انسانیت در تسخیر جوهر| نقد و بررسی بازی Bendy and the Ink machine
مدتهاست که ویدئوگیم، این مدیوم دوست داشتنی و جذاب، از هنر بودن دور شده و با شیردوشیهای برخی از استودیوهای بزرگ، به سمت صنعت بودن گرایش پیدا کرده است (البته اگر ویدئو گیم را هنر بدانیم، اگر هم که نه، لااقل زمانهی آن بازیهایی که میخواستند خود را به هنر نزدیک کنند گذشته است). اینکه بازیهای بزرگ مانند گذشته نمیتوانند برای ما حماسه سرایی کنند را شاید بتوان بزرگترین خطر برای این مدیوم دانست. خطری که میتواند باعث شود دیگر خبری از امثال BioShock ، World of Warcraft و … نباشد. درست در این برههی خطرناک، استودیوهای مستقل با قلبی عاشق و مغزی عاقل پا به میدان گذاشتهاند و نشان دادهاند در دورانی که ویروس پول و سود وارد زیر ساختهای استودیوهای بزرگ گشته است، این بازیهای indie هستند که ویدئوگیم را زنده نگه داشتهاند. امثال Limbo ، Inside ، braid و celeste همان آثاری هستند که میتوان با افتخار به آنها اشاره کرد و از آنها یاد برد. بازی Bendy and the Ink machine نیز یکی از بازیهای indie است که با دیدن تصاویر و خواندن توضیحاتش شما را امیدوار میکند. اما آیا زمانی که کنترلر را بدست میگیریم و خود به تجربهی این بازیِ عجیب مینشینیم ناامید میشویم یا اینکه امیدهایمان ثمره میدهد؟ با گیمفا برای پاسخ دادن به این سئوال همراه باشید.
شاید دروغ نباشد اگر بگوییم که یکی از مهمترین مولفههای بازیهای indie عجیب و غریب بودن است! انگار یک بازی که مخاطب را دیوانه نکند، محکوم به شکست است! در رابطه با بازی Bendy and the ink machine نیز این مورد صادق است و این فضاسازی و داستان بیمارگونهی بازی واقعا جذاب است. گرافیکی که یادآور کارتونهای کلاسیک دههی ۹۰ است و با رنگ بندی بی روح خود به بازی روح بخشیده است! روحی که الگوبرداریهایش از بازی BioShock به طرز کامل مشهود است. داستانی عجیب که در محیطی عجیب روایت میشود و برای پی بردن از پیشینهی این محیط، باید به Audio diaries گوش کنید که به طرز استادانهای دیالوگ نویسی شدهاند. دیالوگهایی که بعضاً به کمک اتمسفر و موسیقی بازی حس ترس را در وجودتان تقویت میکند. Bendy and the ink machine که در ۵ اپیزود منتشر گشته است، تجربهی دلنشینی است که مشکلات نسبتاً زیادش جلوی خودنمایی آن به طور کامل را میگیرد. اما قبل از بررسی بازی، اجازه دهید کمی بیشتر با آن آشنا شویم
بازی از جایی آغاز میشود که نامهای از طرف دوست قدیمیتان جوئی به دستتان میرسد، دوستی که از آخرین دیدارتان ۳۰ سال میگذرد و حال جوئی از شما درخواست میکند که به کارگاه قدیمی خود بازگردید و تجدید دیدار کنید. همچنین در نامه گفته شده است که جوئی چیزی را در کارگاه برای نشان دادن به شما آماده کرده است. به محض ورود به کارگاه اتمسفر و طراحی عجیب و بیمارگونهی آن شما را جذب میکند. محیطی با رنگهایی مرده و جوهرهایی که همه جا ریخته شده است، در کنار تابلوهایی از شخصیتهای کارتونی که در کارگاه خود آنها را تولید میکردید، با موسیقی بازی هم جهت میشوند و دلهره را در وجودتان زنده میکنند. پس از کمی بیهدف چرخیدن در محیط بزرگ اما پوچ و تو خالی بازی داستان بازی جهت میگیرد و شما را در مسیر روایت قرار میدهد. در این لحظه نیز پازلهای بازی نیز کم کم رو میشوند. پازلهایی که چالش خاصی ندارند و بسیار راحت هستند، به گونهای که شاید نتوان آنها را پازل نامید! زیرا در تمامی آنها باید از نقطهی A به نقطهی B بروید، چیزی را فشار دهید! و دوباره نقطهی A باز گردید. این به اصطلاح پازلها با منطق داستانی تا حدودی هماهنگ هستند و از دایرهی منطق خارج نمیشوند، مشکلی که امروزه بسیاری از بازیها درگیر آن هستند و خوشبختانه Bendy and the ink machine توانسته از این دام بگریزد.
گیم پلی بازی علاوه بر حل کردن پازل، شامل مبارزه با دشمنان نیز میشود، مبارزاتی بسیار خشک و ساده که تنها به زدن یک دکمه و حرکت سلاحتان از بالای صفحه به پائین صفحه ختم میشود. مبارزات بازی به حدی ساده هستند که در هنگام مبارزات به شدت حوصلهتان سر میرود و آرزو میکنید که این کابوس هرچه سریعتر به پایان برسد. بازی دارای چند سلاح متفاوت است، اما تنها تفاوت آنها در ظاهر و میزان دمیجی است که به دشمن وارد میکنند و حتی انیمیشن آنها نیز یکسان است. مبارزات بد بازی در کنار دشمنان متنوعی که در ظاهر تنوع دارند و در نحوهی مبارزه کاملا به یکدیگر شبیه هستند بیش از پیش خود را نشان میدهد و ضربهی واقعا بزرگی به بازی میزند. مشکلات گیم پلی اینجا به پایان نمیرسند و در کنار پازلهای ساده و مبارزات خشک، کنترل بد شخصیت هم با اعصاب شما بازی میکند. کنترل بازی به گونهای است که باعث میشود بیشتر اوقات خود را با فشار آوردن به دیوارها و گیر کردن بین صندلیها سر کنید. این مشکلات در هنگام مبارزه با باس فایتهای بازی بسیار دردسر ساز میشوند. بله در بازی باس فایت نیز وجود دارد و باید بگویم طراحی و سیستم مبارزهای جذابی دارند و به همان میزان که مبارزه با دشمنان بازی یک کابوس است، مبارزه با باس فایتها جذاب و سرگرم کننده است. و مبارزه با آنها زمانی جذابتر میشود که چیدمان آنها در روند بازی، کاملا با منطق داستانی گره خورده است. Bendy and the ink machine یک بازی اول شخص ترسناک است که خیلی ترسناک نیست. به طور کل در آثار ترسناک با دو نوع ترس روبرو هستیم: ۱-ترسهای لحظهای و یا همان jump scare و ۲- ترس انتظار از ترسهای لحظهای که در کتاب It از استفن کینگ به طرز هنرمندانهای به کار گرفته شده است. حالت دوم از نظر من بسیار ارزشمندتر و ترسناکتر است، زیرا به گونهای یک بازی روانی با ذهن است. Bendy and the ink machine سعی دارد که بیشتر از عنصر دوم استفاده کند، موسیقی، محیطهای عجیب، تابلوهای ترسناک و نورپردازی خاص بازی، همه سعی در ایجاد این حس ترس در ذهن مخاطب دارند اما مشکل اینجاست که این حس ترس اگر با یک jump scare به پایان نرسد، ارزش خود را به مرور زمان از دست میدهد و پس از مدتی مسخره میشود. البته این بدان معنا نیست که در بازی خبری از jump scare نیست، بازی jump scare دارد اما چیدمان آنها نامناسب است و باعث شده Bendy and the ink machine نتواند حس ترس را به درستی القا کند؛ هرچند نکتهای در این رابطه هست که واقعا برایم قابل تقدیر بود، درست است که بازی نمیتواند ترسناک باشد اما حداقل برای ترسناک بودن بیهوده دست و پا نمیزند، سعی نمیکند که با زیاده روی و بی فکر کار کردن شما را بترساند و این جذاب و ستودنی است.
گرافیک بازی نیز همانگونه که از تصاویر پیداست، با استایل کارتون مانند و فانتزی خود چشمانتان را نوازش میدهد و محیطهای خشک و بی روح بازی کاملا با فضای آن تناسب دارند و به هیچ عنوان نمیتوان از این بخش بازی ایرادی گرفت و باید گفت که بازی از حیث هنری واقعا خوب کار کرده است. اما متاسفانه بازی از لحاظ فنی مشکلاتی دارد. در طول بازی من شاهد باگ خاصی نبودم و بازی بر خلاف انتظاراتم باگ زیاد و خاصی ندارد، مشکل در بهینه سازی و کیفیت تکسچرهای بازی است. افت فریم در Bendy and the ink machine چیزی کاملا طبیعی است و تنها کافی است که جهت دوربین بازی را به سرعت تغییر دهید تا با افت فریم مواجه شوید. در صحنههای شلوغ نیز افت فریم و کنترل بد شخصیت دست در دست یکدیگر به تجربهی شما لطمه میزند. اما از لحاظ صوتی بازی واقعا خوب عمل میکند و موسیقیهای بازی کاملا هماهنگ با اتمسفر بازی شما را در جهان خود غرق میکند. در کنار موسیقی خوب بازی، بخش دیگر صوتی بازی یعنی صداگذاری آن نیز قابل قبول کار میکند، به هرحال نباید از یک تیم مستقل توقع بالایی در چنین زمینههایی داشت و همینکه بازی توسط این المانها ضربه نمیخورد خود کافی است. یکی دیگر از مشکلات بازی کمبود محتوای آن است. به هیچ وجه از یک بازی مستقل با برچسب ۲۰ دلاری توقع تجربهی بالای ۶ یا ۷ ساعت ندارم، اما Bendy and the ink machine تنها ۳ ساعت محتوا دارد که بسیار کوتاه است و این تجربه کوتاه، از لحاظ ریتم هم خوب عمل نمیکند و در ۴ اپیزود ابتدایی بازی، تنها سئوالهایی در رابطه با گرههای داستانی در ذهن مخاطب ایجاد میشود و اینها در اپیزود پنجم جواب داده میشود و این امر به توازن داستانی بازی لطمه زده است. گویی ۴ اپیزود ابتدایی حکم مقدمه را دارند و تنها در اپیزود آخر است که بازی پتانسیل بالای خود در روایت را نشان میدهد.
و اما داستان بازی که زیباترین و بهترین بخش بازی نیز هست. صحبت در رابطه با داستان Bendy and the ink machine بدون هیچگونه اسپویل کار دشواری است و اینجا هم قصد نداریم جزئیات داستان را بیان کرده و آنها را جدا جدا بررسی کنیم، قصد ما بررسی کلی داستان بازی است. بازی داستان جالبی دارد، داستانی که پیچشهای مناسبی دارد و روایت آن هم قابل قبول است، البته ضعف تیم سازنده در ارتباط با تقسیم بندی پیچشها و پر کردن حفرههای داستانی به صورت منطقی در تمام اپیزودها کمی به روایت داستان بازی ضربه زده است، اینکه ۴ اپیزود ابتدایی بازی تنها نقش علامت سئوال را بازی کنند و در انتها اپیزود آخر بازی بیاید و در برابر برخی از این سئوالها نقطه بگذارد به هیچ وجه جالب نیست. اگر از بحثهای مکمل بگذریم و بخواهیم در رابطه با خمیرمایهی اصلی داستانی بازی صحبت کنیم، باید بگویم که داستان بازی از لحاظ پیچش و کیفیت کاملا جذاب است و دگر بار پتانسیلها و استعدادهایی که در تیمهای مستقل وجود دارد را نشان میدهد. اما بیایید از کیفیت داستان دور شویم و به این سئوال پاسخ دهیم: اگر یک بازی داستان جذابی داشته باشد، اما آن داستان نتواند مفهموم خاصی را منتقل کند، تا چه اندازه ارزشمند است؟ به طور حتم یک داستان زمانی به بالاترین درجه از ارزشمندی می رسد که بتواند پیامی را به مخاطب القا کند و Bendy and the ink machine در اینجا ضعف دارد. بازی بیشتر از آن که مفهومی باشد، تلاشی بیهوده و دست و پا زدنهای آزار دهندهی تیم سازنده برای انتقال یک مفهموم است ، امری که به تجربهی شما صدمه میزند و باعث میشود از این همه تکرار مکررات و اصرار بیجا خسته شوید. در سمت دیگر بازی برای روایت گذشتهی مکانی که بازی در آن رخ میدهد، با الهام از BioShock دیالوگها و نشانههایی را از طریق صداهای ضبط شده و یا نوشتههای بر روی دیوار به بازیکن انتقال میدهد و اجازه میدهد تا با دنیای آن بیشتر ارتباط برقرار کنید.
Bendy and the ink machine پتانسیل بسیار بالایی دارد و دنیای آن نیز واقعا جذاب است. اینکه از جوهر و استایل هنری کارتونهای دههی ۹۰ برای انتقال حس ترس استفاده کنی ایدهی جذاب و ارزشمندی است، اما مانند بسیاری از بازیهای امروزه این ایده نمیتواند به درستی پیاده شود و شاهد کمبودهای نسبتا زیادی هستیم. اگر تیم سازنده کمی هدفمندتر شروع به نوشتن داستان میکرد و اگر کمی به گیم پلی بازی بیشتر اهمیت میدادند، با اثری روبرو بودیم که به راحتی میشد آن را در کنار شاهکارهای indie قرار داد و با قاطعیت تجربه آن را پیشنهاد میدادم اما با توجه به قیمتهای الان و زمان بسیار کوتاه بازی، تجربهی Bendy and the ink machine بیشتر به افرادی توصیه میشود که به استایل های هنری خاص و داستان های جذاب علاقه دارند.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
از بازی های هنری خوشم میاد، اما از استایل این یکی خوشم نیومد. خیلی زرده!
شخصیت بندی خیلی برام جالبه ، منو یاد شخصیت های کارتون های دیزنی اوایل ۱۹۷۰ میندازه.
بندی ران هم بازی جالبیه برای تلفن همراه :yes:
بازی های رایانه ای هنر هشتم هشتند.همون طور که تو سینما همه ی اثار هنری نیستند اینجا هم همین طوره
ربطی به این نداره که فلان اثار نزدیکش کرده یا دورش کرده
مسئله برمیگرده به تعریف هنر و ویدئوگیم، به اینکه آیا با توجه به تعاریف هنر آیا ویدئوگیم میتونه هنر به حساب بیاد یا خیر، به زودی شاهد یه مقاله در این رابطه خواهید بود.
اگه قرار هست مزخرفات راجر ایبرت را در موردش بحث کنیم که بی فایدس!چون ایشون اصلا تخصصی نداشته که بخواد نظر بده
من مقاله و کتاب زیاد خوندم در این مورد و کامل جواب ایشون را دادند
اره میتونه به حساب بیاد.چون عناصر هنری را داره