صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا

صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم

محمد سپهری
۲۳:۲۰ ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا

نسل هفتم رو به پایان است. نسلی که شاید برای ما گیمرهای کهنه کار به اندازه ی قبل خاطره انگیز نبود اما بازی های خوب هم کم ندشت. به این بهانه در سه قسمت نگاهی داریم بر صحنه های دراماتیک و احساسی این نسل. متنی که شاید هم اسپویل بشه!

۶٫با چشمانی اشک بار:

سری بازی های Metal Gear Solid ساخته ی آقای Hideo Kojima قطعا یکی از برترین بازی های تاریخ بازی های رایانه ای است. در سال ۲۰۰۸ وقتی که نسخه ی چهارم این بازی برای کنسول PS3 منتشر شد، همگان به شاهکار بودن این بازی مثل نسخه های دیگر اعتراف کردند. یکی از دراماتیک ترین صحنه های این بازی مرگ Big Boss است. در اواخر این بازی او، در آغوش فرزندش یعنی Snake مرد. در واقع Big Boss هنگامی مرد که دیگر فرزندش طاقت نداشت. شاید خیلی دراماتیک باشد که پدرت در آغوشت بمیرد. ناگهان بدن گرم او را به یکباره در آغوش خود سرد ببینید،  بیگ باس مرد، و نگاهش به بالا بود، چشمانی که دیگر نمی دید، وداع با او خیلی سخت بود، بیگ باس دیگر نمی دید، او نه آسمان را می دید، نه سوسوی ستارگان، نه مهتاب، نه پسرش را، نه هیچ چیز دیگر را، بیگ باس مرد، در آغوش پسرش ، یکی از محبوب ترین شخصیت های تاریخ بازی های رایانه ای، با مرگش، بسیاری از گیمرها را به گریه انداخت، به راستی نمی توان از عظمت سری MGS گذشت. به هر حال این بود آخرین لحظات زندگی Big Boss. در حالی که اسنیک مجبور بود که پدر را بکشد، تا اهدافی نه چندان خوب هرگز شکل نگیرد. به هر حال او دوباره در نسخه The Phantom Pain حضور خواهد داشت، اما همگان این را می دانند که او مرده است. او همواره در یادها هست و خواهد ماند، البته دلگرمی ای مبنی بر حضور او هست. مگر نه؟

http://upload.tehran98.com/img1/3kf1lg9yzhgwphdd1ymh.jpg

________________________

۷٫ وقتی که اشک جاری شد:

عنوان Mass Effect 3 قطعا یکی از بازی های برتر ۲۰۱۲ بود. عنوانی که قطعا با غم انگیز ترین اندینگش در یاد ها خواهد ماند، بله درست حدس زدید، مرگ کاپیتان شپرد، در پایان بازی برای نجات دیگران، شپرد باید خود را فدا کند تا بشر نجات یابد. که خب البته مصادف با مرگش خواهد بود، کاپیتان شپرد هم این کار را انجام می دهد، او به یاد تک تک دوستانش،  برای همیشه با زندگی اش وداع می کند، بعد از آن هم شما پدری را می بینید که با اندوهی غمناک برای فرزند کوچکش از دلاوری ها و شجاعت فرمانده شپرد می گوید، البته نباید از این موضوع غافل شد که  لحظاتی بعد عبارت Sheperd Became a Legend بر روی صحنه می آید، شاید گیمرها احساسی تر نمی توانند تحمل کنند و حالا وقتی است که اشک جاری می شود، برای کسانی که در سه نسخه از این سری با او بودند ترک کاپیتان شپرد سخت است، البته این اندینگ یکی از اندینگ های این بازی است که البته خب با سایرین  نیز تفاوت چندانی ندارد، سری ME قطعا شاهکاری است که Bio Ware آن را به زیبایی خلق کرد، شاید خیلی ها از این اندینگ خوششان نیاید اما به هر حال کاپیتان شپرد هم به خیلی های دیگر پیوست، او هم مانند Dom برای دفاع و برای رهایی از غم، با زندگی بدرود گفت، آری مرگ به راحتی جان انسان ها را می گیرد و این وقعیت انکار ناپذیر را حتی در یک بازی هم می توان به خوبی درک کرد، شپرد هم به جایی رفت که خیلی ها پیش از آن به آن جا رفته بودند، به هر حال کاپیتان رفت ولی یادش در نسخه های بعدی این سری خواهد بود. آری او خواهد بود…..

http://www.uploadtak.com/images/u6565_me3ending4f5e47dintr.jpg

________________________

۸٫ به رنگ باران… :

قطعا David Cage یکی از برترین بازی سازهای تاریخ است، او که بالاخره با شاهکاری به اسم Heavy Rain خودش را به طور کامل ثابت کرد.

. اتان یکی از شخصیت های قابل بازی که در ابتدای بازی فرزندش را بر اثر تصادف از دست میدهد به علت بد رفتاری فرزند دیگرش شان که پدرش را مسئول مرگ جیسون برادر کوچکش که در روز تولدش بر اثر تصادف می میرد می داند و هم چنین او را مسئول رفتن مادرش از خانه میداند، افسرده میشود. اما بعد از مدتی شان با پدر خوب میشود. اتان کمی آرام میشود. او فرزند کوچکش، امیدش، زندگی اش را از دست می دهد، آن هم بر اثر یک سهل انگاری، چه قدر سخت است که شما یک پدر باشید اما یکی از فرزندانتان را خیلی راحت از دست بدهید، سخت است مگر نه؟

روزی که آن دو یعنی اتان و شان در پارک مشغول بازی بودند، اتان برای لحظه ای پسرش را ترک میکند اما در کمال ناباوری شان هم نیست. اتان نمیداند چه کار کند، آیا آن پسرش را از دست داده است؟ از سویی پلیس ها بر روی پرونده ای به نام Origami Killer کار میکنند. هر روز روزنامه ها از آدم ربایی و قتل ها مطالبی چاپ میکنند. اتان نیز کاری جز اندوه ندارد. داستان بازی در مورد چندین شخصیت است که گیمر میتواند با انتخاب های خود سرنوشت آن ها را تعیین کند. بازی چیزی حدود ۲۰-۲۴ اندینگ دارد که اکثر آن ها بسیار غم انگیز است.

این ها همه شامل افکار کسی بود که خود نوازنده موسیقی بسیار زیبا و دردناک این عنوان بود. عنوانی که اگر به پایان های اکثرا غم انگیزش رسیده باشید بعید است اشک از چشمانتان جاری نشده باشد.  اما نکته ی اصلی این است که شاید غم انگیز ترین صحنه ی بازی مشکلاتی باشد که برای این پدر فداکار به وجود می آید یک چیز باشد:

اتان وارد اتاق می شود، کم مانده است که از چشمانش اشک جاری شود، او تنها است و بدون تنها یاور باقی مانده اش، پسر کوچکش حاضر است هر کاری بکند، شان قربانی خودخواهی ها است. قربانی ای که پدرش برای او حاضر است هر کاری کند….

اوه اون دیگه چیه؟ فکر کنم یه تبلت باشه، نه؟….

آری شما یک تبلت را می بینید که روی آن نوشته شده است که Are you Ready to save your sun؟ مختصر بگویم یعنی: آیا تو برای نجات و حفظ پسرت حاضری؟ و پس از یک سری جزئیات اتان با توضیحات فردی که یکی از عوامل آدم ربایی های اخیر است، برای نجات شان باید انگشتش را قطع کند، نکته ی بسیار دردناک و غم انگیز بازی این است که باید وسیله ی قطع انگشتتان را خود انتخاب کنید، چاقو، اره، ساطور یا وسایل تیز دیگر، نکته ی بسیار دردناک دیگر این است که باید در طی چند مرحله و با بالا و پایین بردن Stick ها این کار را انجام بدهید که برای پیشبرد بازی باید توسط خودتان انجام شود و خیلی دردناک است، قطعا اشک از چشمانتان جاری شده است که یک پدر چقدر می تواند فداکار باشد،  باران شدید یکی از برترین بازی های نسل و یا شاید تاریخ است. وقتی که درد، اشک، فداکاری، خون، اندوه، اضطراب، شوک، وارد روح و جسم و کالبد شما می شود.

http://upload.tehran98.com/img1/vy1hxolcnm51s0oiubnn.jpg

________________________

۹٫ حس درد:

عنوان The Walking Dead یکی از بهترین بازی های نسل هفتم بود که جایزه Game of The Year را در سال جاری کسب کرد. لی اورت کسی است که از اپیزود اول بازی با دختری به نام کلمنتاین آشنا می شود، او دختری است که به تنهایی چند روز خبری از پدر و مادر و پرستارش نداشت و لی دریافت که آن ها هم به سرنوشت اکثر مردم دچار شده اند. این بازی هم صحنه ی دراماتیک کم نداشت اما اوج آن در سکانس آخر و در اپیزود ۵ رقم خورد، لی که بر اثر اتفاقات قبلی کم کم دارد به یک Walker تبدیل می شود و مانند بقیه از پای می افتد به کلمنتاین می گوید که او را بکشد. این جاست که باید تصمیم بگیرید که لی بمیرد یا او را به حال خود رها کنید،

برای دختری که لی جای پدر او را گرفت بسیار سخت است، او هم حس درد، ترس، تنهایی، وحشت، گریه و خیلی چیزهای دیگر را به خوبی می فهمد. حالا باید بدون لی باشد.

PLEASE DON’T BECOME A MONSTER جمله ای بود که اشک بسیاری از گیمرها را در آورد، حق انتخاب ها، این بازی را نیز مانند HR به یک شاهکار تبدیل کرد. دنیا بی رحم است و نمیتوان کاری کرد، هر چه باشد لی باید می مرد یا به سرنوشتی بدتر دچار می شد، زندگی بی رحم است، زندگی همین است، زندگی این ها است…..

http://www.uploadtak.com/images/e218_leeandclem2.jpg

________________________

۱۰٫ ترحم یا تنفر؟

Mafia عنوانی بود که با شخصیتش یعنی توماس آنجلو بسیار محبوب شد، توماس فردی بود که به مافیا پیوست. او یک قاتل بود اما برای او هم واژه ای به نام عشق وجود داشت. توماس عاشق بود، برای یک قاتل این نوع زندگی سخت بود، دو راهی ای سخت، باید از مافیا جدا شد؟

ویتو اسکالتو فردی بود که برای خلاف در زندان ها به سر می برد. اما وقتی که آمریکایی ها برای فتح سیسیل به جنوب ایتالیا آمدند او برای آزادی از زندان راهی جنگ جهانی دوم شد. پس از شکست اوکه آزاد شده بود وارد باند مافیا میشود. تا خانواده اش در فقر و فلاکت به سر نبرند. ویتو شخصیت بدی نبود اما وقتی که توماس آنجلو، شخصیت محبوب نسخه ی قبل را به قتل رساند بسیاری دیگر از ویتو خوششان نمی آمد. از همان ابتدا هم مشخص بود او نتوانست جای توماس آنجلو را پر کند. برای طرفداران اصلی مافیا ویتو شخصیت منفوری لقب گرفت.

ویتو در مافیا خطرهای زیادی را به جان خرید. از خطر دستگیری توسط پلیس تا بسیاری کارهای دیگر. در هر صورت او در مافیا موفق بود. اما به چه بهایی، برای به قتل رساندن آنجلوی خیانت کار؟ توماس آنجلو هم نمونه ی دیگری از فرو ریختن اشک برای هواداران مافیا بود. چه شد که بعد از ۸-۹ سال دوری از مافیا، در نسخه ی دوم، به قتل رسید، دیدن جنازه ی آنجلو که توسط جو و ویتو به قتل رسید، خیلی سخت بود، او مرده بود. او هم با چشمانی باز به دنیایی که دیگر نمی دید خیره شده بود، توماس دیگر نبود، او رفته بود.

http://www.uploadtak.com/images/x283_mafia2digagraveyard.jpg

پایان قسمت دوم.

مقاله ای محمد سپهری

با تشکر بسیار ویژه از مهدی رضایی «justcobra11» که در تهیه این مقاله از مدت ها قبل به من یاری رسوند.

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا
صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

صحنه های دراماتیک نسل هفتم | قسمت دوم - گیمفا