آنالیز: جایی که هنر به اوج می رسد | چرا بازی های ویدئویی کامل ترین نوع هنر به شمار می آیند؟
هنر محدودیتی ندارد…این چیزی است که باید بپذیریم. یک فیلم سینمایی، یک سریال تلویزیونی، یک انیمه یا یک بازی ویدئویی را می توان شکلی ناب و پیچیده از هنر نامید، و در عین حال، یک دست خط زیبا، یا یک خانه با طراحی چشم نواز نیز در نوع خود هنر به شمار می آید. اما امروز قصد صحبت در مورد آن هنرها را نداریم. مقاله امروز متفاوت است. امروز قصد دارم به این مسأله بپردازم که چرا بازی های ویدئویی را، در بین هنر های هشت گانه، باید کامل ترین و برترین نوع هنر دانست. بله درست خواندید. بازی های ویدئویی را باید هنر هشتم نامید. صنعتی که سالهاست از لحاظ سود رسانی و جذب مخاطب در آمریکا و اکثر کشور های اروپا، از صنعت سینما نیز جلو زده و یکه تاز است. صنعتی که پرفروشترین و سود آور ترین محصول سرگرمی تاریخ را (عنوان GTA V) را در اختیار دارد و با فاصله قابل توجه از رقیبان در حال اوج گرفتن است. صنعتی که اکنون دیگر پیر و جوان و زن و مرد نمی شناسد و برای هر سلیقه ای، در هر رده سنی با هر اخلاقی، محصول و اثری برای تجربه کردن وجود دارد. در قرن ۲۱, دو پدیده به اوج محبوبیت و استقبال رسیدند. اولی ورزش فوتبال که محبوب ترین ورزش تاریخ است و امکان ندارد در خانواده ای طرفدار و علاقه مند نباشد. و دیگری نیز بازی های ویدئویی که به لطف عرضه کنسول های مختلف، پیشرفت تکنولوژی ساخت بازی ها، واقع گرایانه شدن آنها و محبوبیت عناوین آنلاین، به یکی از پرطرفدارترین سرگرمی ها در دنیا تبدیل گشته است.
اما بحث من فراتر از محبوبیت صرف یا فروش فوق العاده است. بحث این است که بازی ها می توانند احساسی را در انسان برانگیزد که منحصربفرد است. بازی ها توانایی این را دارا هستند که همزادپنداری را به بالاترین درجه ممکن برسانند و آدمیزاد هر گاه با پدیده ای یا فردی بیشتر احساس نزدیکی و همزادپنداری کند، بیشتر در آن پدیده فرو رفته و آن را درک می کند. و این دقیقا نقطه عطف بازی های ویدئویی به شمار می آید. جایی که مرز بین یک اثر خیالی، با احساس واقعی در هم شکسته می شود و مخاطب به طور شگفت انگیزی با اثر ارتباط برقرار می کند…
بازی یک سرگرمی صرف؟ البته که نه…
قبل از آنکه وارد بحث اصلی شویم، لازم است ابتدا این مقوله را با هم بررسی کنیم. آیا بازی های ویدئویی فقط به سرگرم گردن مخاطب خلاصه می گردد؟ آیا هدف سازندگان و ناشران فروش حداکثری آثار خود و کسب درآمد است و هدف مخاطبان و خریداران نیز این است که ساعاتی را به خوشی و سرگرمی بگذرانند و زمان سپری شود؟ جواب این سوال به دلایل مختلف منغی است…
اول آنکه بازی های ویدئویی، مانند سینما، موسیقی و تلویزیون، رسانه به شمار می آید. و هر وقت چیزی در چارچوب رسانه قرار بگیرد، قطعا پیامی برای انتقال دادن وجود دارد. حال به طور مستقیم و واضح، یا به شکل غیر مستقیم و زیرپوستی. اگر نگاهی نیز به تم اکثر فرانچایز های مطرح بیاندازیم، پیغامی بزای انتقال و چیزی برای یافتن به چشم می خورد. برای مثال Far Cry غالبا پیرامون عدالت و آزادی خواهی جریان دارد و افراط گری را به نمایش می گذارد. Call of Duty نیز از همان نسخه اول، تریبونی بوده است برای تبلیغ ارتش آمریکا. دو نسخه شاهکار Red Dead Redemption نیز با مفاهیم عمیقی چون انتقام، خلافکاری و خیانت گره خورده اند و در آخر، این پیام انتقال می یابد که تمامی خلافکاران و تبه کاران، به سرنوشت تلخ و یکسانی دچار می شوند. مهم نیست Arthur Morgan باشید، John Marston یا Dutch Van der linde. تفاوتی در اصل قضیه ایجاد نمی شود.
عناوین زیادی در این رابطه برای مثال زدن وجود دارد. اکثر عناوین ژاپنی و خصوصا JRPG ها با هدف شناساندن فرهنگ ژاپن ساخته و عرضه می شوند و باید گفت به شکل فوق العاده ای نیز در این زمینه موفق بوده اند. ترکیب انیمه های فوق العاده محبوب و خوش ساخت با عناوینی با رنگ و لعاب ژاپنی مانند Sekiro, Nioh و Ghost of Tsushima, نه تنها در شناساندن فرهنگ و تاریخ ژاپن به جهانیان موثر بوده است، بلکه از لحاظ روانی نیز فوق العاده تاثیر مثبت از خود به جای گذاشته است. همانطور که هزاران نفر توریست برای مشاهده لوکیشن فیلمبرداری ارباب حلقه ها به نیوزیلند سفر کردند، کم نیستند افرادی که برای دیدن فرهنگ ژاپنی از نزدیک به این کشور سفر می کنند. این تاثیری است که یک بازی یا انیمه می تواند بر روی مخاطب خود ایجاد کند. تاثیری فوق العاده عمیق و ناگسستنی که در ناخودآگاه ذهن انسان برای همیشه ماندگار می شود.
از مفهوم رسانه فاصله میگیریم. اگر لزوما پیامی نیز برای انتقال دادن نباشد، گاهی پای احساس در میان است. جایی که هدف انتقال یک حس فوق العاده خاص و بی نظیر است. عشق، فداکاری، خیانت، انتقام یا هر چیز دیگری. از این بابت بازی های ویدئویی و انیمه به یکدیگر نزدیک هستند چرا که اگر اهل انیمه باشید، به خوبی میدانید که گاهی اوقات برخی از ساده ترین آثار می توانند تاثیر بی نظیری بر روی انسان بگذارند. مانند انیمه شاهکار Spirited away و یا انیمه علمی تخیلی فوق العاده Steins:Gate. جایی که احساس به اوج خود می رسد.
در دنیای بازی های ویدئویی نیز هر فردی این حالت را تجربه کرده است حال با بازیهای متفاوت. هنوز پایان فوق العاده غم انگیز Walking Dead Season 1 را به خاطر دارم که یکی از غم انگیز ترین لحظات در تاریخ بازی های ویدئویی به شمار می آید. لحظه ای Ezio سلاح Hidden Blade خود را از دست خارج کرده و دست بر شانه Desmond گذاشت تا رسما بازنشسته شود. لحظه ای که شپرد خیانت کرد و ما مات و مبهوت به صفحه زل زده بودیم. زمانی که آرتور مورگان خسته و بی رمق، خود را بر روی صخره کشید تا در واپسین لحظات زندگی اش طلوع خورشید را ببیند. لحظه ای که در پایان بازی Underrated و فوق العاده Spec Ops: The Line, در یافتیم که واقعیت ۱۸۰ درجه با آنچه مشاهده کردیم تفاوت داشته و حقیقت بر سرمان خراب شد. ده ها مثال فوق العاده احساسی دیگر وجود دارد که ممکن است از شخصی تا شخص دیگر متفاوت باشد. این جاست که باید به افتخار عظمت بازیهای ویدیویی کلاه از سر برداشت. چرا که گویی بازیبازان و کارکترهای بازی یکی می شوند و ما، با آنها می خندیم، با آنها اشک میریزبم و میگریم، خنجر خیانت را پشتمان حس می کنیم و جهان را نجات می دهیم. این هنر بی بدیل بازیهای ویدیویی است. یکی شدن مخاطب و هنر، جایی که هنر به اوج می رسد.
البته بدیهی است این ویژگی همه آثار را در بر نمی گیرد چرا که بسیاری از اوقات، خصوصا عناوین آنلاین، به جهت خوشگذرانی و لذت بردن ساخته و عرضه می شوند. از بتل رویال ها مختلف گرفته تا عناوین فان و بی منطق و عجیب و غریب که حسابی مخاطب را می خندانند و البته این نکته را نیز باید اشاره کرد، خنداندن و سرگرم ساختن نیز یک هنر است.
بازیهای ویدیویی، جایی که مخاطب نمیبیند بلکه تجربه می کند…
دیدن یک فیلم خوش ساخت با داستانی گیرا و شخصیت های باورپذیر، فوق العاده لذت بخش است. چرا که ما شاهد یک هنرنمایی فوق العاده از جانب بازیگران و عوامل هستیم و نتیجه خروجی نیز فوق العاده جذاب است. موسیقی نیز به همین شکل است. موسیقی روح انسان را نوازش می کند و با آن ارتباط برقرار می کند. موسیقی می تواند به اعماق آدمی رسیده و احساسی بی بدیل در انسان ایجاد کند. اما بازیهای ویدئویی جایی هستند که این هنرها با یکدیگر تلفیق شده و هنر نهایی را به وجود می آورند. یک بازی ویدئویی که در آن مخاطب بیننده نیست، بلکه خود ماجراجوی داستان است. دیگر قرار نیست مخاطب فقط ببیند و حدس بزند، بلکه خود بلند شده و با گوشت و پوست و استخوان حس را درک می کند. موسیقی و هنر سینمایی نیز در بازیهای ویدیویی به عنوان عناصر مکمل حضور دارند. یک موسیقی متن شاهکار، ساندترک به یادماندنی و کارگردانی کات سین ها، همان استفاده از هنر موسیقی و سینما در قالب بازی های ویدئویی هستند. شاید عنوان The Last of Us را باید مثال فوق العاده ای در این زمینه دانست. داستانی با روایت قوی، موسیقی شاهکار، کارگردانی فوق العاده سینماتیک ها. تمام چیزی که از موسیقی و فیلم میخواهید یکجا در کنار گیم پلی تعاملی در این عنوان یافت می شود. این وجه برتری گیم بر دیگر شکل های هنر است. بازی های ویدئویی دیگر هنر ها و مهارت ها را به خدمت میگیرد، و اثری شگفت و نو خلق می سازد. اثری که از موسیقی، داستان، فیلم و سینما فراتر می رود و عمیق ترین لایه روح و احساسات آدمی را دستخوش تغییرات می سازد.
بزارید یک مثال بهتر بزنم. سه گانه ارباب حلقه، یکی از برترین سه گانه های تاریخ سینماست که یک ماجراجویی بی نظیر ۹-۱۲ ساعته را روایت می سازد. پر از کشمکش و پستی و بلندی و نبرد های گوناگون و اتفاقات پر شمار. دیدن این سه فیلم پشت سر هم کاملا این احساس را تداعی می کند که مخاطب همراه قهرمانان داستان است و لحظه لحظه اتفاقات را با آنها پشت سر می گذارد. و خب در بزرگی و کیفیت این سه گانه پیتر جکسون شکی نیست. ارباب حلقه هایی که شاید دهه ها باید سپری شود تا فیلمی با کیفیت نزدیک آن تولید و ساخته شود. اما فکر می کنید مخاطب چه مقدار می تواند با اتفاقات و ماجراجویی ها همزاد پنداری کند؟ هر چقدر هم که مخاطب فهمیده و حرفه ای باشد، در نهایت بیننده صرف است. اما همین فرد که این سه گانه را مشاهده کرده را در نظر بگیرید که اکنون مشغول تجربه Skyrim است. جایی که دنیای وسیعی برای ماجراجویی وجود دارد. هزاران مکان برای اکتشاف و صدها دشمن برای نبرد. حال اگر این فرد در داخل بازی با اژدها مبارزه کرده و او را از پای درآورد چه حسی پیدا می کند؟ بله درست است، این حس که خود او ماجراجو و قهرمان قصه است.
عنوان The Witcher 3 را در نظر بگیرید. ماجراجویی های کم نظیر، اکتشاف غارها، باتلاق ها و مناطق دور افتاده، از پا درآوردن قوی ترین و جان سخت ترین دشمنان و تصمیم گیری آینده مردم و امپراطوری ها. اگر در Game of Thrones و Lord of the Rings ما نبرد اژدهاها را مشاهده کردیم، در دنیای بازی ها ویدئویی این خود ما هستیم که آنها را از پای در میاوریم. اگر با مشاهده سریال Walking Dead فراز و نشیب های بقا در دنیای آخرالزمانی را دیدیم، در Days Gone و Dying Light این خود ما هستیم که باید برای بقا تلاش کنیم و زنده بمانیم. در واقع باید گفت بین رسانه ها و هنر های گوناگون، بزرگترین مزیت بازیهای ویدیویی این است که ارتباط با مخاطب را به اوج خود می رساند و همزادپنداری با دنیای بازی به بالاترین حد ممکن می رسد و نقش مخاطب از بیننده، به عمل کننده و ماجراجو تغییر پیدا می کند.
عناوین نقش آفرینی، یا آثاری مانند Heavy Rain و Detroit Become Human که امکان تصمیم گیری های متعدد و تاثیرگذار در آنها وجود دارد، یک پله نسبت به دیگر عناوین ارتباط عمیق تری با مخاطب و بازیباز ایجاد می سازند. چرا که دیگر مخاطب این حس را پیدا نمی کند که در حال تجربه اتفاقات صد در صد ثابت و از پیش تعیین شده است بلکه می داند تاثیرات و تصمیمات او، می تواند به کل سرنوشت شخصیت ها، گروه ها و حتی امپراطوری ها را نیز دگرگون سازد. ژانر های مختلف، بسته به ویژگیهای مخاطب و اخلاقیات او، تجربیات متفاوتی برای ارائه دارند. نکته جالب تر نیز این است که حتی یک بازی یکسان لزوما احساسات و تجربیات یکسانی به مخاطبان منتقل نمی سازد و هر فرد ممکن است برداشت متفاوتی داشته باشد و به شکل خاصی اتفاقات پیش افتاده را تحلیل و تفسیر کند. شاید دلیل نمرات و امتیازات بسیار متفاوت برخی بازیها، همین احساسات متفاوت و ضد و نقیض به وجود آمده در منتقدان است.
فضاسازی، عنصر حیاتی ایجاد ارتباط
فضاسازی به هیچ رسانه و هنری محدود نمی گردد چرا که یک حقیقت و مسأله کاملت کلی و بدون مرز است. اما مانند موارد قبلی، در بازیهای ویدیویی نقش و تاثیر فضاسازی به مراتب بیشتر از دنیای فیلم و سریال است. مطالب قبلی که در مورد همزاد پنداری و انتقال نقش از بیننده به عمل کننده بود را در نظر بگیرید. هر چقدر هم که یک فیلم با سریال تلویزیونی و یا انیمه در فضاسازی و ایجاد حس کلی بسته به تم اثر موفق عمل کند، یک چیز کم دارد، و آن حضور خود مخاطب و بیننده است. اما در دنیای بازی های ویدئویی، این محدودیت دیگر وجود ندارد…
خیابان های Yharnam را به یاد بیاورید. تاریک، مخوف و پر از سیاهی و تباهی. با ساختمان هایی که معماری تیز و خاص آنها بر حس دلهره مخاطب اضافه می کرد. مردمی که با شمشیر و داس و هر چه که فکرش را بکنید، در کوچه پس کوچه های شهر در حال عبور و مرور بودند. چراغ های اندکی که به چشم میخوردند به سان بارقه های امید و نور در دل تاریکی بودند. اگر هنگام شب و در محیط تاریک، به تجربه Bloodborne بپردازید و بدون انجام کار خاصی فقط در خیابان های شهر حرکت کنید و پرسه بزنید، در می یابید که فضاسازی واقعی یعنی چه. جایی که مخاطب با اثر یکی می شود و کوچکترین اتفاقات را با گوشت و خون خود حس می کند. حس ناامنی، دلهره و نفرت آن هم به فوق العاده ترین شکل ممکن. Forbidden Forest را به خاطر بیاورید، جنگلی مرگبار، سیاه و مخوف پر از دشمنان و هیولاهایی که کوچکترین جایی برای آرامش باقی نمی گذارند. هنگامی که مخاطب پا به Forbidden Forest می گذارد، هر لحظه فقط می خواهد از این مکان لعنتی خارج شود و هر چقدر که تصورش عجیب و خنده دار باشد، ممکن است خیابان های مخوف و تاریک Yharnam را به آنجا ترجیح دهد. انتخاب بین بد و بدتر.
بار دیگر نسخه سوم ویچر را به یاد بیاورید. جایی که سوار بر روچ مشغول عبور از دست ها و مزارع کشاورزی هستید و موسیقی متن فوق العاده بازی شما را هر چه بیشتر در عمق بازی فرو می برد. یا زمانی که در Novigrad قدم می زنید و صدای چکش های آهنگر در پس زمینه شنیده می شود و مردم مختلف، در حال رفت و آمد و انجام کار های مختلف هستند. در این لحظات، گویی این ما هستیم که در حال قدم زدن در دنیای ویچر می باشیم و با مردم ارتباط برقرار می سازیم.
مثال های زیادی در این زمینه وجود دارد که اشاره به آنها، ففط بی دلیل بر اندازه مقاله اضافه می کند. عناوین نقش آفرینی با تم خاص، بازی های آخرالزمانی و بسیاری از آثار در سبک ها و ژانر های مختلف، با تکیه بر فضاسازی ملموس بوده است که توانسته عملکرد موفقیت آمیزی داشته باشند و هر چه بیشتر مخاطب را با خود همراه سازند.
هر بازی، یک ماجراجویی، یک زندگی…
حقیقت این است که ما گیمر ها در قالب بازیهای ویدیویی هزاران کار و وظیفه را به انجام رسانده ایم! هیولاهای مختلف را نابود ساخته ایم. در جاده های فوق العاده Forza Horizon به رانندگی پرداخته ایم، در عناوین ورزشی نقش ورزشکاران را بر عهده گرفته ایم. در قامت فرانچایز های جنگی شرکت در جنگ هایی مثل ویتنام و جنگ های آینده را تجربه کرده ایم. به لطف عناوین آخرالزمانی دلهره و کمبود مهمات و تجهیزات را در دنیایی مخوف را حس کرده ایم. در نقش خدایان قرار گرفته ایم و در قامت کریتوس کبیر سرزمین های افسانه ای را زیرپا گذاشته ایم. در نقش خبرنگار و تنها با دوربینی در دست از هیولاها و دشمنان ترسناک در Outlast فرار کرده ایم و هزاران هزار تجربه منحصر بفرد دیگر.این چیزی است که فقط بازیهای ویدیویی می توانند از پس آن بر آمده و این قابلیت شگفت انگیز تجربه دنیاهای مختلف را به مخاطبان ارزانی دارند. یک گیمر و هزاران زنذگی و ماجراجویی…البته این چیزی نیست که همگان بتوانند آن را درک کنند و متوجه شوند چرا که کم نیستند افرادی که بازیها را بی فایده و وقت تلف کن می دانند اما خب چه کسی اهمیت میدهد؟ ما ماجراجویان زندگی خود هستیم. ما گیمر هستیم….
پر بحثترینها
- رسمی: Forza Horizon 5 بهار امسال برای PS5 عرضه خواهد شد
- گزارش: بازی بعدی God of War با محوریت اساطیر مصر در دست ساخت قرار دارد [بهروزرسانی شد]
- کارگردان Ori: پلی استیشن بهزودی استراتژی چندپلتفرمی ایکس باکس را دنبال خواهد کرد
- منبع داخلی: Halo: The Master Chief Collection به PS5 میآید
- شایعه: Halo: Infinite به پلی استیشن خواهد آمد
- سیستم مورد نیاز Marvel’s Spider-Man 2 مشخص شد + تریلر نسخه PC
نظرات
بنظرمن بهترین نوع هنر کتاب هست چونکه همه چیز با ذهن خودت روایت میشه و این واقعا دل نشینه
بازی های سولز و بلادبورن رو هم چون داستان مشخصی ندارن و دستت رو باز میزارن من خیلی دوستشون دارم
حالا من ثابت کنم که چرا کتاب نیست:
اولا بازی های ویدویی صرفا چیزی که میبینید نیستند خیلی از بخش هایی از روایت داستان رو ما تو ذهن خودمون میسازیم و درک میکنیم تو the last of us part II فاصله فلش بک به فلش بک هاش رو برای خودتون حلاجی میکنیم نمیزاریم تا برای خودمون حفره ای تو داستان وجود داشته باشه قسمت هایی که نمایش داده میشن رو با بخش هایی که نمیشن تطبیق میدیم و از اون یه پک منسجم میسازیم این قضیه خصوصاً تو بازی هایی که دست روایت باز تره مث سولزبورن ها واقعا به چشم میاد اما دلیل دوم که من دوست دارم:
تو کتاب هرچقدر هم که پایان باز باشه باز یه کتاب یه متن یه جمله و فقط یک خط داستانی وجود داره که تا انتها میره این خصوصه تو سینما و انیمه هم حتی درسته فقط و فقط بازی ها ن که میتونن روایت رو بنا به خواسته پلیر تغییر بدن تو بیاند تو سولزی که سرنوشت جودی هولمز دست شماست خیلی فرق داره با مثلا کاراکتر اصلی کتاب blindness که در نهایت خودش سالم و زنش مبتلا به بیماری میشه
تو بازی ها ما حق انتخاب داریم تو ویچر حق انتخاب داریم که سرنوشت سیری رو تغییر بدیم تو دیترویت آینده ای که قراره متحول بشه دست ماست تو ولف امانگ آس این ماییم که فرد رو گناهکار بشناسیم یا نه تو لایف ایز استرنج این ماییم که باید انتخاب کنیم بین بهترین دوستمون یا نزدیک ترین عزیزانمون تو رد دد این ماییم که وفاداری رو با اطاعت کورکورانه از هم مختلف بدونیم تو لست او آس این ماییم که کاراکتر هامون رو قهرمان بدونیم یا ضد قهرمان تو هورایزن ما هم درست مثل ایلوی هیچ خبری از دنیای اطراف نداریم وقتی اون یه چیزی کشف میکنه ما کشف میکنیم وقتی اون دنیای زیبای هورایزن رو میبینه ما هم با اون همزات پنداری میکنیم این موضوع گ تو بازی های اپن ورد خیلی واضح تره کدوم کتاب انقدر آزادی عمل میده؟
حتی تو بازی های ویدویی ما تعیین میکنه که قهرمان داستان مون کاساندرا عه یا الکسیوس که قراره باهاش دنیا رو بگردیم….
سلام خوبی؟(درجواب به جوکر-دانته جناب مولتی اسم) اول اینکه اینقدر سنگ متین و دیترویت رو به سینه نزن حالا دو نفر پیدا شدن ضد بازی یچیزی بگن همه که حذب باد نیستن لازم نیست نظر شخصیت رو به چند نفر تحمیل کنی بیخودی
اینو میزارم همه کسایی که اینجان ببینن و بازم بهتون بخندن!تا کی آخه؟ :rotfl: :no: انصافا خیلی خنده ام گرفت نتونستم این استیکر رو نزارم رفقا این اسکرین شات رو داشته باشید شاید باورتون نشه اما ایشون(همون کاربر جوکر که تغییر اسم داده به سی دی پراجکت)(اینش باور نکردنیه)+ دیترویت دارن از بازی تعریف میکنن و جالب اینجاس خود این داره واسه اون بازیو توضیح میده و میگه آره اینجوره و خوبه اینا حالا خودتون ببینید ولی ببینید بعضیا چقدر به قول خودش سست عنصر هستن که تغییر رنگ و و مثل خودت مولتی اسم و اکانت میدن! اینم تیر خلاص من بودش به شما :rotfl: :no: شخصیت حقیقی شمارو خیلی وقته خیلیا شناختن عوضش ماها نه دو رو بودیم نه اسپویلر بودیم نه ترولر ولی خودت و اینایی که اسمشون رو آوردی یکیشون خدای ترول بوده اون یکی اسپویلر بوده و رنگ عوض کردنش عالیه خودت هم که دیگه گل سرسبدشونی کاری نکن دیگه که همه رو بخوام پاشون رو به پست باز کنم بازم داستان بشه اینقدر دیگه حرص دراکمن و مارو نخور دوستان این اسکرین اولی رو داشته باشید :rotfl: :no:
up-00.com/i/00188/asyk9zxtw1fx.jpg
متین تو هم که دیگه اینو میشناسی ولی لازمه ببینی اینارو که این ادم دو رو و ترولی که الان تو واسش آدم خوبه شدی البته شما ۳ تاتون لنگه همید
up-00.com/i/00188/awldd783bj92.jpg
up-00.com/i/00188/qzsvb3qschhb.jpg
ممنون میشم این کامنت رو تایید کنید
فقط میتونم بگم با خاک یکسانشون کردی :yes: واقعا دیگه باید سرتون رو بندازید پائین خدایی
پرچم ماها با شما بالاس عزیز باعث افتخار ما و دراکمنی سالار MAX3D :rose:
مرسی که بهم گفتی ترول و اسپویلر:heart:
بزار راستشو بگم
از لست ۲ تعریف می کردم تا خیر سرم کم نیارن و هیترا سو استفاده کنن
و از طرف دیگه ام به خودم قوت قلب بدم که نه امکان نداره اون همه سال منتظر یک داستان بد بوده باشم
ولی چند وقت پیش یه دوستی بهم گفت با خودت روراست باش
با بقیه هم همینطور
این حرفام که میزنم تو دلم مونده بود نمی تونستم به زبون نیارم
دیتروت هم که منتظر بازی بود اونهمه
نکنه اونم ترول و هیتره؟
بیخیال من که هموفوبم و ترول
برم کالافمو پلی بدم :-/
* هیترا سو استفاده نکنن
متین جان با این بحث کردن با اشتباه است خودشان هم می گه که از لست خوشم نیومد چرت می گی معلوم که چند کودک زیر سن اومد توی سایت به سلیقه دیگران بی احترامی می کنند بعد خوش حال هم هستند خودشان را نیل درکمن سالار هم می داندن راحت باش داشی جان ( دادش ) تو جایگاه ویژه در سایت داری
اصلنم مشخص نیست دست به وی پی انه حاجیمون 😀
عزیز متین شما که ترولر بودی یادت که نرفته؟ترولر و علی پاور ورژن جدید سونی فن ها شده بودی و چند نفر هم بهت گفتن تو هر پست بالای ۱۰ تا کامنت میگذاشتی موقعی که همین MAX3D و من یا مسیح میومدیم میگفتیم این همه ترول نکنید بزار فنای ایکس هرچی میخوان بگن در ضمن داری از کی حرف میزنی؟ پیمان؟خودت خنده ت نمیگیره این همه کاربر تو سایت از همین مکس گرفته تا امید و اوژان و خیلیای دیگه شما چرا حذب بادی و سمت اینا نیستی عوضش نقطه ضعف نشون دادی و گذاشتی ارادت رو از بین ببرن اونم کیا دو نفر که حتی اراده ندارن خودشون بازی رو قضاوت کنن و از نظر ۲تا استریمر بازیو قضاوت کردن چه انتظاری داری کسی که هرزو یک رنگه اما تو دوستات و کسایی که فن واقعی لست هستن که هیچ فن واقعی سونی هستن و باهات دو رو و هیتر و ترول نیستن رو ول میکنی میری راه میدی به غریبه ها که الان کاربر سایت همسایه دراگون ۳۱۳ بیاد چرت و پرت کامنت کنه اینجا و چون شما ضد بازی گفتید سوءاستفاده کنه چون خودش از قبل گفته بود از دراکمن بدش میاد از اون جوکر و یا همون دانته نگم بهتره متین بهتر میبود میومدی نظرت رو و انفقادت رو به داستان میکردی کنار همین دوستان واقعی که مدتی باهاشون همراه بودی مطمئن باش اونا قبول میکردن اما نه اینکه بیای راه بدی به دشمنا و راه بدی به هیترا و کسایی که منطق سرشون نمیشه و بیای تو هم بازیو مسخره کنی یا به دراکمن بگی مریض یا به ابی توهین کنی این در شخصیت یک فرد نیست
خوبه باز یک نفر بدون توهین حرفشو زد
بازیو مسخره نکردم
نمی کنم
و نخواهم کرد
از کنار این که از داستان بازی خوشم نمیادم می تونم بگذرم
ولی وقتی دراکمن میاد می گه کسایی که داستان بازیو دوست ندارن هموفوبن عصبی میشم
کسی که همچین حرفی بزنه بنظر شما مریض نیست چیه؟
اقا من اومدم به رفقام دارم انتقادامو میکنم
مگه جز اینه؟
ولی اقا کاربر نیل دراکمن میاد میگه شمایی که از داستان بازی خوشتون نمیاد فاقد شعورین و بهتره برین فورتنایت و کالاف بازی کنین
شما جای من باشین عصبی نمیشین؟
من به دراگون ۳۱۳ راه دادم چرت بگه؟
ناموسا؟
فانوسا؟
هروقت چرت میگفت تو هر سایتی اولین کسی که جوابشو میداد من بودم
عزیز انتقاد خوبه قبول دارم اما دراکمن بین اون همه جوی که بهش حاکم شده مخصوصا هیترها از این راه عصبانیت خودشو بروز داد وگرنه مطمئن باش شخصی مثل دراکمن خودشم قبول داره که طرفداراش هستن که این بازی الانم هستش و خواهد بود یروزی دراکمن میاد روی استیج و از همه بابت حمایت بازی تشکر میکنه اما وقتی چندین سال زحمت بکشی وقتی برای یک سکانس بازی(موزه) دو سال وقت بزاری اون وقت چندتا هیتر و احساسی بازی و زحمت چندسالت رو بکوبن و نیان منطقی و حرفه ای نقد کنن بهت فشار میاد و من واقعا حال دراکمن رو درک کردم وقتی استریمری میاد چند ساعت بازیو پلی میده و میگه بازی آشغاله و نمیاد خوبی های بازی رو از بدی هاش گلچین کنه این میشه در آخر بگم ما فن لست هستیم و فن سونی یک خانواده اجازه نمیده که بینشون بهم بخوره تا الانم من دیدم تو پست هایی هم شما یا مکس یا never gone از هم حمایت کردین و هم صحبت بودین ولی اجازه ندید این وسط دوتا آدم فتنه بپرن از ناکجا آباد کسایی که پر از دو رویی و عقده و ترول و پیشینه خوبی هم ندارن الانم مکس جان هم یخورده عصبی بود برای همین اینارو گفت که حق داشت متین که طرف اونا رفتی و به دراکمن و ابی توهین کردی دیدی خیلیا هم باهات مخالفت کردن بابت این حرفات مثلا کلی دارن از باهم صحبتی لذت میبرن تو میپری وسط میگی ابی چیه زنیکه آرنولد اینجوری به طرفدارا بر میخوره و جور دیگه راجبت فکر میکنن تو فکر کن من بیام بگم اه کریتوس خیلی مسخرس و ازش ایراد بگیرم تو هم ناراحت میشی این انتقاد نیست این تمسخر هستش اینم میزارم رو حساب اینکه اون دوستان شمارو هوایی کردن و جو دادن وگرنه خود مکس جان از کاربران قدیمی و رده بالای سایته مرسی ببخشید یکم طولانی شد کاشکی نظر شخصیمون رو یاد بگیریم محترمانه بگیم نه با کوبیدن و تمسخر و توهین و تهمت به طرفدارا و نفرین یا ترول سازندگان بازی به امید اون روز
من از اول دارم داد میزنم طرفدار بازی باشین نه کنسول .الان طرفدارهای کنسولا بازی رو پلی نداده از بازی بت میسازن .اصلا به ما ربط نداره کنسول چقدر سود میکنه یا ضرر اصلا به ما چه بازی برا همه پلتفورمها میاد یا نمیاد چه چیزی از ما کم میشه ما بازی میکنیم یا خوشمون میاد یا نمیاد.من به شخصه تو این چند سال از ۹۰ درصد بازیهای اکران شده متنفرم و چیزی بجز تکرار داخل بازی ندیدم .الان همه با خودتون روراست باشین بازی بد رو بگین بده بازی خوبم بگین بده که سازندها پررو نشن و بهتر بسازن :rotfl:
درضمن از بازی اسپایدرمن واقعا متنفرم لعنت به بازی جلفی که ساختین.حیف اون سه گانه اسپایدرمن نبود اون کجاش جلف بود همه میدونن فیلمهای جدید اسپایدرمن خوب نیستن حداقل شخصیت اونو کپی میکردی
دو نفر دوستان زیاد هست که از داستان بازی لست ۲ راضی نیستند ولی اگر شما اتحادیه ابی بزارید
لطفا زودتر تایید کنید از بعد از ظهر می زارم شب تایید می شه لطفا 😥
توی کتاب این ذهن ماست که تصویرسازی میکنه.حق انتخاب داریم ولی توی داستان ن.گیم هم برعکسه و توی بعضی از بازی ها حق انتخاب توی داستان داریم ولی ذهن ما هیچ تصویری نمیسازه
سلام دوست عزیز
در مورد سولز و بلادبورن و کلا بازیای میازاکی باید بگم این طور نیست که داستان نداشته باشن، داستان دارن فقط فرقشون اینه نوع روایت داستان از طریق کات سین و روایت مستقیم نیست و اکثرا از صحبت NPC ها و توضیحات آیتم ها اطلاعات داستانی گفته میشه.
بله درسته سری سولز و بلابورن اتفاقا داستان پرباری هم دارن ولی سبک میازاکی جوریه که مثلا ۵۰ درصد تو خود بازی هست ۵۰ درصد دیگه رو باید خود ادم تصور کنه و تکه ها رو بهم وصل کنه
مثلا توی بلادبورن بازی میگه که گرمن و ماریا و بقیه هانتر ها به فیشینگ هلمت(اخرین مکان دی ال سی ) حمله کردن و خیلی هاشون رو کشتن و ایتم بند ناف رو برداشتن
حالا دومین اشاره ای که به این موضوع میشه ما میفهمیم که هانتر ها با استفاده از همون بند ناف از ورکشاپ کهن فرار کردن و همون مکان رو توی رویا ساختن (هانتر دریم )
حالا بین این دوتا بخش داستان کلی قسمت تعریف نشده وجود داره که سازنده ها گذاشتن تا خودمون تصورشون کنیم مثلا چرا بعد از اون اتفاق لیدی ماریان خودکشی کرده و یا چرا orphan of kos به کابوس گرمن میاد و رنجش میده و چه به سر بقیه اون هانتر ها اومد یا اصلا ارتباط بین لیدی ماریان و گرمن چیه که گرمن ماریان رو به صورت عروسکی ساخته و تو هانتر دریم گذاشته
خلاصه که اینو بگم که بازی های سولزبورن داستان های بسیار زیبایی دارن که باید مخاطب خودش داستان رو شکل بده و منسجم کنه
دوست من خیلی از چیز هایی که گفتید واقعا معلومه و آشکار
اگه دوست داشتید این نوشته رو بخونید تا شاید به جواب این سوال هاتون برسید
اولا همه راجب چلیس دانجن ها و گریت وان ها و هیلینگ چرچ میدونن پس همون فقط راجب سوال های شما میگم
در منطقه فیشینگ هملت گریت وان کاس یا بعضی ها میگن کاسم (به قول میکلاش 😀 ) پیدا میشه که باردار هستش و گریت وان ها در این حالت از خودشون نمیتونن دفاع کنن
از طرف دانشگاه برگینورث (همون دانشگاه معروف تو فوربیدون وودز ) افرادی به همراه دو هانتر گرمن و لیدی ماریا فرستاده میشن برا تحقیقات
ولی خوب ماجرا از این پیچیده تر بودن و نه تنها اونا برای تحقیقات نیومده بودن بلکه رو کاس و مردم اون منطقه هم آزمایش هایی انجام دادن و باعث یه فاجعه تمام عیار شدن
کاس از این آزمایش ها جون سالم به در نبرد و در واقع اروفن او کاس هیچوقت در واقعیت به دنیا نیومده ، بلکه تو یک نایتمر یا همون کابوس متولد شده (که در واقع وقایع دی ال سی هم همین کابوس اروفن هستش ، تو نایتمر ها مکان ها همون مکان های دنیای واقعی ان ولی حالت اون ها و اتفاقاتی که توشون نیفته واقعی نیست مثلاً اون ساختمون ها در حقیقت خراب نشدن و یا افرادی مانند لیدی ماریا ، لارنس و حتی خود ارفن زنده نیستن)
در مورد علت خود کشی لیدی ماریا ، خب این واقعا معلومه ماریا که یکم احساساتی بوده از کاری که با کاس و مردم بی گناه اون منطقه کردن عذاب وجدان میگیره ، سلاحش رو تو چاهی نزدیک cathedral ward میندازه و گردنشو هم میزنه ، و در نهایت هم جسدش تو کلاک تاور دفن میشه
شما تو ریسرچ هال هم مبینید که افرادی که رو اون ها آزمایش شده مدام لیدی ماریا رو صدا میکنند و ازش درخواست کمک دارن ، همین ها خیلی راحت رو ماریا تاثیر گزاشته
و اینکه ماریا شاگرد گرمن بوده و رابطه عمیق بین اون ها ( که شخصا فکر میکنم از نوع پدر و دختری بوده ) رو میشه از همون دال فهمید ، در واقع بعد از مرگ ماریا گرمن به شدت ناراحت شد و البته یجورایی عذاب وجدان هم گرفت که خودش اون رو وارد این ماجرا ها کرده بود
اون یه عروسک بر اساس چهره و کلا شمایل ماریا میسازه و تو ورکشاپش قرار میده
و البته گرمن یه بند ناف هم به دست آورده بود و بعد از مرگ ماریا کلا هیچ حسی نداشت و با خودش فکر میکرد با ارتباط برقرار کردن با یک گریت وان شاید از این حالت در بیاد
و خب اتفاق خوبی رخ نمیده … گریت وانی که گرمن باهاش ارتباط برقرار میکنه کسی جز مون پرنسس نیستش ، که در واقع شوهر کاس و پدر اروفن هستش
اون البته یه کینه هم از گرمن داشته و ابتدا اون رو فلج میکنه (در واقع گرمن تو دنیای واقعی دیگه فلج شده و تو نایتمر و دریم ها همونطور که گفتم وقایع واقعی نیستن، مثلا عروسک زنده نیست یا گرمن نمیتونه راه بره)
و خب هانترز دریم ( که بر اساس ورکشاپ گرمن هست ) رو تشکیل میده و گرمن رو ناظر رویا قرار میده
هدف مون پرنسس در واقع اینه که فرزندان گریت وان های دیگر و خود اون ها رو از بین ببره تا هم بهشون طعم از دست دادن بچه رو بچشونه و هم در نهایت تنها گریت وان باقی مونده بشه
در واقع مون پرنسس از این ناراحته که چرا هیچکس به کمک زن و بچش نرفت ( خودش هم احتمالا یا بی خبر بود یا درگیر که به هر حال نتونست دخالت کنه)
و اینکه مون پرنسس خودش سراغ بقیه گریت وان ها نمیره چون گریت وان ها هم مثل خدایان یونان نمیتونن بر علیه هم اقدام کنند و همدیکه رو بکشند (اریس از کریتوس استفاده کرد مون پرنسس هم از هانتر ها)
به همین خاطر مثلا هدف ما تو بازی کشتن فرزند اودن و ملکه یارنام بوده(بعضی دوستان اشتباه میکنن که اون بچه خود مرگو بوده ، خیر مرگو همونطور که از اسمش معلومه فقط یه پرستاره ، بعضی از گریت وان ها درک جسم فیزیکیشون برای مردم غیر ممکنه به همین خاطر به صورت صدا شنیده میشن فقط مثل خود اودن و بچش
ملکه یارنام هم در واقع به میل خودش نبوده و با اجبار مردم تو مراسم باردار شدن شرکت کرد و در نهایت بعد به دنیا آوردن بچه مردش، به همین خاطر از بچش دلخوشی نداره و بعد کشتن فرزندش اگه برید سراغش بهتون تعظیم میکنه
گرمن هم که بعد انجام کارتون شما رو میخواد بکشه تا از رویا آزاد بشید و مثل خودش تا ابد برده مون پرنسس نباشید
این بخشی از لور بازی و برداشت شخصی من بود امیدوارم مفید باشه :heart: :rose:
اول باید بگم که اگه چیزی رو نقض میکنم و دلیلی براش نمیارم به این دلیله که از حوصله خارجه پس پوزش میطلبم
جاهایی که هنوز سرش بحث میکنن و اثبات نشده رو بهشون اشاره میکنم
“و البته گرمن یه بند ناف هم به دست آورده بود و بعد از مرگ ماریا کلا هیچ حسی نداشت و با خودش فکر میکرد با ارتباط برقرار کردن با یک گریت وان شاید از این حالت در بیاد”
این نه تنها backed نیست بلکه به احتمال بالا غلط هم هست
“کسی جز مون پرنسس نیستش ،که در واقع شوهر کاس و پدر اروفن هستش”
تقریبا هیچ مدرکی برای پیشتیبانی از این تئوری تو بازی وجود نداره
“اون البته یه کینه هم از گرمن داشته و ابتدا اون رو فلج میکنه”
صد در صد غلطه چون great one ها برای مجازات انسان ها اصلا احتیاجی به فلج کردنشون ندارن و میتونن بلاهای ده هزار برابر سرشون بیارن مثل nightmareها که میبینین و در ضمن great oneها در نبرد مستقیم خیلی فاصله زیادی با انسان ها و beastها ندارن(بحث orphan جداست!) همون طور که میبینید هانترهای افسانه ای مثل گرمن و ماریا و لوودویگ از پس great oneها و kinها برمیان
بزرگی و عظمت great oneها بیشتر به دلیل دانش و درک بالاشون و تا حدودی فناپذیز بودنشونه(این توضیح لازم داره.منظور از فناپذیریشون این نیست که نمیتونن از بعد فیزیکی و از بعدی که با انسان ها درش مشترکن حذف بشن) و قدرتشون در تغییر و تاثیر روی بعد انسان ها(یا واقعیت) و ساخت و ادامه حیات در ابعاد و فرم های دیگره که انسان ازشون اگاهی نداره و همواره به دنبال درک حقیقت های نهان همین موضوعه و میخواد وجودش رو از همین بعد رهایی ببخشه و به اصطلاح به other planes of existence وارد و محیط بشه
“هدف مون پرنسس در واقع اینه که فرزندان گریت وان های دیگر و خود اون ها رو از بین ببره تا هم بهشون طعم از دست دادن بچه رو بچشونه و هم در نهایت تنها گریت وان باقی مونده بشه”
تئوری محبوب و پرطرفداریه و مردک هم برای پشتیبانی از درستیش هست ولی به هیچ وجه صد در صدی یا حداقل اون چیزی که souls community به عنوان safe to assume قبولش میپذیرنش نیست
“در واقع مون پرنسس از این ناراحته که چرا هیچکس به کمک زن و بچش نرفت ( خودش هم احتمالا یا بی خبر بود یا درگیر که به هر حال نتونست دخالت کنه)”
ما حتی نمیدونیم هدف moon presence چیه حالا چه برسه به انگیزش!
“و اینکه مون پرنسس خودش سراغ بقیه گریت وان ها نمیره چون گریت وان ها هم مثل خدایان یونان نمیتونن بر علیه هم اقدام کنند و همدیکه رو بکشند (اریس از کریتوس استفاده کرد مون پرنسس هم از هانتر ها)”
این هم کاملا تئوریست و اینکه خود moon presence چرا مستقیم وارد عمل نمیشه هنوز فاصله زیادی تا حل شدن داره
“به همین خاطر مثلا هدف ما تو بازی کشتن فرزند اودن و ملکه یارنام بوده(بعضی دوستان اشتباه میکنن که اون بچه خود مرگو بوده ، خیر مرگو همونطور که از اسمش معلومه فقط یه پرستاره ، بعضی از گریت وان ها درک جسم فیزیکیشون برای مردم غیر ممکنه به همین خاطر به صورت صدا شنیده میشن فقط مثل خود اودن و بچش
ملکه یارنام هم در واقع به میل خودش نبوده و با اجبار مردم تو مراسم باردار شدن شرکت کرد و در نهایت بعد به دنیا آوردن بچه مردش، به همین خاطر از بچش دلخوشی نداره و بعد کشتن فرزندش اگه برید سراغش بهتون تعظیم میکنه”
شما اسم باس رو ببین عزیز:mergo’s wet nurse
یعنی پرستار mergo که با توجه به اصطلاح wet nurseمیشه فهمید گه مرگو بچه ایه که پرستار ازش پرستاری میکنه و به احتمال بالا بچه queen yharnam و oedenه
اینکه queen yharnam از مرگو دل خوشی نداره به احتمال زیاد درست نیست و دلیل تشکر و ادای احترامش به هانتر هم یحتمل ازاد کردن مرگو از بند wet nurseه که میبینیم بعدش گریه و زاری مرگو تموم میشه
بله درست می فرمایید منم گفتم خیلی از این ها نظر خودم هستن و به عنوان فکت مطرح نکردم
تشکر از شما :heart: :rose:
دوست عزیز یه سری از چیزهایی که گفتید کاملا غلط بود
اولیش moon presence پدر ارفن نیست پدر ارفن kos هست اونی هم که تو فیشینگ هلمت مرده زن kos بوده نه خودش
دوم گرمن فلج نیست فقط پای چپ نداره
بخاطر اینکه تو توضیحات میگه که مردم اعتقاد داشتن اگه پای چپشونو قطع کنن دیگه به هیولا تبدیل نمیشن برای همین گرمن خودش اینکار رو کرده
سوم مرگو همون بچه هست نه پرستارش اسم باس اخر پرستار گهواره مرگو هست به فارسی
و یه چیز هم خودم اضافه کنم که سه تا مکان کابوسی بازی در واقع یجا هستن و کنار هم قرار دارن یعنی مکان dlc بازی هم از ذهن مرگو بیرون اومده
ببخشید یه سوال که خیلی وقته ذهمو تو بازی درگیرش کرده اینه که نقش amygdala ها تو بازی چیه؟؟؟چون فقط با بالابردن دید درون میشه دیدشون و به صورت عادی نمیشه دیدشون تو بازی
واسم جالب بود که ملکه یارنام چرا خوشحال میشه بعد از کشتن مرگو
بعضی از سوالامو جواب دادی تو متنت
ممنون زیبا بود
من…به اینکه یک گیمرم و عاشق بازی ام افتخار میکنم.سلامتی هم گیمرا :yes: :heart:
بلادبورن و دارک سولز داستان کاملا مشخص و به شدت دقیقی دارن دوست عزیز، حساب شده تر و دقیق تر و عمیق تر از هر بازی دیگه ای
اینارو باید به پدر مادرا گفت واقعا هرچی بهشون میگم این بازیا به حای اینکه ادمو خشن کنه تمرکز رو افزایش میده . اما باز همون حرف اول .
دقیقا، با حرفت موافقم :yes:
اصلا تاثیری روی خشونت نداره و این از نظر علمی هم ثابت شده و مغز کاملا میتونه بازی رو از واقعیت افتراق بده . متاسفانه والدین اطلاعات لازم رو ندارن .
تنها خشن نیست می گه چشم هایت کور می شود دست ات مشکل می گیرد یا بروی راه رفتن تاثیر دارد یا هزار چیز دیگر فقط یک گیمر گیمر دیگر رو درک می کنه واقعا حتا به گفته رسول خردمندی اگر پول دار و صاحب باشی والدین می گه بازی نکن یادش بخیر سری مقالات قیمه چی خنده ی داشت
ا باریکلا چشات کور میشه رو خیلی شنیدم . بعد تهش اگه بعد بازی بشینم پا تلویزیون هیچی نمیگن .
به من اونقدر گفته که دیوانه شدم چند وقتی در اینترنت مطالب می خواند می گفتن از دین خارج می شی یا عقاید سیاسی بد می گیری خدای اون روز ها رو چطوری بازی می کردم
ایران جهنم گیمراست حاجی.خدا خودش نجاتمون بده.سرعت پایین اینترنت.گرونی(الان فک کنم بیشتر گیمرایی که نگران قیمت کنسولای نسل بعد ان ما ایرانیاایم).پدر و مادرا(یه چیز از تلوزیون و افراد بیسواد میشنون میان سر ما خراب میشن 😥 ).همه چیز هم شیطانیه از نظرشون. 😥 😥
حرف دلمو زدی آخه چرا دیدگاه ایرانیا به گیم اینقدر بده ؟
گیم بهترین نوع هنره
این یک نظر شخصی نیست
یک فکته !
ویدئو گیم به تنهایی هنر نیست
بلکه هنرهای مختلفی دست به دست هم میدن تا ویدئو گیم شکل بگیره یعنی جمع هنرهای مختلف
تو کتاب ارنست ادامز بیشتررداخته به این موضوع
یکی از تاثیرگذارترین بازی تاریخ: Dark Souls 1 / ستایشی حیاتی در وصف اثری مهم برای صنعت بازیهای ویدیویی را میخوانید:
اولین چیزی که بعد از به پایان رساندن دارک سولز ۱ در ذهن من شکل گرفت واقعیتهای اصلی و هدف اصلی این دنیا بود، آن ایده نیهیلیستی که در ذهن هر انسانی شکل میگیرد. تاریکی،بیهودگی،افسردگی،حس تنهایی و ناامیدی ممتد همگی احساساتی هستند که دائماََ به بازیکن منتقل میشود اما این کار به شاعرانه ترین شکل ممکن رخ میدهد، هدف بازی وادار کردن شما به فکر در مورد اتفاقاتی است که رخ میدهد. موسیقیها،طرحهای هنری،آبجکتها و NPCهایی که مشاهده میکنید همگی بلا استثناء با ادبیات سنگین و حسی شاعرانه دست به دست هم میدهند تا شما را در دنیای بازی غرق کنند. محال است شخصی که خود را عاشق هنر بداند از بازی لذت نبرد.
اولین هدف بازی برانگیختن حس کنجکاوی بازیکن است، به او هدفی داده میشود که با هدف اصلی کاملا متفاوت است و بازیکن نمیداند برای چه در این دنیای عجیب قدم میزند و هدف نهایی او چیست. ایده “ندانستن” و سوالات متعددی که از خود در مورد جهان آن میپرسید دقیقا نقطه قوت بازی است که باعث میشود با شوق و ذوق بیشتری جهان آن را کشف کنید اصلا حس ندانستن همان چیزی است که باعث میشود کتاب بخوانیم،بازی کنیم، فیلم ببینیم یا به ماجراجویی برویم. پایه های داستانی در حد یک کات سین ۳ دقیقه ای به بازیکن داده میشود اما اتفاقاتی که رخ داده است،رخ میدهد و آینده جهان کنونی همگی حاصل نتایجی است که بازیکن به آنها دست پیدا میکند. از آنجایی که تخیلات انسان نهایتی ندارد چنین ویژگیای و باز بودن داستان باعث میشود بازیکن در ذهن خود محدودیتی در نظر نگیرد و با داستانهای مختلف و تئوری ها سرگرم شود. این قدرت اصلی بخش روایتی دارک سولز است. تک تک آیتمهای بازی از سلاحها گرفته تا کلیدهایی که با آن درها را باز میکنید، داستان خود را دارند، در بخش توضیحات آیتم به صورت محدود در مورد پیشینهها آنها نوشته شده است اما خواندن بقیه ماجرا از زبان بازیکنان و تئوریهای آنها بخش جذاب ماجرا است، تجربه بازی سرگرمی اصلی و خواندن تئوری ها سرگرمی فرعی به حساب میآید. برخی اوقات داستان هایی که واضح نیستند باعث میشوند در نهایت داستانی سردرگم و بی منطق داشته باشیم اما ماجراجویی دارک سولز آن قدر جذاب و خیره کننده است باعث میشود بازیکن هر گونه که شده اطلاعات بیشتری کسب کند و بیشتر بداند. اگر روایت پراکنده دارک سولز را جذاب ترین روایت در نظر نگیریم مطمئناََ جزو جذابترینها به شمار میآید، lore و روایت بازی تا حدی جذاب است که کانال Vaatividya در یوتیوب با هدف پوشش تئوریها و Lore بازی توسط یکی از طرفداران شکل گرفته و ۱٫۴۸ میلیون مشترک آن را دنبال میکنند. دارک سولز به شدت عمیق است، اگر بخواهیم از دید موسیقی به آن نگاه کنیم به عنوان مثال بازی شامل موسیقی ambient میشود که حس محیطی که در آن قرار دارید را به خوبی به شما القا میکند. در بازی به غیر از باس فایتها، ۴ منطقه اساسی وجود دارد که در هر کدام از آنها موسیقی خاصی نواخته میشود که کاملا با حال و هوای محیط متناسبند. این محیط ها شامل Firelink Shrine,Daughters of Chaos,gwynevere و Ash Lake میشود که همگی حیاتی و مهم هستند. موسیقی مخصوص هر لوکیشین حس مخصوص خود را القا میکند، غم و اندوه در Daughters of chaos، امید و ایمان در اتاق gwynevere، عظمت و شکوه در Ash Lake و گرمی و خوش آمد گویی در FireLINK SHRINE. در بقیه مکانها به جز ۴ لوکیشن ذکر شده و باس فایتها تنها چیزی که میشنوید صدای زره و پاهای شخصیت اصلی یا دشمنان است که باعث میشود موسیقیها بیشتر خودنمایی کنند.
یکی دیگر از نقاط قوت و شگفت انگیز دارک سولز ۱ این است که به بهترین شکل ممکن همه چیز به یکدیگر متصل است و این فقط محدود به نقشه و هاب بازی نیست بلکه تک تک آیتمها،NPCها،باسها و دشمنان به بهترین شکل با یکدیگر ارتباط دارند. به عنوان مسائل المان قدیمی مردن و ریسپاون شدن در گیمپلی بازیها را در نظر بگیرید. تقریبا در تمامی بازیهای مختلف مفهوم زنده شدن(Respawn) هیچ توضیحی ندارد اما در دارک سولز مردن و زنده شدن فقط مکانیکی از گیمپلی نیست بلکه بخشی از داستان را نیز در بر میگیرد. در بازی شما یک Undead هستید که نفرین Dark Sign بر شما و تقریبا تمامی شخصیتهای دیگر بازی اعمال شده است و شما در حقیقت نمیتوانید بمیرید اما هر مرگ شما را به سمت Hollow شدن میبرد، شما به آتش اولیه متصل شدهاید و تا زمانی که بانفایرها وجود داشته باشند شما نیز زنده خواهید شد. تقریبا هیچ بازیای وجود ندارد که برای زنده شدن و مرگ چنین توضیح ریشهداری در Lore داشته باشد. آیا از خود سوال کردهاید چرا Estus شما را مداوا میکند و HP شخصیت اصلی بعد از مصرف آن پر میشود؟ احتمالا در تمامی بازیها دیدهاید که مواردی وجود دارد که HP شخصیت اصلی را پس از دریافت ضربه از دشمن پر میکند، در بازیهای مختلف مواردی مثل Medkits،Green Herb و غذا وجود دارد که شخصیت اصلی را مداوا میکند اما برای هیچکدام توضیحی وجود ندارد که چگونه باعث میشود شما جان سالم به در ببرید چون واقعا اهمیتی ندارد! اما در Dark Souls این موضوع اهمیت دارد. Estus آتشی است که در بطری ریخته شده برای همین هم در bonfire پر میشود.
دارک سولز در مورد اختلاف میان زندگی و مرگ/ آتش و تاریکی است و Bonfireها امیدهای زندگی هستند. میراکلها(Miracles) از سوی گویین و شوالیههای وفادارش به وجود آمدهاند، پایرومنسی(Pyromancy) توسط Wich of Izalith و دخترانش خلق شده و جادو(Sorcery) توسط seath the scaleless شکل گرفته است. تمامی این ابزارهای گیمپلی فراتر از استفادهشان برای گیمپلی به وجود آمدهاند و به آنها معنا داده شده است. شما میتوانید تک تک ابزارها و آیتمهای مختلف را بررسی کنید و حفرههای روایتی را پر کنید تا به عظمت بازی پی ببرید و به همین خاطر است که عقیده دارم Dark Souls اثری عمیق و شاعرانه میباشد.
دارک سولز اثری فانتزی و تاریک است اما این موضوع به طرز شگفت آوری باعث نشده است که اتفاقات واقعی فراموش شود. بازی از ریشه به صورت استعاری به حوادث واقعی که در تاریخ رخ داده است میپردازد. در ابتدا و کات سین اولیه بازی دیده میشود که چگونه انسان به خدایانی شکست ناپذیر تبدیل میشود، چگونه جهان را در دست گرفتند و رژیم قبلی را نابود کردند و فرمانروایی خود را شکل دادند. وقتی برای اولین بار آتش به وجود آمد، وجود خویش را فرا گرفتیم، به سمت کشف کردن و ساختن و پیشرفت رفتیم. اگر به تاریخ نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که به وجود آمدن آتش انقلابیترین اتفاقی که بود که در تاریخ بشریت رخ داد و زمانی که آتش را به وجود آوردیم جهان اطراف ما شروع کرد به تغییر کردن. به همین دلیل است که میگویم Dark Souls به شدت الهام گرفته از زندگی و جهان واقعی میباشد و به خوبی توانسته این جهان را در روح خود جای دهد. در بازی دوره آتش و دوره تاریکی وجود دارد(Age of fire & Age of darkness) که میتوان آنها را تشبیهی از پیامدهای عروج و فرود تمدن دانست. بگذارید بهتر بگویم، هر چیزی آغاز و پایان و اوج و فرودی دارد، هیچ حکومت و دورهای از تاریخ نبوده است که همیشه در اوج یا همیشه در قعر باشد بلکه انگار در LOOP یا حلقهای زمانی تکراری قرار گرفتهایم که ما را از اوج به قعر یا از قعر به اوج میبرد و هیچکدام ثابت نیست و موضوع اصلی که پس از به پایان رساندن دارک سولز متوجه آن خواهید شد نیز این است که Age of Darkness یا Age of Fire هیچگاه ماندنی نیستند، قلعهها خراب خواهند شد دورهای از تاریکی فرا میرسد و دوره تاریکی نیز باقی نیست بلکه دوره روشنایی و آتش بر خواهد گشت.
عامل دیگری که بازی از بازیکن انتظار دارد استقامت و پشتکار است. در طول بازی با دشمنانی رو به رو میشوید که قدرتمندتر از شما هستند، اگر تک به تک باشد سریعتر یا از نظر اندازه بزرگتر هستند و دشمنان ضعیفتر از نظر تعداد برتر خواهند بود. المان Hollow شدن که باز هم به غیر از تاثیرش در گیمپلی از نظر lore و داستانی نیز معنا دارد رابطه تنگاتنگی با موضوع استقامت دارد، NPCهایی که در بازی Hollow میشوند و به عبارتی عقلانیت خود را از دست میدهند، آنهایی هستند که دست از هدف خود کشیدهاند و دیگر به دنبال آن نیستند، مگر غیر از آن است که بی هدف ارزش خود را از دست میدهیم، همانطور که گفتم دارک سولز از زندگی واقعی الهام میگیرد و Hollow شدن همان ناامیدی و تسلیم شدن و در اصل غمگین و اندوهگین شدن است و دارک سولز به ما یاد میدهد که اگر در مقابل مشکلات و چالشهای زندگی سر خم کنیم ناامیدی و غم انتظار ما را میکشد، اگر با زندگی خود کار نکنید و اگر چالشی وجود نباشد در زندگی واقعی Hollow خواهید شد.
گیمپلی دارک سولز به جای تمرکز بر روی زرق و برق / جذابیت ظاهری، عمق دارد و به روح آن معنا میدهد. سلاحهای مختلف و زرههای زیادی وجود دارد که همگی به خوبی طراحی شدهاند، برای هر کدام از سلاحها در دست شخصیت اصلی جا به جایی خاصی در نظر گرفته شده است، همه چیز برتری،ضعف و نیاز مخصوص خود را دارد همچنین انتخاب statها و level up شدن نیز نیاز به تفکر بازیکن دارد که چه روشی از پیشبرد در بازی را انتخاب میکند. همانطور که میدانید واحد پولی بازی که با آن خرید میکنید یا level up میشوید، soul است و اگر بعد جمع آوری soul بمیرید تمامی آن از دست میرود و یک بار فرصت جمع آوری مجدد آن را دارید و اگر در راه بازیابی آن مجدداََ بمیرید، دیگر برای همیشه آن soulها را از دست دادهاید، این مکانیک نیز هماند تمامی مکانیکهای دیگر بازی معنادار است و میخواهد موضوعی را به مخاطب یاد دهد. از دست دادن soulها در تلاش دوم نشان میدهد از تجربه اول خود چیزی را یاد نگرفتهاید و این تنبیهی برای مخاطب میباشد. شما در یک دور بازی کردن نمیتوانید تمامی محتویات بازی را تجربه کنید و بازی حداقل تا ۵ یا ۶ دور بازی کردن به شما محتوای تازه ارائه میدهد و چالش نیز حفظ خواهد شد. روان بودن سیستم مبارزه و مکانیکهای تازهای که بای ارائه میکند نقطه اوج گیمپلی است. آپگرید کردن سلاحها و انطباق آن با استایلی که برای پیشروی انتخاب کردهاید از اهمیت زیادی دارد، استراتژی داشتن در مورد حمله و جاخالی دادن یک بخش از ماجرا است و استامینا نیز بخشی دیگر، در بازی هر عملی به غیر از راه رفتن نیاز به استامینا دارد و برای موفقیت باید مدیریت کردن آن را بلد باشید. دارک سولز بازی سخت و چالش برانگیزی است و این را تقریباََ همه میدانند اما این چالش بی منطق و غیر عقلانی نیست، آزمون و خطا چه در بخش مواجهه با دشمنان و چه در بخش پلتفرمر بازی وجود دارد اما این موضوع نیز با تم کلی بازی همخوانی دارد و به عبارتی شما از اشتباهات خود درس میگیرید. تنوع محیطی فقط به شکل بصری نیست بلکه برای ورود به هر منطقه نیاز به آمادگی و تغییر زره وجود دارد. بعد از ویژگی چالش برانگیز بودن اولین چیزی که به ذهن میرسد باس فایتها هستند. ایدهوجود باس فایت ها همیشه داخل بازیهای ویدیویی کلاسیک و مدرن وجود داشته است اما دارک سولز این ایده را تکامل میبخشد و هر کدام از باس ها ویژگیها و الگوی حمله و عظمت منحصر به فردی دارند. هر کدام از باسهای سری سولز ارزشهای مخصوص به خود را دارند حتی اگر در یک مبحث ضعیف عمل کنند، باسهای بازی صرفا جهت چالشی شدن آن طراحی نشده بلکه ارزش گیمپلی،lore، اتمسفر و … را دارند و برخی از باسها تمامی این ویژگیها را باهم شامل میشوند. باسها با پیشرفت شما تکامل پیدا میکنند.
اگرچه سری سولز قابلیت تکرار بالایی دارد اما بهترین Playthrough همان اولی است چرا که همانطور که در ابتدا متذکر شدم بزرگترین ارزشی که بازی ارائه میکند برانگیختن حس ماجراجویی بازیکن میباشد. بان فایرها و فاصلهشان از یکدیگر خود چالشی بزرگ در بازی به وجود میآورد چرا که در اولین باری که بازی را تجربه میکنید از جایگاه آنها خبر ندارید و پیشبرد بازی به یک ریسک تبدیل میشود، بازیکن مدام به خود میگوید پس کی به منطقه امن میرسم و این خود یک هیجان غیر قابل وصف به حساب میآید.
میتوان گفت در بحث طراحی مرحله و اتمسفر مناطق مختلف و حسی که به شما القاء میشود بی نقص است. firelink shrine، اولین منطقهای که به آن وارد میشوید، به ۷ منطقه مختلف راه دارد و هر اتصال آنها به یکدیگر استادانه انجام شده است، ۷ منطقه عظیم که همه آنها پس از بخش اول(تمرینی) در دسترس بازیکن است. این موضوع اهمیت ویژهای دارد، این آزادی مطلق است که در اختیار بازیکن قرار میگیرد، این بازیکن است که انتخاب میکند چگونه بازی را پیش ببرد و از چه لوکیشی آغاز کند. این به نفع شما است که تمامی راه را حفظ شوید، سازندگان بازی تنها یک نقشه بی معنا خلق نکردهاند بلکه از بازیکن میخواهد که به خوبی راهها را حفظ کند و بازیکنانی که وقت صرف این موضوع کنند و هوشمندانه به بازی کردن بپردازند جایزه خود را دریافت خواهند کرد و بیشتر به معنای بازی پی خواهند برد و آن را درک خواهند کرد.
دارک سولز اهمیت زیادی به عظمت دنیایی که به ارمغان میآورد میدهد. دورنماها به خوبی قابل مشاهده هستند و بعد از ورود به این مناطق عظیم صفحه لودینگ دیده نمیشود و این باعث میشود بیشتر در عظمت آن فکر کنید. دارک سولز به خوبی حس عظمت و شکوه دنیا رو به بازیکن القاء میکند به شکلی که کوچکی خود در این دنیا را به خوبی حس میکنید. به عنوان مثال وقتی وارد firelink shrine میشوید، میتوانید سه منطقه ای که بعدها قرار است آنها را کشف کنید را میبینید و حتی از دور میتوان anor londo را هم دید. اینها باعث میشود که dark souls حسی حماسی و یک دنیای زنده و حقیقی را به بازیکن القاء کند، دنیایی که بر خلاف کتاب،سریال یا فیلم میتوانید شخصا آن را تجربه کنید و کنترل را در دست داشته باشید. شاید بتوان جذابترین منطقه را ash lake دانست که از blight town به آن راه دارد. وقتی مشاهده میکنید تمامی این جهان به تنه درختی راه دارد و در ash lake هزاران تنه درخت دیگر وجود دارد اولین چیزی که به آن فکر میکنید این است که هزاران دنیا مانند جهان دارک سولز درون این تنههای درخت وجود دارد و این میتواند مغز شما را درگیر کند. شاید بعضی اوقات فکر کنید که در دارک سولز راه های طولانی و غیر ضروری زیادی وجود دارد اما سخت در اشتباهید به عنوان مثال در ash lake هدف شما رسیدن به ancient dragon است و برای رسیدن به آن مسیری ۲ دقیقهای را باید طی کنید و بازی به شما فرصت میدهد عظمت و شکوه خلق شده را به خوبی درک کنید و در اعجاب فرو بروید.
رابطه سیف و آرتوریاس:
رابطه آرتوریاس و گرگ دست آموزش سیف به یکی از نمادهای دارک سولز تبدیل شده است و هزاران فروم و تئوری در مورد آن وجود دارد. آنقدر این رابطه به خوبی شکل گرفته که میتوان ساعتها در مورد آن تئوری پردازی و بحث و گفت و گو کرد چه از طریق توضیحات آیتمها چه از طریق روایت بازی. رابطه احساسی طرفداران و این دو شخصیت غیر قابل وصف است، دو شخصیتی که حتی دیالوگی هم ندارند و به صورت تکلمی صحبتی نمیکنند. این نشان میدهد برخی اوقات بهترین داستانها با کلمات و توضیحات حداقلی روایت میشوند. و این دو فقط بخش کوچکی از دنیای دارک سولز هستند.
نکته جالب دیگر ماجرا این است که پایان بازی آنچنان درگیر کننده و آزاد است که ناگهان شخصیت اصلی داستان که بازیکن میباشد میتواند شخصیت منفی باشد. دنیای بازی و کارهایی که انجام میدهید به خوبی بر روی NPCها تاثیر میگذارد به عنوان مثال Crestfallen Warrior همیشه در firelink shrine به undeadهایی مثل شما که طبق سرنوشت ممکن است آن undead برگزیده باشند خوش آمد میگوید و هدف اولیه را به آنها توضیح میدهد. تنها هدف او این است که توضیحات لازم را به undeadها بدهد و زمانی که شما دومین زنگ را به صدا در میآورید و مشخص میشود undead برگزیده شما هستید، crestfallen warrior ناامید، بی هدف و در نهایت Hollow میشود و این خود روایتی بی نظیر و با مفهوم در دل هزاران روایت و مفهومی است که dark souls 1 با خود به ارمغان میآورد.
دارک سولز ۱ بدون شک یکی از عمیقترین و تاثیرگذارترین بازیهای تاریخ بازیهای ویدیویی است، عنوانی که نمودهایی از زندگی واقعی را برای بازیکنان به خوبی استعارهسازی میکند و به شاعرانهترین شکل ممکن به زندگی واقعی اشاره دارد.
شرمنده که این یادداشت و دست نوشته طولانی یا پر از ایراده و مطمئناََ در سطح نوشتهها، توصیفات، مقالات و بررسی های دوستانی که در تحریریه کار میکنند مثل آقای زاهدی نیست. این فقط یک ابراز ارادت بود به بهترین بازی زندگیم و استاد میازاکی و صد البته طرفداران این ژانر. مطمئنا زیادی طولانیه اما حتی اگر یک نفر هم برام بخونه (حتی به شکل خلاصه) باز هم برام ارزش داره. فقط قصد داشتم بخش کوچکی از هنر میازاکی رو توصیف کنم و مطمئناََ دوست داران این شخص از قبل خیلی از نوشته ها رو میدونستن اما به عنوان تجدید خاطره میتونه شیرین باشه. موفق باشید.
بسیار متشکرم کامنت فوق العاده ای بود واقعا لذت بردم دارک ۱ شاهکاری هست که هیچوقت از ذهن فراموش نمیشه
البته اژدهای توی اش لیک everlasting dragon هست
ancient dragon یکی از باس های دارک سولز ۲ بود
بله درست میگین Everlasting Dragon هستش. واقعاََ Ash lake یکی از بهترین مناطق در کل بازی های ویدیویی هستش که به شکلی فلسفی طراحی شده.
دارک سولز در بین بهترین بازی های تاریخ جای داره و به راحتی میشه گفت جز تاثیر گذار ترین بازی های ساخته شده در دو دهه اخیره و در اکثر زمینه ها مثل گیمپلی ، داستان و نحوه روایتش،لول دیزاین و ورلد دیزاین ،موسیقی و جنبه های دیگه مثال زدنی و کم نظیره.
صد درصد با شما موافق هستم. شاید دارک سولز ۱ و دیمنز سولز در حد و اندازه های بازی های کلاسیکی مثل زلدا ، ماریو ، half life تاثیرگذار نباشن برروی مکانیکهای حیاتی یک بازی ویدیویی اما به مراتب کاری سخت تر از آنها رو تونسته انجام بده و اونم اینه که بعد از این همه سال و عرضهی هزاران بازی ویدیویی بی نظیر تونسته جزو تاثیرگذارترین بازی های حدود بیست سال اخیر باشه که تحولی شگرف رو به وجود آورده. در عصر امروزی انقلاب در گیمپلی و روایت کار بسیار سختی هستش و نمیشه با چهار تا مکانیک نوآورانه اثری هماهنگ و استاندارد تولید کرد در اصل نوآوری ساده اس اما نوآوری در کنار استاندارد بودن و به وجود آوردن ژانری خاص بسیار سخت هستش. شما به بازیهای استاد میازاکی نگاه کنید همگی رویهای ثابت دارن ولی به طور کامل از یکدیگر مجزا هستند. سری سولز تکامل پیدا کرد و یک اکشن ار پی جی شد با پیشرفت های مختلف اما در بلادبورن شاهد حذف سپر و نوآوری در سلاحها بودیم که تحولی در مبارزات اکشن نقش آفرینی به وجود آورد. در سکیرو به طرز شگفت انگیزی تیم فرامسافتور دقیقا مبارزاتی مخالف سری سولزبورن طراحی کرده، در سری سولز باید با آرامش و حوصله بازی کنید و پس از ضربه مدتی صبر کنید اما داخل سکیرو به رفلکس و مبارزات agressive نیاز دارید. خلاصه هر کدام از آثار میازاکی در عین ثابت ماندن مکانیک بان فایر و … شامل تحولاتی اساسی میشه. بحث خیلی خیلی زیاده. خوشحالم که افرادی مثل شما هستن که خوب این سری رو درک می کنن. موفق باشید.
من از اول تا اخرشو خوندم و واقعا لذت بردم
در رابطه با ارتوریاس و سیف باید بگم یه مورد مشابه هم تو دارک۳ هست در مورد twin prince که وقتی سرنوشتشون رو میفهمی که دلشون نمیخواسته نفر بعدی باشن که اتش رو روشن کنن و اون روایت بصری فوق العاده بدون حتی یه دیالوگ من تو اون باس فایت گریم گرفت بخاطر گذشته تلخشون و کلی تو فکر رفتم
واقعا میازاکی یه نابغه به تمام معناست هرچند گاهی شاید تصور شه که میخواد افکارشو(در مورد عقیده و دین) به مخاطب تحمیل کنه…منظورم اون باس فایت تو دارک۳ هست که ازش عروسکه پانتیف سالیولن رو میگیرین…اگ منظورمو نگرفتین میتونم واستون بازش کنم این جریان رو
درود برادر گرامی. هر چه در مورد سری سولز صحبت کنیم باز هم کمه. چنین بحث هایی واقعا نیاز هستش و ارزش بیشتری داره نسبت به بحث هایی که خودمون هم می دونیم اخرش نتیجه ای نیست و به سلیقهی شخصی بر می گرده اما باز کردن داستان و مطرح کردن ادراک شخصی خودمون در مورد بازی ها خیلی کمک می کنه به درک بهتر آثار عمیقی مثل سری سولز یا بایوشاک. اگر باز کنید قضیه رو مطمئناََ افرادی زیادی هستند که استفاده کنن.
Ozhan
کمی دقیق تر بگو گیج شدم
برو به فضا سازی اون باس فایت دقت کن بهم بگو تورو یاد چی میندازه(این فقط یه تیکشه..داستان پشتش هم هست)
منتظر جوابتم
بسیار لذت بخش و زیبا بود آقای کریمی
راستش این که تو بازیای میازاکی حتی مکانیزم های گیمپلی هم به داستان ربط داره شگفت انگیز هست ، ولی برخی چیز ها هستن که واقعا دیگه بیش از حد شگفت انگیز هستن
مثلا یه تئوری هست که میگه افرادی که بازی رو به خاطر سختیش رها میکنند در واقع همون اندد هایی هستن که در واقع هالو میشوند ! یعنی حتی این مورد هم به لور داستان ربط داره
این حجم از نبوغ میازاکی واقعا ستودنیه
واقعا اینطوره که شما میگین. بازیهای میازاکی هر کدام شامل هزاران رمان (توضیح آیتمها و دیالوگ ها و ..) میشه. رمانهایی که نکات کلیدی رو روایت کردن و جزئیات رو به ذهن مخاطب سپردن و شما چه راوی بهتر از مغز انسان سراغ دارید؟ هیچکس به خوبی قوهی تخیل نمیتونه یک داستان رو در ذهنتون پدیدار کنه. باعث خوشحالیه که استاد میازاکی این همه طرفدار داره که کارهاش رو می فهمن. درود بر شما
کاملا درست میگید آقای کریمی
ممنون از لطفتون :heart: :rose:
واقعا راجع به شماره اول dark souls هم نظرم با شما بعدی ها از نظر مفهوم و کالت بودن بهش نزدیکم نشدن دلیلشم اینه که داستان با نظرم تو همون شماره اول تموم میشه و شماره های بعدی باز روایت میشه… نمیگم بده اتفاقا بازی های خیلی خوبی هم بودن ولی هیچ وقت اون تاثیر رو روی من نگذاشتن و در نهایت برداشت ما از مسئله تغییر چندانی نمیکنه
ولی من مخالفم میدونید چرا(میدونم یسریا حمله میکنن بهم)
به خاطر اینه که سطح گیمرا هنوز به حدی نرسیده که بخوان بازیا رو با داستانای سنگین تر بپذیرن همین الان شما ببین دلست اومده بر خلاف بازیا از کرکترا شخصیت های پر ابهت نساخته و شخصیتای اصلی خیلیاشون میمیرن و بازی روایت تهاجمی داره و واکنش گیمرا رو شاهدیم که چقدر حال به هم زن بود(البته همه اینجوری نبودن و خیلیا هم استقبال کردن)وقتی شعور گیمرا به اون حد رسید که قرار نیست شخصیت اصلی همیشه قهرمان باشه و ازش بت ساخته بشه اونوقته که هنر گیم(منظورم زباله هایی مثل کالاف و فورت نیست)با اختلاف از بقیه هنرا بهتر میشهزچون در واقع ترکیبی از چند هنر هم هست
سلام
بالاخره هر فردی طرز تفکر و عقیده خودشو داره و به این خاطر نباید مورد حمله قرار بگیره وقتی با منطق و دلیل نطرشو بگه
حرف شما درسته ولی منطق شما یه ایراد داره اونم اینکه این حرف در مورد همه هنر ها صادقه. الان مثلا فروش فیلمای فانتزی و ابرقهرمانامه کلیشه ای ده برابر فروش یک فیلم قوی درام خوش ساخته. بازار مخاطب یعنی همین. موسیقی و کتاب و انیمه و انیمیشن و بقیه هم همین مسأله براشون صدق میکنه.
خب مشکل همینه اکثرن بلد نیستن نظرشون رو با منطق و دلیل و بدون توهین بگن..الان من دقیقا منظورتون رو متوجه نشدم یعنی اینو میگی که چون فیلمای ابر قهرمانی یا بازی هایی مثل کالاف و فورتنایت و نمیدونم اینجور چیزا فروششون بیشتر پس باید همچین فیلم و بازی هایی ساخته بشه؟چون طبق پسند همه س؟اگه اینجوره خیر اینطوریا هم نیست چندتا آثار سینما واستون نام ببرم که تو سایت imdb بهشون ظلم کردن ولی نمره منتقدین بالایی گرفتن دقیقا مثل همین بازی لست یوزر اسکور رو ببین نمره منتقدین رو ببین خداروشکر نمره متا و منتقدین دست اینا نیست وگرنه واویلا اگر هم منظورتون این نبود که هیچی دمت هم گرم
http://uupload.ir/files/w3vh_20200811_205809.jpg
http://uupload.ir/files/ux1e_20200811_205753.jpg
همین دو تا مثال برای بیخود بودن نمرات منتقدین تو سینما کافیه
لازم هم نیست بگم چرا نمرات last jedi بالا شد…
ضعیف و شکسته نشون دادن لوک اسکای والکر مثل کاری که با جول کردن
قوی و همه کاره نشون دادن زن ها داخل فیلم…داخل لست ۲ هم همینطور بود
خلاصه که sjw…
بماند که کاکمن هم از کسایی بود که از last jedi خوشش اومده بود
برو بابا ایکیوت چهله و فقط باید زباله هایی مثل کالاف و فورتنایت پلی بدی 🙂
دقیقا همینطوره جناب متین :yes:
:-)) :-)) :-)) :-))
ولی شما ببین کسی که میشینه فیلمای ابرقهرمانی کلیشه ای میبینه نمیاد در مورد فهرست شیندلر چرت و پرت بگه اما اینجا طرف فقط میشینه فورتنایت و کالاف بازی میکنه بعد در مورد دلست نظر میده
من نمیدونم این دشمنی خونی که بعضی ها با کالاف دارن از کجا اومده. درسته بعضی از نسخه های کالاف مثل گوست فوق العاده ضعیف بودن، ولی اکثریت بازیای این فرانچایز خیلی خوش ساختن. فورت نایت البته بحثش جداست بهتره در مورد اون من صحبتی نکنم.
در کل صحبتم اینه باید عمق و اصل یک صنعت و هنر رو سنجید، نه اینکه با چیزای سطحی قضاوتون کرد
نمیدونم این دشمنی بعضیا با کالاف گوست چیه(مقابله به مثل مث خودتون)
والا منکه لذت بردم ازش هرچند به خوبیه مدرن وارفرا نبود
نیل درکمن
به شما مربوط نمی شه که مردم چی بازی کن بعد در درباره چی نظر بدن اگر تلگرامی یا فیسبوک داری بده اون جا با شما تصفیه و بحث کنم با همون روش خود شما
سطح گیمرا به اون درجه از سست عنصری نرسیده درسته وای به حال اون روزی که برسه !!
و الا الان اینو قبول کردین دو روز دیگه بهتون میگن برین خودتون رو بندازین توی چاه دوباره میگین چشم ! سرورم ! این دقیقا همون عقب موندگیه ! سعی کن هرچیزی به خوردت میدن راحت قبول نکنی و الا عاقبت خوشی در انتظارت نیست ! به عبارت دیگر ! یاد بگیر نه بگی ! متین و این دترویت یاد گرفتن تو هم یاد بگیر تا خیلی دیر نشده
زمونه شده دقیقا مثل زمانیکه ! همه درخفقان و ترسن !! از گفتن حقیقت !!! کسی اعتراضی نمیکنه دیکتاتوری که اون بالا نشسته داره به راحتی از اعتماد ملت سوئ استفاده میکنه ( دراکمن) اما چون طرفدار هایی داره که با سادگی حرفش رو قبول میکنن بدون تفکر (شماها و بقیه کسایی که قبولش دارن همچنین یک قسمتی از ملت ایران ) هر هدفی که داشته باشه به سر انجام خواهد رسید
و اینبار مثل گذشته و تاریخ کسی نیست که اعتراض کنه !! به وضع موجود ! ترس !!! ازینکه یکی بیاد بهت بگه تو هوموفوبیک هستی و یک ملت عظیمم تایدش کنن معلومه که اینطوری میشه !! .. خدا به ملت رحم کنه خیلی اوضاع خرابه از کی تاحالا دراکمن تعبیر کننده ی حقیقت هایی هستش که باید قبول کنیم و حق اعتراض هم نداریم مگه خداست ؟ یا امثال همین نخیر … شما میتونین قبول کنین ولی ادم ها واقعا فهمیده هر اراجیفی که به خوردشون بدن رو قبول نمیکنن
حمله نمیکنم بهت اتفاقا تاییدت هم میکنم دوست عزیز دث استرندینگ، روایت لست او آس پارت ۲ حتی بازی های میازاکی و دیوید کیج خیلی فراتر از زمان خودشون بودن و ه هنوز درک مردم به اون سطح نرسیده بود اما دقیقا همین ها هستن که بعدا تو تاریخ ماندگار میشن
ببینین چند سال بعد چطوری از کیج به عنوان پدر بازی های درام تعاملی یاد میشه؟ از کوجیما به پدر بازی های سینما محور؟ و از دراکمن به عنوان مردی که خلاف جهت آب شنا کرد و انقلابی بودن اثرش رو به بهای Hatred خیلی ها به جون خرید و انقلابی در زمینه روایت داستان به وجود آورد….
دقیقا همین مخالفت ها همین هیترد ها همین حرف ها هست که اولش سر هر چیز انقلابی میزنن و بعدا پشیمون میشن….
اسنپ رو ببینین مثلا چطوری با وجود اون همه تظاهرات راننده آژانس و اون همه سنگ اندازی ها بلند شد و الان شده یه فرهنگ؟؟
د لست او آس پارت ۲ هم فرهنگ عناصر بعدی خودش میشه و ببینین که شجاعت ناتی داگ چه جربزه ای به بقیه استدیو ها برای خلق بهترین آثار ساخته شده میده
چرا باید بازیای دیوید کیجو کنار همچین شاهکار هایی بزاری دیوید کیج جزو ضعیف ترین بازی ساز های این صنعته که حتی بازیاش خیلی بیشتر از اون حدی که باید بهشون توجه شد همین بازی آخریش دیتروید پر از گاف داستانی بود و درکنار گیم پلی ضعیفی که فقط شامل qte میشد و از شخصیت پردازی فاجعه مارکوس هم برات نگم که جز خشک ترین شخصیت های تاریخ بازی هاست واقعا اوردن اسم دیوید قفس کنار کوجیما و میازاکی و حتی نیل دراکمن توهین به صنعت گیمه
به نظر من هر چه زود تر باید کلا نه فقط از بازی سازی بلکه کلا از نویسندگی و هنر خداحافظی کنه که بیشتر از این با داستانای آبکیش و شخصیتای آبکی ترش گند کاری نکنه این بشر با این وضع نویسندگیش حتی یه فیلم خوب هم نمیتونه بسازه و تعجب میکنم که چرا تا همین حالا سونی حمایتش کرده
و جدای از اینا اون دوستانی که بالا به کالاف توهین کردین فازتونو درک نمیکنم سری MW کالاف انقلابی تو بازیای شوتر بود و حتی از نظر داستان نویسی و خلق شخصیت های بیاد ماندنی هم جز برترین سری بازیاس واقعا تو کدوم بازی شخصیتایی مثل سوپ یا پرایس و ویلن هایی مثل شپرد رو پیدا میکنید چنین حرفایی فقط نشان از این داره که سنتون به همچین بازی هایی قد نمیده
یکی از گاف های دیترویت رو بگو تا روشنت کنم انقدر مثل گیج ها حرف نزنی
برگرد برو نوبجی
بیشتر تحویلت میگیرن اونجا
Raw 99
شما اگر منطق می داشتی به سبک دیوید جف تویین نمی کردی باران سنگین یا ( heavy rain ) خودش در سبک داستان سرای سبک جدید ایجاد کرد سطح داستان رو در بازی بالا برد نه مثل نیل درکمن عزیز که سطح جدید داستان کلیشه ای رو با بازی دلست دو معرفی کرد نسخه بخاطر آقای استرالی بزرگ شاهکار بود ولی اگر نیل درکمن داستان رو می نوشت حال شاهکار به اسم لست اف که بالای ۲۰۰ جایزه رو گرفته وجود نداشت
من دوست ندارم شخصیتای مورد علاقم تو بازیا بمیرن 😐 کاری ندارم به لست او اس دو کلا میگم
زباله هایی مثل کالاف؟
میدونی داری راجع به چی حرف میزنی؟
خداشاهده داستان mw2 و گیم پلیش و همه چیش ( به جز مدسیقی و هوش مصنوعی ) از لست ۲ بالاتره
اره فقط تویی که لست ۲ رو دوست داری شعور داری
ولی بدون شوخی کم ترین شعورو تو سایت تویی داری که بخاطر سلیقه ادما بهشون فحش میدی
خداشاهده داستان mw2 و گیم پلیش و همه چیش ( به جز مدسیقی و هوش مصنوعی ) از لست ۲ بالاتره
یک بازی که ۱۱ سال پیش اومده رو داری با لست ۲ مقایسه میکنی همین نشون میده دیگه چه خبره
یا اینکه کلا از لست دو بدت میاد و حالا این دفعه میخوای از مرحله داستان رد کنی بری سراغ گیمپلی بازی
در ضمن کالاف خیلی وقته مرده دیگه الان فقط ازش یک آنلاین مونده با توهینی که با عرضه بلک آپس ۴ کرد به طرفداراش و پول پرستی شرکتش هیچی جز اسم از کالاف نگذاشت
ولی اون توهینو با mw جدید جبران کرد
دوست گلم این درست نیست گیمی که به مذاق شما خوش نیومده رو زباله خطاب کنید. خیلیا واسه داستان گیم بازی نمیکنن و هدفشون چیل کردن یا فان بودن گیم یا بازی با دوستان و … هستش . پس به سلایق بقیه احترام بزارید. من با اینکه گیمای داستانی میزنم ولی به قول شما از فورت و کالاف و غیره هم لذت میبرم
از قدیم گفتن نرود میخ اهنی در سنگ
بزرگ میشه به این حرفاش می خنده
اولا که داستان های سنگین و خیلی تاریک خیلی وقته که ساخته میشه و دراکمن هم اولین شخصی نیست که اینکارو میکنه
دوما که ای کاش دیدت فقط نظرات هیترای لست این سایتو(کاربرای معلوم الحال) نبود و کمی بیشتر راجع به ایرادایی که ملت میگیرن(درست و نه ایراد های چرتی مثلا اون قضیه درسخت گاد یا تیرکمون گوست 😐 😐 :laugh:) بیشتر اشنا بشی
والا بخدا کسی با کشتن کاراکتر مشکلی نداره( مشکل چیز دیگریست که الان واقعا وقت بحث نیست)
در ضمن شما از شعور حرف میزنی و کالاف رو زباله خطاب میکنی واقعا ایول
این همون شعور و درک بود که میگفتی؟
اول از هر چیز خطر اسپویل تو کامنت هست
نیل جان برادر ببین
میخوام با تمام توان خنثی باهات صحبت کنم که حمله یا پرخاشی از کامنت من حس نکنی
مهم ترین نکته ای که به نظرم نمیبینیش اینه:
چرا ملت رو نادان تلقی میکنی؟ چرا فکر میکنی چون خودت از داستان بازی لذت بردی و بقیه نبردن پس بقیه از درک بازی عاجزن؟؟؟
میخوام باهام صادق باشی
واکنش چندتا استریمر و یوتبرو به بازی دیدی و پشت بندش نقدشون رو به بازی گوش دادی؟؟؟
من خودم واکنش و بعدش نقد ۸تا از استریمرا و یوتبرارو به بازی دیدم(پکیج کامل واکنش و نقد استریمرا به بازی تو یوتیوب هست) و نزدیک ۳ ساعت نقد هم از بازی خوندم و دیدم؛ چه دیدگاه موافق چه مخالف تا ببینم اونایی که با بازی مشکل دارن دلایلشون چیه و اوناییم که بازی رو بی نقص میبینن چرا اینطور فکر میکنن.
بخوای لینک همشون هم برات میفرستم(همه ویدیو ها)
حرفت در مورد هیت درسته قبول دارم ولی نگاه کن:
اول باس به حرف هیترا گوش بدی ببینی چی میگن و اینطور که من از کامنتات دیدم خیلی منصفانه به حرفاشون گوش ندادی و همشونو نفهم و بی ظرفیت تلقی میکنی
واکنش اولیه خیلیا به بازی هیت بود درست.ولی فکر کردی دراکمن انتظار هیت اولیه از بازی نداشت؟ دقیقا داشت عزیز.چرا؟
چون گیمر ۷ سال صبر کرده تا بیاد مثل نسخه اول ماجراها و روابط الی و جوئل رو تجربه کنه و بازی همون اول میاد اینو از مخاطب میگیره!
من نمیگم اینکار اشتباهه چون به هیچ وجه نیست مخصوصا با اهدافی که نیل دراکمن برای داستان بازی در نظر داشت ولی مطمئن باش خودشم میدونست تنفر در وهله اول اجتناب ناپذیره اونم نسبت به خود بازی چون بازی میتونست یکمی الی و جوئل به مخاطب بده بعد داستان انتقام رو شروع کنه اونجور تمام تنفر ها متوجه ابی میشد هر چند که میشه در مورد نوع تنفر و شدتش بحث کرد مثلا اگر ما اولش یکمی جوئل و الی میداشتیم تنفر مخاطب شاید شدتش کمتر میشد
پذیرفتن مرگ جوئل براش راحت تر میشد
تنفرش نسبت به دنیای بازی و خود بازی کمتر میشد و به نظر خودم نیل هوشمندانه میخواد مخاطب همون حس الی رو داشته باشه یعنی خود الی هم دقیقا دلش مثل ما جوئل میخواست ولی بهش وقتی داده نشد فقط یه فرق اساسی داره اونم اینه که خود الی در این ماجرا مقصره به خاطر اینکه خودش خودش رو از جوئل محروم کرد(حالا با دلایلش اصلا کاری ندارم چون دیگه خیلی میزنه جاده خاکی و به نقد بازی تبدیل میشه)
در کل منظور اینه که انتظار تنفر از بازی میرفت و به نظرم این تصمیم حداقلش قابل احترامه
حالا که فهمیدیم انتظار هیت میرفت پس مشکل کجاست؟
اینجا یکمکی کار پیچیدست
بذار مردمو بیاریم وسط
واکنش مردم در نهایت به بازی چی بود؟؟؟(دقت کن ببین میگم در نهایت)
خب عده ای همچنان از بازی متنفر بودن و حتی نمیتونستن توضیح بدن چرا! نهایت دلیلشون این بود که بازی باعث میشه در مورد خودت و همه چی احساس بد و پوچی داشته باشی و با این همه ۱۸۰هایی که میزنه دیوانت میکنه!
به نظر من برای این افراد داستان فوق العاده عمل کرده و خیلی موفق ظاهر شده
مشکل اینجاست که این گروه دلشون جوئل میخواسته ولی بهشون ندادن(که قابل پیش بینی هم بود) ولی یه بخشیشون هیچ جوره حاضر نیستن ابی رو قبول کنن و در طول گیم پلی ۱۲ ساعته ابی اصلا تلاشی برای اهمیت دادن به ابی و درکش نداشتن.اصلا سعی نکردن یا شاید نتونستن به ابی علاقه ای نشون بدن و از دید اون ماجرا رو ببینن.به طرز عجیبی از بازی کردن در نقشش فرارین برای همین این ۱۲ ساعت گیمپلی براشون کاملا تحمیل شده به نظر میاد و باعث میشه نه تنها تنفرشون نسبت به بازی نه تنها فروکش نکنه بلکه بدترم بشه و احساس کنن پول و وقتشون رو هدر دادن چون ۱۲ ساعت محتوایی که گیمر نمیخواد تجربه کنه به خوردش داده شده و احساس اجبار و اتلاف وقت و هزینه بهش دست میده
این بخش اول این گروه
بخش دوم گروهی که همچنان در نهایت تنفرشون نسبت به بازی باقیست افرادین که موفق میشن ابی رو درک کنن و باهاش خو بگیرن و بهش علاقه مند بشن ولی بازی با ۱۸۰ هایی که میزنه زیرکانه از احساسات مخاطب سو استفاده میکنه و باعث میشه مخاطب دائما حس خیانت به احساساتش و انجام کار سخت رو داشته باشه و زبر یه فشار سنگین خودش رو حس بکنه.توضیح میدم:
بازی اول مخاطب رو در نقش ابی قرار میده مجبورش میکنه بعد از اینکه جوئل و تامی ابی رو از دست infecteeها نجات میدن دو دستی با اینکه مقاصد ابی رو میدونه در نقش خود ابی به قتله گاه بکشونتشون!
بعدش مخاطب رو در نقش ابی قرار میده دقیقا بعد اینکه جسی رو میکشه و به تامی شلیک میکنه باز هم در نقش ابی بازی رو ادامه بده
یه جا هم با اسنایپری مواجه میشی که تامی ازاب در میاد و اگر به ابی علاقه مند شده باشی اصلا تو اون کات سین درگیری اصلا نمیدونی چی میخوای اینقدر احساساتت قاراشمیشه!
بعد از اتمام ارک رستگاری ابی مجبورش میکنه در نقش ابی الی رو رسما لت و پار کنه
حالا اینجا اگه مخاطب له ابی علاقه مند شده باشه اینکار براش اسون تره ولی اگه همچنان از ابی متنفر باشه اینکار به مراتب براش سخت تر میشه
و در اخر بعد از اینکه ابی الی رو ۲ بار میبخشه بازی شما رو در نقش الی مجبور میکنه که ابی ضعیف و خسته رو خیلی ناجوانمردانه با تهدید کردنش با lev مجبور به مبارزه ی نابرابر و بی هدفی با ابی میکنه (از دید مخاطبی که میبینه ابی جون الی رو دوبار بخشیده و شاید در ابن نقطه از داستان حتی به ابی علاقه مند هم شده باشه)
الان نگاه کن بازی چه قدر مخاطب رو مجبور به کارهای سخت میکنه و از احساساتش سو استفاده میکنه(که البته از نظر من شاهکاره)
این باعث میشه عده ای خسته و پاره پاره باشن بعد از اتمام بازی
الان این گروه که همچنان از بازی متنفرن به نظرم باید بهتر نگاه کنن چون احتمالا دارن از یکی از تاثیرگذارترین تجربه های زندگیشون فرار میکنن.باید دوباره بهش نگاه کنن و بازی رو تحسین کنن که چه جور رو یه انگشت تابشون داد!
حالا بریم سروقت گروه دوم
گروه دوم گروهین که در نهایت از بازی متنفر نیستن
این ها هم بگیم دوبخشن بد نیست
بخش اول اونایین که در مرحله اول از بازی متنفر شدن ولی در نهایت دیدشون بازتر شد و حس کردن ایرادات داستان بازی مربوط به بخش های دیگست نه مرگ جوئل و ۱۸۰ های بازی!
و بخش دوم که خودم هم جزو این دستم از اول هم از بازی متنفر نشدیم ولی فکر میکنیم داستان بازی مخصوصا روایت و delivery و شخصیت ها باورپذیریش ایراداتی داره که باعث میشه داستان در مقام کلی یه تجربه بی نقص نباشه
حالا برگردیم سر استریمرها و یوتیوبرها
از اون ۷ نفری که من دیدم یکیشون عاشق بازی شد و شدیدا حمایت کرد
۲ نفر جزو گروه اول بودن یکی بخش اول یکی بخش دوم
۵ نفر جزو گروه دوم بودن ۲ تا بخش اول ۳ تا بخش دوم
بخوای تک تک اسم میبرم
مثلا angry joe نقد اولیش و کاملش روی هم بیشتر از یک ساعت و نیم بود و جزو گروه دوم بخش اول هم بود یعنی از بازی متنفر بود ولی بعد از اینکه بازی رو تموم کرد و extended reviewشو اپلود کرد خیلی ارام تر و با حوصله تر و منطقی تر از بازی ایراد میگرفت و اگه نقد رو نگاه کنی alex خیلی خیلی ایرادات منطقی تری میگیره و تازه از ایده کلی داستان هم حمایت میکنه و اونو bold خطاب میکنه و به تصمیم سازنده ها احترام میذاره و خیلی منطقی از بازی انتقاد میکنه و هم alex هم joe شدیدا جنبه های تکنیکی بازی رو ستایش میکنن از گرافیک تا انیمیشن و موشن کپچر و اکتینگ و sound design بازی که همگی در سطح نسل بعدن.
نکته دیگر اینکه همه بدون استثنا تاکید میکنم بدون استثنا عاشق بخش موزه شدن
از نظر خودم هم این بازی بهترین ساخته ناتی داگه حتی بااینکه داستانش ۶/۱۰ه چون گرافیک و انیمیشن و sound design و مخصوصا توجه به جزییات انگار که چندین سر و گردن از تمامی بازی های این نسل بالاتره.همین immersion رو شدیدا بهبود میده مخصوصا برای بازی به سبک تلو.اتمسفر و لول دیزاین بازی فوق العادست.گان پلی حرفی برا گفتن باقی نمیزاره.گیم پلی خیلی نسبت به نسخه قبل بهبود داشته.هوش مصنوعی کم ایراد تر از نسخه قبل و نزدیک به بی نقص(اینکه بی نقص نیست هم به خاطر هوش مصنوعی نه چندان کارامد یار همراه!)
در هیچ عنوان دیگه ای ندیده بودم که اکتینگ و حالت چهره اینقدر در بیان احساسات و داستان موثر و مفید واقع بشه و به چنین ابزار قدرتمندی تبدیل بشه.cinematoghraphy محشر و کات ها و transition از گیم پلی به کات سین مثال زدنی
خب این از استریمرا و نظرات راجع به بازی
حالا شما الان به همین کامنتت خودت نگاه بنداز
“الان شما ببین دلست اومده بر خلاف بازیا از کرکترا شخصیت های پر ابهت نساخته”
ببین برادر من توی redditم فعال هستم
توی community هیت فراوونه ولی نه به علت اینکه بازی شخصیت پر ابهت نداره!
شما تو همین نسخه اول تلو در نقش الی بازی میکنی. الی ۱۴ ساله قطعا کم ابهت تر از الی ۱۹ ساله نسخه دوم و ابیه!
ماریو و زلدا ابهت دارن؟؟؟chell از پرتال ابهت داره؟؟؟
“شخصیتای اصلی خیلیاشون میمیرن”
مشکل مملکت اینه که شخصیتای اصلی خیلیاشون میمیرن؟؟؟
GOT!
«واکنش گیمرا رو شاهدیم که چقدر حال به هم زن بود(البته همه اینجوری نبودن و خیلیا هم استقبال کردن)»
یعنی استقبال ملاک حال به هم زدن یا نبودن یه واکنشه؟؟؟
“وقتی شعور گیمرا به اون حد رسید که قرار نیست شخصیت اصلی همیشه قهرمان باشه و ازش بت ساخته بشه اونوقته که هنر گیم(منظورم زباله هایی مثل کالاف و فورت نیست)با اختلاف از بقیه هنرا بهتر میشه”
شخصیت اصلی سه گانه god of war کریتوس به هیچ وجه قهرمان نیست
خود شخصیت جوئل هم تو نسخه اول اصلا قهرمان نبود
ملتو رو به بدترین شیوه های ممکن و بدون لحظه ای تعلل سلاخی میکرد
بشر رو از داشتن واکسن احتمالی محروم کرد
به هیچ کس و هیچ کس رحم نکرد
نمیخوام بگم جوئل شخصیت منفی بود ولی قهرمان هم نبود و خودتم میدونی نسخه اول چه قدر محبوبه
بعدشم درک مردم چه ربطی به ارزش هنر داره؟
کار های لاوکرفت و نیچه همیشه ارزشمند بوده فقط مخاطب ارزشش رو بعد ها درک کرده
“ولی شما ببین کسی که میشینه فیلمای ابرقهرمانی کلیشه ای میبینه نمیاد در مورد فهرست شیندلر چرت و پرت بگه اما اینجا طرف فقط میشینه فورتنایت و کالاف بازی میکنه بعد در مورد دلست نظر میده”
اخه چه ربطی داره برادر!!!
الان من خودم اونجرز میبینم نمیتونم فهرست شیندلر ببینم؟؟؟
تازشم فهرست شیندلر فیلم بسیار ساده ایه و برای درکش و فلسفه بافی انچنانی احتیاجی نداره همون طور که مادربزرگ من فیلم رو دیده بود شر شر داشت گریه میکرد
اگه میخوای فیلم سختی رو مثال بزنی حداقل space odyssey کوبریک رو مثال میزدی
الان من برای اینکه بتونم در مورد لست نظر بدم باس برم فلسفه هگل و کامو بخونم اخه؟؟؟
و صحبت اخر
هیت درسته که از شعور انسانی به دوره ولی ایرادی نداره
شما میگی رو دید مردم اثر میذاره باعث میشه ارزش واقعی اثر دیده نشه یا به فروش بازی لطمه بخوره؟؟؟
خب مشکل از مردمه که گله طور رفتار میکنن و هر کی هر چی گفت تاثیر میگیرن بدون اینکه خودشون فکر کنن و اوضاع رو بسنجن
و دقیقا تعریف زیادی از بازیم همینه.رو دید مردم و فروش اثر میذاره در حالی که شاید لیاقت اون اثر کمتر از این حرفا پاشه
پس love and hate همه جا هست
همونطور که یه نفر میگه i love the game یه نفر هم حق داره بگه i hate the game.
میتونه احساسی که به چیزی داره رو ابراز و بیان کنه
مشکل از ماست که سریع به خودمون میگیریم و بعدشم خیلی راحت همرو بی شعور خطاب میکنیم
با تنفر از یک اثر هیچ اسیبی به کسی نمیرسه.هیچ توهینی به کسی نمیشه ولی بعدش وقتی ملت به خودشون میگیرن و شروع میکنن به شعور هم توهین کردن اونجاست که مشکل ایجاد میشه
اونجایی که تنفر از اثر رو به تنفر از همدیگه تبدیل میکنیم و اجاره توهین به خودمون میدیم داریم میزنیم جاده خاکی عزیز
یعنی کامنتت رو باید با طلا نوشت
ایتقد تو این چندوقت کامنتای سطح پایین دیدم که یکی یه چیز بدردبخور میگه روحم جلا داده میشه
یه چیزی خواستم بگم واس فهمیدن بازیا لازم نیست فلسفه بدونین…اون بازی که فلسفیه بایوشاکه و لست۲ اصلا در اون مقام جا نمیگیره
فقط باید زوایای دیگه داستان رو بررسی کرد
مثلا من تو پرولوگ همش داشتم نق میزدم که چرا الی اینقد شخصیتشو ۱۸۰درجه عوض کردن و حتی به یه پیرمرد داره بدی میکنه ولی دفه دومی که بازی کردم کاملا مشخص شد این قضیه واسم و درک کردم!!!
دوما بازی به هیچ وجه نمیخواست شما از ابی خوشت بیاد…اکر این قصد رو میداشت نمیذاشت بازی رو با اون شروع کنین و یهو خودتونو تو نقش قاتل بهترین شخثیت ویدئو گیمیتون ببینین
کلا بحث در مورد زوایای داستان زیاده و اگر بخوای میتونیم باهم درموردش حرف بزنیم که شما از کجاش خوشت نیومد یا کجا ایراد داستانی دیدی
مثل شما بیشتر میخواییم تو کامنتا
واقعا عالی بود
مقاله عالی بود.
به شخصه از داستان و روایت بازی های مانند heavy rain و bioshock infinite و tlou 1 و TWD S1 و beyond two souls بشدت لذت بردم و تا ابد در ذهنم میمونن.
بازی های ویدئویی یکی از ناب ترین هنرهان علاوه بر زیبایی که توی محیط میبینی ! دارن زیبایی روابط انسان ها با یکدیگر و عواطف انسان هارو روی یه چیزی به نام پلتفرم به نمایش میگذارن .. این هنر که داخلش یادگیری هست ! پر از تجربه دیگران گهگداری تلخی های زندگی …
(red dead2) معانی و مفاهیم جناح های مختلف قدرت ! معنای قدرت به تعبیر اونا (بایوشاک) صرفا فقط ادم کشی و سرگرمی (Gta V)
طمع و پول پرستی … تغیر ذات انسان ها ! (مافیا) (رد دد ) بسته به شرایطی که بوجود میاد اینا همه حقیقت هایی هستن که بازی ها دارن به تصویر میکشن خیلی جاها اموزنده هستن و بعضی جاها فقط یک سرگرمی ااما داخل همینایی که گفتم میتونین شخصیت هایی یکتا پیدا کنین که در واقعیت حتی وجود ندارن (الیزابت .بوکر) زنده هستن نه مثل کپی پیست سریال های خارجی با رفتار های دروغین افکاری مشابه نسبت به همدیگه ندارن به قولی یکتا هستن !! اتمسفری مثل (بلادبورن .دارک سولز) که هیچ ادمی توی واقعیت نمیتونه پیداش کنه ! پیدایش یک حس جدید برای انسان ها ! چیزهایی که برای ادم ها جدیدن !! من صرفا بازی نمیکنم تا سرگرم بشم ! پلی میدم یادبگیرم !
بیشتر فکر کنم تا فقط سرگرمی داشته باشم .. به علمم افزوده بشه !! معنای خیلی چیزارو بفهمم که شاید نصف چیزایی رو که میدونم توی همین دنیا یاد گرفتم … اینا همه عالین ولی نباید جلوی پیشرفت یک ادم رو بگیرن اگر صبح تا شب بخوای این رویه رو ادامه بدی از دنیای واقعی دور میشی صحبت پدر مادر ها هم همینه یکی از دوستان گفت !! مرز بین دنیای مجازی با واقعی رو باید حفظ کنی این دنیا هم به جسمت ضرر میزنه ! هم به اینده ای که داری زیاده روی توش خوب نیست
..
همین دنیای گیمینگ که صرفا مثل سینما داره دنبال میشه ! به گفته ی یک نفر همه دنبال سیاستن ! و باید باشن داخل گیم مطمئن نیستم اما .. میبینیم که همین دنیای گیمینگ به صورت مشابه مثل سینما داره ذهن و عقاید مردم رو به مرور زمان تغییر میده … برای انسان ها فاکتور هایی از حقیقت نوشته میشه توش !! و با اغشتن همین عواطف و احساسات انسان ها صحنه های دلخراش و تلخ . یا شیرینی ها ! خیلی از اهداف سیاسی پشت یک گیم به اهستگی دنبال میشن که خیلیا حتی دوست ندارن در موردش صحبت کنن و به راحتی قبولش میکنن پس بله گیم یک هنره برای اینکه همه جوره داره مردم رو تغییر میده
الان شما خودتون دقت کنین !! همینایی که توی گیمفا هستن مثل یک حزب کمونیسمی دراکمنی شدن ! هرچی بگه قبول میکنن جیکشونم در نمیاد بقیه هم در خفقانند !! ترس از انگی که قسمت بزرگی از جمعیت (سایت) بهشون میزنن !! به اینا میگن هنر !
هنر … کردن ملت
ببین عزیزم میدونم چیزی تو مغزت نمیره چون شستشو دادنش خب ولی یکبار مثل ادم باهات صحبت میکنم سعی کن منطقی باشی
دراکمن وقتی میاد یه چیزی میده بیرون داد ملت در میاد ! اصلا بهش توهین میکنن بگیم ملت بیجنبه و جهان سومین ! نه اعتراض کننده باشه ؟؟اگر دراکمن هم بیاد دقیقا همونجوری مقابله کنه پس چه فرقی هست بین اون و کسایی که توهین میکنن ؟؟
قسمت دوم !! دراکمن میاد میگه این داستان منه ! این عقاید منه !! شماهم بازی کن و باید قبولش کنی
حالا به عنوان یک گیمر شما اگر نخوای اینو قبول کنی گناه کردی اره ؟ یا باید بهت انگ های ساختگی مثل هوموفوبیک بزنن که برای ساکت کردن اون بدبخت ها با کمک طرفدار ها استفاده میکنن هر وقت جواب اینو منطقی دادی اونجا میشه باهات منطقی صحبت کرد
نخیر همه مثل تو نیستن که با شلوارک های گرانقدر بشینن پشت گوشی یا سیستم به ما انگ بزنن شما هیچ چی درباره من نمیدونی برای مثال همین دیشب من نشستم چند تا سریال نگاه کردم ! همین اولش که رسید زدم حذفش کردم دیشب ۴ تا سریال رو بیخیال شدم چون واقعا نمیتونم .. حالا در مورد گیم ها .. بازی های مثل Life Is strange . انحصاری هم نیست اونم بازی نکردم این بازی جدیده Tell Me Why اینم همونجوریه و بازی نخواهم کردش من حرفم رو میزنم شماها منطقی ندارین که بشه باهاش بحث کرد عزیز دلم ما از سایت همسایه نیومدیم که برگردیم همونجا … سایتی اومدیم که جز سونی فن ها هیچ طرفدار پلتفرم دیگه ای نداره جز ۲-۳ نفر این یعنی چی ؟ یعنی اینقدر جو سایت رو خراب کردین و هرکی اومده یه حرفی زده
همینطوری ساکتش کردین که همه رفتن و حالا این جو سایت شده یک طرفه کو جواب این حرفای من رو بده بدون اینکه موضوع رو عوض کنی
در ضمن تو تاحالا دیدی من واقعا بگم بازی لست بده ؟ یا بگم ۹۴ حقش نیست همچین چیزی اصلا تو کل این زمان که اینجا بودم از من شنیدی ! از ابتدا هم گفتم اگر کسی مثل (دترویت یا متین) باش حال نمیکنن منظورم داستانشه !! حق اعتراض دارن ولی شماها هرچی انگ میتونین بهشون میزنین از توهین گرفته و …حرفای هیچکس رو قبول ندارین من بد من هیتر اینا چی اینا که از خودتونن به والله دارن خودشون هم اعتراف میکنن که بقیه رو از سایت بیرون کردین
شما کاری کردین که کسی نتونه توی این سایت اعتراض کنه حرف از انحصاری میزنی حدود چند هفته پیش دادم یه کارت گرافیک گرفتم فکر میکنی من نمیتونم برم کنسول بگیرم انحصاریا رو تجربه کنم چرا اینقدر فکرتون محدوده اخه
تاحالا شنیدی یک کلمه از گاد بد بگم ؟؟ یک کلمه از انچارتد بد بگم نه … چون منطق حالیمه برخلاف شما که نمیتونین انتقاد رو قبول کنین
شما وکیلشون هستین ؟ استاد دراکمن رو میگم . ماشاالله چنان اتشین نوشتین که سوختیم . وقتی نیل دراکمن و فیل اسپنسر و دیگر اساتید این صنعت رو کهنه عوض می کردن ویدئو گیم بود عزیزم تا اینکه اینا اومدن چند تا بازی خوب ساختن چند تا حرکت خوب زدن ملت هم استاد استاد بارشون کردن که وضعمون به اینجا کشید . مرد یعنی کن لوین که یه بار نگفت اینی که من ساختم خوبه بیاید بخرین . مرد یعنی میازاکی که جز دو تا عکس بیشتر نمی شه تو اینترنت ازش پیدا کرد و فقط رو کار خودش تمرکز کرده . بعد دوستان طوری میگن کمونیست … عزیزم کمونیست اصلا چیه ؟ چند ترم جامعه شناسی خوندی ؟ از رو چه حسابی میگه طرف فاشیسته کمونیسته فلانه بهمانه …. اگه کمونیست بود الان خیلی وقت بود گوشه خیابون بود یا داشت تو روسیه و چین بازی می ساخت
:laugh: :laugh:
کمونیسم چیه حالا اومدی از من سوالی میپرسی فکر میکنی من مثل شماهام که چیزی رو ندونم ازش دم بزنم
وقتی دارم از کمونیسم استفاده میکنم با معنای کمونیسم کاری ندارم که یعنی بدون دین باشیم !! و صرفا دنبال منفعت شهروندان و کشور … من جامع شناسی نخوندم ولی … هم نیستم لازم نیست جامع شناسی بخونی تا اینارو بدونی
منظور من به صورت غیر مستقیم حمله به ملت های کمونیسمه که هیچ چیز رو جز سود خودشون قبول ندارن درست مثل دراکمن .. والا نسخه اول این بازی رو که یکی دیگه کارگردانی کرده چرا الکی از خودون حرف در میارین نسخه دوم ایشون اومد که با این وضع طرفدار ها کف و خون قاطی کردن ..اتفاقا اون کمونیسم نیست اون یک یهودیه افراطیه که میخواد به زور !! یه چیزی رو به خورد مردم بده . ملت هم قبول نمیکنن تهش میشه این که یوزر اسکور بازی میاد پایین و بعدشم توی ۱۰ لیست برتر بریتانیا اسم بازی رو نمیبینیم ولی گوست رو میبینیم که متاش هم کمتره و این یعنی چی یعنی اشتباه پشت اشتباه !!بازی شده ۹۴ !! ولی توی ۱۰ تای اول نیست شما چیزی از سیاست اقتصادی حالیتونه ؟؟ نمیدونی که باید جوری بازی بسازی که اینطوری از لیست نری بیرون از چی حرف میزنی به والله
Hiclub
کمونیست بهتر از این عقاید داغون نیل درکمن سالار ها است ( چیزی که با افتخار می گویید ) اون از خودش شرف داره اون رو در پهلوی عقاید خودتان نگزارید از نظر شما هر کی از لست دو انتقاد کنه هیتر و ترول بلی منطق شما یعنی همین بالا یکی دیگر کالاف رو زباله دانسته همون زباله یک از ستون های صنعت گیم رو تشکیل می دهند خیلی ها توسط کالاف وارد صنعت گیم شدن حال اشغال چون داستانش خوبه شخصیت اصلی داستان کشته نمی شه پایان بازی خوبه نه مثل لست شخصیت اصلی از اون جامعه نیست
Dante جون لطفا با این ها بحث نکن ارزش بحث کردن با بچه ۳ چقدر است وقتی معنا کمونیست و رو نمی دونن خودت رو درگیر این ها نکن واقعا ارزش نداره بحث منطقی کنی خودشان هم می گن که از لست دو راضی نیست درک کم داره قصد تخریب بازی رو داری یا بدتر (چرت می گی ) شما در قلب ما هستی عزیز
لطفا تایید کنید
@cd project
سلام به تمام دوستان عزیزم.میدونم خیلی دیر دارم نظر میدم ولی لطفا جواب این دوستان رو ندین تا جو سایت آروم بمونه.
شخصی که خودش اعتراف میکنه محتوای رسانه ای رو فقط به دلایل وجود رد میکنه و کارگردان یک اثر رو یهودی کثیف مینامه(!) و به کمونیسم هم اشاره کرده و مهم تر از همه pc گیمره و اصلا بازی نکرده نباید جواب بهش داده باشه.
به والله که زمانی که آنچارتد و گاد هم اومد دیدم چه گیر های الکی داده شد بهش!
در ضمن انقدر سعی نکن کسانی رو که اطلاعات ندارن رو اینجوری گول بزنی.لست ۱ رو استرلی فقط در بحث گیم پلی و ساختار های گیم دست داشته و کارهای روایی و نویسندگی بر عهده دراکمن بوده.این قضیه برای آنچارتد ۴ هم صادق بوده.در ضمن هیچ وقت نگفت کسی که از بازی بدش میاد بره گم شه.این حرفو زمانی زد که بعد از لو رفتن داستان بازی یک سری آدم کم سن و سال عقلی حمله کردن بهش و القابی رو بهش نسبت دادن که مستقیما به شعور خانوادگیشون مربوط میشد.این حرف رو در جواب اونها زد.
دیگه ادای منطقی رو در نیار.من یکی که یادم نرفته تو پست نمرات تلو ۲ و سوشیما چه هنرنمایی کردی.
ما نقاشی میکشیم،ولی آیا همان چیزی که دوست داریم میشود؟یا میتوانیم چیزی که کشیدیم را حرکت دهیم؟
ما موسیقی گوش میدهیم،ولی آیا میتوانیم یک پس زمینه خیلی خاص برای اون بسازیم؟
ما کتاب میخونیم،ولی آیا دنیای کتاب را میبینیم؟یا حس میکنیم که درون اون هستیم؟
ما فیلم میبینیم،ولی آیا این ما هستیم که به شخصیت میگوییم فلان کار را بکن،آیا ما کنترل شخصیت را داریم،آیا این ما بودیم که شخصیت را به اینجا رساندیم؟
این چیز ها خیلی نادر هستن که بتوان در فیلم یا کتاب به آنها دست یافت.
پس بازی اینجا چه کارست؟بازی تمام آنها را در خودش دارد.تو کنترل شخصیت رو داری،تو هستی که سرنوشت او را رقم میزنی،تو هستی که او را در اتفاقات بد راهی میکنی،این تو هستی که باید همه کار را بکنی.
تو تصمیم میگیری از شهر راکون فرار کنم یا بهتره بمیرم،تو تصمیم میگیری که همراه با ارتش به جنگ نازی ها بری یا بهتره برگردی،این تو هستی که میگی بهتره به این مردم کمک کنم،این تو هستی که باید از الی محافظت کنی،این تو هستی که باید خشم کریتوس رو کنترل کنی،این تو هستی که …..
پس واقعا چرا بعضی ها،گیم را هنر نمیدونن؟
ما فقط بازی نکردیم،ما تجربه کردیم.
ما افتخار میکنیم که گیمر هستیم.
“پس واقعا چرا بعضی ها،گیم را هنر نمیدونن؟”
مطمئن باشید چون این افراد چیزی از هنر نمیدانن
شاید صحبت در میون بیاد که قویترین آثار سینمایی عمیقتر هنر رو به تصویر میکشن یا آثار صنعت گیم (بنده نیز مدتی که بسیار در رابطه با این موضوع در حال تحقیق و تفکر هستم) ولی مطمئن باشید این حرف که گیم هنر حساب نمیشه از یک ذهن ناآگاه نسبت به آثار صنعت گیم نشأت میگیره که به هیچوجه ارزش بحث کردن باهاش وجود نداره.
دوست عزیز مسئله جهت گیری یک هنره . در سینما هر سال ده ها شاهکار ساخته میشه که چون تو سینمای هالیوود جایگاهی نداره و اسکار نمیگیره کسی نمیشناسه . ولی واقعیت اینه که صنعت ویدئو گیم داره به سمت بتل رویال و انلاین شدن پیش میره . شاید در گذشته و حال گیم یک هنر باشه ولی متاسفم که میگم اگه این بچه مچه ها رو از پابجی و فورتنایت و وارزون و … کسی جمع نکنه کسی دلیلی برای ساختن هنر حقیقی گیم نخواهد داشت این یعنی فقط برای بعضی پول مهمه پووووووول نه عشق نه هنر نه زیبایی نه یادگیری نه تجربه و نه هیچ زیبایی دیگه ای که در این سال ها از گیم دیدیم وقتی بایوشاک داره انلاین میشه من به عنوان یه گیمر می گم گور بابای این صنعت که فقط داره خاطرات مارو زیر پا له میکنه وقتی رد دد انلاین میشه یعنی خداحافظ یه تابستون عشق با خانواده مارسون . اگه برا سونی نصرفه لست و انچارتد و گاد اف وار هم انلاین میشن به جهنم گیمر داستان می خواد به جهنم که تو این دنیا فقط گیم میتونه تبادل عقیده کامل انجام بده به جهنم که بیست سال پای ویدئو گیم زندگی کردیم پول مهمه داداش پووول
صحبتهای شما چیزی از حرفهای منو نقض نمیکنه که من بخوام جوابی براشون داشته باشم. با اکثر صحبتهاتون هم کاملاً موافقم
فیلم هر چقدرم آموزنده باشه دوتا مشکل داره یکی این که زمانش کمه دوم غیر از چشم شما هیچ عضو دیگه ای کاری انجام نمیده حتی مغز هم فقط اطلاعاتو دریافت میکنه کار مغز (باتوجه به تاثیر فیلم)بعد از تمام شدن فیلم شروع میشه و مدام بهش فکر میکنید یه لول بالاتر کتابه هم کوتاه نیست هم جزییاتش بیشتره هم شما کاری توش انجام میدید چون بدون اراده شما اون نوشته ها خونده نمیشن اما مشکلی که کتاب داره و فیلم نداره اینه که فیلم تصویر داره و کتاب نداره هر چقدرم یه کتاب بیاد یه بازار رو تو شهر چند قرن پیش توصیف کنه مغز شما (حداقل مغز های امروزی)نمیتونه کامل تصویر سازیش کنه اما ویدیو گیم مشکل هر دو رو باهم حل کرده هم طولانیه هم پرجزییات(به لطف تکنولوژی)هم تصویر داره هم شما کاری انجام میدید بدون اراده شما بازی پیش نمیره چه بسا تو یه سری از بازی ها بدون اراده شما کاراکتر حتی حرفم نمیزنه و چیزی که میخواد بگه دست شماس بالاترین سطح هنر یعنی این برای این دوره تاریخ .یه نکته هم داریم این فقط شامل بازی هایی میشه که دارای داستان هستند بازی هایی که آنلاین هستن یا فقط برای سرگرمی ساخته شدن مثل فوتبال از این دسته نیستند البته قصد توهین به طرفداراشونو ندارم اونا هم به نحوی حال میدن ولی من به شخصه بازی که داستان نداشته باشه نمیتونم ارتباط برقرار کنم باهاش
اگر از این مقاله خوشتون اومد ویدیوی های کانال های یوتیوب gameover analysis و ruzbuten رو پیشنهاد میکنم ببینید
اگر هم کلا با داستان گویی در هر مدیومی حال میکنید کانال hello future me رو بهتون معرفی میکنم. یک نویسنده جوانه که بعضی آثار مشهور رو نقد میکنه و همچنین ویدیوی های آموزنده زیادی داره که از طریقشون میشه خیلی مطالب راجب داستان نویسی و نقد یک داستان رو یاد گرفت پیشنهاد میکنم از این مدل ویدیوهای تخصصی ببینید که وقتی میگیم داستان بازی x مشکل داره خودتون بتونید به شکل فنی و استاندارد داستان رو نقد کنید و جواب منطقی بدید
کانال merfy nepile رو هم به کتاب خوان ها پیشنهاد میکنم
بسیار عالی. ممنون از اینکه این مقاله رو به نگارش در آوردید.
باید بگم به عنوان یک گیمر خیلی چیزها از این هنر یاد گرفتم. اینکه میتونم تو بازیهای نقش آفرینی مثل اسکایریم و ویچر خودم رو ساعت ها غرق در بازی کنم و گذر زمان رو متوجه نشم. و این اشتباهه که بگیم وقت خودمو تلف کردم. چون من چیزهای مختلفی یاد گرفتم و تجربه های مختلفی کسب کردم. در بازیهای ترسناک(چه روانشناختی چه بقا) مثل آلن ویک و Dead Space شجاعت خودم رو سنجیدم و با کارکتر همذات پنداری کردم و ضعف های خودم رو شناختم. بازیهایی مثل آنچارتد و اسسینز کرید با ماجراجویی های نیتن و اتزیو همراه شدم و سیر و سفر های مختلفی رو تجربه کردم. این ها بخشی از زندگی من شدند و من نمیتونم نادیده بگیرمشون. گیم پدیده ای نوظهور بود که بنظرم همیشه رو به تکامل و رشد در حال حرکت هست. با اومدن VR یا واقعیت مجازی میتونم بگم شاید حتی به درجه ای برسه که قابل قیاس با فیلم ها و کتاب ها هم نباشه. چون مانور دادن روی این صنعت همیشه نتیجه داده و بنظرم تغییرات بیشتری در راهه. زنده باد گیم و گیمر :yes: :yes: :yes:
Ooh yeah!
تمام عمرم منتظر همچین مقاله ای بودم! به نظرم این مقاله رو به عنوان تیتر ثابت گیمفا واقعا ممنون! :heart: :rose:
ممنون بابت مقاله
برای منم واقعا عجیبه که چرا گیم و انیمه رو همیشه یه حس خفن تری بهش دارم انگار میره تو عمق وجود آدم انگار یه چیزی شبیه شکستن دیوار چهارمه و تو کل داستان رو با وجود خودت احساس میکنی من اصلا قصدم مقایسه گیم و سینما نیست. اما یه چیز رو کاملا مطمئنم و اون اینه که حرکت گیم به سمت اهمیت به داستان واقعا یکی از مهم ترین و شاید حتی مهم ترین اتفاقی بود که تو این صنعت افتاد صنعتی که من هر چه قدرم بخوام چیزی رو جایگزینش کنم واقعا میمونم چی
دوستان انیمه ای steins gate هم که در بالا معرفی شده شاهکاره شاهکار من بهتر از این انیمه تو عمرم ندیدم البته شروع کندی داره ولی به مرور جذاب میشه اگه تونستین حتما ببینینش
سلام علیرضا جان
دقیقا همینطوره. انیمه به شکل فوق العاده ای با آدم ارتباط برقرار میکنه. هر چقدر هم که یکسری چیزای اغراق شده و عجیب داشته باشه. گیم هم دقیقا همینطوره.
این انیمه های سینمایی بعضیاشون وقتی تموم میشن حال ادم رو خیلی بدجوری خراب میکنن برای همینه نگاه نمیکنم
یکی دو روز دپرس میشی
انیمه خیلی اعتیاد داره لامسب من بعضی وقتها چشمم به انیمه جدید میفته هفتها گیم رو فراموش میکنم. البته شاید چون با ناراتو بزرگ شدم :)) تقریبا همسنیم :rotfl: :rotfl: :rotfl:
با تشکر بابت مقاله
داغ دلم با دیدن اون عکس از آخر فصل اول واکینگ دد تلتیل زنده شد
من هم با شما هم نظرم آقای زاهدی،از دید من هم اون صحنه دردناک ترین و غم انگیز ترین صحنه کل تاریخ ویدئو گیم بود
بهترین بازی عمرم بودش….
ولی دیگه داره هنر از این صنعت میره….
مخصوصا از وقتی که یکی از منفور ترین شخصیت های تاریخ گیم که داغون ترین شخصیت پردازی دهه اخیر داره میره روی عکس پروفایل بعضی ها و دارن اون رو با بزرگانی مثل کریتوس و آرتور مورگان مقاییه میکنن
😥
اسپویل
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اول که با لی گشتم دنبال کلمنتاین یهویی ازونجا اون زامبیه گاز گرفت چون دکمه رو اشتباه زدم فکر کردم از اول برم درست میشه …
اینبار درست زدم 😐 ولی بازم همون اتفاق تکرار شد بعد اون تا اخر فصل اول حالم گرفته شد مثل یک وزنه ی سنگین بود که روی شونه هام گذاشتن بعد اون با زور نشستم فصل دوم رو بازی کردم دختره بچه و داستان فصل دوم هم خیلی دردانک بود با کنی داستان رو دنبال کردم وقتی رسیدم به در دروازه کنی رو راه ندادن حالم خیلی بد شد ..فصل سوم فصل قشنگی بود ولی پر از کثافت کاری از سوی اون داداش مکزیکی خودمون داستانش جالب بود اونجاهم ضد حال خوردم ولی فصل قشنگی بود … فصل چهارمم که هیچ دیگه یه لحظه فک کردم دختره مرد بعد دیدم پاش قطع شده و ….
رد دد ۲ یک شاهکار بود از همه نظر … ارتور هم بهترین شخصیت زندگیمه بعد گرالت … اونم تهش ضد حال بود زدن بهمون ولی باز تونستم اونو هضم کنم گرچه هنوزم ناراحت کنندست … این صنعت یک هنره ولی تعداد کمی میتونن این هنر رو به نمایش بگذارن
Bioshock Infinite , God of War , Red Dead Redemption 2 , Witcher 3 Wild Hunt , Uncharted ,
اونا بازی های بی نقص توی همه ی زمینه هان از نظر من و فکر نمیکنم این صنعت از بین بره !! شاید کم بشه ولی همیشه هست
Bloodborne , Dark Souls , Sekiro اینارم یادم رفت …
یاد بگیر اعتراض کنی و نه بگی !!! وگرنه همینجوری میمونی و پیشرفت نمیکنی
نکنه کل فن های این سایت ازینکه داستان این بازی این شکلیه خوشحالن ؟؟ و کاملا راضی ؟؟
اگر واقعا اینطوریه کاملا سزاوارشین نوش جانتون ما لااقل دوست نداریم حالمون رو خراب کنن
این بحث سوختن و اینجور چیزا هم همش مثل مابقی حرف های استادتون دراکمن اعظم ساختگیه
چیزی جز یک دروغ بزرگ نیست برا زمانی که کم میارین !! امیدوارم یک روز چشم و گوشتون باز بشه
تلاشم رو کردم دیگه باتون کاری ندارم موفق باشین
یک نفرم نگفته یک جای بازی مشکل داره جز داستان !! اینا فکر میکنن انتقاد کردن جرمه یا اشتباهه حتی من هم قبول دارم
گرافیک بازی بالاست جزئیات واقعا عالیه .. گیم پلی عالیه ولی اگر حتی یه درصد به بازی علاقه ای میداشتم و پلی میدادمش مطمئنا سر داستان قسمت دوم حالم گرفته میشد شماهارو نمیدونم ….
تو هر زمینه ای حداقل بنظر خودم بهترینه
قضیه راجع به داستان برعکسه
با سلام و تشکر از گیمفا و اقای زاهدی عزیز برای این مقاله . عزیزانی که دارن کتاب و فیلم و موزیک و … رو با گیم مقایسه می کنند … باید بهتون بگم هیچ کس منکر این نیست که صنعت ویدئو گیم پر ظرفیت ترین مدیاست که می تونی طیف وسیعی از هنر های دیگه از جمله هفت هنر رو هم در بر بگیره . ولی وقتی می خواین گیم رو با فیلم مقایسه کنید یا با کتاب حداقل یه چند مرتبه ای به فیلم و کتاب های نه معروف که تو گیشه می فروشند بلکه به هنری ها نگاه کنید . من تا حالا ندیدم هیچ گیمی به اندازه فیلم هایی مثل underground بر لبه باریک کمدی تراژدی قدم بزنن یا به زیبایی there will be blood یا city lights باشن . هرچند که نظیر بایوشاک یا دارک سولز و بلادبورن در دنیای کتاب کمه ( نمی گم نیست ) . اقای زاهدی شما این مقاله رو برای گیمر های فقط گیمر نوشتین که عامه پسند باشه . ولی توصیه می کنم ( نه به شما که خودت استاد مایی ) بلکه به همه که وقتی می خواید درباره هنر حرف بزنید نه با استنتاج های مثلا منطقی بلکه با شواهد حرف بزنید . به اصطلاح گیمری که دیسکو الیزیم رو بازی حساب نمی کنه یا از تورمنت و هر بازی که اکشن نداره گریزانه بهتره اصلا درباره هنر و این چیز ها حرف نزنه . به همراه با بتل رویال ها و هر بازی انلاین دیگه ای که ویدئو گیم رو به گند کشیده به سمت کالاف بعدی پیش بره و از زیبایی های پابجی و فورتنایت لذت ببره .