سنت، شجاعت، شرافت؛ ما سامورایی هستیم! | نقد و بررسی بازی Ghost of Tsushima
پس از گذشت حدود شانزده، هفده سال از عمر گیمریام، هنوز هم حسی که یک بازی خوب میتواند در من ایجاد کند، برایم حسی ناب و متفاوت است. همان حس لذتی که با دیدن اولین کاتسین بازی و تجربهی اولین لحظات گیم پلی در تک تک سلولهایتان جاری میشود و لبخندی از روی رضایت روی صورتتان نقش میبندد. همان حسی که کل مشکلات دنیا، جای خودشان را با دیالوگ کاراکترهای بازی عوض میکنند و از همان اول میدانید که قرار است حسابی داستان بشنوید. این حسها هیچوقت قدیمی نمیشوند. هر بار که چنین حسی از یک بازی میگیرم، علاقهام به دنیای بازیها چندین برابر میشود و به این فکر میکنم که کسانی که گیمر نیستند چطور زندگی میکنند؟! چطور این همه داستانسرایی معرکه، این همه گیم پلیهای جذاب و در یک کلمه این همه «هنر» را نمیبینند و در زندگیشان احساس کمبود نمیکنند؟! اما به نظرم اینها چیزهایی هستند که فقط گیمرها میفهمند. لذت پاره کردن نایلون قوطی بازی و بوی دیسک تازهی آن، یا در شرایط اقتصادی حال حاضر، لذت دنبال کردن خط دانلود بازی تا وقتی که تمام شود و بتوانید آن را برای اولین بار تجربه کنید! در طی حدود دو سالی که در گیمفا برای شما مینویسم، تقریباً هر هفته یک بازی جدید را تجربه میکنم. بازیهای جدید، قدیمی، شاهکار، افتضاح، بازیهای ارلی اکسس و دمو، بازیهای آنلاین و الی آخر. اما هنوز هم این چرخهی انتظار برای عناوین بزرگ و لذت تجربهی آنها قدیمی نمیشود. هنوز هم وقتی لست آو آس ۲ میآید، صبح روز ریلیز زودتر از همیشه بیدار میشوم. هنوز هم وقتی بازی جدید کپکام، راک استار یا بتسدا معرفی میشود، هیجانزده میشوم و میدانم احتمالاً شمایی که الآن دارید این را میخوانید، این حس را بهتر از هر کسی میشناسید. حس یک بازی خوب!
وقتی که سال پیش داشتم مقالهی مورد انتظارترین بازیهای سال ۲۰۲۰ را مینوشتم، عناوین زیادی بودند که دوست داشتم آنها را تجربه کنم. طبیعتاً مثل همه، عناوینی مثل ریمیک رزیدنت اویل ۳ یا لست آو آس ۲ برایم بسیار مهم بودند چون ریمیک یا دنبالهی بازیهای مورد علاقهام بودند، اما احتمالاً مورد انتظارترین بازی خودم در آن لیست، گوست آو سوشیما (Ghost of Tsushima) بود. از یک طرف به خاطر اینکه یک آیپی جدید بود و چیز زیادی دربارهی آن نمیدانستیم و این موضوع میزان هیجان و انتظار برای بازی را بالا میبرد، بعد بخاطر تریلرهای نفسگیر این عنوان که از روز اول نظر هر گیمری را به خودش جلب میکرد. اسبسواری در میان شکوفهها، مبارزات شرقی و دوئلهایی که تا به حال مانند آن را در دنیای بازیها ندیده بودیم. معمولاً انتظارات بسیار بالا از یک بازی، به ضرر آن بازی تمام میشود. اتفاقی که در سالهای اخیر برای انحصاریهای دیگر سونی مثل Days Gone افتاد و باعث شد ایرادهایی به بازی گرفته شود که در خیلی از مواقع حقش نبود. وقتی یک بازی انحصاری جدید از طرف سونی معرفی میشود، همه انتظار شاهکار دارند و این به خاطر استودیوهایی مثل ناتی داگ و سانتامونیکاست که استانداردهای این شرکت را همیشه در اوج نگه داشتهاند. به هر حال، این انتظارات بالا در مورد Ghost of Tsushima نیز وجود داشت. از یک طرف به این دلیل که این بازی رسماً آخرین انحصاری کنسول PS4 و نقطهی پایانی بر یک نسل باشکوه دیگر برای سونی است، و از طرف دیگر استودیوی سازندهی بازی ساکرپانچ (Sucker Punch) است که با سری بازی Infamous خودش را در نسل گذشته و این نسل چندین بار ثابت کرده است. این بازی برای ساکرپانچ یک بازی کاملاً متفاوت به شمار میرود. اولاً از این جهت که دنیای قرن سیزدهمی ژاپن با دنیایی که بازیهای Infamous در آن اتفاق میافتد از زمین تا آسمان فرق دارد، دوم اینکه Ghost of Tsushima یک بازی اوپن ورلد با المانهای نقشآفرینی است که ساخت آن برای هر شرکتی (هر چقدر هم که بزرگ باشد) یک چالش و یک هدف بزرگ به شمار میرود. این قلمروی بزرگانی چون سیدی پراجکت، راک استار و یوبیسافت است و استودیوهای زیادی جرئت ندارند چنین جهانهایی خلق کنند، بخصوص اگر قرار باشد آن جهان تا این اندازه منحصربفرد و متفاوت هم باشد. بنابراین همین اول مقاله باید بگویم Ghost of Tsushima حرف ندارد. اگر بخواهید با انحصاریهای دیگری چون The Last of Us یا God of War مقایسهاش کنید، شاید در آن حد جریانساز نباشد، ولی به جرئت میتوانم بگویم وقتی داریم از گوست آو سوشیما حرف میزنیم، بحث یکی از برترین عناوین اکشن نسل هشتم است. یک بازی که اگر از هر لحظهاش هم لذت نبرید، ۹۰% درصد اوقات میتواند شما را تحت تاثیر قرار دهد و لحظهای از تهیهی آن پشیمان نخواهید شد. اگر قرار است انحصاریهای نسل هشتم سونی با این عنوان به پایان برسد، باید گفت چه پایان خوبی! ساکرپانچ در ۲۱ مارس سال ۲۰۱۴ با بازی Infamous: Second Son نسلی بینظیر را برای سونی استارت زد و حالا با Ghost of Tsushima کار آن را به شاعرانهترین شکل ممکن به پایان میرساند. چه نسل خوبی، چه بازیهای پرخاطرهای و چه پایان درخوری برای یک نسل عالی دیگر. دوستان عزیزم، چیزی که در ادامه خواهید خواند، نقد مفصلی است بر آخرین مهمان تالار افتخارات سونی در نسل هشتم، Ghost of Tsushima. با من و گیمفا همراه باشید!
افسانهی خون و کاتانا
داستان گوست آو سوشیما در حوالی سال ۱۲۷۴ میلادی و در جزیرهی سوشیمای ژاپن اتفاق میافتد. نوهی چنگیزخان مغول که کوتان خان (Khotun Khan) نام دارد به این جزیره حمله کرده و قصد تصرف آن و سپس نقاط دیگر ژاپن را دارد. شما در نقش یک سامورایی به نام جین ساکای (Jin Sakai)، از قبیلهای اصل و نسبدار قرار میگیرید که در کنار فرمانده ساموراییها یعنی ارباب شیمورا (Lord Shimura) که اتفاقاً عموی شما هم هست قصد دارند مغولها را از سرزمین خود بیرون برانند و سوشیما را پس بگیرند. بازی از سه قسمت طولانی تشکیل شده که تکمیل کردن هر کدام از این قسمتها، چیزی حدود هفت هشت ساعت زمان میبرد. بنابراین کل بازی، بسته به اینکه چقدر درگیر مراحل جانبی بازی و آیتمهای قابل جمعآوری میشوید، چیزی حدود ۲۵ الی ۶۰ ساعت زمان خواهد برد که زمانی مناسب برای یک بازی با این سبک به شمار میرود. گوست آو سوشیما آنقدر قصه برای تعریف کردن دارد که به هیچ وجه احساس خستگی و فرسودگی نخواهید کرد. برای بازیهای طولانی و عظیمی مانند گوست آو سوشیما، پیدا کردن محتوایی که ارزش بازی کردن داشته باشد و فقط محض پر کردن نقشه نباشد، کار بسیار دشواری است. به همین دلیل است که بازیهایی مانند ویچر ۳ در تاریخ بازیهای کامپیوتری ماندگار شدهاند، چون گاهاً حتی ماموریتهای فرعی این عنوان از ماموریتهای اصلی آن جذابتر بود! گوست آو سوشیما شاید از نظر گستردگی ماموریتهای جانبی مانند ویچر نباشد، اما داستانهای بسیار جذابی در گوشه و کنار سوشیما هست که فقط یک گوش شنوا میخواهند.
به طور کلی ماموریتهای بازی به چهار دسته تقسیم میشوند. یکی ماموریتهای اصلی که در نقشه با رنگ طلایی مشخص میشوند و انجام آنها برای به اتمام رساندن داستان بازی ضروری است. به جز آن، ماموریتهای فرعی خاکستری رنگی وجود دارند که معمولاً در آنها داستانی کوتاه برای شنیدن هست. ماموریتهایی آبیرنگ نیز در نقشه هستند که Mythic Tales نام دارند و برای پیدا کردن تمام این ماموریتها، باید با مردم عادی قبیلههای مختلف حرف بزنید. این سری از ماموریتها جزو جذابترین و مرموزترین ماموریتهای بازی هستند که معمولاً با جایزهای بسیار درخور مانند یک زره یا یک سلاح خاتمه مییابند. دستهی آخر ماموریتها هم که شاید برای عدهای تکراری و خستهکننده شود، ماموریتهای پاکسازی کمپهای دشمن یا نجات دادن افراد جزیره از دست جوخههای نظامی مغولهاست. البته اگر مهماتی که پس از فتح هر کمپ به دست میآورید را در نظر بگیریم، نمیشود خیلی به این ماموریتها خرده گرفت. گوست آو سوشیما نسبت به بازیهای مشابه در زمینهی همین ماموریتها نیز بهتر عمل کرده و اگرچه ممکن است پس از مدتی فتح تمام این کمپها کمی تکراری شود، اما تک به تک آنها هیجانانگیز و نفسگیر هستند. بخصوص وقتی تمامی این چهار نوع از ماموریتها با مبارزات عالی بازی (که جلوتر مفصلاً به آن خواهم پرداخت) ترکیب میشوند، دیگر جایی برای خرده گرفتن نمیماند. اگرچه باید بگویم برخی مراحل کمی قدیمی و تاریخ مصرف گذشته به نظر میرسند. برای مثال دنبال کردن افرادی خاص تا یک نقطه که معمولاً نه با چالش خاصی همراه است، نه حرکات دشمنان آنقدر هوشمندانه است که شما را غافلگیر کنند، اما تعداد این ماموریتها کم است و در بین این همه مرحلهی خوب و خوشساخت به چشم نمیآیند.
نکتهی دیگری که باید در بخش داستانی بازی به آن اشاره کنم، شخصیتپردازی کاراکترهای بازی است. بازی چند شخصیت مهم دارد که تقریباً همهی آنها شخصیتپردازی خوب و حتی بهیادماندنیای دارند. بهترین شخصیتپردازی هم مال آنتاگونیست بازی، کوتان خان است. کوتان خان نه تنها قویترین جنگجوی بازی است و سر دوئلها حسابی گوشمالیتان میدهد، بلکه در کل شخصیتی متفاوت از آدم بدههای بازیهای دیگر دارد. نمیتوان او را دقیقاً به گروه خاصی از آدم بدهها نسبت داد. کوتان خان هم قوی است، هم باهوش است و هم چیزی از شرافت سرش نمیشود که این قضیه او را خطرناکتر هم میکند. وجود آنتاگونسیتی مانند او، ارزش داستان بازی را چندبرابر کرده است. از طرف دیگر کاراکترهایی مانند سِنسِی ایشیکاوا (Sensei Ishikawa) که یک سامورایی کهنهکار و سختگیر است یا یونا (Yuna) و برادرش تاکا (Taka) که اصلیترین دوستان جین هستند، بازی را تا آخر جذاب نگه میدارند. متاسفانه خود جین ساکای، جزو شخصیتهایی نیست که بشود از شخصیتپردازیاش تعریف کرد. شخصیتپردازی او میتوانست بسیار بهتر و بهیادماندنیتر باشد. برای مثال بازی Assassin’s Creed II را در نظر بگیرید. آن بازی هم مانند گوست آو سوشیما در محیطی تاریخی روایت میشد، اما شخصیت اتزیو ادیتوره خودش به تنهایی نصف زیبایی این بازی بود. این در حالی است که اگر جین ساکای را در اوج داستان با شخصیتی دیگر جایگزین کنند، احتمالاً فرق خاصی حس نخواهید کرد. جین ساکای یک سامورایی منضبط و شریف است، اما صفت خاص دیگری ندارد که او را به عنوان کاراکتر یک بازی ویدئویی جذاب و ماندگار کند.
روی هم رفته گوست آو سوشیما از نظر روایی امتیاز خوبی میگیرد. بخشی از این، بخاطر الگوبرداری مستقیمی است که سازندگان بازی از کارهای کارگردان بزرگ ژاپنی آکیرا کوروساوا داشتهاند. آثار این کارگردان، نه تنها در سینمای ژاپن، بلکه در سینمای جهان نظیر ندارد و صحنهسازی و روایت او در نوع خود منحصربفرد است. گوست آو سوشیما از خیلی جهات سعی کرده تا روح او را زنده کند. از فیلتر سیاه و سفید بازی گرفته تا عناصری مانند باد و صحنهسازیهای دوئلهای بازی. سازندگان گاهی اوقات در این الگوبرداری موفق بوده و گاهی اوقات هم شکست خوردهاند. اما روی هم رفته گوست آو سوشیما داستانی قابل توجه و روایتی جذاب و کمنظیر دارد.
به خونسردی یک سامورایی
بحثی که در مورد گوست آو سوشیما خیلی مطرح میشود، شباهت آن به بازیهایی مثل اساسینز کرید، فارکرای و ویچر است. عناصر مخفیکاری و انواع دشمنان بازی شباهتهای زیادی به اساسینز کرید دارد، پس گرفتن کمپهای دشمن هم شبیه به مراحل پاکسازی کمپهای دشمن در سری فارکرای است و نحوهی تقسیم ماموریتها و برخی عناصر محیطی بازی ممکن است شما را یاد ویچر بیندازد. اما گوست آو سوشیما در نقطهای از هر سه عنوان پیشی میگیرد و آن بخش مبارزات و به طور کلی گیم پلی بازی است. حتی میتوان گفت گاهی اوقات میتوان آن را با شاهکارهای دنیای اکشن، مثل Devil May Cry مقایسه کرد. همانطور که در ابتدای مقاله هم گفتم، وقتی دربارهی گوست آو سوشیما سخن میگوییم، داریم از یکی از بهترین بازیهای اکشن نسلی که گذشت حرف میزنیم. گیم پلی این بازی بزرگترین نقطهی قوت آن است و بخشی است که بدون شک میتواند هر گیمری را به خود جلب کند. به دلیل اینکه گیم پلی گوست آو سوشیما از چندین بخش متفاوت تشکیل شده است، ابتدا بخش مبارزات را بررسی میکنیم.
مبارزات گوست آو سوشیما به قدری عمیق، لذتبخش و خوشساخت است که به تنهایی میتواند دلیل تصمیم یک نفر برای تهیهی این بازی باشد. از گیم پلی یک بازی اکشن چه انتظاری میتوان داشت؟ اینکه یک عالمه وسایل و ابزار در اختیارتان بگذارد که بتوانید با شیوههای مختلف با دشمن روبرو شوید؟ اینکه در طول بازی دائماً در حال پیشرفت باشید و بازی یکنواخت نشود؟ اینکه دشمنان چالشبرانگیز باشند و درجهی سختی بازی منطقی باشد؟ گوست آو سوشیما همهی اینها را با هم دارد. وقتی بازی را شروع میکنید، جین فقط چند مکانیزم پایهای بازی را بلد است. اینکه چطور ضربهی سرعتی بزند، چطور ضربهی قدرتی بزند، چطور جاخالی دهد و چگونه دفاع کند. با اینکه کلیات مبارزات بازی تا آخر بازی هم همینهاست، اما آنقدر تکنیک به آن اضافه میشود که همان اواسط بازی میبینید از تکتک مبارزات بازی دارید لذت میبرید. اوایل بازی طوری بود که وقتی چند دزد یا سرباز مغول را در گوشه و اطراف نقشه میدیدم سعی میکردم از کنارشان به سرعت عبور کنم و با آنها درگیر نشوم. اواسط بازی، با اینکه ماموریتهای بسیار مهمتری برای انجام دادن داشتم و داستان به اوج خود رسیده بود، اما به محض دیدن دشمن از اسبم پیاده میشدم تا دخلشان را بیاورم. میدانید چرا؟ چون احساس گردنکلفت بودن به آدم دست میدهد! جین به تدریج آنقدر در شمشیرزنی حرفهای میشود که هر مبارزهی شما از فشردن چندبارهی دو تا دکمه، تبدیل میشود به یک هنر. هنری که یک دشمن را بدون ضربه خوردن و در چند حرکت شمشیر از پا دربیاورید. میتوانم بنشینم و تا صبح برای شما از اینکه چقدر مبارزات بازی خوب هستند بنویسم، ولی تا وقتی که خودتان آن را امتحان نکنید نمیدانید با چه شاهکاری طرف هستید. مهمتر از همه، حسی است که هنگام مبارزات میگیرید. ضربات شما وزن دارند. وقتی با شمشیر دفاع دشمن را میشکنید، وزن شمشیر را حس میکنید. وقتی شمشیر را بر شانهی دشمن فرود میآورید یا سینهاش را سوراخ میکنید، آن را به خوبی حس میکنید. در نقد و بررسی بازی ِDOOM Eternal در مورد مفهوم کاتارسیس نوشته بودم. اینکه چگونه بازیها میتوانند با شبیهسازی صحنههای خشن، سبب تخلیهی عصبانیت، هیجان و استرس شوند. گوست آو سوشیما نیز دقیقاً همین حس را به شما میدهد. با این تفاوت که نمیتوانید مثل DOOM به دل دشمن بزنید و همه را لت و پار کنید. باید مانند یک سامورایی حساب شده عمل کنید. همین «حسابشده» بودن مبارزات بر لذت آن میافزایند.
مبارزات چندین مکانیزم جالب دارند. یکی از آنها که از اصلیترین و منحصربفردترین خواص بازی گوست آو سوشیما به شمار میآید، قابلیت Stand Off است. وقتی نزدیک به گروهی از دشمنان میشوید، میتوانید با فشردن دکمهی بالا در کنترلر PS4، قویترین جنگجوی تیم مقابل را فرابخوانید تا با شما مبارزه کند. در نبردهای قدیمی، برای شکستن روحیهی دشمن از این روش استفاده میکردند. وقتی یکی از آنها جلو میآید، شما باید دکمهی مثلث را نگه دارید تا او حمله کند. اگر وقتی گارد او باز است، مثلث را رها کنید، جین آن دشمن را با یک ضربه میکشد. البته با خرج کردن Skill Point، میتوانید این تعداد را به سه نفر هم افزایش دهید. یعنی قبل از اینکه نبردی رسماً آغاز شود، شما میتوانید جسد سه جنگجو را به دوستانشان برگردانید. رفته رفته دشمنان نیز کمی باهوشتر میشوند و جای اینکه در همان حرکت اول حمله کنند، فریاد میکشند و ادای حمله کردن در میآورند تا شما را فریب دهند. در Stand off اگر زودتر یا دیرتر عمل کنید، بخش قابلتوجهی از نوار سلامت خود را از دست میدهید و از آنجا که مبارزات بازی حتی در حالت نرمال نیز چالشبرانگیزند، به آن نوار سلامت احتیاج خواهید داشت. اما اگر درست عمل کنید، گویهای Resolve شما پر میشوند. گویهای Resolve مانند بانداژ و کمکهای اولیه شما هستند، با این تفاوت که آنها را از محیط پیدا نمیکنید، بلکه با کشتن دشمنان خودبخود پر خواهند شد.
بخش مهمی از بخش مبارزات بازی به سلاحهای مختلف شما برمیگردد. به طور کلی شما سه نوع اسلحه دارید. اولی کاتانای شماست که اصلیترین سلاح شما به شمار میرود. از کاتانا هم در هنگام حملههای رودررو و هم هنگام حملات مخفیکارانه میتوانید استفاده کنید. در همان اوایل بازی وقتی پیش ایشیکاوا میروید، او کمانی به شما میدهد و از آن پس تیر و کمان هم به تجهیزات شما اضافه میشود. تیر و کمان دو نوع تیر معمولی و آتشین دارد که تیرهای آتشین بخش قابلتوجهی از جان دشمن را از بین میبرد ولی تعداد آن در محیط به مراتب کمتر است. دستهی آخر از اسلحههای شما نیز بمبها، بمبهای چسبنده، کونای (نوعی خنجر پرتابی)، بمب دودزا و ابزاری برای تولید صدا با فرکانس زیر و… هستند. تنوع سلاح برای یک بازی مانند گوست آو توشیما واقعاً بالاست و سازندگان این کار را به شکل واقعگرایانهای انجام دادهاند. یعنی مجبور نشدهاند با سلاحهایی مانند پُتک و گرز و تبر، هویت سامورایی را زیر سوال ببرند. همچنین طراحی سلاحهای مغولها نیز کاملاً دقیق بوده. یک باز وقتی از نزدیک داشتم با یک سرباز مغول مبارزه میکردم، متوجه سه حلقهای فلزی شدم که از طرف داخل به شمشیر او متصل شده بود. جزئیات همینقدر بالاست. از طراحی لباس دشمنان، تا چهرهی آنها و اسلحههای آنها، واقعاً وقت گذاشته شده است.
مبارزات گوست آو توشیما در هر درجهی سختیای چالشبرانگیز هستند، اما مانند هر بازی خوب دیگری، معمولاً در درجهی سختی دشوار است که نبوغ سازندگان بیشتر به چشم میآید. نکتهای که دربارهی این بازی دوست داشتم این بود که به هیچوجه به بازیباز باج نمیدهد. هرچقدر هم که پیشرفت کنید و مهارتهای جین را افزایش دهید، هیچگاه به نقطهای نخواهید رسید که فکر کنید بازی خیلی آسان شده است و دیگر چالشی برایتان ندارد. حتی اگر تمام مهارتهای موجود را در بازی کسب کرده باشید، باز هم یک دشمن ساده میتواند برایتان مشکلساز باشد. دشمن همان دشمن است و جین ساکای هم همان جین ساکای، تنها چیزی که فرق میکند، مهارتهایی است که جین در طول بازی کسب کرده و این شمای مخاطب هستید که باید آنها را به کار بگیرید. بخش مهمی از مهارتهای بازی، به Stanceها برمیگردد. Stanceها در واقع شامل یک سری حرکات شمشیر میشوند که هر کدام در مورد نوعی از دشمنان کاربرد دارند. در بازی Devil May Cry 5 و کمپین دانته موردی مشابه وجود دارد. یک Stance حالت دفاعی دارد، دیگری شامل یک سری کمبوی شمشیر میشود و الی آخر. در گوست آو سوشیما نیز چند نوع دشمن خواهید داشت که کشتن همهی آنها با یک Stance کاری سخت، زمانبر و حتی بعضاً غیرممکن خواهد بود. لذا پس از اینکه این Stanceها برایتان آنلاک شدند، باید دائماً بین آنها در حال تعویض باشید. اولین Stance شما، Stone Stance خواهد بود که در مقابل دشمنان شمشیردار کاربرد دارد. ضربات سنگین این Stance میتواند گارد دشمنان شمشیردار را در هم بشکند و کار شما را برای کشتن آنها بسیار آسانتر کند. به همین ترتیب Water Stance در مقابل دشمنان سپردار، Wind Stance در مقابل دشمنان نیزهدار و Moon Stance در مقابل دشمنان عظیمالجثه به کار میآیند. برای آنلاک کردن این Stanceها، باید لیدر مغولها در هر کمپ را تحت نظر بگیرید و یا او را بکشید. وقتی هر چهار Stance را به دست آوردید، به عمق مبارزات گوست آو سوشیما پی خواهید برد. نه تنها هر Stance با خود قابلیتهای بسیاری به دنیای بازی میآورد، بلکه خود این Stanceها نیز قابل پیشرفت و گسترش هستند. برای مثال در Wind Stance میتوانید با لگد تعادل یک دشمن نیزهدار را به هم بزنید. وقتی این قابلیت را ارتقاء میدهید، لگد شما میتواند یک دشمن را از روی بلندی نیز پرتاب کند. چیزهایی کوچک ولی تاثیرگذاری مانند این، هربار مبارزات را کمی تغییر میدهند تا آخرهای بازی به ماهرترین سامورایی تاریخ بازیها تبدیل شوید. اما باز هم این خودتان هستید که باید با حرکات درست و بهجا دشمن را شکست دهید. میزان Damage شمشیرتان ناگهان پنج برابر نمیشود، بُرد تیرهایتان ناگهان سهبرابر نمیشود، نمیتوانید دابل جامپ کنید و غیره. از اول تا آخر همان جین ساکای هستید که تکتک قابلیتهایش را خودش به دست آورده. رفته رفته مردم جزیره بیشتر به قابلیتهای شما ایمان میآورند و به شما القاب خاصی نسبت میدهند. در اواخر بازی وقتی به شما میگویند The Ghost (روح)، حس خواهید کرد که این لقب کاملاً شایستهی شماست و واقعاً همینقدر خفن هستید!
به جز Stanceها، جین جایی هم برای Charmهای خود دارد. Charmها در واقع قابلیتهای هستند که با انجام ماموریتها به دست میآورید و چیزهای کوچکی را در بازی تغییر میدهند. برای مثال یکی از آنها سرعت دست به کمان شدنتان را بالا میبرد، دیگری مقاومت زره شما را تا ۱۵% بالا میبرد و بعدی قدرت شمشیر شما را ذرهای افزایش میدهد. اگر بخواهید چندین Charm را همزمان با یکدیگر استفاده کنید، باید در طبیعت زیبای بازی، دنبال روباهها باشید. هرجا روباه دیدید او را دنبال کنید تا به سمت معابد خاصی هدایتتان کند. پس از ادای احترام در مقابل چند تا از این معابد، خانهای به خانهی Charmهایتان اضافه خواهد شد.
دشمنان بازی یکی از بزرگترین نقاط قوت و یکی از بزرگترین نقاط ضعف بازی هستند! در هر گروهی از مغولها که با آنها روبرو خواهید شد، چندین تیپ جنگجو وجود دارد. جنگجوهای تک شمشیره، جنگجوهای دو شمشیره، جنجگوهای سپر به دست، جنگنجوهایی که بمب پرتاب میکنند، جنگجوهای با کلاهخود و چندین نوع جنگنجوی دیگر. کشتن هر یک از این دشمنان، حداقل کمی با دشمن دیگر فرق دارد. این یعنی در هر نبرد، حتی نبردهای کوچک محلی، باید مانند یک سامورایی استراتژیک عمل کنید. و این یعنی پس از کشتن هر یک از این دشمنان فرعی، حس خوبی به شما دست خواهد داد. تا پایان بخش اول پیش خود فکر میکنید «خب اگر یک دشمن خیلی سرسخت بود، با تیرکمان هدشاتش میکنم». بعد بازی دشمنان با کلاهخود را به شما معرفی میکند که گزینهی هدشات کردن را از روی میز برمیدارند. همچنین تقریباً همهی این دشمنان به نحوی ضربات شما را بلاک میکنند. حالا شکستن دفاع برخی آسانتر و برخی سختتر است، اما در کل هیچ دشمنی خیلی ساده نخواهد مرد! دوئلهای بازی هم که معرکهاند. تمام این دوئلها در منظرهای چشمنواز و زیبا اتفاق میافتد و بسیار سینماتیک و تر و تمیز از آب درآمدهاند. از آنجایی که دشمنان شما موجودات فانتزی و خیالی نیستند، نیروی فرازمینیای ندارند که باعث تفاوت عظیمی در دوئلها شود، اما هر کدام بسته به اصالت خود، تکنیکهای متفاوتی به کار میگیرند که این موضوع به هر دوئل حس خاص و متفاوتی میدهد.
ممکن است بپرسید پس نقطه ضعفی که از آن سخن گفتم کجاست. این نقطه ضعف بیشتر از همه خودش را در بخش مخفیکاری بازی نشان میدهد. این بخش با اینکه خیلی جاها مانند فرشتهی نجات شما عمل میکند و باعث میشود برخی مراحل بسیار آسانتر پیش بروند، اما وقتی دشمن شما احمق است، دیگر مخفیکاری لذتی ندارد. هوش مصنوعی دشمنان گوست آو سوشیما بعضاً مشکل اساسی دارد. دشمنان تقریباً کر و کور هستند و گاهی حتی وقتی کنار یکی از آنها دیگری را به قتل میرسانید متوحه نمیشود. یا وقتی با فاصلهی بیشتر از پنج متر از مقابلشان رد میشوید، شما را نمیبینند. تازه اوضاع وقتی بدتر میشود که هفت هشت سرباز مغول دارند دنبالتان میکنند که تصمیم میگیرید داخل چادری، بوتهای چیزی بروید و قایم شوید. همین دشمنانی که درست پشت سرتان بودند گمتان میکنند و به راحتی میتوانید از دستشان فرار کنید. آنها هم پس از مدت کوتاهی میروند سر پستهایشان! همهی بازیها هوش مصنوعی درجه یکی ندارند، اما قضیهی ضعف هوش مصنوعی در گوست آو سوشیما بعضی وقتها جدی میشود.
بخش دیگر گیم پلی به قابلیت پیشرفت کاراکترتان مربوط میشود. جین ساکای را از هر جهت که بخواهید میتوانید ارتقاء دهید. قابلیتهای مبارزهی رودرروی او را میخواهید افزایش دهید؟ با Skill Point خود یک کمبو برای او آنلاک کنید که میتواند ضربات قوی دشمن را بلاک کند. میخواهید وقتی جین روی زمین افتاده و در حال مرگ است دوباره بتواند بلند شده و مبارزه کند؟ قابلیتی برای این کار وجود دارد که در درخت مهارت انتظار شما را میکشد. میخواهید به جای دو کونای، سه کونای کشندهتر پرتاب کنید؟ اصلاً نگران نباشید، آن هم هست. هر چقدر بیشتر ماموریتهای سرتاسر نقشه را تکمیل کنید، همانقدر زودتر میتوانید درخت مهارت جین را نیز تکمیل کرده و او را به یک سامورایی واقعی تبدیل کنید. به جز این مهارتها، میتوانید با جمعآوری مهماتی مثل پوست حیوانات، گلهای خاص، چوب و آهن، لباسهای جدید برای جین بخرید، اندازهی Inventory او را بزرگتر کنید یا کاتانا و خنجر خود را کشندهتر کنید. درخت مهارت، نقشی بسیار مهم در کیفیت گیم پلی گوست آو سوشیما ایفا میکند.
بخش آخر گیم پلی که نباید از قلم بیفتد، بخش پلتفرمر آن است. انتظار آنچارتد یا اساسینز کرید نداشته باشید، اما سکوبازی مختصری در گوست آو سوشیما وجود دارد که بازی را از یکنواختی درمیآورد ( البته اگر بازی یکنواخت شود که بعید است!). جین میتواند از برخی صخرهها بالا رود، از روی اسبش پریده و بر سر یکی از دشمنان فرود بیاید و کار او را یکسره کند و همچنین با استفاده از یک قلاب که تاکا برای او میسازد، از دیوارهای بلند قلعه بالا برود. وقتی این قلاب را میگیرید دوست دارید بیشتر سکوبازی کنید و بازی نیز این فرصت را در اختیار شما قرار میدهد.
روی هم رفته گوست آو سوشیما، از نظر گیمپلی، یکی از خوشساختترین بازیهای چند سال اخیر است. این را بدون هیچ شکی میگویم.
سرزمین شکوفهها
چند کلمهای هم باید دربارهی گرافیک و اتمسفر بازی صحبت کنم. گوست آو سوشیما یکی از زیباترین بازیهای اوپن ورلدی است که تا امروز ساخته شده است. مناظر ویچر ۳ را به خاطر دارید؟ چه غروبهای زیبایی داشت؟ Death Stranding و کوههای زیبایش را چطور؟ Red Dead Redemption 2 و مراتع سرسبزش را هم به خاطر دارید؟ شاید بتوان گفت گوست آو سوشیما از تمام این عناوین هم زیباتر است. میدانم کمی هضم این موضوع سخت است، اما از این پس اگر بحث از مناظر زیبای دنیای بازیها باشد، اولین نامی که به ذهنم خطور خواهد کرد گوست آو سوشیما خواهد بود. هر چند دقیقه یک بار از زیبایی محیط فکتان میافتد. از غروب و طلوع آفتاب، از درختان رنگارنگ بازی، از بازتاب نور ماه در آب، از پرواز پرندگان و دویدن گوزنها در جنگلهای بینهایت زیبای بازی، از باد و باران و تغییر روز و شب که باعث میشوند حس هیچ دو ماموریتی مانند هم نباشد، همگی به شکل مسخکنندهای زیبا هستند. گوست آو سوشیما یک شاهکار بصری به تمام معناست. ویدیوهایی که از گیم پلی بازی به نمایش درمیآیند حق مطلب را ادا نمیکنند. باید خودتان دستهی بازی را به دست بگیرید و سوار بر اسبتان در این سرزمین زیبا بتازید تا ببینید چه میگویم. تا ببینید چقدر این بازی از نظر بصری بیرقیب و زیباست. هم زیبا و هم پر از جزئیات. مردم روستاها و قبایل مختلف در عزای عزیزانشان گریه میکنند، در گوشهی دیگری از بازی دزدها و مغولها با هم در حال مبارزه هستد، در یک سر نقشه خانهای در حال سوختن است و مردم روستا به دار آویخته شدهاند و در گوشهای دیگر برکهی آب گرمی انتظار شما را میکشد. موسیقی بازی نیز چیزی از گرافیکش کم ندارد. در هر لحظهای که در نظر بگیرید، بهترین و مناسبترین موسیقی ممکن نواخته میشود. موسیقی آخر مرحلهی Ghost of Yarikawa، پس از اینکه یکی از ژنرالهای مغول را میکشید به قدری زیباست که حتی موقع نگارش این مطلب نیز یاد آن میافتم و مو بر تنم سیخ میشود! این بازی خودِ هنر است! گرچه اشکالهایی در بخش انیمیشن صورت شخصیتها وجود دارد که بازی را قدیمی جلوه میدهد و اگر بخواهید بازی را با زبان ژاپنی بازی کنید (که مطمئناً خیلیها مشتاق به انجام این کار هستند)، حرکات لب و صدا سینک نخواهند بود، اما روی هم رفته وقتی این همه زیبایی را در بازی میبینید، میتوانید بازی را بخاطر این اشکالات جزئی ببخشید.
روی هم رفته اگر میخواهید یکی از بهترین بازیهای نسل هشتم را تجربه کنید، گوست آو سوشیما همان بازی است. گوست آو سوشیما روایت غم یک سرزمین تحت حمله است. سرزمینی که مردم آن در مقابل قوم مغول راه مقاومت را گزیدهاند. داستان شادیهای پس از پیروزی، عصبانیت پس از خیانت همدستان و غم پس از مرگ و خونریزی است. اگر از بازیهای ویدئویی لذت میبرید، هیچ دلیلی برای لذت نبردن از گوست آو سوشیما نخواهید داشت، با خیال راحت این بازی را تهیه کنید و مطمئن باشید که از آن لذت خواهید برد.
پر بحثترینها
- مایکروسافت به سازندگان خود هشدار میدهد که از طراحی شخصیتهای زن با اندام اغراق شده خودداری کنند
- تعداد بازیکنان همزمان Horizon Forbidden West در استیم از ۴۰ هزار نفر عبور کرد
- ویدیوی اختصاصی: گیمپلی و معرفی بازی Rise of the Ronin
- عملکرد خوب استودیوی Nixxes در پورت PC بازی Horizon Forbidden West
- احتمال عرضه Final Fantasy 16 برای پلتفرمهای دیگر وجود دارد
- فیل اسپنسر: اخراجها در اکتیویژن برای کسب سود ضروری بود
- گزارش: Xbox در مقطعی اکثر عناوین خود را برای PS5 منتشر خواهد کرد
- کدام نسخه از بازی GTA از همه محبوبتر است؟ + ویدیو
- احتمال پشتیبانی Xbox Series از فناوری FSR 3 Frame Generation در آینده
- گزارش: توسعهدهندگان ترد پارتی پتانسیلهای ایکس باکس را زیر سوال میبرند
نظرات