ترسناکترین صحنهها در فرنچایز The Walking Dead
سریال مردگان متحرک و نسخههای فرعی آن پر از صحنههای ترسناک و دلهرهآور است که برخی از آنها جزو ترسناکترین صحنهها در فرنچایز The Walking Dead به شمار میروند.
فرنچایز ترسناکی که با سریال The Walking Dead و شیوع زامبیهای آن شروع شد، لحظات بیشماری از وحشت و ترس را در سریالهای متعدد خودش به نمایش گذاشته است، هرچند لحظهای که اندرو لینکلن این سریال را ترک کرد، ممکن است ترسناکتر از همه باشد. از وحشت روانی گرفته تا خشونت گرافیکی و فقدانهای ویرانگر، این سریالها توانستند مرزهای وحشت تلویزیونی را جابهجا کنند. داستانی که در ابتدا درباره بقا در برابر مردگان شروع شد، به یک کاوش درباره ذات انسانی در تاریکترین حالاتش تکامل پیدا کرد و صحنههایی را رقم زد که همچنان بینندگان را به وحشت میاندازند.
جدای از ترسهای لحظهای و صحنههای خونین، ترسناکترین لحظات این فرنچایز اغلب مربوط به تصمیمات اخلاقی کاراکترها و همچنین عواقب ویرانگر اعمال آنها است. چه تماشای به انتهای راه رسیدن شخصیتهای محبوب باشد یا تماشای بیرحمی عمیق شخصیتهای شرور، این صحنهها نشان دادند که چطور آخرالزمان جنبههای تمدن بشری را از بین میبرد و چیزی بسیار ترسناکتر از هیولاهای ساده از خودش به جای میگذارد.
۱۵. آخرین لحظات کارل – قسمت ۹ فصل هشتم سریال The Walking Dead
آشکارسازی آرام زخم گازگرفتگی کارل توانست یک وحشت منحصربهفرد را ایجاد کند؛ مرگ ناراحتکننده اما اجتناب ناپذیر این شخصیت که تماشاگران از ابتدای این فرنچایز شاهد بزرگ شدن او از یک کودک آزاردهنده به یک مرد جوان و شجاع بودند، واقعاً دردآور است. برخلاف مرگهای ناگهانی، آخرین لحظات عمر کارل، شخصیتها و همچنین بینندگان را وادار کرد تا با روند تدریجی از دست دادن کسی که دوستش دارند، روبرو شوند. در این صحنه کارل با پذیرش سرنوشت، قدرت بیشتری به دست میآورد و تصمیم میگیرد آخرین لحظات خودش را صرف هدایت پدرش به سمت آیندهای بهتر کند.
وحشت در اینجا نه تنها از خشونت و خون نیست بلکه از تأثیر روانیای است که ناشی از تماشای پدری است که با مرگ پسرش مواجه میشود. ناتوانی ریک در برابر عفونتی که فرزندش را به خودش درگیر کرده، نوع دیگری از کابوس را ایجاد میکند، کابوسی که در آن تمام قدرت و اراده او هیچ معنایی ندارد. این یک یادآوری است که حتی جوانترین و سازگارترین بازماندگان نیز در این دنیا ایمن نیستند.
۱۴. حمله فرماندار به میشون – قسمت ۸ فصل سوم سریال The Walking Dead
ماهیت واقعی فرماندار در طول رویارویی او با میشون به خشونت ختم میشود. در چندین لحظه، او از یک رهبر کاریزماتیک به یک هیولای وحشی تبدیل میشود و تقریباً یک شخصیت اصلی دیگر را میکشد. فضای کلاستروفوبیک صحنه شدت مبارزه آنها را تشدید میکند و این در حالی است که کشف اتاق خصوصی وحشت فرماندار که شامل مجموعهای از سرها در آکواریوم بود، اعماق جنون او را آشکار کرد. هر افشاگری جدید لایهای از وحشت جدید را به این شخصیت اضافه کرد.
خشونت فیزیکی مبارزه آنها با وحشت روانشناختی این موضوع مطابقت دارد که ظاهر متمدنانه فرماندار تنها نقابی برای پوشاندن ماهیت سادیستی او است. این صحنه یک لحظه محوری در سریال است و نشان میدهد که خطرناکترین هیولاها در این دنیای جدید واکرها نیستند بلکه انسانهایی هستند که از تاریکترین انگیزههای خودشان لذت میبرند.
۱۳. تهاجم گروهی – قسمت ۱۱ فصل چهارم سریال The Walking Dead
در این قسمت، وقتی که ریک در زیر تخت پنهان میشود و اعضای گروهی خشن خانه بالا را غارت میکنند، وحشتی خفهکننده را ارائه میکند اما این پایان داستان ریک گرایمز نیست. این صحنه به طرز درخشانی توانسته ترس و تنش را از طریق چشمانداز محدود ریک ایجاد کند و بینندگان را مجبور کند تا درماندگی او را در حالی که مردان وحشی در فاصله بسیار نزدیکی با او قرار دارند، تجربه کنند. هر خشخش تخته و صدای ظریف امکان آشکار شدن موقعیت ریک را میداد و همین نیز فضایی پر از تعلیق را ایجاد کرده بود.
صحنهپردازی کلاستروفوبیک این فضای آشنای خانگی را به یک تله تبدیل کرده بود و ریک مجبور بود تا در حالی که شاهد صحنههای نگرانکنندهای از ماهیت خشونتآمیز متجاوزان است، ساکن باقی بماند. این صحنه ثابت میکند که تهدیدات انسانی میتواند بسیار وحشتناکتر از زامبیها باشند، به خصوص زمانی که فرار غیرممکن به نظر میرسد. تنش طولانی مدت و تهدید آشکار شدن موقعیت، یک وحشت پایدار استادانه را ایجاد کرده است.
۱۲. کارور در مقابل مورگان – قسمت ۹ فصل ششم سریال Fear The Walking Dead
در پسزمینه یک آخرالزمانی هستهای، رویارویی مورگان با قاتل سریالی امیل کارور وحشت روانی را به اوج میرساند. کنار هم قرار دادن تهدید خارجی فالاوت رادیواکتیو با خطر فوری یک انسان قاتل که به جای بقا برای تفریح انسانها را شکار میکند، این صحنه را بسیار پر تنش کرده است. رویکرد روشمند کارور به خشونت، همراه با مجموعه جمعآوری شده توسط او از اجزای صورت قربانیانش، سطحی از جنون حساب شده را ارائه کرده که قبلاً در این فرنچایز دیده نشده است.
وحشت عمیقتر میشود چراکه مورگان، با وجود داشتن یکی از بالاترین تعداد کشتار در سریال، متوجه میشود که او با حریفی روبهرو میشود که عادتهای قتل خودش را از دنیای ماقبل آخرالزمانی حفظ کرده است. همین نیز نشان میدهد که برخی از هیولاها فقط منتظر فروپاشی جامعه هستند تا آزادانه عمل کنند. صحنه ترسناک از طریق نگرش معمولی قاتل نسبت به تهدیدات هستهای و زندگی انسان ترس بیشتری را ایجاد میکند و تصویری وحشتناک از شر در حال رشد در هرج و مرج را نشان میدهد.
۱۱. حمله به کارول و اش – فصل اول سریال The Walking Dead: Daryl Dixon
دخمههای زیرزمینی پاریس به یک کابوس کلاستروفوبیک تبدیل میشوند چراکه کارول و اش در تاریکی در این سریال نسخه فرعی حول محور شخصیت دریل دیکسون با تهدیدی دیده نشده مواجه میشوند. این تونلهای باستانی که قبلاً غرق در مرگ بودند، با صداهای غرغرها و گامهای در حال نزدیک شدن، به هزارتویی از وحشت تبدیل شدند. این صحنه با انتظارات بازی میکند و از ترسناکی ذاتی این محیط تاریک بهره میبرد تا وحشت مدرن تهدید زامبیای که در سایهها کمین کرده است را ارائه کند.
سریال The Walking Dead: Daryl Dixon با به حداکثر رساندن پتانسیل ترس محیطی منحصربهفرد خودش توانسته اعتبار ترسناکی برای خودش به دست بیاورد. قدرت این صحنه در مهار آن نهفته است و نورپردازی مینیمال و طراحی استراتژیک صدا، حس خفهکنندهای از ترس ایجاد میکند که به یک رویارویی تکاندهنده منجر میشود. برخلاف بسیاری از سکانسهای اکشن در این مجموعه، این صحنه به ریشههای وحشت خالص خودش باز میگردد و ثابت میکند که گاهی اوقات آنچه در تاریکی کمین کرده است، ترسناکتر از آن چیزی است که قابل مشاهده است.
۱۰. آشکار شدن سرنوشت سوفیا – قسمت ۷ فصل دوم سریال The Walking Dead
جستجو برای دختر کارول به نام سوفیا به نتیجه ویرانگری میرسد چراکه باز شدن دربهای انبار آشکار میکند که او به زامبی تبدیل شده است. مرگ سوفیا و دلشکستگی اسلوموشن تماشای مرگ هوپ یکی از قدرتمندترین لحظات سریال است. جستجوی طولانی مدت این گروه، امید برای زنده پیدا کردن سوفیا را در مخاطبان حفظ کرده بود و آشکار شدن زامبی شدن او واقعاً دلخراش بوده است.
تماشای واکنش کاراکترها به ویژه فروپاشی کارول و عزم تلخ ریک برای انجام کاری که باید انجام شود، چیزی است که این لحظه را به وحشت واقعی تبدیل میکند. این صحنه بینندگان را مجبور میکند با این واقعیت روبهرو شوند که حتی کودکان در این سریال نیز در امان نیستند. این حرکتی جسورانه در اواسط فصل دوم سریال «مردگان متحرک» بود و نشان داد که پیدا کردن پایان خوش توهمی بیش نبوده است.
۹. ریک گلوی مردی را پاره میکند – قسمت ۱۶ فصل چهارم سریال The Walking Dead
در لحظهای که گذار ریک از یک قانونمند به یک بازمانده را نشان میدهد، راهکار دیپلماتیک جای خودش را به خشونت ذاتی در تاریکترین قتل ریک میدهد. ریک که در حالتی درمانده قرار دارد، با دریدن گلوی مهاجم خودش با دندانهایش، تمام تلاشهای یک پدر برای محافظت از فرزندش را نشان میدهد. خشونت تکاندهنده این صحنه وقتی بیشتر تأثیرگذار میشود که یک درگیری با اسلحه یا چاقو نیست بلکه نمایشی از غریزه بقای خام و حیوانی است.
مردی که زمانی متمدن بوده، اکنون در لحظهای واقعاً وحشتناک چنین وحشیگری را پذیرفته است. چهره آغشته به خون ریک نشان میدهد که برای بقا در این دنیا باید تبدیل به چیزی شد که کمتر از انسانیت است. این یک نقطه بدون بازگشت است، جایی که مرز میان انسانیت و هیولا بودن به طرز غیر قابل برگشتی برای ریک محو میشود.
۸. واکر چاه – قسمت ۴ فصل دوم سریال The Walking Dead
در اعماق چاه خانواده گرین، یک واکر پف کرده قرار دارد که یکی از وحشتناکترین صحنههای ابتدایی در فصل دوم این سریال را ارائه میکند. این موجود غرق در آب، به دام افتاده اما همچنان کشنده، گروه را مجبور میکند تا برای جلوگیری از آلودگی آب، اقدام به خارج کردن او بکنند که کاری بسیار خطرناک است. آنچه که باعث شده تا این لحظه بسیار مؤثر باشد، زمینهسازی برای آن است، آشکار شدن آهسته وضعیت وخیم واکر و تنش تلاش نافرجام نجات باعث ایجاد حسی از ترس میشود که نشان دهنده چالشهای بزرگتر در پیشرو است.
این صحنه با وحشت بدنی معده این واکر به اوج میکشد، جایی که این واکر به دو نیم تقسیم میشود و بقایای متورم آن همان منبع آبی که آنها قصد محافظت از آن را داشتند، آلوده میکند. این نمایشی از جلوههای عملی و کارهای گریم، تعهد این مجموعه برای پیش بردن مرزها با طرحهای زامبیاش را ثابت کرد و در عین حال نشان داد که چطور حتی سادهترین کارهای بقا میتوانند به مصیبتهای کابوسوار تبدیل شوند.
۷. انفجار CDC – قسمت ۶ فصل اول سریال The Walking Dead
تماشای خود تخریبی CDC یک وحشت منحصربهفرد را به همراه دارد که مرگ هر امیدی است. این تأسیسات عظیم، آخرین ستون پیشرفت علمی بشر در چند لحظه از پناهگاه به آرامگاه تبدیل میشود. شمارش معکوس تنش بسیار زیادی را ایجاد میکند و این در حالی است که کاراکترها با انتخاب غیرممکنی روبهرو میشوند، اینکه بمانند و به سرعت بمیرند یا اینکه اینجا را ترک کنند و با جهانی بدون پاسخ روبرو شوند. نابودی این ساختمان نماد مرگ حفاظت از فناوری بشریت در این دنیای جدید پر از زامبیها است.
چیزی که این صحنه را بسیار ترسناک میکند، پذیرش آرام دکتر جنر از مرگ است که نشان میدهد آگاهی از آنچه در آینده خواهد آمد، بدتر از ناآگاهی است. این انفجار یادآوری دیدنی و در عین حال غمانگیزی است که در این دنیای جدید، حتی بزرگترین دستاوردهای بشریت هیچ محافظتی در برابر آخرالزمان ندارند.
۶. صحنه آزمایش چومپر – قسمت ۵ فصل سوم سریال Fear the Walking Dead
در فصل سوم سریال «ترس از مردگان متحرک»، وحشت واقعی آزمایشهای علمی بدون محدودیتهای اخلاقی در یک آزمایشگاه موقت آشکار میشود. محیط بالینی صحنه کاملاً در تضاد با ماهیت وحشیانه آزمایشهایی است که انجام میشود چراکه محققان در مطالعه خودشان روی افراد آلوده، مرزهای ممکن و مجاز را در نظر نمیگیرند. محیط استریل تنها به تشدید وحشیگری کمک میکند و شباهتی نگرانکننده با آزمایشهای پزشکی در دنیای واقعی که بدون نظارت اخلاقی انجام میشوند را ایجاد میکند.
مستندات روشمند این آزمایشهای وحشیانه بینندگان را مجبور میکند تا با زوال اخلاقی که به موازات فساد فیزیکی واکرها است، مواجه شوند. این یک یادآوری هولناک است که تلاش بشریت برای دانش میتواند به اندازه تهدیدی که آنها سعی در درک آن دارند، هیولا گونه باشد.
۵. توضیح دکتر جنر درباره ویروس زامبی – قسمت ۶ فصل اول سریال The Walking Dead
درون دیوارهای استریل CDC، توضیحات بالینی دکتر جنر از عفونت یکی از نمادینترین سکانسهای سریال اصلی است. از طریق تصاویر پزشکی دقیق، بینندگان شاهد تبدیل وحشتناک انسان به واکر در سطح میکروسکوپی هستند. توضیح سرد و علمی که چطور ویروس مردگان متحرک باعث مرگ مغز و زنده شدن دوباره آن میشود، هر گونه تصور عاشقانه در مورد مردگان را از بین میبرد و واقعیت وحشیانه یک فرآیند بیولوژیکی غیرقابل توقف را جایگزین آن میکند.
هنوز این صحنه زمانی دلهرهآورتر میشود که دکتر جنر آشکار میکند که سوژه داخل ویدیو همسرش است و هیچ درمانی برای این بیماری وجود ندارد و همین نیز نشان میدهد که آنچه در انتظار بازماندگان است، ممکن است از مرگ نیز بدتر باشد. این صحنه نشان دهنده یک تغییر اساسی در درون مایه سریال است و ترس وجودی در مورد آینده بشریت را جایگزین امید میکند. محیط بالینی این صحنه تأکید میکند که حتی پیشرفتهترین مؤسسات علمی ما در برابر این تهدید ناتوان هستند.
۴. اسیر شدن گروه توسط نیگان – قسمت ۱۶ فصل ششم سریال The Walking Dead
این قسمت یکی از کاریزماتیکترین شخصیتهای شرور تلویزیون و فرنچایز مردگان متحرک یعنی نیگان را معرفی میکند، شخصیتی که وحشت بیسابقهای را رقم میزند و گروه ریک متوجه میشوند که در دام آنها گرفتار شدند. تنش با هر راه فرار شکست خورده افزایش پیدا میکند و در صحنهای به اوج میرسد که ناتوانی مطلق را نشان میدهد و قهرمانان داستان مجبور میشوند تا با نوع جدیدی از تهدیدی که قبلاً ندیدند، مواجه شوند. ورود نمادین نیگان همراه با لوسیل او، توانست او را بهعنوان شخصیت شروری معرفی کند که قدرت شکنجه روانی را متوجه میشود.
این صحنه به ویژه ترسناک است چراکه تمام اختیارات را از شخصیتهایی که از خطرات بیشماری جان سالم به در بردهاند، میگیرد و آنها را به تماشاگرانی درمانده تبدیل میکند. شخصیت جذاب و در عین حال دیوانه نیگان لایهای دیگر از وحشت را به این اثر اضافه میکند و نگرش غیر عادی او نسبت به خشونت و مرگ نشان از مردی دارد که ظلم را به سرگرمی تبدیل کرده است. پایان تعلیق آمیز نیز باعث میشود تا بینندگان مانند شخصیتها از اتفاقات بعدی بیم داشته باشند.
۳. تله پایانه – قسمت ۱۶ فصل چهارم سریال The Walking Dead
کشف ماهیت واقعی پایانه توسط گروه ریک، وحشت جدیدی را رقم میزند. آنچه که در ابتدا یک پناهگاه به نظر میرسید، خودش را به یک تله به دقت سازماندهی شده تبدیل میکند که در آن، واگنهای راهآهن بهعنوان آغل انسانها عمل میکنند و این در حالی است که برخی از بهترین شخصیتهای سریال در انتظار کشته شدن به صف میشوند. رویکرد روشمند و تقریباً خط مونتاژ آدمخواری در اینجا، فضای نگرانکننده و منحصربهفردی را ایجاد کرده و نشان میدهد که کل این جامعه این کار غیرقابل تصور را عادی سازی کردند.
سطح افتضاح کارایی بالینی در علائم خوشامدگویی جعلی، انبوهی از وسایل شخصی دزدیده شده و طبقه قتل به دقت سازماندهی شده، همگی به سطحی از سازماندهی اشاره دارند که باعث میشوند وحشت حتی عمیقتر نیز شود. این آدمخواری برای بقا و ناشی از ناامیدی نیست بلکه یک سیستم حساب شده شکار است که انسانها را به دام تبدیل میکند و نشان دهنده ظرفیت بشریت برای صنعتی کردن شر است.
۲. خورده شدن پای باب – قسمت ۳ فصل پنجم سریال The Walking Dead
آشکارسازی آدمخواری به اوج وحشت جدیدی میرسد که در آن، شخصیت فرعی باب از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که بازماندگان پایانه در حال جشن گرفتن و خوردن پای قطع شده او هستند. شیوهای که این آدمخوارها گوشت انسان را مصرف میکنند و تلاش دارند تا اعمال خودشان را توجیه کنند، لحظهای بسیار آزاردهنده را رقم زده است. توضیح تقریباً فلسفی رهبر آنها از کارهایشان، لایهای از نفرت اضافی را به این صحنه کابوسوار اضافه کرده است.
با این حال، خنده باب این لحظه را فراتر از ارزش شوکآورش بالا میبرد چراکه او میداند که آنها گوشت آلوده او را خوردند و همین نیز جشن آنها را به لحظهای از عدالت کارما تبدیل میکند. این صحنه مانند یک مهمانی شام پیچیده از رزیدنت اویل است که با مکالمه مؤدبانه و آداب روی میز کامل شده است و همین نیز آن را بیش از پیش ناراحتکننده میکند.
۱. مرگ گلن – قسمت ۱ فصل هفتم سریال The Walking Dead
به دنبال تعلیق رخ داده در پایان فصل ششم سریال اصلی، شاید وحشیانهترین صحنه در تاریخ تلویزیون ارائه شد. مرگ گلن توسط نیگان، فراتر از دست دادن یک شخصیت محبوب بود. طرفداران در آن زمان از مرگ غیرمنتظره گلن ابراز تأسف کردند. این نشان میدهد که جهان چقدر وحشیانه شده است و انتخاب شخصیتها در این جهان میتواند عواقب شدیدی داشته باشد. آخرین کلمات گلن به مگی ماهیت گرافیکی خشونت را تشدید میکند و ویرانی عاطفیای را ایجاد میکند که با وحشت فیزیکی آشکار شده مطابقت دارد.
تعهد این صحنه به نشان دادن پیامدهای خشونت، آن را در اوج وحشت قرار میدهد. فیلمبرداری سرسختانه نیز بینندگان را وادار میکند که هر لحظه از مرگ گلن را شاهد باشند و این در حالی است که واکنش دیگر شخصیتها نیز نشان دهنده وحشت و درماندگی ما است. این صحنه از خطی عبور کرد که سریال هرگز نمیتواند از آن بازگردد و آستانه جدیدی را برای آنچه وحشت تلویزیونی میتواند به تصویر بکشد را ایجاد کرد و در عین حال نشان داد که وحشت واقعی نه تنها از عمل خشونتآمیز بلکه از تماشای ناتوان بودن ناشی میشود.
منبع: screenrant
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
ترسناک؟
منظورشون از ترسناک اون چیزی نیست که شما فکرمیکنین منظورشون ترس روانیه این ترس میتونه از دست دادن خانواده باشه، میتونه گیر کردن تو یک دوراهی و یک انتخاب اشتباه باشه و… متن اول مقاله رو بخونید متوجه میشید
نمونش قسمت ۱۶ فصل ۶ و همینطور قسمت ۱ فصل ۷ که نیگان همه رو به زانو درمیاره یک ترس روانی ایجاد میکنه فرض کنید تک تک اعضای خانوادتون رو به زانو درآوردن و قراره یک نفر این وسط قربانی بشه اما شما هیچ قدرتی ندارین که مانع اینکار بشین حتی تصورشم ترسناکه یا مجبور کردن ریک توسط نیگان برای قطع کردن دست پسرش کارل، بیشترین ترس روانی و استرس رو این قسمت ها به خود من دادن همینطور قسمت ۶ فصل ۱ زمانی که دکتر جنر مراحل زامبی شدن یک انسان رو توضیح میده با اون موزیک پس زمینه درام و مرموزش واقعا یک ترس زیرپوستی و حس غمگینی به آدم میده جا داشت قسمت ۶ فصل ۱۱ رو هم بزارن چون یک سری انسان رو نشون میده که به دلیل گرسنگی زیاد رفتار زامبی ها رو پیدا کردن و هرکی تو خونشون وارد بشه میخورنشون این قسمت سکانس های ترسناکی داشت دقیقا همون ترسی که شما میخواید
به هرحال از این مدل سکانس ها زیاد تو سریال هستن نمیشد همشون رو تو یک مقاله جا داد به طور کلی سریال واکینگ دد میخواد این منظور رو به مخاطب برسونه که تو شرایط بحرانی انسان ها تبدیل به چه هیولاهایی میشن به عنوان مثال ریکی که تو فصل ها اول سریال میگه ما انسان های زنده رو نمیکشیم تو فصل های دیگه ببینید به چی تبدیل میشه شما تو این سریال میبینین که انسان ها بدتر از زامبی ها هستن هدف سازندگان سریال هم رسوندن این پیام هستش
خوفی که در اونجایی که نیگن ریک و دوستاشو اسیر میکنه و تحقیرشون میکنه وجود داره من تو کل زندیگیم ندیدم.😰
ریک گلوی مردی را پاره می کند… 🤯
فقط ورود اولیه نیگان
✅ جوری ورود کرد که تا ابد نقش بست تو ذهن همه …
بیشتر تلخ نبودن اینا؟
همون ورود نیگان کبیر از همشون ترسناکتر بود. قشنگ استرس خالص بود. همه گروه ریک خایه کرده بودن. واقعا اندرو لینکلن که ریک باشه خیلی خوشگل ترسو تو چهرش نشون میداد از اونجا دیگه فهمیدم خیلی کارش درسته. تو بازیگری. چون تو واکینگ دد هیچ وقت تو همچین موقعیتی نبود. که بخواد ترسشو اینجوری نشون بده…
امیدوارم این سریالای فرعی تهشون بهم وصل بشن. یه فصل آخری رو بسازن.
✅ دقیقا
🟢 سریال فرعیها که فقط دریل دیکسون قشنگتر بود، اون دوتا که به شدت آبکی بودن😑
وقتی که مگی برای به دنیا اوردن بچه شکم لوری رو پاره کرد یکی از دردناکترین سکانسا بود
من شخصا لذت بردم،همیشه از لوری متنفر بودم
واییییییییییی واییییییییییی لحظه ورود نیگان و ترکوندن سر گلن و آبراهام اصلااااا.من هنوز تو شوکم که چطور همچنین شخصیت شروری در دنیای فیلم و سریال وجود داره.
بقیه شرور ها:ما به چند قسمت نیاز داریم که شرارت خودمون رو نشون بدیم😊
نیگان:ربع ساعت هم عالیه💀💀💀
گزینه ۹: ریک، جوئل میشود 😂
جوئل صد سال سیاه اونجور کاری رو نمیکنه
عجیبه جای سکانس استتار و فرار از الکساندریا توی فصل ۶ خالیه
منظورت قسمت no way out (S6E9) هست
این سریال با اختلاف بهترین سریالیه که تا حالا دیدم
ورود نیگان خیلی با ابهت بود . کلا نیگان شخصیت باحالی بود .
سریال خیلی خوب و خفنی بود ولی خب پایانش رو خراب کردن .
در صورتی که این ۲،۳ تا اسپین آف که دارن میسازن رو در یک نقطه به هم وصل کنن و فصل دوازدهم رو به عنوان پایان واقعی بسازن ( البته یه پایان قابل قبول و خفن ) ، شاید با وجود اشتباهات قبلی ، تصویر خیلی بهتری ازش توی ذهنمون بمونه .
اون صحنه ای هم که در پایانه ترمینال اسیر شدن و طرف با چوب بیسبال میزد تو سرشون و بلافاصله گلو میبرید که گوشت ادمارو ذخیره کنن خیلی تو ذهنه من مونده
قبول دارین یکی از خفن ترین،ترسناکترین،روانی ترین و وحشی ترین حالت ریک توی فصل پنجم بود
قطعا همینطوره
یه قسمت هم بود تو فصل ۱۰ که کانی و اون یارو ورجیل میرن تو یه خونه و اون خونه پر از آدم خواره که شبیه تارزان بودن ، اون قسمت هم ترسناک بود
اونکه اصن وحشتناک بود عجیبه تو این لیست نیست
مرگ گلن به قدری برام تلخ بود که حاضرم حافظه ام بعد از فصل شیش رو پاک کنم