نقد فیلم Don’t Look Up | میانمایگی بشریت
مریل استریپ، کاخ سفید، لئوناردو دیکاپریو، توییتر، جنیفر لارنس، شهاب سنگ، کیت بلانشت، تکنولوژی، جونا هیل، ایلان ماسک، تیموتی شالامی، دکتر استرانجلاو و فروپاشی!
تمام کلمات بالا را به همراه کلمات دیگری که امتیاز سئو اجازه نمیدهد بنویسم، اگر در مخلوطکن بریزیم و خوشمزگیهای آدام مککی را بدان اضافه کنیم، حاصلش میشود یک معجون عجیب و غریب به نام «به بالا نگاه نکن | Don’t Look Up» که بیاعتنایی فصل جوایز هم نمیتواند کنجکاویبرانگیزی ذاتیاش را کمفروغ کند. من به خاطر علاقه زیاد به مدل روایت آدام مککی و دیگران شاید به خاطر تجمع این همه ستاره در فیلم، مشتاق دیدنش بودیم و احتمال زیاد، انتظارمان نیز برآورده میشود؛ چرا که «به بالا نگاه نکن» فیلم جذاب و بانمکی است و کم ظرافت ندارد.
«به بالا نگاه نکن» فیلم پر مسئله و شلوغی است. میخواهد در بستر یک ایدهی داستانی پرتکرار، حرفهای مهمی را پیرامون حیات اجتماعی و سیاسی امروز مردم جهان (و به طور اخص آمریکا) بیان کند. نحوه بیانش هم در امتداد فیلمهای قبلی آدام مککی است؛ کمدی سیاه افسارگسیخته با شوخیهای هجوآلود فراوان. شوخیهای فیلم عمدتا در راستای مضمون و درونمایهی مد نظرش هستند و نه صرفا مجالی برای مزه ریختن مجزا از جهان معنایی اثر.
آدام مککی برای روایت قصههایش معمولا از تمهیدهایی مثل اغراق و خلق موقعیتهای پارادوکسیکال استفاده میکند. مثلا به یاد بیاورید که اقتصاددان جلف فیلم «فروش رهنی بزرگ» با بازی کریستین بیل که تیشرت و شلوارک میپوشید و درامز میزد، چگونه در مقابل بقیه اقتصاددانها و کارمندان امور مالی قرار میگرفت که همگی ظاهری رسمی و جدی و عصاقورتداده داشتند! یا نحوهی پیوستن دیک چینی به جناح جمهوریخواهان در فیلم «معاون» را به یاد بیاورید که چه قدر مضحک و هجوآلود بود. جنس اغراقها و شوخیهای افراطی مککی حتی از سرخوشی شدید اسکورسیزی در «گرگ وال استریت» غلیظتر است و چهبسا خلاقانهتر و بامزهتر به نظر برسد.
در «به بالا نگاه نکن» نیز همین اغراق شدید و موقعیتهای پارادوکسیکال را میبینیم. در نظر بگیرید که یک دانشمند به همراه یکی از مسئولان ناسا به کاخ سفید رفتهاند تا به رئیسجمهور آمریکا هشدار دهند که به احتمال قریب به یقین یک شهاب سنگ تا چند ماه دیگر، حیات را در کرهی خاکی نابود خواهد کرد! واکنش رئیسجمهور آمریکا که از قضا یک خانم است (مریل استریپ)، چیست؟ نه تنها در رفتارش اندکی نگرانی و مهم دانستن مسئله دیده نمیشود، بلکه دائما بر سر حواشی و جملات بیاهمیت این گروه علمی بحث بیهوده راه میاندازد و مثلا بر سر درصد احتمال وقوع این فاجعه چانه میزند! رئیسجمهوری که به ماجرای انتخاب فلان فرماندار یا نتیجه انتخابات میاندورهای کنگره و یا حتی جشن تولد خودش، بیشتر از مرگ و زندگی کل انسانها اهمیت میدهد!
وقتی شخصیتهای اصلی فیلم از سیاستمداران ناامید میشوند و تصمیم میگیرند اهمیت موضوع را مستقیما با افکار عمومی در میان بگذارند، دوباره همین نادانی، ندانمکاری، میانمایگی و ابتذال در رفتار جمعی اقشار مختلف مردم تکرار میشود. یک موقعیت پارادوکسیکال مهم در فیلم، جایی است که دکتر میندی (لئوناردو دیکاپریو) و کیت (جنیفر لارنس) به یک تاکشوی پربیننده رفتهاند تا بحران به وجود آمده را برای همه مطرح کنند. آنجا یک خوانندهی تینایجری میانمایه که میخواهد درباره عشق و کینهاش حرف بزند، به مراتب بیشتر از دکتر میندی جدی گرفته میشود و افکار عمومی هم ذرهای برای حرف مهم و جدی تره خرد نمیکند.
بنابراین آدام مککی در این فیلم به طرز بیتعارف و بیرحمانهای، به ابتذال جاری در مناسبات اجتماعی و سیاسی مدرن حمله میکند و حتی باکی ندارد که مردمان نادان و بیدغدغهی مد نظرش را شایستهی نابودی بداند! نکته جالب هم اینجاست که شخصیتهای اصلی فیلم، مغلوب و مقهور همین ابتذال دنیای امروز میشوند. به طوری که دکتر میندی در نهایت برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی، مجبور میشود از همان خوانندهی تینایجری میانمایه کمک بگیرد و در برنامهای با عروسک ماپت همکلام شود. (چه قدر هم شبیه جناب خان خودمان است!)
این مستحیل شدن در ابتذال و پیوستن به بازی سیستم و نظام حاکم، مشابه همان بلایی است که بر سر شخصیت اصلی اپیزود دوم در فصل اول سریال «آینه سیاه» میآید و حرکت اعتراضی او هم در انتها به تبلیغاتی برای بقای همان مناسبات ناعادلانه و استثمارگرانه تبدیل میشود. همان طور که جوش آوردن و خشم ناگهانی دکتر میندی وسط تاکشوی زنده در اواخر فیلم، مشابه عصیان هاوارد بیل در فیلم «شبکه» سیدنی لومت است که در کل هم شباهت مضمونی قابل توجهی به این فیلم دارد.
کمپانیهای بزرگ و غولهای سرمایهداری هم از خشم آدام مککی مصون نیستند. بخشی از فاجعه تقصیر سودجویی و میل سیریناپذیر رئیس کمپانی خیالی بَش (ترکیب ایلان ماسک و استیو جابز؟) که بین منافع مالی خود و حیات بشر، اولی را انتخاب میکند و با وقاحت، روکش خیرخواهی و انساندوستی بر آن میزند. نکته مهم دیگر، تاثیرگذاری این جریانات بر سیاست دولتهاست به گونهای که خانم پرزیدنت در این فیلم، حرف رئیس کمپانی بش را بر دیدگاه دانشمندان مقدم میداند.
اما نمیتوان درباره «به بالا نگاه نکن» حرف زد ولی اشارهای به ادای دین و فراتر از آن، تاثیرپذیری آشکار آدام مککی از «دکتراسترانجلاو» کوبریک نکرد. شاهکاری که اجرای ساده و کمدی سیاه ظریف و بیان سینمایی نابش هرگز کهنه نمیشود و همین فیلم مککی نیز به لحاظ معیارهای فرمیک و هنری، نمیتواند با خلاقیتهای بدیع آن رقابت کند. اگر در «دکتر استرانجلاو» تاکید کوبریک بر تقابل خطرناک و خشونتورزی بیرحمانهی ابرقدرتها بود و از نادانی و انسانستیزی سیاستمداران انتقاد میکرد، در «به بالا نگاه نکن» این نادانی قابل تعمیم به کل جامعه و بشر معاصر است که سردمداران نظامهای سیاسی و اقتصادی بزرگ نیز برآمده از همین جامعهی خو کرده به مصرفگرایی و ابتذال هستند. در نتیجهی نهایی البته «دکتر استرانجلاو» و «به بالا نگاه نکن» به هم میرسند. نابودی بشریت به دست خودش و فرار چند صد سیاستمدار و سرمایهداری که “ژن خوب!” دارند.
«به بالا نگاه نکن» در اواخر کمی به حاشیه هم میرود و چند جا مضامینی که در حالت عادی هم شلوغاند را بیدلیل گسترش میدهد و به معانی دیگری هم ناخنک میزند. مثلا در کشاکش کمپین دکتر میندی “فقط به بالا نگاه کن” و کمپین مضحک حزب حاکم “به بالا نگاه نکن”، یک صدای سومی شنیده میشود که یک عنصر “وسطباز” از تلفیق هر دو کارزار متناقض دم میزند! یک شوخی بامزه با تلاشهای بیمعنای برخی برای آشتی دادن دشمنان خونی و دوآتشه. گرچه جالب است، اما استخر مضمونی فیلم را بیش از حد شلوغ کرده است.
تمهیدهای تکنیکال آدام مککی نیز مثل تجربههای قبلیاش به غنای فیلم کمک کرده است. مثلا تضادی که بین موسیقی و تیتراژ سرخوشانه با محتوای تراژیک و چهبسا وحشتناک لحظات مختلفی از فیلم، ایجاد میکند، در راستای همان موقعیتهای پارادوکسیکال فیلمنامه است که ذکرش در پاراگرافهای ابتدایی این متن رفت. کات زدنهای ناگهانی او را هم میتوانید به یاد بیاورید که حس صحنهها را پاره میکند و بر وجه پارودیک فیلم میافزاید. بنابراین «به بالا نگاه نکن» یکی دیگر از فیلمهای بانمک آدام مککی است که به طرزی دیوانهوار از شوخیهای متناقض با تم غالبش بهره میبرد.
امتیاز منتقد: ۷/۱۰
پر بحثترینها
- نامزدهای بهترین بازیهای سال مراسم The Game Awards 2024 مشخص شدند
- فوری: سونی در حال مذاکره برای خرید کمپانی مادر FromSoftware است
- ۱۰ بازی سینماتیک که میتوانند با بهترین فیلمهای سینمایی رقابت کنند
- شایعه: حالت پرفورمنس بازی STALKER 2 روی Xbox Series X به خوبی اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: تولید کنسولهای ایکس باکس در نسلهای آینده متوقف نخواهد شد
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- فیل اسپنسر: STALKER 2 یکی از مدعیان بهترین بازی سال است
- بدون اشتراک پلاس، امکان انتقال فایل سیو بازیها از پلی استیشن ۵ استاندارد به پرو وجود ندارد
- بازی Death Stranding Director’s Cut دومین بازی پرفروش ایکس باکس شد
- بازی GTA V با این هدف ساخته شد که از هر نظر بهتر از GTA IV باشد
نظرات
چیز زیاد جالبی نبود واسه یه بار دیدن خوبه
محض رضای خدا یکی بگه متئو پری کجای فیلم بود؟
بی نظیر بود فیلمش
فیلم به هیچ وجه قابل قیاس با گرگ وال استریت نیست.
طنز تلخ کجا بود.
نمیدونم بنظرم بدترین بازی لئو توی کل فیلمهاش همین فیلم بود.
نمیخوام بگم لئو بازیگر بدیه اما وقتی یه نگاه به فیلمهای رابرت داونی جونیور بندازی با اون شخصیت کاریزماتیک توی فیلمهاش و تاثیرش روی روایت فیلم و پرداخت شخصیتی سایر کاراکترها، تازه متوجه میشیم این بازیگر چه اعجوبه ای هستش.
با تمام حرفات موافقم بجز بخش لئو اگر حتی یکبار فیلم The Revenant دیده باشی هیچوقت یه شخصیت فیلم مارول و سطح ۲ رو با یه شخصیت درجه ۱ سینما یکی نمیکنی مارول و شخصیت پروازی مضخرفات
تازه این بماند یه فیلمی بود لئو توش بازی کرده بود اگر یادت باشه توش نژاد پرست بود و پولدار توی خونه که برده های سیاه پوست داشت اگر اون فیلم رو دیده باشی میدونی چقدر کار لئو عالیه من همیشه اونو یکی در کنار تام هاردی میدونم چون واقعا بازیگره
جنگو
تقریبا کل فیلمهای لئو رو دیدم
نه مثلا فیلم the judge رو نگاه کن که رابرت داونی جونیور بازی میکنه تا با فیلمهای غیر مارولی ایشون بسنجید.
لئو یکی از بهترینهاست.
داخل نقد که همش تعریف بود بعد نمره دادید ۷؟خب چرا ۷؟
به هیچ وجه ارزش دیدن نداره
یه سری ادم از ایده و موضوع فیلم طرفداری میکنن که به هیچ وجه قابل قبول نیست