وجه تمایز ناتیداگ | عواملی که باعث موفقیت و محبوبیت بازی The last of Usشدند
در طول تاریخ بازیهای ویدئویی، عناوینی بودهاند که مسیر این صنعت را تغییر داده، استانداردهای جدیدی برای آن تعریف کرده و باعث شدهاند تا بازیهای جدید نیز بر اساس استانداردهای جدید ساخته شوند. اما هرچه در طول تاریخ پیش میرویم چنین بازیهایی که بتوانند این طور صنعت بازیهای ویدئویی و ساخت این عناوین را متحول کنند، بسیار کمیاب میشوند. بازی استودیوی ناتی داگ یعنی The last of Us نمونه ای از این عناوین است.
چه عواملی باعث شد تا The last of Us به چنین بازی خوبی تبدیل شود؟ The last of Us اولین بازی داستان محوری نبود که ما آن را تجربه کردیم. حداقل در سال ۲۰۰۹ و دیگر بازی استودیوی ناتی داگ یعنی Uncharted 2: Among Thieves شاهد چنین تجربهای بودیم. و البته Uncharted 2: Among Thieves نیز تنها عنوان داستان محور سینمایی نیست بلکه عناوین دیگری به مانند Metal Gear Solid یا Mass Effect و بسیاری از عناوین داستان محور دیگر نیز تجربهی مشابهی را ارائه دادند. پس The last of Us حداقل در این زمینه کار متفاوتی انجام نداد. پس چه چیزی باعث شد تا این بازی در نزد بازیبازان یک بازی خاص به نظر برسد. پاسخ به این سوال بسیار ساده است. مهم نیست که The last of Us چه اهدافی داشته و چه محتویاتی را ارئه داده است؛ اینکه چگونه این کار را انجام داده بسیار اهمیت دارد.
هرچه که به انتشار نسخهی دوم نزدیکتر میشویم بارها با خود خاطرات نسخهی اول را یادآوری میکنیم و با خود میگوییم که چقدر این بازی خوب بود و اینکه چرا انقدر خوب بود. حداقل من شخصاً به این موضوع بارها فکر کرده و به این نتیجه رسیدم که سه فاکتور اصلی در موفقیت و محبوبیت نسخه اول نقش داشتهاند. سه فاکتوری که ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند و همراه با یکدیگر برروی تک تک لحظات بازی تاثیر گذار بوده و باعث شدهاند تا بازی The last of Us یک تجربهی منحصر بفرد باشد.
فاکتور اول تمرکز سازندگان است. سازندگان در ساخت بازی برروی یک فاکتور مهم تمرکز داشتند؛ سرگرم کردن بازیبازان. این نکته موضوعی است که پیوسته تمام استودیوهای بازیسازی به آن توجه ویژهای داشتهاند؛ از بازیهای چند نفره با محتویات فصلی و بازیهای جهان آزاد گرفته تا حتی بازیهای خطی که با وجود نداشتن جهانی آزاد، اما محتویات کاملی را ارائه میدهند تا شما ساعتها پای آن بازیها بنشینید. اما حقیقت این است که هیچ کدام از آنها به مانند The last of Us برروی سرگرم کردن بازیبازان متمرکز نبودهاند. اشتباه نکنید بازیهای جهان آزاد بازیهای بی کیفیتی نیستند. مطمئنا هریک از ما دوست داریم تا در ازای ۶۰ دلاری که پرداخت میکنیم، یک بازی کامل با حداقل ۸۰ ساعت گیمپلی را تجربه کنیم اما در مورد بازی The Last of Us استودیوی ناتی داگ کیفیت را به کمیت ( گیم پلی نه چندان طولانی اما با کیفیت) ترجیح داده است.
The last of Us به هیچ عنوان از نظر محتویات کمبود نداشت و حتی دارای بخش چند نفره نیز بود. اما مهم ترین دلیلی که باعث میشود حتی حال و با وجود گذشت شش سال از انتشار این بازی همچنان به آن علاقه مند باشیم این است که این بازی اگرچه ۱۵ ساعت گیمپلی داشت اما لحظه به لحظه و قدم به قدم آن تجربهای عمیق و شگفت انگیز بود. The last of Us بازی بود که میدانست دقیقا میخواهد چه کاری انجام دهد، می دانست که دقیقا چه داستانی و چگونه میخواهد آن را روایت کند و در این زمینه حتی ثانیهای از وقت بازی را به هدر نداد. The last of Us بازی بود که مسیر راه خود را از ابتدا تا انتهای بازی مشخص کرده بود و این طور نبود که بخواهد با ارائهی محتویاتی به صورت آنلاین داستان یا گیمپلی بازی را سرگرم کنندهتر سازد. به جای این کار ترجیح داد تا برروی جوئل و الی تمرکز کند و داستان میان این دو شخصیت تعریف کند.
با توجه به اینکه بازی دارای پیش زمینهی زامبی و دنیای آخر الزمانی بود و این ژانر همواره در نزد بازیبازان بسیار محبوب است، The last of Us میتوانست گزینهی ساده را انتخاب کند و یک داستان تکراری در مرود به پایان رسیدن دنیا و تلاش برای بقا را تعریف کند. در این صورت دیگر هویت منحصر بفردی نداشت. کتابهای داستان، فیلم و بازیهای زیادی در این زمینه ساخته شدهاند و در این صورت شاید The last of Us به این میزان از محبوبیت و موفقیت نمی رسید. اما ناتیداگ تصمیم گرفت تا داستان بازی را برروی دو شخصیت الی و جوئل متمرکز کند و نه چیز دیگری. ارکان اصلی داستان جوئل و الی بودند و سایر شخصیت های بازی نقش یار کمکی را ایفا میکردند.
ناتی داگ تمام وجود خود را برای ساخت بازی به کار برد که میخواست بسازد. البته مزد تلاشهای خود را نیز گرفت. بازیبازان و منتقدان واکنش بسیار مثبتی به روایت داستانی بازی و پازلهای داستانی آن داشتند و به همین سبب بازی فروش بسیار فوق العادهای را پشت سر گذاشت البته که نام ناتیداگ به خاطر سری Uncharted در نزد بازیبازان بسیار شناخته شده است و مطمئنا در فروش بالای بازی The last of Us بیتاثیر نبود بنابراین اگر این بازی محتویات ارزشمندی نداشت، محال بود که بتواند در طولانی مدت نیز همچنان موفق و محبوب باشد.
اما روایت داستان به تنهایی نمیتواند فاکتور مهم و تاثیر گذاری باشد؛ چه بسا بازیهایی که امروزه منتشر میشوند و تمرکز بالایی برروی داستان سرایی و روایت داستانی دارند اما به مانند The last of Us موفقیتی به دست نمیآورند. این موضوع باعث میشود به دومین فاکتور مهم در موفقیت بازی اشاره کنیم.
همه چیز فقط تعریف کردن نیست باید بتوانید آن را در عمل به صورت کامل نمایش دهید. این نکتهای کلیدی است که بسیاری از بازیهای ویدئویی آن را هدف خود قرار میدهند اما اغلب در آن ناموفق ظاهر میشوند. اگرچه The last of Us جزو این دسته از بازیها نیست.
هنگامی که جوئل و الی به زرافهها نگاه میکنند، این موضوع باعث نمیشود که آنها حتی در این دنیای آشفته و پر از خشونت آخر الزمانی، از زیباییهای طبعیت حرف بزنند. بازی برای اینکه نشان دهد جوئل از مرگ دختر کوچک خود چقدر شکسته شده و چقدر سختی کشیده است، لازم نیست که با یک یا چند میان پرده ما را به عقب بازگرداند و از اتفاقاتی که پس از مرگ دختر جوئل برای وی افتاده است، ما را با خبر سازد. بلکه حالت چهره و رفتار جوئل خود به خوبی گویای همه چیز است. اینکه جوئل در مقطعی از داستان الی را به مانند دختر از دست رفتهاش دیده و سعی میکند تا از وی محافظت کند، چیزی است که به وضوح مشاهده میشود و لازم نیست تا مثلا هنگامی که جوئل و برادرش با یکدیگر مکالمه میکنند، جوئل به این موضوع اعتراف کند و بدین وسیله مخاطب را از حس درونی خود آگاه سازد.
The last of Us میدانست که اگر داستان بازی به خوبی نمایش داده شود، ما تمام این موارد و موارد مشابه دیگر را در طول داستان بازی به خودی خود خواهیم فهمید و با این کار به مخاطبان خود احترام گذاشته است. بازی سبک منحصر بفردی را در روایت داستان در پیش گرفت روشی که بسیار تاثیر گذارتر بود.
و حال ما به سومین فاکتور مهم در موفقیت این بازی میرسیم. در دو فاکتور اولی در مورد داستان و نویسندگی بازی صحبت کردیم و حال در فاکتور سوم قرار است به گیمپلی بازی بپردازیم. به هر حاال The last of Us یک بازی است و ضروری نیست که بیشتر از این در رابطه با داستان و نویسندگی بازی صحبت کنیم. پس بهتر است کمی در رابطه با گیم پلی بازی صحبت کنیم.
هنگامی که از لحاظ گیمپلی بخواهیم به بازی The last of Us نگاه کنیم، این بازی به هیچ عنوان منحصر بفرد نبود. بازی مکانیکها یا سیستمهای مختلف و زیادی در گیمپلی خود نداشت و حتی دارای نقصهای زیادی من جمله مشکلاتی در هوش مصنوعی به هنگام مخفی کاری یا تعدد پازلهای نامناسب در بازی نیز بود. بنابراین The last of Us گیم پلی متفاوتی نداشت.
اما موضوعی که گیمپلی بازی The last of Us را از بازیهای مشابه متفاوت میسازد، اکشن لحظه به لحظهی بازی است و اینکه اکشن بازی چقدر خوب از آب در آمده است. در واقع ترکیبی از اکشن و مخفی کاری و استفادهی درست از منابع از بازی The last of Us، باعث خلق یک تجربهی شگفت انگیز شده است. فرقی نمیکرد که شما با دستهای از بازماندگان در حال درگیری باشید یا زامبیها، بازی همیشه میدانست که چگونه کاری کند تا شما از اکشن و نبردهای بازی لذت ببرید، چگونه شما را به فکر وا دارد و چگونه شما را میخکوپ پای نمایشگر نگاه دارد.
لازم است اشاره کنیم که تاثیر دو فاکتور اول در گیمپلی بازی نیز کاملا مشهود است. اگرچه مکانیکها و سیستمهای به کار رفته در بازی عمیق نبودهاند اما بازی میدانست که در هر لحظه چگونه از آنها استفاده کرده و در صورت نیاز چگونه آنها را با هم ترکیب کند. حتی بازی گاهی اوقات از روشهای جدیدی برای این کار استفاده کرد. این موضوع تا حد زیادی به هنر سازندگان در همگام سازی سناریوهای بازی با روند داستانی بازی برمیگردد و این موضوع بار دیگر باعث میشود تا برروی دو فاکتور اولیه که در مورد آن صحبت کردیم، تاکید کنیم. داستان بازی چیزی است که The last of Us به صورت مجزا و البته تحسین برانگیزی روی آن تمرکز کرده بود.
در پایان لازم است بار دیگر اشاره کنم ممکن است The last Of us کارهای مشابهی نسبت به سایر بازیهای ویدئویی انجام داده باشد اما این کارها را به گونهای متفاوت انجام داده و همین تفاوتها هستند که تمایزها را رقم میزنند. این تفاوت ها هستند که باعث میشوند حتی یک بازی مستقل با بودجهی پایین خیلی سریع به یک عنوان منحصر بفرد تبدیل شود و در نهایت، این تفاوتها هستند که باعث خلق The last of Us شدهاند.
به زودی و احتمالا طی نیمسال آینده، بازی The Last of Us Part 2را تجربه خواهیم کرد و با توجه به تجربهی شگفت انگیز نسخهی اول، بسیار کنجکاویم که بدانیم آیا نسخهی دوم نیز همین تجربه را ارائه خواهد داد یا خیر. آیا میتواند به مانند نسخهی اول، داستان را به صورت واضح و البته همان قدر جذاب روایت کند؟ تنها دلیلی که میتواند من را نسبت به نسخهی دوم مطمئن سازد، نام استودیوی ناتی داگ است و من مطمئنم که میلیونها نفر نیز با من هم نظر هستند.
پر بحثترینها
- خالق Nier: استودیوهای ژاپنی نمیتوانند با تکنولوژی غربیها رقابت کنند
- سونی ممکن است اجرای بازیها با نرخ فریم ۳۰ روی PS5 Pro را قبول کند
- سیستم مورد نیاز Ghost of Tsushima مشخص شد؛ اولین بازی که روی PC از تروفیها پشتیبانی میکند
- طرفداران GTA 6 حاضرند حتی بیشتر از ۷۰ دلار برای این بازی بپردازند
- چطور میتوان Starfield را به بازی بهتری تبدیل کرد؟
- شایعه: رئسای سابق استودیوی ۳۴۳ کمپین Halo Infinite را نابود کردند
- کنسول یا PC؟ مقایسه تجربه بازی و قیمت
- محبوبیت بتای Sea of Thieves روی PS5 سرورها را مختل کرده است
- پیشنهاد رئیس سابق Blizzard به بازیکنان: پس از به پایان رساندن یک بازی به توسعهدهندگان انعام دهید
- نسخه PS5 بازی Starfield به مدت ۴ سال در دست توسعه بود
نظرات