آنالیز | آیا Assassin’s Creed از ریشههایش فاصله گرفته است؟ ( قسمت دوم )
چندی پیش نگاهی به چهار نسخه اول سری Assassin’s Creed و روند پیشروی داستان آنها داشتیم. از اولین نسخه این مجموعه پرطرفدار شروع کردیم، به اتزیو و رم رسیدیم و در نهایت با خداحافظی اتزیو، کار قسمت اول مقاله نیز به پایان رسید. امروز با دومین و آخرین قسمت این آنالیز در خدمت شما هستیم و سعی داریم که برای سوالی که در تیتر مطلب پرسیده شده است جوابی پیدا کنیم. این بخش را با Assassin’s Creed III شروع میکنیم و با Assassin’s Creed Odyssey به آن پایان میدهیم. در پایان هم دیدگاه خود را در این رابطه با ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
هشدار: ادامه مطلب بازیهای Assassin’s Creed III، Assassin’s Creed IV: Black Flag و Assassin’s Creed Origins را برایتان اسپویل خواهد کرد.
داستان Assassin’s Creed III از اتزیو و دنیایش فاصله میگیرد اما از اساسینها و انجمنشان نه! در واقع Assassin’s Creed III را میتوان یک دنباله واقعی برای Assassin’s Creed Revelations دانست منتهی این بار با شخصیتی جدید و اهدافی متفاوت! اگر از حس شوخ طبعی فاکتور بگیریم، کانر را میتوان شخصیتی مشابه اتزیوی Assassin’s Creed II دانست. جوانی که یک سری اهداف شخصی را دنبال میکند و میخواهد انتقام بگیرد. اگر اتزیو قصد گرفتن انتقام برادرانش و پدر را داشت، کانر میخواهد کسانی که باعث کشته شدن مادرش و به آتش کشیده شدن دهکدهاش شدهاند را پیدا کند. مسبب تمام این قضایا، یک تمپلار وفادار به اصول تمپلارهاست. مردی که چارلز لی نام دارد و زمانی برای هیثم کنوی کار میکرده است، فرزند ادوارد کنوی و پدر کانر کنوی. از این صحبتها که بگذریم، باید یاد آور شد که عنوانی که از انتشار ریمستر آن هنوز زمان زیادی نگذشته است در آمریکا رخ میداد و طبق معمول بعضی از شخصیتهای تاریخی در بازی حضور داشتند. کانر پیش مردی به نام آکیلیس بزرگ شده است، خود آکیلیس قبلا یک مستر اساسین ( Master Assassin ) بوده است. درجهای که اتزیو و الطائر نیز پیشتر به آن رسیده بودند. در مورد جوانی آکیلیس در Assassin’s Creed Rogue بیشتر صحبت خواهد شد، جایی که توسط شِی کرماک، مورد خیانت قرار میگیرد. اما روند داستانی بازی Assassin’s Creed III همان طور که به آن اشاره ریزی شد، بیشتر حالت شخصی دارد. کانر با فکر انتقام از چارلز لی بزرگ میشود و در نهایت نیز به این مهم دست پیدا میکند. با وجود شخصی بودن نسبی داستان این نسخه اما، اساسینها در بازی نقش مهمی را ایفا خواهند کرد. خود آکیلیس را میتوان یکی از شخصیتهای اصلی بازی دانست. علاوه بر وی، دو شخصیت دیگر مهم بازی یعنی چارلز لی و هیثم کنوی هم تمپلار هستند. از قضا چارلز را میتوان یک تمپلار متعصب دانست. دست کم از این حیث، چارلز توانسته بهتر از خیلی از شخصیتهای منفی دیگر این سری عمل کند. با وجود منفور بودن، چارلز از یک شخصیت پردازی قدرتمند بهره میبرد. داستان بازی Assassin’s Creed III بالانس فوقالعادهای بین تمدن اولیه و دنیای اساسینهاست. در مورد ارتباط بازی با دنیای فرقه قاتلین صحبت شد. اما ببینیم که این نسخه تا چه اندازه در مورد تمدن اولیه صحبت میکند.
پایان Assassin’s Creed III و دزموند مایلز را میتوان یکی از گیج کنندهترین اتفاقات تاریخ سری Assassin’s Creed دانست. پس بگذارید گریزی به اتفاقاتی که در پایان نسخه مذکور رخ دادند بزنیم. به طور خلاصه، دزموند دو انتخاب را پیش روی خود دارد. جالب این جاست که برای دزموند و همراهانش، انتخاب بین بد و بدتر است. او میتواند خود را قربانی کرده و زمین را به جونو بسپارد. گزینه دوم و پیشنهادی مینروا، این است که دزموند اجازه دهد تا دنیا در آتش بسوزد و برای همیشه نابود شود. اگرچه AC III از اتزیو فاصله میگیرد اما ماجراهای دزموند را دنبال میکند. مرگ دزموند به عقیده بسیاری از بازیبازان، به منزله مرگ سری Assassin’s Creed است. شخصیتی که در نهایت خود را فدا میکند تا زمین به زندگی خود، هر چقدر هم سخت، هر چقدر هم فاسد ادامه دهد. بالانس این نسخه بین روایت تاریخ به عنوان یک بک گراند، ارتباط بازی با دنیای اساسینها و همچنین ادامهای بر ماجراهای دزموند مایلز فوقالعاده است. انتقادی هم هرگز به Assassin’s Creed III در این زمینه وارد نبوده است. علاوه بر تمام این موارد، نمیتوان از جنبههای مختلف داستانی این نسخه نیز غافل شد. نسخهای که در آن مفاهیم متفاوتی گنجانده شدهاند. استفاده یوبیسافت از یک سری شخصیتهای منفی قدرتمند سبب شده تا بازیکن با لحظه به لحظه داستان بازی ارتباط برقرار کند. یکی از نکاتی که هنگام تجربه ریمستر این نسخه به آن توجه ویژهای داشتم، دیالوگهای بازی بود. نکته مهمی که شاید بازیکنان زیادی از آن غافل باشند همین است. Assassin’s Creed III در خود دیالوگهای پر مفهوم زیادی را میبیند. همچنین برخی مفاهیم بازی به صورت انتخابهای کاراکترها در آمدهاند. بگذارید در مورد سکانس پایانی دزموند صحبت کنیم. مینروا موافق به آتش کشیده شدن زمین است. او ترجیح میدهد که آن چه ساخته شده است، نابود شود تا این که به دست کسی مثل جونو بیفتد. پارادوکس قضیه این است که تنها انتخاب زمین برای ادامه حیات، تن دادن به فرمانروایی کسی مثل جونو است. البته با توجه به دیالوگهای پایانی که بین دزموند، مینروا و جونو رد و بدل میشود، واضح است که دزموند به بشریت ایمان دارد که آنها میتوانند به نحوی جلوی جونو را بگیرند. جونو را میتوان به یک روح خبیث تشبیه کرد. انتخاب نهایی دزموند به عنوان یک اساسین البته میتواند زیر سوال هم برود. طبیعتا آیین اساسینها میگوید که آنها باید با ناعدالتی بجنگند و آزادی را به وجود بیاورند. بدون توجه به دیالوگهای بین این سه نفر، انتخاب نهایی دزموند میتواند با عقیده اساسینها مغایرت داشته باشد. به هر حال میتوان مینروا را به نوعی حامی اساسینها و جونو را حامی تمپلارها دانست. حالا سوالی که پیش میآید این است که با مرگ دزموند، آیا مینروا یک گوشه مینشیند و اجازه میدهد تا جونو هر کاری که دلش میخواهد را انجام دهد؟ این علامت سوال هم میتواند برای مدتی طولانی ذهن بازیکن را مشغول کند. به خصوص اگر به درک کافی از اندینگ بازی رسیده باشد.
بعد از انتشار Assassin’s Creed III و به دنبال آن موفقیتهای این بازی، نوبت به پدر بزرگ کانر و Assassin’s Creed IV: Black Flag رسید. عنوانی که قبل از انتشار توانست با انتشار چند تریلر سینماتیک در حد فیلمهای اکشن تاپ سینما و همچنین انتشار نمایشهایی از گیم پلی بازی، طرفداران را تا حد ممکن هایپ کند. آن روزها انتظار کشیدن برای یک Assassin’s Creed جدید خیلی سختتر از امروز بود. در ضمن Assassin’s Creed IV: Black Flag عنوانی متفاوت به نظر میرسید. عنوانی که یک کاراکتر جدید را معرفی میکند با خصوصیات اخلاقی متفاوت و یک گیمپلی بهبود یافته نسبت به نسخههای قبلی. مباررزات دریایی گستردهتر و در مجموع، یک Assassin’s Creed جدید با یک طعم جدید. اما در نهایت محصول نهایی که اواخر سال ۲۰۱۳ منتشر شد احتمالا سلیقهایترین Assassin’s Creed تاریخ بود. در روزهایی که من فکر و ذکرم این بازی بود، برخی از دوستانم به خاطر مبارزات دریایی بیش از اندازه بازی آن را مورد شماتت قرار میدادند. در حالی که من ساعتها پشت پی سی خود مینشستم و در دریاها به گشت و گذار میپرداختم، آنها نمیتوانستند جو بازی را بیش از نیم ساعت تحمل کنند. هر چند که نباید انکار کرد که بعضی از انتقادات نسبت به این نسخه منطقی و درست بودند، ولی در نهایت Assassin’s Creed IV: Black Flag توانسته بود که تجربه دلپذیری را برای کاربران خود به ارمغان بیاورد. اما اجازه دهید تا داستان بازی را بررسی کنیم. بدون تعارف، میتوان Assassin’s Creed IV BF را آخرین اساسینز کریدی دانست که از یک داستان تقریبا بدون اشکال بهره میبرد. بر خلاف نسخههای بعدی که از مشکلات بزرگی نظیر کندی روایت داستان، خارج شدن از مسیر اصلی، حفرههای داستانی و شخصیت پردازی ضعیف بهره میبردند، AC IV BF در این زمینه خوب کار کرده است. از زمان حال بازی شروع کنیم. جایی که دزموند مرده است و کاراکتر تحت کنترل شما اسم خاصی ندارد. به طور کلی برخلاف نسخههای پیشین، بخش زمان حال Assassin’s Creed IV Black Flag حرفهای زیادی برای گفتن ندارد و بیشتر تمرکز خود را روی ادوارد و ماجراهایش گذاشته است.
عنوان AC IV Black Flag از سال ۲۰۱۱ در دست توسعه قرار داشت. در واقع هدف این بود که این نسخه به گسترش خانواده کنوی کمک کند. منتهی نه به شکلی که خانواده اتزیو در این سری بولد شد. در حالی که اتزیو در سه نسخه حضور داشت، دومین نسخهای که با محوریت خانواده کنوی منتشر شد شما را در نقش ادوارد قرار میداد. یک دزد دریایی خوشگذران و عیاش که در کار خود مهارت بالایی داشت و خط قرمزی هم در مقابل خود نمیدید. به طور واضح، منفیترین اساسین تاریخ ادواردی بود که از انجام انواع و اقسام کارهای بد هیچ ابایی نداشت. اتفاقات بازی دوران طلایی دزدان دریایی را به تصویر میکشد و در طول بازی ما با شخصیتهای مهمی چون بنجامین هارنیگلد، چارلز وین و ریشسیاه آشنا میشویم. این افراد را تنها در صورتی میتوانید بشناسید که راجع به دزدان دریایی تحقیق کرده باشید. توضیح جزئیات داستان بازی تنها باعث حجیمتر شدن این مطلب میشود و به هدف این مقاله کمکی نخواهد کرد. پس در این حد توضیح دهیم که ادوارد بعدا به جرگهی اساسینها میپیوندد و از تواناییهایش به نفع آنها استفاده میکند. اگرچه Assassin’s Creed IV Black Flag بدون شک یکی از احساسیترین نسخههای فرنچایز Assassin’s Creed است، اما نباید از بیان این حقیقت که این نسخه چندان ارتباطی به دنیای اساسینها ندارد، ترسید. البته شاید بهتر بود که بگوییم که این نسخه “نسبت به” نسخههای قبلی ارتباط کمتری با فرقه قاتلین و انجمن برادری دارد. دنبال کردن داستان ادوارد کنوی و همچنین پایان بازی، کمک چندانی به شما نخواهد کرد. به جز صحنه احساسی پایان بازی و خداحافظی ادوارد با دوستانش، پخش شدن یک موسیقی زیبا و کنار گذاشتن زندگی دزدی دریایی توسط ادوارد، اندینگ بازی AC IV Black Flag چیز خاصی برای بازیکن به همراه ندارد. در واقع پشت پرده پنهان بازی مربوط به دنیای حال آن میشود و شخصیت اصلی بازی که اجداد دزموند را دنبال میکند. این طور که پیداست ادوارد کنوی یکی دیگر از اجداد قهرمان نسخههای قبلی بازی است. از آنجایی که کاراکترهای زمان مدرن بازی متفاوت با نسخههای قبل هستند، توضیح این که در پایان چه اتفاقی میافتد شاید برایتان ابهاماتی را ایجاد کند. در این حد اما، بد نیست بدانید که جونو به کمک مردی به نام جان میخواهد که بدن شما را تصرف کند. جونو به تنهایی قادر به انجام این کار نیست و در یکی از سکانسهای پایانی بازی نیز جان کشته میشود. در واقع هدف جان بازگرداندن جونو به این دنیاست. در واقع در پایان بازی میتوان گفت که پیروزی نسبی با اساسینهاست و آنها میتوانند به نفوذ خود در آبسترگو ادامه دهند. در مورد ادوارد هم باید گفت که او قبلا یک سرباز نیروی دریایی بریتانیا بوده که بعدا حرفهاش را عوض میکند. ادوارد دو فرزند دارد، یک پسر و یک دختر. پسرش هم همان هیثم کنوی است که در Assassin’s Creed III حضور دارد و پدر کانر کنوی محسوب میشود. خود کانر هم سه فرزند به دنیا میآورد که البته احتمالا دیگر اسم “کنوی” را یدک نمیکشند. این طور که پیداست کانر به دهکده خود برمیگردد و از بین سه فرزندش، یکی از دخترانش از قابلیت چشم عقاب بهرهمند میشود. جالب این جاست که بدانید از Assassin’s Creed 3 تا Assassin’s Creed Syndicate به طرز شگفت انگیزی نسخههای این مجموعه با هم در ارتباط هستند. مثلا جنیفر، دختر ادوارد کنوی بعدا با الیز، تمپلاری که در Assassin’s Creed Unity نقش یکی از شخصیتهای اصلی را ایفا میکند ملاقات داشته است. البته متاسفانه کمتر جایی در مورد این ارتباطات توضیح داده شده و بیشتر اوقات نیمه خالی لیوان در نظر گرفته شده است. در روند داستانسرایی و ارتباط بین اساسینز کریدها شاهد خلاقیتهای پرشماری هستیم که البته غالبا مورد کمتوجهی قرار گرفتهاند. تنها چند مورد خاص مثل ارتباط مرگ پدر آرنو با شِی کرماک وجود دارند که حالت رسانهای به خود گرفتهاند.
در واقع خاندان کنوی نقش اساسی را در ارتباط میان اساسینها و تمپلارها ایفا کردهاند. سوای از ارتباط مستقیم هیثم کنوی و کانر کنوی با تمپلارها و اساسینها و همچنین حضور پررنگ ادوارد در Assassin’s Creed IV Black Flag، جنیفر هم اقدامات زیادی را انجام داده است. جنیفر که به واسطه کشمکشهای بین تمپارها و اساسینها، پدر و برادر خود را از دست داده بود، تلاش کرد که به درگیری بین این دو فرقه پایان دهد. اگر Assassin’s Creed Unity را تجربه کرده باشید، احتمالا از نامهی جنیفر به الیز خبر دارید. در هر صورت، با توجه به این که اطلاعاتی از فرزندان کانر در دست نیست، خود کانر را میتوان آخرین عضو از خاندان پرحاشیه کنوی معرفی نمود. همان طور که اشاره شد کانر بعدا با زنی بومی ازدواج میکند و حاصل این ازدواج سه فرزند است. اما واقعا برای خود کانر چه اتفاقی میافتد؟ برای این سوال در Assassin’s Creed III پاسخی نخواهیم یافت. منتهی فرضیاتی وجود دارند که منبعشان هم عنوان AC Rogue است. ببینیم که این فرضیات چه میگویند! میدانیم که خانواده کانر وی را ترک میکنند. از خانواده منظورم همان همسر و سه فرزندش هستند. حال فرضیاتی که از یک ایمیل از طرف یکی از کارمندان آبسترگو در Assassin’s Creed Rogue نشات میگیرند، به ما میگویند که کانر در یک مبارزه نابرابر و خشن و وحشیانه به قتل رسیده است. البته دو دلیل موثق نیز وجود دارند که این پایان تلخ برای آخرین باقیمانده از خانواده کنوی را رد میکنند. وارد این مقوله نمیشویم و مقاله را با محوریت اصلی خود ادامه میدهیم. این توضیحات جانبی صرفا برای این بود که بیشتر با خانوادهای آشنا شوید که نقش پررنگی را در درگیریهای بین اساسینها و تمپلارها ایفا کردهاند.
و اما برسیم به دومین نسخهای که اشرف اسماعیل آن را کارگردانی کرده است. Assassin’s Creed Origins بعد از استراحتی یک ساله منتشر شد و توانست به موفقیتهای زیادی برسد. Assassin’s Creed Origins با بازخوردهای مثبتی از طرف منتقدین و بازیبازها قرار گرفت تا پس از Unity و Syndicate، بالاخره با یک اساسینز کرید مورد تحسین واقع شده سر و کار داشته باشیم. Assassin’s Creed Origins در بحث گیم پلی تغییرات زیادی کرده بود. توضیح در مورد این تغییرات ارتباطی به مقاله امروز ما ندارد و توصیه میکنیم که به نقد و بررسی بازی مراجعه کنید. ولی ببینیم که داستان بازی از چه قرار بوده است و تا چه اندازه انتظارات را برآورده کرده است. داستان بازی در ابتدای کار ارتباط چندانی با اساسینها ندارد. نه، تصحیح میکنم! هیچ ارتباطی با اساسینها ندارد! بایک یک مدجای است که زمانی وظیفهشان حفاظت از مرزهای مصر بود. زمانی که داستان بازی Assassin’s Creed Origins دنبال میشود مدجایها تقریبا همه از بین رفتهاند و بایک، همسرش آیا و دوست صمیمیاش آخرین بازماندهها از این دسته از محافظان مصر هستند. داستان بازی Assassin’s Creed Origins هم مثل خیلی از نسخههای قبل، با حالتی شخصی آغاز میشود و شخصیت اصلی بازی هم طبق معمول به دنبال انتقام است. انتقام پسرش خِمو که توسط ۵ نفر ماسکدار دزدیده شد و توسط خود بایک به اشتباه به قتل رسید. نکته مهم این است که بازی در مصر باستان دنبال میشود و مهمتر از آن، این است که بایک قدیمیتر از حتی الطائر است. در حالی که در چند ساعت ابتدایی بازی به نظر نمیرسد که بتوانیم ارتباط چندانی با فرقه قاتلین پیدا کنیم، اما خیلی زود متوجه میشویم که فلسفهی هیدن بلید چیست و اصلا به چه دلیل زمانی اساسینها یکی از انگشتان خود را قطع میکردهاند. لازم به ذکر است که با بازی کردن دی ال سیهای این نسخه، تقریبا همه چیز را از تولد انجمن برادری خواهید دانست.
مصر تحت کنترل گروهی فاسد است و کلئوپاترا از بایک و آیا کمک گرفته تا تاج و تخت خود را برگرداند. در این نسخه اسمی از تمپلارها و اساسینها آورده نمیشود اما واضح است که دشمنان کلئوپاترا در واقع استعارهای از تمپلارها هستند. در پایان بازی هم بایک به همراه آیا انجمن برادری را تشکیل میدهند. انجمنی که ابتدا بیش از ۵ یا ۶ عضو ندارد و بعدا بایک در مصر و آیا در رم آن را گسترش میدهند. آیا در واقع همان آمونت است که مجسمهاش در زیرزمین خانه اتزیو دیده میشود. نکته جالب این است که در خانه اتزیو ۷ مجسمه از اساسینهای معروف دیده میشوند. یکی آمونت است، یکی الطائر و ۵ نفر دیگر هنوز به صورت رسمی در این مجموعه معرفی نشدهاند. البته در یکی از مراحل فرعی بازی Assassin’s Creed Odyssey به یکی از همان مجسمهها اشاره میشود. با توجه به این که یکی از این مجسمهها مربوط به یک اساسین ایرانی است، احتمال دارد که در آینده ایران نیز یکی از مقاصد Assassin’s Creed باشد. در زمان حال نیز شما کنترل دختری به نام لیلا حسن را در دست خواهید داشت. لیلا حسن یک محقق از واحد تحقیقات آبسترگو است که به همراه دوستش دینا، به دنبال همان قطعه بهشتی میگردد. در همین مسیر با مومیایی آیا و بایک برخورد کرده و به کمک دستگاه انیموس، داستان زندگی این دو نفر را دنبال میکند.
در پایان بازی هم لیلا حسن به انجمن برادری میپیوندد. Assassin’s Creed Origins همیشه عنوانی بوده است که از داستان آن دفاع کردهام، اما چرا؟ بگذارید خیلی راحت بگویم! Assassin’s Creed Origins قطعا بهترین نسخه این سری نیست ولی جمعبندی نهایی آن بهتر از تمام اندینگهای این مجموعه است. حتی بهتر از اندینگ Assassin’s Creed Revelations! چرا؟ چون همهچیز را در خود گنجانده است. اندینگ Assassin’s Creed Origins و خداحافظی بایک از آیا و به دنبال آن نامه آیا برای همسرش بایک، شامل همهچیز میشود. نحوه ارتباط پیدا کردن Assassin’s Creed Origins با نسخههای دیگر بینظیر است و اندینگ بازی یک شاهکار به شمار میرود. پایان این نسخه در واقع پاسخی است برای چندین سوال. حالا با این وجود، چرا هنوز هم برخی اعتقاد دارند که این نسخه از ریشهها فاصله گرفته است؟! شاید چون در طول بازی خبری از انجمن برادری نیست. به هر ترتیب AC Origins نه به طور کامل تمرکز خود را روی اساسینها گذاشته است و نه خیلی وارد مقوله قطعه بهشتی میشود. در عوض، در پایان خود همه چیز را به هم وصل میکند و در دی ال سیهای خود توضیحات جانبی را ارائه میدهد. DLCهایی که واقعا ارزش تجربه شدن را دارند. سرنوشت بایک که مشخص است و در بستههای الحاقی بازی هم با آن بیشتر آشنا میشویم. آیا نیز به رم رفته و انجمن برادری را همان جا گسترش میدهد. بعدا هم به مصر برمیگردد و کلئوپاترا را به قتل میرساند. جسد وی در همان مقبرهای مومیایی شده است که بایک در آن است.
بازی Assassin’s Creed Odyssey بازی فوقالعادهای است! قطعا یکی از بهترین تجربههای گیمینگ من در نسل هشتم همین بازی بود! عنوانی با محتوای فراوان و گیمپلی غنی. حتی داستانی قابل قبول ولی نه به عنوان یک Assassin’s Creed! بگذارید یک راست برویم سر اصل مطلب. از ابتدای بازی تا انتهای آن، بله دقیقا تا آخرین مرحله آن منتظر بودم که ارتباط ملموسی بین الکسیوس با انجمن برادری پیدا کنم و در نهایت هم موفق نشدم. البته تا دلتان بخواهد بازی مفاهیم افسانهای در خود گنجانده است و در مورد تمدن اولیه صحبت میکند. اینکه بخواهم در این مطلب در مورد ارتباط بازی و پایان آن با تمدن اولیه و قطعه بهشتی بنویسم صرفا پوشاندن این حقیقت خواهد بود که بازی از ریشههایش دور شده است. هر چقدر که از Assassin’s Creed Origins دفاع کنیم، به همان اندازه Assassin’s Creed Odyssey لایق انتقاد است.
بازی از جایی آغاز میشود که شما بین کاساندرا و الکسیوس باید یکی را انتخاب کنید و آن را ادامه دهید. به هر ترتیب، شما در کودکی به خاطر حرفهای یک پیشگو توسط پدر اسپارتان خود رها شدهاید تا بمیرید. در طول بازی هم آنقدر صحبتهای افسانهای و موجودات فرازمینی خواهیم دید که تا همه اساطیر یونان باستان را از بر خواهیم شد. اما شباهت دنیای الکسیوس یا کاساندا به دیگر اساسینها چیست؟ مثل بایک در اوریجینز، الکسیوس هم باید افرادی را به قتل برساند که عضو Cult of Kosmos هستند. اعضای این فرقه دستهبندی شدهاند و برای این که به نفر اصلی برسید باید ابتدا زیرشاخههایش را بکشید. پیدا کردن این افراد نیز از طریق انجام بعضی از مراحل اصلی و فرعی صورت میگیرد. بیش از اندازه افسانهای شدن بازی یک بحث است و دور شدن آن از فرقه قاتلین یک بحث دیگر! اگر Origins در نهایت از یک جمعبندی کامل و شایسته بهره میبرد، Odyssey همان را هم ندارد. بله، Assassin’s Creed Odyssey واقعا از ریشههایش دور شده است.
در طول این مقاله دو قسمتی سعی کردیم که بدون پرداختن به نکات ریز داستان نسخههای مختلف مجموعه Assassin’s Creed، کلیات را بازگو کنیم. این که Assassin’s Creed کجا بود و چه شد و در نهایت به کجا رسید، شاید بتواند به ما در شناختن فلسفه واقعی این مجموعه کمک کند. در هر صورت سعی شد که نگاهی دقیقتر و بیطرفانه به این مجموعه داشته باشیم و در نهایت قضاوت را به کاربران میسپاریم. آیا واقعا Assassin’s Creed از ریشههایش فاصله گرفته است؟ این بار شما به این سوال پاسخ دهید.
پر بحثترینها
- از صنعت بازی های ویدیویی در سال ۲۰۲۵ چه انتظاراتی داریم؟
- شایعه: کمپانی مادر FromSoftware احتمالا برای جلوگیری از تصاحب خصمانه از سوی یک شرکت کرهای به سونی مراجعه کرده است
- نقد و بررسی بازی STALKER 2: Heart of Chornobyl
- شایعات مربوط به حضور God of War در TGA 2024 قوت گرفت [تکذیب شد]
- گزارش: GTA 6 وضوح فوقالعادهای روی پلی استیشن ۵ پرو خواهد داشت
- بازی STALKER 2 در عرض دو روز بیش از ۱ میلیون نسخه فروخت
- آیا بازیهای ویدیویی به ما آسیب میرسانند؟
- آیا پیشنهاد سونی برای خرید Kadokawa، شرکت مادر FromSoftware، منطقی است؟
- جزئیات اولین بهروزرسانی Stalker 2 اعلام شد
- اولین تریلر از فیلم ترسناک ملوان زبل با نام Popeye the Slayer Man منتشر شد
نظرات
خسته نباشید آقای آریامقدم
به نظرم نسخه Origins به عنوان یه بازی از خیلی از نسخه های سری AC بهتر بود و داستانش هم تا حدود زیادی به ریشه سری پایبند بود ولی Odyssey رو نمیشه AC دونست
اره ولی به عنوان یه بازی واقعا عالی بود
و اینکه اگر داستان اودیسی رو درگیر فرقه میکردن شاید حس اسسین بود بازی بیشتر میشد
و از طرفی فکر کنم فکررررکنم نسخه ی بعدی این کارو بکنه چون اشرف اسماعیل خوب میدونه طرفدارا چی میخوان
دقیقا
odyssey به عنوان یه بازی عالیه ولی خیلی از ریشه ها فاصله گرفته طوری که نمیشه AC دونستش
به نسخه بعدی به خاطر اشرف اسماعیل امیدوارم
موافقم.اورجینز واقعا شبیه نسخه های اولیه بود.ولی ادیسه اصلا.کاری به خوب یا بد بودن ادیسه ندارم فقط میدونم هر چی بود یک AC نبود.
اساسینز کرید زامبیز بیاد خوب میشه :laugh:
من کلا دیگه از اساسینز خسته شده بودم تا اینکه تو اودیسه واقعا ترکوند بازی فوق العاده زیباست و یه حس حال ویچر هم داره و برا کسایی که عاشق نقش افرینی هستن عالیه به قول کاساندرا malaka =))
از یطرف اساسینز از ریشه هاش فاصله گرفته، از یطرف هم واقعا یسری تغییرات تو بازی لازم بود.
منم موافقم با نظرت
ولی خب درکل چون بازی رو زیاد به قدیم بردن
نیوردن افسانه تا حدی غیرممکنه
درکل اودیسه زیاد اساسین نبود(بیشتر از لحاظ گیم پلی حالت واریور مانند گرفته بود) ولی خب بازی خوبی بود
یه سئوالیم که هست، اینه که اصن یه بازی به ریشه هاش کاملا وفادار بمونه خوبه یا تغییرات عظیم داشته باشه؟
من جوابش رو میگم.
بستگی به موفقیت بازی داره.
مثلا رزیدنت اویل ۴ انقدر فوقالعاده بود و انقدر مورد توجه قرار گرفت که اکثریت پذیرفتن که دیگه رزیدنت اویل باید اینجوری میشد. با اینکه تغییراتش هم بسیار از تغییرات اودیسه نسبت به اساسینز های قبلی بیشتر بود.
یا god of war جدید هم همین حالت براش پیش اومد.
ولی الآن اودیسه درسته نسبت به unity و syndicate بازخوردهای بهتری داشت ولی نتونست به موفقیت و به یاد موندنی شدن سه گانه ی اتزیو برسه.
اینه که هی سئوال هست که اساسینز با ریشه هاش فاصله گرفته یا نه. اگه موفقیت بازی یکم بیشتر بود دیگه این سئوالات کمتر میشد.
بنظرم از نسخه سوم به اینور فاصله گرفت دیگه تو سیندیکیت با یک بازی دیگه طرف بودیم.ولی تو اورجینز تا حدودی بازی دوباره خودش رو جمع کرد اما اینکه نحوه مبارزات رو تو ادیسه عوض کردن بنظرم کلا سبک و سیاق بازی رو عوض کردن.
داداش تو آخرش به ما نگفتی!! به ندرلم و SIE bend پیام دادی که حجمو کم کنن یا نه؟؟
چی میگی منظورت رو متوجه نمیشم؟
من یادم نیست کی بود و اهمیتی هم واسم نداره ، ولی یه بابایی با همین مشخصات تو و عکس پروفایلت اومده بود زیر هر خبری که در رابطه با حجم بود ، میگفت باید کمش کنن و فلان تا من بخرم و اینجور چیزا !! :rotfl: :rotfl: حالا هم اگر سو تفاهمی شده و تشابه اسمی و آیدی و اینا بوده شما به بزرگی خودت ببخش داداش
توی این سری که قبلا هم راجع بهش گفتم قطعا نسخه های عالی و خوب زیادی وجود دارن ولی شاید بهترین بازیی که با نام AC عرضه شد Odyssey بوده باشه ولی خوب اصلا AC نیست 😉 منتظر یه اساسین ایرانی تو زمان ساسانیان یا اشکانیان :inlove: tnxXx
اصلاً ac که هیدن بلید نداشته باشه ac نیست
من یادمه بچه بودم ۷ ۸ سال پیش تو مدرسه ساعت مچی به دست راستم میبستم بعد اتود فلزی نقره ای رو از بندش رد میکردم میشد کپی Hidden Blade اساسین، سوشرتم هم کلاهشو مینداختم، میرفتم میپریدم رو بچه ها اتود فرو میکردم تو بدنشون، یبار ناظم بخاطر اینکارم تا زنگ آخر منو دم دفتر نگه داشت…
ریشه ها؟ کدوم ریشه ها؟ از لحاظ گیم پلی؟ سری AC هیچوقت گیم پلی ثابتی نداشته و همیشه تغییر کرده و از همون نسخه اول المان های RPG داشته اما بنای اصلی بازی رو تشکیل نمیدادن. سیندیکیت RPG رو به یک ستون اصلی در این سری تبدیل کرد و اوریجینز هم بهش قدرت بیشتری داد و الان چیزی هست که میبینید.
از لحاظ داستان؟ بله اصلا یه چیز دیگه شد، نسخه اول سه داستان داشت: ۱٫داستان دزموند ۲٫ داستان آلطایر ۳٫داستان تمدن اولیه و این نوع سبک داستان گویی پیش رفت تا اینکه نسخه سوم کار رو با حذف دزموند و دور شدن از اون چیزی که درباره تمدن اولیه داشت دربارش داستان چینی میشد و البته سپردن هدایت تیم نویسندگان به داربی مک دویت هم یکی اصلی ترین دلیل ها بود. بلک فلگ یک داستان بیشتر نداشت و اون هم داستان ادوارد بود، حالا این وسطا یکی دوتا اشاره به دزموند و ماموریت زمان حال و چندتا موش و گربه بازی برای اشیا تمدن اولیه هم گذاشته بودن توش تا از رو سفید (یا سیاه؟) پنج تا بازی قبل نشن. روگ داستان تمدن اولیه رو برگردوند ولی بعلت هایپ زیاد یونیتی و وقت نزاشتن یوبیسافت و از اون طرف هایپ نسل هشتم باعث شد استودیوی یوبیسافت سوفیا جسارت به خرج نده و به گیم پلی و مکانیک های قبل بسنده کنه وگرنه میتونست داستان زمان حال رو بیاره. یونیتی از اون طرف یک تلاش هایی کرد ولی داستان زمان حالش، با وجود داستان خوب و با روایت درست درمونی حول آرنو و ترکیب اون با تمدن اولیه، ضربه خورد و نتیجه ای نداد. سیندیکیت تکلیفش با خودشم معلوم نبود، زمان حال که یه چندتایی سکانس بی مفهوم بودن و از اون داستان خیلی بی خودی حول و حوش گنگ های لندن با جیکوب درست کردن و یه چندتا تعقیب و گریز برای کفن ادن با ایوی درست کردن، به طور خلاصه داستان بازی سردرگم بود. اوریجینز یک داستان بیشتر نداره و اون هم داستان بایکه، زمان حال که اصلا معلوم نیست جریانش چیه و ماجرای تمدن اولیه هم بیشتر حکم ماموریت های جانبی فال آوت یا ویچر رو داره تا یک داستان مهم و تاثیر گذار. داستان بایک به طور خلاصه هم چیزی جز یک کپی پیس بدون خلاقیت از داستان اتزیو و باز هم تکرار کلیشه انتقام که بعدش کلا به طلاق تبدیل شد یعنی باید اسمش رو میزاشتن اوریجینز: جدایی بایک از آیا، از طرفی دیگه کلا گند زد به هرچی که کوری می و تیمش از همون نسخه اول برای این سری زحمت کشیده بودن ختم کلام بعنوان یک آی پی جدید میتونست یک بازی معرکه و خیلی لذت بخش باشه ولی اینکه اسم و ردای اسسین کرید رو به دوش کشید ولی روحش رو نداشت به یک اسسین کرید ضعیف از لحاظ داستان تبدیل میکنه. اودیسه، تنها اینجوری باید گفت که میلیاردها بار رحمت به داستان اوریجینز، برید فیلم گلادیاتور رو ببینید یکی دوتا نکته تاریخی ازش میگیرد تا اینکه تاریخ تحریف شده ی SJW Odyssey رو ببینید.
جمله ی اخرت چیزیه که معلومه اساسین کرید نیومده تاریخ حقیقی رو نشون بده اما بخاطر این ما میتونیم بگیم بازی بدیه؟الان مگه هر کتاب یا فیلم یا داستانی هست واقعا داستان واقعی تاریخیه؟اما خب قشنگه
دوتا جمله دیگتم تا حدی قشنگ نبود اومدی گفتی داستان اساسین کرید بلک فلگ فقط درمورد ادوارد بود
خب الان میشه گف بازی بدیه؟چون درمورد ادوارد بود؟ یعنی هر بازی ای که داستانش درمورد یه شخصیت باشه بده؟خدایی این ایراد نیست اتفاقا خیلی گنده نکردن داستان یه بازی کار بدی نیست بعضی مواقع شاید مفید باشه
همین جمله رو راجع اوریجینز هم گفتی که هم ایراد نیست هم تا حدی غلطه داستان اوریجینز واقعا فقط درمورد بایک نبود درمورد خیلی چیز های دیگه ایم درمورد مصر بود
ولی کلا بنظرم زیادی خواستی اساسین کرید رو منفی نشون بدی تا حدی اومدی گفتی بعد اتزیو کلا سازنده گند زد به اساسین کرید
حسن خودتی؟
مثل اینکه موضوع رو نگرفتی. ۱٫ نباید دقیقا به تاریخ وفادار باشه اما اینکه تاریخ رو یکجور نشون بده که انگار پروتاگونیست توش دست داشته و بدون اون بوجود نمی اومده کار اشتباهی هست. ۲٫ بغیر از اینکه ادوارد از یک شخص عنق و خودخواه به یک مرد شریف و مسئولیت پذیر تغییر میکنه بلک فلگ چه داستانی دیگه ای داشت؟ ۳٫ اوریجینز به غیر از اینکه بایک اول بخواد انتقام بگیره بعدش طلاق بگیره بعدشم کلا بره دنبال کار خودش دقیقا چه اتفاق خاصی توش افتاد؟ اکثر ماموریتهاش درباره ی تمدن اولیه هم که کلا side-quest بود نه ماموریت اصلی. نه بعد اتزیو سازنه گند نزده، بعد از یونیتی سازنده از بس نخ این سری رو کشیده که دیگه داره پاره میشه.
اره 😀
۱-تا حدودی اره ولی تا حدودی نه خیلی از داستانا با اخرالزمان و شروع دنیام بازی کردن و داستانو تغییر دادن لزوما داستانای بدی نیستن
۲-خب خیلی داستانا رو میشه اینجوری خلاصه کرد داستان بلک فلگ زیاد تند جلو نمیرفت بنظرم بلک فلگ به شناختن عقاید اساسینا کمک میکرد درکل اگه اینجوری بگی همه ی اساسینا رو میشه اینجوری توصیف کرد ولی خب یه داستان جذاب داره.بلک فلگ بنظرم برای تکمیل اسم اساسین نیاز بود
۳-خب دیگه چه اتفاقاتی باید بیوفته خدایی؟زندگی یه انسانه دیگه ولی درکل تا جایی که یادمه خیلی چیزای دیگه ایم داشت فقط بایک و آیا نبود بزرگای مصر و یسری افسانه هم بود
اودیسی اساسین نبود ولی فوق العاده بود :rose:
بله
با تشکر از آقای آریا مقدم
آخرین نسخه ای که واقعا ریشه های assassins creed رو داخلش داشت و حس میکردم این واقعا یک اساسینه نسخه ی unity بودش که متاسفانه بخاطر باگ هاش به این نسخه کم لطفی شد.الآن این نسخه های جدید رو بازی کنی اصلا متوجه نمیشی که اساسینز کرید بازی میکنی و فکر میکنی داری witcher رو بازی میکنی.
اتزیو بزرگ روحت شاد که بهترین اساسین بودی :rose:
واقعا دمت گررررم.بعد یونیتی من دیگه اساسینس ندیدم .فقط چندتا بازی که اسمشو یدک میکشیدن
همه میدونن اره که گرفته خیلی هم گرفته تازه میخان وایکینگ بزنن اون که کلن نابود میشه اساین من اساسین رو با برادرهود و رولیشن میشناختم ولی خبره خوبی اینه که نسخه ی جدید هیدن بلید داره و مهمه تو گیم پلی
باید ببینیم چی میشه
کلا انگار یوبی میخواد اساسینا رو تو همه ی دوره ها و همه ی کشورا نشون بده
درسته که هرسری کمی از ریشه فاصله میگیره ولی بنظرم ایجاد تفاوت بین هر قسمت به همچین چیزی نیاز داره وگرنه داستان تمام آساسین ها تکراری و یکنواخت میشد و خود شما میومدین با بیشترین شدت میکوبیدینش
کلا اساسین از بازیایی که من تاحالا ندیدم انقدر مخالف و موافقاش زیاد باشه
یسریا میگن فقط کالکشن اتزیو
یسریا میگن بعد بلک فلگ خراب شد یسریا میگن بعد سیندیکیت و یونیتی خراب شد
اساسین کلا همه پسند نیست هرکی با علایق خودش میتونه اساسین بازی کنه
تنها داستان تغییر نکرده همه چیییییییییییییییش عوض شد این که نشد
به نظر من آساسین رو به هر نحوی بسازن کماکان لذت خودش رو داره و اونهایی که منتقد بازی هستن و روی اتزیو تعصب زیادی دارن هم ازش لذت میبرن فقط به روی خودشون نمیارن…مگه هدف از بازیهای رایانه ای چیزی بغیر از لذت بردن و فراموش کردن دنیای ظالم بیرونه…به شخصه ورای تغییرات داستانی و گیم پلی همیشه از آساسین لذت بردم..و همیشه به بازیای یوبیسافت عشق داشتم چون چیزی رو ارائه میدن که میخوام واقعاً
عاشق نیستی که بفهمی .فقط کله رو میندازی پایین بازی میکنی .برادر من منی که روی اون برج های یونیتی خاطره دارم میدونم چیه نه تویی که فقط رنده میکنی میری جلو و دمو هارو اسکیپ
برادر من اگه منظورت منم که باید بهت بگم اگه عاشق نبودم زندگیمو نمیفروختم یه سیستم ۱۷ میلیونی ببندم بشینم همین یونیتی که میگی رو بازی و خط به خط داستانشو دنبال کنم…فقط صرف این گفتم که نباید متعصبانه برخورد کنیم و بگیم حالا یه نسخه از بازی چون هایدن بلید توش نیست دیگه از ریشه سری فاصله گرفته و بهش نمیشه گفت آساسین..یه بازی رو که همیشه نباید یجور ساخت برای مثال خودت جاست کاز رو ببین هرچهار سری مثل هم هستن فقط گرافیک بیشتر شده و سری به سری امتیازاش کمتر میشه..باید لذت بازی ای که انجام میدی رو پیش خودت بسنجی نه حرف دیگران رو
به نظر من تو اودیسی هم از ریشه ها فاصله نگرفته و به نمدن اولیه میپردازه
الان کی گفت تو حرف بزنی سیبیل :laugh:
شوخی بود
کار از فاصله گذشته
اساسین کرکترش رمیه و بازی همچنان اسمش همونه
والا زیر ریشه اش گازوءیل ریختند 😀
چقدر خوب که دور شد چون واقعا از بازی Odyssey لذت بردم .
اتفاقا به نظرم Odyssey رو همه میگن چون hidden blade و Hoodie نداره اسسینز نیست، اما Odyssey دقیقا یک اسسینز محسوب می شه چرا که داستانش حول ماجرا ها و اتفاق های مربوط به First Civilization هست، همونایی که تو Ezio’s trilogy با Ezio در ارتباط بودند و به Desmond از نابودی دنیا خبر دادند.
درضمن (Spoiler alert) توی آخر DLC The Legacy Of the First Blade نشون میده که بچه Alexios یا Kassandra همراه با Darius به مصر میرن و نسلش به Aya زن Bayek میرسه !
قبلا هم گفتم شاید تنها مشکل odyssey نبود hidden blade و لباس معروفش باشه به نظر میرسه با توجه به شایعات منتشر شده نسخه جدید این سری بسیار بزرگ این دو رو شامل میشه hidden blade و لباس
متاسفانه هنوز این مطلبو نخوندم ولی وقتی خوندمش یه نظر کلی در باره اش میدم
واقعا اگه کسی بخاطر نبود هیدن بلید کلا بگه اودیسه اساسین نیست خب نه این منطقی نیست
بنظرم دلیل اصلیش اینه که اصلا اودیسه با محفل اساسینا کاری نداشت و انگار یه واریور بود
اساسین تو odyssey خیلی از ریشه دور شده و میخواد مثل ویچر بشه. آخه یوبی ما اگه بازی rpg میخواستیم میرفتیم طرفدار ویچر میشدیم پس حتما تو سبک ادونچر مخفى کاری میخایم و اساسین رو انتخاب کردیم. من تضمین میکنم اگه یک اساسین دیگه تو قالب اتزیو معروف بدی و برگردی تو خاطرات ما ، بازیت ده برابر ادسی فروش میره!!! 😥 :-(( 🙁
وقتی بازی بیشتر به زمان حال اهمیت می داد داستانش جذاب تر بود