نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا

نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه

مهران زارعیان
۲۰:۰۰ ۱۴۰۰/۱۰/۲۹
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا

کنت برانا در «بلفاست | Belfast» نشان می‌دهد که چگونه می‌توان همزمان به “آن‌هایی که رفتند” و “آن‌هایی که ماندند” عشق ورزید و خاک سرزمین مادری را غرق بوسه کرد. «بلفاست» فیلمی است در ستایش وطن با تمام اشک‌ها و لبخندهایش؛ حکایت مردمانی که سرد و گرم روزگار را می‌چشند اما علی‌رغم تمام بحران‌ها، خوش و خرم “زندگی” می‌کنند و “خانواده” را گرم در آغوش می‌کشند.

در سالی که پائولو سورنتینو فیلم دلنشین «دست خدا» را ساخته، کنت برانا هم «بلفاست» را ساخته است. دو فیلم، در دو جغرافیای متفاوت اما با ایده‌ای یکسان و حتی دغدغه‌های مشابه. هر دو فیلمساز خواسته‌اند که یک اتوبیوگرافی خلق کنند در دل روزهای تلخ و شیرین کودکی‌هایشان و در موطن دوست داشتنی‌شان که دریایی از نوستالژی و سرزندگی در دل خود جای داده است. جالب این است که بعضی از ماجراها و علائق در کودکی آن‌ها مشترک است؛ از مرگ عزیزان گرفته تا پناه بردن به جادوی سینما برای رها شدن از ناملایمات و روزمرگی‌های زندگی.

فیلم belfast

بادی (با نقش‌آفرینی درخشان جود هیل) کودکی کنت براناست که در یک محله کارگرنشین در ایرلند شمالی روزگار می‌گذراند. «بلفاست» از آن دسته فیلم‌هایی است که به جای تمرکز بر یک شاه پیرنگ پرفراز و فرود، مخاطب را به سوپی از داستانک‌ها و موقعیت‌های تلخ و شیرین دعوت می‌کند؛ داستانک‌ها و موقعیت‌هایی که از عینک معصومانه‌ی بادی (یا همان کنت برانا) مشاهده و برای ما روایت می‌شود. بادی به عنوان یک پسر بچه‌ی شیرین و دوست‌داشتنی، خشونت‌ها و پلشتی‌های جنگ داخلی ایرلند در اواخر دهه شصت میلادی را با رنگ سادگی‌ها و شیطنت‌های بچگانه‌ی خودش می‌بیند و در آن فضا رشد می‌کند.

خط داستانی اصلی فیلم که در خطوط متعدد داستانک‌ها انگار گم شده است، ماجرای مهاجرت بادی و خانواده‌اش می‌باشد؛ یک خانواده‌ی اصیل ایرلندی که عمیقا دل در گرو مهر به سرزمین مادری خود دارند اما سنبه‌ی ناامنی‌ها و خشونت‌های ایرلند شمالی پرزورتر است و در نهایت همین ناامنی این خانواده را با چشمی پرخون و اشک‌آلود راهی می‌کند تا جان خود را از خطرات زیستن در موطن خود برهانند. دوست داشتن موطن را در آنجا به وضوح می‌بینیم که وقتی پدر و مادر بادی می‌خواهند پیشنهاد رفتن به انگلستان را مطرح کنند، پسرک چنان زاری می‌کند و می‌خواهد بماند که دل سنگ را آب می‌کند.

نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا

داستانک‌ها یکی از یکی جذاب‌تر و دلنشین‌ترند. یک طرف عشق کودکانه‌ی بادی به کاترین، دخترک همکلاسی‌اش، یک طرف کلیسا رفتن و ترس از توصیف دوزخ توسط کشیش و طرف دیگر هم دزدی کردن از مغازه‌ها و عتاب مادر. بادی می‌خواهد بغل دست کاترین بنشیند و برای رسیدن به این هدف باید بیشتر درس بخواند؛ تقدیرِ بچه‌های آسمانْ‌وار «بلفاست» اما بادی را موفق‌تر از کاترین می‌کند و او اکنون به خاطر پیش افتادن از کاترین مجبور است در میز جلوی او بنشیند! هم عشق، خالص و پاک است و هم موانع و راه حل‌های پیش پای شخصیت اصلی بانمک است. اثرگذاری پدر بزرگ و مادر بزرگ هم از همین جا آغاز می‌شود؛ پدر بزرگ در قامت یک مشاور مهربان و پر شیطنت که خودش در وصال به معشوق موفق بوده، به بادی کمک می‌کند تا به کاترین برسد. مفرح‌ترین بخش فیلم هم دقیقا در همین داستانک قرار گرفته است. عشق یک درون‌مایه‌ی پررنگ در فیلم است و علاوه بر بادی و پدربزرگش، شامل پدر و مادر او نیز می‌شود. پدر و مادر هم علی‌رغم سختی‌ها و دعواهایی که به خاطر مسائل مالی و گرفتاری‌های معیشتی دارند، عمیقا عاشق همدیگر هستند و اتفاقا همین نوسان‌ها و بالا و پایین‌هاست که روح واقع‌گرایی بر بازنمایی فیلمساز می‌دمد و تصویر باورپذیر و تاثیرگذاری از یک خانواده‌ی هسته‌ای اصیل به ما نشان می‌دهد.

کلیسا با شمایلی برگمانی ترسیم شده؛ کلوزآپ‌های تاثیرگذاری داریم از کشیش با خطابه‌ی آتشینش و بادی که در وحشت از دوزخ غوطه‌ور شده است. این وحشت تا آخر فیلم در وجود بادی می‌ماند و او را وادار می‌کند که در دل سیاهی شب، نقاشیِ آن دوراهی بهشت و جهنم در حرف‌های کشیش را بکشد و در مکاشفه‌ای دائمی گرفتار شود که «از کدام راه باید بروم؟» حتی جالب است که بادی موقع پیشنهاد پدر و مادرش برای رفتن به انگلستان هم خطابه‌ی کشیش را به یاد دارد و با منطق کودکانه‌اش تصور می‌کند اگر از بلفاست خارج شود، دیگر نخواهد توانست “راه درست” را پیدا کند! شاید همین ترس‌هاست که باعث شده بادی دل خوشی از کلیسا نداشته باشد و حسرت بخورد که کاش کاتولیک بود و می‌توانست با شیطنتی محاسبه‌گر، کلیسا نرفتن را با اعتراف در پیشگاه کشیش جبران کند! وحشت بادی از دوزخ و توصیف کشیش از آن، به قدری زنده و واقعی درآمده که در ذهن می‌ماند؛ به‌گمانم بسیاری از ما هم تجربه مشابهی را در کودکی از سر گذرانده باشیم و این قبیل توصیف‌های خشن و ترسناک در قصه‌های مذهبی، به کابوس‌مان تبدیل شده باشد.

نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا

زاویه دید بادی، سمت و سوی میزانسن‌ها را تعیین کرده است. مثلا گاهی آدم‌ها (چه پدر و چه آقای پلیس) را با نماهای لوانگل می‌بینیم که هیبت آدم بزرگ‌ها را از نقطه نظر بادی به ما نشان می‌دهد. گاهی هم اتفاقات فیلم را به شکلی اغراق شده می‌بینیم که به خاطر کودک بودن راوی فیلم است. از انفجار یک اتومبیل سیاه در شورش‌ها تا مشت زدن بی‌رحمانه و اغراق‌آلود رهبر شورشیان بر صورت یکی از همسایگان. بر همین مبناست که فیلم را به صورت سیاه و سفید می‌بینیم. خاطرات کنت برانا در گذشته رخ داده و غبار کهنگی و گذر زمان بر رویش نشسته است. با این حال لحظات پناه بردن بادی به سینما استثناست؛ سینما و تئاتر تنها جادوهای رنگی فیلم هستند به خاطر زنده بودن‌شان. حتی بازتاب تئاتر بر عینک مادر بزرگ هم رنگی است! و چه تمهیدی اندیشیده آقای برانا! یک عشق بی‌انتها به سینما را اینگونه با رنگ جاودانگی ترسیم کرده است. زنده شدن سینما فقط از طریق پاشیدن رنگ به تصاویر فیلم محقق نمی‌شود؛ یکی از ناب‌ترین ایده‌های کنت برانا جایی است که فیلم وسترن «ماجرای نیمروز» فرد زینه‌مان از قاب تلویزیون خارج می‌شود و ترانه‌اش را خارج از منطق رئالیستی می‌شنویم. برانا اما به همین هم بسنده نمی‌کند و دوئل وسترن آن فیلم را در یکی از مهمترین نقاط عطف «بلفاست» بازسازی می‌کند و دوباره آن ترانه‌ی پر احساس را که این بار معنای کلماتش با موقعیت حساس این سکانس هم‌خوانی جالبی دارد، به گوش ما می‌رساند تا از سیالیت ذهن بازیگوش بادی، این‌همانی سینما و واقعیت را لمس کنیم.

عشق به سینمای بادی قاعدتا به همان غلظت عشق کنت جوان به سینماست. ذوق سرشار بادی را به یاد بیاورید که در آن کلوزآپ دیدنی در اوایل فیلم، از پیشنهاد رفتن به سینما مشعوف می‌شود و با لهجه‌ی بامزه‌ی ایرلندی‌اش توصیف می‌کند که چه فیلمی می‌خواهد ببیند. لحظات شیرین بلفاست به این سبب انقدر به دل می‌نشینند که از تجربه زیست خود فیلمساز ملهم شده‌اند.

فیلم belfast

آرینCirilla Riannon

ایرانیکارت

مطالب مرتبط سایت

تبلیغات

نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا
نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نقد فیلم Belfast | میونِ این همه کوچه - گیمفا