بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا
بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا
بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا
بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا

بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2؛ زیر پوست غم

مهدی ملکی
۱۱ آبان ۱۴۰۰ - 18:00
the last of us part 2

«من در فراز تپه با مردی مواجه شدم که خود را ناجی نژاد انسان خواند. گفت که برای نجات جهان از ویرانی و رنج آمده است، اما گفتم چطور می‌خواهی جهان را از خودش نجات دهی؟» سطرهای پیشین، «احتمالاً» برای شما بس غریب باشند. این کلمات در قسمت‌هایی از تریلر PSX 2016 بازی The Last of Us Part 2 قرار گرفته بودند که الی هرگز آن‌ها را نخواند و بسیاری از کاربران هم هرگز به سراغ آن نرفتند. با این حال این روایت درون اثر جا داده شد و مخاطبانی که ترجیح دادند تا قصه الی و جوئل را بشنوند، باید درک درستی از بیت‌های شعر ابتدای صفحه داشته باشند.

اگر شما هم جزو معدود افرادی باشید که به سراغ شنیدن نوای کهربائی Through The Valley، منبع اصلی اقتباس الی رفته باشید، بی‌شک می‌دانید که این بخش‌ها دقیقاً باید در لحظه‌ای از تریلر مذکور ادا شوند که او دست از نواختن گیتار و سرودن خشم خود بر می‌دارد. گویا تمام هدف،‌ فکر و ترس این دختر درون بخش ابتدایی موسیقی مخفی شده بود و او نیاز دیگری را احساس نمی‌کرد. «من از وادی سایه مرگ می‌گذرم و در این حین از شیطان نمی‌ترسم زیرا هیچ یک را نمی‌بینم؛ ذهن و سلاحم به من تسلی می‌دهند چون می‌دانم با فرا رسیدن دشمنانم، همه‌شان را می‌کشم.»

اما این تکه‌ها بر خلاف قسمت‌های یاد شده، توسط کاربران متعددی شنیده شدند و همین کلمات سراسر امیدی بود که آن‌ها را تا چهار سال بعد و عرضه بازی ذوق زده نگه داشت. همان زمانی که ضربه‌های پی در پی داستان و روایتش آن چنان بر تار و پود وجود بیننده کوبید که احتمالاً فرورفتگی‌های آن تا سالیان سال یادگار باقی بمانند و گهگاه، جای خالی تمام عزیزان از دست رفته را یادآوری کنند.

بازی the last of us part 2
«من از وادی سایه مرگ می‌گذرم و در این حین از شیطان نمی‌ترسم زیرا هیچ یک را نمی‌بینم؛ ذهن و سلاحم به من تسلی می‌دهند چون می‌دانم با فرا رسیدن دشمنانم، همه‌شان را می‌کشم.»

در ادامه شخصیت‌پردازی، داستان و نحوه اتصال روایت به عناصر اصلی The Last of Us Part 2 را تنها از «نظر نویسنده» بررسی می‌کنیم؛ اگر متوجه شده باشید، نظر نویسنده برجسته شده زیرا برداشت‌های هر شخص و سلیقه‌ای از این عنوان بسیار متفاوت است و هر فرد با توجه به باورها و مولفه‌های دیگری که تنها خود تعریف می‌کند، نظر متفاوتی را ارائه خواهد کرد.

باید آگاه باشید که تمام داستان بخش اول و دوم مجموعه The Last of Us و بخش‌های کلیدی از بازی‌های Call of Duty: Modern Warfare 2، Red Dead Redemption ½ بازگو خواهد شد و اگر هنوز به تجربه آثار مذکور نپرداخته‌اید، بهتر است که باری دیگر به عواقبش فکر کنید؛ افزون بر این باید اضافه کرد که دانستن روایت این بازی‌ها کمک بسیاری برای درک موارد پیش رو خواهد کرد.

آخرین ما

تصویر می‌درخشد، گیتار، جوئل و تامی؛ در این بین ما سراپا گوش می‌شویم و جوئل اتفاقات قسمت اول را برای تامی توضیح می‌دهد. حال ما با جوئل طرف هستیم که به لطف گرافیک خیره‌کننده بازی، همانند یک بازیگر سالخورده به زیباترین شکل ممکن نقش خود را بازی می‌کند و تنها کافی است تا گربه دلربای فرانسیس فورد کاپولا هم در اطراف او ظاهر شود. از همین‌جا می‌توان بسیاری از تغییرات کلی بازی را پیش‌بینی کرد.

کاربر از لحظه‌ای که دوال‌شاک ۴ را در انگشتان خود حس می‌کند متوجه خواهد شد که اکنون ناتی داگ در توسعه گرافیک، صداگذاری، زاویه‌بندی و البته روایت‌‌های پشت پرده، از تجربه بیشتری برخوردار است؛ ولی آیا درک این عناصر و بالاتر از همه تجارب باارزش ناتی‌داگ منجر به خلق یک داستان خوب و از آن مهم‌تر، یک روایت فسفرسوز خواهند شد؟ در حقیقت این سوالی نیست که من در این مقاله و همین حالا از شما بپرسم بلکه این پرسشی است که در همان دقایق ابتدایی بازی به سراغ تمام کاربران می‌آید؛ دیر یا زود.

بازی the last of us part 2
حال ما با جوئل طرف هستیم که به لطف گرافیک خیره‌کننده بازی، همانند یک بازیگر سالخورده به زیباترین شکل ممکن نقش خود را بازی می‌کند و تنها کافی است تا گربه دلربای فرانسیس فورد کاپولا هم در اطراف او ظاهر شود.

کاربر به محض این که برای لحظاتی از سوال ذکر شده و مابقی سوال‌های بی‌جواب خود دور شود، پا برهنه به دنبال درک اتمسفر دنیای جدید این شخصیت‌های قدیمی خواهد دوید. او اگر منفعل نباشد و با قصد دفاع کردن در برابر ضربه‌های بازی حمله نکند، لایه‌های عمیقی از جزئیات را مشاهده خواهد کرد که تنها به چند خط جواب منتهی نخواهند شد. این لایه‌ها نحوه رفتار و عمل شخصیت‌ها را نشان می‌دهند که گاهی همانند دنیای واقعی منطقی هستند و گاهی در راستای دنیای واقعی‌تر، منطقی نیستند.

ظاهراً این اولین بار است که سازندگان یک اثر ویدیویی با دلایلی کاملاً منطقی، از تصمیم‌های غیرمنطقی دفاع کرده‌اند. این موارد هم‌اکنون تنها در حد سخن و صدای ذهن شماست ولی به زودی با این خطوط همراه خواهید شد تا مشاهده و مطالعه کنید که چگونه می‌توان به قسمت‌های بزرگی رسید که جزئیاتی کوچک درباره‌شان سخن می‌گویند.

در حقیقت الی پس از اتفاقات بخش اول رشد کرده و با گذر ساعات کمی از بازی متوجه می‌شویم که او دیگر دختربچه چند سال پیش نیست و این موردی است که هر بازیکنی آن را می‌بیند. از خالکوبی‌ها، انگشتان، چهره او و باقی موارد می‌توان به مشخصه‌هایی رسید که اکثر نوجوانان کنونی به مراحل مشابهی می‌رسند. حال اگر آن‌قدری خوش‌شانس باشید که در دوره سنی یکسانی به تجربه ماجراجویی‌های الی بنشینید، نحوه فکر او و «عدم بیان ذکرهای او» را درک خواهید کرد.

او در مراحل تکامل ذاتی خود، با شخصیت‌های جدیدی آشنا شده است. شخصیت‌هایی که پیشینه آن‌ها‌ همان‌طور که اشاره شد، اکثراً در گفت و گوها فاش می‌شود و شما احساس می‌کنید در میان مجموعه تلویزیونی ایستاده‌اید که برخی از قسمت‌های پیشین را تماشا نکرده‌اید.

روایت در پس‌زمینه را به یاد دارید؟ این حس نسبت به نسخه پیشین سری ناآشنا است؛ کاربر در نسخه اول به همزاد پنداری با سارا می‌پرداخت و ذره ذره مرگ او را احساس می‌کرد و احساس سوزش قلب بازیکن به علت زمان کوتاه ملاقات با او از بین نمی‌رفت. در واقع ساعت مچی او همیشه کنار جوئل و جوئل هم همیشه کنار کاربر بود و این درد به طریق ذکر شده از جو بازی به بیرون پرت نمی‌شد.

بازی the last of us part 2
در واقع ساعت مچی سارا همیشه کنار جوئل و جوئل هم همیشه کنار کاربر بود و این درد به طریق ذکر شده از جو بازی به بیرون پرت نمی‌شد.

با آن که کاربر در قسمت اول بازی با دختر جوئل آشنا می‌شد، اما هرگز به شخصیت مادرش، دو دهه سپری شده جوئل پس از مرگ سارا و اتفاقات رخ داده در این دو دهه پی نمی‌برد. این همان بخش‌هایی از داستان است که سازندگان در قسمت اول به آن اشاره‌ای نمی‌کردند و کاربران هم با غرق شدن در دنیای کنونی، به آن توجهی نداشتند. اگر روی این مورد حساس شویم، نیازی نداریم داستان افراد و زمان‌هایی را بشنویم که در شرایط کنونی تاثیری ندارند؛ همین‌طور است؟ خیر؛ سازندگان قسمت اول با انتشار بسته الحاقی Left Behind ثابت کردند که اتفاقاتی کوچک، منجر به رشد انشعاب‌های بی‌شمار می‌شود.

چگونه چنین چیزی در قسمت بعدی ماجراجویی‌های الی و جوئل نقش بزرگی پیدا می‌کند؟ مدتی بعد از گفت‌وگوی شخصیت‌ها و ذکر پیشینه نادیده‌شان، باری دیگر مصمم می‌شویم که ناتی‌داگ در جدیدترین ساخته خود سعی کرده است تا بارقه‌های زندگی بشر را هر چه بیشتر در نظر بگیرد و سعی کند هر چند کوچک، عواقب اتفاقات را به تصویر بکشد؛ عواقبی که با نام «اثر پروانه‌ای» می‌شناسیم.

اثر پروانه می‌گوید که بال‌زدن‌های یک پروانه در این سوی دنیا، طوفانی بزرگ در آن سوی دنیا به راه می‌اندازد. همان مسائلی که در ساخت و پرداخت انتقامی خونین نقش دارند و همان عواقبی که در قطع شدن انگشتان یک شخص تاثیر گذارند و همچنین عواقب جدیدتری که مانع از نواختن ترانه‌ای باارزش می‌شوند.

The Last of Us Part 2 به هیچ عنوان از این پیشینه‌ها نمی‌گذرد و در لحظه لحظه بازی به شما یادآوری می‌کند که هر عملی، عکس العملی خواهد داشت و کاربر حتی تا زمان رسیدن به صفحه پایانی نیز به اعمال خود فکر خواهد کرد. بازیکن این اثر همانند یک زندگی واقعی، برخی از رویدادها را می‌بیند و برخی از رویدادها را به وسیله تعاریف دیگران درک می‌کند؛ حتی بعضی از رویدادها توسط الی یا ابی دیده نمی‌شوند ولی با اطلاعاتی که شخصیت از آن‌ها دارد، موفق خواهد شد تا نتیجه شرایط را درک کند.

در سوی جوئل هم شاهد ریشه دواندن روند یکسانی هستیم. جوئل بالاخره به مصاف عواقب کارهایش می‌رود. در این قسمت به چهار راهی بر می‌خوریم که هر کدام از مخاطبان به گونه خاص خود، ذره بین را روی بازی می‌گیرند تا نور تمام مشکلات را بسوزاند و آشکار کند.

جوئل پس از مواجه شدن با ابی، به سرعت واکنش نشان می‌دهد و این دختر جوان را از بند موجودات آخرالزمانی بازی نجات می‌دهد. شاید تا اینجا همه چیز عادی پیش رفته باشد ولی پیروی جوئل و تامی از ابی، ورود به سکونت‌گاه آن‌ها و فریاد زدن نام خود، یکی از احمقانه‌ترین اقدامات یک انسان باتجربه، سال‌خورده و محتاط است. این طور نیست؟ جوابی قطعی وجود ندارد و در ادامه مقاله، کاربر است که در این‌باره تصمیم می‌گیرد.

این همان بخش‌هایی است که در کانون ذره‌بین قرار می‌گیرند ولی ما هرگز به دودهای حاصل از سوختن توجهی نداریم. بیایید یک‌بار دیگر بررسی کنیم؛ گویا هنوز به این باور نرسیده‌ایم که ناتی داگ در لحظه لحظه اثرات خود، صدها تن جزئیات جا داده است.

جوئل یک شخص غریبه (که همان ابی است) را می‌بیند؛ این شخص مستقیماً به سکونت‌گاه دشمنان بی احساس بازی، کلیکرها و رانرها وارد شده است؛ جوئل یا درهای رحمت را به روی او می‌گشاید و همراه همدیگر تا بامداد فردا می‌تازند و یا با توجه به ریسک بالای این عمل، سر خود را می‌چرخاند و در بهترین حالت، سلاح خود را تمیز می‌کند.

گزینه‌های پیش‌رو زمانی قابل بحث هستند که خود جوئل در محیط امنی قرار گرفته باشد ولی وقتی ارتشی از این موجودات سخت‌جان آن سوی راه بقا سبز می‌شوند، منطق حکم خواهد کرد که تعداد نفرات بیشتر، احتمال خطرات را کمتر می‌کند. این یک مصداق بارز از تصمیم‌های منطقی جوئل و تامی است که ناتی داگ در بازی تعبیه می‌کند؛ در ادامه نحوه مبارزه این دو برادر و شخص تازه‌وارد را می‌بینیم که تا نفس‌های آخر برای بقا می‌جنگند که اگر ممکن باشد، لحظه‌ای بیشتر در این دنیای ویران شده به زندگی بپردازند.

در سکانس بعدی، یک تل از دشمنان نامیرای بازی به دنبال سه شخص جنگوی ماجرا هستند و جوئل تصمیم می‌گیرد که فقط فرار کند و در هر سویی که باد می‌وزد، پناه بگیرد. این موضوع سبب می‌شود که برادران میلر به همراه ابی به سمت پناهگاه او بتازند و در این بین لحظه‌ای از سیل بی‌امان رانرها کاسته نمی‌شود. به پناهگاه ابی می‌رسند، اسب‌ها را می‌بندند و جریان انتقام‌گیری ابی شروع می‌شود.

این همان هنگامی است که جوئل علی رغم تبحر خود، هیچ عبایی از بازگو کردن نامش ندارد و بدون هیچ ملاحظه‌ای وارد آشیان افرادی غریبه می‌شود؛ افرادی که می‌توانند فایرفلایز سابق، آدم‌خواران دیروز و دشمنان فردای بشریت باشند. اما اگر این اشخاص بتوانند جامعه کوچک جوئل و برادرش، «جکسون» را گسترش دهند چه؟ اگر این آشنایی منجر به ایجاد روابط جدید، غذای بهتر و آینده‌ای همانند گذشته‌ها شود، آیا آن زمان هم می‌توان از این احتمالات خوش مشرب دست برداشت؟ «تجربه»، این کلمه بعدها چگونه می‌تواند شکم کودکان را پر کند و خطرات زیستن در یک جهان آخرالزمانی را صیقل دهد؟

این همان تکه‌ای از ماجرا محسوب می‌شود که پیش‌تر وعده داده بودیم؛ ناتی‌داگ ابتدا با دلایلی کاملاً منطقی، اعمال منطقی را نمایان می‌کند و سپس با دلایلی کاملاً منطقی، اعمالی غیرمنطقی را به تصویر می‌کشد. قسمتی از آرزوهای جوئل میلر که زیر کانون ذره‌بین دیده نمی‌شود بلکه هنگام بلند شدن بودی دود به آن پی می‌بریم. سال‌ها زندگی در جهانی غیرمتمدن به جوئل یاد داده است که سارا هرگز زنده نمی‌شود و انسان هرگز نمی‌تواند زمان مرگ عزیزان و خراب شدن اوضاع را پیش‌بینی کند؛ همان اتفاقی که برای خود این شخص رخ داد و هر آن ممکن است که باری دیگر برای الی رخ دهد.

بنابراین بشر چرا شانسش را برای ساختن جهانی دوباره متمدن به حیطه آزمایش نگذارد؟ آیا ارزشش را ندارد؟ این مسئله تنها چند دقیقه پیش از ورود به پنگاهگاه ابی و دوستانش به کاربر نمایش داده می‌شود؛ کاربر جوئلی را می‌بیند که بارها و بارها برای زنده ماندن تلاش کرده و تنها چند دقیقه پیش، طی یک گشت روزانه به رویارویی با مرگ رفته و چند دقیقه بعد او را در حالی می‌بیند که از مرگ هم فراتر رفته است.

این‌ها همه دلایلی است که منطق را کنار می‌زنند و دستور می‌دهند که برای گسترش جامعه، شادمانی، پیشرفت و در نهایت یک «زندگی» واقعی باید ریسک کرد؛ حتی اگر این ریسک به بهای از دست دادن یک چشم برای واضح دیدن با چشمی دیگر باشد؛ زیرا همین ریسک است که عزیزترینت را به شادمانی می‌رساند. این شادمانی در بخشی از زندگی می‌تواند در باطن یک گیتار ظاهر شود و در بخش دیگری تنها زندگی بی‌خطر عزیزان و آرامش حضور آن‌ها است.

the last of us part 2
شاید آخرین بودن در نبرد بین یک انسان و غیرانسان ربطی به بقا و زنده‌ماندن پس از آن نداشته باشد؛ شاید آخرین بودن یک انسان در دنیایی جهنمی، به معنای امیدی باشد که برای نواختن موسیقی بشریت خاموش نمی‌شود. در نهایت ضربه‌های ابی بر جوئل و آرزوهای او فرود می‌آید، الی می‌رسد و چرخه انتقام شروع می‌شود.

با وجود همه توصیف‌ها، درک این موارد برای انسان امروزی بسی سخت است. ما انتظار داریم که جوئل تا آخرین دم و بازدم زندگانیش، هفت تیرش را بکشد و سینه‌ها را بدرد تا بتواند «زندگی» کند ولی آیا این همان زندگی است که انسان به او نیازمند است یا ما داریم در مورد «بقا» واژه‌سرایی می‌کنیم؟

شاید آخرین بودن در نبرد بین یک انسان و غیرانسان ربطی به بقا و زنده‌ماندن پس از آن نداشته باشد؛ شاید آخرین بودن یک انسان در دنیایی جهنمی، به معنای امیدی باشد که برای نواختن موسیقی بشریت خاموش نمی‌شود. در نهایت ضربه‌های ابی بر جوئل و آرزوهای او فرود می‌آید، الی می‌رسد و چرخه انتقام شروع می‌شود.

تو نمی‌توانی این را متوقف کنی

یکی از نفس‌گیرترین سکانس‌های بازی تمام می‌شود و پرده‌ها را می‌کشند. ناتی داگ با ساخت یک از مهم‌ترین صحنه‌های نسل هشتم بازی‌های ویدیویی و با گذشتن از احترام خود، نفرتی عجیب را در دل کاربران آن سوی نمایشگر می‌کارد.

نفرتی که بعدها احترام بزرگ‌تری را به این استودیو باز می‌گرداند. احترامی که سبب تولید یک نفرت دائمی در مخیله بازیکن می‌شود و او نیز همانند الی نمی‌داند که دقیقاً از چه چیزی بیزار شده است. آیا این موضوع که سهواً دنیا را از یک درمان دائمی محروم کرده است دلیل نفرت الی محسوب می‌شود یا مرگی که جوئل از لحاظ عواقب کارهایش مستحقش بود اما از لحاظ یک پدرخوانده دوست داشتنی خیر؟

نفرت کاربر هم به همین گمان‌ها باز می‌گردد؛ کاربران چرا از ناتی داگ آزرده خاطر می‌شوند؟ آیا مرگ جوئل زیاده‌روی محض بود؟ این اولین سوال مهم بازی و نقطه عطف داستان است؛ مقداری تفکر نشان می‌دهد که وداع جوئل از کاربران اصلاً شبیه مرگ‌های ایده‌آل در دنیای بازی‌های ویدیویی نیست و اکثراً کاربران ترجیح می‌دهند که به موارد ایده‌آل پایبند باشند. اجازه بدهید کمی به مرگ‌های معمول و بازیکن‌پسند هنر هشتم اشاره کنیم.

ظاهراً «آرتور مورگان» و جانشین سلف آن «جان مارستون» کاملاً حق مطلب را ادا می‌کنند. مرگ این دو شخص در کنار افرادی از جمله مک‌تاویش، گوست و چندین مثال دیگر در ایجاد حس همدردی و برانگیختن احساسات، کاملاً خارق‌العاده عمل می‌کنند اما تنها در سویی گام بر می‌دارند که شخصیت‌های یاد شده به قهرمان تبدیل ‌شوند و همان طور که مشخص است به «رستگاری» برسند. نوعی مرگ که اشک‌های بازی‌باز را از روی خوش‌حالی و خاطراتی کاملاً خوش سرازیر می‌کنند.

در حالی که جوئل هرگز قهرمان نبوده، نیست و اگر کاربر نیز نخواهد، تبدیل به قهرمان نمی‌شود؛ او در آخرین لحظه بازی و طی یک فلش‌بک به یادماندنی و از آن مواردی که ناتی داگ در قسمت اول قادر به انجامش نبود، اشاره می‌کند که اگر بتواند بشریت را با نجات الی به درک واصل کند «و خداوند دوباره به گونه‌ای این شانس را در اختیارش بگذارد، او باری دیگر همه آن کارها را انجام خواهد داد» کارهایی که حداقل از عهده قهرمان‌های اکثر کتاب‌های کمیک خارج و بیشتر شبیه یک شخصیت تماماً خاکستری است.

در نتیجه این مرگ درباره مفاهیم رستگاری و قهرمانی نیست که صحنه‌ای درخور آن‌ها را بطلبد؛ این نوع مرگ درباره عواقبی است که ما در دنیای راستین کلمه دقیقی برایش نداریم؛ نه تنها کلمه‌ی دقیقی برایش نداریم، بلکه شما اگر قصد نشان دادنش را داشته باشید، بیش از نیمی از مردم منظورتان را درک نخواهند کرد و مابقی نیز به سر انگشتان خود خیره خواهند شد که به سوی گذشته و مفاهیم ساده تر دراز شده است.

ولی از مرگ‌های ایده‌آل که عبور کنیم، وداع درخور شخصیت جوئل باید چگونه باشد؟ اگر از من بپرسید، تلخ، تلخ و بسیار تلخ؛ ما در مورد جهانی خیالی صحبت نمی‌کنیم بلکه در حال تماشای یک جهان کاملاً راستین حتی ورای وضعیت کنونی هستیم. جهان The Last of Us کاملاً بازتاب‌دهنده درد و رنج و اندکی احساس شیرین مابین آن‌ها در دنیای انسان‌ها است. بنابراین از طفره رفتن دست برداریم و به صحنه اصلی نگاه کنیم.

اولین مرحله، رسیدن به آرامگاه باس‌فایت است؛ در حقیقت اکثر بازی‌ها قانون نانوشته‌ای دارند که می‌گوید اگر به یک فضای مرموز، تهی و بی‌نهایت بسته پا گذاشتید، یک باس‌فایت عظیم در انتظار شماست.

در صحنه‌آرایی جوئل برای مرگ، بازیکن صرفاً با یک باس‌فایت عظیم سروکار ندارد، یک فشنگ هم شلیک نخواهد کرد و در لحظه مرگ او، هیچ شکستی در کار نیست؛ چون او با یک باس‌فایت ابدی رو‌به‌رو خواهد شد که نه قابل شکست است، نه شلیک بر او اثر می‌گذارد و نه تغییر می‌کند. این باس‌فایت مرگ جوئل است که در هنگام پا گذاشتن به عمارت ذکر شده، در تخیلات کاربر چهار نعل می‌دود اما او نمی‌تواند و نمی‌خواهد که باور کند.

the last of us part 2
در صحنه‌آرایی جوئل برای مرگ، بازیکن صرفاً با یک باس‌فایت عظیم سروکار ندارد، یک فشنگ هم شلیک نخواهد کرد و در لحظه مرگ او، هیچ شکستی در کار نیست؛ چون او با یک باس‌فایت ابدی رو‌به‌رو خواهد شد که نه قابل شکست است، نه شلیک بر او اثر می‌گذارد و نه تغییر می‌کند. این باس‌فایت مرگ جوئل است که در هنگام پا گذاشتن به عمارت ذکر شده، در تخیلات کاربر چهار نعل می‌دود اما او نمی‌تواند و نمی‌خواهد که باور کند.

فضاسازی بازی در قسمت نهایی رسیدن به این باس‌فایت یک کابوس حساب شده است. استفاده از راه‌پله‌های نزولی برای رسیدن به اتاق مرگ جوئل، شبیه سقوط الی، وجدان او و صعود جوئل به خاطرات است؛ یک نمونه عالی از طراحی‌های کارمندان ناتی داگ که بعید است بتوان طی سال‌های آینده چنین چیزی را مشاهده کرد. راه‌پله‌ای که در دفعات بعدی شروع بازی (اگر بازیکنی تمایلی به این کار داشته باشد) به طرزی عجیب یادآور تمام مشکلات زندگی خواهد بود و تاثیرات شگرف بر ضمیر ناخودآگاه را یادآور می‌شود.

در صحنه پس از راه‌پله و درون اتاق همه محو، و بیننده با یک فوکوس رو به رو می‌شود که تنها دستان ابی، چهره دردمند جوئل و خشم و عجز الی را به نمایشگر می‌کوبد. این چند دقیقه کاری را می‌کند که در هزاران خط دیالوگ، مقدمه‌چینی و داستان‌های کلیشه‌ای مورد انتظار کاربر نمی‌گنجد. در نهایت یا کاربر آن را به واسطه روند طبیعی دنیای وحشی ما یعنی دنیای عواقب می‌گذارد یا ترجیح می‌دهد که دوباره ذره‌بین را روی مرگ جوئل بگیرد و به محض بلند شدن دود، آن را فوت کند.

چند دقیقه درون اتاق

اکنون الی از اتاق مرگ بازگشته است اما فکرها هنوز هم روی زمین خونی آن، آلوده به تفکر می‌شوند؛ هر کسی که درون آن اتاق قرار داشت درون ماجرا نقش‌بازی کرده است و مدتی بعد با عواقب آن رو‌به‌رو می‌شود. اما این اشخاص اصلاً چرا اجازه دادند تا کسی باقی بماند که عواقب آینده را رقم بزند؟

پس از نحوه مرگ جوئل دومین سوال در مغز کاربر منفجر می‌شود؛ چرا الی را به سرنوشت جوئل دچار نکردند؟ تامی هم می‌توانست با شلیک یک گلوله به عالم تباهی بپیوندد ولی باز هم این کار را نکردند. آیا زنده گذاشتن الی و تامی عواقبی را برای این دسته کوچک از «گروه ولف» در پی ندارد؟ یا شاید ممکن است که کشتن این دو تن باعث سرازیر ساختن جنگجویان «جکسون» به دنبال آن‌ها شود. پس سوال هنوز بی‌جواب مانده ولی پاسخ چیست؟

اگر باری دیگر با منطق واقعی به بی‌منطقی قابل توجه ناتی داگ توجه کنیم، جواب ساده است: یک نبوغ احمقانه. جواب باری دیگر در دنیای راستین فریاد زده می‌شود یا بهتر است بگوییم همیشه فریاد زده شده است. اگر از شما بپرسند که در صورت «روبه‌رو شدن انسانی پست و قاتل با یک خرس درنده، کدام را نجات می‌دهید» جوابتان چیست؟ شاید منطقتان می‌گوید که انسان‌های پست مستحق مرگ هستند ولی آیا در شرایط واقعی هم به سمت انسان شلیک می‌کنید یا تلاش خواهید کرد که خرس را از پا دربیاورید؟

بنابراین انسان خیلی اوقات کارهایی را انجام می‌دهد که برخلاف تفکرات و منطق است، برخی مواقع کارهایی غیرمنطقی در پیش می‌گیرد و گاهی نیز اصلاً کاری را انجام نمی‌دهد و این خود انجام یک عمل خاص است. در مثال خرس شاید شلیکی صورت نگیرد و شما اصلاً جرئت شلیک را نداشته باشد و فقط فرار کنید؛ این در حالی است که برخی نظریه‌پردازان می‌گویند تو باید در این شرایط دشوار خرس را بکشی که بعداً به سراغت نیاید یا باید بسنجی که آیا عواقب زنده گذاشتن انسان قاتل خطرناک‌تر است یا خرس؟

ظاهراً تصمیم گرفتن در صحنه مرگ جوئل به علاوه قتل دو انسان دیگر بسیار پیچیده‌تر از آن باشد که فکر می‌کنیم؛ در آن لحظه یا باید انتقامی قدیمی گرفته و عواقبش پذیرفته می‌شد و یا دو تن دیگر هم کشته می‌شدند تا عواملی جدید برای انتقامی مخالف تدارک دیده می‌شد.

the last of us part 2
با ابی همراه می‌شویم که به دو دشمن خونی از گروه اسکارز کمک می‌کند و جان خود را به دلایلی غیرقابل توصیف به خطر می‌اندازد. آیا همه این‌ها می‌توانند در زنده گذاشتن دو شاهد عینی تاثیرگذار باشند؟ در وهله اول خیر اما با در نظر گرفتن تمام توضیحات پیشین، پرده‌ها کنار می‌روند و مخاطب احتمالاً با تمام وجودش درک می‌کند که در طبیعت هیچ تصمیمی کاملاً درست و منطقی نیست.

البته کاربر شاهد جزئیات بیشتری هم در منطقی جلوه‌ دادن تصمیم غیرمنطقی گروه ولف هست. سازندگان در ادامه داستان The Last of Us Part 2 بازی‌باز را به طور ضمنی با دوستان ابی آشنا می‌کند؛ هیچ کدام از آن‌ها یک قاتل ذاتی نیست. ما در بین آن‌ها شاهد خدمه درمانی سابقی هستیم که برای نجات جان بشر قسم خورده‌اند. بعد از آن با ابی همراه می‌شویم که به دو دشمن خونی از گروه اسکارز کمک می‌کند و جان خود را به دلایلی غیرقابل توصیف به خطر می‌اندازد.

آیا همه این‌ها می‌توانند در زنده گذاشتن دو شاهد عینی تاثیرگذار باشند؟ در وهله اول خیر اما با در نظر گرفتن تمام توضیحات پیشین، پرده‌ها کنار می‌روند و مخاطب احتمالاً با تمام وجودش درک می‌کند که در طبیعت هیچ تصمیمی کاملاً درست و منطقی نیست. کاربر بالاخره می‌فهمد که الی در یک سیر طبیعی برای فرونشاندن خشم خود قرار گرفته است و با یک ماجراجویی خشن طرف خواهد شد؛ شاید خشن‌ترین ماجراجویی تاریخ بازی‌های ویدیویی تاکنون.

سه روز برای الی

رخ دادن تمام ماجراهای اصلی تنها در ۳ روز بسیار قابل توجه است. هسته اصلی ماجرا تنها در همین ۳ روز پیش می‌رود ولی باری دیگر به عواقبی می‌رسیم که احتمالاً در نسخه سوم تاثیرگذارند و با جزئیاتی رو‌به‌رو می‌شویم که ارزش ناتی داگ و هنجارشکنی‌های او را تکرار می‌کنند. دینا در این‌جا قسمتی از افسار داستان را به عهده می‌گیرد و بعدها تبدیل به دلیل زندگی پس از «مرگ الی»می‌شود؛ هیچ اشتباهی رخ نداده است، مرگ الی درون همان اتاق رقم خورده است و مدت‌ها طول می‌کشد تا نوار سلامتیش بازیابی شود و دینا همان شخصی است که گاهی به او امید می‌دهد و هربار بازگشتن به تئاتر، اندک دلایل باقی مانده برای نفس کشیدنش را به او زمزمه می‌کند.

the last of us part 2
مرگ الی درون همان اتاق رقم خورده است و مدت‌ها طول می‌کشد تا نوار سلامتیش بازیابی شود و دینا همان شخصی است که گاهی به او امید می‌دهد و هربار بازگشتن به تئاتر، اندک دلایل باقی مانده برای نفس کشیدنش را به او زمزمه می‌کند.

او تکه تکه رد کسانی را می‌گیرد که بنا به دلایلی، تنها دارایی حقیقی الی را گرفته‌اند. این دلایل ابتدا برای او واضح نیستند ولی کاملاً قابل حدس هستند. جوئل سال‌های پس از «روز شیوع» را چندان دوستانه نگذرانده و الی به خوبی می‌دانست که برای نجات او چگونه اعضای فایرفلایز را قتل عام می‌کرد. او هرگز برای نزدیکان حتی دینا هم فاش نمی‌کند که احتمالاً با قسمتی از فایرفلایز سابق یا خرده حسابی قدیمی رو‌به‌رو هستند.

الی در ادامه پی می‌برد که جوئل حداقل از لحاظ منطق خود او، مستحق مرگش بوده است؛ الی ذره ذره با وجودش دلایل ابی را می‌بیند و لمس می‌کند؛ او می‌داند که به قتل رساندن پدر ابی به عنوان یک پزشک که در حال تلاش برای درمان دردهای بشریت است، دلیلی کافی برای یک انتقام خونین به شمار می‌آید؛ ولی می‌دانید چه چیزی جذاب‌تر است؟ به «درک واصل کردن تمام بشریت» برای نجات یک دختر غریبه،‌ دلایل قوی‌تری برای ایجاد پیوند بین الی، جوئل و فراموش نکردن او است.

این همان تکه‌ای محسوب می‌شود که ناتی داگ بارها خودش را در ایجاد آن ثابت کرده است و دست از ثابت کردنش برنمی‌دارد: ارائه دلایلی منطقی برای دست زدن به اعمالی کاملاً غیرمنطقی.

the last of us part 2
الی ذره ذره با وجودش دلایل ابی را می‌بیند و لمس می‌کند؛ او می‌داند که به قتل رساندن پدر ابی به عنوان یک پزشک که در حال تلاش برای درمان دردهای بشریت است، دلیلی کافی برای یک انتقام خونین به شمار می‌آید؛ ولی می‌دانید چه چیزی جذاب‌تر است؟ به «درک واصل کردن تمام بشریت» برای نجات یک دختر غریبه،‌ دلایل قوی‌تری برای ایجاد پیوند بین الی، جوئل و فراموش نکردن او است

جدای از آن، آخرین باری که یک اثر منجر به تولید این مقدار از خشم و نفرت در درون شخصیت و همچنین کاربر می‌شود را به یاد ندارم؛ شاید آثار به شدت کمی در این زمینه هنرنمایی کرده باشند که در حال حاضر «سه‌گانه انتقام» و فیلم میانی آن موسوم به Old Boy برجسته‌ترین آثار در ذهن نویسنده هستند. این خشم در طول این مدت فروکش چندانی نمی‌کند و الی از اتفاقات نه چندان دور گذشته و آینده بیشتر عذاب می‌کشد. چند نفر باید قربانی جزای یک خون شوند تا او آرام بگیرد؟ اصلاً مگر او در این مسیر آرام می‌گیرد؟

مخاطب در حین ۳ روز سفر الی به سیاتل، دینا را مشاهده می‌کند که با یک حاملگی رو‌به‌رو است و در بدترین شرایط قرار گرفته است و از جهتی با یک گلوله زمخت در مغز جسی مواجه می‌شود. الی به تدریج درک می‌کند که شرایط مدام طوفانی‌تر می‌شود و با کشتن یک زن حامله در همان مقطع دینا، ماجرا به نقطه خوبی هدایت نخواهد شد. او همانند سال‌های آخر جوئل و بیشتر از او آرامش انسان‌ها را می‌خواست و حاضر بود در ازای مرگ خود، آن را به آیندگان هدیه کند؛ ولی حال چه بدست آورده است؟

چندین گالن خون و دیگر هیچ. دلایلی که پیش‌تر ذکر شد برای متوقف کردن او کافی هستند ولی نمی‌توانند کافی جلوه کنند. این‌ها همان مواردی هستند که ابی هم پس از دیدن جنازه دوستانش به آن پی می‌برد و به لطف نگاه‌های کودکانه «لو»، «چرخه انتقام» را از سمت خودش به اتمام می‌رساند.

the last of us part 2
مخاطب در حین ۳ روز سفر الی به سیاتل، دینا را مشاهده می‌کند که با یک حاملگی رو‌به‌رو است و در بدترین شرایط قرار گرفته است و از جهتی با یک گلوله زمخت در مغز جسی مواجه می‌شود. او همانند سال‌های آخر جوئل و بیشتر از او آرامش انسان‌ها را می‌خواست و حاضر بود در ازای مرگ خود، آن را به آیندگان هدیه کند؛ ولی حال چه بدست آورده است؟ چندین گالن خون و دیگر هیچ.

اگر کاربر حتی نگاهی سرسری هم به زاویه‌بندی دوربین در هر صحنه داشته باشد، به خوبی در می‌یابد که الی همیشه مرکز توجه است و گاهی در کنار عذاب دشمنانش، رنج بیشتر او را می‌بینیم؛ شما در هنگام ضربه زدن به اولین فرد حاضر در اتاق و آخرین آن‌ها، همیشه چهره الی را می‌بینید و خون‌هایی که نشانه عذاب او هستند؛ کاربر هنگام قتل دشمنان، با طبیعی‌ترین نمونه‌های خون‌فشانی و واقعی‌ترین واکنش‌های حضار رو‌به‌رو می‌شود، مرگ‌ها در شبیه‌ترین حالت به قتل طبیعی پیش می‌روند و بازی‌باز همیشه در گوشه چشمش به خون روی دیوار و در گوشه ذهنش به نحوه این اعدام فکر می‌کند.

واقعیت با هر بار فشردن ماشه منفجر می‌شود؛ بزرگ‌ترین انفجار این واقعیت زمانی رخ می‌دهد که الی به آکواریوم می‌رسد و برای پیدا کردن ابی، یک کودک، یک مادر و یک پدر را قربانی می‌کند؛ او یک نسل کامل را نابود می‌سازد تا بفهمد که در این بازی هیچ‌کس کاملاً درست رفتار نکرده است.

اگر ابی یک نفر را برای هدف خود قربانی کرد، او صدها نفر را «سلاخی» کرده و هنوز هم به قربانی انتهای مقصد نرسیده است. پس کشش خود را از دست می‌دهد، باری دیگر به دنبال آرامش، روانه تئاتر می‌شود غافل از آن که ابی اکنون توسط همین کاربر کنترل می‌شود و به دنبال اوست.

the last of us part 2
الی به تدریج درک می‌کند که شرایط مدام طوفانی‌تر می‌شود و با کشتن یک زن حامله در همان مقطع دینا، ماجرا به نقطه خوبی هدایت نخواهد شد.اگر کاربر حتی نگاهی سرسری هم به زاویه‌بندی دوربین در هر صحنه داشته باشد، به خوبی در می‌یابد که الی همیشه مرکز توجه است و گاهی در کنار عذاب دشمنانش، رنج بیشتر او را می‌بینیم؛ شما در هنگام ضربه زدن به اولین فرد حاضر در اتاق و آخرین آن‌ها، همیشه چهره الی را می‌بینید و خون‌هایی که نشانه عذاب او هستند

سه روز برای ابی

در بخش الی اشاره شد که آثار بسیار کمی موفق به آتش کشیدن عقاید کاربر و ایجاد تنفر درونی او می‌شوند. در این‌جا باید ذکر شود که بر خلاف ایجاد صحیح خشم و تنفر که برخی از رسانه‌ها چنین کاری را به خوبی انجام می‌دهند، احتمالاً هیچ اثری قادر به فروکش کردن این خشم همانند The Last of Us Part 2 نباشد. بازیکن در قسمت ابی هنوز هم پر از خشم و رنج نسبت به او است ولی با وجود عدم احساس نزدیکی به شخصیت مذکور و گله و شکایت، با یک معجزه واقعی و آخرین قطره‌های هنرنمایی ناتی داگ و احتمالاً بزرگ‌ترین دستاوردش گلاویز می‌شود.

قرار دادن کاربر در نقش ابی، حقیقتاً یک اقدام بی‌سابقه است و دومین هنجارشکنی ناتی داگ پس از مرگ بحث برانگیز جوئل و اولین نقض قانون آشکار در جهان بازی‌های ویدیویی است. بسیار بعید است که شما در یک بازی ویدیویی در نقش شخصیتی قرار بگیرید که مورد تنفر همه است ولی ناتی داگ نه تنها برخلاف جریان حرکت می‌کند بلکه با طول دادن این قضیه به مدت ۳ روز، با سرعت صوت برخلاف این جریان می‌دود.

کاربر وقتی در نقش ابی قرار می‌گیرد مهم‌ترین مهره سازندگان در ایجاد یک حس به شدت قوی تنفر از همه‌کس و سپس شیرینی بخشایش و ساخته شدن یک الی را تجربه می‌کند. اما این الی جدید چگونه ساخته می‌شود؟ این روند جدید همان اتفاقی است که برای ابی و «لو» رخ می‌دهد. «لو» تبدیل به الی برای ابی می‌شود همان‌طور که الی تبدیل به سارا برای جوئل شده بود؛ البته باید در این‌جا موردی را مشخص کرد؛ شما هرگز همان حسی را که با جوئل نسبت به الی داشتید، با ابی نسبت به «لو» پیدا نمی‌کنید زیرا هدف اصلاً این نیست.

حتی مسئله تبدیل شدن لو به بهترین دوست ابی تنها از دید مخاطب پیش می‌رود و الی هرگز این قضایا را در طول زمان مشاهده نمی‌کند؛ ولی الی چگونه سرانجام بعد از تمام مصیبت‌ها و خون‌ریزی‌هایش به ماهیت دوستی ابی و لو پی می‌برد؟ الی قبلاً نحوه شکل گیری رابط خود و جوئل را دیده است و می‌داند حاضر است که برای چنین رابطه‌ای تا کجا پیش برود و خیلی سخت، مسئله‌ای سهل را می‌پذیرد.

the last of us part 2
شما هرگز همان حسی را که با جوئل نسبت به الی داشتید، با ابی نسبت به «لو» پیدا نمی‌کنید زیرا هدف اصلاً این نیست. حتی مسئله تبدیل شدن لو به بهترین دوست ابی تنها از دید مخاطب پیش می‌رود و الی هرگز این قضایا را در طول زمان مشاهده نمی‌کند؛ ولی الی چگونه سرانجام بعد از تمام مصیبت‌ها و خون‌ریزی‌هایش به ماهیت دوستی ابی و لو پی می‌برد؟ الی قبلاً نحوه شکل گیری رابط خود و جوئل را دیده است و می‌داند حاضر است که برای چنین رابطه‌ای تا کجا پیش برود و خیلی سخت، مسئله‌ای سهل را می‌پذیرد.

اگر از تمام روابط، مسائل عاطفی و عواقب The Last of Us Part 2 بگذریم، به مکانی می‌رسیم که والاترین ارزش‌های ذاتی بازی روی آن بنا شده‌اند. همان‌طور که جوئل در سال‌های آخر عمرش و  الی در سال‌های اولش به دنبال یک دنیای جدید، متمدن و خالی از آثار مردگان است، ابی هم با دنبال کردن ردپای فایرفلایز، در اندیشه جهانی بهتر است. جهانی بهتر تا آینده خود و اکنون نزدیک ترین دوستش «لو» را به‌گونه‌ای دیگر بسازد.

حرف از «لو» و از جزئیات ریز دیگر به میان کشیده شد؛ بازی در نمایش اهمیت به گرایش‌های جنسی و استفاده از شخصیت‌های تراجنس در نشان دادن عقیده‌های افراطی به دستاورد بزرگی می‌رسد؛ دستاوردی که احترام ناتی داگ را برای سومین بار در میان عده‌ای خدشه‌دار می‌کند ولی در دنیای آرمانی مرتفع می‌سازد.

شاید این یک جمله کلیشه‌ای باشد که «استودیو می‌توانست با عدم اشاره به گرایش‌های خاص و افراد تراجنس باز هم به هدف خود برسد» اما نویسنده این مطلب شدیداً باور دارد که در این صورت نحوه نمایش جهان سوم بازی عقیم می‌شد؛ جهانی آخرالزمانی که در قسمتی از گوشه‌های خود میزبان عقیده‌هایی قدیم دنیای پیش از آخرالزمان است. این موارد هنوز هم در سراسر جهان واقعی ما پراکنده هستند و در شرایط دنیای ویران The Last of Us به جای نفوذ در جهان سوم، به تنهایی تبدیل به جهان چهارم شده‌اند.

ناتی داگ می‌توانست خیلی آسان از کنار این لایه‌های زیر پوستی جامعه بگذرد و سر بریده شدن حقوق افراد را در دور دست‌ها تماشا کند. اتفاقی که اگر محقق می‌شد شاهد کیلومترها عقب‌گرد نسبت به دستاوردهای نسخه اول مجموعه در طراحی یک جهان پویا بودیم. در مورد گرایش‌های الی چه؟ حقیقت را بگویم؛ بارها شنیده‌ام که کاربران «به علت ناخوشایند بودن این موارد برای آحاد جامعه» وجودشان را ملزم نمی‌دانند؛ ولی باید ژرف‌تر رفت و این را دانست که قضیه وارونه دیده می‌شود.

به نظر می‌رسد که عدم رضایت جامعه در قبول این موارد، تنها دلیلی است که باید شاهد وجود این موارد باشیم؛ به این صورت جامعه باید به این درک برسد که انسان‌ها با هر گرایشی محترم هستند؛ نه تنها جامعه «لو» موسوم به اسکارز بلکه جامعه به ظاهر متمدن ما هم باید به این نگاه کند که بشر همیشه به فریاد عدالت می‌پردازد ولی همیشه شاهد برتر بودن بعضی انسان‌ها از بعضی دیگر هستیم.

همانگونه که جرج اورول در «مزرعه حیوانات» می‌گوید «همه حیوانات با هم برابرند ولی برخی برابرتر هستند». به راستی چرا برخی از ما احساس می‌کنیم که برابرتر از دیگران هستیم؟ این پرسش مطرح می‌شود که اگر ما هم در مقام بزرگان قبیله اسکارز قرار بگیریم آیا همانی خواهیم شد که جان افرادی نظیر «لو» را تهدید خواهند کرد؟ امیدوارم این‌گونه نباشد ولی امید تنها تا قسمتی از ماجرا پیش می‌رود زیرا انسانی همانند ابی که مورد «لو» را به راحتی درک و از او محافظت کند، در هر کوچه و خیابانی قدم نمی‌زند.

the last of us part 2
به راستی چرا برخی از ما احساس می‌کنیم که برابرتر از دیگران هستیم؟ این پرسش مطرح می‌شود که اگر ما هم در مقام بزرگان قبیله اسکارز قرار بگیریم آیا همانی خواهیم شد که جان افرادی نظیر «لو» را تهدید خواهند کرد؟ امیدوارم این‌گونه نباشد ولی امید تنها تا قسمتی از ماجرا پیش می‌رود زیرا انسانی همانند ابی که مورد «لو» را به راحتی درک و از او محافظت کند، در هر کوچه و خیابانی قدم نمی‌زند.

به هر منوال کاربر پس از ماجراجویی‌های الی، همراه ابی می‌شود تا داستان عشق ناتمامش، مرگ پدرش و دلسوزی مادرانه‌اش را شاهد باشد؛ البته بزرگ‌ترین مشکل او نه در بازگشت به کمپ «ولف» برای بازگرداندن داروهای مورد نیاز «یارا» خواهر «لو» و نه در کمک کردن به خودش بلکه در قتل عام تدریجی دوستانش به وسیله الی و دوستان اوست. او الی و تامی را زنده می‌گذارد تا جلوی یک چرخه را بگیرد ولی به زودی متلفت می‌شود که چرخه‌های دیگری در جریان هستند.

ابی که از مرگ یک نوزاد متولد نشده، مادرش و عشق نافرجام خود شوکه شده، همانند کاربران می‌فهمد که هیچ انتخاب کاملاً درستی در طبیعت زاده نشده است. الی به دنبال آرامش به تئاتر پناه برد و ابی به دنبال ختم ماجرا راهی آن‌جا می‌شود. قسمت‌های درگیری الی و ابی در پشت صحنه تئاتر، نزدیک‌ترین زمان به خاموش کردن کنسول‌ها توسط کاربران و بزرگ‌ترین قسمت از سلسله هنجارشکنی‌های ناتی داگ است.

the last of us part 2
ابی که از مرگ یک نوزاد متولد نشده، مادرش و عشق نافرجام خود شوکه شده، همانند کاربران می‌فهمد که هیچ انتخاب کاملاً درستی در طبیعت زاده نشده است. الی به دنبال آرامش به تئاتر پناه برد و ابی به دنبال ختم ماجرا راهی آن‌جا می‌شود. قسمت‌های درگیری الی و ابی در پشت صحنه تئاتر، نزدیک‌ترین زمان به خاموش کردن کنسول‌ها توسط کاربران و بزرگ‌ترین قسمت از سلسله هنجارشکنی‌های ناتی داگ است.

بسیاری از کاربران تحملشان تمام می‌شود و می‌دانند که حداقل در این رسانه تا به این حد عذاب نکشیده‌اند. مرگ جسی، زخم‌های عمیق تامی و شکست الی ماجرا را به انتها می‌رساند و همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد، چشم‌های معصومانه لو و تجربیات دردناک ابی، چرخه انتقام را برای مدتی متوقف می‌کند.

کاربر با کنترل الی مستقیم به یک مزرعه تله‌پورت می‌شود و احساس می‌کند که دیگر چیزی برای ادامه وجود ندارد و ناتی‌داگ آخرین جرعه‌های احساس روایت خود را نیز سرکشیده است. ولی تنها یک جرقه برای شعله‌ور شدن انبار کاه کافی است.

الی هنوز فراموش نکرده و تامی هم نه توان انجام و نه توان فراموشی را دارد؛ این شرایط کاربر را به جمله‌ای می‌رساند که کلماتش هرگز در قسمت دوم تکرار نمی‌شوند ولی مدام در مزرعه معلق هستند. «بعد از تمام چیزهایی که پشت سر گذاشتیم و همه کارهایی که من انجام داده‌ام، این نمی‌تواند بیهوده باشد». او وسایلش را جمع می‌کند و برای شلیک آخرین گلوله رهسپار می‌شود.

فراتر از دلتنگی

ابی در دنیای پس از انتقام خود سیر می‌کند و هیچ چیز برای او مهم نیست. پس از سال‌ها خشم و نفرت به احساسی رسیده است که نمی‌داند چیست و چه فایده‌ای دارد. حالا لو هم کنار اوست و در این دنیای بیهوده می‌تواند دلیل خوبی برای زندگی باشد. او آثار وجود فایرفلایز را می‌یابد و می‌داند که اکنون بهترین زمان برای حقیقی کردن آرزوی اصلی تمام شخصیت‌های داستان است. با این حال کاربر پس از تمام اتفاقاتی که دیده است، برایش مثل روز روشن می‌شود که ابی به این سادگی‌ها به مقصد نمی‌رسد و الی به این آسانی‌ها دست بردار نیست.

الی، ابی، لو و ساحل؛ این‌ها برای یک پایان‌بندی قابل توجه چقدر کافی هستند؟ الی آشکاراً لو را می‌بیند که اکنون تمام عمر ابی و بازتابی از وجود خود او برای جوئل است. الی همه این مسیر را طی کرده است تا به آرامش حضور جوئل برسد؛ در لحظه لحظه فشار آوردن روی ابی، تصویر چنان عذاب‌های الی را نشان می‌دهد که کاربر به خوبی می‌داند اگر او منجر به این قتل شود هرگز به آرامش نمی‌رسد

. بازیکنان محکوم به تماشای نتایج انتقام در آخرین ساخته ناتی داگ هستند. عجز الی در بازگرداندن جوئل پس از مرگ ابی نیز ادامه خواهد داشت و این دختر هرگز به آرامش راستین نخواهد رسید. نمایشگر برای بار چندم به چشمان بیننده می‌کوبد و از زبان ناتی داگ نقل می‌کند «این پایان درد نیست؛ شروع آن است»

the last of us part 2
بازیکنان محکوم به تماشای نتایج انتقام در آخرین ساخته ناتی داگ هستند. عجز الی در بازگرداندن جوئل پس از مرگ ابی نیز ادامه خواهد داشت و این دختر هرگز به آرامش راستین نخواهد رسید. نمایشگر برای بار چندم به چشمان بیننده می‌کوبد و از زبان ناتی داگ نقل می‌کند «این پایان درد نیست؛ شروع آن است»

در نهایت چه زیباست تقابل قسمت به قسمت بخش‌های اول و دوم The Last of Us؛ جمله «فقط برو» در انتهای قسمت دوم همان جمله تک واژه‌ای «باشه» در انتهای قسمت اول است. با اینکه هر دو بحث را تمام می‌کنند اما کاربر می‌داند که هیچ چیزی هرگز واقعاً تمام نمی‌شود و ما آثار آن را ساعت‌ها و بارها در آینده مشاهده خواهیم کرد و الی قصه ما باری دیگر باوری را به خود تحمیل می‌کند که بزرگترین اراده‌ها هم قابل به درک آسان آن نیستند: انتقام به معنی آرامش نیست؛ خون، خون را پاک نمی‌کند و چشم در برابر چشم همه ما را کور خواهد کرد.

همان‌طور که ابی در تئاتر چرخه انتقام را از سمت خود به پایان می‌رساند، الی هم به سمت خود نگاه می‌کند و پایان را می‌بیند. او به عنوان انسانی که از پس شکست ولف‌ها، اسکارز و ابی برمی‌آید، دیگر قادر به تکان دادن چند قطعه سیم معمولی گیتار برای نواختن چند نوای آشنا نیست؛ انگشتان او در جریان باد عصر خشم محو شده است و قادر به ساختن نواهای کهربائی مذکور نیست؛ نواهایی که دیگر تنها ارتباط او با دنیای پیش از انتقام و خاطرات باقی‌مانده جوئل پس از انتقام است.

the last of us part 2
او به عنوان انسانی که از پس شکست ولف‌ها، اسکارز و ابی برمی‌آید، دیگر قادر به تکان دادن چند قطعه سیم معمولی گیتار برای نواختن چند نوای آشنا نیست؛ انگشتان او در جریان باد عصر خشم محو شده است و قادر به ساختن نواهای کهربائی مذکور نیست؛ نواهایی که دیگر تنها ارتباط او با دنیای پیش از انتقام و خاطرات باقی‌مانده جوئل پس از انتقام است.

همه چیز از اول برای الی مرور می‌شود؛ در سکانس ابتدایی اتاق، درحقیقت اوست که ذره ذره در جلوی چشم جوئل می‌میرد؛ اشتباه نخواندید، الی است که سلاخی می‌شود و ما پس از آخرین تقابل الی و ابی به خوبی متوجه می‌شویم که داستان در مورد انتقام، نحوه مرگ جوئل، ابی یا هیچ‌کس دیگری نیست؛ داستان در مورد الی است که چگونه در این میان عذاب می‌کشد و با تمام این قضایا باز هم خبری از بهشت ابدی آرامش نیست و باید به نحوی به جست‌‌و‌جوی آن پرداخت.

حتی فهرست این بازی هم اشاره آشکاری به معایب انتقام است؛ این که چگونه می‌توان با داشتن همه چیز و همه کس در تاریکی فرو رفت و چگونه می‌توان با از دست دادن تمام دنیا و دو انگشت به روشنایی بازگشت. شاید منظور الی از «تو نمی‌توانی این را متوقف کنی» به معنای خونخواهی نیست و اشاره به این دارد که «تو نمی‌توانی مانع مرگ جوئل شوی»؛ همان‌طوری که الی نمی‌تواند جلوی جوئل را در نابودی احتمالی تنها درمان بشریت بگیرد و همان‌طوری که ابی توانایی نجات پدر خودش را ندارد.

شاید حتی در نهایت به پاسخ قطعی نرسیم و باز هم سلیقه حرف آخر را بزند ولی فلش‌بک ملاقات جوئل و الی سلیقه‌ای نیست. الی در آن‌جا می‌گوید که «سعی می‌کند تا جوئل را ببخشد». جوئل برای نجات دخترخوانده خود، برخلاف عقیده او از تمام دنیا گذشت. احتمالاً الی هم اگر بتواند، باری دیگر این کارها را انجام خواهد داد و انتقام او را تا همین مرحله طی کند؛ «آن‌ها را پیدا می‌کند و می‌کشد؛ تک تکشان را» .

the last of us part 2
شاید حتی در نهایت به پاسخ قطعی نرسیم و باز هم سلیقه حرف آخر را بزند ولی فلش‌بک ملاقات جوئل و الی سلیقه‌ای نیست. الی در آن‌جا می‌گوید که «سعی می‌کند تا جوئل را ببخشد». جوئل برای نجات دخترخوانده خود، برخلاف عقیده او از تمام دنیا گذشت. احتمالاً الی هم اگر بتواند، باری دیگر این کارها را انجام خواهد داد و انتقام او را تا همین مرحله طی کند؛ «آن‌ها را پیدا می‌کند و می‌کشد؛ تک تکشان را» .

در این بین احتمالاً ادامه داستان الی و توانایی او در مقابله با بیماری را در قسمت سوم The Last of Us خواهیم دید؛ بخشی که شاید بهشت ابدی الی در آن خفته باشد و داروی درمان بشریت در ازای مرگ او دست یافتنی شود؛ جایی که دیگر جوئل برای ممانعت وجود ندارد و این غیره‌منتظره‌ترین تصور ممکن است.

اگر بخواهیم به گذشته نگاه کنیم، آثار زیادی جلوتر از زمان خود حرکت کرده‌‌اند؛ با این حال گذشت زمان نشان داده که چه آینده‌ای در انتظار محصولاتی است که بالاتر از ابرها و انتظارات پرواز می‌کنند؛ آن‌ها همانند عقاب به ارتفاعی می‌رسند که باران اثری رویشان ندارد و زمانی که ابرها تصمیم به نزول بگیرند، باری دیگر در زیر لذت توجه، غرق رطوبت باران بشریت می‌شوند.

احتمالاً در جایی از قسمت سوم، مجبور به تماشای شجاعت‌های مثال‌زدنی ناتی داگ شویم و به معدود شخصیت‌های دوست‌داشتنی باقی‌مانده بدرود گوییم. با این حال تا آن زمان نه کاری از دستمان ساخته است و نه دوست داریم که کیفیت اثر بعدی کاهش پیدا کند. پس می‌توان از ادامه «زندگی» و «آرامش» لذت برد و امیدوار بود که الی بدون دو انگشت خود، باز هم بتواند خاطرات جوئل را بدون نیاز به گیتار بنوازد. اگر فقط من باشم، با فکر کردن به خاطرات جوئل، الی و گوش سپردن به موسیقی گوستاوو سانتائولایا، بیرون پنجره را نگاه خواهم کرد و فراتر از دلتنگی خواهم رفت.

the last of us part 2
اگر فقط من باشم، با فکر کردن به خاطرات جوئل، الی و گوش سپردن به موسیقی گوستاوو سانتائولایا، بیرون پنجره را نگاه خواهم کرد و فراتر از دلتنگی خواهم رفت.

ایمان غلامی مهرآبادیTin TinV3S3MIRMariomanBombsam

مطالب مرتبط

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

  • بسیار عالی جناب ملکی :yes:
    اتفاقاً یه چند وقت پیش یه مقاله ای خوندم سایت همسایه راجب بازی که خیلی پر و پیمون ابعاد مختلف داستانی رو باز کرده بود..
    با خودم گفتم بد نیست گیمفا هم یه مقاله اینچنینی راجب بازی داشته باشه..
    خسته نباشید..
    خب می ریم واسه مطالعه

    • hosseindark گفت:

      اسپویل….

      ولی یه جایی ناتی داگ دروغ گفت به ما…
      اون قسمت که تو دمو استیت آف پلی پخش شد یه صحنه جوئل از پشت جلوی دهن الی رو میگیره که الی برمیگرده میگه تو اینجا چیکار میکنی،جوئل میگه فکر کردی میزارم خودت تنهایی این کار رو بکنی
      اما تو بازی اون کسی که این کار رو میکنه جسی هست
      من همش تا اون قسمت برسه امید داشتم جوئل زنده باشه ولی نه…ناتی داگ دروغ گفت

      Behzad zargaryMarioman
    • Golden_Sauber گفت:

      دردناک ترین صحنه به شخصه برای من صحنه ی دیدار جول و الی در شب آخر بود،جایی که الی بهش گفت سعی میکنه ببخشش و این رابطه میخواست از فرداش خوب شه همون یه سکانس ارزش انتقام دوباره رو داره از ابی،اون صحنه منو بدجور خراب کرد و داغ جول و زنده کرد(به خصوص بغض جول)،شاید بگم تاثیر گذار ترین صحنه بود دروغ نگفتم

    • اگه بخوام حسمو نسبت به پارت۲ بگم…
      دیدید بعضی وقتا برای اینکه حالتون بهتر بشه سراغ یه چیزی میرید که خطرناکه و حتی ضرر داره اصلا تووش پر از ریسکه…گریتون میندازه…اما انجامش میدین…
      الان که برای بار چهارم این اثرو به اتمام رسوندم میفهمم که این عنوان به بقیه توسعه دهنده‌ها یک چیزی خاطر نشان کرد…
      جدا از اینکه اون استدیو بفهمه از نظر گرافیکی یا فیزیک و یا گیمپلی چه فاصله‌ای با استانداردهای ناتی‌داگ داره…جوری که سازنده توم‌رایدر بگه تریلر پخش شده واقعی نیست…به خیلیا فهموند که توو این صنعتم نیستن ولی باید بدونن که توو صنعتم گیم از این دست قصه‌ها گفته میشه که شاید کمتر فیلمی توان رقابت باهاش داشته باشه…
      به شخصه افتخار میکنم از دردایی که در حین تجربه‌ی این اثر کشیدم و در جکسون و سیاتل الیو ابیو جوئلو تنها نزاشتم…
      چون لعنتی این درد همراه با یه ارگاسم لذت بی‌نهایتی بود که هیچ‌وقت در این حد زمانی که یه بازیو تجربه میکردم بهم منتقل نشده بود…
      امیدوارم توو نسل نهم…بازم قصه‌های زیبا بشنویم…بازم ریسک ببینیم….بازم دل‌شکسته بشیم و بازم در حالی که لبخند زدیم اشک از چشمامون سرازیر بشه….
      تبریک میگم به ناتی‌داگ برای توسعه اثری که قطعا کلاسیک میشه و بعدها انقدر از این دو پارت (ایشالاه سومی هم زود بیاد) میگن که تبدیل به نماد بشه(البته همین الانم هست)
      تبریک دومی هم به سونی میگم…بابت اعتماد کردن…انصافا وجود میخواد….نه فقط این…قبول تغییر کامل گاد….قبول عوض کردن ژانر گوریلیا….قبول سپردن اسپایدی به توسعه دهنده‌ای که هیچ تجربه‌ای توو اون ژانر نداشت و خیلی ریسکای دیگه…

      Tin Tin
    • ” این شرایط کاربر را به جمله‌ای می‌رساند که کلماتش هرگز در قسمت دوم تکرار نمی‌شوند ولی مدام در مزرعه معلق هستند. «بعد از تمام چیزهایی که پشت سر گذاشتیم و همه کارهایی که من انجام داده‌ام، این نمی‌تواند بیهوده باشد». او وسایلش را جمع می‌کند و برای شلیک آخرین گلوله رهسپار می‌شود.”
      اینجاست که اساسی ترین تفاوت لست پارت ۱ با پارت ۲ مشخص می شه.. همون اختلافی که ما شاهدیم بین اون دسته از مخاطبین که توان و طاقت ورود به پارت ۲ و مواجه شدن با حقایق تلخ پیش روشون رو نداشتن و ترجیح دادن پاشون رو از مرز های “باشه”(خود را گول زدن! ) در سکانس آخر لست ۱ فراتر نگذارن.. و اون دسته از مخاطبین که تلخی حقیقت رو به جون خریدن تا پیام ها و پیامد های موجود در آن سوی تپه رو بشنون و بپذیرن..
      .
      “بعد از تمام چیزهایی که پشت سر گذاشتیم و همه کارهایی که من انجام داده‌ام، این نمی‌تواند بیهوده باشد”
      بیان آشکار این جمله توسط الی تو قسمت اول پر بود از امید.. پر بود از زندگی … ولی بیان غیر مستقیم این جمله تو قسمت دوم توسط الی، سرشار از نفرته و مرگ… و جالبه که هیچ کدوم ، نتیجه ی ایده آل رو در پیش نداشت! “این نمی تواند بیهوده باشد” ولی بود!
      نه تو پارت ۱ زندگی جریان پیدا کرد و واکسن تولید شد و بشریت و الی توامان نجات پیدا کردن… و نه تو پارت ۲ زندگی از بین رفت و انتقام به ثمر نشست و ….بیهوده بود .. پوچ .. همون چیزی که تو سکانس نشستن تنهای الی تو ساحل بیداد کرد..
      .
      لست پارت ۲ هیچوقت ادعا نکرد که می خواد شاد و خوشحال باشه و گل و بلبل بمونه(مثل جکسون! که نموند )…
      لست پارت ۲ هیچوقت احساساتی که من تو پارت ۱ تجربه کردم رو بهم نداد.. چون هدفش این نبود و منم ازش نخواستم… ولی تونست اون چیزی رو که خودش می خواست رو به من بده و منم ازش پذیرفتم…

    • ممنون که مطالعه می‌کنین؛ زنده‌باد

  • Mommy گفت:

    لستِ دراکمن
    بازی بد و ناتوان و کسالت باری است
    ناتوان در اکشن، ناتوان تر در بحث مثلا روایت

    Tin Tin
  • ممنون از نویسنده گرامی.
    داستان بازی رو باید هر شخص برای خودش یه درکی ازش درست کنه هیچ مقاله ای نمیتونه پیام یا ذهنیت دراکمن رو انتقال بده
    این یه واقعیتی هست که من بعد خوندن چندین مقاله مختلف درباره تحلیل داستان بهش رسیدم.
    داستان مثل بازی Inside نیست که بگیم مشخص نیست چی اتفاق می افته بیا واسم توضیح بده در عین شفافیت شما رو درگیر می کنه
    بنابراین شاید زیاد مقاله های تحلیلی توان گفتن اصل مطلب رو ندارن.
    چه این مقاله چه مقاله های مشابه بیشتر از تحلیل ماجرا ، ناچارا به سمت توصیف قضیه میرن و واقعا احساس می کنم کلمات از بیان موثر
    چرایی داستان و پیامش قاصره.
    خیلی از قسمت های این مقاله هم شبیه مقاله های مشابه که قبلا خوندم خیلی جاها توصیف و تمجید خالص هست نه تحلیل و باز بعد خوندن هم آدم نمیتونه به چیزی که دوست داره بعد خوندن دست پیدا کنه ، برسه.
    برای همین میگم ضمن تشکر از نویسنده ، تلو پارت ۲ بازی نیست که داستانش رو بشه با مقاله فهمید، دو سه بار باید تمومش کرد و خود آدم باید بهش فکر کنه نه این که کسی بیاد واست توضیح بده.

    • « تلو پارت ۲ بازی نیست که داستانش رو بشه با مقاله فهمید، دو سه بار باید تمومش کرد و خود آدم باید بهش فکر کنه نه این که کسی بیاد واست توضیح بده.»
      :yes:

    • Neil_druckman گفت:

      این مقاله هم واسه کسی نبود که بازی رو تجربه نکرده.این مقاله واسه کسایی هست که بازی رو تجربه کردن اما به اون عمق داستان نرسیدن.داستانی چند لایه که توسط دراکمن روایت شده

    • Ozhan گفت:

      دقیقا درست میگی
      ولی یه مقاله تو سایت همسایه هست از محمدحسین جعفریان که کاملا توضیح داده و باز کرده قضیه رو
      اخرش کنار اومدی با ابی؟اینم فهمیدی که ابی اصن تو بازی هیچکارست؟

    • داداش تو که خودت از داستان لست ۲ ناراضی بودی

    • ممنون از نظرتون؛ ابتدای مقاله هم ذکر شده که سطرهای پیش‌رو فقط از نظر نویسنده است. شاید یه شخص دیگه بتونه با دلایل خودش همه رو زیر سوال ببره؛ ولی قضیه اینه که وقتی همچین قابلیتی وجود داره یعنی ناتی داگ کار بزرگی انجام داده. تعریف و تمجید جزو جدایی ناپذیر از این بازیه. برای مثال شما شاید از روایت لذت نبری ولی نمیتونی منکر گرافیک، زاویه‌بندی، موسیقی و حتی ابداعات جذاب در روایت داستان بشی

    • کلیت حرفت صحیحه… ولی قطعاً خوندنشون خالی از لطف نیست به دو دلیل:
      ۱- توصیفاتی از بازی که تو مقاله ها وجود داره، بعضی مواقع کاملاً جدیده واست …یعنی بعضاً به جزئیات و نکاتی اشاره می کنن که شاید هیچوقت من نوعی بهشون نرسم.. مثلاً اونی که واسه خودم پیش اومد.. اسپویل
      .
      .
      اون قسمتی که تک تیر انداز شلیک می کنه به ماشینای پیرامون ابی ، واسه تولید صدا و حمله آلوده شده ها..
      بعد متوجه شدیم که تک تیر انداز تامه.. و ما سال ها قبل اون ، با الی و تام واسه تمرین همراه شده بودیم .. همون تمرین اسنایپر واسه بیرون کشیدن کلیکر ها.. و الان طرف ابی هستیم که داره از اون قابلیت و تمرین تام، ضربه می بینه..
      خب این موضوعی بود که من وقتی خودم بازی کردم متوجهش نشدم..
      ۲- دادن سرنخ نکته دوم هست… توصیف نه.. گاهی نویسنده یه نکته ای می گه ، یه سرنخی می ده بهت که بعد ها تو فکر کردنات به چرایی داستان و پیام کمکت می کنه.. به نوعی حکم یه قطعه از پازل رو داره که وقتی به دستش میاری ، با قطعاتی که خودت ساخته بودی از قبل همخونی داره .. و در نهایت پازل رو تکمیل می کنی ..
      من که پازل تلو ۲ رو واسه خودم تکمیل کردم .. امیدوارم دوستان هم هر چه سریع تر پازلشونو نسبت به این بازی تکمیل کنن.. یعنی چه بخوان لست پارت ۲ رو دوست داشته باشن چه بخوان متنفر باشن ازش، لااقل بلا تکلیف نمونن و به نعمت “اقناع خود” متنعم بشن :-))

  • A@Rad گفت:

    خیلی ممنون اقای ملکی واقعا عالی بود
    یکی از بهترین داستان هایی که دیدم

  • مهدی جان تحلیل فوق العاده ای بود.
    چقدر من لذت بردم…
    واقعا این بازی چه در نسخه اول چه در نسخه دوم متخصص منفجر کردن احساسات ما بود.
    اسپویل…
    فلش بک های الی با جوئل و برادرش یکی از زیباترین قسمت های بازی بودن

  • 🤘Mohsenj74 گفت:

    بسیار زیبا و لذت بخش بود خواندن این مطلب با اینکه بازی رو تجربه نکردم هنوز ولی واقعا لذت بردم و بیشتر از گذشته تشویق شدم برای تجربه این اثر شاهکار از ناتی داگ بزرگ که قطعا در چند ماه اینده بازی میکنم …… بسیار قلم زیبا و درک بالا از تک تک سکانس های بازی داشتین و این که کسی بتونه انقدر عمیق ویدیو گیم رو تحلیل کنه و از هر سکانس برداشت های مختلف خودشو داشته باشه فقط نشون دهنده تجربه و سواد بالای گیمینگ اون شخص هست :yes: این چیزا برا ما که میخونیم مطالب رو غیر قابل پنهان هست و بسیار خوشحال کننده که چنین افکار نابی در گیمفا برای ما مطلب مینویسن و سپاس گذاریم از شما ، دقیقا مثل مطلبی که چند وقت پیش اقای کریمی در مورد میازاکی نوشت و منی که به علت نداشتن اعصاب 😀 اثار ایشون رو از دست دادم باعث شد به زودی اثار ایشون رو بزارم در لیست تجربه های اینده ، اینده ایی نزدیک . موفق باشین :rose:

  • Mr.tur گفت:

    دوتا از بازیهای انحصاری این نسل کاملا سلیقه ای شدن.
    یکی گاد۲۰۱۸ و اون یکی لست دو.
    خودم به شخصه با لست دو کنار اومدم و خوشم اومد. هر چند نسخه اول در بعضی جاها بهتر بود.
    اما با گاد ۲۰۱۸ اصلا نتونستم کنار بیام. هیجان و لذت و هم چنین خشونت و خونریزی و هم چنین تنوع باس فایتای گاد سه رو اصلا نداشت.
    تمام 😀

    • Mikasa گفت:

      مشکل اینه که اوج یه سه گانه رو با شروع یه سه گانه دیگه مقایسه کردی
      گاد ۳ اوج سه گانه قبلی بود و طبیعتا بیشترین تایم سر فایت های حماسی صرف شد
      بنظر من هم گاد آف وار ۳ با اختلاف بهترین گاد آف وار هستش
      این گاد سال ۲۰۱۸ بیشتر تایمشو سر world building صرف کرد
      و مخصوصا انجین جدیدشون ظاهرا خیلی وقت گرفت برای همین باس فایت های کمتری بود تو بازی نسبت به نسخه ۳
      ولی درکل
      گاد ۲۰۱۸ رو با گاد اف وار ارجینال سال ۲۰۰۵ مقایسه کن
      چه از نظر enemy design چه باس فایت ها چه عمق کمبت و گیم پلی چندین درجه بالاتره
      کلا قابل قیاس نیست اگه فاکتور نوستالژی رو بذاری کنار
      مخصوصا کار خوبی که کردن حذف بخش های پلتفرمینگ بود که تو گاد آف وار ۱ شدیدا رو مخ بود حداقل برای من
      البته اینو قبول دارم که‌گاد آف وار سال ۲۰۱۸ : ۱) باید باس فایت های بهتری میذاشت
      ۲) دوربین آزادتری برای بازی‌میذاشت
      ۳) پرش رو‌نباید از بازی حذف میکردن
      ۴) تنوع دشمن ها باید میرفت بالاتر
      ۵) خونریزی باید بیشتر میشد
      ۶) تنوع اسلحه میرفت بالاتر
      در هر صورت نسخه بعدی باید بعضی از اینارو بیاره‌ و جای بهونه نیست

      • Ozhan گفت:

        اتفاقا اصلا نمیشه با قاطعیت گفت گاد۳ بهترین گاد بوده، علما بین گاد۲ و ۳ اختلاف نظر شدیدی دارن
        گاد۳ نقاط ضعف داستانی داشت که هیچ جوره قابل چشم پوشی نیست( مث وقتی که آتنا میاد یهویی جبهشو عوض میکنه و میاد کمک کریتوس و دلیلشم نمیگه)

        • Mr.tur گفت:

          درباره داستانشون میشه بحث کرد اما ما منظورمون بیشتر گیم پلی بازی بود
          که خشونت گاد سه به اوج خودش رسید مثل کندن کله ی هلیوس و یا لذت بریدن پاهای هرمس و کور کردن پوسایدن.
          حتی شروع طوفانی و حماسی گاد سه که هیچکدوم از نسخه ها اینطوری نبودن.
          در کل لذت گاد سه بیشتراز گاد دو بود مخصوصا در بحث پیشرفت گرافیک حتما برو یه مقایسه بکن تا بفهمی گاد سه یدفعه چی شد :inlove: .
          هیچ کدوم از نسخه هاش انقدر پیشرفت گرافیکی نداشتن که گاد سه داست.
          درباره ی داستان اگر میخوای بحث کنیم درباره ی لست یک و دو میشه خوب بحث کرد.
          وگرنه گاد اف وار لذت اصلیش گیم پلی و خشونت زیادشون بوده.(البته داستانشون هم عالی بوده که شکی نیست)
          تمام 😀

        • pegasus گفت:

          داداش چی داری میگی اصلا نفهمیدی ۹ریانشو آتنا از اول پشت خدایان بود از کریتوس فقط سو استفاده می کرد چطوری نفهمیده بودی؟
          همش نقشه آتنا بود چیز یهویی در کار نبود

      • Mr.tur گفت:

        حرفت خیلی منطقی بود. :yes:
        تا حالا اینطوری بهش فکر نکرده بودم که گاد۲۰۱۸ اغاز یه سه گانه جدید هست و باید با اولین نسخه سه گانه اول (۲۰۰۵) مقایسه بشه.
        جالب بود :yes:
        تمام 😀

    • از کی تا حالا بازی ای که یوزر اسکور ۹.۲ بگیره،سلیقه ای حساب میشه؟
      اتفاقا بهترین نسخه سری همین ۲۰۱۸ بود

    • The Red Devil گفت:

      پس معلومه تا نصف بازی بیشتر نرفتی 😀 شوخی
      اسپویل
      .
      .
      تا قبل از مریض شدن آترئوس حرف شما درسته و مبارزات با تبر اون هیجان و خشونت رو نداشت اما بعد از مریضی آترئوس ، کریتوس مجبور میشه به هل هایم بره و برای جنگیدن با دشمن های یخی ، بلید آف کی آس قدیمی خودشو دست بگیره که از اینجا خشونت بازی زیاد میشه و امکان چنج کردن بین بلید و تبر همچنین بین تیر های یخی و الکتریکی آترئوس و تالیسمان ها و درخت مهارت ووو خیلی بهتر از گاد ۳ بود
      تنوع دشمناش هم زیاد بود ۷ یا ۸ تا والکری داشت که سیگرن قوی ترین باس بازی بود . ۲ بار جنگ با بالدور . جنگ با مگنی و مودی . ایشنت های سنگی . ترول ها . تراولر ها(شبیه شوالیه بودن) . اون میمون های گنده که میشد سوارشون بشی . پیرزن های جادوگر . ۲ مدل گرگ . موجوداتی شبیه فوک 😀 . و موجودات علکی که اونا هم ۲ مدل یخی و معمولی بودن . اینهمه تنوع 😎

  • یه بررسی کامل و شگفت.مرسی.
    کاش “ابی” دست از تفاخر جاهلیت بر می داشت بغض و کینه را کنا می گذاشت و می دید که چگونه جوئل با تمام وجود برانگیخته شد و اونو از میان سیل اینفکتدها نجات داد.
    اون وقت شاید جوئلی که سالها با منش و مرامش از بازی بازها دل برده بود. شاهد حذف تراژدیک هولناکش نمی بودیم.
    جوئل با تمام فداکاری هایی که کرد هیچ وقت دست سرنوشت باهاش همراه نشد و ما بازی بازها حسرتشو خوردیم.

  • مقاله ی پر و پیمون و سنگین و عالی ای بود آقای ملکی
    لذت بردم از این بیست دقیقه ای که داشتم میخوندم 😀

    • در حقیقت الی پس از اتفاقات بخش اول رشد کرده و با گذر ساعات کمی از بازی متوجه می‌شویم که او دیگر دختربچه چند سال پیش نیست و این موردی است که هر بازیکنی آن را می‌بیند. از خالکوبی‌ها، انگشتان، چهره او و باقی موارد می‌توان به مشخصه‌هایی رسید که اکثر نوجوانان کنونی به مراحل مشابهی می‌رسند. حال اگر آن‌قدری خوش‌شانس باشید که در دوره سنی یکسانی به تجربه ماجراجویی‌های الی بنشینید، نحوه فکر او و «عدم بیان ذکرهای او» را درک خواهید کرد.
      همین یه بخش از مطلب یکی از دلایلی بود که من عاشق لست شدم
      اینکه تقریبا تو همون رنج سنی الی هستم
      اینکه یه برادر دارم که تو رنج سنی لو ه و حس ابی رو درک میکردم
      لست دو رو پایه ی درک کردن بنا شده
      اگه درک نکنین یا نخواین درک کنین داستان نمیتونه شما رو به هیچ جا ببره
      اینم بگم اگه هنوز بازی نکردید سریع از پست برید بیرون

    • منم از نظر شما لذت بردم؛ درود بر شما و حضورتون

  • Ozhan گفت:

    ممنون جناب ملکی چشم انداز جالبی داشتید از روایت این اثر
    کمتر بازی رو دیدم که با موسیقی هاش هم داستان روایت کنه
    ولی وقتی قطعه هایی مث i cant last ، beyound desolation, unbrokrn پخش میشدم واقعا یه دردی رو تو وجودم حس میکردم انگار که دارن وقایع داستانی رو شرح میدن

  • Neil_druckman گفت:

    اول یه خسته نباشید به اقای ملکی بگم :yes: :rose: :rose:
    دومیش من هنوز متنو کامل نخوندم ولی چشمم به این مطلب افتاد

    “شما هرگز همان حسی را که با جوئل نسبت به الی داشتید، با ابی نسبت به «لو» پیدا نمی‌کنید زیرا هدف اصلاً این نیست. حتی مسئله تبدیل شدن لو به بهترین دوست ابی تنها از دید مخاطب پیش می‌رود و الی هرگز این قضایا را در طول زمان مشاهده نمی‌کند؛ ولی الی چگونه سرانجام بعد از تمام مصیبت‌ها و خون‌ریزی‌هایش به ماهیت دوستی ابی و لو پی می‌برد؟ الی قبلاً نحوه شکل گیری رابط خود و جوئل را دیده است و می‌داند حاضر است که برای چنین رابطه‌ای تا کجا پیش برود و خیلی سخت، مسئله‌ای سهل را می‌پذیرد”
    چقدر این جمله درسته دقیقن حق مطلب ادا شده :yes: :yes:
    یه مقاله مشابه تو سایت همسایه بود اونم خیلی زیبا به این مسائل اشاره کرده بود. :yes:
    خب بریم سر وقت مقاله 😀

  • این تحلیل هایی که از داستان بازی یکسری فلسفه عجیب و غریب در میارن خیلی جالب هستن 🙂
    من رو یاد فنای گیم آف ترونز میندارن که از فصل آخرش کلی فلسفه در آورده بودن :laugh:
    با این روش من میتونم از تام و جری یا پت و مت هم فلسفه دربیارم :rotfl:
    گیمفا همینطوریش هم سوژه اکثر گروه ها و کانال ها و یوتیوبر ها و استریمر ها،هستش
    اینایی هم که از این بازی تو کامنت ها طرفداری میکنن هم اکثرا سوژه خنده شدن
    یک لطفی بکنید و اگر میخواید بهتدن نخندن کمتر طرفداری این بازی رو کنید

    • پت و مت و تام و جری و حتی پلنگ صورتی یه فلسفه هایی پشتش هست که آدم پشماش میریزه 😐

      • سینا گفت:

        مخصوصااااا پت و مت.پت و مت با هر خرابکاری شون تکه ها و سقلمه های دردناک و سوزاننده ای به حزب لیبرال و سرمایه داری میزنن و همزمان به جنگ ها و نسل کشی های چکسلوواکی اشاره میکنند و بیشتر حمایتشون شامل حزب محافظه کار یهودی یه متعهد به عهد قدیم و متمایل به عهد جدید با نگارش و تایید یوماشیخ و داستان ها و سیر های سینت فیلیپ و مکاشفات یوحنا در باب شناخت مسیح است که شاید در نگاه اول چندان سنخیتی با یهود مخصوصا حزب محافظه کار نداشته باشد ولی در لابه لای صفحات کتاب قطور تاریخ میتوان دلیلش را یافت.تازه این یکمشه.تو اهنگ و رنگ لباسای پت و مت و کلاهاشون و دماغشون هزاران چیز دیگر نهفته است 🙂 :-))

    • دلسوزی کردنات برای ما خیلی جالبه :-))
      مث دلسوزی کردنای پیمان دیترویت

    • The Red Devil گفت:

      شما علاوه بر این حرف و حرف بعدی
      حتی حرف روزهای آینده ت هم درسته

    • الی ویلیامز
      گیمفا همینطور سوژس؟؟؟؟
      خب پس تو اینجا که ادعا میکنی سوژس چیکار میکنی؟؟؟
      مواظب باش سوژه نشی
      خب از تامو جری فلسفه در بیار…نامردی نگی
      پارت۲ اصلا نیازی به دفاعیه نداره پسر خوب….دفاعیه چیه…بازی انقدر توو هر زمینه‌ای خفنه که هر شخصی دوست داره برداشتشو و حسی که به این بازی داره بیان کنه و دیگران هم لذت میبرن…وگرنه بازی که توو سال ۲۰۲۰ هم گوتی شده هم جوی استیک اواردزو گرفته…رمورد نامزدیای گیم‌اواردزو با ۱۰ تا شکونده و رکورد درو کردن جوایزم شکونده و ۷ تا شاخه رو برده و رکورد پیش‌فروش پلی‌استیشنو شکونده و توو ۳ روز ۴/۸ میلیون فیزیکی فروخته و رکورد فروش دیجیتالی پلی‌استیشنم با ۲/۹ شکونده و فقط توو چند روز شد چهارمین بازی پرفروش تاریخ پلی‌استیشن و الان که ۸-۹ ماه از ریلیزش میگذره قطعا به رقم قابل توجهی رسیده…
      آخه هیتر کم سنو سال که بخاطر اینکه محروم از تجربه این اثر هنری هستی نسبت بهش هیت میدی…چی پیش خودت فکر کردی؟؟؟
      کدوم بازی رو دیدی که دنیا راجبش صحبت کنه؟؟؟
      من نمیگم ۲۰۲۰…..من دارم راجب این نسل صحبت میکنم…از سلبریتیو کسی که گیمر نبود یا استریمری که همیشه آنلاین میزد و رفت سراغ این بازی…
      کدوم اثر همچین ریویویی خورد؟؟؟
      انقدر این عنوان توو برانگیختن احساسات شگفت‌انگیز عمل کرد که یه عده احساس فلجی کردن و یه عده دیگه از بازی بیرون رفتن و یکی مثل من قفل کردم و تبخیر شدن مغزمو دیدم….
      بازی همین الان با فاصله زیاد بیگ‌وینر سال هم هست و هرچقدر به افتخاراتش اضافه میشه…امثال تو مچاله تر میشید…
      لست‌پارت۲ نیازی به جایزه‌های مثل گیم‌اواردز نداره…بلکه امثال گوتی هستن که برای اعتبار بخشیدن به خودشون به پارت۲ نیاز دارن..

    • Uncle Broom گفت:

      تام و جری از از نظر کارگردانی خیلی جلوتره و افرادی که برده جوایز و نمرات هستن تام و جری تا الان ۷ تا اسکار برده پس برتریش رو ثابت میکنه.
      این جمله آخرتون جمله زشتیه واقعا هر دو طرف حق دارن درمورد اثر نظر بدن و حق طبیعی هر کسی که بازی رو تموم کرده اینه که نظرشو بگه چه منفی چه مثبت نه نظر افراد مخالف قراره به نظر افراد موافق بچربه نه برعکس

    • آقایان امشب براتون سریال تام و جری رو میخوام با تحلیلش براتون پاره پاره کنم

  • متاسفانه خیلی ها به چشم یک بازی سراغش رفتن،ولی دوستان این یک بازی نیست،یک شاهکار فراتر از بازی 😉 نویسندگی،موسیقی،روایت…همه از استانداردهایی که تو صنعت گیم بهشون عادت کرده بودیم رو یک لول بالا برد

  • AmirtheGRB گفت:

    درود برشما جناب ملکی. مقاله خوندنی بود. خسته نباشید. بنظر من با وجود حواشی و شخصا مشکلاتی که توی منطق بعضی اتفاقات و روایت میبینم، تلو۲ فصل جدیدی توی بازی های داستان محوره. همین که بعد از گذشت یک سال همچنان درباره بازی صحبت میشه و نظرات ضد و نقیضی راجبش هست و موضوعش داغه نشون دهنده اینه که این بازی واقعا یک اثر هنریه چون فقط ذات هنره که هیچوقت قطعی نیست.
    خواهش میکنم از تیم گیمفا که یه بررسی سکانس به سکانس هم از بازی برید. شاید گره های ذهنی من و خیلی های دیگه از عزیزان باز بشه و مشکلاتمون مرتفع بشه.

  • Golden_Sauber گفت:

    خیلی ممنون و مچکر،حقیقتا مقاله حرف دل منم بود اما نکته ای که مهمه اینه که الی صرفا توی موقعیت های مرگ دوستان ابی قرار گرفت ینی نمیخواست اونکارا رو کنه مثلا اوون و مل به خاطر خطای خودشون مردن اما ابی از کشتن واهمه ای نداشت یه جورایی زد تامی و جسی رو ثانیه اول کشت(هرچند تامی زنده موند ولی ابی تیر رو به سرش زد) از اون طرف وقتی فهمید دینا حامله هست هم خوشحال شد و نزدیک بود بکشش،در کل شخصیت ابی هنوزم خشن و بی رحمه و با تمام احترام هیچ وقت نمیتونه جای جول یا الی رو بگیره،امیدوارم شماره سه این اثر هم بیاد و همین طور یه ماجراجویی سی ساعته داشته باشیم

  • اوسعلی گفت:

    متن عالی و روانی بود آقای ملکی، خسته نباشید.
    لست۲ از اون بازی هایی هست که در آینده به عنوان یه اثر انقلابی ازش یاد میشه. چه تو بحث گرافیک، فیزیک، هوش مصنوعی چه تو بحث داستان و روایت.
    یه چیزی که باعث میشه این بازی برام خاص باشه پایانش هست. تو ۹۹ درصد بازی ها آخرش یه پایان شاد (هپی اندینگ یا سفید) قرار میدن ولی پایان این بازی نه شاد بود نه غمگین نه سفید بود نه سیاه. در واقع پایانش خاکستری بود. خاکستری رنگ دنیای واقعی‌ـه. :yes:

  • اسپویل لست

    یکاری ک داستان بازی دوم کرد این بود ک باعث شد من از خدم ی سوالایی رو بپرسم مثلا اینکه من اگه جای ابی بودم میرفتم اون بیمارستان میدیدم همه فایر فلای قتل عام شده پدرمم مرده اونم ب دست ی نفر ک اون هم جول باشه خب حقیقتا خون جلوی چشام رو میگرفت و فک میکردم جول ی هیولای بی رحمه ولی وقتی تو بازی اول تو نقش جول قرار داشتم میدونم ک اصلا اینطور نیس اون یبار دخترشو از دس داده بود اگه یبار دیگه این اتفاق میفتاد نمیتونست با غمش کنار ییاد و اگه باز من جای جول بودم الی رو نجات میدادم ابی اونجایی ک جول رو میکشه هنوزم از نفرت پره با اینکه چند سال از اون ماجرا گذشته و این از جایی معلومه ک جول رو شکنجه میده ولی وقتی ک با لو و خواهرش اشنا میشع انگار نفرتی نداره از کسی و فقط محافظت ار اونا براش مهم میشه مخصوصا محافظت از لو اونجاس ک جول رو میفهمه متوجه میشه ک چرا جول برای محافظت از الی دست ب همچین کارایی زده و اگه ابی ای ک اخر بازی میبینیم رو اول بازی میدیدم کشتن جول اصلا اتفاق نمیفتاد
    با اینکه خیلی دوس داشتم ادامه لست او اس با جول و الی همراه باشه ولی چون از طرفدارای سر سخت لست او اسم بالاخره با داستانش ک خیلیم قشنگ و تاریکه کنار میام تا ببینم ادامه این سری ب کجا ختم میشه

  • Vahid3333 گفت:

    حیف که نابود شد این مجموعه با دستان خودی

  • آقای ملکی مقاله جذابی بود.
    ولی ممکنه بعضی از کاربران از دید خودشون به بازی نگاه کنند.
    حتما نباید همه از این بازی خوششون بیاد.
    از دید یکسری داستان شاهکاره.
    از دید یکسری داستان متوسط هستش.
    از دید یکسری داستان افتضاح هستش.
    من از گزینه دوم هستم.
    اگه میشه تحلیل سه گانه بازی دارک سولز رو نیز بگذارید

    • مطمئناً همین‌طوره و هیچ اصراری به پذیرش این قضیه نیست؛ موردی در این بین وجود داره و اینه که روایت این چنینی در هنر هشتم بی‌نظیره و همه چیزو خاص میکنه
      آقای کریمی تحلیل دارک سولز رو کار کردن؛ از اطلاعاتشون استفاده کنین. ایشون هم کاملاً با روایت Tlou 2 ناسازگار هستن؛ امیدوارم افتخار بدن و نظرشونو بگن

  • اسپویل

    ی چیزی ک خیلیی رو مخه و منم نمیتونم باهاش کنار بیام تغییر شخصیت تامیه اینکه ب الی میگه برو از ابی انتقام بگیر تامی میدونع ک جول اینو نمیخاد میدونه اگه جول زنده بود حساب تامی رو بخاطر این حرفش ب الی میرسید ولی بازم میگه برو از ابی انتقام بگیر تغییر تامی در این حد بنظرم باور نکردنیه

    • تامی هم با دیدن مرگ جسی، برادرش، ناقص شدن بدن خودش و آسیب‌های الی و از همه مهم‌تر ناتوانیش در انتقام گرفتن، داره دیوونه میشه؛ این اصلاً منطقی نیست که شما شخصی که مثل برادرزادته بفرستی وسط جهنم ولی هیچکدوم از اتفاقات بازی با منطق فکاهی آثاری که میشناسیم پیش نمیره چون زنده موندن خود تامی هم معجزه است و معجزه منطقی نیست

  • Little∞God گفت:

    اقا منو روشن کنید که پارت ۳ در کار خواهد بود یا ن ؟؟ ایا خبری دارید ؟؟ خبری چیزی درز کرده چیزی شنیدید یا ن ؟؟

  • مشخصه مقاله مفید و پر محتوایی هستش!
    باید سر فرصت قشنگ بشینم بخونمش
    ممنون از شما نویسنده عزیز

      • G.LN گفت:

        فقط میتونم بگم دست مریزاد.
        واقعا این مقاله لازم بود.
        اگه چند سال بعد راجب این بازی باز هم صحبت کنم باز من تک تک کلماتش رو میخونم حتی اگه منتقد دید مخالفی داشته باشه.
        تمجید و تحسین شما از بازی به خاطر درک بالای شما و امثال شماست.
        اینکه میگم درک بالا منظور این نیست داستان بازی پیچیده س بلکه منظور اینه در هر لحظه و در هر شرایطی خودمون رو به جای کاراکتر بازی تصور کنیم.
        کی گفته تصمیمهای ما منطقیه، تصمیمهای ما بستگی به احساسات ما در شرایط متفاوت رو داره.
        تصمییمی که در خشم میگیرم با تصمیمی که در حس ترحم میگیرم و همچنین در حس استرس و افسردگی و…، میتونه کاملا متفاوت باشه.
        عقل و منطق فقط فارغ از این احساسات حکم میکنه وگرنه اکثر مواقع این احساساته که به عقل غلبه میکنه.
        بایستی ما در اون موقعیت و اون احساسات کاراکتر خودمون رو قرار بدیم تا به درک اون برسیم وگرنه منظور از درک داستان این نیست متوجه داستان بازی لست ۲ نشدیم.
        پس به هیترها میگم بله شما داستان رو درک نکردید.

  • Mateus گفت:

    تنها چیزی که میتونم بگم :
    .
    درود بر ناتی داگ ؛ نگین استودیو ها :inlove: :inlove:

  • MAX3D گفت:

    شاهکار شاهکار شاهکار فقط همینو میشه گفت :inlove:

  • دست مریزاد بهترین مقاله ای که خوندم! تبریک میگم بهتون بابت چنین استعدادی بهترین شکل ممکن شرح دادید پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنن دوستان

  • Cyanide گفت:

    لجن ترین و کثیف‌ترین بازی قرن. پراز ایدئولوژی های تهوع آور. تمام حمایتی که به ناحق ازش شد و جوایز و امتیازاتش بابت همین بود.

  • arian 76 گفت:

    درود بر ناتی داگ دورد بر ایستراگ شاهنامه تو لست ۲ درود بر اهنگ ساز ایرانی انچارتد ۳ مرگ بر سانتا مونیکا و یوبیسافت با بازی های ضد ایرانی که میسازن
    با اینکه عکس پروفایلم واسه گاده ولی ۱۰۰ سال بعد هم چه سانتامونیکا چه راکستار و سی دی پراجکت و … درحد و اندازه ناتی داگ هم نمیشن 😀

    • Mamad.shb.84 گفت:

      یوبی سافت که اصلا یه بازی ساخته با شخصیت اصلی ایرانی و ریشه اساسین هارو هم ایراتی اعلام کرده
      این به کنار سانتا مونیکا چرا؟

    • همین سانتا مونیکا اگه نبود .
      سونی الان هیچ نماد پلی استیشن نداشت.
      همین سانتا مونیکا که داری بهش لعنت میفرستی اومده محبوب ترین شخصیت تاریخ بازی ویدیویی که با مسترچیف مقایسه میشه رو خلق کرده.
      بعد تو در کمال پر رویی میای ناتی داگ رو از سانتا مونیکا بهتر نشون میدی؟؟؟
      یعنی مخ آدم سوت میکشه.

    • یونان و ایران با هم جنگ داشتن
      تو جنگ هم که حلوا خیرات نمیکنن
      فحش میدن و تضعیف روحیه میکنن با هرچیزی که بشه
      حالا اینکه اون حمله رو نشون داده بخاطر اینه که بازی تو همون دوران اتفاق می‌افته
      دلیل شکسته شدن نیزه نمیتونه این باشه که مثلا داشته ماهی خورد میکرده شکسته یهو 😐
      چی بهتر از اینکه از جنگی استفاده کنن که تو همون دوران اتفاق افتاده

    • فرید گفت:

      برادر بازی کن حالشو ببر
      تا وقتی مسئولین به تاریخ ایران هیچ ارزشی قائل نیستن خب معلومه اونا هم تاریخ ایران رو تحریف میکنن
      اونا که به فکر تاریخ ایران نیستن
      همین حالا خبراش اومده دارن سریال حضرت موسی رو میسازن من نه از موسی بدم میاد و نه چیزی ولی وقتی تاریخ ۲۵۰۰ ساله خودشونو گذاشتن کنار معلومه هر استودیویی هر چی دلش بخواد از تاریخ ایران میگه
      همین چن روز بعد شاهد این میشیم که یه سریال هم از افسانه های کره بسازن از اینا بعید نیست
      ولی فکرشو کن اون همه داستان شاهنامه هست اگه اهمیتی قائل بودن و از روش بازی میساختن شاید از عناوین بزرگی چون ویچر و اسکایریم هم بهتر میشد
      درست غلط بودنشو بزارین به حساب بی سوادی بنده :rose:

      • فرید گفت:

        حالا به طرفدارای ویچر و اسکایریم برنخوره منظور از اینکه از اینا بهتر میشه اینکه اگه مثلا یه استودیویی درحد راکستار و سی دی پراجکت تو ایران بود که میدادن بسازه شاید بهترم میشد
        ولی صنعت بازی سازی تو ایران در اون حدی نیست که بتونن بسازن

    • خدوتو ناراحت نکن … برات ضرر داره

  • Uncle Broom گفت:

    به مزرعه حیوانات اشاره کردید که به نظرم بازی بیشتر وامدار جنایت و مکافاته و به نظرم دراکمن از داستایوفسکی بهتر تونسته مکافات رو نشون بده و پارت ۲ فرسنگ ها از جنایت و مکافات جلوتره و شاهکار بی بدیلی طرف هستیم.
    با تشکر از مقاله زیبای شما

    • تشکر از توجه شما؛ اشاره به مزرعه حیوانات تنها مربوط به روایاتی بود که ناتی داگ در پس زمینه اثر تحویل مخاطب میده وگرنه کلیت داستان در یک جهت دیگست

    • سینا گفت:

      هن؟؟؟؟داستایوفسکی کبیر رو در حد دراکمن پایین اوردی؟؟؟؟؟؟بابا دستخوش…کسی که تلو ۲ رو “فرسنگ” ها از جنایت و مکافات جلو تر میدونه…یعنی از دو کیلومتری جنایت و مکافات ردم نشده.دراکمن داستانی عمیق و زیبا و با پیام ها و جزئیات بالا خلق کرده و اونو به خوبی با اتمسفر جهانش ترکیب کرده.دراکمن بسیار باهوشه.ولی با هر ضربه ی قلم از دستان توانای داستایوفسکی نبوغ فوران میکنه.جهان و بینی و انسان سازی و انسان بینی داستایوفسکی خودش چهار تایه این مقاله میشه.دوستان نوجوان عزیزم…هشدارم رو جدی بگیرید در این سنی که هستید به هیچ وجه سراغ داستایوفسکی نرید.

      Lucciola Ballad
  • Nikan گفت:

    خیلی مقاله خوبی بود ممنون از شما من همون روزی که آقای اقا بابایی نقد این اثر و گذاشتن خط به خطش رو خوندم و لذت برم بعدش هم حدودا ۱۲ گیگ گیم پلی کاملش و دانلود کردم (چون pc دارم) و دیدم واقعا میگم با اینکه خودم بازیش نکردم اما خیلی لذت بردم از بازی خیلی از سکانس ها واقعا میگفتم نه نباید اینجوری بشه مخصوصا مرگ جوئل که واقعا دردناک بود همش منتظر بودم یه اتفاقی بیوفته تا جوئل نمیره فریاد های الی واقعا به روح ادم نفوذ میکرد خلاصه کلام به قول آقای آقابابایی ایم بازی تاریخ ساز و جریان ساز بود امیدوارم همه کسایی که این اثر و بازی کردن لذت کافی رو برده باشن

  • Sajjad گفت:

    عالی و عالیتر
    این مطلب به من ثابت کرد و من به خودم افتخار میکنم که گیمیرم و همچین شاهکارهایی رو بازی کردم و میکنم داستان یک بازی یعنی زندگی کردن در دنیای آن بازی از دید یک کاراکتر که حس غم و شادیش را احساس و درک میکنی و اگر این داستان نباشد شخصیت بازی این حس را القاع نمیکند
    ((شاید آخرین بودن یک انسان در دنیایی جهنمی، به معنای امیدی باشد که برای نواختن موسیقی بشریت خاموش نمی‌شود.))
    فقط بازی کنید و لذت ببرید و این لذت را برای دیگری انتقال دهید نه نفرت پراکنی را :heart:

  • MAXDI گفت:

    به شدت منتظر انتشار قسمت سوم و احتمال زیاد ملاقات دوباره ی الی و ابی هستم .
    بر خلاف یه سری از بازباز ها که ابی رو نچسب دونستن،به نظزم شخصیت پردازی خیلی خوبی داشت و واقعا میشد بهش حق داد واسه حرکتی که کرد مخصوصا با اون قتل عامی که جوئل خواسته یا ناخواسته راه انداخت.
    پلی استیشن با گاد و لست فروش کنسول نسل بعدش رو تضمین کرده .

  • همچنین درود بر شما؛ ممنون از توجهتون

  • Arrow09 گفت:

    واقعا لذت بردم از مقاله
    حس تجربه دوباره بزای هم اومد 😀

  • فرید گفت:

    این نسل ps نداشتم که بتونم تجربه ش کنم اینطور که واس ما آخرش اسپویل شد دیگه اون چنان شور خاصی نداره ولی همیشه عناوین انحصاری سونی خوب از آب درمیاد
    تا tlou رو رو ps5 بازی نکنیم آروم نمیگیگیریم :shout:

  • درود به مهدی ملکی گل
    من الان چی میتونم بگم جز اینکه واقعا از خوندن مقاله لذت بردم.با ابتدای مقاله به شدت کیف کردم چون از همون اوایل معرفی بازی ، این‌ آهنگِ زیبا (Through the Valley) از Shawn James رو تا زمان انتشار بازی چند ده بار گوش دادم.tlou 2 برای من تلخی رو به همراه داشت که از عسل شیرین‌تر بود.
    خیلی ممنون و خسته نباشی مهدیِ عزیز :rose: :heart: :rose: .

  • لست آف آس همیشه پرچمش بالاست♥️
    ولی من به امید اون روزی هستم که بازی لست با خدای جنگ توی یک سال منتشره بشن، اون موقع است که باید بحث وجدال کرد(از بچه ها گیمفا هم به خاطر این مطالب متشکرم) البته برای اینکه شک و شبهه ای پیش نیاد باید بگم که هر دو بازی بسیار زیبا هستند و من آنها را دوست دارم

  • Amirhosseinre گفت:

    لامصب چ غمی داشت
    یکی از بازی بود ک از تموم شدنش ناراحت شدم و اشکم درومد
    ب امید پارت ۳

  • sep 111 گفت:

    خدای من…
    اون صحنه آخر بازی…

    چقدر برای یک نفر که تمام لحظات زیبای زندگیشو با گیتار عجین کرده…سخته نتونه دوباره چند تا نت اجرا کنه.
    تا حالا تو هیچ صحنه ای از بازی های ویدیویی به این حد احساس خالی بودن و غم نکرده بودم…
    انگاری اگه خیلی سختی و غم توزندگیت باشه..از یه جایی به بعد، دیگه خود خود غم میشی

  • Reza.X گفت:

    بعضی بازی ها هم مثل لست دارن شبیه به فیلم سینمایی میشن بیشتر از این که بازی کنی انگار داری فیلم نگاه می کنی. یه روند خطی، کات سین های طولانی، مرحله هایی که فقط توش داری پیاده روی می کنی مثل مرحله آکواریوم بازی که شاید یه ساعت طول کشید و آنچنان تاثیری هم تو داستان نداشت ،… به نظرم فراگیر شدن این رویه خوب نیست. گیم باید جایگاه خودش رو حفظ کنه فیلم هم همین طور.

    • زمانی که آقای کوجیما چندین سال پیش ۴۰ دقیقه کات سین خالص رو درون اثرش جا داد نتونستیم ازش ایراد بگیریم؛ چرا؟ چون هنوز هم مجموعه‌ای نزدیک خاطرات mgs هم نمیشه
      زمانی که heavy rain چشمای کاربران رو خیس کرد، کسی نتونست با دلیل محکمی به بازی و انتخاب‌های بی‌شمارش خرده بگیره
      پس الان هم اجازه نداریم این کارو کنیم؛ بازی‌های این چنینی فقط به دنبال سینمایی‌تر شدن نیستن. بلکه این عناوین دارن ماورای سینما پرواز میکنن. سینما هرگز قادر به نشون دادن چندین عواقب، انتخاب دادن به کاربر، تعامل با محیط و ایجاد چنین حس نزدیکی قدرتمندی نیست. امیدوارم متوجه باشید که فرق خیلی کمی بین رسانه‌های مختلف هست ولی همون فرق اندک تفاوت‌ها رو ایجاد میکنه

  • سلام؛ ممنون از ارائه نظرتون
    در پاسخ، به سال ۲۰۱۳ اشاره میکنم؛ سال مذکور یکی از بزرگ‌ترین بازه‌هایی بود که ۳ اثر بسیار باکیفیت در کنار همدیگه قرار گرفتن. بازی Bioshock Infinite احتمالا دارای یکی از همون داستان‌های ماندگار و مورد علاقه شما باشه؛ همون زمان هم نسخه اول Tlou از لحاظ دریافت جوایز بهتر عمل کرد و تبدیل به پر افتخارترین اثر نسل هفتم شد(با وجود این که تمام آثار اون سال از جمله این بازی هرگز فراموش نمیشن). نسخه دوم هم در همون جهت پیش میره. نسخه اول DLC بسیار جالبی رو ارائه کرد که کاملا گرایش جنسی شخصیت الی رو نشون داد. من احساس میکنم شما بیشتر از اینکه نویسنده این مطلب یعنی من رو زیر سوال ببرید، آشکارا اعلام میکنید ک افرادی که مثل شما فکر نمیکنن، انسان نیستن؛ شما خودتون و مفهموم انسانیت رو زیر سوال میبرید

  • Ryder گفت:

    هنوزم بهش فکر میکنم و به نتیجه‌ای نرسیدم،احتمالا هیچوقت نرسم
    از معدود مقالاتیه که سیوش کردم و همیشه بهش سر میزنم،درست مثل خود بازی

بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا
بررسی داستان و شخصیت پردازی The Last of Us Part 2 - گیمفا