نقد فیلم The Matrix Resurrections؛ آینهی شکسته
هشدار اسپویل The Matrix Resurrections
شاید بگویید مشکل هالیوود مدرن پول پرست بودنش باشد، یا ریسک پذیر نبودنش، شاید هم نظرتان این است که متظاهر شدن آثار جدید و حمایتهای دروغین استودیوها از اقلیتها دلیل افت کیفیت آثار هالیوودی است. همهی این موارد انتقاداتی درست در رابطه با کیفیت آثار هالیوود مدرن میباشند، اما مهمترین ایراد هالیوود امروزی مخاطبینش است، مخاطبینی که به کیفیت آثاری که به خوردشان داده میشود توجهی ندارند و هر چیزی که به مذاقشان خوش بیاید را بدون چون و چرا و با دهانی آب افتاده میبلعند و به این ترتیب کنترل احساسات خود را به استودیوهای پول پرست هالیوودی داده و روز به روز جیبشان را پر پولتر میکنند.
در حال حاضر هم ترند موفق و پول ساز در میان آثار هالیوودی، بازگشت آی پیها و شخصیتهای محبوب آثار موفق قدیمی است، این موضوع ما را به فیلم رستاخیزهای ماتریکس (The Matrix Resurrections) به کارگردانی لانا واچوفسکی میرساند. این فیلم شاید در نگاه اول تنها علت وجودش دوشیدن فرنچایز ماتریکس باشد، ولی لانا واچوفسکی تلاش کرده است تا فیلمش را به چیزی فراتر از یک ریبوت سادهی هالیوودی تبدیل کند و با این کار حواشی و جنجالهای بسیاری را به پا کرده است، این قضیه سوال مهمی را پیش میکشد، آیا فیلم جدید ماتریکس میتواند میراث خوبی برای این مجموعه فیلم باشد یا خیر؟ در ادامه به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.
سهگانهی ماتریکس (The Matrix Trilogy) یکی از اندک آثار اکشن بلاک باستر هالیوودی است که ادامه دادن و ساخت ریبوتش کار آسانی نمیباشد، دلایل واضحی هم برای این موضوع وجود دارد، یکی از این دلایل به پایان رسیدن داستان در قسمت سوم این مجموعه است، به گونهای که شخصیتهای اصلی یا کشته شدند یا آرکشان تکمیل شد، پس دلیلی برای ادامهی داستان وجود ندارد. از سمت دیگر تکرار و بازسازی جادوی فیلم اول ماتریکس هم چیزی نیست که از دست هر کسی بر بیاید، حتی خود واچوفسکیها هم نتوانستند در دو قسمت بعدی سهگانه، به موفقیت فیلم اولشان دست پیدا کنند.
ولی این دلایل برای رؤسای کمپانی برادران وارنر که همانند گلهای کفتار منتظر جنازهای هستند تا آن را خوراک خود کنند، کافی نمیباشد، آن هم در این دوره که ای پیها و کاراکترهای کلاسیک دارند چپ و راست از مغاکشان بر میخیزند و به پردهی سینما باز میگردند. پس برای وارنر منطقی خواهد بود که آستینها را بالا زده و بیل به دوش به سراغ آرامگاه نئو و ترینیتی رفته و نبش قبرشان کند.
البته این اقدام وارنر بیپاسخ باقی نماند و خشم هواداران این مجموعه و به خصوص خشم خالقینش را برانگیخت، که به شکل واضحی شاهد این خشم در فیلم هستیم. فیلم رستاخیزهای ماتریکس، بیش از آنکه یک فیلم واحد با ساختاری سینمایی باشد، همانند آینهای شکسته است که تکههایش را به زور در کنار هم چسبانده باشند، هر تکه هم بازتابی است از صورت خشمگین و آزردهی خالقش. صورت خالقی که نمیتواند چیزی که مخلوقش به آن تبدیل شده را تحمل کند، خالقی که در مسیر نجات فرزندش، باعث نابودیاش میشود.
به طور کلی دو دیدگاه اصلی برای بررسی این فیلم وجود دارد، به این شکل که شما یا قرص آبی را برداشته و ساختار این فیلم را به عنوان یک اثر بلاک باستری بررسی میکنید و یا قرص قرمز را گرفته و به بررسی فرامتن، موضوعات و تمهای فیلم پرداخته و به طور کلی به هدف لانا واچوفسکی از ساخت این فیلم توجه میکنید.
اگر بخواهیم از منظر موضوع و تم به این فیلم نگاه کنیم با این حقیقت مواجه میشویم که این فیلم بیش از آنکه قسمت چهارم سری ماتریکس باشد، اثریست در رابطه با پروسهی ساخت این فیلم، که با پوشش ماتریکس به دلخوریها و دغدغههای سازندهی این فیلم میپردازد. با در نظر گرفتن این موضوع میتوانیم به این نتیجه برسیم که عمدهی دیالوگها و وقایع داستان در عوض آنکه برای ساخت یک اثر سینمایی در کنار هم قرار گرفته باشند، در خدمت لانا واچوفسکی و برای انتقال پیام او طراحی شدهاند.
یکی از موضوعاتی که این فیلم به آن میپردازد، انتقاد از اجبار به دوگانه و دو وجهی بودن مفاهیم است. در رابطه با این موضوع میتوان به آرک شخصیت ترینیتی در داستان و انتقال قدرتهای نئو به او در پایان فیلم اشاره کرد. لانا واچوفسکی قصد دارد با تبدیل کردن ترینیتی به نسخهای از نئو و ترفیع او به مقام (The One)، که در فیلمهای قبلی مختص به نئو بود، اختصار این مقام را از دست یک فرد و جنسیت (چه مونث و چه مذکر) خارج کرده و هر دوی آنها را در کنار هم ناجی بشریت معرفی کند.
همچنین در این فیلم دیگر اثری از مفهوم خیر و شر که همواره با دو کاراکتر نئو و مامور اسمیث نمایش داده میشد وجود نداشته و این دو شخصیت به مانند دو روی یک سکه در کنار هم برای یک هدف میجنگند. حتی از کانسپت انتخاب میان قرص قرمز و آبی نیز در این فیلم به روش دیگری استفاده میشود. در قسمت اول ماتریکس کانسپت قرص قرمز و قرص آبی یک ابزار داستانی بود تا به وسیلهی آن انتخاب آگاهانهی نئو برای بیداری از ماتریکس نمایش داده شود، اما در اینجا از این کانسپت به عنوان نمونهای برای نمایش محدودیت در انتخابهای بشر استفاده میشود.
حتی در فیلم به مستقیمترین شکل ممکن به این موضوع اشاره میشود که وارنر قصد ساخت قسمت بعدی بازی ماتریکس را دارد و چه با همکاری خالقش و چه بدون همکاری او، این کار را خواهد کرد، لانا واچوفسکی با نمایش این موضوع از دو گزینهای که برای ساخت این فیلم در برابرش بوده است گله میکند، که انتخاب اول تن دادن به ساخت فیلم و تبدیل کردن فرنچایز ماتریکس به ماشین پول سازی کمپانی وارنر است و انتخاب دوم کناره گیری از پروژه و تنها گذاشتن مخلوقش در دستان پول پرست وارنر میباشد. با این وجود لانا واچوفسکی آپشن سومی برای خود درست کرده و با ساخت این فیلم ثابت میکند که ساخته شدن ماتریکس ۴ یا هر نوع ریبوت پوچ هالیوودی دیگر، کار اشتباهی است.
یکی از مواردی که در رابطه با این فیلم بارها از آن یاد شده است، عنصر فن سرویس و نوستالژی میباشد. فن سرویس در این فیلم برخلاف آثار دیگر هالیوود، به ابزاری برای نقد آثار هالیوود مدرن و نمایش خشم کارگردان از اجبارش برای ساخت این فیلم تبدیل شده است. در واقع لانا واچوفسکی تا جایی که میتوانسته سراغ عناصر به یاد ماندی و نوستالژی فیلمهای قبلی نرفته و تنها برای تمسخر راضی به استفاده از آنها شده است، این اصرار بیش از اندازهی سازندهی فیلم برای تن ندادن به فن سرویس به جایی میرسد که به لج بازی شباهت پیدا میکند و بزرگترین نقطهی قوت فیلم یعنی نوآوری و سنت شکنی را به پاشنهی آشیل فیلم تبدیل میکند.
یکی از مهمترین ایرادات این فیلم به غیر از لحن نیش دار و کناییاش، ریتم در هم ریختهاش میباشد، این فیلم را میتوان از نظر داستان به دو نیمه تقسیم کرد، نیمهی ابتدایی فیلم که به تکرار وقایع اولین فیلم ماتریکس میپردازد (البته با کمی پیچش) و نیمهی پایانی فیلم که به پلات و داستان اصلی فیلم یعنی نجات ترینیتی میپردازد. در واقع این فیلم در ابتدا مخاطب را مجبور به تماشای نسخهی درجه دوی وقایع نیمهی ابتدایی فیلم اول ماتریکس میکند، تا اینکه بالاخره بعد از یک ساعت و بیست دقیقه داستان اصلی فیلم را آغاز کرده و به وقایع فیلم جهت و سویه میدهد.
با این حال، جهت دار شدن داستان به معنای درست شدنش نیست، در هر دو نیمهی این فیلم سناریوهایی وجود دارند که فکر و ایدهی خوبی پشتشان است، ولی بر آنها تاکید زیادی نمیشود و تا انتهای فیلم به پختگی کامل نمیرسند. یکی از این سناریوها بیماری روانی نئو (توماس اندرسون) میباشد. فیلم میتوانست با تاکید بیشتر بر روی این سناریو، ژانر کار را به تریلر روانشناختی-اکشن نزدیکتر کند و رگههایی از تعلیق را به فیلم بیفزاید، با این وجود فیلم با اثبات وجود ماتریکس در ده دقیقهی ابتداییاش، این موقعیت را از دست میدهد.
میتوان گفت تنها چیزی که میتواند فیلمنامهی در هم شکستهی رستاخیزهای ماتریکس را یکپارچه کند، رابطهی میان نئو و ترینیتی است، که عنصر اصلی و قلب فیلم محسوب میشود، تراژدی داستان زندگی این دو شخصیت که به اجبار از مرگ برخاستهاند تا آغازگر ماجرایی تازه باشند، به همراه شیمی خوب میان کیانو ریوز و کری-ان ماس، باعث میشود که ارک این دو شخصیت به قدرتمندترین عنصر فیلم و تکیهگاهی برای مخاطب در میان دیگر اجزای فیلم تبدیل شود.
فیلم رستاخیزهای ماتریکس بیش از آنکه یک اکشن علمی تخیلی باشد، یک درام عاشقانه است. رستاخیزهای ماتریکس فیلمی است که بیش از هرچیز سعی میکند تا از هویت هیجان انگیز، اکشن و در مواقعی خشونت آمیزش فرار کند. اکشن و مبارزات که زمانی عضو جدا نشدنی فیلمهای ماتریکس بودند، در اینجا به وصلهای ناجور تبدیل میشوند که به اجبار در فیلم قرار گرفتهاند.
البته میتوان این بی رمقی در مبارزات را عامدانه در نظر گرفت و آن را به آرک کاراکتر نئو مربوط دانست، نئو در این فیلم دیگر آن جوان پر انرژی و قدرتمند گذشته نیست و حالا به عنوان مردی مسن و فرسوده بیش از هر چیز به دنبال آرامش و ثبات در زندگیاش میباشد، پس برای او منطقی خواهد بود که میلی به مبارزه نداشته و تنها از روی اجبار تن به این کار بدهد، ولی با تمام این تفاسیر، مبارزات این فیلم به گونهای هستند که بیشتر بیانگر بیعلاقگی کارگردان به ساخت فیلم اکشن هستند تا فرسودگی نئو.
از نظر سینماتوگرافی هم میتوان مشاهده کرد که این فیلم بیشتر به مانند یک درام عاشقانه فیلمبرداری شده تا یک اکشن علمی تخیلی. این فیلم برخلاف آثار پیشین، علاقهای به پرسپکتیوهای اغراق شده و حرکات دوربین پر انژی بیل پوپ (فیلمبردار اصلی سهگانهی ماتریکس) نداشته و بیشتر به سمت ایستایی، آرامش و سادگی حرکت میکند، حتی پالت فیلم هم دیگر میزبان رنگ سبز نمادین آثار قبلی نیست و در عوض رنگهایی واقعگرایانهتر را انتخاب میکند.
حرف آخر
عوامل متعددی در موفقیت و محبوبیت سهگانهی ماتریکس دخیل بودهاند، یکی از این عوامل فیلمنامهی قوی فیلم بود، که کاراکترهایی نمادین و پیچیده و با داستانهایی درگیر کننده و تاثیر گذار را در خود جای داده بود. عامل دیگر محبوبیت ماتریکس موضوعات فلسفی و تمهای پیچیدهاش بود، که در آن زمان برای آثار اکشن بدون مغز هالیوود پدیدهای تازه محسوب میشد، دلیل دیگر محبوبیت و تاثیرگذاری بیش از حد مجموعهی ماتریکس، اکشن خلاقانه و انقلابیاش بود که مخاطب را به صندلیاش میخکوب میکرد. همهی اینها عناصری بودند که در کنار هم هویت سری ماتریکس را تشکیل دادند و باعث موفقیت و محبوبیتش تا به امروز شدند، در واقع ماتریکس فیلمی بود که برای هر کس با هر سن و هر دیدگاهی چیزی برای ارائه داشت.
ولی امروز فیلم رستاخیزهای ماتریکس تمام تلاشش را میکند تا از آن هویت فاصله بگیرد، چرا که نمیخواهد به یک اثر تجاری هالیوودی دیگر تبدیل شود که با تکرار جزء به جزء فیلمهای گذشته موفقیت خود را تضمین میکنند. با این وجود این کمالگرایی در آخر باعث از دست رفتن بخش زیادی از عناصر جذاب و مهم فیلمهای پیشین میشود. این تلاش سازندهی فیلم برای جدا کردن فیلم از دیگر آثار هالیوودی به نقطهای میرسد که به یک لجبازی کودکانه شباهت پیدا میکند، لانا واچوفسکی با کنار گذاشتن نیمی از هویت ماتریکس و طرد کردن طرفداران آن، پیام اصلی فیلم خودش را نقض میکند.
این فیلم تنها به یک روی سکهی فرنچایز ماتریکس اهمیت میدهد و با تمسخر روی دیگر، هواداران این مجموعه را به دو گروه مخالف تقسیم میکند، آنهایی که هوادار عناصر مورد علاقهی لانا واچوفسکی در سری ماتریکس هستند و آنهایی که دلایل خودشان را برای علاقه به این مجموعه دارند. این لجبازی سازندهی فیلم بیش از آنکه دو طرف معامله را کنار هم بیاورد، به شکل خودخواهانهای آنها را از هم جدا کرده و در مقابل یک دیگر قرارشان میدهد. در آخر باید گفت که رستاخیزهای ماتریکس بخاطر نوستالژی پرستی مخاطبین امروز، پول دوستی کمپانی برادران وارنر و لجبازی لانا واچفسکی، به فیلمی تبدیل میشود که فراموش کردنش بهترین گزینه برای همه است.
نمره منتقد: ۵/۱۰
پر بحثترینها
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- پلی استیشن برای ۱۰ سال متوالی نمایندهای برای بهترین بازی سال داشته است
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- رسمی: شرکت مادر FromSoftware پیشنهاد خرید از سوی سونی را تایید کرد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
نظرات
به نظر من که فقط شیر دوشی بود از جنازه ماتریکس، اون بحث جنسیت هم که مطرح شد آره درسته، از اونجایی که قبلا اسم کارگردان ها آخر فیلم برادران واچوفسکی بود، الان دیگه خواهران واچوفسکی داریم به جاش، بنازم به این پیشرفت علمی که جای یه سری چیزا راحت عوض میشه🤮، که ترینیتی به قول شما بخواد بشه ناجی و از نئو قدرت بگیره، شخصیت پردازی مورفیوس افتضاح بود و بازیگر انتخابی برای نقشش افتضاح تر، نئو مثل دست و پا چلفتی ها رفتار میکرد و اصلا او ابهت قبل رو نداشت، یکی از دلایل زیبایی سه گانه ابهت و جدی بودن شخصیت ها بود البته جدا از داستان غنی، در ضمن زمانی که یه هنرپیشه پا به سن میذاره نمیتونه مثل قبل باشه، کیانو به هیچ عنوان توانایی نداره مثل اون سه گانه هنرپیشگی کنه، همچنین ترینیتی، در کل فقط میشه گفت افتضاااح و حال به هم زن…
فقط تونستم چهل دقیقه تحملش کنم بعدش دیگه تا آخرشو با دور تند دیدم. حیف ماتریکس که این خرابش کرد ، همه شاکین ازش
فیلمش کلا آبکی و چرت بود.
اصلا نفهمیدی داستان از چه قراره.
قشنگ معلومه کارگردانش دلش نمیخواد این فیلم کارگردانی بشه و بزور داره میسازتش
به معنا واقعی گند زده شد به میراث ۳گانه اول.
بیاین فکر کنیم این فیلم ساخته نشده و ماتریکس بعد سه گانه ی فوق العادش تموم شده
ارزش یک دقیقه دیدن هم نداره
از طرف یه طرفدار ۲ اتیشه این سری من خیلی راضی بودم ۳ بار این قسمتو دیدم تا نکات کاملش دستم اومددر رابطه با منجی بودنش تقابل انسان ها برای فرار از واقعیت و غرق شدن در توهمات و خیلی مطالب فلسفی که بهش اشاره میشد این فیلم نامه راحت تو ۲ تا ۳ قسمت میشد یکی از جاه طلبانه ترین نسخه های ماتریس فقط سعی بر ان شد خلاصش کنن من به شخصه از این قسمت مخصوصا داستانیش لذت بردم فوقلعاده داستانش قوی و جاه طلبانه بود ولی خیلی سرسری خلاصش کردن
منم خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم. سه تای اولش شاهکار به تمام معنا بود. خیلی از جلوه های ویژه اش برای اولین بار استفاده شده بود داستان که اینقدر پیچیده بود که باید ۱۰ ۲۰ بار با دقت ببینیش که متوجه موضوع بشی. ولی ۴ خیلی داستانش سطحی بود اصلا ماتریکس نبود. به نظرم اصلا نباید ادامه پیدا میکرد چون تو ۳ کامل تموم شد چیشو می خواستن ادامه بدن. تازه فکر هم نکنم این هم تموم شده باشه باز هم ادامه داره. کلا چیزی که از ماتریکس تو ذهنمون بود و خراب کرد. واقعا پول چه میکنه. واقعا میخواستن با اسم ماتریکس تجارت کنن نه با خود ماتریکس.