نقد و بررسی فیلم Blonde | اجازه دهید روح او در آرامش باشد
فیلم Blonde یکی از مورد انتظارترین فیلمهای سال به کارگردانی اندرو دامنیک و با بازی آنا دی آرماس منتشر شد. فیلم Blonde قطعا یکی از آثار پر سر و صدای سال ۲۰۲۲ بود که عده زیادی انتظار تماشای آن را میکشیدند.
فیلمی که قرار بود به داستان زندگی یکی از شخصیتهای افسانهای هالیوود یعنی مریلین مونرو بپردازد و مخاطب را بیشتر با او آشنا کند.
آنا دی آرماس و آدرین برودی شاخصترین بازیگران این فیلم هستند که خب البته آنا دی آرماس مهمترین نقش فیلم یعنی نقش مریلین مونرو را بازی میکند. از همان ابتدا و بعد از انتخاب آنا دی آرماس به عنوان بازیگر نقش بسیار بزرگی مثل مریلین مونرو، حرف و حدیثهای بسیار زیادی وجود داشت.
عدهای آنا دی آرماس را به اندازه کافی برای این نقش خوب نمیدانستند و معتقد بودند که او هنوز برای بازی چنین نقش کوچک است و نمیتواند از پس آن برآید و در کل خیلی کفه ترازو به سمت او و موافقانش سنگینی نمیکرد.
فیلم Blonde در واقع از یک رمان محصول سال ۲۰۰۰ که رمان پر فروشی نیز بود اقتباس شده است و بر اساس آن ساخته شده است. اما فیلم چقدر موفق بوده است؟ آیا آنا دی آرماس همانگونه که همه میترسیدند از پس نقش خود برنیامده؟ آیا فیلم تبدیل به اثری ماندگار برای یکی از ماندگارترین ستارهها شده است؟
همانگونه که میدانید فیلم Blonde سرگذشت زندگی مریلین مونرو را به تصویر میکشد. این سرگذشت از زمان کودکی تا زمان مرگ او را شامل میشود. همانطور که گفته شد فیلم، از یک رمان پرفروش به همین نام ساخته شده، و بسیاری از لحظات آن غیر واقعی میباشند و یا وقوع آنها صرفا در حد یک حدس میباشد.
فیلم Blonde با تصاویری از کودکی نورما جین که هنوز به مریلین مونرو تبدیل نشده، شروع میشود. در همان سکانس ابتدایی مادر نورما جین تصویری را به اون نشان میدهد و به او میگوید که مرد در آن تصویر پدرش است که به زودی به دیدن او خواهد آمد.نورما جین کودکی است که پدرش قبل از به دنیا آمدنش، او و مادرش را رها کرده و از خانه رفته است.
از همان ابتدا یکی از دغدغههای نورما جین یا مریلین مونرو پیدا کردن پدرش است. نورما جین و مادرش روزگار سختی را میگذرانند و ظاهرا همیشه شرایط زندگی آنها سخت بوده است. از آنجا که مادرش به او میگوید که زمانی که نوزاد بوده و آنها توانایی خرید گهواره برای او نداشتند، نورما را در کشوی یک میز میخواباندند. شرایط بین نورما جین و مادرش پس از آنکه او سعی میکند تا نورما را در وان حمام غرق کند پیچیده شده و پس از آن مادرش که بیمار تشخیص داده میشود، به یک تیمارستان منتقل شده و خود نورما نیز به یک یتیمخانه میرود.
از این لحظه به بعد فیلم وارد دنیای بزرگسالی و ابتدای راه تبدیل شدن نورما جین به مریلین مونرو میشود. همانطور که گفته شد برخی از تصاویری که در این فیلم مشاهده میکنید کاملا خیالی و یا برخی در حد حدس و گمان بودهاند. فیلم علاوه بر تمام ایراداتی که از نظر فرمیک دارد، از نظر تاریخی نیز اشکالاتی به آن وارد است. در واقع فیلم از یک زاویه مشخص به مریلین مونرو نگاه میکند و آن را تا پایان فیلم نیز تغییر نمیدهد.
در ابتدا و قبل از تماشای فیلم تنها دغدغه و نگرانیام بازی آنا دی آرماس بود که آیا در ایفای این نقش موفق خواهد بود یا خیر. اما پس از تماشای فیلم به این نتیجه رسیدم که شاید روشنترین و حتی تنها نقطه روشن فیلم، بازی آنا دی آرماس بود.
بازی او فوقالعاده و در یک کلام عالی است. او در اجرای میمیکها، حرکات بدن و صحبت کردن مریلین مونرو بسیار موفق است و مشخص است که برای ایفای نقش خود تحقیقات زیادی انجام داده است و تعداد زیادی فیلم و ویدیو از مریلین مونرو را تماشا کرده است. یک بازیگر که اصالتا اهل کوبا است تا این حد موفق میشود نقش یک افسانه و ستاره آمریکا را ایفا کند و این بینظیر است.
فیلم Blonde اما اشکالات زیادی دارد. اشکالاتی که از همان ابتدای فیلم تا انتهای آن ادامه دارند و تنها با تمام شدن فیلم پایان مییابند. اولین موضوعی که در فیلم Blonde به چشم میخورد شیوه روایت و شخصیتپردازی ضعیف آن است. روایت فیلم Blonde به گونهای است که گویا مخاطب یک کتاب تاریخ را جلوی خود باز کرده و یا در سایت ویکیپدیا مشغول مطالعه است.
فیلم ابدا نمیتواند به سینما تبدیل شده و از دریچه دنیای تصویر با مخاطب خود ارتباط برقرار کند. فیلم در واقع صرفا تعدادی واقعه از زندگی مریلین مونرو را به تصویر میکشد. وقایعی که میتوان آنها را در سایتهای مختلف خواند و البته تعدادی از آنها واقعی نیز نیستند.
بنظر میرسد فیلم Blonde در رمانی که از آن برداشت شده، گیر کرده است و نتوانسته خود را از آن جدا کند. در تمام مدت زمان فیلم این حس وجود دارد که مخاطب در حال خواندن کتابی است و صرفا مشغول تصویرسازی ذهنی برای خود از متن این کتاب است.
روایتی پراکنده که شبیه به سینما نیست و تنها تعدادی وقایع مختلف را آن هم با مدت زمانی بسیار طولانی به تصویر میکشد. شاید اگر با چنین شیوه روایتی، این فیلم در قالب یکی مینی سریال ساخته میشد، میتوانست بسیار موفقتر باشد. در چهار یا پنج قسمت میشد به این وقایع پرداخت و این اپیزودیک بودن میتوانست به اثر کمک کند و مخاطب نیز میتوانست بیشتر از مریلین مونرو ببیند.
زیرا در این فیلم مخاطب چیزی از مریلین مونرو ندیده و با او آشنا نمیشود. مخاطب صرفا تعدادی اتفاق که در زندگی او بوده را مشاهده میکند. او با یک ورزشکار بازنشسته ازدواج میکند، اتفاقی رخ میدهد، شوهرش او را کتک میزند و از یکدیگر جدا میشوند. فیلم تماما شرح واقعه است و انصافا این شرح واقعه برای نزدیک به سه ساعت بسیار عذابآور است.
آثار بیوگرافی زیادی دیدهایم که به معنای واقعی کلمه سینما هستند و مخاطب را با قصه و شخصیت همراه میکنند. اما Blonde که اساسا شاید نمیتوان آن را بیوگرافی نیز خواند، ابدا قصهای تعریف نمیکند که مخاطب را با خود همراه کند، بلکه تنها تکهپارههایی از زندگی مریلین مونرو را به تصویر میکشد.
فیلم Blonde در بحث ساخت شخصیت نیز بسیار ناموفق است. بله همه ما میدانیم مریلین مونرو کیست اما در چنین فیلمی که به ویژه از کودکی او آغاز میشود مخاطب باید ساخته شدن شخصیت او را ببیند و در واقع مریلین مونرو باید بتواند در فیلم دوباره ظهور کند.
اما فیلم در سراسر مدت زمان خود از این موضوع عاجز است. تا پایان فیلم مخاطب حس میکند که در حال تماشای آنا دی آرماس است. او در طول فیلم هرگز به مریلین مونرو تبدیل نمیشود و دائما به مخاطب یادآوری میشود که در حال تماشای آنا دی آرماس میباشد.
در واقع ما در حال تماشای بازیگری هستیم که صرفا مشغول در آوردن ادای مریلین مونرو است و انصافا هم این کار را عالی انجام میدهد. بنابراین این ایراد متوجه بازیگر و آنا دی آرماس نیست. این مشکلی است که در فیلمنامه و در گروه فیلمسازی باید حل میشد. بنابراین از ابتدا تا پایان، فیلم موفق نمیشود مریلین مونرو را بسازد و صرفا فقط بازی آنا دی آرماس شبیه به حرکات او است.
فیلم Blonde قرار بوده تا روایتگر سرگذشت مریلین مونرو باشد اما دائما از یک قاب به آن نگاه میکند. همه ما میدانیم که مریلین مونرو زندگی سختی داشته است و مدام تحت فشار بوده و شاید هیچوقت درک نشده و به عنوانهای نامناسبی نیز به او نگاه شده است. او آسیبهای زیادی در طول زندگی خود دیده و بارها به او اهانت شده و مورد سواستفاده قرار گرفته است.
اما فرای تمام این موارد، مریلین مونرو بازیگری باهوش و با استعداد بوده است. او در زمان خود ستارهای بیهمتا بوده است. در فیلم اما جوری با او برخورد میشود که گویا او حتی استعداد بازیگری هم نداشته و بسیار بیشتر از حق خود را از دنیا گرفته است.
در طول مدت زمان سه ساعته فیلم، اصلا به ویژگیهای مثبت و نقاط موفقیت او در زندگیاش اشاره نمیشود و استعداد فراوان او نادیده گرفته میشود. فیلم گویا سعی دارد تماما او را بکوبد و مورد سرزنش قرار دهد. بنظر میرسد هدف اصلی در این فیلم تنها خریدن کمی ترحم برای مریلین مونرو بوده است.
البته که فیلم در همین امر نیز شکست میخورد و حتی نمیتواند حس ترحم ایجاد کند. فیلم تنها میتواند مخاطب خود را از نظر روحی آزار دهد. تعداد زیادی اتفاق تراژیک بدون لحظهای به تصویر کشیدن روزهای خوب مریلین مونرو، بدون ایجاد هیچگونه حسی، تنها مخاطب را آزار میهد. زندگی مریلین مونرو به اندازه کافی تراژیک بوده است و دلیل اضافه کردن تعدادی تراژیک خیالی به آنها واقعا مشخص نیست. البته که فیلم ایراداتی دارد که بهتر است خیلی وارد واقعی بودن و نبودن اتفاقات نشویم.
تنها چیزی که کمی شخصیت مریلین مونرو را در طول فیلم برای مخاطب ملموس میکند، بازی آنا دی آرماس است. او تنها کسی است که کمی شخصیت او را برای ما شکل میدهد.
فیلم بر این پایه ساخته شده است که همگی مریلین مونرو را میشناسند، حال ما نیز چند واقعه زندگی او را نشان میدهیم و تمام. اما یک اثر سینمایی اینگونه ساخته نمیشود. در یک اثر سینمایی شخصیت فیلم هر چقدر هم که مشهور باشد باید در اثر شما ظهور کند. در یک اثر سینمایی باید بتوانید روایتی منسجم داشته باشید و قصه زندگی شخص را تعریف کنید نه اینکه صرفا شرح واقعه انجام دهید.
همانگونه که گفته شد، فیلم در متن کتاب گیر کرده است و تماما به گونهای است که مخاطب در حال خواندن یک کتاب مصور است. ویژگیهای فیلم همگی بیشتر شبیه به یک کتاب تاریخی هستند تا یه یک اثر بیوگرافی سینمایی.
اما فیلم Blonde در بازی آنا دی آرماس و چند نکته جزئی دیگر موفق است. همانطور که گفته شد آنا دی آرماس واقعا در این نقش درخشیده است. بنظر او میتواند به سادگی نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شود، در حالی که خود فیلم شاید لایق هیچ جایزهای نباشد.
بازی آنا دی آرماس را میتوان جلوتر از اثر نامید. بازی او از فیلم سرتر است. به این معنا که با این نوع فیلمنامه و شخصیتپردازی، بعید است که بتوان بازی با این کیفیت دید. اما او از پس این کار برآمده است.
یکی از نکات خوب فیلم Blonde توانایی به تصویر کشیدن فشاری است که مریلین مونرو تحمل میکرده است. میزانی که او در دید عموم بوده و خودش خیلی آن را دوست نداشته است. منظور از “خودش” در اینجا، نورما جین است. او نورما جین و مریلین مونرو را دائما دو شخص متفاوت دانسته و گاهی از مریلین مونرو متنفر بود.
در سکانسی که او برای افتتاحیه فیلم Some like it Hot در حال رفتن به سینما است. تعداد زیادی از طرفداران او که عموما هم مردان هستند دور او جمع شدهاند پشت سر هم صدای عکس گرفتن شنیده میشود و دائما کلوزآپهایی از فریاد مردان اطراف او میبینیم. فیلم موفق میشود این حس تحت فشار بودن مریلین مونرو را به خوبی منتقل کند.
یکی از معدود سکانسهای فیلم که توانسته به فرم برسد و حس تولید کند سکانسی است که مریلین تلفن در حال زنگ خوردن را در کشوی میزش میگذارد و سپس به یاد میآورد که از یک کشو برای گهواره او استفاده شده است. او سپس صدای نوزاد خود که هیچوقت متولد نشد را به جای صدای تلفن از کشو میشنود.
فیلم Blonde همچنین موفق است سکانسها و بازسازیهای جالبی از آثار معروف مریلین مونرو بسازد.در فیلم، دو سکانس از فیلم Some like it Hot ساخته بیلی وایلدر را میبینیم که در آنها سکانس فیلم اصلی به سکانسی از فیلم Blonde پیوند میخورد و ما در واقع شاهد آن چیزی هستیم که در پشت صحنه فیلم Some like it Hot اتفاق افتاده است. فیلم به خوبی این لحظات را اجرا میکند.
در پایان باید گفت فیلم Blonde که از مورد انتظارترین آثار سال بود، بسیار دور از انتظار ظاهر شد. فیلمی که گمان میکردم شاید نقطه ضعفش بازیگر آن باشد، پس از تماشا کاری کرد که بازی بازیگر به تنها نقطه قوتش تبدیل شد.فیلمی که به نتوانسته به سینما تبدیل شود و در ساختن شخصیت مریلین مونرو نیز ناتوان بوده است.
مخاطب بعد از دیدن این فیلم نمیفهمد که مریلین مونرو کیست. او فقط یک سری اتفاقات زندگی او را میداند که با خواندن چند خط در ویکیپدیا و چند سایت دیگر نیز میتوانست به آن برسد.
فیلم تنها از یک زاویه به مریلین مونرو نگاه کرده و در کل او را شخصی ناموفق و ضعیف نشان داده است و اصلا اشارهای به بزرگی او نداشته است.
Blonde فقط با صحنههای عجیب خود میتواند باعث آزار روحی مخاطب شود و عدهای شاید در همان میانه فیلم دیگر نتوانند تماشای آن را ادامه دهند. چون با یک اثر طولانی، کش آمده و یکنواخت با روایتی بدون تغییر و حوصلهسربر روبرو هستند که نه حسی در آن وجود دارد و نه مریلین مونرویی در آن دیده میشود. ای کاش اجازه دهند تا روح مریلین مونرو در آرامش باشد.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- از صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۵ چه انتظاراتی داریم؟
- شایعه: کمپانی مادر FromSoftware احتمالا برای جلوگیری از تصاحب خصمانه از سوی یک شرکت کرهای به سونی مراجعه کرده است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- گزارش: GTA 6 وضوح فوقالعادهای روی پلی استیشن ۵ پرو خواهد داشت
- سازنده STALKER 2 به دنبال بررسی بازخوردها و رفع سریع مشکلات بازی است
- بازی STALKER 2 در عرض دو روز بیش از ۱ میلیون نسخه فروخت
نظرات
یه سوال دارم از کارگردان: فیلم سینمایی ساختی یا فیلم تابستونی ؟؟؟!!!
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی ز روزن سر برآرد.
انگار که روح ناآرام او پس از مرگ هم قرار ندارد و مثل هملت که روح پدرش خبر از تراژدی میدهد، گویی که هنوز پس از سالیان این زیبای خفته اما خونش نخفته و اصحاب هنر را در حیرت و شوک فرو برده که انگاری داستان سفیدبرفی دوباره تکرار شده وقتی که ملکه حسودی از آینه اش میپرسد که آیا از من زیباتر هم هست؟ و آینه او را نشان میدهد. برخی انسانها با اسطوره ها پیوند میخورند و جاودانه میشوند. و مثل پرتو و نوری در همه جا و همه کس، خودشان را نشان میدهند. بقول خودش، من خودم منظره ام.