زندهباد گشت پنجهای | نقد و بررسی بازی Paw Patrol: Mighty Pups Save Adventure Bay
مهم نیست که چند سالتان است، در چه شغلی مشغول فعالیت هستید و به چه زبانی سخن میگویید؛ تنها این مهم است که همیشه و همیشه یک کودک کنجکاو در درون شما و همچنین همه ما وجود دارد و اگر فرصت پیدا کند خودش را به خوبی نشان میدهد. این دقیقا همان فلسفهای به شمار میرود که شرکتهایی مثل نینتندو را به وجود آورده، پرورش داده و تبدیل به نماد صنعت بازی ساخته است. ساخت عناوینی با گرافیک کودکانه که هم بتواند توجه کودکان را جذب کند و هم در میان افراد بزرگسال جذاب ظاهر شود، کاری بسیار دشوار است و مسلما هر عنوانی نمیتواند در چنین سطحی ظاهر شود. البته شاید شما جزو آن دسته از بازیبازان باشید که علاقه چندانی به گرافیک کارتونی نشان ندهید و به سادگی از کنار آنها عبور کنید؛ در واقع قسمت جالب ماجرا اینجا است که شما تنها این تفکر را حمل میکنید و در بسیاری از مواقع اینطور عمل نخواهید کرد. باور ندارید؟ تعداد سرسامآور بازیکنان عنوان Fortnite خود گویای این مسئله است که ما بر خلاف تفکراتمان عمل میکنیم و اگر بخواهیم کمی دقیقتر توضیح بدهیم، به The Legend of Zelda میرسیم؛ شاهکاری که در کنار گرافیک کودکانهاش، بینظیر ظاهر میشود و هر بار با ارائه نسخههای جدید به بازار، قسمتی از تاریخ را هم تغییر میدهد. بعید است که در این زمینه متقاعد نشده باشید ولی اگر احساس کردید که گوشهای از مغزتان این بازیها را کودکانه میداند، نگاهی هم به Super Mario بیندازید؛ عنوانی که جمعیت وسیعی از گیمرها مدیون او هستند و آنقدر محترم است تنها میتوان به افتخارش کلاه از سر برداشت.
عنوانی که اکنون میخواهیم به بحث در مورد آن بپردازیم هم از چنین خصیصههایی بهرهمند است. یعنی با وجود ارائه گرافیک کارتونی، میتواند به شدت سرگرم کننده ظاهر شود و شما را باری دیگر به چنین عناوینی علاقهمند سازد. بازی Paw Patrol: Mighty Pups Save Adventure Bay به تازگی منتشر شده و گروه سنی خردسالان و کودکان را هدف خود قرار داده است. این بازی از روی انیمیشنی به همین نام اقتباس شده است و سعی میکند که تا جای ممکن، تجربهای مشابه و تا حدودی لذتبخشتر را ارائه دهد؛ تجربهای که علاوه بر کودکان شاید بزرگسالان را هم سرگرم کند اما آیا این بازی میتواند جای پای بزرگان این صنعت را با کیفیت خود پر کند؟
انسانیت یک لبخند است که به کودکی غمگین هدیه میکنید
وقتی شما فرصت این را داشته باشید که نیکی کنید و از این فرصت هم استفاده کنید، اتفاق بزرگی را رقم زدهاید؛ ولی اگر فرصت این را داشته باشید که نیکی را به دیگران آموزش دهید، و از این فرصت نهایت استفاده را کنید، یک زنجیره از اتفاقات بسیار بزرگتری را رقم زدهاید. این فرصت، درون بازی Paw Patrol در دسترس سازندگان قرار گرفته است و آنها هم به خوبی از آن بهره بردهاند. وقتی به این توجه کنیم که کودکان چطور میتوانند از طریق بازیها به آموزشهای اساسی زندگی پی ببرند، متوجه پتانسیل اصلی بازیهای ویدیوی میشویم. میخواهید به آنها یاد بدهید که به انسانهای دیگر کمک کنند؟ این آموزش را از زبان شخصیت مورد علاقهشان در بازی ویدیویی به آنها تعلیم دهید. این قضیه اتفاقی است که در این بازی به وفور دیده میشود. بازی تمام داستانهای خود را بر اساس بشر دوستی بنا کرده است و سعی میکند نشان دهد که یک کودک و حیوانهای خانگی او به تنهایی قدرت این را دارند که خوشحالی را در جهان بیش از پیش پراکنده کنند. نیازی نیست که برای هر موضوع و مشکلی از سازمانهای بزرگ کمک بگیریم؛ با کمک همدیگر و مقداری عشق، همه چیز التیام مییابد.
در ضمن جالب است که در این بازی انسانها پر رنگترین نقش را ندارند بلکه سگها، بهترین دوستان انسانها هستند که جان خود را به خطر میاندازند و در راههای دشوار اولین قدم را بر میدارند. این موضوع هم به سادگی مشخص میکند که سازندگان تا چه حد به حقوق حیوانات اهمیت دادهاند و آنها را بهترین دوست انسانها میدانند. البته باید توجه کرد که داستانهایی که بازی ارائه میدهد به هیچ عنوان پیچیده نیستند و از ساختار سادهای تشکلیل شدهاند. ولی با توجه به رده سنی که بازی آن را هدف گرفته است، نیازی به داستانهای پیچیده و رمانتیک احساس نمیشود؛ این داستانها آنقدری خوب هستند که پیام خود را به مخاطب برسانند و او را متوجه هدف زندگی کنند. با تمام این تعاریف، بازی در زمینه شخصیتبخشی به کاراکترهایش به اندازه انیمیشن موفق عمل نمیکند. هیچکدام از شخصیتهای قابلبازی سخنگو نیستند و این رویه بر خلاف رویه انیمیشن این عنوان است؛ علاوه بر شخصیتها، هیچکدام از انسانهایی که در حین بازی با آنها ملاقات میکنید هم سخن نخواهند گفت و تنها راوی بازی است که داستان را تعریف میکند و پیش میبرد. این مشکلی است که با وجود تمام زحمات تیم سازنده، کاملا فراموش شده و یک خلا بزرگ را جهت همذاتپنداری کودک با شخصیتها ایجاد کرده است. این موضوع زمانی آزاردهنده میشود که شما بالاخره به شخصیتهای بازی نزدیکتر میشوید، اسامی آنها را یاد میگیرید و منتظر ارائه محتوای بیشتری هستید، اما ناگهان با صفحه پایانبندی مواجه میشوید! متاسفانه بازی محتوای زیادی را ارائه نمیدهد و همان زمانی که شما کم کم به محیط بازی عادت میکنید، وقت وداع فرا میرسد. در نهایت باید ذکر کرد که داستانهای اصلی بازی سر جمع به ۸ ساعت هم نمیرسند.
معضلات یک زندگی شهری
در عمل، طاقتفرسا خواهد بود که شما یک بازی را با در نظر گرفتن محدودیتهای یک محصول دیگر توسعه دهید؛ حال این موضوع را هم در نظر بگیرید که چون آن محصول برای مخاطبین کم سن و سالتر در نظر گرفته شده است، باید ساز و کار کنترل بازی را تا جای ممکن ساده کنید و باز هم با یک بازی جذاب طرف باشید. این دو مورد میتوانند تاثیرات ناخوشایندی را روی تجربه کاربر لحاظ کنند و اگر سازنده در این زمینه نتواند به تعادل مناسبی برسد، با یک بازی بسیار ساده مواجه خواهیم شد که در بهترین حالت میتواند یک تقلید خوب از انیمیشن خود باشد. این اتفاق برای این بازی هم رخ میدهد و هم خیر. یعنی برای کنترل شخصیتها با یک مکانیسم سر و کار داریم که خیلی خوب و نرم عمل میکند و از سوی دیگر هیچ خلاقیتی را در بطن خود ندارد؛ به عبارت دیگر ما با یک بازی سر راست طرف هستیم. شما کافی است که از یک نقطه به نقطه دیگر بروید و هرگز نیای نیست که منتظر ارائه چالش خاصی از سوی بازی باشید. گاهی اوقات هم قابلیتهای منحصر به فرد شخصیتها در قالب سکانسهای QTE مورد استفاده قرار میگیرد و با فشردن چند دکمه از آنها استفاده خواهید کرد. مشخص است که اگر از قابلیت هر شخصیت به طور موثر در گیمپلی بازی استفاده میشد، بازی جذابیت دوچندانی را پیدا میکرد و میتوانست بیشتر حس انجام کارها را به بازیکن منتقل کند.
کنترل شخصیتهای قابل بازی که همان سگهای دوستداشتنی نسخه انیمیشن هستند، در بهترین حالت خود قرار دارد و بازی با حرکتهای روان و پولیش شده شما را راضی میکند. کنترل شخصیتها به سادگی توسط کودکان قابل یادگیری است و با توجه به قابلیتهایی که از کودکان سراغ داریم، حتی بیشتر از این موارد را هم در مدت زمان کوتاهتری میتوانند فرا بگیرند. بازی در مناطق مختلف از زوایای دید متفاوتی روایت میشود اما معمولا با دوربینی که از بالا بر بازی نظارت دارد، باید پیش بروید. هدف اصلی در گیمپلی بازی جمع کردن بیسکویتهای کوچکی است که در سر تا سر مناطق پخش شدهاند و با جمع کردن تعداد معینی از آنها، میتوانید نشانهایی را دریافت کنید که تصاویر مناطق و شخصیتهای داستان را برای شما آزاد میکنند. همچنین در بخشهایی از نقشه که دسترسی نسبتا به آنها سختتر است، شاهد وجود سه عدد نشان مخصوص هستیم که تاثیر چندانی را حاصل بازیکن نمیکنند و صرفا در بحث دریافت تروفیها از آنها استفاده میشود. اگر تمام این موارد جمع کردنی قدرت تاثیرگذاری بیشتری در پیشرفت بازی داشتند، کاربران بیشتر به جمع کردن آنها علاقه نشان میدادند؛ مثلاً اگر جمع کردن تعدادی بیسکویت یا نشان میتوانست یک ویژگی یا یک لباس خاص را برای سگهای بازی آزاد کند، دریافت این آیتمها جذابتر میشد.
همچنین لازم به ذکر است که در هنگام بازی دو بار با باگهای عجیبی رو به رو شدم که شخصیت را درون زمین فرو میبرد و باعث میشد که بازی را مجدد شروع کنم اما در کل بازی با مشکلاتی از قبیل عدم بهینگی و باگهای اعصاب خردکن سر و کار ندارد و در بهینهترین حالت خود اجرا میشود. علاوه بر گیمپلی اصلی که در خلال ماموریتهای کمک به افراد عادی انجام میشود، چندین Mini Game هم در بازی موجود است که اکثرا روی ژانر Run تکیه میکند و از روند مراحل اصلی خارج میشود. این Mini Game ها هم به نوبه خود جذاب هستند و پس از اتمام زودهنگام مراحل اصلی، به کمک بازیکن میآیند؛ به هر حال این قسمت با وجود پتانسیل بالا، نمیتواند ضعف سازندگان در ارائه محتوای اندک را جبران کند. محتوای بازی با تمام تدابیری که اندیشیده شده است، باز هم چنگی به دل نمیزند و در نهایت شما میتوانید در مدت زمان کمی علاوه بر اتمام بازی، به تمام جوایز آن هم دست بیابید.
این انیمیشنهای دوست داشتنی
ملموسترین نکته بازی در نگاه اول، گرافیک آن به شمار میآید و مانند بخشهای دیگر بازی Paw Patrol، گرافیک آن هم از روی انیمیشن اقتباس شده است. بازی از لحاظ هنری عملکرد قابل دفاعی دارد و مناظر خیلی خوبی را به نمایش میگذارد. این مناظر طراحیهای دلنیشینی دارند و در کنار طراحی شخصیتها و وسایل انحصاری آنها تمامیت هنری بازی را شکل میدهند. سازندگان سعی کردهاند که در عنوان خود تمام فصلهای موجود را پوشش دهند و در بخشهایی هم نگاهی به محیطهای آبی و محیطهای هوایی داشتهاند. با آنکه اکثر تجربه بازی روی زمین رخ میدهد، اما در طراحی آسمان و دریا کمبودی مشاهده نمیشود و بازی حداقل با توجه به سبک هنری طراحیها که پیرو انیمیشن است، در این زمینه خوب ظاهر میشود. موضوعی که از تصاویر بازی هم هویداست، استفاده از رنگهای روشن است؛ اما با توجه به این که با یک عنوان تولید شده برای کودکان رو به رو هستیم و همه داستانهای آن مثبت هستند، شاید بهتر بود که با رنگهای روشنتری سر و کار داشتیم. البته اشتباه برداشت نکنید؛ همانگونه که اشاره شد، بازی از رنگهای مناسبی استفاده کرده است اما این زمینهای بود که فرصت درخشش بیشتری را برای آن فراهم میکرد.
اگر بازی Cuphead را تجربه کرده باشید، مسلماً متوجه هستید که این دو عنوان چه تعریف متفاوتی از مقوله رنگهای شاد ارائه میدهند. با آنکه بازی Cuphead یک تجربه بسیار فسفرسوز محسوب میشود و در نقطه مقابل آرامش Paw Patrol قرار دارد اما به مراتب جذابتر است و از طیف رنگی چنان گیرایی استفاده میکند که بازیکن به هیچ وجه از سختی طاقتفرسای آن رنجیده نشود. در مقابل Paw Patrol چنین خصوصیتی را ارائه نمیدهد و هرگز از صفت خوب در این زمینه فراتر نمیرود. اما از گرافیک هنری که بگذریم، گرافیک فنی رو به روی ما قرار میگیرد. هیچیک از بازیبازان این عنوان از آن توقع ندارند که برترین گرافیک نسل را شاهد باشند. بازی در محدوده خود عالی عمل میکند؛ در واقع هرگز بیش از حد واقعی نمیشود و هرگز هم به شما یک بافت بیکیفیت را تحویل نمیدهد. همچین با توجه به پردازشهایی که نسبتا از بازیهای AAA سبکتر است، افت فریم در این بازی هیچ معنایی ندارد و اگر خودتان به کنترل شخصیتهای بازی بپردازید، متوجه میشوید که با یک عملکرد پایدار رو به رو خواهید بود.
باگهای گرافیکی هم همانند موارد ذکر شده وجود خارجی ندارند و از این حیث با یک بازی به شدت پولیش شده مواجه هستیم. با تمام این اوصاف و با در نظر گرفتن اینکه بازی روی هارد درایو معمولی نقد شده است، باز هم این مسئله عجیب به نظر میرسد که چرا این بازی در چنین سطحی، لودینگهای طولانی و منوی کندی دارد. البته شاید این لودینگها گاهی به یک دقیقه هم نرسند اما وقتی عنوانی مانند Ghost of Tsushima در نسل هشتم عرضه میشود و با وجود پردازشهای سنگین و دنیای آزاد خود، عملکرد استثنایی را در مورد لودینگها به ثبت میرساند، این مسئله لازم به ذکر است؛ بنابراین با مقدار بسیار کمی ارفاق میتوان از این مورد چشمپوشی کرد و از کلیت کار سازندگان در این بخش، قدردان بود.
نوا، نوای یار است
خیلی کم برای یک بازی رخ میدهد که دارای عملکرد ضعیفی در بخش صداگذاری باشد و بعد ها تحسینهای گستردهای را به دوش بکشد؛ اما بسیار پیشآمده که یک بازی نسبتا معمولی ولی حاوی موسیقیها و صداگذاریهای خوب، در یادها باقی بماند. علت این مسئله آشکار است: نواها به بازی هیجان میدهند، احساسات را لبریز میکنند، گاهی ما را میترسانند و در نهایت پیام بازی را به بهترین حالت ممکن به ما میرسانند. در حقیقت این بخش موسیقی است که بازی را معنا دار میکند. اکنون کافی است که من از بازی The Last of Us نام ببرم تا موسیقی آن به طور خودکار درون مغز شما پخش شود. پس مشخصا موسیقیها جاودان هستند و بر خلاف گیمپلی و گرافیک، در کنار داستان بازیها قرار میگیرند و هرگز قدیمی نمیشوند؛ شاید این خود دلیلی بر آن است که بخش موسیقی یک بازی به تنهایی میتواند آن را نجات دهد. جدا از موارد ذکر شده، موسیقی بازی Paw Patrol برای هیجان بخشیدن به بازی کافی است. با توجه به حرکتی که در حال انجام آن هستید و یا مسیری که طی میکنید، ریتم موسیقی تغییر میکند و این مورد همانند تمام بازیهای دیگر یک اتفاق عادی تلقی میشود.
بخشی که بازی میتوانست در آن حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد، صداگذاریهای شخصیتهاست. متاسفانه شخصیتهای بازی فاقد صدا هستند و عملا در بازی پارس هم نمیکنند تا موجودیت خودشان را مشخص کنند! قبلا در بخش داستان و خلائی که این مشکل در شخصیتپردازی ایجاد میکند صبحت کردهایم. از این مورد هم که عبور کنیم، اما دیگر بخشی که بازی میتوانست در آن خوب عمل کند، مربوط به راوی بازی است که نحوه انجام ماموریتها و بسیاری از عوامل قابل تعامل را برای شما بازگو میکند. این راوی عملکرد ضد و نقیضی دارد و با وجود ارائه دیالوگهای مناسب که سبب راهنمایی کودکان میشوند، دیالوگهای تکرای زیادی را هم به زبان میآورد؛ شاید کوتاهی بازی عاملی است که سبب میشود این ایراد چندان به چشم نیاید و سریعا سرگرم گیمپلی بازی شوید؛ اما متاسفانه همین که میخواهید بازی را پیش ببرید و منتظر ارائه یک راهنما هستید، صدای راوی پخش میشود و قبل از آن که او بتواند تمام گفتههایش را به زبان بیاورد، بازی سخنانش را قطع میکند؛ این ایراد، اتفاقی است که بارها و بارها در بازی رخ میدهد و گاهی اوقات کاملا صدای او قطع میشود تا ما با یک راوی رو به رو باشیم که حرکات پانتومیم را اجرا میکند! اگر تنها چند بار این مشکل را ببینیم، از آن گذر میکنیم؛ ولی اگر در اکثر قسمتها منتظر این باشید که قسمتی از سخنان راوی قطع شود، بازی عملکرد مناسبی در این زمینه ارائه نداده است.
سخن آخر
بازی Paw Patrol: Mighty Pups Save Adventure Bay با تمام مشکلاتی که از آنها در بخشهای مختلف خود رنج میبرد، عنوان سرگرم کنندهای است که برای کودکان جذابتر ظاهر میشود. این بازی با داستان خود گونهای جدید از آموزش را رقم میزند و از محبوبیت انیمیشن خود در مسیر درستی بهره میبرد. طراحیهای بازی در چنان سطح خوبی قرار دارند که نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان را نیز جذب خود میکنند و همچنین این عنوان با موسیقیهای نسبتا خوبش، تجربهای لذتبخش اما کوتاه را در اختیار بازیبازان قرار میدهد. متاسفانه بازی به هیچ وجه در حد ساختههایی نظیر ساختههای نینتندو ظاهر نمیشود اما آنقدری سرگرمکننده هست که از بهترین بازیهای بازار کودکان شناخته شود. اگر دنبال این هستید که برای کودکان خود عنوانی مناسب را تهیه کنید یا اینکه باری دیگر از دوران کودکی خود لذت ببرید، بازی Paw Patrol: Save Adventure Bay انتخاب مناسبی برای شماست.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات