بهترین قسمتهای سریال Criminal Minds بر اساس پروندههای واقعی
برخی از بهترین قسمتهای سریال Criminal Minds بر اساس پروندههای واقعی هستند که جذابیت آنها را دوچندان میکند.
برخی از قسمتهای سریال «ذهنهای جنایتکار» بر اساس پروندههای واقعی ساخته شدند و همین نیز باعث شده تا این سریال برخی از آزاردهندهترین جنایات را در یک سریال درام پلیسی هفتگی داشته باشد. این سریال روی واحد تحلیل رفتار (BAU) سازمان افبیآی و همچنین سوژههای ناشناسی متمرکز است که دنبال میکنند. قاتلهای سریالی به نمایش درآمده در این سریال اغلب به طرز باورنکردنی تاریک و خطرناک هستند و اعمال شوم آنها نیز بر اساس پروندههای واقعی ساخته شدهاند. از نامهای بدنامی همچون قاتل زودیاک تا موارد مبهمتری مانند قاتل لیپستیک در دهه چهل میلادی، سریال «ذهنهای جنایتکار» اغلب اوقات برای الهام گرفتن به جنایات واقعی روی آورده است.
در حالی که سریال «ذهنهای جنایتکار» در سال ۲۰۲۰ میلادی پس از پانزدهمین فصل به پایان رسید اما سرویس آنلاین پارامونت پلاس این سریال را با ریبوت Criminal Minds: Evolution بازگرداند. همانند سریال اصلی، این سریال تازه نیز از جنایات واقعی برای داستانهای خودش الهام گرفته است. در حالی سوژههای ناشناس در سریال «ذهنهای جنایتکار» همگی ساختگی هستند اما بسیاری از شرایط و جنایتها بر اساس افراد واقعی و رویدادهای حقیقی ساخته شدند.
۲۵. قسمت ۶ فصل دوم – JJ
این قسمت خاص اغلب اوقات بهعنوان قسمتی شناخته میشود که منجر به خروج جی جی از تیم شد، اگرچه خروج وی کوتاه بود ولی در عین حال، پروندهای پیرامون گم شدن یک زن جوان را نشان داد. این دختر نوجوان در تعطیلاتی در ساحل بوده که برای سه روز ناپدید شده و آخرین بار نیز او زنده به همراه دو مرد جوان دیده شده که ادعا کردند او را به هتلش بردند.
اگر مواردی از این داستان آشنا به نظر میرسد، به خاطر این است که این تقریباً مشابه ناپدید شدن ناتالی هالووی است. در پرونده هالووی، او در تعطیلاتی در خارج از کشور ناپدید شد اما در این سریال، این زن جوان در تعطیلات در داخل آمریکا ناپدید شده است. در هر دو پرونده، جسدی وجود ندارد اما دو مظنون هستند که نیروی پلیس محلی مطمئن است که مرتکب این جنایت شدهاند اما نمیتوان آن را ثابت کرد.
با این حال، درسریال «ذهنهای جنایتکار» یک پیچش وجود دارد و این پرونده به جای یک پرونده قتل یک پرونده افراد مفقود باقی مانده است. در حالی که اظهارات شاهدان و اعترافات کتبی جوران ون در اسلوت حدود ۲۰ سال پس از ناپدید شدن هالووی وجود داشته اما جسد وی هرگز پیدا نشد. زن جوان مفقود شده در سریال نیز در نهایت زنده پیدا میشود و پایان خوشی برای خانوادهاش رقم میخورد.
۲۴. قسمت ۵ فصل پنجم – Cradle To Grave
فیلیپ و نانسی گاریدو زوجی متأهل در دنیای واقعی هستند که جیس دوگارد ۱۱ ساله را در مسیرش در راه مدرسه میربایند و سپس او را در خانهشان برای بیش از یک دهه نگه میدارند تا اینکه دستگیر میشوند. دوگارد مورد تجاوز قرار گرفته و چندین فرزند به دنیا آورده است. در حالی که گاریدوها از فرزندان پسر به دنیا آمده خلاص میشدند اما اجازه میدادند تا او دخترانش را نزد خودش نگه دارد.
داستان دوگارد الهامبخش چندین قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» بوده است که شامل قسمت Mosley Lane است که در آن، زوجی متأهل بارها و بارها بچههای جوان را میربایند. یکی از این قسمتها که بیشتر به داستان دوگارد نزدیک است، قسمت Cradle To Grave نام دارد.
این قسمت داستان زوجی متأهل را دنبال میکند که یک مرد مسلط و یک زن مطیع هستند و زن سفیدپوست و جوانی را میربایند و سپس شوهر بارها به وی تجاوز میکند. وقتی که او دختر به دنیا میآورد، نوزاد دور انداخته میشود اما این زن و شوهر، پسران را نگه میدارند. در حالی که در داستانی واقعی دوگارد در نهایت نجات پیدا میکند اما این قسمت با کشته شدن یکی از زنان جوان ربوده شده شروع میشود، درست پس از اینکه زایمانش را انجام داده بود. کاملاً مشخص است که نویسندگان برای این قسمت از چه پرونده واقعی الهام گرفتند.
۲۳. قسمت ۸ فصل ششم – Reflection Of Desire
اد جین الهامبخش بسیاری از فیلمهای ترسناک بوده است. مردی که توسط مادر سلطهگرش کنترل میشد و پس از مرگ مادرش نیز جسد وی را در خانهاش نگه داشت. او همچنین زنان جوان را میکشت و مثله میکرد. داستان او الهامبخش نویسندگان سریال برای خلق شخصیتهای شرور خیالی و همچنین فیلمهایی همچون Psycho و The Texas Chainsaw Massacre شده است.
در سریال «ذهنهای جنایتکار» مردی که به لقب هیل ریپر شناخته میشود، در واقع از نورمن بیتس از فیلم «روانی» الهام گرفته است و به آن داستان نیز اشاره میکند. رت والدن جسد مادرش را در خانهاش نگه میدارد و همچنین تکههایی از بدن زنانی که میکشد را میبرد تا از آنها استفاده کند.
این قسمت به یک داستان تخیلی دیگر در بلوار سانست نیز اشاره دارد. صحنههای پایانی رت والدن ادای احترامی به فیلمی است که در آن، یک بازیگر زن شخصی را میکشد و سپس بر این باور است که پلیس که در حال آمدن برای دستگیری او است، یک گروه فیلمبرداری است. رت والدن نیز هنگام بازداشت شدن خودش حس راه رفتن روی فرش قرمز را داشت.
۲۲. قسمت ۹ فصل چهاردهم – Broken Wing
در این قسمت خاص، تیم در حال بررسی تعداد مشکوکی اوردوز در یک مرکز توانبخشی است. این قسمت حول محور مکانی است که از بیماران پول میگیرد اما در عین حال، بهعنوان سوژه ناشناس خودش نیز حول محور فردی ملقب به «فرشته مرگ» است.
فرشتگان مرگ نوع خاصی از قاتل هستند که باور دارند برای قربانیان خودشان رحمت به ارمغان میآورند و کسانی را میکشند که در حال حاضر از پریشانی و مشکلی رنج میبرند. در این مورد، با توجه به اینکه قاتل باعث مصرف بیش از حد مواد و مسمومیت قربانیان خودش میشود، احتمالاً او از دونالد هاروی الهام گرفته شده است، کسی که چند بار در این سریال نامش برده میشود.
اگرچه هاروی قربانیانش را در خارج از محل کار خودش میکشد اما قربانیان اصلی او در بیمارستانهایی کشته شدند که او در آنجا کار میکرد. او اغلب افراد مسن یا بیمار لاعلاج را هدف قرار میداد و اکسیژن آنها را خاموش میکرد یا اینکه به آنها سم تزریق میکرد. او به قتل ۲۸ نفر محکوم شد اما احتمالاً تعداد آنها بیشتر است.
۲۱. قسمت ۲۱ – فصل چهارم – A Shade Of Grey
این قسمت از سریال یکی از جوانترین قاتلان کل سریال را به نمایش میگذارد. پسر جوانی که به خاطر برداشتن اسباب بازیهایش توسط برادر کوچکش از او عصبانی بوده و او را میکشد. در طول این قسمت، تصور میشود که پسر توسط فردی خارج از خانواده ربوده شده تا اینکه در نهایت فاش میشود که والدین مرگ را پنهان کردند چراکه معتقد بودند پسرشان نمیدانسته در حال انجام چه کاری است.
رویدادهای این قسمت از سریال با برخی از تئوریهای مربوط به تحقیقات جان بنت رمزی مطابقت دارد. در حالی که در ابتدا ناپدید شدن این دختر کوچک گزارش شده بود اما در نهایت، جسدش در خانه او پیدا شد. صحنه جنایت توسط مجریان قانون، همسایهها، دوستان و گزارشگران به هم خورد و محیطی آشفته را ایجاد کرد و باعث شد تا شواهد و مدارک به خطر بیفتند. قتل او هنوز حل نشده اما یک نظریه وجود دارد که برادر بزرگتر وی ممکن است او را به طور تصادفی کشته باشد. با این حال، هرگز با او بهعنوان یک مظنون برخورد نشد.
۲۰. قسمت ۴ فصل سوم – Children of the Dark
این قسمت کاوشی تاریک از آسیبهای روانشناختی را ارائه میدهد که به چنین اعمال وحشتناکی دامن میزنند. در حالی که این قسمت به صورت مستقیم به منبع الهامش اشاره نکرده اما رویدادهای این قسمت از یکی از بدنامترین قاتلان سریالی یعنی لئونارد لیک و چارلز نک الهام گرفته است. این قسمت داستان دو نفر به نامهای گری و اروین رابلز را دنبال میکند که به خانههایی در حومه شهر نفوذ میکنند، والدین را میکشند و بچهها را زنده نگه میدارند. درست همانند قاتلان اصلی، برادران رابلز یک تیم قاتل سریالی، نابودگر خانواده و دزد بودند.
پرونده واقعی و داستان سریال شباهت بسیار زیادی به هم دارند، خصوصاً اینکه هر دوی آنها قبلاً توسط پدر و مادر خودشان مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. علاوه بر این، آنها همیشه هویت قربانی خودشان را به سرقت میبردند تا اینکه در نهایت دستگیر شدند.
۱۹. قسمت ۳ فصل دوم – The Perfect Storm
این قسمت از سریال با الهام از پل برناردو و کارلا هومولکا ملقب به قاتلان کن و باربی ساخته شده و داستانی بسیار دلخراش و تکاندهنده است. سوژههای این قسمت سریال یعنی امبر و ریچارد کاناردو شباهت بسیار زیادی به شخصیتهای واقعی برناردو و هومولکا دارند. هر دوی آنها زوج قاتل سریالی، متجاوز و رباینده هستند که زنان را هدف قرار میدادند و با ترفند درخواست برای آدرس آنها را میربودند. همانند قاتلین واقعی، قاتلین سریال نیز قبل از خفه کردن قربانیان و رها کردن بدن برهنه آنها در مکانهای مناسب، اعمال شنیع تجاوز را ضبط میکردند.
شخصیت امبر کاناردو یکی از به یاد ماندنیترین سوژههای سریال «ذهنهای جنایتکار» به شمار میرود که نقشی حیلهگرانه دارد و از جذابیت خودش برای جذب قربانیان ناآگاه استفاده میکند و این در حالی است که در حین حمله، ریچارد فردی مهاجم بوده است. تیم تحقیقکننده فیلمهای تکاندهندهای را پیدا میکنند که عذاب قربانیان را نشان میدهند. این قسمت همچنین به گذشته پردردسر امبر میپردازد و تاریخچهای از آسیبی که او را به یک قاتل تبدیل کرده را به نمایش میگذارد. شخصیت امبر و ریچارد به خوبی نشان دهنده رابطه میان فردی سلطهگر و فردی مطیع است.
۱۸. قسمت ۷ فصل نهم – The Boys of Sudworth Place
این قسمت داستانی دلخراش و الهام گرفته شده از جنایتهای جری ساندوسکی را ارائه میدهد. شخصیت گلن وستبروک شباهت بسیار زیادی به جری ساندوسکی دارد و هر دوی آنها افراد برجسته، متأهل و دارای فرزند و مشغول کار در مراکز جوانان بودند. شخصیت عمومی آنها رفتار شوم آنها را پنهان میکرد چراکه هر دو پدوفیلی بودند که پسران را در این مراکز مورد هدف قرار میدادند. آنها قبل از آزار و اذیت مکرر پسران، از تاکتیکهای نظافت کودکان استفاده میکردند تا به آنها دست درازی کنند. در این قسمت، تیم تحقیق در حال بررسی جنایات فجیع وستبروک است.
او علیرغم مواجه شدن با اتهامات، بیگناهی خودش را حفظ و هر گونه تخلف را انکار کرد. ظاهر محترمانه او باعث شد که جنایات او بیش از یک دهه کشف نشده باقی بماند. تیم تحقیق سرانجام میزان سوءاستفاده وستبروک را آشکار میکند و نشان میدهد که چطور او اعتماد کودکان سوء استفاده کرده و از آنها بهره برده است. این قسمت یادآوری هولناک از شرارتی است که میتواند در پشت یک ظاهر جذاب پنهان شود و تأثیر مخرب این افراد روی قربانیان را نشان میدهد.
۱۷. قسمت ۷ فصل هفتم – There’s No Place Like Home
در این قسمت، تیم با سوژهای به نام جیمز هیثریج مواجه هستند، کسی که ظاهراً بر اساس قاتل واقعی جفر دامر است، قاتلی که به صورت مستقیم در این قسمت نیز نامش برده میشود. هر دوی این قاتل واقعی و قاتل خیالی، از طیف مشابهی از قربانیان سوءاستفاده کردند. هیثریج قربانیان خودش را با وعدههای مختلف به داخل ماشین ون خودش میکشاند، دقیقاً مانند دامر که آنها را به آپارتمان خودش جذب میکرد و سپس با ریختن آرامشبخش در داخل نوشیدنیهایشان، آنها را ناتوان میکرد.
هیثریج پس از قتل قربانیان خودش، بدن آنها را تکه تکه میکرد و بخشهایی از بدن را بهعنوان غنائم نگه میداشت که بسیار شبیه به رویکرد جفری دامر است. علاوه بر این، هیثریچ توسط فردی در همان نزدیکی محل زندگیاش مورد دست درازی قرار گرفته و همین نیز میتواند بازتابی از همین اتفاق برای جفری دامر باشد. تیم تحقیق به سرعت تلاش میکند تا جلوی هیتریج را بگیرد، آن هم قبل از اینکه او جان افراد بیشتری را بگیرد و همین نیز ریشههای تاریک رفتار او را نشان میدهد.
۱۶. قسمت ۵ فصل سوم – Seven Seconds
در این قسمت، تیم تحقیق به سرعت در تلاش است تا بتواند دختر جوانی به نام کتی جیکوبز را پیدا کند، کسی که در حین یک گردهمایی خانوادگی در مرکز خرید ناپدید شده است. تحقیقات نشان میدهد که ریچارد جیکوبز کتی را ربوده و قصد داشته تا او را بکشد تا از شناساییاش جلوگیری کند. همسرش یعنی لیندا جیکوبز نیز همدست او بوده و به پنهان کردن این جنایت کمک کرده است. این قسمت از پرونده واقعی ریچارد آلن دیویس، آدمربا و قاتل پولی کلاس ۱۲ ساله الهام گرفته است.
در این قسمت، دکتر رید در نهایت مستقیماً به ریچارد آلن دیویس اشاره میکند و این نکته را میگوید که چطور او کلاس را کشت تا از شناسایی خودش جلوگیری کند. هر دو نفر ربایندگان پدوفیلی بودند که دختران جوان را هدف قرار میدادند و همدستان زن داشتند که به پنهان کردن جنایات آنها کمک میکردند. این قسمت شباهتهای دلخراشی بین شخصیت خیالی و قاتل واقعی دارد و نشان میدهد که چطور فریب و کنترل میتواند پویایی خانواده را مخدوش کند و به نتایج ویرانگری تبدیل شود.
۱۵. قسمت ۱۱ فصل اول – Blood Hungry
این قسمتی عالی از سریال «ذهنهای جنایتکار» به شمار میرود که بر اساس پروندهای واقعی است و داستان تیم را نشان میدهد که در حال تعقیب قاتلی هستند که اعضای قربانیانش را میخورد، عملی شوم که از پرونده واقعی ریچارد چیس الهام گرفته شده است. ریچارد چیس در دهه ۱۹۷۰ میلادی در کالیفرنیا چندین نفر را ظرف یک ماه کشت، خون آنها را نوشید و جسد آنها را خورد. او بهعنوان خونآشام ساکرامنتو شهرت پیدا کرد و یک آدمخوار و مردهدوست بود که قبل از دستگیریاش شش نفر را کشت.
قاتل سریالی ریچارد چیس از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۸ مشغول فعالیت بود و در سال ۱۹۸۰ میلادی و مدتی کوتاه پس از دستگیری جان خودش را گرفت. این قسمت از سریال تمام جزئیات وحشتناک این پرونده واقعی نمیپردازد اما از آن الهام میگیرد. در این قسمت، شخصیت ادی میس قاتل واقعی ریچارد چیس را منبع الهام خودش برای قتل میداند و همانند چیس نیز او اقدام به خودکشی کرد اما در سریال، تیم تحقیق توانستند جلوی او را بگیرند.
۱۴. قسمت ۱۱ فصل ششم – ۲۵ To Life
یکی تراژیکترین پروندههایی که الهامبخش این قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» بوده، پرونده جفری مکدونالد است. در زندگی واقع، جفری مکدونالد یک پزشک و کاپیتان ارتش آمریکا بوده که به کشتن همسر باردارش و دو دخترش در سال ۱۹۷۰ میلادی متهم شد. او اعلام بیگناهی کرد و مدعی شد که چهار مرد وارد خانه شده و خانواده او را به قتل رساندند. او هنوز در مؤسسه اصلاحی فدرال در کامبرلند مریلند زندانی است.
دو قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» بر اساس پرونده واقعی جفری مکدونالد بودند. در قسمت ۱۱ فصل ششم، تیم تحقیق از مردی بازجویی میکنند که به کشتن همسر و دخترش محکوم شده اما ادعا دارد که بیگناه است و فردی به نام دونالد ساندرسون به خانهاش آمده و خانوادهاش را کشته است. جفری مکدونالد الهامبخش شخصیت دونالد ساندرسون بود. تفاوت در اینجا است که افبیآی بیگناهی او را در این قسمت ثابت کرد و نشان داد که او حقیقت را میگوید.
۱۳. قسمت ۱۴ فصل یازدهم – Hostage
قسمت ۱۴ از فصل یازدهم سریال «ذهنهای جنایتکار» به طرز وحشتناکی شبیه به پرونده واقعی آریل کاسترو است که چندین زن را ربوده و آنها را اسیر نگه داشته است. کاسترو سه زن را تقریباً ده سال اسیر کرد و آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار داد و چندین بار به آنها تجاوز کرد. یک زن زایمان کرد و دیگران نیز دچار سقط جنین شدند. او آنها را از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۳ زندانی نگه داشت تا اینکه یکی از آنها به همراه دخترش فرار کرد و خودش را به پلیس رساند. یک ماه پس از حکم حبس ابدش نیز کاسترو بر اثر خودکشی درگذشت.
کاسترو روی پنج قسمت این سریال تأثیر گذاشته است. این قسمتهای سریال «ذهنهای جنایتکار» بر اساس موارد واقعی ساخته شدند و جزئیات وحشتناکی را به تصویر میکشند که شبیه به آنچه است که در واقعیت رخ داده است. نزدیکترین قسمت شبیه به رویدادهای واقعی نیز قسمت ۱۴ در فصل یازدهم است که در آن، مایکل کلارک تامپسون شباهت زیادی به کاسترو داشت که شامل ربودن سه دختر و دستگیریاش به لطف فرار یکی از دختران بود.
۱۲. قسمت ۲۰ فصل هفتم – The Company
این قسمت بر اساس ربوده شدن کالین استن توسط زوجی به نام کامرون و جنیس هوکر ساخته شده است. این زوج، کالین را هر روز به مدت ۲۳ ساعت در بند نگه داشتند و در مدت یک ساعتی که به او اجازه خروج داده میشد، او را مورد آزار جنسی قرار میدادند. این زوج و شوهر، کالین را متقاعد میکنند که اگر به برده آنها تبدیل نشود، سازمانی شیطانی به نام The Company او و خانوادهاش را شکنجه خواهد کرد.
این قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» به خوبی بازتابی از پرونده واقعی است اما یک تفاوت مهم دارد. در سریال، سازمان The Company بهعنوان یک سازمان واقعی به تصویر کشیده میشود که البته آدمربایان اطلاعات زیادی درباره آن ندارند. سوژه پرونده یعنی مالکوم فورد از همین ترفند استفاده میکند تا اسیر خودش را مطیع نگه دارد. علاوه بر این قسمت از سریال، پرونده واقعی این آدمربایان سوژه دو فیلم The Poughkeepsie Tapes محصول سال ۲۰۰۷ و فیلم Girl in the Box on Lifetime محصول سال ۲۰۱۶ بوده است.
۱۱. قسمت ۱۵ فصل دوازدهم – Alpha Male
همه قسمتهای سریال «ذهنهای جنایتکار» که بر اساس واقعیت هستند، از قاتلین سریالی الهام گرفته نمیشوند. قسمت ۱۵ از فصل دوازدهم سریال بر اساس پرونده قاتلی به نام الیوت راجر است که شش نفر را میکشد و ۱۴ نفر دیگر را در سانتا باربارا در کالیفرنیا زخمی میکند.
الیوت راجر این کار خودش را بهعنوان روز قصاص معرفی کرده و آن را در ویدیویی در فضای مجازی منتشر کرد. این جوان ۲۲ ساله قبل از اینکه جان خودش را بگیرد، با تیراندازی، چاقو و حمله به قربانیانش با ماشین، این کشتار خودش را انجام داد. راجر ناتوانی در پیدا کردن زوج مناسب برای خودش را انگیزه این کار اعلام کرده، عملی که بهعنوان قتلهای جزیره ویستا معروف است.
این قسمت از سریال داستان سوژهای را دنبال میکند که با پرتاب اسید به چندین زن حملات زنستیزانهای را انجام میدهد چراکه درباره نداشتن رابطه و تنها بودن ناراحت است. تیم تحقیقات در حین جستجو به نام الیوت راجر اشاره میکند و کاملاً مشخص است که او منبع الهامی برای شخصیت آلن کرافورد در این قسمت بوده است.
۱۰. قسمت ۲۲ فصل چهارم – The Big Wheel
فصل چهارم سریال «ذهنهای جنایتکار» در قسمت ۲۲ خودش یک قاتل زنجیرهای را نشان میدهد که ویدیویی را با پیامی پنهان به تیم تحقیق میفرستد و از آنها میخواهد تا جلوی او را بگیرند تا مرتکب قتل دیگری نشود. این شخص نیز وینسنت رولینگز نام دارد، مردی که در کودکی شاهد قتل مادرش توسط پدرش بوده است و اکنون نیز زنانی که شبیه به مادرش باشند را میکشد. او بر اساس قاتلی واقعی به نام قاتل رژ لب یا قاتل لیپاستیک است که در دهه ۱۹۴۰ میلادی سه زن را به قتل رساند.
قاتل واقعی رژلب ویلیام هیرنز نام داشت که در سال ۱۹۴۶ فعال بود. برخلاف قاتل معرفی شده در این سریال، ویلیام هیرنز بعداً اعتراف به گناه خودش را پس گرفت و ادعا کرد که هرگز کسی را نکشته است. با این وجود، او ۶۵ سال در زندانی در ایلینویز زندانی بود تا اینکه از دنیا رفت.
۹. قسمت ۱۸ فصل چهارم – Omnivore
یکی از ترسناکترین قاتلان در سریال «ذهنهای جنایتکار» شخصیت جورج فویت است که طرفداران او را به خاطر خط داستانی طولانیاش بهعنوان بوستون ریپر میشناسند. او قاتلی زنجیرهای بود که پدر و مادرش را به قتل رساند و سپس چندین قربانی دیگر در طول دهه ۱۹۸۰ میلادی داشت. این شخصیت بر اساس قاتل زودیاک ساخته شده که همچنان یکی از پروندههای حل نشده باقی مانده است.
البته مهمترین تفاوت میان شخصیت خیالی بوستون ریپر در سریال و قاتل واقعی زودیاک این است که دومی هرگز دستگیر نشد. تا به امروز، هیچ کس نمیداند که قاتل زودیاک کیست اگرچه نظریههای زیادی در مورد هویت او وجود دارد. سریال «ذهنهای جنایتکار» تنها اثری نیست که از قاتل زودیاک الهام گرفته است چراکه آثار زیادی بر اساس این فرد ساخته شده که یکی از بدنامترین قاتلان زنجیرهای دستگیر نشده در تاریخ است.
۸. قسمت ۱۴ فصل اول – Riding The Lightning
یکی از بهترین قسمتهای سریال «ذهنهای جنایتکار» بر اساس پرونده واقعی در فصل اول رقم خورد. این قسمت داستان تیم تحقیق را دنبال میکند که به زندان میرود تا با یک زوج قاتل زنجیرهای مصاحبه کنند که در حال آماده شدن برای اعدام هستند. با این حال، چیزی که این قسمت را بسیار جالب و جذاب کرده، این است که زن بیگناه است اما برای محافظت از فرزندش تصمیم گرفت تا اعدام شود.
این قسمت بر اساس پروندهای واقعی از بریتانیا است که از داستان فرد و رز وست الهام گرفته است. این زوج چندین دختر جوان بریتانیایی را به قتل رساندند. فِرد گناهکار شناخته شد و در زندان درگذشت اما ادعا کرد که او تنها عمل کرده است. با این وجود، رز نیز به حبس ابد محکوم شد.
مهمترین تفاوت این است که در سریال، زن بیگناه بود اما خواست تا اعدام شود تا فرزندش هرگز متوجه نشود که او و شوهر قاتلش چه کسی هستند. این در حالی است که در پرونده واقعی، باور بر این بود که زن یعنی رز بیشتر از شوهرش در قتل این دختران بریتانیایی مقصر بوده است.
۷. قسمت ۸ فصل اول – Natural Born Killer
قسمت هشتم از فصل اول سریال «ذهنهای جنایتکار» داستان تیم تحقیق را دنبال میکند که شروع به تحقیق درباره یک حمله اوباش به واحد جرائم سازمان یافته میکنند. تیم سپس متوجه میشود که سوژه مورد نظر یک قاتل زنجیرهای است که با دهها قتل مرتبط است.
این قسمت بر اساس قاتل زنجیرهای واقعی ریچارد کوکلینسکی است. کوکلینسکی قاتل زنجیرهای است که به نام مرد یخی یا آیسمن شهرت دارد. سبک خاص او نیز این بوده که اجساد قربانی خودش را در فریزر قرار میداد؛ او بین هفت تا ۲۵۰ نفر را به قتل رسانده چراکه پس از دستگیری در تعداد قتلهایش اغراق میکرد.
قاتل این قسمت از سریال نیز وینسنت پروتا است که اشتراکات زیادی با کوکلینسکی دارد. هر دو قاتل و گنگستر هستند که گذشته پر از فراز و نشیبی دارند. هیچ کدام از کشتن زنان خوششان نمیآمد و هر دو میخواستند پدرشان را بکشند. پروتا همچنین یکی از قربانیان را زنده گذاشت تا موشها او را بخورند، کاری کوکلینسکی نیز ادعا کرده که همین کار را انجام داده است.
۶. قسمت ۲۵ فصل چهارم – To Hell… And Back
دو قسمت ترسناک و پایانی فصل چهارم سریال «ذهنهای جنایتکار» قاتلین سریالی معروفی به نام برادران ترنر را نشان میدهد که باعث شدند تا تیم تحقیق از دیترویت به کانادا برود. این قاتلان دو برادر به نام میسون لوواس بودند که یکی از عجیبترین پروندههای این سریال را تشکیل دادند و اجساد قربانیان خودشان را با دادن آنها به خوکها از بین بردند. این قاتلان زنجیرهای بر اساس قاتلی واقعی و کانادایی به نام قاتل کشاورز خوک یعنی رابرت پیکتون هستند.
رابرت پیکتون مظنون به قتل بیش از ۳۰ نفر بود، اگرچه چگونگی و چرایی این کارهای او ناشناخته باقی مانده است. او فقط برای شش قتل محاکمه شد چراکه دیگر موارد قابل اثبات نبودند، اگرچه او به مسئولیت ۴۹ قتل اعتراف کرد. هیئت منصفه حکم قتل درجه دوم را صادر کرد و او در نهایت به حبس ابد محکوم شد. ۲۰ قتل دیگر نیز کشف شد اما هیچ یک پس از محکومیت او به دادگاه نرسیدند.
۵. قسمت ۱۵ فصل اول – Unfinished Business
قسمت ۱۵ از فصل اول سریال «ذهنهای جنایتکار» نیز بر اساس پروندهای واقعی بوده است. این قسمت داستان یک قاتل زنجیرهای در فیلادلفیا به نام قاتل کیاستون را دنبال میکند که برای ۱۸ سال غیر فعال بوده و سپس برای عذاب دادن مأمور بازنشسته افبیآی که روی پرونده او کار میکرده، دوباره فعال شده است. در حالی که برخی از افراد او را با قاتل زودیاک مقایسه میکنند اما این قاتل از سریال بیشتر شبیه به قاتل بیتیکی یعنی دنیس رادر است که در کشتار خودش مدت زمان قابل توجهی غیرفعال بود.
دنیس رادر از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۹۱ میلادی ۱۰ نفر را به قتل رساند و نامههای تمسخرآمیزی را برای رسانهها و پلیس ارسال کرد و در مورد جنایات خودش رجزخوانی کرد. او در سال ۲۰۰۴ میلادی بار دیگر شروع به ارسال نامه کرد و در نهایت در سال ۲۰۰۵ میلادی، ۳۱ سال پس از اولین قتلش دستگیر شد. رادر و والتر کرن در سریال «ذهنهای جنایتکار» هر دو عضو نیروی هوایی بودند و بهعنوان نصبکننده زنگ خطر مشغول به کار بودند و هر دو نیز برای پلیس نامه ارسال میکردند. در هر صورت باید گفت که شخصیت والتر کرن جالبترین قاتل زنجیرهای در این سریال بوده است.
۴. قسمت ۱۳ فصل ششم – The Thirteenth Step
این قسمت از سریال داستان زوج جوانی را دنبال میکند که کشتاری را در چندین ایالت انجام میدهند. آدریان پالیکی در این سریال نقش سیدنی را بازی میکند، دختری که عاشق پسری به نام ری میشود و نامزدش را میکشد و با او به سفری جادهای میرود. این دو شخصیت بر اساس قاتلان سریالی واقعی چارلز استارکودر و کاریل ان فوگیت ساخته شدهاند. در پرونده واقعی، استارکودر در ابتدا متجاوز بود و خانواده کاریل را کشت و آن دو در ادامه با هم ۱۱ قربانی را به قتل رساندند.
به نظر میرسد که این قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» به جای قاتلان واقعی بیشتر شبیه به داستانی از Natural Born Killers از اولیور استون است. یکی از مهمترین تفاوتها بین این قسمت از سریال و قاتلان واقعی این است که کاریل ان فوگت تنها ۱۴ سال سن داشته است. با اینکه در سریال هر دو شخصیت میمیرند اما در دنیای واقعی، استارکودر اعدام شد و فوگیت نیز پس از ۱۷ سال زندان، آزاد شد.
۳. قسمت ۲۳ فصل پنجم – Our Darkest Hour
این قسمت آخرین قسمت فصل پنجم سریال «ذهنهای جنایتکار» بود. این قسمت داستان تیم تحقیق را دنبال میکرد که به لس آنجلس فراخوانده میشوند تا با قاتلی سریالی مواجه شوند که در هنگام قطعی برق به سراغ قربانیانش میرود و همین نیز او را بسیار خطرناک میکند. این شخصیت پیچیده در سریال نیز بیلی فلین نام داشت که بهعنوان شاهزاده تاریکی نیز شهرت دارد. این شخصیت با الهام از فردی واقعی به نام ریچارد رامیرز است، کسی که بهعنوان تعقیبکننده شب شهرت دارد و در دهه هشتاد میلادی مرتکب ۱۳ قتل شد.
رامیرز در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ میلادی همه قربانیان خودش را کشته است که اغلب به خاطر اعتیادش به مواد مخدر بوده است. همچنین مشخص شد که او دختری ۹ ساله را به قتل رسانده اما این موضوع تا سال ۲۰۰۹ میلادی کشف نشد، زمانی که دیانای او با نمونهای از صحنه جنایت مطابقت پیدا کرد. او همچنین نمادهایی را در سر صحنهها به جای میگذاشت که نشان بدهد که او شیطانپرست است و همچنین طبق گزارشها، او قربانیانش را مجبور میکرده که به شیطان قسم بخورند. پس از اینکه یکی از قربانیانش زنده ماند و او را شناسایی کرد، پلیس این قاتل را دستگیر کرد. او به هنگامی که منتظر حکم اعدامش بود، از دنیا رفت.
۲. قسمت ۳ فصل چهارم – Minimal Loss
در این قسمت از سریال «ذهنهای جنایتکار» تیم تحقیق به دنبال دستگیری یکی از رهبران فرقه در بنجامین سایرس با بازی لوک پری است. یک گروگانگیری منجر به یورش پلیس ایالتی میشود و همه چیز به هم میریزد. این یکی از بهترین قسمتهای سریال است و بر اساس فردی واقعی به نام دیوید کورش و واقعه Branch Davidians و Waco Siege در سال ۱۹۹۳ میلادی است که منجر به کشته شدن ۸۶ نفر شد.
چندین قسمت از این سریال با الهام از رویداد واکو ساخته شدند. بنجامین سایرس نه تنها بر اساس شخصیت واقعی دیوید کورش بوده بلکه به Brand Davidians نیز اشاره میشود. هر دو پرونده حول محور رهبران فرقه بود که معتقد بودند حرف درست را میزنند و در هر دوی آنها نیز محاصره و یورش افبیآی منجر به کشته شدن افراد بیشماری از هر دو طرف شد. البته شخصیت واقعی کورش خودکشی کرد اما در سریال، سایرس توسط یکی از مأموران کشته شد.
۱. قسمت ۱۶ فصل اول – The Tribe
شانزدهمین قسمت از فصل اول سریال «ذهنهای جنایتکار» داستان تیم تحقیق را دنبال میکند که به نیومکزیکو رفت تا درباره گروهی از دانشجویان مرده و شکنجه شده تحقیق کند و در آنجا فرقهای را مییابند که در تلاش بود تا مردم را علیه بومیان آمریکایی در آن منطقه برانگیزد. رهبری این فرقه را جکسون کالی برعهده داشت که میخواست جنگ نژادی را شروع کند. این قسمت یکی از مشهورترین قسمتهای سریال بر اساس پروندههای واقعی است و بر اساس خانواده چارلز منسون و به طور خاص نقشه هلتر اسکلتر است، نقشهای که آن فرقه در اواخر دهه شصت میلادی سعی کرد تا با آن جنگ نژادی به راه بیندازد.
چارلز منسون اغلب اوقات بهعنوان منبع الهمی برای داستانهای قسمتهای مختلف سریال «ذهنهای جنایتکار» استفاده میشد و این قسمت نیز یکی از نزدیکترین الهامها را داشت. در این قسمت، جکسون کالی به فرقهاش دستور میدهد تا مردم را بکشند و یکی یکی، پلیس و تیم تحقیق آنها را متوقف میکند تا اینکه در نهایت کالی و پیروان باقیماندهاش دستگیر میشوند و به زندان میروند. این دقیقاً شبیه به چارلز منسون است که روزهای پایانی عمرش را در زندان سپری کرد.
منبع: screenrant
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
این جور سریال ها مثل نظم و قانون بعد یه مدت رو تکرار میفته و خسته کنندس هی پرونده های تکراری
دوستانی که سریال رو دیدند؛چگونه است ارزش دیدن داره؟
مثل اینکه این سریال فقط از فصل ۳ به اونور زیرنویس هماهنگ داره , سه فصل اول زیرنویس هماهنگ نداره اصلا
من هر چی میگردم دنبال زیرنویس هماهنگ فصل اول نمیتونم پیدا کنم
ممنون میشم اگه کسی زیرنویس هماهنگ فصل اول رو داره منو در جریان بذاره