هزار و یک شب | یک عقاب دیگر در آسمان پاریس | داستان بازی Assassin’s Creed Unity
واقعیت این است که ما، شاید خیلی ظالمانه یقه یوبیسافت را گرفتیم و هِی میکوبیم تو سرش! گاهی با دلیل، گاهی بیدلیل! یعنی اصلاً این کار دیگر برای ما عادت شده. تا یوبیسافت یک بازی میدهد، دوباره همین جریان آغاز میشود و محکم میکوبیم تو سر کارگردان و طراح و صداگذار و… . هنوز بازی منتشر نشده، به کج بودن برگِ درخت سمت راست، همان گوشهها در ثانیه چهار گیر میدهیم و با یک مقاله شدیداً حرفهای، کار بازی را یکسره میکنیم و بازی هم که منتشر میشود، میگوییم که خب، همه تغییرات خوب بازی از بیخ کشک، دور انداخته میشود، و برمیگردیم به سراغ همون برگِ درخت کجی که در ثانیه چهار دیدیم و سه نمره همینطوری کم میکنیم! این هم از این! نقد و بررسی یک بازی Assassin’s Creed جدید اینگونه میشود. بدون توجه به اینکه واقعاً این سری، خیلی حرفها برای گفتن دارد و با ایده بینظیرش، هربار سعی میکند دستی به سر و صورت این صنعت بزند. باشد! قبول که بعضی جاها، آنچنان بد این کار را کرده است که صورت این صنعت، کمی خراش برداشته، اما صادقانه، نمیتوان این مسیر خوب را نادیده گرفت. همان وقفهای که پس از انتشار Assassin’s Creed Syndicate افتاد و باعث شد، آنچنان نقشهای را از مصر شاهد باشیم. و تغییرات گیمپلی که واقعاً جهشی مثبت بودند و البته داستانی که فراتر از نکات گذشته سری، مسائل جدیدی را هم به میان میآورد. شما میتوانید نقد و بررسی Assassin’s Creed Origins را اینجا به قلم بنده مشاهده کنید. در قالب هزار و یک شب، و در قسمتی جدید، در ادامه بررسی سری Assassin’s Creed، به سراغ یکی از بحثبرانگیزترین نسخههای بازی میرویم و داستان زیبایش را بررسی میکنیم. با حسین غزالی، و سری مقالاتَش همراه باشید!!! به هزار و یک شب خوش آمدید.
با تمام حرف و حدیثهایی که هربار پشتسر این سری و بازیهایش گفته میشود، همه ما واقعیت را میدانیم. Unity پس از انتشارش خیلی خیلی سر و صدا کرد و بخاطر ایراداتش، حسابی متهم شد، اما یه دور از تمامی این بحثها، این بازی، اشارات خیلی مهمی دارد و البته در نقطه مهمی از تاریخ قرار گرفته. انقلاب فرانسه مهم است و همین اهمیت، داستان این بازی را به سطح بالاتری میبرد و باعث میشود تا برایش هزار و یک شب بنویسیم. بازی، بالاخره پس از آپدیتها بینظیر و عالی میشود و با تمام ایرادهایش، داستانی به ما میدهد که ارزش بررسی را داشته باشد. طبق رسم همیشگی، و رسمی که نباید تغییری داشته باشد، ابتدا داستان بازی را شرح میدهیم و پس از آن، پوست رویش را آرام آرام میکَنیم و عمیقتر وارد وادی تاریخ میشویم.
خب، انقلاب فرانسه قطعاً سوژه بینظیری برای ساختن یک بازی جدید است. پر از شخصیتهای خام و دست نخورده و البته مهم و حیاتی. داستان بازی، از ماجرای یک معبد شروع میشود. البته اصل ماجرا در دوران انقلاب فرانسه جریان دارد. جایی که “آرنو دورین” تلاش میکند تا این انقلاب را در مسیر درست خودش قرار بدهد. ژاک دی مولی در یکی از معابد پاریس دستگیر میشود و این یعنی، آخرین رهبر تمپلارها (البته فعلاً) در سال ۱۳۰۷ میلادی از بین میرود. ژاک دی مولی، یک شمشیر و یک کتاب به تمپلارهای دیگر میدهد و از آنها میخواهد تا مخفی بشوند. همانجا یک کوچولو شاه فیلیپ چهارم و پاپ کلمنت را هم میبینیم! پس از این ماجراها گروه اساسینها، شروع میکنند به همان حافظه دزدی معروفشان و در جریان همین به دست آوردن حافظهها، آنها توانایی سفر به سال ۱۷۷۶ و البته زندگی شخصیت آرنو دورین را پیدا میکنند.
جالب است بدانید که آرنو، درواقع پس از فوت پدرش، توسط یکی از سران تمپلار به فرزندخواندگی قبول میشود. در جریان زندگی آرنو، “الیزه دلا سره”، دختر همین تمپلار، نقش مهمی دارد. یک شب، نامهای به دست آرنو داده میشود، که باید حتماً به دست پدر الیزه برسد اما آرنو آن نامه را در اتاقش میگذارد و بدون توجه به هیچ چیز، تمام سعی خود را برای دیدن الیزه میگذارد. پس از آن، آرنو دورین از جشن خارج میشود و ناگهان با جسد پدر الیزه مواجه میشود! دقیقاً همان زمان است که مأموران آرنو را در صحنه قتل میبینند و به عنوان قاتل، او را به زندان میفرستند! به زندان رفتن آرنو، شروع ماجرای بزرگ او در فرانسه است. در زندان، نوشتههای مهمی میبینید که روحیه خاصی به او میدهند و برای او جذاب هستند. در همان حال، او با شخصی با نام “بلک” آشنا میشود. حمله به زندان باستیل، یکی از مهمترین جریانهای تاریخی فرانسه است و اتفاقاً در بازی هم اتفاق میافتد. در جریان فرار از زندان، بلک از آرنو میخواهد که به انجمن اساسینها بپیوندد و او را در این مسیر همراهی کند. آنها قبلاً با یکدیگر آشنا شده بودند. وقتی آرنو به خانه برمیگردد، الیزه به او خبر میدهد که در این پیام، هشداری برای قتل پدرش بوده و اگر آن شب، آن نامه را با خود به جشن میآورد، همه چیز متفاوت بود. آرنو که تحت تأثیر قرار میگیرد و از کرده خود ناراحت میشود، به یاد پیشنهاد بلک میافتد و پیشنهادش را قبول میکند. حالا او از اساسینها میخواهد تا به او فرصتی بدهند. در واقع، آرنو یکی از متهمان قتل پدر الیزه را لا روی دی تومس میداند. آرنو پس از جستجوی زیاد، فردی با نام فرانسوا توماس ژرمن را آزاد میکند. او که توسط یکی از سران تمپلارها به نام لافرنیر گروگان گرفته شده بود، خودش را همیشه یک انسان عادی نشان میداد. آرنو لافرنیر را میکُشَد و ای دل غافل! پس از تمام اینها متوجه میشود که ژرمن خودش نقشه قتل پدر الیزه را داده بود! اما حالا دیگر دیر است. حالا او بیشتر از قبل زیر ذرهبین است و فعالیتهایش تحت کنترل هستند.
حالا آرنو دوباره شروع به تحقیقات میکنند. او متوجه میشود که ژرمن میخواهد شورشهای مهمی علیه پادشاه انجام بدهد. او در نهایت، برای جلوگیری از این اتفاق، بسیاری از دشمنان را از پیش روی برمیدارد و سعی میکند تا نامههای میرابو به پادشاه نیز در دستان تمپلارهای طغیانگر نیفتد تا اوضاع از این بدتر نشود. آرنو جانِ الیزه، شاید عزیزترین شخص زندگیاش را نجات داده است و حالا از او میخواهد تا با اساسینها کنار بیاید و مذاکره کند. اما این وسط، بلک کار را خراب میکند و میگوید که این کار اصلاً به نفع اساسینها نیست و یک خیانت است. تازه همه اینها به کنار، بدتر از این هم اتفاق میافتد و بلک، میرابو را به قتل میرساند! حالا بلک از آرنو میخواهد تا با او همکاری کند، اما آرنو نمیپذیرد و با یکدیگر درگیر میشوند و بالاخره، بلک به قتل میرسد. آرنو سعی میکند تا بازهم ژرمن را تعقیب کند، اما درنهایت، با جدایی الیزه، آرنو دچار افسردگی بدی میشود. اما خب، خوشبختانه قهرمان قصه ما خیلی هم اشک نمیریزد و الیزه را در ورسای ملاقات میکند. آنها تصمیم میگیرند تا به پاریس که حالا اوضاعش از همیشه بدتر است سفر کنند.
در جریان سفر و سکونت آنها در پاریس، آنها متوجه میشوند “ماکسیمیلیان دی روبسپیر” یکی از راههای اصلی رسیدن به ژرمن است. ژرمن او را برای حفظ بیثباتی در پاریس، حفظ کرده و از او نگهداری میکند. اما بالاخره آرنو و الیزه موفق میشوند تا روبسپیر را به قتل برسانند و از محل اختفای ژرمن اطلاع پیدا کنند. آنها برای دیدن ژرمن به بالاترین معبد پاریس میرسند و حالا آرنو که حقیقت را میداند، سعی در کشتن ژرمن و خاتمه دادن به تمام این داستانها را دارد. آرنو پس از مدتی مبارزه موفق به قتل ژرمن میشود اما در جریان این مبارزه الیزه کشته میشود! پس از این ماجراها میبینیم که آرنو یکی از سران ارشد اساسینها میشود و البته خاطراتی که باید از الیزه زنده بماند… .
یادداشتی برای داستان Assassin’s Creed Unity
بگذارید یک مسئله را روشن کنم و تمام! داستان Unity یک داستان ساده است! ساده به معنای واقعی! ساده به معنای اینکه، شاید بتوان با دو سه روز فکر کردن هم آن را در آورد و نوشت! دقیقاً به همین اندازه ابتدایی. پیچشهای داستانی، آن جذابیت خاص را به بازی نمیدهند و باور کنید که تنها جذابیت بازی، نامی است که با خودش همراه کرده و بر روی پیشانیاش نوشته شده. و الا، نمیتواند شما را شگفتزده کند. واقعاً نمیدانم چرا سازندگان فکر کردند با مرگ الیزه، قرار است داستان بازی خیلی قابل قبول و هیجانانگیز، و البته دردناک و غمگین باشد. راستش را بخواهید، ارتباط برقرار کردن با آرنو هم سخت است! البته، نسبت به داستان آبکی و سوخته Syndicate، داستان یونیتی خیلی بالاتر قرار میگیرید! اما به هر حال، خط داستانی بازی، اصلاً و ابداً آن چیزی نیست که بخواهد شما را خیلی محکم و دیوانهوار روی صندلی بازی بنشانند! در فرار از زندان، به آرنو پیشنهاد همکاری داده میشود، خون آرنو به جوش میآید و او از انجمن طرد میشود و بعدها با انتقام به درجات عالی میرسد تازه، الیزه هم میمیرد. الیزهای که ظاهراً، عزیزترین شخص این دنیا بود برای آرنو! عجب! من بارها گفتهام که بازهم میتوان از یک استارت و پسزمینه کلیشهای، یک شاهکار بیبدیل ساخت اما بنظرم، یونیتی، جدای از معنای زیبایش، واقعاً طلوع یک تاریکی بد برای سری Assassin’s Creed بود. به قول یکی از دوستان خوبم در یکی از مقالات، یوبیسافت گویا با خودش مشکل دارد! خیلی از بازیهایش، میتواستند با کمی تقلا و زحمت بیشتر، به بازیهای فوقالعاده ارزشمند و بینظیر و حتی شاهکار تبدیل بشوند؛ اما این اتفاق ظاهرا نمیخواهد بیفتد یا اینکه نمیگذارند بیفتد! سازندگان، خیلی راه برای نوشتن یک داستان عالی و همه چیز تمام داشتند. بازی و مخصوصاً آن برهه از زمان، خیلی قضا برای جولان در اختیارشان گذاشته بود و واقعاً مایه تعجب است وقتی اینچنین میشود.
اگر چه اگر ظالم نباشیم، بازی در نشان دادن حس و حال آن روزهای فرانسه، واقعاً خوب عمل کرده و داستان هم نسبتاً قابل قبول بوده (اما ساده و فاقد پیچشهای شگفتانگیز و بهیادماندنی و البته شخصیتهای ماندگار است) مثل تمامی بازیهای این سری، گاهی دلتان میخواهد مدتها بنشینید و فقط محیط اطراف و شهرها و مردمان را تماشا کنید. اما یادتان باشد، شما هیچوقت نمیتوانید تمام حقیقت را از فیلمها، سریالها و یا حتی بازیهای ویدیویی بفهمید. شما نیاز به کتاب و اسناد دارید و این نیاز حتمی است.
پر بحثترینها
- مایکروسافت هماکنون روی پلی استیشن بازیهای پرفروش بیشتری نسبت به سونی دارد
- شایعه: احتمال عرضه Helldivers 2 روی Xbox Series X|S وجود دارد
- خالق Nier: استودیوهای ژاپنی نمیتوانند با تکنولوژی غربیها رقابت کنند
- بازی هایی که مورد بیمهری مخاطبین قرار گرفتند (قسمت دوم)
- سیستم مورد نیاز Ghost of Tsushima مشخص شد؛ اولین بازی که روی PC از تروفیها پشتیبانی میکند
- سونی ممکن است اجرای بازیها با نرخ فریم ۳۰ روی PS5 Pro را قبول کند
- دنیاهای آخرالزمانی که اگر در واقعیت رخ بدهند بقاء در آنها دشوار خواهد بود (قسمت اول)
- نسخه PS5 بازی Starfield به مدت ۴ سال در دست توسعه بود
- رتبهبندی شخصیتهای اصلی سری GTA
- Fallout 4 پرفروشترین بازی هفته گذشته در اروپا
نظرات