تحلیل و بررسی فیلم جاده خاکی | چالش گریه نکردن
فیلم «جاده خاکی» (Hit the Road) اولین ساختهی پناه پناهی است که امسال، برای نخستین بار در بخش «دوهفته کارگردانان» جشنواره کن به نمایش درآمد و از شانسهای جایزهی «دوربین طلایی» این جشنواره نیز محسوب میشد. این فیلم که با استقبال غیرمنتظره منتقدان مواجه شده بود، در ادامه نمایشهای بینالمللی خود، در نهایت توانست جایزهی بهترین فیلم فستیوال لندن را از آن خود کند.
فیلم که سفری جادهای و خانوادگی را دستمایه قرار داده و با وجود ایجاد فضای کمدی در سطح ظاهری، در لایههای زیرین خود احساسات غم و اندوه ناشی از موضوع اصلیاش را دائماً سرکوب میکند. از این نظر، با فیلمی کمدی-تراژیک روبهرو هستیم که عناصر اصلیاش در خدمت چنین هدفی به کار گرفته شدهاند.
زن و شوهری (با بازی پانتهآ پناهیها و حسن معجونی) با اتومبیلی عاریتی، به همراه دو پسرشان (رایان سرلک و امین سیمیار) و سگ خانواده، جسی، راهی سفری به مرزهای شمال غربی ایران شدهاند. پای پدر خانواده به دلیل شکستگی در گچ است، مادر خانواده با اندوهی که گهگاه به صورتش و صدایش مینشیند، میکوشد شادمان به نظر برسد، پسر کوچک خانواده لحظهای دست از شیطنت نمیکشد و با بیشفعالیاش، اطرافیان را عاصی کرده است. در این میان، پسر بزرگتر بیشتر در سکوتی غمزده رانندگی میکند. به تدریج درمییابیم که خانواده برای رساندن پسر بزرگتر به مرز و سپردن او به دست قاچاقبرها به این سفر آمدهاند.
به عبارت بهتر، این داستانِ آخرین سفر یک خانواده با هدف مهاجرت پسر بزرگ به کشوری دیگر است. شرط پسر بزرگ برای این سفر خانوادگی چیست؟ او از پدر و مادرش خواسته، در طول سفر از بروز غم و اندوه خودداری کنند تا هم خاطر یکدیگر را مکدر نسازند و هم برادر کوچک، از هدف و فرجام این مسافرت خانوادگی بویی نبرد. بنابراین، فیلم «جاده خاکی را میتوان فیلمی توصیف کرد که شخصیتهای اصلی آن درگیر نوعی از «چالش گریه نکردن» هستند و اگر میخندند برای این است که بغض و اندوه خود را سرکوب کنند و پس بزنند.
پیرنگ داستانی فیلم «جاده خاکی» به طور کلی بر شالودهی «تعلیق و کنجکاوی» بنا شده و بر همین اساس پیش میرود. از یک سو، پیرنگ قصّه از علّت اصلی مهاجرت پسر جوان اطلاعاتی به تماشاگر نمیدهد، امّا از خلال گفتگوی مادر با پسر میتوان دریافت که این مهاجرت، برخلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد، با تصمیم فردی پسر میتواند انجام نگیرد. به عبارت بهتر، فیلم با مبهم نگه داشتن علّت مهاجرت و اشاراتی مبنی بر اجتنابپذیر بودن آن، فرجام این سفر خانوادگی را نیز در هالهای از ابهام قرار میدهد. بالأخره این مهاجرت انجام میپذیرد؟ آیا قرار است در طول این سفر، شاهد اتفاقات یا وقایعی باشیم که نظر پسر جوان را تغییر میدهد یا خیر؟ آیا مهاجرتش با موفقیت انجام میشود؟
از سوی دیگر، شرط بروز ندادن غم و اندوه، گریه نکردن و پنهان کردن راز این سفر از پسر کوچکتر به محملی برای تعلیق فیلم تبدیل میشود. برملا نشدن راز مهاجرت برادر بزرگتر چه اهمیتی دارد؟ چون حال خوبِ بیخیال برادر کوچک را خراب میکند و مهمتر اینکه، رابطه معصوم و مهرآمیز او با سرزمینش را برهممیزند. پسرکی که جز زیبایی در سرزمین مادری چیزی نمیبیند و در کنشی تکراری، بر خاک سرزمین و به خاطر زیباییهایش بوسه میزند.
غیر از این دو خط اصلی «تعلیق و کنجکاوی»، اکثر بخشهای دیگر فیلم بر سکانسهای گاهی طولانی گفتگوی اعضای خانواده با هم، موقعیتهای کمیک و طنزهای کلامی با محوریت پسربچهی پرانرژی خانواده، و تعامل با قاچاقبرهای محلی برای هماهنگی رفتن به آن سوی مرز (با ارجاع به فیلم کوتاه «حیوان» اثر بهمن و بهرام ارک) متکی است. علاوه بر این، هر چه به پایان فیلم نزدیکتر میشویم، «غافلگیری» در سبک بصری فیلم بیشتر خودنمایی میکند. تا جایی که به طرز غیرمنتظرهای حتی دیوار چهارم هم شکسته میشود و شخصیتها مستقیماً در دوربین خیره میشوند.
فیلم «جاده خاکی» در نگاه نخست فیلمی کوچک و ساده به نظر میآید امّا به نظرم به واسطهی برخی ویژگیهایش درمیان آثار سینمای ایران حائز اهمیت است. اوّل اینکه، گفتگوها و دیالوگهای فیلم به کمتر فیلمی در مقیاس سینمای ایران شبیه است. استفادهی زیاد از واژههای ممنوعه، دشنامها و متلکها و… در فضای مناسبات خانوادگی به ویژه میان بزرگسالان و کودک داستان، تماشاگران ایرانی را به دنیای شخصیتهایی میبرد که در سایر فیلمهای سینمای ایران کمتر با آنها روبهرو بوده، خصوصاً اینکه این دیالوگها در بستری کمیک ولی نه ابزورد در جریان هستند. یعنی علاوه بر تأمین کارکرد واقعگرایی و آشناییزُدایی کاملاً در خدمت فضای کمدی فیلم قرار میگیرند و در تفاوت با فیلمهای متعلّق به جریان پسامدرن سینمای ایران (نظیر آثار مانی حقیقی مثل «آبادان»، «خوک» و…) دیالوگهایی صرفاً سبک و پوچگرایانه تلقی نمیشوند.
دوّم اینکه، قاببندی و کارگردانی فیلم را میتوان جسورانه و در پارهای موارد خلاقانه ارزیابی کرد. در واقع عنصر غافلگیری به جای پیرنگ داستانی به سبک بصری فیلم منتقل شده و به خوبی از عهدهی برهم زدن انتظارات تماشاگر برمیآید. در این مورد میتوان به دو نمونه در فیلم اشاره کرد. یکی نحوهی قاببندی صحنه رفتن پسر جوان به همراه موتورسوار قاچاقبراست که در اکستریم لانگشاتی طولانی [حدوداً چهار دقیقهای] میگذرد و بیننده از فاصلهای دور، به واسطهی صداها و واکنشهای شخصیتهای اصلی به احساسات آنها و روند اتفاقات داستان پی میبرد؛ که در نوع خود انتخابی جسورانه محسوب میشود. به راحتی میتوان تصوّر کرد که هر روایت بصریای غیر از این، میتوانست فیلم را به ورطهی احساساتگرایی بیندازد یا به بافت آرام و اندوهزدهی صحنه مذکور، حسی از تشویش و اضطرار بیمورد القاء کند. در باب همین صحنه باید به صداگذاری متناسب و شگفتانگیز آن اشاره کرد که در نسبت با پرسپکتیو دوربین و نقطهی دید تماشاگر بسیار بجا و درست تنظیم شده است.
صحنهی شاخص دیگر فیلم که خلاقیت فیلمساز را به رخ میکشد، جایی است که پدر خانواده در لباسی شبیه لباس فضانوردان روی چمن کوهستانی دراز کشیده و به آسمان شب چشم دوخته است. با پدیدار شدن کرمهای شبتاب روی زمین، در چرخشی خیالانگیز، چمن به آسمان پرستارهای تبدیل میشود که پدر اندوهناک را به اوج کهکشانهای دور میبرد. صحنهای خلاقانه و کمنظیر در سینمای ایران که با اجرایی متناسب و دلپذیر، به فصلی زیبا را در فیلم رقم میزند.
علاوه بر اینها، شاید این پختهترین فیلم دهههای اخیر سینمای ایران در زمینهی بهکارگیری حیوانات خانگی در بافت و پیرنگ داستان باشد. جسی، سگ خانواده از نظر حضور و کارکرد روایی مثلاً در مقایسه با گربهی خانگی در فیلم «رگ خواب» (ساختهی حمید نعمتالله) نیز جایگاهی ماندگارتر و بالاتر دارد. در اینجا، سگ خانواده هم در خدمت لحظات کمیک فیلم قرار میگیرد و هم در صحنهی چشمگیر پایانی، به اندوهی جمعی امّا رهاییبخش تبدیل میشود.
استفاده از آهنگها و موسیقیهای خاطرهانگیز و نوستالژیک در قالب «کارائوکه» یا «لبآهنگ» هم وجه ممتاز دیگر فیلم است که در چند نوبت مورد استفاده قرار گرفته و در نوبت پایانی، به صورتی غیرمنتظره و غافلگیرکننده در فیلم ظاهر میشود. این آهنگها علاوه بر شکلدهی به فضای احساسی صحنهها، به دریچهای برای دستیابی به احساسات پنهان نگهداشتهشدهی شخصیتها دگرگون میشوند و اجازه میدهند تا تناقضی که کلیت فیلم را درهمتنیده، خودش را بروز و ظهور دهد.
در مجموع، فیلم «جاده خاکی» را میتوان از بهترین آثار چند سال اخیر سینمای ایران به حساب آورد و به آیندهی فیلمساز جوانش، به اتکای فیلم اولش امید بست.
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
نظرات
به نظرم سطل اشغال تو فیلم های ایرانی انداخت
اگه فکر می کنید روشنفکر هستید و از بقیه خیلی بیشتر می فهمید و به شدت ادعای فیلم باز بودن دارید از این فیلم لذت می برید.
پ ن : با اختلاف بدترین فیلمی که تو این مدت دیدم