روزی روزگاری: زیر پوست لندن | نقد و بررسی بازی Amnesia: A Machine for Pigs
گرافیک بازی پیشرفتی نداشته است، مکانیزم دیوانگی از بازی حذف شده است، کوله پشتی از بازی حذف شده، معما های بازی به شدت ساده شده اند و حتی دشمنان نیز هنوز به راحتی قابل سرگرم شدن هستند! این مقایسه ای بود بین نسخه اول و دوم سری Amnesia در یک و نیم خط! منظور از نسخه اول عنوان Amnesia Dark Descent است و نسخه دوم نیز که همین عنوانی که در حال حاضر به آن می پردازیم یعنی Amnesia: A Machine for Pigs. بازی اول که ساخته Frictional Game بود با عرضه در سال ۲۰۱۱ ثابت کرد که واقعا حرف های زیادی برای گفتن دارد و عنوانی که هر سلاحی را از دستان بازیباز گرفت و به جایش شما را دست خالی به جنگ اهریمن های گوناگون دنیای تاریک زیر زمینی فرستاد. عنوانی که با طراحی محیطی فوق العاده زیبایش در اوج بی گرافیکی و جای دهی عالی هیولا ها با ورود به هر اتاقی ترس را در دل شما قرار داد. نسخه اول واقعا عنوان کاملی بود که می توانست ساعت ها نیز شما سرگرم کرده و در حقیقت بترساند. بازی از دنیایی ساده شروع می شد و به تدریج شما را به اعماق زمین می کشاند. نسخه اول واقعا موفق بود و باعث شد که نسخه که به سرعت نسخه دوم نیز تایید شود. البته سازنده نسخه دوم بازی به استدیو Chinese Room تغییر یافت و این دنباله غیر مستقیم در ابتدا برای رایانه های شخصی و سپس برای PS4 عرضه شد و حالا بعد از یکی دو سال شانس دوباره ای داریم که به بررسی یکی از عناوینی که لقب ترسناک ترین های تاریخ را نیز می خواهد یدک بکشد بپردازیم.
داستان بازی از جایی شروع می شود که کاراکتر اصلی بازی، یعنی مندوس دچار فراموشی موقت می شود و خود را تنها و سردرگم در اتاقی می بیند. مندوس در واقع از یک تب سنگین بیمار بود که چند ماهی وی در بستر زمین گیر کرده بود و این تب وحشتناک پس از سفر او به مکزیک و دیدار از یکی از معبد های باستانی آزتک ها به وجود آمد. کاراکتر بازی یا Oswald Mandus, در واقع نوه کاراکتر اصلی نسخه اول سری است و حالا مندوس که یک صنعت گر موفق و یک قصاب ماهر است به سرعت متوجه که دو فرندنش ربوده شده اند و چندان زمانی لازم نیست که متوجه شوید که سرنوشت بدی در انتظارشان خواهد بود. از سوی دیگر هم همسرش هم اوضاع خوبی ندارد و احتمالا کشته شده است. با اندکی گشت و گذار در بازی و با اولین تماس تلفنی متوجه می شوید که فرزندان شما در اعماق زمین و در زیر زمین خانه مندوس و در داخل دستگاهی که او خودش طراحی کرده بود محبوس شده اند و حالا مکانیک به عنوان تماس گیرنده از شما می خواهد که دستگاه را تعمیر کنید و از آن طریق فرزندان خود را نجات دهید. حالا مکانیک از طریق تلفن هایی که در جای جای قصر عظیم مندوس قرار گرفته اند با شما تماس برقرار می کند. هدف نهایی مکانیک فعال ساختن “ماشین” است و در این راه وی از شما سو استفاده می کند و در آخر نیز به شما خیانت می کند و کنترل ماشین را به دست می گیرد و به وسیله آن خوک های انسان گون یا انسان های خوک شکل (هر طور که خود صلاح می دانید!) خود را در سطح شهر لندن پراکنده می کند و در واقع این بخش اول داستان بازی است و در ادامه شما با به دست اوردن حافظه خود وظیفه دارید که جلوی مکانیک را گرفته، پسرانتان را نجات دهید و اشتباهی را که مرتکب شده اید را نیز اصلاح کنید.
دقیقا همانند هر عنوان دیگری که سعی می کند ترس را برای شما تداعی کند، باید که اولا توانایی دفاع و مقابله را از کاراکتر بازی گرفت و بجای هر گونه سلاحی، تنها یک چراغ ساده نفتی به شما داد که فقط هم فضایی تا به اندازه یکی دو متر را به سختی روشن می کند و این همیشه استرسی مضاعف از دیدن ناشناخته ها در شما ایجاد می کند. بازی در کل یک شبیه ساز پیاده روی است که شما در آن هیچ کاری به جز رسیدن از نقطه ای به نقطه دیگر ندارید. محیط های بازی حول محور همین اصل طراحی شده اند و حتی اگر هم اندکی قصد گشت و گذار در محیط های تنگ و تاریک بازی را هم داشته باشید، به سرعت و به شکل خودکار در مسیر درست از پیش طراحی شده قرار خواهید گرفت. البته در این راه رمز و راز های زیادی برای کشف کردن وجود دارد که شامل تصاویر و نوشته های به جا مانده در طول مسیر است که سعی دارند کمک کنند که اندکی از سردرگمی ناشی از حافظه از دست رفته شما بکاهد که البته اجباری برای خواندن آن ها وجود ندارد ولی مطالعه آن ها نیز خالی از لطف نیست. در سمت دیگر مردخوکی ها به عنوان دشمن اصلی شما ساختار هوشی در حد یک خوک واقعی دارند و در بسیاری از موارد چندان هم چالش بر انگیر نیستند و می توانبد به راحتی از دست آن ها فرار کنید یا با مخفی شدن و قرار گرفتن در سایه این احمق های زشت را دور خودشان بچرخانید. در این راه یکی دو روش موثر حرکت با سرعت کم و یا خاموش کردن چراغ دستی است که باعث می شود آن ها هم چندان نسبت به حظور شما حساس نشوند. در ست دیگر متاسفانه با توجه به حذف شدن مکانیزم دیوانگی از بازی می توانید تا ساعت ها به یکی از این خوک ها زل بزنید و به منطق بازی بخندید.
از سمت دیگر بازی پر شده است از انواع اقسام معما هایی که در واقع دو ایراد اصلی دارند که این ها شاید مهمترین ایرادات بازی نیز باشند. یکی از ایرادات تنوع پایین آن ها است که سبب می شود حتی بازی برای عده ای خسته کننده نیز بشود. در تمام طول بازی تنها کاری که باید انجام دهید، جا زدن چرخ دنده ها، عوض کردن فیوز ها و یا باز و بسته کردن شیر ها است که کل تنوع بازی به همین موارد محدود می شود. در سمت دیگر مشکل اصلی و جدی تر همین معما ها هم سادگی بیش از حد آن ها است که حتی اندکی هم چالش برای شما ایجاد نخواهند کرد و در کل بازی هیچ نیازی برای دقت به جزییات طراحی و یا ریزه کاری ها و کشف راز ها از درون نوشته های پخش شده در بازی نیست و این خود حس پوچ بودن به ساختار بازی می دهد. همین ایراد ساده خود شاید دلیلی باشد منطقی برای نخریدن این بازی.
دیگر ویژگی خوب بازی صداگذاری عالی شخصیت ها و صدا گذاری عالی محیطی است. در اکثر مواقع بازی بسیار ساکت است و از طریق این عدم صدای اضافی و ایجاد فضای وهم آلود سعی در ترساندن بیشتر شما دارد. صداگذاری مکانیک از جمله نقاط قوت این بخش محسوب می شود و به راحتی پلیدی و شروری را می توان در همان اولین لحظات از صدای او شناسایی کرد و البته این از خریت خودمان است که در ابتدا هر چیزی که او می خواهد را برایش انجام می دهیم! از سمت دیگر صدای حرکت اجزای مکانیکی ماشین و یا صدای آدم خوکی های بازی هم سبب می شود که همیشه در انتظار یک اتفاق تاریک و بد بمانید. صدای فرزندان مندوس هم که هر چند گاهی ظاهر می شود و همیشه در حال بازی و فرار از دست پدر دلسوزشان هم هستند فضایی جالب به بازی می افزاید و اگر هم از نظر موسقی نگران هستید خبر خوب آن است که باز هم هر از چند گاهی باز هم در موقعیت های مناسب، باز شما را بیشتر به عمض خودش فرو خواهد کشید. البته خوشبختانه صدای محیطی خنثی نیز در بازی وجود دارند که فقط هدفشان ترساندن بیشتر شما برای رویارویی با دشمنان ناگهانی یا آماده نگه داشتن شما است که البته در ایین امر نیز موفق بوده است.
از نظر ظاهری بازی نسبت به نسخه قبلی هیچ پیشرفتی نداشته است و این در حالی است که سازندگان نسخه دوم موتور بازی سازی خود را برای این شماره تست کردند و از قرار تغییرات فقط در بخش بهبود عملکرد و فقط در بهبود نرخ فریم بوده است چون هنوز هم بازی پر است از ایرادات و باگ هایی که هم از لذت بازی می کاهند و هم ممکن است خنده دار هم باشند. از نظر ظاهری باز هم شاهد تکسچر های قدیمی هستیم که البته باز هم با وجود حال و هوا و تم تاریک بازی، سازندگان نیازی هم در بهبود بافت ها ندیده اند ولی باز هم در صورتی که چراغ در دست داشته باشید و با اندکی هم کنجاوی به راحتی می توانید به تمام ایرادات طراحی بازی پی ببرید. از سمت دیگر دشمنان بازی هم با وجود تمام زیبایی های ظاهری و جزییاتی که از دور با خود به همراه دارند باز هم به شدت ساده هستند. جای دوخت ها و یا جزییات آن ها به شدت دو بعدی است و به راحتی توی ذوق خواهد زد و از حس زیبایی شناختی بازی بازی خواهد کاست. در مقابل این عنوان یک عنوان دیگر که شاید تقریبا طراحی کاراکتر هایشان شکل و شمایل مشابهی هم داشته باشند، نسخه جدید DOOM است که البته به دلیل تفاوت در ماهیت بازی ها، تفاوت در بودجه بازی ها و اهمیت بیشتر بهبود ظاهری DOOM باز هم طراحی های Amnesia دلچسب نخواهد بود. البته باز هم این افت گرافیکی سبب بهبود در خروجی بازی بر روی سیستم های قدیمی تر خواهد بود که هم باعث می شود به خاطر ذغالی بودن سیستم های فدیمی خودتانُ شرمنده عدم پشتیبانی از افکت های گرافیکی و یا در گیر شدن با فریم ریت پایین نشوید و تجربه همسانی از بازی برای همه به وجود بیاید ولی باز هم تصور گرافیکی خیره کننده و در محیط هایی به شدت پر جزییات، به نظر می رسد که آرزویی خواهد بود که باید با خود به گور ببریم و صرف عرضه نسخه های پیاپی از این سری برای آن کافی نخواهد بود. البته باز هم خوشبختانه به عنوان یک بازی ترسناک، اینجا هم نور پردازی حرف اول و آخر را می زند و خوشبختانه سازندگان در این زمینه موفق عمل کرده اند. مهمترین منبع نور بازی چراغ دستی غیر قابل اعتماد شما است که با کوچکترین تغییری و یا رسیدن هر دشمنی شروع به روشن و خاموش شدن می کند. جدای از آن نورپردازی حجمی در بازی اندکی کمرنگ است و باز هم عناوین به شدت قوی تری در این زمینه وجود دارند ولی با توجه به موتور بازی و هزینه تمام شده بازی که قرار هم بود پایین بماند، این مسئله نیز قابل چشم پوشی است.
البته با توجه به حال و هوای زمانی بازی خبر خوب آن است در طراحی محیطی سال ۱۸۹۹ لندن بازی سعی شده است که به بسیاری از جزییات بازی توجه شود. البته باز هم بیشتر طول بازی در داخل محیط های سر بسته سپری می شود و البته طراحی زیبایی هم دارند. این محیط ها شامل خانه های مجلل ویکتوریایی و یا انبار های تیره و تاریک کارخانه ها و یا زیرزمین های متروکه است که با کم نور کردن محیط ها و یا اشیای نا مفهومی که با سرعت هم سعی در ایجاد حس استرس در شما دارند، ترس را منتقل خواهند کرد. با تمام این ها طراحی محیطی بازی یکی از نقاط قوت به شدت قدرتمند بازی است و اوج بار کاری نیز بر روی این بخش بود. طراحی ها اکثرا منطقی هستند ولی حس این که همیشه یک راه ببیشتر در بازی وجود ندارد اندکی آزار دهنده است و عدم توانایی گشت و گدار و یافتن راز های واقعا مخفی در بازی چیزی نیست که بتوان به راحتی فراموش کرد.
در نهایت باید گفت که Amnesia: A Machin for Pigs از بسیاری جهات نسبت به نسخه اولش پسرفت بوده است که در همان ابتدا نیز به تمام ان ها اشاره شده بود. با این وجود AMP به دلایلی هنوز هم تک است و شاید هیچ عنوان دیگری نتواند در حد و اندازه آن ظاهر شود. سری Outlast در حال و هوای مدرن گونه خود قرار دارد که به شکل دیگری سعی در القای ترس در شما دارد و از سوی دیگر هم مجموعه رزیدنت اویل هم با شماره ۷ ثابت کرد که آن ها هم برنامه های خودشان را دارند ولی باز هم معلوم نیست که در آینده هم بتوانند این قدر ما را شگفت زده کنند. با این وجود تنها عنوانی که در حال حاظر با این فضا و تم موجود است همین سری Amnesia است که متاسفانه در این شماره حداقل، پسرفتی اساسی داشته است. با این وجود a Machine for Pigs هنوز هم عنوانی است که به راحتی شما را می ترساند و حال هوای لندن قدیمش هم نمایشی زیبا از دنیایی است که در طول شب نیاز به هیچ المان دیگری برای ترسناک بودن نداشت. در نهایت خرید و تجربه این عنوان تصمیمی است که کاملا بر عهده خودتان است، مخصوصا آن نسخه اول نه تنها دقیق تر و کامل تر است، بلکه محتوای بیشتری نیز برای عرضه دارد و شاید بهتر باشد که به همان نسخه اول قناعت کنید.
پر بحثترینها
- بازیگر شخصیت اصلی Intergalactic نیل دراکمن را خدای بازیهای ویدیویی میداند و از همکاری با او هیجانزده است
- رکورد دیسلایک تریلر Concord توسط Intergalactic در یوتیوب شکسته شد
- رئیس ناتی داگ: تست بازیگری Intergalactic به اندازه انتخاب بازیگر نقش الی شگفتانگیز بود
- بازیهای انحصاری کنسولی بیشتری از پلی استیشن برای Xbox عرضه خواهند شد
- مدیرعامل ناتی داگ: Intergalactic دیوانهوارترین ماجراجویی ما است
- ظاهراً تریلر معرفی Intergalactic: The Heretic Prophet به تاریخ عرضه آن اشاره دارد
- دیجیتال فاندری تریلر Intergalactic را از نظر بصری شگفتانگیز توصیف میکند
- سازنده بازی Black Myth: Wukong بابت برنده نشدن در مراسم The Game Awards 2024 گریه کرد
- گپفا ۲۶؛ مورد انتظارترین بازیهای شما در سال ۲۰۲۵
- مدیرعامل مایکروسافت: طرفدار Xbox بودن یعنی تجربه بازیهای آن روی تمامی دستگاهها
نظرات
این بازی چیزی بیش از تقلیدی از چندتابازی تو همین سبک نیست…الکی بعضی وقتا گندش میکنن!!!!
آخ آخ چه چیز خفنی بود این بازی ینی قشنگ دهن آدم صاف میشد تا بشه تمومش کرد
البته بنظر من Amnesia dark decent قویتر از این نسخه بود و ترسناک تر
خسته نباشی محمد حسین عزیز عالی بود مقاله
نقد این بازی رو فکر می کنم همون زمان انتشار هم روی این سایت دیده بودم که نمره جالبی هم بهش نداده بودید و کلا از این نسخه خبر ندارم ولی نسخه ی اول انصافا جزو بهترین بازی های این سبک بود !…
تا جایی هم که یادم هست بازی اجازه نمیداد زیاد به دشمن نگاه کنی و یا اینکه نمیشد داخل سایه و یا تاریکی زیاد موند و همین که مجبور بودی برای دیده نشدن فانوس رو تو تاریکی بزاری کنار هم خودش داستان های خودش رو داشت..معما های مشکلی هم داشت تا جایی که یادم هست بر عکس outlast که همینطور سرت رو می انداختی پایین و می رفتی جلو این بازی واقعا حساب و کتاب داشت..
امیدوارم یک خبری هم از نسخه ی جدید این سری بشه و دوباره همون استدیوی سازنده ی نسخه ی اول هم روی بازی کار کنن ! واقعا استدیوی کار بلدی هستن.
خدایی این بازی بنظر من ترسناک نبود و نسخه ی THE DARK DECENT واقعا بهتر بود و البته ن
این نمره بنظر من لایق این بازی نیست
لطفا تصحیح کنید
حاضر درسته نه حاظر
با این که بازی نکردم ولی جوری نقد کردین که همین طور از بازی کیف کردم
نسخه اول توی سبک خودش فوق العاده بود جزو معدود بازی های ترسناکی بود که محیط خاص و معما های جالبی داشت …
این سبک بازی ها در این اینکه هیجان برانگیز و ترسناکه واقعا رو مغز ادم را میره!کسایی که outlast و بازی کردن متوجه میشن چی میگم همیشه موقع رد شدن از راه رو ها مخصوصا وقتی یکی از اون روانیا دنبالم بودن فرق سرم مور مور میشد !نمیدونم چرا فکر کنم برای احساس خطر کردن بود. موقع تعویض باتری دوربینم که چشمام موقتا از ترس سیاهی میرفت!در کل اول شخص ترسناک بقا سبک جالبیه که کمتر سبکی میتونه اونقدر استرس و هیجان به گیمر انتقال بده ولی خب اگه استانداردا رعایت نشه نتیجش میشه تیک عصبی با کوچک ترین صدا!.تو این سبک outlast 2 و resident evil 7 هم بازی های خوبین