها و بازی سازان ژاپنی دیگر، در راستای کاری خود، همواره موفقیت هایی بزرگ را در پی داشته که باعث علاقمند شدن بازی بازانی از هر قشر، به خود شده و نیز علاقه و توجه دیگر نوابغ صنعت گیم را بر خود معطوف کرده است. عناوین و شرکت های ژاپنی، برای ساخت یک عنوان، سعی در فروش ندارند؛ فروش حداقل چیزیست که به آن فکر می کنند. شرکت هایی مانند Platinum Games می توانند کلاس درسی برای شرکت هایی باشند که با معرفی IP های بزرگ، انتشار تریلر ها و نمایش های گوناگون از آن ها، سعی در خالی کردن جیب بازی باز داشته و هیچ گونه اهمیتی به لذت یک بازی باز از عنوانشان نمی دهند.
با ما در ادامه همراه باشید تا بازیهای استودیوی پلاتینیوم گیمز را یکی پس از دیگری بررسی کنیم:
در هم شکشتگی | Vanquish سعید آقابابایی
برخی کارگردانان آن قدر بزرگ و نابغه هستند که در هرسبکی که قصد کنند عنوانی را بسازند می توان مطمئن بود یک بازی عالی و خوش ساخت از کار در خواهد آمد. حال می خواهد یک بازی وحشت بقای خوفناک و بینظیر باشد و یا یک شوتر بسیار بسیار سریع و انفجاری و هیجان انگیز. این کار از عهده هر کسی بر نمی آید و فقط برخی سازندگان در ساختن یک سبک و یک نوع بازی استاد هستند. صنعت بازی های رایانه ای افراد کمی را مثل استاد Shinji Mikami به خود دیده است و خواهد دید. مردی که بی شک پدر سبک وحشت بقاست و عناوین Resident Evil وی تا ابد فراموش نخواهند شد. در سال های اخیر نیز وی عنوان “شیطان درون” را ساخت که این بازی نیز یکی از برترین عناوین وحشت بقاست که در نسلهای جدید بازیهای رایانهای منتشر شده است. اما سال ۲۰۱۰ و در نسل هفتم بود که عنوانی توسط وی و استودیو موفق و توانمند Platinum Games منتشر شد که نشان داد ترکیب یک کارگردان فوق العاده و یک استودیو قدرتمند و کاربلد، منجر به یک بازی بینظیر خواهد شد. نام این بازی Vanquish بود و شبیه هیچ یک ازساخته های قبلی Mikami و حتی استودیو Platinum نبود. این بازی که توسط کمپانی Sega برای پلتفرم های پلیاستیشن۳ و اکسباکس۳۶۰ منتشر گردید، یک شوتر سوم شخص بسیار هیجان انگیز و سریع بود که مهمترین خصیصه آن منحصر به فرد بودن آن بود. در واقع کمتر عنوانی تا آن زمان شبیه به Vanquish با آن استایل خاص گیمپلی ساخته شده بود و همین تک بودن بازی را به یکی از برترین تجربه های بازی بازان و منتقدان در سال ۲۰۱۰ تبدیل کرد. Vanquish هنر سازندگی Mikami و سبک سرعتی و دیوانه وار عناوین Platinum Games را با هم یکجا داشت و تبدیل به یکی از بهترین ساخنه های این استودیو در کارنامه پر بار خود شد.
Vanquish به سرعت روند موفقیت را طی کرد و مورد تحسین اکثر منتقدان و وبسایتهای معتبر بازیهای رایانهای در سراسر دنیا قرار گرفت و در نهایت با امتیاز متای ۸۴/۱۰۰ به کار خود پایان داد و البته نمره ۹ از وبسایت Gamespot و Game trailers و Eurogamer و ۸.۵ از وبسایت IGN را دریافت کرد تا ثابت شود یکی از برترین بازیهای سال ۲۰۱۰ و همچنین یکی از برتربن شوترهای سوم شخص نسل هفتم است. در آینده ای نزدیک جمعیت زمین به طرز وحشتناکی رو به افزایش است و کشورها بر سر منابع باقیمانده مشغول جنگ هستند. کشور ایالات متحده آمریکا در تلاش است تا به وسیله یک ایستگاه فضایی به نام O’Neill Cylinder که دارای ژنراتوری برای تبدیل انرژی خورشیدی می باشد بتواند تا از یک منبع جدید انرژی استفاده کند ولی گروهی در روسیه که کنترل این کشور را به دست گرفته اند، به این ایستگاه فضایی حمله میکنند و آن را در اختیار می گیرند و به سرکردگی Victor Zaitsev سان فرانسیسکو را هدف قرار می دهند و تهدید میکنند که در صورت تسلیم نشدن دولت مردان آمریکا، نیویورک را نیز مورد حمله قرار خواهند داد. داستان بازی همان طور که مشاهده می کنید واقعا جذاب و زیبا است و توانایی جذب کردن بازی باز را داراست مخصوصا به دلیل روایت خوبی که دارد و موفق میشود تا داستانی نسبتا کلیشه ای را به خوبی به خورد بازی باز دهد. در این بازی شما کنترل Sam Gideon را که یکی از بهترین نیروهای DARPA و مجهز به یک لباس ویژه و به قول خودمان خفن است را بر عهده دارید. وقتی بازی باز زیاد ضربه می خورد لباس به طور خود به خود به حالت (Augmented Reaction mode (AR mode می رود که زمان آهسته می شود و به ما کمک می کند تا از مردن جلوگیری کنیم. همچنین خود باز باز نیز می تواند به طور دلخواه به این حالت منتقل شود و به راحتی دشمنان مد نظر را هدف بگیرد. باز باز می تواند تعداد زیادی Booster های مختلف را بر روی لباس خود نصب کند و مثلا به سرعت در منطقه بازی جابجا شود. البته اگر خیلی زیاد از این موارد استفاده کنید لباس به حالت Overheat می رود و باید مدتی صبر کنید تا خنک شود و دوباره بتوانید از آن موارد استفاده کنید. اسلحه خانه شما در این لباس شامل یک سیستم Blade و دو نوع نارنجک است. سیستم یاد شده توانایی استفاده همزمان از ۳ اسلحه (از ۸ نوع اسلحه کلی) را به بازی باز میدهد و تمام این اسلحه ها و نارنجک ها قابل ارتقا یافتن نیز هستند. در درجه سختی های معمولی و بالاتر اسلحه ها با مرگ بازی باز Downgrade می شوند و روند را سخت تر میکنند. به طور کلی بازی گیم پلی بسیار سرعتی و فوق جذابی را شامل میشود که بالاترین درجه از سرگرمی و لذت را برای بازی باز به همراه میآورد و کمتر عنوانی تا به امروز چنین نوعی از گیم پلی را برای ما عرضه کرده است.
به طور کلی و با توضیحات اندکی که در مورد بازی Vanquish خدمت شما عزیزان ارائه کردیم گمان می کنم که شما هم با من هم عقیده باشید که این عنوان یکی از برترین و جذاب ترین عناوین شوتر سوم شخصی است که در سال های اخیر منتشر شده است و برگ زرین دیگری را در کارنامه پربار و قدرتمند استودیو Platinum Games رقم زده است. اگر تاکنون این عنوان را تجربه نکردهاید و قصد بازی کردن یک شوتر سوم شخص عالی و سریع و جذاب را دارید اصلا به سال انتشار بازی نگاه نکنید و هم اکنون Vanquish را بر روی پلیاستیشن۳ یا اکسباکس۳۶۰ خود تجربه کنید.
بیرنگ رنگارنگ | Madworld اشکان عالیخانی
اگر استودیوی پلاتینیوم را با عناوین منحصر به فرد و دیوانه وار میشناسیم، Madworld یکی از دیوانهوار ترین و منحصر بهفرد ترین عناوین این استودیو است. در Madworld باید خودتان را به دست جریان شلوغ و خشن بازی بسپارید تا میتوانید از حس خشونت و انتقام خود بهره ببرید. Madworld در سال ۲۰۰۹ و با همکاری Sega برای کنسول Wii منتشر شد. داستان عنوان Madworld از یک زندگی آرام در شهر Varrigan آغاز میشود اما دیری نمیپاید که گروهی ناشناخته به نام The Organizers این زندگی را به «دنیایی دیوانه» تبدیل میکنند. این سازمان اقدام به پخش ویرویسی خطرناک در شهر Varrigan میکند. ویروسی که فرصت زنده ماندن برای شهروندان را تنها به ۲۴ ساعت محدود میکند. با وجود ضعف دولت و ارتش برای سر و سامان دادن به وضعیت شهر، فردی با نام رمز Agent XIII دست به کار میشود و با استخدام ماموری حرفهای و کار بلد به نام Jack دست به بهبود اوضاع میزند. Jack همان قهرمان سیگار بر لب بزن بهادر بازی است که عاشق سلاخی کردن دشمنان خود است. داستان بازی با اینکه شروع خیلی جالب و جذابی ندارد اما هر چه در بازی جلو میروید، اهمیت آن را بیشتر درک میکنید. با پیشروی در بازی درمییابید که سازمانهای دولتی و وابسته به دولت، از این وضعیت بحرانی شهر سود میبرند و نه تنها علاقهای برای بهبود وضع ندارند، بلکه فکر آشوب بیشتر را در سر میپرورانند. حال، کنترل Jack را عهده دارید و باید با دشمنان مبارزه کنید. اما عناصر فانتزی بازی از جایی آغاز میشوند که یک شبکه تلویزیونی به نام Shock Wave TV با پخش کردن مبارزات و رقابت بین Jack و The Organizers، آن را به یک مسابقه کشت و کشتار تبدیل میکند. مردم شهر دیوانه وار یکدیگر را به قتل میرسانند، مسابقه خونریزی در شهر برگزار شده است و شهر، جلوهای آخرالزمانی به خود گرفته است؛ از این بهتر نمیشود، نه؟
گیمپلی بازی به غیر از پشت سر گذاشتن چالشهای Shock TV، به کشت و کشتار و خونریزی خلاصه میشود. شما در نقش Jack باید در نقشههای بازی تا هر چقدر که میتوانید آدم بکشید و نظر دیگران را به خود جلب کنید. سپس با از بین بردن دشمنان هر منطقه (دنیای بازی منطقهای است و به نوعی هر غولآخر برای خود قلمرو دارد) نیز باید با غولآخر آن قسمت مبارزه کنید. هر غولآخر سبک مبارزه خاصی دارد که مبارزه با آنها را لذت بخش و غافلگیر کننده میکند. نکته جالب در مورد مبارزات Madworld، خشونت بی حد و مرز آن است. در هنگام مبارزه با دشمنان، علاوه بر اره برقی مشهور Jack و اسلحههای معمولی، از هر روشی میتوانید استفاده کنید. به سیخ کشیدن دشمنان، فرو کردن چراغ راهنمایی در سر آنها، نصف کردنشان با اره برقی و بسیاری از کارهای خشن دیگر که در هر عنوانی نمونه آن را نمیبینید. سازندگان سعی کردهاند سیستم مبارزات بازی را به خوبی با ویموت و نانچاک پیوند دهند تا تجربهای به یاد ماندنی را برای بازی خود بوجود آورند. اگر بخواهیم به نکته ضعیفی از گیم پلی بازی اشاره کنیم، دوربین بازی و کنترل را هدف قرار میدهیم. البته کنترل Jack بسیار خوب و استاندارد است اما دید ضعیفی که دوربین بازی به بازیباز میدهد، کنترل شخصیت را نیز به چالش کشیده است. پلاتینوم گیمز برای حل این مشکل، سیستم قفل کردن برروی هدف را در بازی گنجانده که کمک بزرگی در اکشنهای بازی است. اما شاید جالب ترین نکته درباره Madworld که به شدت خودنمایی میکند، جلوههای بصری آن است. در این عنوان همه چیز به صورت سیاه و سفید است و تنها رنگ خون است که بازی را سه رنگ کرده است؛ سیاه، سفید و سرخ. این ایده خلاقانه با اینکه پس از مدتی تکراری و خسته کننده میشود (فکر کنید که در طول بازی تنها این سه رنگ را میبینید) اما جلوه خاصی به بازی بخشیده است. جلوهای که داد میزند: «من منحصر به فرد هستم». در حین مبارزهها نیز موسیقی فوقالعاده Hip Hop به شدت خودنمایی کرده و آدرنالین خون بازیباز را افزایش میدهد.
Madworld یکی از بازیهای موفق استودیوی پلاتینیوم گیمز است. با اینکه این بازی تنها برای کنسول Wii منتشر شده اما با این حال، طرفدران زیادی دارد. خشونت دیوانهوار و استایل گرافیکی خاص این عنوان همیشه در یاد بازیبازیبازان میماند.
فضای بینهایت | Infinite Space سامرند قهرمانی
عناوین JRPG عناوینی هستند که سبک نقش آفرینی ( RPG) را در قالب روایتی ژاپنی ارائه می دهند؛ اما مسئله بررسی این سبک نیست، مسئله این است که چه کسی می تواند عنوانی در خور این سبک عرضه کند که هم برای خود و هم برای بازیبازان بسیار لذت بخش و به یاد ماندنی باشد؟پلاتینوم گیمز یکی از مطرح ترین سازنده در این سبک است که با عرضه عناوین رنگارنگ و زیبای خود توانسته است نام خود را در ذهن بازیبازان حک کند. حال به بررسی یکی از ساخته های زیبا این استدیو برای کنسول Nitendo DSیعنی عنوان Infinite Space می پردازیم.
Infinite Space یک نقش آفرینی نوبتی است که با گرافیکی بسیار درخشان و دیدنی بر روی کنسول Nitendo DS عرضه شد و به عنوانی بسیار موفق تبدیل شد. در عناوین JRPG داستان نقش بسیار مهمی دارد و این نکته در Infinite Space به خوبی کار شده است، گرچه دارای مشکلاتی نیز می باشد اما در مقایسه با دیگر عناوین این سبک در کنسول Nitendo DS بسیار عنوان درخشان و کاملی است. شخصیت اصلی یعنی Yuri، به مسافرت میان دریای عظیم و درخشان ستاره ها می پردازد تا پرده از راز Epitaph که از پدرش به او رسیده بردارد و حقیقت پنهان آن را کشف کند. داستان در نگاه اول چیزی بسیار ساده به نظر می رسد اما Yuri در میان این سفرش شخصیت های متنوع با داستان و گذشته ای متنوع را ملاقات می کند و نیز با آن ها دوست شده یا به دشمنی می پردازد.دشمنان بازی تنوع بسیاری دارند، از کشتی های فضایی کوچک و کم قدرت گرفته تا کشتی های عظیم و بزرگ که از بین بردن آن ها نیاز به استراتژی و فکر زیادی دارد. زیبایی هرچه تمام تر این عنوان در گیم پلی آن است که بسیار وسیع ساخته شده. در بازی بازیباز می تواند کشتی خود را ساخته، که حتی آن نیز خود به مانند یک مینی گیم عظیم است و می توان هر بخش از آن را شخصی سازی نمود و حتی می توان برای آن اسم دلخواه خود را نیز تعیین کرد. در بازی بیشتر از ۱۰۰ نوع کشتی مختلف و قطعات آن وجود دارد، همچنین کشتی ها کلاس های مختلفی نیز دارند که هرکدام کار خاصی را انجام می دهند؛ برای مثال کشتی کلاس Destroyer کشتی پرقدرتی است که مخصوص جنگ، مبارزات نفس گیر و طاقت فرسای بعضی مراحل بازی است. می توان با ترکیب کشتی های مختلف حتی ناوگان فضایی خود را نیز ساخت و با آن به جنگ دشمن رفت که در این صورت به استراتژی قوی نیاز است زیرا با از بین رفتن کشتی هایتان هم خدمه تان کم می شود و هم پولتان نیز بی جهت مصرف می شود. می توانید با بیش از ۱۰۰ شخصیت مختلف با حرفه و مهارت مختلف آشنا شده و با توجه به مهارت هایشان آنها را برای هدایت بخش های مختلف کشتی های ناوگانتان انتخاب نمایید.
گرافیک بازی حالتی انیمه مانند داشته که زیبایی به بازی بخشیده و روایت داستان بازی را همانند یک انیمه ژاپنی ساخته که در نوع خود بی نظیر می باشد. بخش گرافیک مشکلاتی از قبیل باگ های مختلف نیز دارد که گاه اعصاب خوردکن و گاه مفید هستند. سازندگان متاسفانه به بخش گرافیک مانند دیگر بخش ها توجه نکرده اند که به همین دلیل است که ما شاهد کم کاری های مختلفی در بعضی از قسمت های بازی هستیم. عنوان Infinite Space توانسته است قدمی پیش بگذارد و مرزهای عناوین JRPG نوبتی را گسترش بدهد. ساخته های پلاتینوم گیمز معمولاً ساخته های درخشانی هستند که بسیار دقیق و ریزبینانه بر روی آن ها کار شده و داستان های شگفت انگیزی دارند که Infinite Space نیز از این قاعده مستثنی نیست. در کل Infinite Space عنوانی شایان قدردانی است که توانسته بسیار خوب در زمینه های مختلف عمل کند و تجربه ای ناب را برای بازیبازان علاقمند به سبک JRPG فراهم سازد.
تبدیل آهن به پلاتینیوم | Teransformers: Devastation اشکان عالیخانی
پلاتینیوم این بار به سراغ دنیای تبدیل شوندگان میرود. شاید پیش از این کمتر کسی فکرش را میکرد که یک Hack &Slash به این سرعت و اینگونه از سری Teransformers درآورده شود اما پلاتینیوم گیمز نا ممکنها را به ممکن تبدیل میکند. عنوان Teransformers: Devastation در سال ۲۰۱۵ و با همکاری Activision منتشر شد. داستان بازی از جایی آغاز میشود که در یک روز آرام و آفتابی شهر نیویرک، ناگهان زمین به لرزه در میآید. ساختمانها و آسمان خراشهای زیبای شهر به راحتی ویران میشوند. مردم با ترس و وحشت شهر را تخلیه میکنند و ترس بر شهر سایه میافکند. اینها کلیشههایی هستند که همیشه در مجموعههای تبدیل شوندگان (فیلم، بازی یا انیمیشن) شاهد آنها بودهایم. داستان Transformers: Devastation نیز طبق معمول با همین کلیشهها آغاز میشود و مقدمه میسازد.اما حقیقت و عمق داستان، همین کلیشهها است. رباتهای فضایی هوشمند و تبدیل شونده وارد شهر میشوند؛ یکی از این گروهها که «دسپتیکان»ها (Decepticons) نام دارند قصد نابودی زمین و استفاده از منابع آن را دارند و گروه دیگر «آتوبات»ها (Autobots) نام دارند که دوستدار بشر و انسانها بوده و از زمین در برابر حملات دسپتیکانها محافظت میکنند. داستان در Transformers: Devastation (مانند بسیاری از بازیهای پلاتینوم گیمز)، کم اهمیت ترین عنصر آن است.
به مهم ترین بخش بازی Transformers: Devastation، یعنی بخش گیمپلی و روند بازی رسیدیم. گیمپلی در این بازی حرف اول را میزند و بهتنهایی جور دیگر بخشها را میکشد. سیستم مبارزات بازی مانند تمام ساختههای قبلی استودیوی پلاتینوم گیمز، فوقالعاده است. اگر بازیهای پلاتینیوم گیمز را تجربه کرده باشید، حتما میدانید که هنگام مبارزهها به هیچ عنوان نباید پلک بزنید و تمام حواستان باید به اتفاقات میدان مبارزه باشد. مبارزههای بازی، مبارزه در لحظهها است. لحظهای از جاخالی دادن غافل شوید تا در همان ابتدا مبارزه را واگذار کنید، زیرا روبات دشمن با همان ضربه اول، یک چند ضرب طولانی برروی شما اجرا میکند و با خط جان کمی که برایتان باقی مانده دیگر امیدی به ادامه مبارزه ندارید. در مبارزهها چشمهایتان فقط باید دشمن را ببیند. برق چشمان دشمن را که دیدید، یعنی باید تا لحظهای دیگر جاخالی بدهید(مانند عناوین پیشین استودیوی پلاتینوم گیمز). در یک لحظه دشمن اقدام به حمله میکند و در لحظه بعد این شما هستید که باید جاخالی بدهید. بعد از «جاخالی دادن به موقع»، زمان برای مدتی آهسته میشود و آن زمان است که باید چند ضرب خود را برروی دشمن پیاده کنید. در واقع کلید پیروزی در مبارزات Transformers: Devastation، همین است؛ به موقع جاخالی دادن. عکس این مساله نیز کاملا صدق میکند؛ یعنی اگر لحظهای در جاخالی دادن تاخیر کنید، دشمن حسابتان را میرسد. اما این سریع عمل کردن و پلک نزدن تنها برای جاخالی دادن و فرار نیست بلکه برای حملات شما نیز وجود دارد؛ اگر بتوانید یک چند ضرب را بهصورت کامل برروی دشمن پیاده کنید، بازی به شما فرصتی میدهد که بتوانید حرکت تمام کننده بزنید و در واقع دشمن را زمین گیر کنید. البته توجه داشته باشید که این فرصت نیز مانند فرصت جاخالی دادن، بسیار سریع از دست میرود و برای اجرای آن باید سرعت عمل زیادی به خرج دهید. به غیر از مبارزات تن به تن، در بعضی از مراحل با دشمنان تیرانداز و پرنده مواجه میشوید که باید از اسلحه دور برد خود استفاده کنید و برای استفاده از اسلحه دور برد خود نیاز به «انرژی» دارید که میتوانید آنها را در سطح شهر و با از بین بردن دسیپتیکانها بهدست آورید. مبارزه از راه دور قطعا در مقایسه با مبارزات تن به تن سطح پایینتری دارند اما برای تنوع در روند خطی گیمپلی، عنصری ضروری هستند. اما این عنوان تنها نکته مثبت ندارد. محیطهای بازی که بیشتر در خیابانهای شهر نیویرک جریان دارند، به زودی برای بازیباز تکراری و خسته کننده میشوند و شوق او را برای ادامه دادن بازی از بین میبرند. جلوههای بصری بازی به صورت سلشید است. با اینکه گرافیک بازی از نظر فنی حرفی برای گفتن ندارد، اما از لحاظ هنری طرفداران را راضی میکند. طراحی رباتهای مشهور سری تبدیل شوندگان بسیار خوب انجام شده و مطمئنا با توجه به کنترلهای خوب و روان آنها، مشکلی در این بخش پیدا نمیشود.
Teransformers: Devastation را نمیتوان یک عنوان عالی و بی نقص خواند اما قطعا اقتباس از سری محبوب Transformers ایده جالبی است و سیستم مبارزات این عنوان مانند عنوانهای دیگر پلاتینیوم استادانه طراحی شده است.
بانوی اکشن | Bayonetta سعید آقابابایی
Bayonetta را اصلا با دید خوبی آغاز نکردم. در همان ابتدای بازی که دیدم شمع و گل و پروانه از کمبوهای بانو ساحره محترم بیرون می ریزند با خودم گفتم خجالت نمیکشند این بازی را با Devil May Cry مقایسه میکنند. خلاصه این که با دیدی منفی پیش رفتم و بازی را ادامه دادم. پس از مدتی کاملا به این حرف رسیدم که هیچ گاه نباید زود قضاوت کرد. پس از مدتی که از بازی گذشت نه تنها من را شیفته خود کرده بود بلکه از نظر من توانسته بود کاملا از زیر سایه نام Devil May Cry بیرون بیاید و یک شخصیت کاملا مجزا برای خود داشته باشد. به همین ترتیب هر چه از بازی گذشت علاقه من به بازی بیشتر و بیشتر شد و تمامی تحسین هایی که تا آن روز از بازی شنیده بودم و گمان می کردم اغراق است در نظرم منطقی جلوه کرد. هیدکی کامیا در Bayonetta از تجربه ساخت فرنچایز “شیطان هم میگرید” به درستی در راستای خلق یک فرنچایز جدید استفاده کرده است و این روند ساخت صحیح وقتی همراه با سازنده ای بزرگ و خبره مخصوصا در زمینه عناوین Hack and Slash یعنی استودیو Platinum Games باشد قطعا نتیجه کار امیدوار کننده خواهد بود، آن هم نه یک امیدواری بیهوده بلکه امیدی به قدرت Bayonetta. نام هیدکی کامیا و استودیو Platinum خود می تواند گویای همه چیز باشد و موفقیت یک اثر را تضمین کند. در این مقاله که به طور کلی در مورد استودیو Platinum و عناوین مختلف آن صحبت می کنیم باید به این نکته اشاره کنیم که یکی از فرنچایزهایی که موفقیت و قدرتمند بودن این استودیو را بیش از پیش تضمین و اثبات کرد همین سری Bayonetta بود که با نسخه اول و دوم خود (که متاسفانه تنها برای Wii U منتشر شد) توانست بار دیگر مهر تاییدی بر کارنامه پربار و موفق Platinum Games باشد.
وقتش است که کمی به صحبت در مورد بازی و گیم پلی و موارد مختلف آن بپردازیم البته نه در حد یک نقد و بررسی کامل بلکه بسیار تیتروار و خلاصه. Bayonetta یک اکشن Hack and Slash بسیار سریع و جذاب است که سال ۲۰۱۰ توسط سگا برای پلتفرم های پلیاستیشن۳ و اکسباکس۳۶۰ منتشر گردید. نام این بازی بر اساس نام شصیت اصلی و محوری بازی و سری است که ساحره ای زیبا و جذاب و البته بسیار قدرتمند به نام بایونتا است که از اسلحه های گرم دستی و انواع جادوها برای مقابله با دشمنان مختلف و عجیب و غریب خود استفاده می کند. داستان بازی در شهر Vigrid که شهری خیالی در اروپا است جریان دارد. بایونتا پس از یک خواب ۵۰۰ ساله بیدار می شود و خود را در محیطی نا آشنا می بیند در حالی که نه خاطره ای دارد و نه می داند کیست. وی در طول بازی تصمیم دارد که دلیل و باعث و بانی این اتفاق را بشناسد و کم کم نیز خاطراتی از گذشته یادش میآید که دو فرقه و گروه خاص بودهاند که مسئول حفظ تعادل بین تاریکی و روشنایی بودند. گروه Umbra Witches که پیروان تاریکی هستند و گروه Lumen Sages که رهروان روشنایی هستند و این دو گروه ۲ گنج مجزا را پیش خود نگاه میدارند… همانطور که مشاهده می کنید داستان بازی کاملا جذاب است و در ادامه جذاب تر نیز می شود و یکی از نقاط قوت و قدرت بازی Bayonetta محسوب می شود. در بخش گیم پلی باید گفت مهم ترین خصیصه بازی مبارزات بسیار بسیار سرعتی و تعداد بیشماری کمبو مختلف و خوش دست است که انجام دادن هر یک به راحتی در دسترس شماست و به راحتی نیز می توانید انها را یاد بگیریدو استفاده کنید. در هیچ عنوان اکشن Hack and Slash تاکنون این تعداد کمبو فنون مختلف و متنوع وجود نداشته است و هیدکی کامیا و استودیو پلاتینوم گیمز با این عنوان انقلابی در این مورد به پا کردند. بازی باز انواع فنون نزدیک و دور و سلاح های گرم و انواع جادوهای مختلف را برای مبارزه با دشمنان در اختیار دارد و گاها نیز حملات خوفناکی را از طریق گیسوان بلند خود و تبدیل کردن انها به شکل هیولاهای مختلف انجام می دهد که برای شکست دادن برخی باس های بازی الزامی و ضروری است.
به طور کلی برترین بخش بازی بایونتا بدون شک گیم پلی آن است که آن را از تمامی عناوین هم سبک خود جدا کرده است و طعمی شیرین و تازه را به بازی باز می چشاند. صحبتهای بسیار زیادی در مورد بخشهای مختلف این بازی و به ویژه گیم پلی آن میتوان انجام داد ولی از حوصله این مطلب که قرار است تنها ارائه اجمالی از عناوین استودیو Platinum Games باشد خارج است و البته گمان نیز نمی کنم که کسی از شما عزیزان با بازی بایونتا آشنا نباشد. اما اگر احیانا تا به امروز این عنوان را تجربه نکرده اید حتما به انجام آن بپردازید تا طعم یک بازی لذتبخش Hack and Slash را بچشید به ویژه با توجه به این که نسخه دوم تنها برای کنسول Wii U منتشر شده، بسیاری از ما ایرانی ها نمی توانیم آن را بازی کنیم با توجه به محبوبیتی که این کنسول در کشورمان دارد!
ملکه کشتار | Bayonetta 2 اشکان عالیخانی
به یاد میآورم روزهایی را که با سعید آقابابایی در مورد بهترین بازی Hack & Slash تاریخ بحث و دعوا میکردیم (از درگیریهای تن به تن گرفته تا درگیری با سلاح گرم). او سری بازیهای God of War را مناسب این عنوان میدانست و من برروی Bayonetta 2 تاکید داشتم. از سلیقههای شخصی و نظرهای منتقدان که بگذریم، قسمت دوم Bayonetta آنقدر خوب است که در نوع خود تبدیل به الگو شده است. حتی اگر این بازی بهترین Hack & Slash تاریخ نباشد، قطعا بهترین بازی استودیوی پلاتینیوم است و بهترین بازی پلاتینیوم، برابر است با یک عنوان شاهکار. Bayonetta 2 کمی پس از اتفاقات نسخه اول آغاز میشود. در اولین برخورد با این عنوان، شاهد ظاهر جدید و زیبای بایونتا، بانوی اکشن، هستیم. عمده محبوبیت شخصیت بایونتا در این سری بازی، قطعا به دلیل ظاهر و استایل خاص او است. حال، ظاهر خاص و زیبای این بانو در قسمت دوم خاص تر و زیبا تر شده است. Byonetta 2 از همان فصل افتتاحیه، طوفانی و فوقالعاده آغاز میشود. حمله فرشتههای مرگ به شهر و خونسردی همیشگی بانو، شاید بهترین افتتاحیه ممکن برای این بازی باشد. به طور کلی فلسفه داستانهای سری Bayonetta بر مبنای حمله موجودات شیطانی و جهنمی به مردم بی گناه و نجات دادن آنها به وسیله یک ناجی است. البته با اینکه ظاهر این حوادث جدی و نگران کننده به نظر میرسد اما با قالبی فانتزی، کاملا شکل طنز را به خود گرفتهاند و آنقدر در بازی استعارههای خنده دار و حرکات فانتزی میبنید که داستان برایتان به یک جوک تبدیل میشود. در کل با اینکه سازندگان برای پیچیده کردن داستان Bayonetta و اضافه کردن شخصیتهای مختلف در طول داستان برای پردازش بیشتر آن، زحمت زیادی کشیدهاند اما بازیبازان هیچگاه خط داستانی Bayonetta را جدی نگرفته و آن را تنها وسیلهای برای پیشبرد اکشنهای بازی در نظر میگیرند.
اکشنهای نفس گیر و فوقالعاده نسخه اول را یادتان میآید؟ در Bayonetta 2 همه آنها را به توان ۲ کنید. هر مکانیک و سیستمهای اکشن بازی رشد دیوانه کنندهای داشتهاند و همه ویژگیها اینجا به بلوغ رسیدهاند. در واقع از آتسوشی اینابا نیز چنین چیزی انتظار میرفت. سیستم مبارزات Bayonetta 2 در یک کلام شاهکار است. در بازی تعداد زیادی ضربه (اعم از سبک، سنگین و…) وجود دارد که هر کدام از آنها به شاخههای متفاوت تقسیم میشوند. به عنوان مثال بازیبازی که علاقه زیادی به استفاده از اسلحه گرم دارد، میتواند چند ضربهایش را بر آن اساس بسازد و یا بازیبازی که در Dogde یا جاخالی به موقع حرفهای است میتواند بدترین بلاها را بر سر دشمنان بیاورد. اما بزرگترین شاخه در اسلحههای بازی، با استفاده از سلاح اصلی بایونتا شکل میگیرد. تنوع ضربهها با شمشیرهای اصلی بایونتا و ساختن چند ضرب با آنها آنقدر فرار و گسترده است که تا آخر بازی هنوز برایتان تازگی و جذابیت دارد. گل سرسبد اکشنهای Bayonetta 2، ترکیب کردن سبکهای مبارزه و ساختن چندضربهای افسانهای است؛ چند ضرب شمشیر را کامل کنید، اسلحه را با آن ترکیب کنید، در این بین از جاخالیهای به موقع بهره ببرید، یک پورتال در هوا ایجاد کنید، دشمنان را با انواع و اقسام فنون در هوا قلع و قمع کنید، از تمام کننده افسانهای استفاده کنید و…. همانطور که میبینید تنوع اکشنهای Bayonetta 2 به حدی است که بازیباز را تا مرز دیوانگی میبرد. نکته اینجا است که این در واقع یکی از شاخههای مبارزهای بازی بود و بازیبازان بنا بر سلیقه خود میتوانند صد ها چند ضرب مختلف بسازند. در Bayonetta 2 یک تمام کننده بسیار جالب نیز به بازی اضافه شده که در واقع مزد چندضربهای طولانی و زنجیره وار بازیبازان است. اگر تعداد چندضربهای خود را در بازی بالا ببرید، این امکان را خواهید داشت که یک تمام کننده برروی دشمنان پیاده کنید. به عنوان مثال با ساخت یک اهرم بزرگ، دشمنان را له کنید یا یک هیولای بزرگ احضار کنید که دشمنان را برایتان ببلعد (البته قبل از آن باید یکی از غولآخرهای بازی را شکست دهید). اما Bayonetta 2 فقط سیستم مبارزه و اکشن نیست. مراحل بازی آنقدر متنوع، جذاب و زیبا طراحی شدهاند که به سازندگان درود میفرستید و هیچگاه خسته نمیشوید. تعداد و تنوع دشمنان نیز بسیار خوب است؛ به طوری که با یک نوع دشمن، بیش از ۲ سری مبارزه نمیکنید و در هر مرحله و هر فصل دشمنان شیطانی جدیدی را مشاهده خواهید کرد. مانند شماره اول، سرعت اکشنهای بازی به قدر دیوانه کنندهای بالا است و آن جمله معروف «پلک زدن ممنوع» را تا عمق وجود حس میکنید.
جلوههای بصری بازی خوب و رنگارنگ هستند. بازی با اینکه برروی کنسول Wii U اجرا میشود، اما برروی فریم ۶۰ قفل شده و تجربه خوبی را به بازیبازان ارائه میدهد. طراحیهای هنری بازی نیز به مانند بسیاری دیگر از بازیهای پلاتینوم خوب هستند؛ مخصوصا در هنگام مبارزات که در هر لحظه، یک رنگ و افکت متفاوت را برروی صفحه نمایشگر مشاهده میکنید .قسمت دوم Bayonetta یک شاهکار است. شاید این بازی بهترین Hack & Slash تاریخ نباشد ( که به نظر من هست)، اما قطعا یکی از بهترینها است و طرفداران این سبک را به شدت راضی میکند. در آخر باز هم به این موضوع میرسیم که چرا شاهکاری مانند Bayonetta 2 تنها برای کنسول Wii U منتشر شده و بسیاری دیگر از بازیبازان را از تجربه این عنوان منع کرده است.
هرج و مرج با درصد خلوص ۹۹.۵ درصد | Anarchy Reigns سامرند قهرمانی
قتل، قتل موضوعی است که ضعیفه ها از آن استفاده می کنند. قتل چیزی است که بی قدرتی و ناثباتی روانی یک فرد را ذکر می کند. چرا چنین چیزی در جامعه وجود دارد؟ این یک نکته ضعف است که در هر گونه جامعه ای که تصورش را بکنید وجود دارد. وقتی که بدانید یکی از عزیزانتان، توسط معتادی با مشکلات روانی، که به قول خود در سازمان امنیت نیز کار می کرده، به قتل برسد؟ آن وقت چه می شود؟ معلوم است! کلمه انتقام در ذهن شما نقش می بندد؛ همه چیزتان، کل زندگیتان در یک کلمه خلاصه می شود، انتقام. این اتفاقی بود که برای شخصیت اصلی عنوان Anarchy Reigns یعنی Jack Cayman رخ داد (شخصیت اصلی بازی Mad World نیز همین شخصیت است). دختر خوانده وی، دختری کوچک که تنها ۶ سال عمر دارد، توسط فردی به نام Maximillian که در سازمان امنیتی به نام BPS کار می کند، به قتل می رسد. آن فرد به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر و از دست دادن قدرت تفکر خود، دست به عملی کثیف می زند که ننگی بزرگ به سازمان مذکور وارد می آورد، و نیز زندگی مردی را به ویرانه می کشاند. همانطور که پیداست، بخش داستان در این عنوان به خوبی کار شده، گرچه ایرادات کوچکی در نحوه روایت آن به چشم می خورد اما در مقایسه به دیگر بخش ها بسیار عالی است.
بزرگترین منفعت این عنوان، گیم پلی سریع و زیبای آن است. در بازی دو جناح وجود دارد که در ابتدای بازی می توانید انتخاب کنید عضو کدام یک شده و شخصیت آن را کنترل کنید. شخصیت جناح سیاه Jack Cayman و شخصیت جناح سفید ماموری دیگر از سازمان BPS به نام Leo است که او نیز مسئول کشتن Maximillian است. بدترین ایراد این بخش این است که پس اتمام بازی با یکی از جناح ها، باید حتماً با جناح دیگر نیز بازی را به اتمام برسانید و در واقع باید در تمام محیط های تکراری به انجام دوباره بازی با شخصیتی متفاوت بپردازید و حتی در بعضی مواقع باس های اضافه را نیز شاهد خواهید بود. بازی از ۴ Stage مختلف تشکیل شده که در هر کدام شاهد ۴ الی ۶ ماموریت فرعی و ۳ ماموریت اصلی هستیم. متاسفانه انجام ماموریت های فرعی اجباری است و باید برای باز شدن ماموریت های اصلی، در آن ها امتیاز لازم را جمع کرد. این عنوان، همانطور که ذکر شد از گیم پلی سریعی بهره می برد که بسیار جذاب و اعتیاد آور بوده و ممکن است حتی بخواهید یک مرحله را چند بار فقط برای کشتن دشمنان بخت برگشته انجام دهید! گرچه قابل ذکر است که گیم پلی، مخلوطی از باس های گوناگون با قدرت ها و شکل شمایل مختلف است که ممکن است نابودی برخی از آن ها بسیار سخت، و عده ای دیگر نیز بسیار آسان باشد. نمی توان گفت گرافیک این عنوان یکی از بهترین بخش های آن است، زیرا مشکلات ریز و درشت زیادی دارد که نمی توان به آسانی از آن ها گذشت. گرافیک بازی بیشتر هنری است و به برخی از اجسام و بخش های بازی بی توجهی شده و نگاه به آن ها نیز گاه باعث تعجب است! بدترین بخش گرافیک، نورپردازی آن است. نورپردازی، به شدت ضعیف واقع شده و ممکن است از لذت شما از تجربه بازی، تا حد زیادی بکاهد.
موسیقی، به جرات می توان گفت افتضاح ترین بخش بازی است! در چنین عناوینی که نیازمند ریتمی تند هستند کاملاً درست و دقیق رعایت شده است، اما بسیار تکراری هستند و سازندگان زحمت قرار دادن تعداد بیشتری موسیقی را به خود نداده اند و ممکن است شما که کمی قبل نوعی ضربه به دشمن وارد کرده اید، باز هم همان موسیقی را بشنوید. صداگذاری نیز، به مانند بخش موسیقی افتضاح است! صدای شمشیر، شکستن اجسام و گاه انفجار اصلاً به خوبی ساخته نشده و کاملاً می توان گفت که مصنوعی و بی روح است و مطمئناً اگر کمی به آن می پرداختند شاهد عنوان بهتری بودیم. در طرف دیگر، صداگذاری شخصیت ها بسیار عالی صورت گرفته و صدای هر شخص، با چهره و هیکل او، کاملاً تطابق دارد.در کل، عنوان Anarchy Reigns عنوانی است که اگر از طرفداران پر و پا قرص سبک Beat’em Up باشید می توانید مشکلاتش را نادیده گرفته و از گیم پلی بسیار زیبای آن نهایت لذت را ببرید، ولی برای یک طرفدار سبک ماجراجویی اصلاً عنوان زیبایی محسوب نمی شود و بسیار نیز ممکن است افتضاح باشد! پس تصمیم گیری در مورد تجربه کردن یا نکردن این عنوان را به خود شما می سپارم.
افسانهای از جنس محبوبیت | The Legend of Korra اشکان عالیخانی
پیش از اینکه به سراغ بازی The Legend of Korra ساخته استودیوی پلاتینیوم برویم، باید گذشته این سری را برای کسانی که با آن آشنایی ندارند تعریف کنیم. The Legend of Korra یک سری انیمیشن فانتزی ساخت Nickelodeon است که از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ پخش میشد و به عنوان یک دنباله برای انیمیشن Avatar: The Last Airbender شناخته میشود. این سری انیمیشن در دو سال پخش خود، محبوبیت زیادی را بدست آورد و این محبوبیت باعث ساخت و انتشار کتابهای کامیک این عنوان (در ۴ جلد) نیز شد. استودیوی پلاتینوم که در بیشتر اوقات به سراغ سریهای محبوب و جواب پس داده میرود، دست به ساخت یک بازی بر اساس انیمیشن The Legend of Korra زد. عنوان The Legend of Korra که در سال ۲۰۱۴ (با همکاری Activision) عرضه شد ، یک بازی در سبک Beat ’em up میباشد و در آن کنترل شخصیت اصلی داستان،یعنی Korra را در اختیار دارید. پیش از این توضیح داده بودیم که بازیهای استودیوی پلاتینوم گیمز اصولا بر پایه گیمپلی و اکشنها استوار است و داستان، سهم زیادی از آنها را در اختیار ندارد. همین مسئله، بازی The Legend of Korra را که با داستانهای جذاب انیمیشن محبوب شده بود، رو به سقوط برد. بازی نه تنها داستانی با حداقل انتظارات روایت نمیکرد، بلکه اصلا داستانی روایت نمیکرد. اندک دیالوگهای سطحی بازی و فقر محتوای داستانی (با وجود اینکه سازندگان میتوانستند با منابع زیادی که از The Legend of Korra در اختیار دارند داستانی زیباتر و غنی تر روایت کنند)، باعث شدند که این عنوان به درهای بسته بخورد. در واقع اگر بخواهیم از دیدی دیگر به قضیه نگاه کنیم، بازیهای پلاتینوم گیمز بعضی اوقات روی لبه تیغ حرکت میکنند؛ بازیهایی که با الهام از داستانها و دنیاهای دیگر خلق میشوند، اگر نتوانند نظر مثبت طرفداران آن داستان یا اثر یا جلب کنند، قطعا شکست خواهند خورد و The Legend of Korra بدون شک یکی از همان بازیها است (در صورتی که بازیهایی نظیر Bayonetta محصول کامل پلاتینوم گیمز است و از شخصیتها و دنیاهای اماده استفاده نکرده است)
اما همیشه در بازیهای پلاتینوم گیمز یک فرشته نجات به نام گیمپلی وجود دارد که ضعفهای بازی را میپوشاند. گیمپلی در The Legend of Korra سرگرم کننده و در حد انتظار است اما هرگز از این حد فراتر نمیرود. همچون انیمیشن، Korra از قدرتهای آب، آتش، هوا و زمین برای مبارزه با دشمنان استفاده میکند و در هر زمان میتوانید بین این قدرتها سوییچ کنید. با اینکه مبارزات در The Legend of Korra در پایین ترین سطح بازیهای پلاتینوم گیمز قرار میگیرند، اما باز هم سرگرم کننده و جذاب هستند (مگر میشود پلاتینوم اکشن بد بسازد؟). ضربات آهسته و قدرتی در مقابل ضربات سریع و کم جان، چند ضربهای زیادی میسازند که مبارزه با هر دشمن در بازی را لذت بخش میکند. بدلها و ضد حملات در مبارزات شاید در سطح بازیهای مطرح سبک Beat ’em up یا Hack & Slash نباشند اما وجودشان در بازی به از دست نرفتن و عدم نابودی کمک زیادی کرده است. قدرتهای Korra نیز که از انیمیشن این عنوان الهام گرفته شده، در بازی وجود دارند. اما قصه The Legend of Korra وقتی طعم تلخی به خود میگیرد که بدانید بعد از ۲ ساعت بازی کردن این عنوان، دیگر نمیخواهید آن را تجربه کنید. بازی به طور مفید ۴ ساعت گیمپلی دارد که حتی در این مدت زمان اندک نیز نتوانسته از کابوس یکنواختی نجات پیدا کند.
The Legend of Korra یک بازی سرگرم کننده و معمولی است اما این بازی دو مشکل بسیار بزرگ دارد؛ اول اینکه عامل موفقیت اثر اصلی (انیمیشن)، یعنی داستان را زیر پا گذاشته است و دوم اینکه خلاف جریان بازیهای استودیوی پلاتینیوم گیمز حرکت میکند و گیمپلی آن به شدت سطحی است.
متال گیر با طعم اکشن محض | Metal Gear Rising Revengeance سعید آقابابایی
یک سری از کلمات و مفاهیم جوری به هم وابستهاند که کافیست نام یکی از آن کلمات را بشنوید تا بلافاصله کلمه دیگر در ذهنتان تداعی شود. قطعا یکی از مثال های این مورد، کلمات Metal Gear و Hideo Kojima هستند. محال است که بتوانید نام سری محبوب Metal Gear را بدون نام استاد کوجیما تصور کنید و برعکس وقتی حرف از کوجیما می شود بی درنگ به یاد Metal Gear می افتید. تصور این که یک بازی از سری یاد شده را به استودیو یا شخص دیگری بدهیم تا بسازد بسیار عجیب و دور از ذهن به نظر می رسید تا این که چند سال قبل شنیدیم قرار است این اتفاق رخ دهد و عنوانی از این سری هر چند با سبک و سیاقی متفاوت از عناوین اصلی سری، توسط استودیویی دیگر و به کارگردانی شخصی غیر از کوجیما ساخته شود. همه فکر می کردیم که کدام استودیویی حاضر است چنین ریسکی را بپذیرد و دست به عنوانی از سری متال گیر بزند اما وقتی شنیدیم نام این استودیو Platinum Games است و سبک بازی هم Hack and Slash است و شخصیت اصلی نیز Raiden است خیالمان تا حدود زیادی راحت شد و پس از آن وقتی ویدئوی گیم پلی بازی را دیدیم و با سیستم شمشیر زنی و برش فوق العاده عالی که با نام Blade Mode در بازی قرار داده شده بود آشنا شدیم، متوجه شدیم که کار به دست کاردان سپرده شده است و چه استودیویی بهتر از Platinum Games برای ساخت یک عنوان بسیار سریع اکشن Hack and Slash آن هم در قالب دنیای بی نظیر متال گیر و شخصیت نینجای محبوب این سری یعنی Raiden. خلاصه این که گذشت تا بازی منتشر شد و مشاهده کردیم که انصافا Platinum Games گل کاشته است و صنعت بازی های رایانه ای یکصدا این عنوان را تحسین کردند. باور کنید کار راحتی نیست که یک استودیو غیر از استودیوی هیدئو کوجیما بیاید و عنوانی که نام متال گیر را یدک می کشد بسازد و این گونه همگان را به تحسین وادار کند آن هم همان کسانی که شاید در ابتدا دید مثبتی به این بازی نداشتند.
اتفاقات بازی Metal Gear Rising Revengeance چهار سال پس از پایان نسخه Metal Gear Solid 4 : Guns of The Patriots رخ می دهند و داستان Raiden که در شرکت Maverick Security Consulting مشغول به کار است را روایت میکند. گروه میهن پرستان متلاشی شده است و هرج و مرج و درگیری همه جا را فرا گرفته. یک گروه از نینجاهای سایبورگ به رهبری شخصی به نام ساموئل به Raiden و دیگر افراد گروه او حمله میکنند و همه را میکشند. Raiden که قصد انتقام گرفتن از آن ها را دارد به سراغشان می رود و طی مبارزه ای، شکستی شدید و تحقیر آمیز از ساموئل متحمل شده و زخم های شدیدی به او وارد میشود. در ادامه وی نجات داده میشود و این بار قصد میکند تا قدرتمندتر از قبل به سراغ ساموئل و دار و دسته اش برود و…. داستان بازی کاملا قابل قبول است و البته مگر می شود که عنوانی از دنیای متال گیر و شخصیت های آن استفاده کند و داستان ضعیفی داشته باشد. شاید داستان در سطح عناوین اصلی سری که شخص کوجیما کارگردان آنها بوده است نباشد ولی کاملا زیبا و جذاب است و ایراد خاصی به آن وارد نیست.
گیم پلی رکن اصلی Metal Gear Rising Revengeance است و مانند سایر عناوین استودیو Platinum Games قدرتمندترین بخش بازی به شمار می رود. بار اصلی گیم پلی بازی بر دوش سیستم Blade Mode است که به زیبایی کار شده است و قدرت واقعای شمشیر یک نینجای سایبورگ را به بازیباز منتقل می کند و به وی اجازه می دهد تا دشمنان و انواع و اقسام آیتمها و … که در محیط بازی هستند را از هر زاویه ای که می خواهد و با هر دقتی قطعه قطعه کند و از انواع جهت های افقی و عمودی برش هایی بر روی دشمن بخت برگشته ایجاد کند. این سیستم بسیار دقیق و زیبا و خوش دست در بازی پیاده شده است و از بریدن هندوانه! تا تانک را با آن می توانید انجام دهید. گیم پلی بازی بسیار سریع است که البته این خاصیت عناوین Platinum Games است. به طور کلی باید گفت این استودیو در انجام ماموریت دشوار و نفس گیر خود که ساختن یک بازی با نام متال گیر بود کاملا موفق عمل کرد و نکته مثبت این جاست که امضای عناوین خود را نیز بر روی این بازی کاملا بر جای گذاشت و یک تقلید محض از دیگر عناوین سری نبود بلکه از طرفی یک متال گیر بود و از طرفی دیگر عنوانی کاملا جدید و متفاوت. این هنر یک استودیو است که بتواند عنوانی از یک سری بزرگ و محبوب را به روش خود و با استایل خاص خود بسازد و بتواند طرفداران و منتقدان را نیز راضی کند. Metal Gear Rising Revengeance یکی از برترین عناوین استودیو Platinum Games است و تجربه نکردن آن اشتباهی بزرگ برای یک بازیباز است.
عملیات نجات ۱۰۱ نفره | The Wonderful 101 اشکان عالیخانی
The Wonderful 101 یکی از متفاوت ترین بازیهای استودیوی پلاتینیوم گیمز است. یک عنوان ماجرایی با مکانیکهایی که همگی بوی تازگی داده و خلاقیت بی نظیر هیدکی کامیا را نشان میدهد. داستان در The Wonderful 101 از جایی آغاز میشود که یک گروه بیگانه با نام Geathjerk Federation Armada یا GFA به شهر حمله میکنند و مردم و دولت دست به دامن ۱۰۰ قهرمان داستان ما میشوند. این قهرمانان با قدرتهای فوقالعادهای که دارند برای شکست دادن دشمنان دست به کار میشوند و ماجراجوییهای جالبی را میسازند. بسیاری اعتقاد دارند که The Wonderful 101 در واقع یک عنوان شبیه سازی شده از viewtiful joe است. همانطور که میدانید، viewtiful joe نیز با دستان توانای کامیا و تیم او در استودیوی Clover ساخته شده بود و شباهت جزئی The Wonderful 101 و viewtiful joe کاملا طبیعی است.
اما طبق رسم همیشگی بازیهای پلاتینیوم گیمز، گیمپلی حرف اول را در بازیهای این استودیو میزند. در The Wonderful 101 بازیبازان، قهرمانان بازی را از زاویه دوربین ایزومتریک کنترل میکنند و میتوانند آنها را ترکیب کردن با یکدیگر به اشیا به درد بخوری تبدیل کنند. در هر مرحله از بازی هدف این است که شهروندان گیر افتاده را با حل معماهای گوناگون و مبارزه با دشمنان نجات دهید. هر چه بیشتر بتوانید این کار را انجام دهید، قدرت بیشتری کسب میکنید و توانمند تر میشوید. با از بین بردن غولآخرهای بازی، باتریهایی از آنها جدا میشود که میتوانید از آنها برای انرژی دادن به قهرمانان و ارتقا دادن آنها استفاده کنید. بازی با قدرتهای این گروه ۱۰۰ نفره، اصلی ترین مکانیک بازی است و بسیار سرگرم کننده است. به عنوان مثال میتوانید با متصل کردن قهرمانان به یک دیگر، یک پل بسازید تا مردم از روی آن عبور کنند. یا همین کار، یک مشت محکم بسازید و ضربه مهیبی به دشمنهای بزرگ وارد کنید. گیمپلی سرگرم کننده بازی با استفاده از قابلیتهای Wii U بسیار خلاقانه تر شده است. با استفاده از گیم پد این کنسول میتوان فرمانهای متفاوتی به قهرمانان داد و یا از زاویه سوم شخص قهرمانان به جست و جو در محیطهای شلوغ پرداخت. The Wonderful 101 علاوه بر بخش تک نفره، یک بخش چند نفره جمع و جور نیز دارد. در بخش تک نفره، هر مرحله با برآورده کردن انتظارات آن مرحله مانند زمان اتمام مرحله یا میزان آسیب وارد شده، به پایان میرسد. بخش چند نفره به شما اجازه میدهد که با کمک ۵ نفر از دوستانتان بازی کنید و لذت تجربه بازی را به شدت افزایش میدهد.
جلوههای بصری The Wonderful 101 به صورت کاملا کارتونی و فانتزی طراحی شدهاند. افکتهای بصری و انیمیشن ضربههای قهرمانان ما را به یاد viewtiful joe میاندازند. طراحی با حوصله و دقیق هر قهرمان (چه از لحاظ گرافیکی و چه از لحاظ استایل)، نشان میدهد که پلاتینیوم این عنوان را به شدت جدی گرفته است. موسیقیهای بازی به وسیله آهنگ سازان شناخته شدهای مانند ری کاندو، آکیرا تاکیزاوا و چند نفر دیگر ساخته شده است. تمهای اصلی بازی The Won-Stoppable Wonderful 100 و The Won-Stoppable Wonderful 101 نام گذار شدهاند و بسیار زیبا هستند. در کل میتوان The Wonderful 101 را یک عنوان بسیار سرگرم کننده و دوست داشتنی نامید. عنوانی که میتوان گفت هیدکی کامیا آن را اینگونه دلنشین ساخت و هنر او بود که The Wonderful 101 محبوب شد.
۱۰ سال پر فراز و نشیب؛ همچنان در حال پیشرفت اشکان عالیخانی
چندی پیش بود که جشن تولد ۱۰ سالگی استودیوی پلاتینیوم برگزار شد. این استودیو ۱۰ ساله شد اما هنوز جوان است. پر از افراد با تجربه و نابغه است اما هنوز به اندازه یک اقیانوس بی کران، برای پیشرفت جا دارد. این استودیو، آنقدر خوب بوده که ناشرها و تهیه کنندهها برای انتشار بازیهایش، سر و دست میشکانند. از اسکوئر انیکس گرفته تا سگا و نینتندو، بازیهای پلاتینیوم را تامین میکنند. هر سال، قرار دادهای جدید، بازیهای تکامل یافته تر و بزرگ تر شدن پلاتینیوم گیمز را شاهد هستیم. به قول سامرند، این استودیو کلاس درسی برای دیگر شرکتهای بازی سازی است. پلاتینیوم هیچگاه هایپ نمیکند، هیچگاه قولی نمیدهد که در زمان انتشار بازی زیر آن بزند و هیچگاه فراموش نمیکند که تعریف اصلی یک بازی ویدیویی، روند بازی یا همان گیمپلی است. بازیهای زیادی هماکنون در استودیوی پلاتینیوم گیمز ساخته میشوند. Star Fox Zero و Neir Automata بازیهای بزرگی هستند اما قطعا مورد انتظار ترین عنوان پلاتینیوم، بازی Scalebound است. عنوانی که در انحصار مایکروسافت و اکسباکسوان بوده و نمایشهای آن، بازیبازان را انگشت به دهان گذاشته است. ۱۰ سال پر فراز و نشیب؛ همواره در حال پیشرفت.
متشکر و ممنون هستیم که تا پایان با این پرونده همراه ما بودید. قطعا اگر عشق و علاقه به کاربرانی مانند شما نبود، این چنین پروندهای که حاصل زحمت ۳ نفر است، ساخته نمیشد. پرونده را با بخشی جالب به اتمام میرسانیم؛ اولین کلمه یا عبارتی که پس از شنیدن «پلاتینیوم گیمز» به خاطر میآورید چه کلمه یا عبارتی است؟ ابتدا از خودمان آغاز میکنم:
سعید آقابابایی: Hack & Slash
اشکان عالیخانی: بهترین اکشنسازان دنیا
سامرند قهرمانی: کالکشنی از نوابغ بازیسازی
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- ناراحتی کارگردان Black Myth: Wukong بابت نبردن جایزه بهترین بازی سال
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- گپفا ۲۵؛ تریلرهای مورد علاقه شما از مراسم The Game Awards 2024
- منبع داخلی: دوران عناوین انحصاری ایکس باکس به پایان رسیده است
نظرات
سلام به همگی دوستان عزیز گیمفایی. امیدوارم حالتون خوب باشه.
از انتشار دو مقاله در روز و مقالات ویژه و نقد و بررسی بازی های روز پشت سر هم و… که این ۲-۳ روز براتون داشتیم که بگذریم می رسیم به عیدی اصلی تیم ما در قالب یه پرونده به شما کاربرای گل و دوست داشتنی گیمفا. این پرونده ویژه که ملاحظه می کنید رو حدود ۲-۳ ماهه که در دست داریم و می خواستیم که حتما برای عید براتون اماده کنیم. این پرونده حاصل زحمت اشکان عالیخانیه که واقعا زحمت اصلی این پرونده رو به دوش کشیده و باعث و بانی اصلی تهیه این پرونده اس. من و اقای قهرمانی هم مقداری کمک کردیم به اشکان برای اماده کردن این پرونده. اشکان زحمت زیادی برای این مورد کشید و هدفش این بود که شما رو توی عید خوشحال کنه و یه مطلب کامل براتون بیاره در مورد استودیویی که کمتر کسی با بازی هاش خاطره نداره و همه دوسش دارن. هدفی که همه ما توی تیم تحریریه و خبرنگاری گیمفا داریم اینه که شما خوشحال و راضی باشد و وقتی مطالب رو می خونید این رو حس کنید که ما برای حمایت هاتون ارزش قائلیم و شما رو شایسته بهترین ها می دونیم.
امیدوار هستم که این مقاله ویژه مورد توجه تون واقع بشه و این عیدی کوچیک رو از ما پذیرا باشید. از اولین روز حضورم سعی کردم که شما رو راضی نگه دارم و تا روزی که هستم از این وظیفه پا پس نخواهیم کشید. چون عاشق گیمفا و شما کاربرای با معرفتش هستیم.
یا حق.
واقعا ممنون اقای اقابابایی خیلی لطف کردید جا داره یه خسته نباشید به شما و همکاران محترمتون بگم
راستی اگه میشه میتونید یه نقد و بررسی از بازی خیلی محبوب و نوستالژیک igi درست کنید خیلی ممنون میشم واقعا فک کنم ۹۵ درصد گیمرهای ایران با این بازی خاطره دارند واقعا خوشحال میشیم اگه این لطفو در حق ما بکنید :-))
تشکر از شما و نظر لطفتون.
به روی چشم. حتما این مطلب رو در دستور کار قرار می دیم برای بخش روزی روزگاری.
واقعا لطف دارید خیلی مچکرم 🙂
بیصبرانه منتظرش هستم 😉
سلام ممنون بابت مقاله زیبا همیناست که راه گیمفا رو از بقیه سایت های گیم جدا کرده واقعا گیمفا تو این چند سال که من عضوش بودم راضی نگهم داشته و واقعا گیمرا باید بروز بودن خودشون رو مدیون گیمفا باشن واقعا از هر ۳ نفر عزیز که واقعا بهشون میشه گفت استاد تشکر می کنم سایت های دیگه بزور اخباراشون رو بروز می کنن اما شما هر روز مقاله می دین اونم نه مقاله های چرت و پرت بلکه مقاله های استادانه :yes: :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
خدا رو شکر که کسانی هستن که متوجه میشن که ما چکار داریم می کنیم. شما شایسته بهترین ها هستید.
ممنون استاد سعید نفرمایید من عددی نیستم تنها کاری که از دستم بر میاد نظر دادان و یه تشکر خشک مطمعن باشین اگه تو سایت بخش کمک مالی یا حمایت از سایت بود تمام کمکی که از دستم بر میومد میکردم امیدوارم دوستان هم درک کنن که این همه اخبار مقاله نقد تماشاخانه یا بقیه بخش ها …….خالی از زحمت نیست و شما عمرتون رو میزارید :yes: :yes: :yes: :yes: :yes:
واقعا خسته نباشیید مقاله عالی بود و معلومه کلی زحمت واسش کشیدید.استدیو پلاتینیوم گیمز واقعا استدیویی پر از خلاقیت هست و از افرادی بسیار با تجربه و کاربلد تشکیل شده و همیشه بازی های با سطح خوب به بالا عرضه کرد و همچنان در انتظار اسکیل باوند هستیم
مرسی از شما.
تو یک افسانه ایی ای سعید آقا بابایی…… 😀 😀
فوق العاده اید.خسته نباشید خدا قوت . :yes: :yes: :yes: :yes:
ارادتمندم. سلامت باشید فریبرز جان. نظرات شما خستگی رو از تن ادم در میاره.
این مقاله رو اشکان عالیخانی بار اصلی زحمتش رو به دوش داشت و خیلی زحمت کشید.
چه زود گذشت همین چند وقت پیش تولده ده سالگی استودیو بود آقا اشکان گفت سورپرایز داریم من لو دادم یادش بخیر 😀
یه تشکر ویژه هم از سعید اقا بابت این قلمه خوبتون
خسته نباشید 😉
ممنون از شما. لطف دارید. واقعا اشکان زحمت خیلی زیادی کشید و همین طور جا داره از زحمات اقای قهرمانی هم تشکر ویژه ای داشته باشم.
واقعا مقاله کاملی بود بسیار ممنونم از شما دوستان بریم ببینیم اسکیل باند چی درمیاد :yes: :yes:
ممنون از شما. مطمئن باشید بازی خیلی عالی خواهد شد. خدا کنه که منم بتونم بازیش کنم. اگر بازی نکنم حالم گرفته میشه که همچین نقش افرینی باشه و من بازی نکرده باشم. برای پی سی هم میاد یا نه؟
داش سعید با س.ی.ا.س.ت جدید مایکروسافت احنمالا میاد :yes:
خدا کنه که اینجوری بشه چون نمی شه واسه یه بازی برم یه کنسول بخرم البته الان ۴ و ویتا رو دارم و قصدم اینه که تابستون یه وان هم بگیرم دیگه خیال خودم رو از هر چی انحصاریه راحت کنم.
مرسی بابت نقد از نویسندگان عزیز :yes: :yes: 🙂 همه اینا عالی بودن اما من بیشتر با متال رایزینگ سرگرم بودم هر چقدر بازی میکردم تکراری نمیشد :-* بازم ممنون
ممنون از شما. به هر حال هر کسی با یه بازی هر استودیویی بیشتر لذت می بره.
اقای عالی خانی ممنون بابت مقاله خیلی زیبا بود
فقط جسارتن زیر عکس رایدن . متال رو تصحیح کنید
عجب مقاله ای!!!!دم اقا اشکان گرم.معلومه H&Sباز بسیار قهاریه(از اونایی که هیچ بخشی براش اندازه ی گیم پلی ارزش نداره)
این چند وقته گیمفا واقعا به روز شده و تعداد مقالات و نقد بررسی بازی ها و همین طور تنوعشون به طور نمایی و چشمگیری افزایش پیدا کرده.
واقعا جا داره از کادر عزیز و زحمت کش گیمفا خصوصا اقای اقابابایی که واقعا داره سنگ تموم میزاره تشکر کنم.انشاالله روند گیمفا به همین صورت تداوم پیدا کنه که دوستان گل گیمفایی هم لذتشو ببرن و راضی باشن
به امید پیشرفت روزافزون گیمفا
خیلی ممنونم از شما. واقعا این نظرات شما من رو دلگرم می کنه خیلی. پس خدارو شکر که قصدی که برای تنوع مقالات و افزایش کیفیت اونها داشتم تا به حال از نظر شما براورده شده در زمینه مقالات و در بخش خبرها هم که دوستان تمامی اخبار رو لحظه ای قرار می دن. خیلی از حمایتتون ممنونم. این رو. بدونید که لا اقل برای من این مطلبی که شما می نویسید تنها یه نظر نیست بلکه واقعا من رو دلگرم میکنه به ادامه راه.
اقاسعید خوشحالم که کامنتم حداقل به یه دردی خورد!!!!!عجب بحثیم داشتید با اقااشکان سر بهترین H&S!!!!!خیلی برام جالب بود که حتی دونویسنده ی متبحر سایت هم میشینن بحث میکنن.واقعا برام جالب بود.
سعید جان ای کاش.ای کاش. ایکاش در مورد دو بازی okami و god hand هم لااقل یه پاراگراف مینوشتی :pissedoff: :pissedoff: :pissedoff: :pissedoff:
راستش این دو بازی رو من هر دو انجام دادم و کاملا اشنام باهاشون ولی همونطور که گفتم کلیت و پایه بندی این پرونده با من نبوده و من بخش هایی رو نوشتم.
همش رو خوندم اخرش دهم کف کرده بود
مقاله ی زیبایی بود
ممنون از اقای اقابابایی :yes: :yes:
ممنون از شما. تشکر اصلی از اشکان عالیخانی هست که ۶۰-۷۰ درصد کار این مقاله رو خودش انجام داده.
مرسی که وقت گذاشتید و خوندید. اتفاقا ما هم که نوشتیم اخراش کف کرده بودیم!!!!!!
ممنون بابت مقاله خسته نباشید از این ک زحمت کشیدید و تهیه کردید متشکرم انشاءالله سال خوبی رو سپری کنید
سلام رفقا ی سوال دارم میدونم به این پست ربطی نداره ولی ببخشید دیگه اولین مرحله metal gear grand zeroوقتی اون پسره را دادیمش بالای هلیکوپتر بعد باید کجا بریم؟
باید بری داخل زندان
درود.سال نوی عزیزان مبارک.تا حالا اسم این شرکت به گوشم نخورده بود و همچنین هیچکدوم از گیم هاش رو انجام ندادم ولی بنظر شرکت اوکییه :-Dمقاله رو خوندم مثل همیشه عالی :yes: