مرا در دنیای افسرده خود غرق کن | نقد و بررسی سه گانه Devil Came Through Here
این روزها بازار بازیهای رایانهای پر شده است از عناوینی که هدفشان تنها و تنها سرگرم کردن گیمرهاست و چندان به بعد هنری این صنعت توجهی ندارند. صدالبته که هدف این بازیها هم محترم است و اصلا هدف نخست هر بازی باید “سرگرم کردن” باشد. اما واقعا یاد روزهایی که هر بازی که تهیه میکردیم، حتی اگر نامش را هم از قبل نمیدانستیم، دارای یک داستان زیبا و جذاب بود که ما را تا پایان پشت صفحه نمایش میخکوب میکرد به خیر. اما الان از این خبرها نیست و اگر کسی چندان پیگیر اخبار بازیها نباشد برای تهیه یک بازی با داستان نوآورانه، باید کلی در اینترنت جست و جو کند تا در نهایت عنوانی درخور با موضوعی نو پیدا کند. گاهی هم پیش میآید که آنقدر غرق در بازیهای آنلاین یا داستانی AAA میشویم که آثار کوچکتر با داستانهای بسیار خوب را به کل فراموش میکنیم و حتی آنها را نمیشناسیم. یکی از عناوینی که مطمئنا اسمش کمتر به گوش بازیبازان ایرانی خورده سهگانه Devil Came Through Here است که هماکنون قصد نقد و بررسی آن را برای شما عزیزان داریم. عنوانی با داستانی بسیار تازه که قطعا کمبودش در هنر هشتم حس میشد.
Devil Came Through Here متشکل از سه بازی (Downfall(2016)،Cat Lady(2012 و (Lorelai (2019 ساخته شرکت Harvester Games و به نشر از Team 11(البته به جز بازی Lorelai که کاملا مستقل است) یک سه گانه دوبعدی روانشناسانه و به شدت خاص است. در ادامه به چیزهایی که این سه بازی را از بازیهای همسبک خود جدا میکند میپردازیم و بعد از بررسی بخشهای مختلف هر سه عنوان به نتیجهگیری مبنی بر میزان ارزش تجربه آن خواهیم پرداخت. در بررسی این سه گانه با گیمفا همراه باشید. قبل از هرچیز، به دلیل وجود صحنات بسیار خشن در بازی و تاثیرات روحی روانی حاصل از تجربه آن، تهیه آن به هیچ عنوان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.
بدون شک قویترین و بهترین بخش این مجموعه در هر ۳ بازی خود داستان بینظیر آن است که هرچقدر هم در مورد آن توضیح بدهم به اندازه تجربه تک تک آنها نمیتواند شاهکاری را که Harvester Games آفریده برای شما وصف کند. تک تک لحظههای این سهگانه حاوی نمادها و نکاتی در تصاویر،دیالوگها و فضاسازی آن است که تنها با چندبار بازی کردنشان میتوان آن را به طور کامل درک کرد. قطعا اولین چیزی که به محض ورود به Cat Lady حس میکنید فضاسازی زیبا و تاریک بازیست که غم و اندوه و افسردگی در همه جای آن موج میزند. این مورد حتی در عنوان بعدی مجموعه،Downfall، بیشتر هم صدق میکند و هنر سازندگان در خلق یک اتمسفر مرده را بیشتر به رخ میکشد. باران، تاریکی، شخصیتهایی ناشاد با علائم مختلفی که هر کدام نشان از یک بیماری روانی دارند در جای جای این ۳ بازی( در Lorelai به میزان کمتر) به چشم میخورد و امکان ندارد نمونه خلق چنین فضایی را حتی به میزان کمتر در بازیهای دیگر زیاد دیده باشید. شاید از نظر میزان Dark بودن جو بازی تنها بتوان شاهکار روزگاران قدیم Konami یعنی Silent Hills را به آن تشبیه کرد.
برای بررسی داستان بازی و جنبههای مختلف آن، لازم است ابتدا توضیحی در مورد داستان نسخههای این مجموعه بدهم. Cat Lady داستان زنی به نام Susan را روایت میکند که چندسالی است تنها زندگی میکند و تنها همدمهای او یک پیانو و گربه ای است که هنگام نواختن آن به سراغش میآید و با او درد و دل میکند. سوزان سابقا یک پرستار بوده که به دلیل حالات روحی افسردهاش قادر به ادامه حرفهاش نیست و مدتی است خانهنشین شده. سوزان نهایتا از تنهایی و زندگی یکنواخت و خستهکنندهاش خسته شده و بعد از نوشتن نامهای که حتی مخاطبی هم ندارد دست به خودکشی میزند. اما این تازه شروع ماجراست و او بعد از این تجربه تلخ دوران جدیدی از زندگی را تجربه میکند. دورانی که آغازگر آن Queen Of Maggots، پایهگذار وقایع بازی آن را شروع میکند.
Downfall در مورد زوجی به نام Joe Davis و Ivory میباشد که بعد از چند سال زندگی با یکدیگر به دلیل رفتارهای عجیب هر دو به بنبست خوردهاند و Ivy قصد جدایی دارد. Ivy توهماتی مانند دیدن هیولاها دارد و صداهایی را میشنود که به او دستوراتی عجیب میدهند و به مرور نشانههای افسردگی هم در او ظاهر شده و Joe هم رفتارهای عجیبی از خود بروز میدهد و گاها افکار وحشتناکی در مورد همسر خود دارد. Joe برای حل مشکل رابطهشان تصمیم به یک سفر دوتایی میگیرد اما در میانه راه به دلیل طوفان شدید مجبور به توقف در هتلی به نام Paradise میشوند که آغازگر وقایع ترسناک بازی است. در نهایت Lorelai هم داستان دختری ۱۹ ساله را بیان میکند که از مشکلات روحی و خانوادگی بسیاری رنج میبرد و قصد ترک شهر به همراه خواهر کوچکترش را دارد.
همانطور که میبینید مشکلات روانی مانند افسردگی و علائمی از بیماری اسکیزوفرنی بین تمامی نسخههای این محموعه مشترک است و البته شخصیت مرموزی به نام Queen Of Maggots که نماد بسیاری از چیزهایی است که در زندگی واقعی با آنها مواجه میشویم. هر چه در بازی پیشروی میکنید نکات گیجکننده زیادی سر راهتان قرار میگیرد و بارها پیش میآید اتفاقاتی را تجربه کنید که به کل روند داستان را تغییر دهند و علت آن چندی بعد در بازی توضیح داده شود( به خصوص در Downfall و Cat Lady که داستان عمیقتری دارند) کاملا مشخص است که سازندگان بازی از منابع روانشناسی برای روایت بازی استفاده کردهاند مگر نه به هیچ عنوان امکان پیادهسازی دقیق علائم بیماریهای روان تا این حد وجود نداشت. افسردگی، اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت مرزی، حملات پانیک و اسکیزوافکتیو میان کاراکترهای مخالف سه بازی به چشم میخورد و برای علاقهمندان به مباحث روان بسیار جذاب است. حتی بازی در این مورد آنقدر قوی است که میتواند به عنوان یک اثر آموزشی برای علاقهمندان به این مباحث عمل کند.
شخصیتپردازی در بازیها به معنای کلمه فوقالعاده است. کاراکترها آنقدر خوب در بازی پرداخته شدهاند که فقط چند دقیقه برای جا دادنشان در ذهنتان وقت لازم دارند. چند بازی سراغ دارید که مرگ یک NPC ناراحتتان کند؟ Cat Lady در همان اوایل بازی این کار را با شما میکند تا معنای شخصیتپردازی را بفهمید. شخصیت همراه در بازی که از اواسط آن به خط داستانی اضافه میشود دقیقا به اندازه خود Susan برایتان مهم میشود و به اندازهای که حواستان به سوزان برای اتخاذ یک تصمیم برای حفظ جانش است به او هم خواهد بود. آنتاگونیستهای بازی که تعدادشان هم کم نیست آنقدر ذات خبیثی دارند که از همان لحظات اول شناختنشان بذر تنفر را در شما میکارند و هر چه زودتر میخواهید کلکشان را بکنید. نحوه ورود و خروج هر کاراکتر حساب شده است و هیچ NPC بیهودهای به داستان وارد نمیشود و حتی کمترین حضور آنها با هدف است که شاید تا لحظات پایانی Downfall یا Lorelai هم آن را متوجه نشوید اما به مرور کاملا قانع خواهید شد.
Downfall در مورد شخصیتها روند دیگری را پیش میگیرد. در این بازی برخلاف Cat Lady شاهد ورود و خروج سریع شخصیتهای و آنتاگونیستهای مختلف به بازی نیستیم و تعداد NPCها کمتر است. این کار باعث شده از ابتدا تا انتهای بازی بر روی یک مورد تمرکز کنید و مانند Cat Lady مدام اهدافتان در بازی بنابر تغییرات، عوض نشود. هر چند این ویژگی باعث میشود نوسانات بازی به نسبت نسخه قبلی کاهش پیدا کند و شاهد پیخ و خمهای کمتری باشیم اما باعث پرداختن بازی به یک هدف واحد میشود که مسلما بیشتر با ذات یک بازی کامپیوتری همخوانی دارد. چیزی که کاراکترها را زنده نشان میدهد، میزان ارتباطی است که به لطف ویژگیهای مختلف خود با گیمر برقرار میکنند. برای مثال شخصیت Zack در Lorelai بسیار شبیه گیمرهایی است که تمایل چندانی به حضور در جمع ندارند و شخصیتی خجالتی و کمرو دارد; آنقدر خجالتی که نزدیک به یکسال است عشق خود به Lorelai را ابراز نکرده. تمام زندگی او به کامپیوتر، بازیسازی و گاه تماشای فیلم خلاصه میشود. زک آنقدر صاف و ساده است که به راحتی با او ارتباط برقرار میکنید و او را واقعا دوست خواهید داشت.
از طرفی دیگر Lorelai(پروتاگونیست بازی) شخصیتی معمولی با زندگی پر دردسر با مشکلات روحی است که میتواند نشاندهنده ی زندگی بسیاری از افراد باشد. مادر او از Depression شدید و کمحرفی رنج میبرد، Ivy در Downfall میل به انزوا دارد و بسیاری از مثالهای دیگر که همگی ثابت میکنند بنا بر شخصیتی که دارید با تعدادی از کاراکترها کاملا همذاتپنداری خواهید کرد. خود بازی هم برای ایجاد حس یکی بودن با شخصیت اصلی بازی سکانسهایی را خلق کرده که خواه و ناخواه شما را با پروتاگونیست همراه میکند. برای مثال، در Cat Lady و Lorelai در همان اوایل بازی وقتی هنوز شناخت کمی از سوزان و لوری دارید، توسط Queen Of Maggots از شما سوالهایی میپرسد که تنها راه جواب دادن به آنها رجوع به خودتان و تفکر در مورد آنهاست. مسلما وقتی شناخت زیادی از کاراکتر اصلی ندارید و با سوال “خودت را در آینه چگونه فردی میبینی” مواجه میشوید فقط باید به خودتان رجوع کنید و بر اساس شخصیت خودتان به آن پاسخ دهید که پاسخ پروتاگونیست هم خواهد بود و به نوعی مرز بین واقعیت و بازی شکسته میشود.
بازی در واقع یک Adventure است که Pshycological Horror هم با آن همراه شده است. اغلب در مورد سبک بازی اشتباه میکنند و آن را یک ترسناک روانشناسانه با چاشنی Adventure میدانند که اینطور نیست. بازی بدون المانهای ترسناک خود هم یک عنوان ماجراجویی بسیار خوب است و ترس روانشناسانه بازی تنها به فضاسازی بیشتر و تاثیرگذارتر کردن بازی کمک میکند و یک الزام برای پیشبرد بازی نیست. به عنوان یک Adventure محض، TDCTH را میتوان یک جست و جو و ماجراجویی پر از پیچ و خم در داستان چند بیمار روان دانست نه یک عنوان پوچ که تنها با عنصر ترس معنا میگیرد. ترسی که در بازی وجود دارد هم از نوع روانشناسانه و هم از نوع Jump Scareهای متداول است که بار اصلی را مورد اول به دوش میکشد. حس ترسی که همراه با فضای مرده و صداهایی عحیب و غریب در محیط و لوکشینهای رعبآور به بازیباز القا میشود از هر ترس ناگهانی بدتر است و یک حس نگرانی و اضطراب مداوم را برای بازیباز ایجاد میکند; به طوری که گاها هر لحظه ترس وقوع یک اتفاق وحشتناک را دارید، حتی مواقعی که بازی آرام است.
این حس ترس نوع دیگری هم در بازی دارد و آن ترس نابود شدن سرنوشت کاراکتر اصلی و NPCهاست. درست است که ما میدانیم پروتاگونیستها در بازیها تا آخر زنده میمانند اما به دلیل چندپایانه بودن بازی ترس رسیدن به یک پایان بد برای او را خواهید داشت. ا این رو مدام در حرکات و انتخابها دقت خواهید کرد و استرس زیادی در حین انجام بازی تجربه میکنید. شباهت زندگی بعضی از این شخصیتها به زندگی ما هم، خود میتواند دلیل دیگری برای ترسیدن باشد! یکی از مشکلاتی که در مورد پایانهای بازی Lorelai میتوان مطرح کرد، نحوه ساده رسیدن به بهترین پایان (Golden Ending) آن است. در دو بازی دیگر، برای رسیدن به Golden Ending باید بسیار دقیق عمل کنید و بعید است در تجربه اول به آن دست پیدا کنید; اما Lorelai چنین نیست و احتمال نسبتا بالایی دارد که در اولین تجربه آن، به بهترین پایان آن هم برسید. هر کدام از بازیها ۳ پایان دارند که یکی از آنها به عنوان پایان اصلی برای نسخه بعدی در نظر گرفته شده است.
بازی با وجود دو بعدی بودن، از محیطهای نسبتا بزرگی بهره میبرد. جست و جو در این محیطها، بررسی اجزای مختلف آنها و گفت و گوهایی دکه در روند داستان خواهید داشت بسیار لذتبخش است. هر چند در این بخش Cat Lady و Lorelai عملکرد بسیار بهتری دارند و Downfall به دلیل باگهایی که در حین جست و جو پیش میآید ممکن است به طور کامل رضایتبخش نباشد. اصولا بعد از آزاد شدن هر محیط جدید محیطهای قبلی همچنان در دسترس هستند و در اواسط بازی، گیمپلی حالتی سندباکس گونه پیدا خواهد کرد و باالطبع سختتر میشود. محیط بزرگتر به معنای فضای بیشتر برای جست و جو و باز شدت دست بازیباز برای طراحی معماست و خوشبختانه در دو نسخه اول از این پتانسیل بازی تا حد زیادی استفاده شده است. متاسفانه این استفاده از پتانسیل در Lorelai وجود نداردو به جز دقایق پایانی بازی چیزی از استفاده سازندگان از محیط برای طراحی معماها ندیدیم.
اصل کلی بازی بر مبنای حل معماست و به جز چند صحنه محدود در کل مجموعه، کنترلی روی درگیریهای ایجاد شده در بازی را نخواهید داشت. پازلهای زیادی در Cat Lady وجود دارد که به راحتی شما را به فکر واخواهند داشت. برای مثال در سکانس گشتن آپارتمانها، آنقدر مشکل پیش پایتان قرار میگیرد که میخواهید از کوره در بروید; اما با کمی دقت و حوصله قابل حل شدن خواهند بود. مدت زمان گیمپلی بازیها کاملا متناسب است و از بین آنها Cat Lady بیشترین وقت را به خود اختصاص میدهد. تنها نکتهای که در مورد این بازی باید گفته شود روند نسبتا کند اتفاقات بازیست و ممکن است روند داستان( البته فقط در اوایل بازی) کمی حالت حوصله سربر باشد.
کیفیت بصری بازی در هر نسخه به جا و خوب عمل میکند و حال و هوایی متناسب با آن نسخه دارد. در دو بازی اول شاهد گرافیکی سادهتر، با رنگهایی تیرهتر و بدون زرق و برقی مواجه هستیم که با اتمسفر تاریک بازی کاملا متناسب است. در بازی آخر که در سال جاری عرضه شده، به دلیل تغییر موتور گرافیکی بازی و همچنین تغییر شخصیت اصلی بازی از افراد کاملا بالغ به یک دختر نوجوان، سعی بر استفاده از رنگهایی روشنتر و استفاده از افکتهای طبیعیتر برای به تصویر کشیدن باران، انفجار و.. شده است. البته اشتباه نکنید; در نسخه آخر هم همچنان شاهد اتمسفری تاریک هستیم و نکات ذکر شده به معنای فاصل گرفتن باری از اولین نسخه خود نیست و تنها در مقایسه با دو بازی قبلی این فرنچایز، میتوان چنین گفت نه به صورت کلی.
در Lorelai به لطف موتور Unity و استفاده بهینه از آن، شاهد پیشرفت عالی گرافیکی در بازی هستیم; تکسچرهای با کیفیت بسیار بهتر، فریم ریت کاملا پایدار، استفاده از افکتهایی مانند Bloom در جریان بازی و زندهتر شدن افکتهای آتش، باران و انفجار از نمونههای آن است. در دو عنوان نخست، شاهد گرافیک سادهتر و با کیفیت کمتر اما دلنشینی هستیم که کاملا با آنچیز که بازی سعی بر ارائهاش دارد همخوانی دارد و به جز چند مورد باگهای عجیب و غزیب گرافیکی مانند توی دیوار رفتن Joe یا قابل تعامل نبودن بعضی نقاط به طرزی عجیب، مشکل دیگری دیده نمیشود.
صداگذاری شخصیتها احتمالا تنها قسمتی از بازیست که میتوان به طور جدی از آن ایراد گرفت; البته نه از همه ی آنها بلکه منظور اصلی من Joe Davis پروتاگونیست بازی Downfall است. صداگذار این کاراکتر در حالت عادی صدای زیبایی دارد اما مشکل اینجاست حتی در بدترین مواقع هم اصلا صدایش از لحن عادی خیلی تغییر نمیکند! این شخصیت حتی زمان فریاد کشیدن هم همچنان آن حالت آرام خود را حفظ میکند و این مورد واقعا توی ذوق میزند. اگر از فردی که توانایی انتقال احساس بیشتری داشت برای صداگذار Joe استفاده میشد قطعا شاهد اثر با کیفیتتری هم بودیم. خوشبختانه این مورد برای دیگر پروتاگونیستها و شخصیتهای فرعی صادق نیست. Susan صداگذاری خوبی دارد و Lorelai حتی از آن هم بهتر است. موسیقی در اثر سوم، Lorelai، بیشتر خودنمایی میکند. آهنگی که در منو شنیده میشود بسیار زیباست و به جرات میتوانم بگویم یکی از زیباترین موسیقیهای پاپی است که در عمر خود شنیدهام.
به طور کلی به دلیل وجود صحنات خشن بسیار در این عناوین، موسیقی غالب استفاده شده راک است و کاملا با حالا و هوای بازی هم مطابق است. موسیقیهای آرامی که از ابتدا تا اواسط Downfall و Cat Lady هم شنیده میشوند واقعا زیبا هستند و به طور کلی از نظر استفاده درست از موسیقیهای مختلف، Devil Came Through Here حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد.
هنر هشتم به جد به چنین بازیهای نوآورانهای نیاز دارد. Cat Lady، Downfall و Lorelai تشکیل یک سه گانه روانشناسانه و ترسناک بینظیری دادهاند که تجربه آن بر هر کسی که به دنبال داستان جذاب در بازیهاست یا علاقه به مباحث روانشناسی یا ترس روانشناسانه دارد واجب است. بازی کاملا به هدف خود رسیده و اگر کمی به نمادها و اتفاقات بازی دقت بیشتری کنید، ذهن شما را تا مدت زیادی درگیر خود خواهد کرد. این ۳ بازی را تهیه کنید و از داستان فوقالعادهای که Harvester Gmes برایمان رقم زده به همراه یک گیمپلی Adventure ناب، لذت ببرید.
پر بحثترینها
- ۱۰ بازی ویدیویی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف
- ویدیو: Marvel’s Spider-Man 2 در حالت Fidelity ویژه PS5 Pro با نرخ فریم ثابت ۶۰ اجرا نمیشود
- فیل اسپنسر: هیچ خط قرمزی برای انتشار عناوین ایکس باکس روی پلی استیشن وجود ندارد
- سونی از ۲۰۲۵ به بعد سالانه بازیهای انحصاری تکنفره بزرگی را برای PS5 عرضه خواهد کرد
- Red Dead Redemption 2: آیا آرتور مورگان رستگار شد؟
- کار ساخت STALKER 2: Heart of Chornobyl به پایان رسید
- ۱۴ دقیقه از گیمپلی Indiana Jones and the Great Circle را مشاهده کنید
- گزارش: ایکس باکس درحال آمادهسازی پیشنمایشهای South of Midnight است
- کار ساخت بازی جدید ناتی داگ از سال ۲۰۲۰ آغاز شده است
- مدیرعامل Take-Two نگران عملکرد GTA 6 روی Xbox Series S نیست
نظرات
شبیهٔ Silent Hill مخصوصاً تم رمزآلود و بیمارگونهای که داره.
نری سراغشها!!! برای محدوده سنیت مناسب نیس
چقدر بانمکی تو!!!
عزیزم مگه من واسه خنده گفتم؟؟ دارم جدی میگم این بازی همونطور که توی نقد گفته شده تاثیر زیاد خوبی روی زیر ۱۸ و حتی بالای ۱۸ سال نمیزاره!! بیا!! اومدیم ثواب کنیم ، کباب شدیم!!
اول بازی رو تجربه کن بعد بیا ادعا کن
این سه گانه حتی به گردپای یه دونه سایلنت هیل نمیرسه !
downfall و cat lady رو تجربه کرده بودم و این آخریش فقط مونده.
اون جمله توی نقد هم واسه افراد بیمار و کسایی هستش که فوبیایی چیزی دارن.
از این جور جمله ها اول هر بازی ترسناکی هست پس چندان فکرتو درگیرش نکن که واست ضرر داره.
توی دوره ای هستیم که بچه ۵ ساله میشینه اره نگاه میکنه.اونوقت تو میای واسه یه نفر که سایلنت هیلو بازی کرده تعیین تکلیف میکنی :/
کسی که نقدو خونده میدونه سراغ چی بره و نره.
با توجه به لحن کامنتت هم اصلا فکر نکنم واسه ثواب کردن همچی چیزی گفته باشی :/
ممنون از نقد خودتون آقای رضایی
خیلی خوبه که نقد بازی کمتر شناخته شده و خوب رو مثل این بازی میزارید، اینطوری بازی های خوبی که به خاطر سر و صدای بازی های بزرگتر کمتر شناخته میشن رو از دست نمیدیم ممنون.
آقا صدا گذار شخصیت اون پسری که تو عکس یکی مونده به آخریه، یه یوتویوبر به اسم yong yea هستش. قراره به صورت حرفه ای بره دنبال این کار
خیلی خوبه که این بازی هارو نقد میکنید. باعث شدید هر دفعه با یه تجربه جدید و متفاوت از بازی رو به رو بشیم که اکثرا بازی هایی شدن که از ذهن آدم بیرون نمیرن به راحتی
از بین این سه نسخه من فقط همون Cat lady رو انجام دادم و کلا بیشتر از هر سبک دیگه ای من خودم دنبال بازی های Point and click و بازی های ادونچر و پازل شبیه به همین هستم و این بازی هم به نظرم فوق العاده بود.
بیشتر مواقع اصلا نمیشد فهمید که الان این اتفاقی که داره می افته تخیل شخصیت اصلی بازی هست یا نه واقعا اتفاقی داره می افته که همونش هم باز جالب بود.
اگر دنبال همچین بازی هایی باشید silence of the sleep و یا بازی دیگه ی سازنده اش هم اون Distraint هم بازی های عالی هستن (البته Distraint یک مقدار تمش با این بازی فرق داره).هر دو بازی رو هم فکر می کنم فقط یک نفر ساخته بود.
Detention هم بازی فوق العاده ای بود و همینطور Fran Bow .اگر طرفدار همچین سبک هایی باشید از تجربه این بازی ها هم پشیمون نمیشید.
ممنون بابت مقاله :heart:
آقای نراقی لطفا یک فکری به اوضاع خراب گیمفا بکن گیمفا توسط یک مشت بچه که به بلوغ ذهنی نرسیدن نابود شده
یک فیلتر سنی تو بخش ثبت نام بذار، لایک دیسلایک کردن رو فقط برای اعضای سایت بذار و مشکلات بخش پیام خصوصی رو هم رفع کن(اونایی که با نظرم موافقن لایک و اونایی که مخالفن دیسلایک کنن)
خدایگان فضاسازی :heart:
نقد بسیار خوبی بود خسته نباشید.