چرا اکثر فیلمهای اقتباس بازی شکست خوردند
در سالهای اخیر صنعت سینما توانسته عناوین اقتباس بازی تحسینبرانگیز و جذابی را همچون Last of Us یا Sonic منتشر کند؛ اما سوال اینجاست که چه مسیری برای رسیدن به آثار مذکور طی شد و چرا اینقدر طول کشید تا به این نقطه برسیم؟
تمامی طرفداران جهان گیمها با این حقیقت که اکثر اقتباسهای مربوط به آن فاجعههای سینمایی تکرارنشدنی بودند، آشنایی دارند. اقتباسهای مربوط به جهان بازیها چیز جدیدی نیستند. این آثار فاجعههایی را برای طرفداران خود به ارمغان آوردند که فراموش کردن آنها سخت بود. در این مطلب میخواهیم به آثار مختلف اقتباسی که شکست خوردند و دلیل شکست آنها نگاهی دقیقتر بیاندازیم. در مقالهی حاضر سعی میکنم تا برای سوالات بیشمار مربوط به این تلاشهای سینمایی پاسخهای منطقی پیدا کنم. ۱۰ مثال مناسب برای شکستهای عظیم و تکرارنشدنی وجود دارند. پس در این ماجراجویی از میان کوههای عظیم زبالهی سینمایی با من همراه شوید تا متوجه شویم چرا شکست خوردند و چرا به تازگی موفق عمل کردهاند.
در نظر داشته باشید که ردهی اقتباسهای مذکور به شدت شکست، میزان وفاداری (یا در واقع عدم وفاداری) و بعضاً اشتباهات کوچکی که تاثیر بزرگی روی فیلم گذاشتند انتخاب میشوند. گاهی اوقات، این فیلمها از لحظهی آغاز تولید محکوم به شکست بودند و دلیل این موضوع بسیار عمیقتر از اشتباهات سینمایی است. من با این مطلب سعی دارم به منطقهای مشترک میان کاربران سینمادوست و گیمدوست ما قدم بردارم. مخصوصاً این روزها، با پیشی گرفتن صنعت گیم و سود و ارزش آن از صنعت سینما، میتوانیم انتظار ساخت سریالها و فیلمهای اقتباس بازی بیشتری داشته باشیم.
گزینه ۱۰: فیلمهای Prince of Persia: The Sands of Time و Assassin’s Creed (به کارگردانی مایک نیوئل و جاستین کورزل )
من برای توصیف این دو فیلم از یک دیالوگ در عنوان Rogue One: A Star Wars Story استفاده میکنم؛ “ما در لبهی شکوه قرار داشتیم، خیلی نزدیک بودیم.” منظور من را اشتباه متوجه نشوید، هر دوی این فیلمها شکست خوردند. این موضوع را در نظر داشته باشید که من بزرگترین طرفدار سری Assassin’s Creed هستم و با صداقت کامل میگویم که اقتباس سینمایی آن واقعاً یک شکست کامل بود. اکثر منتقدین باور داشتند که Assassin’s Creed اولین عنوان اقتباسی بود که حقیقتاً برای ساخت فیلمی وفادار به منبع تلاش کرد. نقاط ضعف و موانع اصلی این اثر بازنویسیهای متعدد و دخالت شرکتهای مختلف در پروسهی ساخت آن بود. به نظر من اگر اجازهی نویسندگی فیلمنامه به صورت کامل در دست یوبیسافت و مایکل فسبندر (که خود را بزرگترین فن سری معرفی کرده بود) خلاصه میشد، همه چیز بهتر و قدرتمندتر پیش میرفت.
اما صنعت سینما بسیار پیچیده است. کنار آمدن و از خودگذشتگی شرکتهای گیمینگ با توسعهدهندهها نیز پروسهی تولید و ساخت را سختتر میکند. در نهایت، جای دادن داستان به شدت پیچیده و طولانی سری در یک فیلم ۱۱۵ دقیقهای غیرممکن بود. حالا چند قدم به سمت عقب برمیداریم و به فیلمی دیگر نگاهی میاندازیم که منتقدین “اولین قدم درست در مسیر اقتباس از بازیها” خطاب کردند؛ Prince of Persia: The Sands of Time (2010)! اثر مذکور اولین فیلمی بود که پس از Mortal Kombat توانست تا حدودی نظر مثبت منتقدین را به خود جلب کند. این فیلم موفقیت حقیقی خود را در زمینهی فروش تجربه کرد. اگر بخواهیم دلیل و علت حقیقی شکست عنوان مذکور را نیز هدف قرار دهیم، پاسخ ساده خواهد بود. برای ساخت این اقتباس، یوبیسافت سازندهی سری PoP را مسئول نوشتن فیلمنامه کرد.
متاسفانه بخاطر قدرت کنترل دیزنی و کوچک بودن یوبیسافت در دوران تولید این اثر بزرگترین فاجعهی فیلم نیز به حقیقت پیوست. جوردن مکنر (خالق سری Prince of Persia) اخراج شد و جفری نکمانوف را به عنوان جایگزین او انتخاب کردند. مشکلات بیشمار و نکات فاجعهآمیز و افتضاح این فیلم از همین جا شروع میشوند. این تغییر شاید کوچک به نظر برسد اما با مشاهدهی گروه حسنسینها (بله، نام این گروه در فیلم همین است)، ترکیب بازههای بیربط تاریخ پارس، توهین به داستان شاهنامه و بیتوجهی به داستان Prince of Persia، متوجه میشویم که نکمانوف هیچ شناختی از چیزی که تلاش به خلق آن دارد نداشته است. در نظر داشته باشید که این فیلم با وجود همهی عیب و ایرادهایش توانسته بود ۶ سال جایگاه پرفروشترین اقتباس جهان گیمینگ را به خود اختصاص دهد.
گزینه ۹: دوگانهی فیلمهای Hitman (به کارگردانی اگزیویر جنز و الکساندر باخ)
در این نقطه از مطلب دو فیلم را داریم که با وجود اقتباس از یک اثر، نتایج کاملاً متفاوتی را ارائه دادند. زمانی که حرف از سری بازیهایی میشود که قسمت بدی نداشتند، فرنچایز Hitman یکی از آنهاست. با این وجود، این سری بازی نتوانسته به موفقیتی مشابه در جهان سینما دست پیدا کند. بیاید اول به نسخهی ضعیفتر این دو فیلم نگاه کنیم؛ Hitman Agent 47! از ایفای نقش نسبتاً عجیب و بیش از حد احساساتی روپرت فرند تا ضعف او در مقابل کاراکتر هانا ویر… این فیلم طوری ساخته شده بود که به نظر میرسید قصد عصبی کردن طرفداران سری Hitman را دارد. در هنگام خلق آثار اقتباسی، در کنار ایدههای اوریجینال باید تا حد ممکن به منبع اوریجینال نیز وفادار باشید. سازندههای این اثر هیچ علاقهای به خلق عنوانی وفادار نداشتند. تنها نکتهی مثبت موجود در این فیلم، صحنههای اکشن آن است. البته کسانی که بازیهای این مجموعه را تجربه کردند میدانند که یکی از نکات اصلی گیمپلی، مخفیکاری و دوری از درگیری آزاد و گسترده است.
اولین اقتباس سینمایی از جهان Hitman در سال ۲۰۰۷ ساخته شد. تیموتی اولیفانت به بهترین شکل ممکن نقش Agent 47 را ایفا کرد. این نسخه از شخصیت به مخفیکاری باور دارد و حتی بارها لباسهای خود را نیز مانند بازیها تغییر میدهد. کاراکتر مذکور در فیلم همانند Agent 47 در جهان بازیها، از یک دختر دفاع میکند. با این تفاوت که در فیلم Hitman (2007) قهرمان اصلی داستان هیچ احساس فیزیکی از خود نشان نمیدهد. اگر به فرنچایز Hitman و دو اقتباس متفاوت آن دقت کنید، یک مانع بزرگ را مشاهده میکنید. داستان این مجموعه هیچوقت نقطهی تمرکز نبوده و آزادی عمل در به قتل رساندن هدفها تمرکز اصلی سری است. احتمالاً دلیل موفقیت بیشتر اقتباس اول، القای این حس آشنا برای بینندهها بود. متاسفانه این فیلم نیز با همان مشکلی رو به رو شد که فیلم Assassin’s Creed درگیر آن بود. تبدیل کردن داستانی عمیق که تنها کنار هم معنا پیدا میکند به یک اثر سینمایی ۹۲ دقیقهای غیرممکن است.
گزینه ۸: فیلم Need for Speed (به کارگردانی اسکات واع)
واقعاً نیازی به توضیح دادن شکست این اثر وجود دارد؟ بزرگترین جنبهی صنعت گیم و دلیل محبوبیت آن، Interactivity یا همان قابلیت کنترل و ارتباط مستقیم برقرار کردن با دنیای بازی و کاراکترهای آن است. معمولاً هیچکس هنگام تجربهی عناوینی چون Need for Speed, Gran Turismo, The Crew و بازیهای دیگر در ژانر Racing ببه داستان آنها توجه چندانی نمیکند. بیشتر اوقات هیجان تجربهی سرعتهای باورنکردنی و حرکت کردن بدون تصادف با موانع و ماشینهای دیگر است که توجه بازیکنان را به خود جلب میکند. اکثر بازیهای Racing هنگام تجربه کردن گیمپلی، صورت شخصیت اصلی داستان را نشان نمیدهند و بعضاً اجازهی خروج از وسیلهی نقلیه را نداریم. چیزی که بازیهای ژانر مسابقهای را هیجانانگیز و اعتیادآور کرده، حس آدرنالین مجازیست که در رگهای گیمرها جریان پیدا میکند.
دقیقاً بخاطر همین دلایلی که به آنها اشاره کردم است که فیلم Need for Speed شکست خورد. این عنوان تلاش کرد تا نام خود را در جهان فیلمهای ماشینی چون Fast and Furious مطرح کند. مشکل اصلی این است که بازیهای Need for Speed هیچ شباهتی به سری مذکور ندارند. منتقدین در مورد ایرادهای این فیلم متون زیادی نوشتند. عجیبترین این نقدها، ایفای نقش ضعیف و غیرعادی آرون پال است. پال همان شخصیست که در سریال Breaking Bad استعداد بازیگری خود را به نمایش گذاشت. از میان نکات منفی بیشمار این فیلم، به عهدهی شما (در جایگاه بیننده) است که کدام نکته را به عنوان دلیل اصلی سقوط آن انتخاب کنید. من به شخصه انتخاب اثری Racing و تلاش برای رقابت با یک فرنچایز معروف و نسبتاً ضعیف در عوض انجام دادن برداشت آزاد خود از داستانی با محوریت سرعت، هیجان و آدرنالین را دلیل شکست این اثر میدانم.
گزینه ۷: فرنچایز سینمایی Resident Evil (به کارگردانی پال دابلیو. اندرسون، الکساندر ویت، راسل مولکاهی، یوهانز رابرتز)
چه میتوانم راجع به این مجموعهی فاجعهآمیز بگویم که قبلاً گفته نشده است؟ پال دابلیو. اندرسون توانسته بود با کارگردانی فیلم Mortal Kombat اولین اثر موفق اقتباسی از جهان گیمینگ را خلق کند. متاسفانه با بررسی سایر اقتباسهای این کارگردان، متوجه میشویم که آن تلاش اول از سر خوششانسی موفق شده بود. داستان بازیهای Resident Evil تا قسمت ۴ خیلی حرفهای و خارقالعاده نوشته شد. این عناوین توانستند نشان دهند که ژانر وحشت زامبی میتواند داستانی فراتر از بقا داشته باشد. هیجان و لذت تجربهی جهان مرموز راکون سیتی و اسرار شرکت آمبرلا در کنار وحشتی که با مشاهدهی اولین زامبیها و پی بردن به حقیقت پنهان ماجرا در دل بازیکن ایجاد میشود توصیفناپذیر است. وفاداری کلمهای ناآشنا برای این مجموعه فیلم میباشد. از کلونهای بیشمار گرفته تا قدرتهای فرابشری که در زمان ساخت آن در بازیهای Resident Evil وجود نداشتند، کنترل کلاغها و تغییر حالت چشمها… ظاهراً اندرسون شخصیتی با قدرتهای بینهایت را برای همسر آیندهی خود خلق کرده بود.
سوال اصلی این است که “چطور میتوان یک مجموعهی هفت قسمتی در مورد Resident Evil ساخت و شخصیتهای اصلی سری (لئون، کریس، جیل و کلیر) را به کاراکترهای جانبی و فراموششدنی تبدیل کرد؟!” این بزرگترین بیاحترامی پال دابلیو. اندرسون به عنوان یک کارگردان یا نویسنده به فرنچایز RE بود. متاسفانه با گذر زمان و قسمت به قسمت شباهت این مجموعه به منبع اوریجینال کمتر و کمتر شد. تنها اشاراتی که به داستانها و جزئیات مربوط به جهان بازیها صورت میگیرند برای ایجاد کردن حس آشنایی و توهم لذتی گذرا برای طرفداران مجموعهی گیمینگ Resident Evil است. دردناکترین اتفاق زمانی افتاد که Reboot این مجموعه در سال ۲۰۲۱ معرفی شد. بسیاری از طرفداران بازیهای Resident Evil برای این عنوان جدید هیجانزده بودند. متاسفانه با گذر زمان و معرفی شدن لئون اسکات هندی همه متوجه شدند که چه فیلمی ساخته خواهد شد. Resident Evil Welcome to Raccoon City از تمامی قسمتهای قبلی وفادارتر بود. اما تصمیمات عجیب و غیرعادی که برای این اثر گرفته شد آن را به یک شکست دیگر در لیست عناوین اقتباسی گیمینگ تبدیل کرد.
گزینه ۶: فیلم Doom (به کارگردانی آندرزج بارتکوویاک)
اگر نگاهی به تاریخ بازیها بیاندازیم یکی از عناوینی که جایگاهی دست نیافتنی دارد Doom است. این گیم یک افسانه بود و هست. پدر سبک اول شخص، محبوبترین بازی دوران خود (که از ویندوز بیشتر روی کامپیوترها نصب بود)، اولین گیم سه بعدینما که بیشتر از هر عنوان دیگری نوآوری کرد، خشونتی که در کنار Mortal Kombat باعث به وجود آمدن سیستم سنی ESRB شد؛ صنعت گیم بدون جان رومرو، جان کارمک و Doom به جایگاه امروزی خود نمیرسید. تاثرگذاری این مجموعه در صنعت گیم تنها با Super Mario Bros. و شیگرو میاموتوی کبیر قابل مقایسه است. من میتوانم دو مطلب کامل دربارهی قدرت و اهمیت Doom برای بخش گیمفا بنویسم. اما داستانی احساسی و قدرتمند در لیست نکات مثبت آن قرار ندارد. داستان این مجموعه تا حدی پیش پا افتاده است که میتوانید در چند جملهی ساده، آن را کامل توصیف کنید. جهنم به پایگاه فضایی UAC حمله میکند، به زمین حمله میکند، خرگوش Doomguy (نام Doomslayer تنها پس از Soft Reboot سری به او داده شد) را به قتل میرسانند، Doomguy با نابود کردن کامل آنها انتقام میگیرد.
داستانی تا این حد معمولی، ارزش تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی را ندارد. جذابیت بازیهای این سری بسیار ساده بود. کشتن شیاطین با وسایل کشندهی ساده و پیشرفته لذتبخش است. ایفای نقش در قامت یک Space Marine روانی هیجانانگیز است. میدانید چه چیزی هیجانانگیز نیست؟ تماشای یک فیلم ۱۰۴ دقیقهای که نصف زمان خود را صرف توضیح دادن داستان، حرف زدنهای بدون توقف و جزئیات بیارزش میکند. تنها جوانب مثبت این فیلم ایفای نقش کارل اربن و صحنهی اکشن اول شخص آن بود. مطمئناً یک شیطان Pinky روی ویلچر، جایگزین کردن شیاطین با ویروسی پیشرفته از موجودی فضایی و باستانی، ایفای نقش افتضاح و دردناک دواین جانسون و تبدیل شدن او به یک هیولای تخیلی در لیست دلایل لذت بردن از فیلم Doom (2005) قرار ندارند. تماشای این فیلم به سادهترین شکل ممکن دردناک است.
گزینه ۵: Mortal Kombat Annihilation (به کارگردانی جان آرو لئونتی)
پال دابلیو. اندرسون با فیلم Mortal Kombat سال ۱۹۹۵ توانست برای سری بازی MK (که در آن دوران شخصیتهایی ساده و داستانی ناقص داشت) داستانی کامل ارائه دهد. اولین اقتباس سینمایی MK تا حدی محبوب و قدرتمند ظاهر شد که بسیاری از جوانب داستانی آن به دنیای بازیهای این مجموعه اضافه شدند. متاسفانه هیچ یک از این نکات مثبت را در فیلم Mortal Kombat Annihilation نمیتوان مشاهده کرد. قسمت دوم فیلمهای Mortal Kombat چنان فاجعهای به بار آورد که تا دههها پس از انتشار آن، هنوز به عنوان مثالی بینقص برای شکست خوردن در اقتباسهای گیمینگ استفاده میشود. مشکلات از پروسهی تولید شروع شدند. لیندن اشبی، بریدجت ویلسون و کریستوفر لمبرت حاضر به ایفای نقش در دنبالهی Mortal Kombat 1995 نبودند. داستان و دیالوگهای قسمت اول بسیار Campy بودند اما قسمت دوم مفهوم تازهای به کلمهی افتضاح بخشید.
دیالوگهایی همچون “Too bad you… Will Die.”، صحنههای مبارزهی کند و حوصله سربر و جلوههای ویژهی ارزان، بیکیفیت و کهنه (حتی با استانداردهای سال انتشار) تجربهای فراموشنشدنی برای مخاطبین خود به ارمغان آوردند. تنها کافیست به امتیازهای این اثر نگاهی کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید. امتیاز ۳.۵ از IMDB، نمرهی ۴ درصد از Rotten Tomatoes و جمع امتیاز ۱۱ درصد از سایت Metacritic وحشتناک است. اگر ذرهای به جهان Mortal Kombat و شخصیتهای آن علاقه دارید، خودتان را با تماشا نکردن Mortal Kombat Annihilation نجات دهید.
گزینه ۴: فیلم Max Payne (به کارگردانی جان مور)
بدون شک یکی از سینماییترین فرنچایزهای تاریخ گیم دوگانهی Max Payne ساختهی شرکت Remedy Entertainment است. این بازیها به عنوان ادای احترامی خارقالعاده به ژانر نوآر سینما ساخته شدند. شیوهی داستانگویی مکس و جهان تاریک و بیروحی که در بازی نمایش داده میشود، حقیقتاً خارقالعاده و به یادماندنی هستند. تمامی گیمرهایی که این بازی را تجربه کردند از عمق داستان و شخصیتپردازی این مجموعه لذت میبرند. با توجه به تمامی نکات مذکور، ساخت اقتباسی سینمایی از این سری بسیار ساده به نظر میرسد. البته با این وجود جان مور در نهایت راهی پیدا کرد که از یک شاهکار سینمایی در صنعت گیم، یک فاجعهی اقتباسی در سینما بسازد. لحظه به لحظهی فیلم Max Payne تجربهای دردناک را برای تماشاگران خود به ارمغان میآورد که هرگز فراموش نخواهند کرد.
استفاده از عناوین آشنا برای توصیف چیزهایی که هیچ شباهتی به نسخههای گیم خود ندارند تا حدودی توهینآمیز است. انتخاب مارک والبرگ برای ایفای نقش مکس پین مانند انتخاب جیمز رمار در نقش Raiden بود. والبرگ هیچ ردی از شخصیت مکس پین را در خود ندارد. توهمات کاراکترهای حاضر در فیلم پس از مصرف مواد مخدر، باورنکردنی است. تنها صحنههایی که کوچکترین شباهتی به نسخهی اوریجینال Max Payne دارند، آغاز فیلم و صحنهی غرق شدن مکس هستند. قرار دادن نام شاهکاری چون دوگانهی Max Payne در کنار فاجعهای بیرقیب مثل این فیلم باید ممنوع باشد. اکشن خارقالعادهی بازیها، داستانگویی قدرتمند و شخصیتهای جذاب؛ تمامی این موارد در فیلم مذکور وجود ندارند.
گزینه ۳: فیلم Borderlands (به کارگردانی ایلای راث)
واقعاً نمیدانم چطور ممکن است فیلمی که در سال ۲۰۲۴ از سری بازی که بیش از یک دهه بازیکنان را مجذوب خود کرده میتواند تا این حد افتضاح باشد. از استایل خارقالعادهی Cel-shaded آن گرفته تا دیالوگها و حس شوخطبعی بینقص سری، Borderlands از لحظهی انتشار قسمت اول تاکنون، قلب گیمرهای بیشماری را به دست آورده است. Handsome Jack هم توانسته بود تا نام خود را در لیست بهترین شخصیتهای منفی تاریخ گیم قرار دهد. پس چطور ممکن است فیلمی که از چنین موفقیت بینظیری ساخته شده به ۱۰ از صد در Rotten Tomatoes، ۲۶ از ۱۰۰ در Metacritic و ۴.۵ در IMDB دست پیدا کند؟! همه چیز از انتخاب بازیگران اثر مذکور شروع شد. لیلیث در جهان گیمها یک زن ۲۰ تا ۳۰ ساله است… پس تصمیم عاقلانه از نظر سازندههای فیلم Borderlands این بود که کیت بلانچت ۵۵ ساله نقش او را ایفا کند.
هیچکس در میان طرفداران سینما با جیمی لی کورتیس و شخصیتهای دوستداشتنی او مشکلی ندارد. با این وجود حقیقتاً شباهتی میان او و کاراکتر دکتر تانیس در Borderlands وجود ندارد. جک بلک و آریانا گرینبلات تنها کسانی هستند که برای نقشهای خود بینقص بودند. کوین هارت کوچکترین ردی از قدرت و ابهت رولاند را در خود نداشت. ادگار رامیرز توهینی بود به نام شخصیت اطلس. شکست این فیلم مدرکی بود برای عشق و علاقهی گیمرها به شخصیتهای محبوب خود. هیچکس از نابود شدن کاراکتر موردعلاقه خود در یک اقتباس سینمایی لذت نمیبرد. در نهایت، فیلم Borderlands اثبات کرد که حتی در سال ۲۰۲۴ نیز میتوان اقتباسی از صنعت گیم ساخت که شکستی عظیمتر از تمامی عناوین اقتباسی پیشین را تجربه کند. Last of Us اثبات کرد که وفاداری به اصل داستان گیمها غیرممکن نیست و Borderlands اثبات کرد که برخی از سازندهها همچنان میتوانند به نسخهی اوریجینال خود توهین کنند.
گزینه ۲: فیلم Super Mario Bros. سال ۱۹۹۳ (به کارگردانی راکی مورتون و آنابل جانکل)
اگر میتوانستیم عنوان بدترین اقتباس گیمینگ تاریخ را به یک اثر دهیم، فیلم Super Mario Bros. سال ۱۹۹۳ بهترین گزینه خواهد بود. این فیلم نتیجهی جمع کردن تمامی تصمیمات غلط کنار هم است. اگر لحظه به لحظهی اثر مذکور را با تمام دقت بررسی نمایید، نمیتوانید هیچ نکتهی مثبتی پیدا کنید. فیلم Super Mario Bros. در سال ۱۹۹۳ به افسانهای در صنعت سینما و گیم تبدیل شد؛ افسانهی بزرگترین شکستی که هرگز فراموش نمیشود. اگر فکر میکنید عنوان مورد نظر در زمینهای غیر از نام به نسخهی اوریجینال خود شباهت دارد، سخت در اشتباه هستید. تماشای این فیلم برای طرفداران Super Mario Bros.، دوستداران سینما و کسانی که از آثار خوب لذت میبرند، کابوسی خواهد بود که هرگز از آن بیدار نمیشوند. این فاجعه تا حدی عظیم و باورنکردنی بود که ۳۰ سال طول کشید تا شرکت Nintendo جرات ساخت اقتباسی دیگر از معروفترین شخصیت خود را به دست آورد.
آیا از جهان رنگارنگ و شخصیتهای سرگرمکننده و کودکانهی Mario لذت میبرید؟ متاسفم، هیچ یک از آنها در این اقتباس حضور ندارند. قلمروی قارچها را با یک جهان سایبرپانک که غرق قارچهای ویروسی Last of Us شده جایگزین کنید. شخصیت Yoshi دوستداشتنی را با دایناسوری وحشتناک و رئالیستیک جایگزین نمایید. شخصیت Bowser را دوست دارید؟ پس حتماً از نسخهی انسانی آن متنفر خواهید بود. حتی ماریو و لوئیجی هم هیچ شباهتی به نسخههای بازی خود ندارند. دربارهی کابوسهای متحرکی که نام گومبا روی آنها گذاشته شده هم کمتر بگویم بهتر است. اگر میخواهید ۱۰۴ دقیقه شکنجه را تجربه کنید، این فیلم گزینهی ایدهآل شماست. اگر نمیخواهید هفتهی شما خراب شود، Super Mario Bros. سال ۱۹۹۳ را تماشا نکنید.
گزینه ۱: تمامی عناوین اووه بول
روانی تنها کلمهی قابل استفاده برای توصیف اووه بول است. به کار بردن عنوان کارگردان برای توصیف این مرد، توهین به تاریخ سینماست. قبل از پرداختن به جزئیات کارنامهی کاری وحشتناک این هیولای سینمایی، در نظر داشته باشید که عنوان اقتباسی Alone in the Dark او توسط بسیاری از منتقدین بدترین فیلم ساخته شده در تاریخ خطاب میشود. در جایگاه دوم، لقب بدترین اقتباس گیمینگ تاریخ را به Super Mario Bros. سال ۱۹۹۳ دادم. با این وجود، تعداد عناوین متعدد و افتضاح اووه، جایگاه بهترین مثال ممکن برای توصیف دلیل شکست اقتباسهای صنعت گیم را به دست میآورد. شاید تصور کنید که توصیف این مرد با کلمهی روانی کمی زیادهروی باشد. به نظر شما مردی که منتقدین خود را به مسابقات بوکس دعوت میکند، سلامت روانی دارد؟ افسانهی فاجعههای بول هرگز تکرار نخواهند شد. تنها جنبهی عجیب این موضوع، انتخاب شدن اووه برای مدیریت پروژههای متعدد توسط شرکتهای مختلف بود.
عناوین House of the Dead, Alone in the Dark, BloodRayne, Postal و Far Cry (با مدیریت Crytek) توسط این انسان عجیب مدیریت شده بودند. هیچ یک از این آثار ارزش تماشا کردن را ندارند. فقط سوال این است که چرا پس از خلق یکی از بدترین آثار تاریخ سینما، به نام House of the Dead، اووه توانست مسئولیت مدیریت ۴ عنوان دیگر را نیز به عهده بگیرد؟ بول تا حدی افتضاح بوده که مایکل بی در مقابل او یک نابغهی تکرارنشدنی است. در جایگاه یک، ما متوجه بزرگترین اشتباه پروسهی ساخت اقتباسهای گیمینگ میشویم؛ انتخاب افراد بیلیاقت و بیاستعداد برای مدیریت یا شراکت در پروسهی ساخت آثار اقتباسی مذکور.
منبع: گیمفا
پر بحثترینها
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- ناراحتی کارگردان Black Myth: Wukong بابت نبردن جایزه بهترین بازی سال
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- گپفا ۲۵؛ تریلرهای مورد علاقه شما از مراسم The Game Awards 2024
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
نظرات
مهم ترین دلیل : بعضی گیما مثل ماریو و دووم داستان خلصی ندارن
می دونی چراااااااااااااااااا
چون اینا ماهیت اون بازی رو درک نمی کنن و به اشتباه میسازن
بنظرم در حق Resident Evil نا حقی شد درسته باید شبیه بازی باشه ولی همه میدونن هیچ سریال بازی نمیتونی کپی کرد انگشت شمار پیدا میشه شاهکار دربیاد مثل فالآوت یا لست
(چرا اکثر فیلمهای اقتباس بازی شکست خوردند)
دلیلش واضحه چون نمیشه یک بازی بالای حداقل ۲۰ ساعته رو تو یک فیلم دو ساعته گنجوند مخصوصا فرنچایزهارو که چند تا نسخه هستن مثلا با کدوم عقلی اومدن از اساسین کرید فیلم ساختن در صورتی که نیازمند یک سریال چند فصلس یا رزیدنت اویل رو که این همه کاراکتر داره ازش چندتا فیلم ساختن که شخصیت های اصلی این سری جزو شخصیت های مکمل و فرعی هستن تا شخصیت اصلی از فیلم های رزیدنت اویل من فقط فیلم اول و دوم رو دوست داشتم مخصوصا فیلم دوم که جیل، کارلوس و نمسیس بودن که بهتر بهشون پرداخته شد ولی فیلم های بعد کریس، کلر، لیان که انگار جزو سیاهی لشگر بودن مخصوصا این فیلم فاجعه آخری که انگار به جای بازیگر چندتا کاسپلی آورده بودن و جیل رو هم سیاه پوست کرده بودن 🤦
به نظرم من از بازی ها فقط باید سریال بسازن چون نتیجه رو داریم میبینیم دیگه که چقدر این کار موفقیت آمیز بوده لست، فالوت، آرکین، ویچر و… 🤷
سریال ویچر از روی کتابهاش ساختن نه گیمهاش.
به شخصه از فیلم نیدفوراسپید لذت بردم و سریال هیلو هم جا داشت توی این لیست قرار بگیره
چون واقعا جذاب نبود و بعد دو قسمت رهاش کردم
امیدوارم اقتباس های بعدی که قراره ساخته بشن ، آثار خوبی باشن
در کل Prince of Persia: The Sands of Time همچین هم شکست نخورد و اتفاقا خیلی خوب فروش کرد . یادمه اون موقع میگفتند پردرآمدترین اقتباس یک فیلم از روی بازیهای ویدیویی بود تو زمان خودش
🟢 فقط حیف داستان زیبای بازی Max Payne
✅ که یه فیلم یا یه سریال درخور عالی نداره 😔
فقط گزینه یک😂😂😂
حقیقتا نید فور اسپید خوب بوود فیلمش ، خیلی شبیه به need for speed the Run بوود .
من خودم ۴ بار فیلم های resident evil رو دیدم و واقعا قشنگ بودن شاید چون فقط نسخه ۴ بازی رو پلی دادم واسه من قشنگ بود شاهزاده ایرانی هم بد نبود
Doom هم معمولی بود بقیه هم که ندیدم ولی نباید resident evil داخل این لیست باشه فیلم های خوبین خدایی اگر بازی هارا در نظر نگیریم
به نظرم دوران تفتیش عقاید اسپانیای فیلم ASSASSIN’S CREED ارزش یه نسخه بازی های سری رو داره