نقد و بررسی فیلم Boy Kills World | بیل اسکاشگورد در نقش ارتش تکنفرهی جدید هالیوود!
در نوشتار امروز به بررسی فیلم اکشن-کمدی Boy Kills World به کارگردانی موریتز مور و با نقشآفرینی بیل اسکاشگورد در نقش اصلی میپردازیم.
فیلم Boy Kills World جدیدترین ستاره در کهکشان لایتناهی اکشن-کمدیهای هالیوود است که داستان پسری ناشنوا را روایت میکند که اعضای خانوادهاش در یک شهر خیالی در آینده که توسط یک خاندان بیرحم اداره میشود به قتل میرسند. او پس از اینکه توسط یک مربی مرموز آموزش میبیند با او هم قسم میشود تا یکبار برای همیشه شر این خاندان بیرحم را از سایهی مردم شهر کم کند.
ایدهی اولیه فیلم Boy Kills World با اینکه جذاب است؛ اما چندان رنگ و بوی تازگی نمیدهد. ایدهی دیستوپیایی که توسط حاکمان بیرحمی اداره میشود که به طور سالانه برای اثبات قدرت خود و تهییج مردم، همانند قیصرهای رومی نمایشی خونین و خشونتآمیز را برپا میکنند؛ بارها در مدیوم سینما به شکل مختلف استفاده شده است که شاید محبوبترین و نزدیکترین مثال برای تأیید این ادعا، فرنچایز Purge باشد.
با این حال بحث در اینجا بر سر تکراری بودن یا نبودن ایده و هستهی اولیهی این اثر نیست؛ بلکه بر سر نحوهی پرورش آن است. فیلم Boy Kills World تکلیفش با خودش مشخص نیست و نمیداند چه میخواهد باشد. این سردرگمی در تمام بنیانهای وجودی این اثر رخنه کرده است و تمام ابعاد داستانی فیلم Boy Kills World را تحت تأثیر قرار داده است.
فیلم Boy Kills World همزمان میخواهد هم یک فیلم مفرح باشد و هم یک پیام سیاسی جدی را به بیننده انتقال دهد. هم میخواهد پر از صحنههای پر زرق و برق اکشن باشد و هم میخواهد بینندگان با خندههای شخصیت محوری آن بخندند و با غمهای او اشک بریزند.
من به هیچوجه نمیخواهم بگویم که نیل به چنین هدفی غیرممکن است؛ اما واقعیت ماجرا این است که تعداد کل کسانی که در هالیوود توانایی پیاده کردن چنین پروژهای را دارند به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد و متأسفانه یا خوشبختانه، قطعاً موریتز مور، کارگردان این اثر، یکی از آنها نیست.
در واقع چنین آثاری باید روایتی منسجم، اما همانند یک پیاز، لایهلایه داشته باشند که بیننده با کنکاش در هر لایه به طور غیرمستقیم به سمت لایهی بعدی هدایت شود؛ اما داستان فیلم Boy Kills World بیشتر از پیاز شبیه به آش شلم شوربایی است که گویی آشپزی تازهکار از سر سردرگمی هر آنچه که به دستش رسیده است را درون آن ریخته است.
فیلم Boy Kills World سعی میکند تا با ارائهی چند پیچش داستانی که انصافاً خوب هم کار شدهاند، روایت خود را از ملالآور بودن نجات دهد؛ اما همین سورپرایزهای کوچک نیز به لطف کمدی بسیار ضعیف این اثر و شخصیتپردازی نزدیک به فاجعهی آن، چندان کاری از پیش نمیبرند و نمیتوانند مخاطب را به وجد بیاورند و کاری کنند که وی با شخصیت اصلی فیلم همراه شود.
شخصیتپردازی در فیلم Boy Kills World تقریباً وجود خارجی ندارد؛ این وضعیت چنان بغرنج است که صحبت کردن در مورد نقشآفرینی بازیگران بیهوده است؛ چون چنان دست و پای آنها به لطف فیلمنامهی ضعیف و نابالغ آن بسته شده است که آنها عملاً جز ادای دیالوگهای خود کار دیگری از پسشان بر نمیآید. با این حال بسیاری از مخاطبان شخصیتپردازی را بیشتر از یک رکن، یک ویژگی مثبت برای فیلمهای اکشن این چنینی تلقی میکنند که به نظر من نیز تا حدی درست است؛ اما نه در مورد این اثر.
تمام پیچشهای داستانی ارائه شده در این فیلم به دلیل شخصیتپردازی ضعیف خنثی میشود و باعث میشود که مخاطب دائماً خود را به دلیل اینکه نمیتواند هیچگونه احساس همدردی با شخصیتهای این اثر داشته باشد سرزنش کند و اگر شخصیتپردازی برای شلیک تیرخلاص به پیکر نیمهجان فیلم Boy Kills World کافی نبود؛ کمدی و شوخیهای یخ این اثر نیز به کمک آن شتافته تا از ارائهی یک روایت ملالآور و خستهکننده به بیننده اطمینان حاصل کند.
ناشنوا بودن شخصیت اصلی، میتوانست به لطف بازیگر توانمندی همچون بیل اسکاشگورد برگ برندهی جدیدی را برای این اثر خلق کند؛ اما نه، فیلمنامهی Boy Kills World به نحو متناسبی برای تخریب این پتانسیل نیز تدبیری اندیشیده است. فیلم دائماً از طریق یک سری دیالوگهای بسیار ضعیف که عاری از هرگونه احساسی هستند و گویا یک ربات آنها را برنامهنویسی کرده است؛ افکار شخصیت اصلی را با بیننده به اشتراک میگذارد.
این دیالوگها گاهاً چنان احمقانه هستند که پتانسیل برخی از سکانسهای خوب این اثر را از بین میبرند و حتی به بیننده این احساس دست میدهد که این بخشی از کمدی فیلم است؛ در حالیکه چنین نیست و اتفاقاً فیلم میخواهد در آن لحظات تا حدی لحنی جدی داشته باشد.
تنها ستونهای سالم که این بنای متزلزل را سرپا نگاه داشتهاند؛ سکانسهای اکشن این اثر و به نبرد نهایی فیلم Boy Kills World است. این سکانسها سریع، جذاب و خونین طراحی شدهاند و با اینکه گاهاً به دلیل از قبل مشخص بودن نتیجهی نبردها تکراری میشوند؛ اما همچنان میتوانند تا حد قابل قبولی جذاب ظاهر شوند.
فیلم Boy Kills World چه در محتوا و چه در نحوهی ارائهی آن یک فیلم تاریخ گذشته به نظر میرسد. این فیلم میخواهد پیامهای سیاسی و اجتماعی متعددی را منتقل کند؛ اما در فرم ارائهی آنها هیچ نوآوری مشاهده نمیشود که همین مسئله این اثر را به صرفاً یک فیلم شعار زده تبدیل کرده است.
فیلم Boy Kills World شاید اگر در سال ۲۰۱۰ ساخته میشد؛ میتوانست بهتر ظاهر شود؛ اما در حال حاضر تنها یک فیلم اکشن تاریخ گذشته و شعار زده است که سعی میکند یک محتوای تکراری را با رنگ و رویی جدید برای هزارمین بار به مخاطب بفروشد.
منبع: گیمفا
پر بحثترینها
- ۱۰ حقیقت تلخ که گیمر ها نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- چرا GTA IV بهترین ساخته راکستار است؟
- مورد انتظارترین بازی های سال ۲۰۲۵
- روابط عاطفی در The Witcher 4 معنای عمیقتری خواهند داشت
- گزارش: Intergalactic: The Heretic Prophet شامل عناصر وحشت خواهد بود
- استراتژی ریسکی Xbox که ۱۰ سال آینده آن را تعریف خواهد کرد
- Indiana Jones and the Great Circle بهترین بازی سال Gamescom از دید مخاطبین شد
- کارگردان Silent Hill 2 Remake از علاقه خود به ساخت یک بازی در ژانر وحشت با اقتباس از Lord of the Rings میگوید
- ۱۰ بازی برتر سال ۲۰۲۴ به انتخاب آرمین مُکاری، نویسنده
- بنیانگذار ناتی داگ دلیل فروش استودیو به سونی را توضیح میدهد
نظرات
چه بازیگریه
بنظر فیلم ضعیفی بود البته نظر شخصیه
کل سینما تکراری شده
به نظر من از
2015 به بعد
تکراری و یکنواخت شد
فقط بجز یکسری آثار معدود
👍👍👍👍
آره تقریبا از همون بازه به بعد
انتظار شما از یه فیلم که برای سرگرمی ساخته شده چیه؟
فلسفه ارسطو یا منطق مولانا و شکسپیر
سرگرم کننده باشه
من همون ده دقیقه ی اول فیلم حوصلم سر رفت
بدک نبود خدایی
ی فیلم به شدت آشغال
فیلم ضعیفی بود، حتی صحنه های اکشنش هم ضعیف بود ،وقتی اسلحه دست جنایتکارهاست و با مشت و لگد مبارزه میکنن ، منطق فرار میکنه! ….
تنها نکته مثبت بازیگر تایلندی فیلم بود که یک رزمی کار واقعا عالیه
از اسمش معلومه اشغاله