داستان Metro Last Light
این نسخه ادامهای مستقیم بر حوادث و رخدادهای بازی قبلی است و آرتیوم به خاطر بمباران کردن دارکوانها دچار عذاب وجدان شده است. او حالا عضوی از تکاورهایی است که با کمک آنها ماموریت بمباران را انجام داد. بازی با کابوس دیدن آرتیوم شروع میشود که خان او را بیدار میکند و میگوید بر روی سطح زمین دارکوان دیده و گویا یکی از آنها جان سالم به در برده است. خان پیشنهاد میدهد آرتیوم به خاطر داشتن قدرتهای خاصش، با او ارتباط برقرار کند چون از قدرت کنترل ذهنی که دارکوانها بر انسان دارند، مصون است. خان و آرتیوم سراغ رهبر فرقه، یعنی میلر، میروند و موضوع را با او در میان میگذراند. اما میلر با ارتباط برقرار کردن با دارکوان مخالفت میکند و میگوید کاری را که آغاز کردیم باید تمام کنیم. پس تکاوری دیگر به نام آنا را به همراه آرتیوم روی سطح میفرستد تا دارکوان باقی مانده را از بین ببرند.
روی سطح، آرتیوم دارکوان را پیدا میکند و متوجه میشود که او یک کودک است؛ به محض اینکه او را لمس میکند با رویایی مواجه میشود که در آن لانه دارکوانها مورد اصابت موشک قرار میگیرد. آرتیوم بیهوش شده و زمانی به هوش میآید که متوجه میشود توسط نازیها دستگیر شده و زندانی آنها است. در ادامه او به همراه شخص دیگری به نام پاوِل موفق میشود از دست نازیها بگریزد و تعداد زیادی زندانی دیگر را هم آزاد کند. پس از آنکه آن دو خطرات بسیاری را پشت سر میگذارند، آرتیوم به وی اعتماد میکند و در مورد ماموریتش و دارکوان توضیح میدهد. کمی بعد متوجه میشویم پاول از اعضای درجه بالای کمونیستها است. وی به آرتیوم خیانت میکند و او را به قرمزها تحویل میدهد.
کمونیستها آرتیوم را شکنجه میدهند تا در مورد دارکوان و ایستگاه D۶ اطلاعات کسب کنند. آرتیوم بر اثر ضربات بسیار بیهوش میشود و رویایی از کودکی خود میبیند. او گذشته را میبیند که بسیار کم سن بوده و به همراه دوستان خود و به طور مخفیانه روی سطح میرود. در آنجا مورد حمله موجودات جهشیافته قرار میگیرند و با مرگ فاصلهای نداشتند که یکی از دارکوانها به کمکشان میآید و جان آرتیوم را نجات میدهد. پس از به هوش آمدن، آرتیوم پسر یکی از ژنرالهای کمونیست را میبیند که در حال آزاد کردن آرتیوم است چون با سیاستهای وحشیانه پدرش مخالف است. در حین فرار، آرتیوم صدای پاول را میشنود که در حال گزارش دادن مختصات دارکوان به مقام مافوق خود است. سپس آرتیوم راهی مکان دارکوانها میشود.
در بین راه، آرتیوم با تکاوران هم فرقهای خود مواجه میشود که مورد حمله قرار گرفتهاند. او آنا را از دست دشمن نجات میدهد و آن دو عاشق یکدیگر میشوند. آنا از آرتیوم عذرخواهی میکند که نتوانسته بود جلوی نازیها را بگیرد تا او را دستگیر نکنند. در ادامه آرتیوم به ایستگاه مورد نظر میرسد و متوجه میشود بیماری خطرناک مشکوکی درون ایستگاه پخش شده است. کمی بعدتر، آرتیوم دارکوان را پیدا میکند که درون قطار در حال سوختن بیهوش شده است؛ آرتیوم به جای کشتن او، وی را از درون قطار بیرون میکشاند و نجات میدهد. آرتیوم راهی شهر پولیس میشود تا در کنفرانس صلح که میخواهد شکل بگیرد شرکت کند. جناحهای کمونیست و نازی هم در این کنفرانس حضور دارند.
در بین راه، او متوجه میشود که بیماری مشکوکی که در مترو در حال پخش شدن است که کار کمونیستهاست. او کمی بعدتر با پاول هم روبهرو میشود که البته میتوان به جای کشتن او، از جانش گذشت. این کار باعث میشود دارکوان از ما بیشتر خوشش بیاید و خاطر نشان کند که این کار او را فراموش نخواهد کرد. دارکوان با قدرتهایش افکار پاول را به آرتیوم نشان میدهد و او متوجه میشود که کمونیستها نقشه کشیدهاند تا از طریق ایستگاه D۶، کل شبکه مترو را به ویروس جدید آلوده کنند. دارکوان به آرتیوم نشان میدهد که پشت دروازهای در D۶، هنوز هم دارکوانهای دیگری زنده هستند و او آخرین بازمانده نیست و هنوز منقرض نشدهاند. آرتیوم و خان به سراغ میلر میروند و حقایق را با او در میان میگذارند. آنها تصمیم میگیرند تا با دارکوانها معامله کنند. میلر و گروهش دروازه را روی دارکوانها باز کرده و برابر کمونیستها از آنها دفاع میکنند. در کنفرانس صلح، دارکوان کنترل ذهن ژنرال کمونیستها را به دست میگیرد تا نقشههای پلید قرمزها در برابر همه آشکار شود.
پس از این اعتراف. پولیس تکاورهای میلر و ارتش را به ایستگاه D۶ میفرستد تا جلوی کمونیستها را بگیرند. آنها تصمیم میگیرند تا تمام ایستگاه را بمبگذاری کنند تا اگر نتوانستند جلوی کمونیستها را بگیرند نقشه کمکی داشته باشند. قرمزها با تعداد بیشمار از راه میرسند. میلر و افرادش با رشادت جلوی آنها مقاوت میکنند؛ اما رشادت کافی نبوده و پس از یک نبرد تمام عیار، نیرویهای منطقه پولیس کشته میشوند. آرتیوم که جراحتهای بیشماری بر بدن دارد و درد تمام وجودش را فرا گرفته است؛ سینه خیز خود را به محل فعال سازی بمب میرساند اما درست قبل از فشردن دکمه، دارکوانها از راه میرسند و تمامی کمونیستها را میکشند. خان بعد از این ماجرا ناپدید میشود و آرتیوم از زبان او یاد میکند که آن دارکوان کودک همچون فرشتهای بود که با آوردن هم نوعان خود، بخشش و آزاد شدن از گناهشان را برای آنها به ارمغان آورد. آن کودک آخرین نور امید در مترو است.
پر بحثترینها
- ۱۵ مشکل بزرگ سری GTA که طرفداران سرسخت نمیخواهند به آنها اعتراف کنند
- ویدیو: مقایسه Call of Duty Black Ops 6 روی PS5 و Xbox Series X/S [زیرنویس فارسی]
- نقدها و نمرات بازی Dragon Age: The Veilguard منتشر شدند
- رسمی: سونی دو استودیوی Neon Koi و Firewalk، سازنده Concord، را تعطیل کرد
- نقدها و نمرات بازی Call of Duty: Black Ops 6 منتشر شدند
- ادعای سازنده Concord: اثری ساختیم که تجربه فوقالعادهای را به گیمرها ارائه میدهد
- بیش از ۸۰ بازی برای PS5 Pro بهینه شدهاند
- گزارش: کارگردانان بازی Marvel’s Wolverine نقش خود را رها کردند
- شمار بازیکنان همزمان Dragon Age: The Veilguard در روز عرضه به بیش از ۷۰,۰۰۰ نفر رسید
- تحلیلگر: Ghost of Tsushima ارزش سرگرمی و عدم تحمیل ایدئولوژی را در اولویت قرار داد
نظرات
🟢 جناب کاظم حقیقی رفتین در دنیای آخرالزمانی Metro و حسابی درحال کاووش هستین …
خوشا بحالتان
یکی از بزرگترین خیانت های تاریخ
واقعا این سری نشون میده سلاح اتمی چه فاجعه ایه
سلاح اتمی از بزرگترین نعمتهای خداست
ممنون. لطفا در مورد تفاوت های دو پایان بازی توضیح بدید. و اینکه مترو اگزدس کدوم از دو پایان رو ادامه میده؟
عالی بود
اگر درست یادم باشه پایان خوبش بمب منفجر نمیشه و پایان بدش بمب منفجر میشه،تو پایان خوب اون بچه دارک وان نمیزاره بمب رو بترکونیم،اکسدس هم پایان خوبو جلو میبره
هر آنچه Metro Last Light به ما نشان میدهد، آن است که بزرگترین دشمن انسان تنها خود اوست و طمع و غرور انسان تا جایی پیش میرود که نابودی، هدف اصلی شمارده میشود.
👏🏻👏🏻👏🏻👍🏻💚
چه عجیب تازه می خواستم بازیش کنم پست خلاصه داستانش هم اومد.
من همه کار های خوب رو انجام دادم،نه کسی رو کشتم نه ظلمی به کسی کردم،عروسک یه بچه رو براش پیدا کردم به فقیر ها کلی کمک کردم ولی سر اخر پایان بدو دیدم🌚
خیلییی کوتاه بود . ای کاش یکم از دی ال سی ها هم صحبت میکردید
ممنون از اقای حقیقی عزیز بیصبرانه منتظر داستان نسخه سوم هستیم
به نظر من حقیقتا پایان بد این بازی بسیار منطقی تر بود و وقتی رفتم پایان خوبو دیدم خندم گرفت😐
داستانی که داستان این سری رو دوست داشتن حتما کتابش رو هم بخونن (یا گوش بدن، من خودم گوش دادنو ترجیح دادم) قطعا لذت خواهی برد
من همه ی بازی های این سری رو بازی کردم و همواره به شاهکار طرف بودم. شاهکاری که به خاطر خط داستانی کتاب گلوخوفسکی و اتمسفر شرکت سازنده بوده.ولی ۲ نسخه ی اول داستان کتاب رو کامل پشتیبانی نمی کنن و خیلی کوتاهن
واقعا زیبا نوشته شده ممنون از نویسنده من ده بار سه قسمتشم زدم اصلا آدم از اتمسفر بازی سیر نمیشه مخصوصا مناطق برفی سرد ورادیو اکتیو