نقد و بررسی فیلم The King’s Man | ماجرای بریتانیایی
فیلم The King’s Man سومین قسمت از این مجموعه سینمایی است که قصد دارد داستان شکلگیری سازمان جاسوسی کینگزمن را روایت کند. این که چه شد مقرّ اصلی این تشکیلات، خیاط خانهای در لندن قرار گرفت. تقریباً قسمت سوّم هم مثل دو قسمت پیشین، آمیختگی اکشن با لحن کمدی را حفظ کرده و در یک نگاه کلی، میتوان ادعا کرد حتی فراتر از آن، به هجویهای تاریخی-سیاسی نزدیک شده است. از این نظر، فکر میکنم تجربهی تماشای قسمت سوّم مجموعه کینگزمن، به دلیل طراحی چند غافلگیری و وجود چند صحنهی خوب اکشن و ارائهی یک سکانس به یادماندنی به مخاطبان، تجربهای مفرّح است.
داستان سومین فیلم با سکانسی مربوط به دورهی جنگ بوئر و حضور بریتانیا در کشورهای آفریقایی آغاز میشود. جایی که دوک آکسفورد (با بازی رالف فاینز) به همسرش قول میدهد که تا آخر عمر از پسرشان، کنراد در برابر خشونت و جنگ محافظت کند. قولی که با وقوع جنگ جهانی اوّل، و تمایل کنراد جوان (با بازی هریس دیکینسون) برای پیوستن داوطلبانه به ارتش، نگه داشتنش هر چه بیشتر و بیشتر سخت میشود. اینجاست که فیلم، نخستین غافلگیریاش را رو میکند. فیلم سوم برخلاف دو فیلم قبلی، فضای داستان جاسوسیاش را بر قوارهی فیلمی تاریخی با پسزمینهی جنگ عالمگیر سوار میکند و به حد نیز راضی نمیشود. تا جایی که مستقیماً به دلِ جنگ و خطّ مقدم آن میرود و ظاهر فیلمی جنگی به خود میگیرد.
طنز ماجرا اینجاست که طبق روایت فیلم The King’s Man جنگ جهانی اوّل اساساً نوعی درگیری میان گروههای خرابکار و حکومتهای اروپایی بوده و کلّ جنگ از آغاز تا پایان، به دست خیرخواهان و شرورانی هدایت و اداره شده که از چشم تاریخ پنهان مانده است. این نخستین پیشفرض تاریخی و هجوآمیز فیلم سوّم است که انگار دارد با نظریههای توطئه شوخی میکند. نظریههایی که معتقدند پشت هر رویداد بزرگ و کوچکی، فعالیت مخفیانه و دسیسهآمیز عدهای اندک یا گروهی پرنفوذ در کار است. امّا شوخی فیلم با نظریههای توطئه به همین جا ختم نمیشود؛ بلکه گرداب هجوکنندهی فیلم، جمله معروفِ «کار، کارِ انگلیسیهاست» را نیز در خود جذب میکند و در نهایت در روایت کمیک خود از آغاز جنگ جهانی اوّل، کلّ جنگ را توطئهای بریتانیایی میداند که بر محور اختلاف انگلیسیها و اسکاتلندیها رخ داده است.
در طول روایت، شخصیتهای زیادی معرفی میشوند که بیشتر آنها مثل شبکهی جاسوسان بریتانیایی در دولتها، سفارتخانهها و دربارهای سیاسی پادشاهیها اصلاً دیالوگی به زبان نمیآورند و این تأکید زیاد بر حضور خدمتکاران و خدمهی ظاهراً بیگناه و کمقدرت به عنوان جاسوس نیز دلیل روشنی دارد. حتی در اینجا هم فیلم با سایر فیلمهای جاسوسی بریتانیایی در حال شوخی است و از زاویهای دیگر، رویکردی طعنهآمیز دارد.
یک اتهام بزرگ و قدیمی به فیلمهای جاسوسی بریتانیایی این است که اغلب بر حضور مأموران مخفی و جاسوسان از طبقه مرفّه و با زندگی اشرافی – که فیلمهای جیمز باند، مشهورترین نمونه آنهاست- تأکید دارند. چنان که دوک آکسفورد و کلّ تشکیلات کینگزمن، سازمانی جاسوسی متشکّل از اشرافزادگان و مرفهین است که پیشاپیش پیوند و وفاداریشان به پادشاهی و سلطنت واضح است. امّا قسمت سوّم با نمایش عدهی کثیری از جاسوسان پیشخدمت و خدمتکار، میهنپرستی و وفاداری قشر ضعیفتر جامعه به نظام سیاسی را نیز به رخ میکشد.
فیلم به شیوهای قابلپیشبینی روی برخی از کاراکترهای بیشمارش و داستانکهایشان مکث بیشتری میکند. از جمله بر شخصیت گریگوری راسپوتین (با بازی تماشایی ریس ایفانز) و تقلای محفل دوک آکسفورد برای تغییر معادلات جنگ از طریق بیرون کشیدن روسیه از فرآیند جنگ جهانی. سکانس اکشن-کمدی عجیب و غریب درگیری دوک آکسفورد، کنراد و شولا با راسپوتین یکی از آن فرازهای به یادماندنی فیلم است. جایی که چابکی و موزونی راسپوتین، به علاوهی هوشمندی اهریمنیاش طیفی از هیجانات و احساسات را با خود به صحنه مذکور میآورد. این شاید کاملترین سکانس کلّ فیلم باشد.
با این حال، فیلم The King’s Man چند غافلگیری خوب هم دارد که یکی از آنها، مربوط به سرنوشت کنراد است. درست بعد از نبردی خونین در میدان جنگ مستقیم با دشمن و نمایش عملی قهرمانانه، در حالی که گمان میکنیم در حال تعقیب یکی از شخصیتهای اصلی داستان هستیم و طبیعتاً از در امان بودنش از بالا و پایینهای جنگ مطمئن هستیم، فیلم غافلگیری جالب توجهی رو میکند که شخصاً در فیلمی مشابه، نظیرش را به یاد ندارم. با این همه، تأکید بیش از حدّ فیلم بر سرنوشت کنراد و اصرارش برای حضور در خط مقدم جنگ قرار است نوعی تعادل در فیلم برقرار کند. شبیه همان کارکردی که حضور پرشمار پیشخدمتهای جاسوس در فیلم بازی میکند. انگار فیلم میخواهد از اشرافزادگان بریتانیایی اعاده حیثیت و دفاع کند؛ ایدهی مشهوری را غلط جلوه دهد و آن اینکه، کشور متعلق به ثروتمندان و میهنپرستی متعلق به اقشار ضعیف است. امّا در اینجا شاهدیم دوک و کنراد در چند نوبت، خواهان طی کردن رویههای معمولی مربوط به جنگ همچون مردمان و سربازان عادی هستند؛ اتفاقی که در نهایت رخ نمیدهد و همیشه شامل توجّه ویژه پادشاهی میشوند و همین امر، برخلاف ارادهی اولیهشان است.
غافلگیری کوچک ولی چشمگیر دیگر فیلم، مربوط به صحنهی سقوط هواپیمای دوک و گیر افتادنش در یکی از بالهای هواپیماست. در حالی که میزانسن و قاببندیهای قبلی، مطلقاً سرنخی از این گرفتاری غیرمنتظره در اختیار بیننده قرار نمیدهد، تمهید دوک برای تبدیل نمونههای اولیه هواپیما به هواپیمایی با قابلیت خلبان اتوماتیک به دردسری بزرگ تبدیل میشود. صحنهای که پای یکی از برجستهترین نمادهای جنگ جهانی اوّل را به فیلم باز میکند و به طرزی غیرمنتظره در بافت فیلم، به خوبی جای میگیرد.
در کنار ویژگیهای مثبتی که فیلم The King’s Man را به فیلمی قابلقبول از ژانر جاسوسی خرابکارانه تبدیل میکند، ایراداتی هم بر آن وارد است. جلوههای تصویری باورناپذیر به ویژه از چشماندازها و پدیدههای طبیعی کمی آزاردهنده است. بعید میدانم تماشاگران، چیز شگفتانگیزی در بزهای کشمیری فیلم دیده باشند. تمهید فیلم برای نشان ندادن چهرهی رئیس اسکاتلندی محفل شروران، و افشای هویت وی در فصل گرهگشایی، شوک و تعجب زیادی برنمیانگیزد. گذشته از این، گویا فیلم تمام ایدههای اکشن خود را در صحنههای پیشین خرج کرده و در صحنهی پایانی، روند مبارزه تن به تن نهایی خیلی معمولی و عادی برگزار میشود. یا این نکته منفی که کاراکترهای زن فیلم، اندکشمارند و به سختی میتوان شخصیتی مهم در بینشان پیدا کرد. هیچ تلاشی برای شخصیتپردازی پررنگتر همان تعداد انگشتشمار هم صورت نگرفته است. تنها شخصیت زن مهم فیلم، پالی (با بازی جما آرترتون) است که حضور و تأثیری کلیشهای دارد. حتی فیلم سهم کمتری برای این شخصیت در صحنههای اکشن فیلم درنظر گرفته و ظاهراً بر بارعاطفی یا مهارتهای شخصیت- مثلاً در صحنه رمزگشایی- تمرکز دارد. از طرف دیگر، شاید به دلیل سرگرمکننده بودن فیلم نباید توقع زیادی از طراحی شخصیتها داشت یا حداقل انتظار داشت که تغییر در اراده یا تصمیمات شخصیتهای محوری خیلی پیشپاافتاده و حتی احمقانه رخ دهد؛ امّا در هر صورت، به نظرم پوئنی منفی برای فیلم است.
در مجموع، فیلم The King’s Man از حدّ انتظارات تماشاگر فراتر میرود؛ چند غافلگیری حسابشده و به خوبی اجراشده دارد. راسپوتین فیلم آنقدر جذاب و خوب از کار درآمده که اگر اسپینآف مخصوص به خود را در آینده داشته باشد، اصلاً تصمیم نابجایی نیست. دوک آکسفورد در لحظاتی یادآور ایندیانا جونز یا جیمز باند است، با آن روحیه جسور و رامنشدنی که به استقبال خطر و ماجراجویی میرود. امّا حیف که افزودن ملودرامی کسلکننده، مانع شکوفایی بیشتر این شخصیت شده است.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
نظرات
میتونم بگم بدترین فیلم این سری بود به زور تا اخرش تحمل کردم نمرات imdb و روتن توماتو هم نشان دهنده این ماجراست. از نقد شما تعجب کردم احتمالا خواستید خلاف جریان آب شنا کنید
کاش این طوری نمیساختنش
اصلا قابل قبول نبود
در مقایسه با فیلم های قبلیش، خیلی بد عمل کردن
نمیدونم شما چطور میگید خوبه
مخصوصا با اون شوخی های مسخره. اصلا حالم بهم خورد اون موقع که اون یارو داشت پای طرف رو لیس میزد. من زدمش جلو 🤮🤮😀
دوتای قبلیش سرگرم کننده بود این کاملا افتضاح
شخصیت بد فیلم رو من همون ابتدای کار درست حدس زدم و واقعا خیلی ضعیف بود.
در مجموع از حد انتظارات تماشاگر فراتر میرود؟؟؟ این دوستمون قسمتای یک و دو رو ندیده
فکر میکردم ادامه نسخه قبلیی چیزی باشه ولی نخیر یهو سفر در زمان و اون مدرنیته بازی رو نداشت حال نکردم باهاش اگه یه اسم دیگه میزدن روش شاید داستان متفاوت میشد