پرونده نوروزی: بررسی مهم ترین فیلم های سال گذشته
با وجود شیوع همهگیری کرونا، سال گذشته فیلم و بلاک باسترهای بسیاری بصورت گسترده روی پرده سینماها رفتند تا به باکس آفیس بیرمق جهان جان تازهای ببخشند. بسیاری از این فیلمها با وجود بودجههای میلیاردی و ستارههای بیشمارشان ناکام ماندند و برخی نیز برخلاف تصورات ظاهر شده و توانستند به فروش خوبی دست یابند.
امسال نیز به رسم سالهای گذشته، بخش سینما به بررسی مهمترین فیلمهای سال پیشین از نظر نویسندههای سایت پرداخته است. هر نویسنده نظر خود را اعلام کرده و در پایان نمرات تمامی نویسندههای سایت به فیلمهای مهم سال گذشته را خواهید دید. با ما همراه باشید.
Coda
مینو فرجی:
فیلم کودا از مهمترین فیلمهای سالهای اخیر در زمینه پرداختن به مسئله مهم ناتوانی به شمار میرود که توانسته با بازی حیرت انگیز بازیگران ناشنوا خود و ترکیب رنگ و موسیقی جذابش مخاطب را شیفته خود کند. از نکات مثبت فیلم می توان به هنرنمایی بازیگران ناشنوایش اشاره داشت. فیلم به خوبی سعی دارد زندگی این افراد و نوع تعاملاتشان را به تصویر بکشد و ملموس بودن وقایع فیلم بطوریکه روزانه شاهد آنها هستیم، از کودا فیلمی تماشایی ساخته است.
مهران زارعیان:
فیلمی شیرین و بیادعا که از پس روایت سادهاش برمیآید. فیلمساز از ابتدا سنگ کوچکی را انتخاب کرده و با موفقیت نیز آن را بلند میکند. نگاه جاری بر فیلم، نهاد خانواده را به زیبایی تکریم میکند و تصویری انسانی از ناشنوایان بازتاب میدهد. پس بیتردید «کودا» ارزش دیدن دارد و همهپسند است.
Drive My Car
مهران زارعیان:
یک فیلم بسیار حوصلهسربر و کسلکننده که بیدلیل طولانی است و ادای فیلمهای مینیمال و مدرنیستی را درمیآورد ولی مصالح کافی برای این همه تفصیل ندارد. چند خرده داستان نامنسجم را به زور به یکدیگر متصل کرده و یافتن ارتباطشان را از مخاطب گدایی میکند.
حتی اگر چنین فیلمی برای علاقهمندان سینمای ملالآور جذابیتی داشته باشد، این حجم از ستایش و جایزهای که گرفته را نمیتوانم درک کنم.
امیر حاجی زاده:
اگر خواهان سوزاندن ۳ ساعت از وقت خود هستید، فیلم درستی انتخاب کردید. اگر دنبال جزئیاتپردازی، خویشتنشناسی و مضمونیابیِ روانیِ انسان هستید، به آثار دیگر مراجعه کنید که حداقل در کنار خلق دنیایشان، به هدف اول سینما [سرگرمی] هم توجه کردهاند.
Red Notice
علی جلیلی:
تا وقتی که انتظار خاصی از آن نداشته باشید، یک فیلم سرگرم کننده است. داستان فیلم Red Notice کلیشهای است که به ضرب و زور تعدادی پیچش نامعقول داستانی سعی دارد که بیننده را تا انتها با خود همراه کند. در مورد بازیها و شخصیت پردازی فیلم نیز به عبارت “همان همیشگی” بسنده میکنم. همان ترکیب برندهایی که تا به حال در کمدی-اکشنهای مدرن جواب داده است و سازندگان دعاکنان امیدوار بودهاند که این بار هم نتیجه بدهد.
مهران زارعیان:
یکی دیگر از فیلمهای کمدی اکشن بیچفت و بست که به جذابیت ستارگانش متکی است. اگرچه این فیلم حداقلی از سرگرمی را برای مخاطب فراهم میکند اما مبتدیترین فیلمبینها نیز ضعفهای بزرگش را متوجه میشوند و احساس میکنند که هوششان توسط سازندگان، دستکم گرفته شده است! آقای فیلمنامهنویس، اسم غافلگیری را تازه شنیدهاید؟!
No Time to Die
مهران زارعیان:
اگر «red notice» حداقلی از سرگرمکنندگی داشت، این یکی همین را هم ندارد! با اسم بزرگ جیمز باند آمده و میخواهد پایانی آبرومندانه برای نسخهی اخیرش باشد، اما تبدیل شده به یک پارودی ناخواسته! والا به خدا جیمز باند حرمت دارد.
علی جلیلی:
فیلم No Time To Die شاید بهترین پایان ممکن برای جیمز باند کریگ نباشد؛ ولی قطعاً یک پایان خوب است. این فیلم گرچه گاهی زیر بار میراث سنگین فیلمهای قبلی کمر خم میکند ولی موفق میشود که بار را سالم به مقصد برساند. بیشتر نقاط ضعف این فیلم حاصل یک انتخاب اشتباه هستند انتخابی که اگر به درستی انجام شده بود شاید سایر اشتباهات فیلم اصلاً به چشم نمیآمدند.
شخصیت آنتاگونیست این فیلم و بازیگر آن یعنی رامی مالک، علیرغم اینکه در نیمهی اول فیلم بسیار پر ابهت و جذاب ظاهر میشوند ولی در نیمه دوم فیلم و علیالخصوص دقایق پایانی تبدیل به پاشنه آشیل No time to Die میشوند؛ اتفاقی که نه تقصیر رامی مالک است و نه میتوان آن را گردن نویسنده انداخت. در نیمهی دوم فیلم، آنها مثل در و تختههایی هستند که به خوبی با هم جفت و جور نمیشوند.
The Power of Dog
مهران زارعیان:
جین کمپیون با گوشهچشمی به فیلمهای سترگ پل توماس اندرسون میخواسته یک ضد وسترن روانشناسانهی عمیق بسازد اما ناموفق است چون فیلمنامهاش به هیچ وجه نمیتواند دیالوگها، موقعیتها، درونیات شخصیتها، روابطشان و زنجیرهی علت و معلولی پلات را با ظرافت دربیاورد. حالا هر چه قدر هم که موسیقی اسرارآمیز جانی گرینوود و سینماتوگرافی مسحورکنندهی اری وگنر و بازی بندیکت کامبربچ عالی باشند، فیلم نجات پیدا نمیکند.
امیر حاجی زاده:
در درام، معلومالحال، در جایزه گیری، سرحال. اثری کاملا کارتپستالی که نانِ بیهویتی و بلاتکلیفیاش را در خونِ وسترن [بستر امتیازخوری] میزند. سوار موج روز [جریانات میناستریم]، حاصل ذوقزدهگیِ پیام آمریکایی و برآمده از تشتت ایدئولوژیکی. نه موسیقی نه طبیعت نه فضا نه مکان نه زمان نه کاراکترها، حتی درنیامدهاند، کارکرد پیشکش. صدها جایزه فدای شجاعت و غربپرستیِ «جین کمپیون» با این اثر الکن و بیهمهچیزش. چندسالیست حالمان به هم میخورد از این سیطره جنبشهای سیاسی-اجتماعی بر پیکره سینما. کاش در حدِ مضمونسازی و ابژهسازیِ شعارهایتان بودید. «قدرت سگ» را دیدید؟ هو کنید.
The House of Gucci
امیر سلمان زاده:
در یک ساعت ابتدایی آنچنان تخت و تکبعدی پیش میرود که فراموش میکنیم با اثری از «ریدلی اسکات» مواجه هستیم! با اینحال در سلسله اتفاقاتی کمی ماجرا میآفریند و خود را قابل پیگیری مینماید، و این پیگیری در همهی کاراکترها در یک سطحِ نازل رخ میدهد که در یکی بیشتر و یکی کمتر: پاتریزیا (لیدی گاگا و بازی نسبتاً مقبولش) تنها کاراکتری که در طول فیلم پیوستگی رفتاری دارد اما نه در ساحت یک پرسوناژ بلکه صرفا و با اغماض در حد یک تیپ. پائولو (جرد لتو با گریم بد و بازی متوسط) و آلدو (آلپاچینو) کاراکترهایی که به طور گسسته در فیلم نمود دارند و کنشمندیشان به سان نیمخطهای پراکنده است که با هر خارج شدن از قاب سریعاً فراموش میشوند و مائوریزیو (با گمگشتگیِ آدام درایور که ابداً مال این فیلم نیست) کاراکتری منفعل و رباتیک که در یک ساعت پایانی یادش میافتند که او نیز باید واکنشی به جهان اطرافش نشان دهد پس مثلا به یکباره رییس بازی در میآورد و اِلی آخر.
در نهایت خاندان گوچی را داریم که تنها در حد همان برند مدلینگ در فیلم رسمالشکلی دو بعدی دارد و هیچ دورنمای دراماتیک و قابلتوجهی از هیچ کاراکتری پیرامونش شکل نمیگیرد به جز در دهان چرخیدن که خب ناچاراً عنوان فیلم است.
مهران زارعیان:
هدر رفتن ظرفیتهای این فیلم حقیقتا غمانگیز است. این همه ستاره و موسیقی جذاب و تصاویر درخشان که با هدایت ریدلی اسکات میتوانست بهترین فیلم سال باشد، به خاطر ضعفهای مهلک فیلمنامه، تلف شده است. نتیجه این است که اولا حجم قابل توجهی لحظهی زائد در فیلم میبینیم، ثانیا سرنوشت آدمها به دلیل شخصیتپردازی ضعیفشان، تاثیرگذار نیست و ثالثا فیلم در نیمهی دوم افت ریتم دارد و در پرداختن به خردهداستانهایش نامنسجم عمل میکند.
The Nightmare Alley
مهران زارعیان:
«کوچه کابوس» یک مثال درخشان از بازسازی فیلمهای قدیمی است و نشان میدهد که یک فیلمساز مؤلف، چگونه با هنرش منبع اقتباس را به تملّک خویش درمیآورد. گییرمو دلتورو خالق هیولاهای اگزوتیک است و علیرغم اینکه در منبع اقتباس «کوچه کابوس»، هیولایی وجود ندارد، دلتورو مسیر فیلمش را به سمت زایش یک هیولای واقعی سوق داده است. این فیلم حکایت طمع انسان است؛ کابوسی مکبثمآبانه که موتیفش خون است و فضایی نزدیک به نوآر دارد. کاش نیمهی اولش ضربآهنگ بهتری داشت تا میتوانستم لفظ شاهکار را برایش به کار ببرم.
West Side Story
مهران زارعیان:
برخلاف «کوچه کابوس»، این فیلم بازسازی خوبی نیست و چیز علاوهتری به منبع اقتباسش اضافه نمیکند. در دورانی که موزیکال از مد افتاده، ساختن یک نسخهی دیگر از «داستان وست ساید» چه توجیهی دارد؟ آن هم وقتی که همان اندک تغییرات فیلمنامهاش، به داستان و شخصیتها ضربه زده و فقط کارگردانی رئالتر و سینماییتر اسپیلبرگ، تا حدودی از نسخهی اصلی جلو میزند.
Don’t Look Up
مهران زارعیان:
یک کمدی سیاه افسارگسیخته با شوخیهای هجوآلود فراوان و یک دو جین ستارهی تراز اول سینما. «به بالا نگاه نکن!» بر بستر یک داستان جذاب بیمسئولیتی و ابتذال جاری بر مناسبات سیاسی و اجتماعی انسان امروز را بیرحمانه نقد میکند. اگر کنترل بهتری بر شلوغی خردهداستانهایش داشت، حقیقتا فیلم محشری از آب درمیآمد ولی در هر حال همین هم خوب است.
Dune
مینو فرجی:
فیلم Dune با وجود طولانی بودنش توانسته با کمک موسیقی هیجان انگیزش، رنگهای گرم، جلوههای ویژه بینظیر و صحنههای اکشن مخاطب را همراه خود کند. انتخاب تیموتی شالامی برای بازی در نقش ابرقهرمانی که انتظار فیزیک متفاوتی از او داریم کاملا بجا بود و این بازیگر توانست انتظاری که از شخصیتش میرود را به خوبی برآورده کند.
مهران زارعیان:
هارمونی دلنواز نماها و نواها. مزههای خوشرنگ و رنگهای شنیدنی! رقص نور و تلألو بر شنهای داغ. فیلم در خلق جلوههای دیدنی از یک جهان بدیع و ناشناخته بسیار موفق است. مشکل اما در منبع اقتباس دشواری است که بیشتر به درد سریال میخورد تا فیلم. دنی ویلنوو متاسفانه نتوانسته فیلمش را به یک تجربهی خودبسنده برای فهمیدن و لذت بردن از جهان پر رمز و راز «تلماسه» تبدیل کند. امیدوارم قسمت(های) بعدی قضاوتم را تغییر دهد.
Belfast
امیر حاجی زاده:
«بلفست» ادای دینیست شخصی از فیلمسازِ سینهفیلِ اثر به زادگاهش. ملایمت، لطافت و آگاهیِ کارگردان از درک احساسی و لحن و جدیتش مشهود است اما نه؛ «برانا» حرف دیگری دارد. آوردهی کرونا همهگیری، حرمان و اضطراب است؛ حالا این آسیب را ترکیب کنید با مسئلهی جهانی مهاجرت در اروپا. پلات اصلیِ فیلم کاملا سیاسی و جشنوارهایست. اگر مستعمره بریتانیا [ایرلند] را مجاز از کل دنیا گیریم، جهان میداند مهاجران یکی دو سالِ اخیر به اروپا، موی دماغشان خواهند شد. تعدد و تنوع نژادی، فرهنگی و مذهبی، اجتماع و کنترلش را برای اروپا سخت میکند. داستانکهای معصومانه و بیخود فیلم یک پوستهی خوشفرمِ سیاهوسفید برای فریب مخاطب است. در Belfast ما با هیچچیزی طرف نیستیم؛ بیشتر شبیه یک شوخی میماند تا فیلم. «برانا»، مبلغ ناسیونالیسم، اومانیسمِ فراموششده در مدرنیته را با شعارهای اومانیستی، متلکهای مذهبی-سیاسی و آرمانیانگاریِ خارج رفتن در قالب دنیای پسرک ترکیب و روایت میکند تا مثلا دغدغهمندیِ ارتباطات انسانیِ را داشته باشد. پشت سینما [سالن] سنگر میگیرد و همه عناصر را فقط در سطح و دیالوگ نگه میدارد چون جرئتِ سینماییساختن حرفش را ندارد. جیره و مزد چنین فیلمهای خودزن و کمارزشی در لفافهگویی، سایهماندن و شعار است. در عصر سوسیال-کمونیستها، چرا «برانا» «بلفست» را نسازد؟!
مهران زارعیان:
کنت برانا در «بلفاست» نشان میدهد که چگونه میتوان همزمان به “آنهایی که رفتند” و “آنهایی که ماندند” عشق ورزید و خاک سرزمین مادری را غرق بوسه کرد. «بلفاست» فیلمی است در ستایش وطن با تمام اشکها و لبخندهایش؛ حکایت مردمانی که سرد و گرم روزگار را میچشند اما علیرغم تمام بحرانها، خوش و خرم “زندگی” میکنند و “خانواده” را گرم در آغوش میکشند.
برانا در بیشتر داستانکهایش موفق میشود حس نوستاژیک بسازد اما بعضی لحظات فیلمش ضعیف از آب درآمده است.
Free Guy
مهران زارعیان:
یکی از موضوعات جالب در فیلمهای علمی-تخیلی، هوش مصنوعی است که فیلم «free guy» هم به سراغش رفته و خیلی خلاقانه و دوستداشتنی داستانش را با این سوژه، پرورش داده است. واقعا در حق این فیلمِ خوب اجحاف شد.
Eternals
امیر سلمان زاده:
ملغمهای از هیاهوهای شعاری که هرکس میخواهد والد و مدعیِالارث این جهانِ بدبخت و بیچارهی هستی باشد. خانم ژائو (فیلمساز) از آن اثر ژندهپوشِ پلاستیکیاش به فیلمی عروج کرده تا که هرچه عریانتر و البته آسانتر به همهی چیزهای مد شده ناخنک بزند تا با قاطعیت بیشتری او را در وادیِ دغدغهمندانِ بیدغدغه بدانیم.
خوشبختانه تعدد و تنوع چهرههای جدید مارولاستدیوز در این فیلم که از انگشتان دست هم فراتر رفته برای مخاطبانِ راحتالحلقوم هم ثقیلالهضم جلوه کرده و آنچنان جذاب بنظر نیامده است. هرچند موقت اما شکر.
مهران زارعیان:
کلوئی ژائو، کارگردان چینیتبار «nomadland» انتخاب عجیبی برای ساختن یک فیلم کامیکبوکی از مارول به نظر میرسید. با این حال، نتیجهی کارش چندان ناامیدکننده نیست. او فیلمی ساخته که از همه نظر حداقل نمره قبولی را میگیرد و سرگرمکننده است. «Eternals» تلنگری است به بشر امروز که نسل به نسل به همنوعش ستم روا داشته. کاشت و برداشت فیلم نهایتا به این سوال میانجامد: «آیا انسان با کارنامهاش در طول تاریخ، لیاقت زیستن بر کرهی زمین را دارد؟» فیلم پاسخی خوشبینانه برای این سوال دارد اما صورت مسئله را در پیشگاه وجدان مخاطب مفتوح میگذارد تا ذهن او هم درگیر این چالش شود.
Black Widow
علی جلیلی:
گاهی اوقات تغییر لازم است. این تغییر، هرقدر هم که با آزمون و خطا همراه باشد، منفعتش بیشتر از ضررش است. این مسئله در مورد Black Widow نیز صدق میکند؛ هر جراحی نیاز به خونریزی دارد ولی مهم موفقیتآمیز بودن عمل است. در مورد فیلم Black Widow باید اعتراف کرد که جراحی مارول به لطف اکشن فیلم، ریتم و حال و هوای متفاوت با فیلمهای گذشته، موفقیتآمیز بوده است. مارول ثابت کرد که اگر بخواهد میتواند از فرمول همیشگی خود فاصله بگیرد و برگ برندهی جدیدی رو کند؛ حتی اگر در این مسیر مقداری لغزش نیز داشته باشد.
امیر سلمان زاده:
آغازگر فاز چهارم مارولاستودیوز با اثری ربانش قیچی شده که پشتوانگیاش به «واقعیتِ هشتگِ فمنیسم» است و نه «حقیقتِ جنبشِ زنان» پس نتیجه میشود فیلم «بلک ویدو» که زنانش از اصل تا فرع و از اختیار تا اجبار جملگی بدذات نیستند بلکه قربانی جبّاریتِ جنس مرد هستند. مردِ خوب در این فیلم احمق یا نیازمند توجه و مرد بد هم که علتالاشرار است.
با همه این اوصاف و با کمک از المانهای فازهای پیشین، بیمصرف و مفتضح نیست. میتوان با اغماض تحملش کرد و کمی سرگرم شد هرچند که «زمان» برای همین مثقال سطح از یکبار مصرفی هم تاریخ انقضای نابودیاش را درج کرده است پس مراقب باشید.
Spiderman: No Way Home
امیر سلمان زاده:
چهرههای آشنای جهان سینمایی اسپایدرمن در قرن ۲۱ام که هدفشان از این اجماع تنها یک تجدید دیدار «برای» خودشان و «با» مخاطب بوده؛ هرچند که مخاطب امروزه همین «با» را هم غنیمت شمرده و از دیدنش به وجد آمده است -و دروغ چرا که این خوشامدگویی برای من هم شیرین بود- اما نباید گول این حداقلها و تجدیددیدارهای سطحی و غیرسینمایی را خورد و اثری همچون قسمت سوم اسپایدرمنِ تام هالند را مورد ستایش قرار داد.
اسپایدرمن خانه دارد، راهش را هم برایش میسازند، کافیست منتظر دورهمی بعدی باشید؛ پس دل نسوزانید، تنها کمی به وجد آیید و بگذرید. همین.
Matrix Resurrection
علی جلیلی:
شاید بعضاً بهترین کاری که بتوان در مورد گذشته و خاطرات آنها انجام داد، عبور کردن از آنها باشد. چیزی که ظاهراً وارنر اعتقاد زیادی به آن ندارد. آنها امیدوار بودند که سوار بر ریل نوستالژی، این قطار را کژدار و مریض به مقصد برسانند. اتفاقی که در نیمهی اول فیلم به لطف اکشن قابل قبول، بازی ریوز و ماس و هایپ بالا رخ میدهد؛ اما متأسفانه در نیمهی دوم هیچ بارقهی امیدی در چاه ویلی که این فیلم در آن فرو رفته است دیده نمیشود .
Eternals | Don’t Look Up | Dune | West Side Story | Matrix Resurrection | Drive My Car | Red Notice | The Power of Dog | The House of Gucci | Nightmare Alley | Belfast | No Time to Die | Free Guy | Black Widow | Spider Man: No way Home | Coda | |
۴ | ۷ | ۸ | ۵ | ۶ | ۷ | ۵ | ۹ | مینو فرجی | ||||||||
۵.۵ | ۷.۵ | ۶ | ۴ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۸.۵ | ۶ | ۱ | ۷ | ۷ | مهران زارعیان | |||
۲ | ۲ | ۴ | ۴ | ۳ | ۴ | ۲ | ۲ | ۳ | ۵ | ۳ | ۳ | ۳ | ۳ | ۶ | امیر سلمان زاده | |
۵ | ۴.۵ | ۸ | ۴ | ۸ | ۶.۵ | ۸ | ۸.۵ | ۷ | ۷ | ۶ | علی جلیلی | |||||
۸.۵ | ۷ | ۷ | ۱ | ۱.۵ | ۲.۵ | ۴.۵ | امیر حاجی زاده | |||||||||
۶ | ۸ | ۸ | ۹ | ۱۰ | ۶ | ۴ | ۹ | ۴ | ۶ | ۳ | ۷ | مصطفی درویشی | ||||
۵ | ۶ | ۸ | ۸ | ۷ | ۹ | ۶ | ۹ | ۶ | ۷ | ۷ | ۷ | ۸ | ۶ | ۹ | ۱۰ | علی محمد پناه |
۴ | ۶ | ۸ | ۷ | ۲ | ۷ | ۴ | ۸ | ۶ | ۶ | ۹ | ۷ | ۴ | ۳ | ۶ | ۹ | ایلیا عسگری |
۶ | ۷ | ۸.۵ | ۶ | ۶.۵ | ۸ | ۷ | ۷.۵ | ۶ | ۶.۵ | ۸.۵ | لاوین شریفی | |||||
۷ | ۴ | ۳ | ۵ | ۴ | ۷ | ۶ | ۷ | ۹ | ماهان حسن زاده |
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
امیدوارم این مقاله بی خود ادامه نداشته باشه 👎
به جاش یه دونه فیلم تحلیل میکردید خوب
چقدر نمراتی که عزیزان دادن باهم در تضاده
اینکه به یه فیلم دو نفر از منتقدا ۹ دادن و دو نفر نمره ای مثل ۱ و۲ دادن نمایانگر دخالت سلیقه شخصیه تا تحلیل و نقد و بررسی
به هر حال خسته نباشید میگم بابت مقاله
😂😂😂😂
شخصا نظر خودم
drive my car ده برابر از چیزی که گفتن بدتره .
red notice سرگرم کننده بود و فروش بالاشم بخاطر گل گدوت و رایان و راک بود وگرنه انقد نمیفروخت.
dont look up دیدم ارزش یکبار دیدن رو فقط داشت و پیام خاصی نداشت کمدی ضعیف .
free guy دیدم دوباره سرگرم کننده بخاطر رایان.
spider man بد بود واقعا فروش بالاش بخاطر اسم بود واقعا فیلم نامه بد توبی داشت به زور بازی میکرد صحنه های فایت خیلی بد واقعا ضعیف بود در مقابل نسخه های پیشین. خلاصش شیردوشی بزرگ مارول
matrix هم حس میکنم بیشتر جنبه تبلیغاتی بازیشو داشت و نسبت به سه نسخه اول اصلا حال نداد یهویی یه مسیر جدید پیش گرفتن داستان جدید و بدتر از همه کیانو ریوز میدیدی حس میکردی داری جان ویک میبینی خیلی رفته تو حس جان ویک تا ماتریکس