آیا Nier Automata از نظر بیان فلسفهها و مفاهیم مختلف تاریخ بشریت، گستردهتر از شاهکاری مثل بایوشاک است؟ راستش را بخواهید با این که خودم بیش از همه فن بایوشاک هستم جواب این سوال مثبت است و این را اخیرا فهمیدهام. برای شما هم توضیح میدهم که چرا. اگر من را بشناسید میدانید نظرم در مورد بایوشاک چیست و این بازی یکی از ۲ بازی برتر کل زندگی من است، ولی مواردی از Nier Automata فهمیدم که ورق را برگرداند. البته اشتباه نکنید ها. بایوشاک برای من همیشه به عنوان یک ویدیو گیم، خیلی بالاتر از Nier Automata است و همیشه یکی از دو بازی برتر کل زندگی من خواهد بود، ولی امروز فقط صحبت از گستردگی فلسفه و مفهوم در یک بازی است، نه کل ساختار یک بازی و گیمپلی و موسیقی و … ، هر چند که Nier Automata حتی گیمپلیش هم به داستان و مفهوم آن گره خورده است. فقط همینقدر بگویم که Nier Automata یک چیز عجیب و غریبی است! امروز به شما میگویم چرا؟ این مقاله برای خودم یکی از برترین مقالاتی است که با انگیزه و عشق و شور برایتان مینویسم، چون خیلی مشتاقم چیزهایی که در مورد این بازی با تحقیق کردن در مورد آن فهمیدم را به شما هم بگویم تا مغزتان منفجر شود. نمیگویم مقالهام خوب است ها، چون این بسته به نظر شماست، فقط میگویم با عشق و شور عجیبی دارم مینویسم.
Nier Automata را زود نقد کردم. آن روز هنوز با نکات اصلی و عمقی این بازی و نبوغی که در لایههای زیرین آن توسط یوکو تارو جاسازی شده بود کاملا آشنا نبودم، حتی با این که نسخهی اول سری را هم بازی کرده بودم، باز هم اطلاعاتی اندازهی امروز در مورد این سری نداشتم. برای کل بازیهای دنیا یک بار تمام کردن برای نقد کردن کافی استٰ، ولی وقتی از بازی یوکو تارو حرف میزنیم که داستان و فلسفه حرف نهایی را در آن میزند و تازه بعد از چند بار تمام کردن، بازی مدام شما را با لایههای زیرین داستانی جدید سورپرایز میکند، اصلا یک بار تمام کردن برای نقد کافی نیست. نمرهی ۹ نمرهی تمام کردن بازی برای بار اول بود و بدون شک اگر امروز این عنوان را نقد کنم، بدون کوچکترین شکی امتیاز ۱۰ و کامل را به این بازی میدهم. میدانید این بازی و نکاتی که تازه از آن کشف کردم با من چهکار کرد؟ همینقدر بگویم که حالا فکر میکنم این بازی از نظر عمق داستانی و پیچیدگی فلسفی، حتی حتی از بایوشاک هم شاید عمیقتر است. کسانی که من را میشناسند میدانند این حرف چهقدر سنگین است.
در مدت اخیر و بعد از ۱۰۰ درصد کردن بازی ریمستر اول Nier به این فکر افتادم که خب اگر این بازی را باید ۵ بار تمام میکردم تا تازه بفهمم اصل کار چیست، پس لابد Nier Automata لااقل ۱۰ برابر از این نسخه سنگینتر بوده است. شروع کردم به خواندن مقاله و دیدن ویدیوهایی در مورد فلسفهی بازی Nier Automata و خدا را شاهد میگیرم که بعد از دیدن یک ویدیو در یوتیوب بود که اشک از چشمانم همینطور بدون این که بخواهم میریخت و تصمیم گرفتم تا این مقاله را بر اساس این ویدیو و دیگر ویدیوهایی که در مورد این بازی دیدم برای شما بنویسم. وای خدایا که یوکو تارو چه کرده است. کوچکترین ذرهی این بازی با عمیقترین فلسفهها آنقدر پر شده است که حتی نمیدانم از کجا باید حرف زدن در موردشان را شروع کنم. بعد از این تحقیقات واقعا حیف بود که شما را در جریان نگذارم و به شما نگویم که دوستان Nier Automata اصلا و ابدا یک بازی که یک بار و دو بار تمام کنید و کیف کنید نیست. این بازی تازه در دفعات چندم، چیزهایی به شما میگوید و وادارتان میکند انتخابهایی بکنید که دنیایی از حرف و فلسفه پشتشان است و سعی میکنم امروز در مورد خیلی از اینها صحبت کنم.
- در دنیایی بیمعنی، معنی پیدا کنید.
Nier Automata داستان نهایی کشمکش انسان را روایت میکند. به نوعی بازی در نهایت میخواهد بپرسد چه چیزی ما را انسان میکند؟ اگر روباتها مثل انسانها باشند چه میشود؟ ایدهها و ارزشهای ما چه نقشی دارند و چهطور شکل میگیرند؟ یک سوال سختتر؛ در نهایت وجدان چطور ارزیابی میشود؟ تکتک سوالاتی که این بازی میپرسد بسیار مشکل هستند، ولی در یک مقیاس کلی، بازی خیلی عالی به بسیاری از این سوالها پاسخ میدهد، اما خب نتیجهگیری را به ما واگذار میکند.
آیا ما در نهایت قادریم “معنای زندگی” را پیدا و درک کنیم، یا این که کلا به تعصب و خرافات وابستهایم و برای خودمان یک ساختار مثلا منظم ساختهایم تا به کل موجودیت بیمعنی و بینظم، معنی و نظم بدهیم؟ یوکو تارو به طور عالی درک کرده است که بهترین رسانه برای انتقال چنین مفاهیم عمیقی و درگیر کردن مستقیم مخاطب با آن، بازیهای ویدیویی هستند.
دیالوگ ابتدای بازی: “با این که هر موجود زندهای به وجود اومده تا روزی از بین بره، ما در چرخهای بیپایان از مرگ و زندگی گیر افتادیم. آیا این یک نفرین یا نوعی مجازاته؟ خیلی وقتها به خدایی فکر میکنم که ما رو با این معمای مرموز رها کرده. به این که آیا اصلا فرصتی پیدا میکنم که بتونم او رو بکشم؟”
وقتی که به لایهی زیرین Nier Automata بروید و با تاریخ و مضامین و فلسفههای مختلفی که در آن بیان میشود آشنا شوید، یک تصویر کلیتر و البته پیچیدهتر ظاهر میشود. این بازی انگار که ۳۰۰۰ سال تاریخ انسان و طرز فکرهای مختلف را در هر دو نوع شرقی و غربی بررسی میکند.
وقایع Nier Automata در آیندهای بسیار دور و در زمین متروک و ویرانشده در سال ۱۱۹۵۴ و در طول جنگ چهاردهم ماشینی رخ میدهد. بازی دنیایی پر از موجودات دارای هوش مصنوعی و ماشینها را نشان میدهد که یک آفت مرموز و حملهی ماشینهای بیگانه، زندگی انسانی را از روی زمین پاک کرده است. آخرین بقایای تمدن بشری از بین رفته است و انسانها به پایگاهی در ماه پناه برده و پنهان شدهاند. برای مبارزه، انسانها YorHa را شکل دادهاند که ارتشی از آندرویدهای پیشرفتهی جنگی هستند که درگیر جنگی بیپایان با ماشینهای فرستاده شده توسط بیگانگان روی زمین هستند. ماشینها مثل سطلهای زشت زنگ زدهای هستند که یادآور فیلمهای علمی تخیلی دههی پنجاه هستند. در سمت دیگر ولی آندرویدهای زیبا و دوستداشتنی، نمایشگر تصویر انسانها و کاملا شبیه خالقینشان هستند تا با یک هدف با ماشینهای بیگانه نبرد کنند: “Glory To Mankind” یا “به افتخار بشریت.” برای هزاران سال است که ماشینها و آندرویدها میجنگند و دیگر به نقطهی بنبست رسیدهاند که فقط جنگی بیحاصل و بدون پیشرفت برای دو طرف را شاهد هستیم. انسانها که آندرویدها را ساختهاند و بیگانگان که ماشینها را ساختهاند، به وضوح در این درگیری غایب هستند، در حالی که “مثلا فرزندانشان” جنگی بیپایان را به ارث بردهاند.
Nier Automata حتی قبل از این که کاملا شروع شود، دیوار چهارم را میشکند و مستقیما با شما در صفحهی نصب صحبت میکند و از شما سوالاتی میپرسد و با هر پاسخ شما، سوالاتی دیگر بر پایهی جوابی که دادهاید از شما پرسیده میشود. همه چیز بر پایهی یافتن معنای زندگی است و مهم نیست که چه اعتقادی دارید یا چهقدر به آنها پایبند هستید، زیرا باز هم میبینید که یک سوال دیگر وجود دارد و کلی زاویهی نگاه مختلف هستند که به راحتی میتوانند همه چیز را تغییر دهند.
وقتی که شخصیتهای بازی یعنی ۲B و ۹S در ابتدای بازی به زمین میرسند، مشاهده میکنید که اوضاع خیلی از آن نبرد حماسی و یکبعدی که قرار است ببینید متفاوت است. هر بخش جدید و کاتسین جدید، یک پیچش دیگر به بازی اضافه میکنند. آندرویدها مدام دارند پستهای خود را ترک میکنند، عاشق هم میشوند، آشپزی یاد میگیرند و … ! در همین حال ماشینها هم در سمت دیگر فرق کردهاند و در مقیاس محدودی، رفتار اجتماعی و آگاهی ساکنان سابق زمین را تقلید میکنند. با پیشرفت بازی، داستان از همین لحظات کوچک و احساسی و انسانی، وزن و لایههای بیشتری به خود میگیرد و انگار بخشهای کوچکی از یک پازل را میبینید که نهایتا یک تصویر بزرگتر را شکل میدهند. همانطور که گیمپلی بازی چندین نوع سبک مختلف به خود میگیرد و مدام عوض میشود، داستان بازی هم از هر بخش به بخش دیگر، دیدگاههای تازهای به خود میبیند.
بعد از اتمام بار اول بازی با شخصیت ۲B، بار دوم را با ۹S آغاز میکنید و بعد از بار دوم، نوبت به دفعهی سوم با شخصیت A2 میرسد. این چرخه نه تنها در هر بار بازی، استایل جدیدی از گیمپلی را بر اساس شخصیت اصلی در دسترس بازیباز قرار میدهد، بلکه مدام وی را در معرض دیدگاههای جدید و نگاهی کاملتر به بخشهای داستان بازی از زوایای مختلف قرار میدهد و به طور جالب و استادانهای، به صورت مداوم به داستانی که فکر میکردید میدانید و فهمیدهاید، اضافه میشود، به طوری که همه چیز را تغییر میدهد. دشمنان و باسهایی که گاها دیوانه و جانی و مریض در بار قبلی بازی به نظر میرسیدند، ناگهان با فاش شدن بخش دیگری از داستان، کاملا عادی و حتی محق جلوه میکنند و حتی حس همدردی شما را برمیانگیزند. بازی به شما میگوید که این یک دنیای بر پایهی هوش مصنوعی است که هیچ چیز در آن معنای واحدی ندارد و هیچ چیز همانی که در نگاه اول به نظر میرسد نیست. با پیشرفت در بازی، شخصیتهای اصلی درمییابند که ماشینها با سطحی محدودتر از آگاهی، به تقلید از جوامع گذشتهی انسانی با عقاید مختلف میپردازند و به گروههای مختلفی هم تقسیم شدهاند.
در این میان، چندین ماشین بسیار یونیک و اصلی هم وجود دارند که هر کدام در واقع، مقیاس بارز یکی از فلاسفهی مشهور انسانی برای ماشینها شدهاند و به طور مستقیم، نام و دیدگاه این فلاسفهی مشهور تاریخ بشر را یدک میکشند. بازی به زیبایی هر چه تمامتر این دیدگاههای مختلف را به چالش میکشد و در قالب بینظیر خود، نتیجه و برآیند آنها را برای شما نمایش میدهد. جالب است که این فلاسفه در بازی در واقع چالشی هستند که باید بر آنها فائق بیایید و معمولا هم نتیجهی نهایی تعامل با آنها کاملا ناخوشایند خواهد بود. Nier Automata در قالب Sci-fi خود به طور مداوم به فلاسفهی مشهور تاریخ اشاره میکند و طرز نگاه مکتب فکری آنها را بررسی و در نهایت از آن نتیجهگیری میکند.
- پارادوکس کشتی تسئوس
در یکی از اولین ماموریتهای بازی، یک تاجر آندروید از شما میخواهد که برخی لوازم یدکی را برای او بیاورید زیرا به خاطر شکستگی پا نمیتواند آنجا را ترک کند. بعد از انجام ماموریت و دادن پای یدکی به تاجر، دو شخصیت اصلی از او سوال میکنند که پس چرا هنوز پای خود را عوض نکرده است؟ او به شما اینطور پاسخ میدهد که در طول سالها و کلی نبرد مختلف، او تمام بخشهای بدنش را تعویض کرده است به جز همین پای شکسته که مانده است. او میگوید آیا اگر این آخرین قسمت از بدن اوریجینالم را هم عوض کنم، اصلا آیا دیگر همان آندروید قبلی هستم یا کلا یک نفر دیگر شدهام؟ این یک تئوری و سوال فلسفی مشهور است که به پارادوکس “کشتی تسئوس” مشهور است.
این تئوری در قرن اول در یونان باستان توسط مورخی به نام پلوتارک به صورت یک سوال مطرح شد. کشتی تسئوس از اساطیر یونان در موزه وجود داشت. در حالی که قطعات کشتی طی سالها در حال تعمیر و تعویض برای نگهداری و محافظت از کشتی در موزه بودند، پلوتارک پرسید آیا این اصلا هنوز همان کشتی تسئوس است وقتی که هر قسمت اوریجینال آن عوض شده است؟ خود او هم این را نمیدانست و این سوال برای او یک پارادوکس بود. جالب است که این موضوع در مورد زیست انسانی هم صدق میکند. مانند کشتی تسئوس، سلولهای بدن انسان به صورت مداوم میمیرند و جایگزین میشوند. وقتی که ۳۰ ساله هستید، هیچ سلول اوریجینالی از زمانی که ۱۰ سالتان بوده دیگر در بدن شما نیست! پس اگر هیچ چیزی از ۲۰ سال پیشتان در شما نمانده است، آیا شما اصلا همان فرد هستید، آن هم وقتی که سلول اساس زیستی شما است؟ برای تاجر ربات ما در بازی، این چشمانداز آنقدر ترسناک است که حاضر است زندگیاش را با پای شکسته بگذراند ولی آخرین قطعهی اوریجینالش را عوض نکند. پارادوکس کشتی تسئوس، موضوعی است که دقیقا به اصل موجودیت ضربه میزند. و این اصلا تصادفی نیست که این پارادوکس به عنوان تم یکی از اولین ماموریتهای نایر اتوماتا انتخاب شده است. بازی این ایدهها را به مخاطب منتقل میکند و بذری را میکارد تا در ادامه توجه او را به پیام عمیقتر جلب کند.
- نمایش جنسیت دوم
سیمون دوبووار نظریهپرداز فرانسوی در قرن بیستم بود که کتاب جنسیت دوم را نوشته است که یک رسالهی مهم فلسفی و یکی از اولین آثار موج دوم فمنیستی در قرن بیستم است. در این کتاب دوبووار بیان میکند که جنس ماده و این باور که زنان از مردان جداشده و متفاوت هستند، یک واقعیت طبیعی عینی نیست، بلکه باور قبول زنان به عنوان جنس دوم، به صورت اجتماعی و با تغییر هنجارهای اجتماعی که ریشه در زیست و علوم پایه ندارند شکل گرفته است. از نظر دوبووار، زنانگی فقط یک نمایش و بهتر است بگویم یک اجرا بود همراه با لباس و لوازم آرایش و … . او میگفت جامعه طوری است که جنس زن فقط میتواند به عنوان آن روی سکهی مردانگی وجود داشته باشد که با این که آن (مردانگی) هم یک اجرا و نمایش است، ولی توسط جامعه به صورت دیفالت و “حالت کارخانه”ی هستی پذیرفته شده است.
در Nier Automata، سیمون دوبووار به عنوان باس شهربازی حضور یافته است و در طول بار دوم بازی کردن، پیشینهی داستانی او را میفهمیم. او عاشق ربات فیلسوف یعنی ژان پال شد، ولی ژان پال در مقابل او را دوست نداشت. او که از وابستگی خود درمانده و بیچاره شده بود، هرچه ماشین اطرافش بود را مصرف کرد و به نوعی “خورد” تا خودش را با قطعات آنها تزئین کند تا بلکه زیبا و زبیاتر شود و ژان پال هم عاشق او شود. درست مانند عقیدهی سیمون دوبووار واقعی، سیمون در نایر اتوماتا هم برای شخصیت مردی که عاشقش است یک اجرا و یک نمایش را پیاده میکند تا دیده شود و مورد توجه او قرار بگیرد. البته برخلاف سیمون دوبووار واقعی، طرف اجرای او یعنی عشقش ژان پال، هیچ اهمیتی به او نمیدهد. بله این رابطه در بازی برگرفته از یک رابطهی واقعی در زندگی سیمون دوبووار است.
رابطهی بین او فیلسوف مشهور، ژان پل سارتر. باز هم بله! ژان پال هم در بازی همان ژان پل سارتر دنیای واقعی است. سارتر و دوبووار در دنیای واقعی یک رابطهی آزاد چندجانبه داشتند ولی سارتر اغلب به شرکای دیگر دوبووار احساس حسادت میکرد. حالا یک نکتهی فکبرانداز! “در طول باسفایت سیمون در بازی، حتی بخشی وجود دارد که خود بازی کنترل دوربین را از شما گرفته و آن را برعهده میگیرد و سیمون از تصویر خارج میشود. در این بخش، باس یعنی سیمون، به بازیباز التماس میکند که به او نگاه کند و دوربین را روی او بیاورد! بله با چنین عنوانی طرف هستیم. مهم نیست سعی کنید دوربین را کجا ببرید. بازی در برابر دستورات شما مقاومت میکند و سیمون را خارج از تصویر نگه میدارد.” سیمون دارد خودش را به نمایش میگذارد ولی نه بازیباز به او نگاه میکند (و نه ژان پال).
- ترس از مرگ، راه زندگی کردن نیست
بلیز پاسکال، ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم بود که چندین اثر پیشگامانه و فوقالعاده در مورد نظریات هندسی و احتمال نوشته است. بیشتر شهرت او به خاطر کارهایش در خصوص مسیحیت و به طور کلی دین بود. در کتاب “افکار” او این بحث را مطرح میکند که حالا به عنوان Pascal’s Wager شناخته میشود و به پیشزمینهی ریاضی و آماری که او داشته است بازمیگردد. او میگوید “اگر اثبات یا رد کردن وجود خدا غیرممکن باشد، چهطور تصمیم میگیریم که به او ایمان بیاوریم؟” نظر کلی او این است که شما باید به خدا معتقد باشید چون اگر خدا وجود نداشته باشد، وقتی بمیریم هیچ اتفاقی جز پوچی محض رخ نمیدهد، ولی اگر وجود داشته باشد، زندگی بعد از مرگ و ابدیت معنا مییابد و اگر به او اعتقاد داشته باشیم بهشت در انتظارمان است و اگر به خدایی که وجود دارد اعتقاد نداشته باشیم، جهنم در انتظارمان است. این در اصل بحثی است که بر اساس ترس معنا مییابد. ترس از مرگ و ترس از جهنم به عنوان مجازات ابدی. پاسکال میگوید این ترس از خدا باید به ما انگیزه بدهد برای با فضیلت زندگی کردن.
پاسکال در Nier Automata به عنوان رهبر گروه رباتهایی صلحطلب در جنگل که از شبکهی خود جدا شدهاند ظاهر میشود. این رباتها دهکدهای در جنگل ساختهاند و زندگی خود را وقف صلحطلبی و عدم خشونت میکنند. بعدا در بازی این دهکده مورد حمله قرار میگیرد. و پاسکال به همراه کودکان دهکده موفق میشوند خود را نجات داده و در یک کارخانه مستقر شوند. بعد از این که پاسکال و بازیباز با موجی از دشمنان میجنگند و آنها را از بین میبرند، به کارخانه نزد کودکان برمیگردند و با صحنهای واقعا وحشتناک روبهرو میشوند. تمام کودکان پاسکال دستهجمعی خودکشی کردهاند! او میفهمد که در روند آموزش کودکان در روستا اشتباه کرده است و با آموختن مفهوم ترس و تکیه بر این که باعث ایمنی آنها خواهد شد، کودکان را شدیدا شکننده کرده است. مانند شخصیت دنیای واقعی خود، پاسکال در بازی معتقد است که انسان خوبی بودن نیاز به ترس از نیروهای بزرگتر از خود دارد، اما همین ترس فرزندانش را هم مسموم کرد و باعث میشود که خودشان را بکشند قبل از این که نیروهای دشمن بتوانند این کار را بکنند. میدانید قبل از وقوع این فاحعه، بازیباز چه کتابی را به پاسکال داده بود؟ “افکار”. ترس از مرگ، راه زندگی کردن نیست.
- وجود یا هیچ چیز
ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی قرن بیستم بود و در واقع مشهورترین فیلسوف مدرن غربی محسوب میشود. او کتاب “Being and Nothingness” یا “وجود یا هیچ چیز” را در سال ۱۹۴۳ نوشت که پایهی اصلی مکتب اگزیستانسیالیسم به حساب میآید. این مکتب به کاوش در آگاهی انسان میپردازد و میپرسد آیا وجود ما معنای “ذاتی” و “ارثی” دارد؟ اگزیستانسیالیسم ژان پل سارتر یک مرجع ساده و واحد دارد؛ “وجود برتر از ذات است” یا همان “Existence precedes Essence”. به عبارتی، ارادهی آزاد فرد و تجربهای که داشته است، جهان اطرافش را برای او تعریف میکند و حتی رقم میزند، به طوری که برای آن شخص یونیک و مجزا از هر شخص دیگری است. وجود هر شخصی بینظیر و یونیک است و این به ما یک ماهیت و ذات وجودی منحصربهفرد میدهد. این یعنی این که تنها و تنها چیزی که مردم میتوانند ۱۰۰ درصد از آن مطمئن باشند، شعور و ارادهی خودشان است. از نظر سارتر، آگاهی فردی، پاسخی است برای معمای وجودی و اثبات این که مردم از اختیار برخوردارند.
ژان پل سارتر در Nier Automata در قالب یک روبات با کلاه سیاه بلند که در دهکدهی پاسکال زندگی میکند، حضور یافته است. او آنقدر در بازی برای بازیباز فلسفه میبافد و صفحه را پر میکند از انواع و اقسام عقاید خودمحورانه که قهرمانان بازی به وضوح و آشکارا عقایدش را تحقیر میکنند (و میگویند چرت و پرت میگویی). خط داستانی او حول محور رساندن نامههای عاشقانهی طرفداران سینهچاکش به او است. او در این مسیر کاملا خودشیفته و ازخودراضی و خودمحور شده است و حاضر نیست جهان خارج از ذهن خودش را تصدیق و تایید کند. در انتهای ماموریت، سارتر ناپدید میشود و همهچیز را در جستوجوی یک حقیقت مطلق ترک میکند. داستان او در بازی یک هجو مستقیم از یک فرد خودشیفته است و به نوعی هم اشاره به رفتار وحشتناک و بد سارتر در زندگی واقعی با زنان دارد.
- نقد استدلال خالص
– امانوئل کانت، نظریهپرداز آلمانی در اواخر قرن هجدهم بود که چندین اثر را خلق کرد که به نوعی پایه و اساس فلسفهی مدرن را شکل دادهاند. او نویسندهی بینظیری در حوزههای اخلاق، هنر، سیاست و تقاطع علم و فلسفه بود. مشهورترین اثر کانت، کتاب سال ۱۷۸۱ او به نام “نقد استدلال خالص” است. در این کتاب او استدلال میکند که این که ما چگونه اطلاعات را هضم و در مورد جهان قضاوت میکنیم، مولفهی اصلی تجربهی انسانی است. از نظر کانت، ذهن و خرد انسان، چیزی است که به دنیا و زندگی روزمره نظم و از آن مهمتر، معنا میبخشد. کانت همچنین معتقد بود که در ریشهی همه چیز، دنیا توسط خداوند خلق شده است و بدون توجه به تلاشهای ما برای تفسیر معنای کامل آن، دنیا مسیر خود را هم میرود. بازی Nier Automata، کانت را به عنوان پادشاه دوباره متولد شدهی جنگل به ما معرفی میکند. به منظور محافظت از مردم خود و اطمینان از پیشرفت آنها، پادشاه جنگل میمیرد تا دوباره بتواند به عنوان امانوئل متولد شود و به سلطنت خود ادامه دهد. در اواخر بازی میفهمیم که نقشهی پادشاه جنگل، ناموفق بوده است، چون با این که دوباره متولد شده است، ولی وی در کودکی گیر کرده است و بزرگ نمیشود! این برای بازگرداندن شکوه گذشتهاش و پادشاهی جنگل و مردمش کافی نیست، زیرا او کودکی بیش نیست و توانایی و درک بالا ندارد.
- مثل خدایان شو
سورن کر کگارد (Søren Kierkegaard) فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهم بود که در موضوعاتی مثل دین سازمانیافته، اخلاق مسیحیت، شعر و روانشناسی پیشرو بود. نوشتههای کگارد به نوعی به عنوان مقدمهی اگزیستانسیالیسم شناخته میشود. او استدلال کرد که “فردیت انسان” به لطف قابلیت قضاوت و انتخاب بین درست و غلط، امری واقعی و بنایی محکم است. برای کگارد، مفهوم این که انسان، حیوان منطقی است بسیار خوشایندتر بود از نظریههای انتزاعی دیگر همدورههایش مثل نظریهی هرتا و هگل. کگارد کتابهای زیادی را هم در مورد دین مسیحیت نوشت و استدلال کرد که وجود خدا یک حقیقت ذهنی است که رد یا پذیرش قطعی آن، غیر ممکن است. ایمان به خدا، یکی از هزاران انتخابی است که باید توسط افراد منطقی و خودآگاه انتخاب شود. او همچنین منتقد شدید ساختارهای مذهبی مثل کلیسای ملی دانمارک بود و از آن به عنوان مسیحیت ارزان یاد میکرد که “لیست دقیق” قوانین و آموزهها را به پیروان میدهد ولی کاری در زمینهی روشنگری معنوی نمیکند.
این خیلی کنایهآمیز است که در Nier Automataا، سورن کر کگارد به عنوان نوعی رهبر فرقهی پاپمانند برای رباتهای تبعیدی معرفی میشود که لباسهایی مثل کاتولیکهایی که از واتیکان آمدهاند بر تن دارند. شبیه روستای پاسکال در جنگل، این رباتها هم به امید تشکیل گروهی جدید در اعماق منطقهی صنعتی، از شبکهی خود جدا شدهاند. اما وقتی که بازیباز میرسد، رباتها انگار دیوانه شدهاند و یا به یکدیگر حمله میکنند یا خودکشی میکنند، به این امید که دوباره متولد شوند یا تبدیل به خدا شوند! این انتقادی مستقیم و زیبا به تجسم کر کگارد از دین مسیحیت در دنیای واقعی است. دین به یک نهاد و موسسه تبدیل میشود که در طول زمان با بیشتر محافظهکار شدن، سعی میکند خود را توجیه کند و در نهایت هم به یک فرقه تبدیل میشود که در آن زندگی پیروانش اهمیتی ندارد. سورن کر کگارد در Nier Automata یک انسان منطقی نیست و دیگر دین عقلانی را زیر سوال نمیبرد، بلکه رئیس فرقهی انتحاری آخرالزمانی است.
مواردی که امروز در موردشان صحبت کردم تنها نصف قضیه است و باقی این داستان را در قسمت دوم مقاله به زودی با شما در میان خواهم گذاشت و در مورد انتهای بازی و نتیجهگیری آن که به معنای واقعی شاهکار است، با شما صحبت خواهم کرد. قسمت بعدی را هم از دست ندهید چون یوکو تارو از چیزهایی برای پایان بازی الهام گرفته است که حتی به ذهنتان هم نمیرسد، مثل کمپین تبلیغاتی کوکاکولا!
نظرات